اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ٭ لِئَلاّ یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ أَلاّ یَقْدِرُونَ عَلی شَیْءٍ مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾[1]
بعد از اینکه فرمود نتیجه پیروی انبیا(علیهم السلام) نورانی شدن است، مسلمین را به این پیروی امر میکند تا از آن نور بهره بگیرند. درباره پیروان مسیح(سلام الله علیه) اینچنین فرمود: ﴿وَ جَعَلْنا فی قُلُوبِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً﴾[2] در دلهای پیروان مسیح(علیه السلام) رأفت و رحمت قرار دادیم این رأفت و رحمت در برابر آن قساوت قلب است نه تنها نسبت به یکدیگر مهربانند بلکه قلبی که از رحمت برخوردار است در برابر حق خضوع میکند هرگز در برابر حق سرسختی نشان نمیدهد، در قبال قلبی که قسی است در برابر حق سرسختی میکند. درباره بنی اسرائیل اینچنین فرمود: ﴿فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنَّاهُم وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً﴾،[3] یک قساوت است و یک لعن ما آنها را از رحمت دور داشتیم و دلهای آنها را سنگین کردیم؛ لذا نه نسبت به یکدیگر مهربانند نه در برابر حق خضوع و تمکینی دارند نه خیری از این قلبها عائد کسی میشود نه نصیحتی در این قلبها نفوذ میکند؛ چون یک سنگ سخت نه منشأ برکت است و نه پذیرای رحمت و برکت یک زمین نرم است که اگر باران ببارد او میپذیرد و سرسبز میشود و یا اگر کند و کاو بکنند از درون او چشمه و قنات میجوشد؛ ولی سنگ سخت هیچ یک از این دو اثر را ندارد، نه از درون او خیر و رحمتی عائد کسی میشود، نه خیری که از بیرون نازل میشود او بهرهای میگیرد. در اثر پیمانشکنیهای بنی اسرائیل خدا فرمود: هم ما آنها را لعنت کردهایم و هم اینکه قلب آنها را قسی کردیم؛ ﴿لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً﴾ درباره پیروان عیسای مسیح(سلام الله علیه) میفرماید: ﴿وَ جَعَلْنا فی قُلُوبِ الَّذینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَ رَحْمَةً﴾؛ اینها هم در برابر حق از رحمت برخوردارند سرسختی نمیکنند و هم نسبت به یکدیگر رئوف و مهربانند همانطور که مسلمین نسبت به یکدیگر ﴿رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾[4] هستند. اینها هم نسبت به یکدیگر «رحماء» هستندو همانطور که دلهای مسلمانها در برابر حق خاضع است، اینها هم در برابر حقیقت خضوع و تمکین دارند.
چون این برکات را ذکر فرمود مسلمین را برای دریافت این برکات امر کرد که شما به همان اسلام صوریتان اکتفا نکنید؛ ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ این دو تا کار را بکنید: اولاً ﴿اتَّقُوا اللّهَ﴾؛ ثانیاً ﴿آمِنُوا بِرَسُولِهِ﴾؛ زیرا شما یا در برابر قوانین و احکام الهی قرار میگیرید یا در برابر مقرارت قرار میگیرید یا احکامی را مستقیماً رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به عنوان وحی دریافت میکند و به شما ابلاغ میکند شما درباره این احکام متقی باشید هم حکم الهی را بفهمید هم در برابر احکام خضوع کنید یا مقرارتی است که حضرت برای تأمین زندگی سعادتمندانه شما وضع میکند دستورات روزانه وضع میکند به دستورات روزانه او و مقرارت او که در اثر ولایتی که دارد این کارها را انجام میدهد شما خضوع کنید لذا فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ هم ﴿اتَّقُوا اللّهَ﴾ هم ﴿آمِنُوا بِرَسُولِهِ﴾؛ اگر رسول دستورات الهی را نقل کرد شما با تقوا بپذیرید، اگر خود برای نظم کارهای جامعه اسلامی دستورها و فرمانهایی را داد آنها را اجرا کنید. خدا اصل اینکه مسلمان باید با چه قوانینی زندگی کند را به عنوان احکام الهی تعیین فرمود و میکند و اما نحوه اجرای آن احکام و پیاده نمودن آن قوانین چگونه است آن را رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تبیین میکند. چه زمانی باید با کفار جنگید کجا باید جنگید چگونه باید جنگید اینها را حضرت تعیین میکند، در امور مالی باید چگونه رفتار کرد، اینها را حضرت تعیین میکند؛ این دستورات مقرراتی اسلام است، آن بخش اول دستورات قانونی اسلام است. مؤمن کسی است که هم در برابر قوانین اله خاضع باشد هم در برابر مقرارت رسول الله خضوع کند؛ لذا این دو جمله را کنار هم ذکر فرمود: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ ﴾ آنچه که مستقیماً مربوط به خدای سبحان است، ﴿وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ﴾ آنچه که مربوطه به مقررات و راهنماییهایی است حضرت برای تنظیم کار مسلمین بیان میکند.
اگر شما که مؤمناید ایمانتان را مضاعف کردید به ایمانتان عمل کردید و بر ایمانتان آثاری را مترتب ساختید ﴿یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ﴾ خدای سبحان دو بهره و دو نسیم از رحمت برای شما قائل خواهد شد و قرار میدهد؛ شما یک ایمان به عنوان همان ایمان اولی تحصیل کردهاید، این زمینه یک نصیب و یک کفله از رحمت را فراهم میکند برابر این ایمان اقدام کردید قیام کردید عمل کردید این زمینه کفل دوم و نصیب دوم خواهد بود. اگر کسی مسلمان باشد و پابند به این اسلامش نباشد و بر اساس این اسلام عمل نکند آن فقط همان رحمت اصل اسلام نصیبش میشود ولی اگر مسلمانی باشد که آثار اسلام را هم محترم میشمارد و بر اصل اسلام مترتب میکند این دو رحمت نصیبش میشود
پرسش: ...
پاسخ: از اینکه یک وقت تنها به اصل ﴿اتَّقُوا اللّهَ﴾ اکتفا میکنند مثل اینکه میفرمایند ایمان به خدا بیاورید آن همه اینها را شامل میشود یک وقت اینها را جدای از هم ذکر میکنند میفرمایند: ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾[5] آنجا که میفرماید: ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ معلوم میشود مقرارتی است و قوانینی آن مقرارت هم به این قوانین منتهی خواهد شد و وحی الهی است؛ اما به عنوان مسائل موضعی و مقطعی. اگر ﴿أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ در کنار ﴿أَطیعُوا اللّهَ﴾ ذکر نشود، فقط ﴿أَطیعُوا اللّهَ﴾ باشد، شامل هم قوانین هم مقرارت میشود؛ ولی اگر در کنار هم ذکر شد به عنوان دوتا اطاعت ذکر شد، آن هم فعل و امر تکرار شد نفرمود: ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ﴾؛ فرمود: ﴿ أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾؛ لذا درباره اولی الامر دیگر «أطیعوا» را تکرار نفرمود، نفرمود: «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و أطیعوا أُولی الأمر»؛ چون آنچه که «أولی الأمر» میگوید مقرارت است و این «أطیعوا»ای که درباره جمله دوم میبینیم مربوط به مقرارت است، نه درباره قوانین. آنجا که دارد: ﴿أَطیعُوا اللّهَ﴾ به همان یک امر اکتفا کرده است، هم قوانین هم مقرارت را شامل میشود؛ اما وقتی که دو جمله و تکرارش شده، هم نام مبارک رسول آمده هم فعل امر تکرار شده؛ معلوم میشود که جدای از هم مراد است و چون او معصوم است ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾[6] از این جهت است که باید اطاعت کرد و اگر ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾ نمیبود، امر به اطاعت «بالقول المطلق» صادر نمیشد. یکی از نشانههای آنکه منظور از «أولی الأمر»، معصومین(علیهم السلام) هستند همین اطلاق امر است که خدای سبحان میفرماید: ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ﴾. اینکه «بالقول المطلق» مسلمین را مأمور به اطاعت میکند، معلوم میشود که «أولی الأمر» حتماً باید معصوم باشند و منظور از این «أولی الأمر» معصومین(علیهم السلام) هستند؛ زیرا این «امر» ، امر مطلق است؛ یعنی هر چه «أولی الأمر» گفت، شما باید اطاعت کنید. بنابراین «أولی الأمر» نه تنها نمیتواند فاسق باشد «کما ذهب إلیه بعض» نمیتواند غیر معصوم هم باشد «کما ذهب إلیه بعض آخر»؛ زیرا غیر معصوم گرچه عمداً اشتباه نمیکند، ولی احتمال اشتباهش هست و اگر اشتباه در او راه دارد امر به اطاعت نمیتواند مطلق باشد؛ چون خود قرآن کریم فرمود: ﴿وَ لا تُطِعْ مِنْهُمْ آثِمًا أَوْ کَفُورًا ﴾[7] و یکی از بیاناتی که رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود و فریقین از حضرتش نقل کردند و در پایان من لایحضره الفقیه به عنوان کلمهای که قبل از حضرت کسی این کلمه را نگفت ظاهراً ذکر شده است، این است که «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ»؛[8] هرگز انسان نمیتواند مخلوقی را در کاری که رضای خدا در آن کار نیست اطاعت کند. این اصل کلی اسلام است، هرگز کسی نمیتواند «المأمور معذورٌ»، هرگز کسی نمیتواند سخن دیگری را به عنوان اینکه او مسئولیتی دارد اطاعت کند در صورتیکه آن سخن معصیت خداست؛ «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ». لذا به فرزندان فرمود: که حرف پدر و مادر را در صورتیکه مخالف با حق باشد اعتنا نکنید ﴿وَ إِنْ جاهَداکَ لِتُشْرِکَ بی ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلا تُطِعْهُما﴾[9] گرچه پدر و مادر مشرکاند، شما در مسائل دنیایی اینها را محترم بشمارید ﴿وَ صاحِبْهُما فِی الدُّنْیا مَعْرُوفًا﴾[10] در دنیا رفتارتان معروف و نیک باشد؛ ولی کارهایی که مربوط به آخرت است هرگز شما اطاعت از پدر و مادر غیر مسلمان نکنید
پرسش: ...
پاسخ: آن دلیل عقلی است بر اینکه باید معصوم باشد. یکی از ادله عصمت هم اطلاق سیره است، نه اینکه هیچ دلیلی نداریم فقط همین دلیل است. آنها که خواستند نظیر آن روایاتی که مسلم در صحیحاش نقل کرده و بابی نقل کرده که از «أولی الأمر» باید اطاعت کرد «و إن زنا و إن عصی» و «الیوم» هم در مصر و غیر مصر به عنوان «أولی الأمر» آنها را مطاع میدانند، میگویند از «أولی الأمر» باید اطاعت کرد، حرفشان این است که قرآن میگوید از «أولی الأمر» اطاعت کنید هر که «أولی الأمر» شد؛ در حالی که قرآن میگوید آن که «أولی الأمر» هست، نه هر که «أولی الأمر» شد و «أولی الأمر» واقعی کسی است که اطاعت او مطلقا روا باشد و آن نیست «إلا المعصوم»؛ برای اینکه امر به اطاعت از «أولی الأمر» به عنوان امر مطلق ذکر شده؛ نظیر امر به اطاعت از «الله» و این نیست مگر اینکه «أولی الأمر» اصلاً اشتباه نکنند؛ زیرا اگر در طرح مقرارت هم اشتباه بکند، لازمه آن این است که انسان در امری که خلاف حق است آن امر را احترام کرده و اطاعت کرده است در حالی که «لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیَةِ الْخَالِقِ».
لذا رسول الله را(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در تمام مراحلی که با انسان در ارتباط است قرآن کریم به عنوان معصوم معرفی کرده است فرمود: این رهبر آسمانی که در سه مرحله باید معارف را بیابد و نگه دارد و ابلاغ کند در هر سه مرحله معصوم است شما حرف او را کاملاً اطاعت کنید و بپذیرید. مراحل سهگانه هم عبارت از آن است که یک ولیّ الهی اول معارف را از خدا دریافت میکند، در موقع تلقّی و دریافت این معارف باید معصوم باشد. اینطور نباشد که معارف را درست درک نکند بعضی را بفهمد بعضی را نفهمد و مانند آن. پس در مقام دریافت و تلقّی معارف و علوم الهی از مبدأ علوم باید معصوم باشد در فهم آن معصوم باشد اشتباه نفهمد. مرحله دوم آن است که بعد از اینکه این معارف را درست فهمید در تلقّی معصوم بود دریافت معصوم بود، در ضبط و نگهداری هم معصوم باشد. اینطور نباشد که در حافظه او سهو و نسیان راه پیدا کند، چیزی جای چیزی دیگر در حافظه قرار بگیرد، این دو مرحله؛ مرحله سوم مقام انشاء و ابلاغ است، وقتی که میخواهد به مردم ابلاغ کند یا معارف یافته را املا کند کسی بنویسد در محدوده انشا و ابلاغ هم معصوم باشد چیزی را جا به جا نکند کم و زیاد نکند. اگر انسانی در همه این سه مرحله معصوم بود، اطاعت او واجب است. اما در مرحله اول فرمود: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾؛[11] یعنی تو این قرآن را از جایی تلقّی میکنی که آن مبدأ حکمت است و علم است تو آنجا تلقی میکنی و آنجا جای سهو و نسیان نیست؛ زیرا این علم لدن است. «لدن»؛ یعنی نزد. علم لدنی علمی نیست در برابر علوم دیگری ما یک علم فقه داشته باشیم یک علم اصول داشته باشیم یک علم تفسیر داشته باشیم یک علم لدنی ، علم لدنی علمی نیست که موضوع و محمول و مبدأ و مسئله جدا داشته باشد این معارف و علوم را انسان یا از لدن و نزد و سرچشمه علوم، یعنی ذات اقدس الهی دریافت میکند یا به چندین واسطه دریافت میکند اگر علوم را و معارف را از لدن و نزد خدای سبحان تلقّی کرده است، این میشود لدنی و آنجا جای وسوسه شیطان نیست که شیطان در آنجا راه داشته باشد چیزی را کم کند چیزی را زیاد کند و مانند آن. ولی اگر علمی را به وسیله کتاب به وسیله استاد و مانند آن فرا گرفت، آن مانند تشنهای است که آب را از نهر و جدول و جوی میگیرد که فاصله این شخص تشنه با سرچشمه فراوان است، آب از چشمه جوشید و در این جدولها و نهرها جریان پیدا کرد تا رسید به دست این انسان تشنه؛ وسائط زیادی را دید آلوده شد و دسترس عابرین قرار گرفت و هر کسی چیزی در او گذاشت و چیزی از او گرفت، سرانجام در ته جدول جوی به این تشنه رسیده است، این آب زلال نصیب او نخواهد شد. آن که از کتاب مطلب میگیرد یا از استاد مطلب میگیرد بیاشتباه نخواهد بود؛ زیرا از لدن نیست. ولی آن که همه این مراحل را طی میکند از لدن و از نزد، علوم را تحصیل میکند آنجا جا برای اشتباه نیست لذا فرمود: ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکیمٍ عَلیمٍ﴾ و اصولاً قلب تو هم در فهمیدن امین است، جا به جا هم نخواهد کرد. بعد از اینکه مقام عصمت در مرحله اولیٰ تأمین شد؛ یعنی مرحله تلقّی وحی تأمین شد؛ آنگاه نوبت به عصمت در مقام ضبط و نگهداری میرسد. فرمود در این مرحله هم معصومی چیزی جای چیز دیگر قرار نمیگیرد ﴿سَنُقْرِئُکَ فَلا تَنْسی﴾[12] اینطور نیست که در مسئله ضبط و مرحله حفظ و نگهداری هم اشتباه کنی، آیهای را به جای آیه دیگر در حافظهات قرار بدهی، نهیی به جای امری، امری به جای نهی قرار بگیرد و مانند آن. پس در مقام ضبط و نگهداری و حفظ مسائل هم معصوم است.
وقتی مقام عصمت در مرحله ضبط و نگهداری تأمین شد نوبت به مقام انشا و ابلاغ و املا و مانند آن میرسد. فرمود در این مرحله هم معصومی آنچه را هم که میگویی برابر وحی است؛ اینجاست که فرمود: ﴿وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوی٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْیٌ یُوحی﴾ آنچه را هم که در این مرحله سوم میفرماید برابر همان است که از لدن و نزد ذات اقدس الهی دریافت کرد و برابر همان است که در مخزن حفظ سپرده است. بنابراین آنچه را هم که میفرماید و آنچه را هم که دستور میدهد وحی الهی خواهد بود در هر سه مرحله معصوم است. «أولوا الأمر» هم باید مثل این باشند، آنچه را که مربوط به امامت است و خلافت است و ولایت و مانند آن، تا امر به ﴿أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی اْلأَمْرِ﴾ «بالقول المطلق» صحیح باشد. اگر در یکی از این مراحل سه گانه احتمال اشتباه راه یافت، هرگز امر به اطاعت «بالقول المطلق» صحیح نخواهد بود. بنابراین اینکه فرمود: ﴿أَطیعُوا اللّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ﴾ معلوم میشود دوتا مطلب است، این یک. از اینکه درباره «أولوا الأمر» دیگر تکرار نکرد معلوم میشود «أولوا الأمر». همان مقرارتی را که رسول الله بیان میکند میفرمایند، این دو مطلب. مطلب سوم این است که حتماً اولو الامر باید معصوم باشند؛ برای اینکه امر به اطاعت «بالقول المطلق» است. امر به اطاعت «بالقول المطلق» «لایصح»، مگر اینکه آن آمر معصوم باشد. اینکه خدا میفرماید: از «أولوا الأمر» اطاعت کنید، نه یعنی هر کسی «أولوا الأمر» شد. از «أولوا الأمر» اطاعت کنید، این «أولوا الأمر» کسی است که اطاعت او در هر لحظه و در هر حال رواست؛ این معلوم میشود یک مقرارت است، آن معلوم میشود قوانین است که این امر تکرار شد و جامعه همانطور که نیاز به قوانین دارد نیاز به مقرارت دارد، نیاز به احکام و حکم دارد، نیاز به آییننامه دارد، نیازی به دستور العملهای روزانه دارد؛ لذا اینها را کنار هم ذکر کرده و فرمود شما اگر حرف رسول را گوش کردید در حقیقت حرف ما را گوش کردید؛ چون او از طرف ما میگوید و ما او این سمت را هم به او دادیم. آنجاهایی که فقط به یک سمت اکتفا میشود، همه اینها را در بر میگیرد. آنجاهایی که امر تکرار شده، اطاعت تکرار شده و نام رسول در کنار نام ذات اقدس الهی قرار گرفته؛ این برای جدا کردن مقرارت از قوانین الهی است.
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَ آمِنُوا بِرَسُولِهِ﴾؛ بنابراین چون هم اصل ایمان بود و هم ترتیب اثر عملی نسبت به ایمان، دوتا فضیلت بود و دوتا حسنه؛ فرمود: ﴿یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ﴾ اگر کسی اصل ایمان را داشته باشد، یک بهره میبرد، اصل ایمان را داشته باشد و به آثار او هم احترام کند و ترتیب اثر عملی بدهد دو بهره میبرد ﴿یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِنْ رَحْمَتِهِ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ﴾. شما اگر در اوائل امر مطیق خدا و رسول خدا بودید خدای سبحان به شما نوری میدهد که با آن نور خط مشی خود را تعیین میکنید، نه تنها در قیامت به شما نور میدهد که راه بهشت را ببینید؛ بحث آن در آیه قبل گذشت که ﴿نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ بِأَیْمانِهِمْ﴾[13] که بحث آن مربوط به قیامت است.
و اما اینکه فرمود: ﴿یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا تَمْشُونَ بِهِ﴾؛ یعنی برای شما نورانیتی خدای سبحان قرار میدهد که در زندگیتان با آن نور به سر ببرید. در سورهٴ «انعام» فرمود: ﴿أَ وَ مَنْ کانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورًا یَمْشی بِهِ فِی النّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها﴾؛[14] فرمود: فرق مؤمن با کافر این است که کافر در ظلمات فرو رفته است و جایی را نمیبیند، مؤمن قبلاً مرده بود و ما در اثر ایمان او را احیا کردهایم و به او نوری دادیم که در بین مردم با نور حرکت میکند؛ یعنی مشی او در جامعه نورانی است. انسان در هر حال سالک است و «سائر إلی الله» است، خواه اعتقاداتی که فراهم میکند به نام سیر علمی است، خواه اخلاقی که تعیین میکند سیر عملی است. رفتار روزانه او هم حرکتها و سیرهای عملی او را تشکیل میدهد. فرمود: ما به مؤمن نوری دادیم که در بین مردم با آن نور حرکت میکند، وقتی حرکت میکند نورانی است. اگر لقمان به فرزندش دستور میدهد: ﴿وَ اقْصِدْ فی مَشْیِکَ﴾؛[15] یعنی در خطی مشی خود، مقتصد و میانه رو و معتدل باش! چون عدل نور است، اگر کسی در اعتقادهایش از افراط و تفریط پرهیز میکند، نور الهی نصیب او شده که درست میفهمد و درست میاندیشد و درست معتقد میشود و اگر در اخلاقیات از تندی و کندی رذایل اخلاقی مصون است، فضیلت اخلاقی نوری است که نصیب او شده و او به این فضیلت اخلاقی متخلق شده با این نور در جامعه حرکت میکند و اگر گفتار او و رفتار او آموزنده است، این نوری است که نصیب او شده و با این نور در بین مردم حرکت میکند و این نور هم در قیامت به صورت ﴿نُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدیهِمْ﴾ ظهور میکند. پس اینطور نیست که این نور مخصوص قیامت باشد که در دنیا انسان مؤمن نور نداشته باشد، نه! در دنیا انسان مؤمن هم نور دارد و با آن نور در جامعه زندگی میکند و مشی او نورانی است و دیگران را هم روشن میکند؛ لذا فرمود: ﴿وَ یَجْعَلْ لَکُمْ نُورًا﴾ که ﴿تَمْشُونَ بِهِ﴾؛ نه تنها در صحنه قیامت با این نور مشی میکنید و با این نور راه بهشت را میشناسید و طی میکنید، بلکه در دنیا هم نورانی خواهید بود.
﴿وَ یَغْفِرْ لَکُمْ﴾ آن گذشتههاتان اگر لغزشهایی را همراه داشت آن لغزشهای گذشته را خدای سبحان میآمرزد ﴿وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾؛ اول مغفرت، بعد مرحمت، اول گردگیری و غبارزدایی و لکهگیری است، بعد شستوشو و رنگ کردن و فیض دادن است؛ تا مغفرت نباشد، آن لکههای گناه شسته نشود، انسان از رحمت برخوردار نیست؛ لذا معمولاً در قرآن کریم وقتی سخن از جمع بین مغفرت و رحمت است، مغفرت را قبل از رحمت ذکر میکند. اگر خواستند لباسی را رنگ کنند اول لکهها را میگیرند بعد رنگ میکنند. اگر جان مؤمن خواست به «صبغة الله» رنگی بگیرد، باید آن لغزشها و گناهها را اول شستوشو کنند، بعد به «صبغة الله» رنگش کنند ﴿وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ .
این فیض که نصیب مؤمنین خواهد شد؛ برای آن است که اهل کتاب خیال نکنند که مؤمنین فیضی و بهرهای از فیض اله نمیبرند. چرا خدای سبحان به شما کفلین از رحمت میدهد و به شما نور مرحمت میکند ﴿لِئَلاّ یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ أَلاّ یَقْدِرُونَ عَلی شَیْءٍ مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾؛ این «یعلم» به معنای «یظن و یتخیّل و یعتقد» است. در صورتی که لای «لئلا» زاید نباشد؛ یعنی ﴿لِئَلاّ یَعْلَمَ﴾ ما این دو کفل از رحمت را به مؤمنین میدهیم و آنها را نورانی میکنیم تا اهل کتاب نپندارند که مؤمنین قادر بر فیض اله نیستند. ﴿لِئَلاّ یَعْلَمَ﴾ «لئلا یتخیل و یعتقد» ﴿أَهْلُ الْکِتابِ﴾ که ﴿أَلاّ یَقْدِرُونَ﴾؛ این «أن» مخفّفه از مثقّله است؛ «أن» ناصبه نیست، ﴿أَلاّ یَقْدِرُونَ﴾ خیال نکنند که «لایقدرون» آن مؤمنین، ﴿عَلی شَیْءٍ مِنْ فَضْلِ اللّهِ﴾؛ خیال نکنند که مؤمن بر فیض و فضل اله قدرت و دسترسی ندارد. اما دیگران این لای «لئلا» را زاید دانستند گفتند خدای سبحان کفلین از رحمت را به مؤمنین مرحمت میکند، تا اینکه اهل کتاب بدانند ﴿لِئَلاّ﴾ که «لا» زائد است؛ یعنی برای اینکه ﴿یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ﴾ اهل کتاب بفهمند که آنها قادر بر فیض و فضل خدا نیستند تا بگویند چه کسی برخوردار است چه کسی محروم است. فضل خدا به دست خداست؛ برای اینکه ﴿أَلاّ یَقْدِرُونَ﴾ این اهل کتاب ﴿عَلی شَیْءٍ مِنْ فَضْلِ اللّهِ﴾ تا بدانند که فضل اله مقدور آنها نیست که به کسی بدهند یا به کسی ندهند؛ بلکه فضل اله در اختیار اله است که ﴿یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ﴾. ﴿لِئَلاّ یَعْلَمَ أَهْلُ الْکِتابِ أَلاّ یَقْدِرُونَ عَلی شَیْءٍ مِنْ فَضْلِ اللّهِ﴾ یا آن تفسیر یا این دومی.
﴿وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾؛ اولاً تعبیر از «تفضل» کردن برای آن است که آن توهمی که بعضیها، جزا را به عنوان استحقاق میدانستند، آن هم معمولاً برطرف میشود که جزای اعمال استحقاق نیست آن تفضل است. اینطور نیست که اگر کسی عملی را انجام دا،د از خدا طلب داشته باشد طلبکار باشد پاداشی که خدای سبحان مرحمت میکند بر اساس تفضّل الهی است.
در صحیفه سجادیه این است که امام عرض میکند پروردگارا! اینطور نیست که اگر ما کاری کردیم مستحق اجری باشیم؛ هم توفیق انجام فضائل نعمتی است از طرف شما، هم پاداشی که مرحمت میکنید فضل است بدون استحقاق.[16] در این گونه از آیات کریمه هم تعبیر به فضل میشود، اینها تفضّل الهی است. نه اینکه انسان اگر کاری کرد استحقاق جزائی را دارد که حتماً خدای سبحان باید این جزا را به مؤمنین بدهد که اگر ندهد بر خلاف استحقاق رفتار کرد است، اینچنین نیست، همه اینها فضل الهی است. ﴿وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ﴾ هر که را که خود بخواهد میدهد و چون حکیم است و میداند چه کسی شایسته است چه کسی شایسته نیست؛ همانطور که در اصل رسالت میداند ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾[17] و در اصل امامت و ولایت میداند ﴿اللّهُ یَجْتَبی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ﴾[18] در این تفضلات هم میداند که به چه کسی مرحمت کند. در مسئله ولایت تعبیر فرمود: که ﴿اللّهُ یَجْتَبی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ﴾ در بین همه انسانها خدا برچین میکند. «جبایه» آن جمع خاص را میگویند. «جابی» آن است که امور مخصوصی را جمع میکند؛ عاملین زکات را میگویند جباتاند، اینها جابیاند، اینها میروند صدقات اسلامی را جمع آوری میکنند. «مجتبیٰ» آن انسان برچین شده است فرمود: ﴿اللّهُ یَجْتَبی إِلَیْهِ مَنْ یَشاءُ﴾ هر که را که خود بخواهد به عنوان مجتبیٰ برچین میکند که شایسته باشند برای این کار. فیض الهی و فضل الهی را خدا به کسی میدهد که خودش بخواهد و خودش میداند که چه شخص شایسته است و چه شخص شایسته نیست و مشیئت او برابر حکمت اوست ﴿وَ أَنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1] . سوره حدید، آیه28 و 29.
[2] . سوره حدید، آیه27.
[3] . سوره مائده، آیه13.
[4] . سوره فتح، آیه29.
[5] . سوره نساء، آیه59.
[6] . سوره نجم، آیه3.
[7] . سوره انسان، آیه24.
[8] . من لا یحضره الفقیه، ج2، ص621.
[9] . سوره عنکبوت، آیه8.
[10] . سوره لقمان، آیه15.
[11] . سوره نمل، آیه6.
[12] . سوره أعلی، آیه6.
[13] . سوره تحریم، آیه8.
[14] . سوره أنعام، آیه122.
[15] . سوره لقمان، آیه19.
[16] . الصحیفة السجادیة؛ «وَ یَحْدُونِی عَلَی مَسْأَلَتِکَ تَفَضُّلُکَ عَلَی مَنْ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ إِلَیْکَ، وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ إِلَیْکَ، إِذْ جَمِیعُ إِحْسَانِکَ تَفَضُّلٌ، وَ إِذْ کُلُّ نِعَمِکَ ابْتِدَاء».
[17] . سوره انعام، آیه124.
[18] . سوره شوری، آیه13.