اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿ اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیاةُ الدُّنْیا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زینَةٌ وَ تَفاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَ تَکاثُرٌ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَباتُهُ ثُمَّ یَهیجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطاما وَ فِی اْلآخِرَةِ عَذابٌ شَدیدٌ وَ مَغْفِرَةٌ مِنَ اللّهِ وَ رِضْوانٌ وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ (20) سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ (21)﴾
ضمن اینکه مردم را در برابر دستورات آسمانی به دو قسمت تقسیمشده مییابیم، قرآن کریم علّت انحراف کفّار و مکذّبین را فریب دنیا میداند، میفرماید دنیا اینها را فریب داد و فریب میدهد در اثر فریبِ دنیا اینها عملاً و اعتقاداً کفر و تکذیب دارند و دنیا را در پنج مرحله خلاصه کرد که همه مراحل پنجگانه آن144 غرور است و فریب، ولی آخرت را در سه مرحله خلاصه فرمود که همه مراحل سهگانهاش حقیقت است و عینیت. باز در پایان آیه فرمود: ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ﴾؛ زندگی دنیا جزء متاع فریب چیز دیگری نیست. منظور از دنیا زمین یا آسمان یا دریا یا صحرا و کوه نیست اینها آیات الهیاند و موجوداتیاند که خدای سبحان اینها را آفرید و خیر و رحمتاند و نشانه «الله علیم قدیم» است. دنیا آن اعتبارات و نسبی است که مردم با آن اعتبارات زندگی میکنند. زمین دنیا نیست، بلکه آیت الهی است و موجودی است پربرکت و متاع غرور نیست. آسمان آیت الهی است و نشانه حق است و متاع غرور نیست. آنچه دنیاست همین عناوین پنجگانه است که انسان را به خود سرگرم میکند. اینکه بگوییم فلان شیء برای من است نه برای تو، من این مقام را دارم نه تو، این برای من بودن و مقام من بودن امری است اعتباری، این در حوزه اعتبار وجود دارد، عینیت و واقعیت که ندارد. این فرش یک وجود خارجی و وجود واقعی است، ارتباط مالکیتی که بین این فرش و زید است این امری است قراردادی و الا فرش که یک وجود واقعی است. این برای من بودن و من مالک او هستم، این میشود اعتباری و این است که اوهام و خیالات را برمیانگیزاند و این است که انسان را میفریبد و این میشود دنیا، نه آن اصل وجود خارجی شیئیء مثل زمین و مثل دریا مثل صحرا، اینها را قرآن به عنوان آیات الهی میداند و از اینها به نیکی نام میبرد. آن اعتبارها و قراردادها به نام دنیاست و این جز فریب چیز دیگر نیست و جز بازی چیزی دیگر نیست: ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لهوٌ﴾؛[1] منتها این امر اعتباری که یک امر فریب بیش نیست متکی است به این ارض، به این آسمان، به این دریا به این صحرا و مانند آن. سخن در این است که این امور اعتباری که به این اشیا خارجی تکیه میکنند اینها به هر حال مخلوق خداست، خدا همانطور که آخرت را آفرید، حیات اعتباری دنیا را هم آفرید. اینطور نیست که دنیا یعنی این حیات اعتباری معدوم باشد و اینطور هم نیست که موجود باشد، ولی به خدای سبحان ارتباط نداشته باشد؛ هم موجود است و هم وابسته به خدای سبحان است، زیرا اگر موجود است که نمیتواند مستقل باشد؛ قهراً به خداوند سبحان مستند است در نتیجه دنیا متاع غرور خواهد بود و دنیا را همانطوری که فعل خدا میدانیم مانند آخرت باید این غرور بودن را توجیه کنیم که آیا خدای متعالی متاع غرور آفرید، خدای متعالی لهو و لعب را آفرید یا دنیا را خدا خلق نکرد. نمیتوان گفت دنیا مخلوق خدا نیست و نمیتوان گفت دنیا لهو و لعب نیست، چون هم دنیا را خدا خلق کرد و هم دنیا را قرآن کریم حصر کرده فرمود: ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ﴾.[2] از آن طرف خدای متعالی حکیم است و حکیم کار باطل نمیکند و خودش هم فرمود: ما اهل لعب و بازی نیستیم،[3] ما لاعب و بازیگر نیستیم. جمع این مطالب چگونه خواهد بود؟ از طرفی خدا دنیا را خلق کرد همان طوری که آخرت را خلق کرد، از طرفی فرمود دنیا جزء فریب چیز دیگر نیست و دنیا جزء بازیچه چیز دیگر نیست و از طرفی فرمود ما بازیگر نیستیم، پس این متاع غرور و متاع لهو و لعب را چه کسی آفرید. در قرآن کریم میفرماید دنیا بازیچه است و دنیا را ما آفریدیم؛ ولی ما بازیگر نیستیم.
«بیانذلک» شما میببینید یک پدر عاقل و حکیم که بخواهد کودک خردسالش را به کمال وا دارد ضمن اینکه برای او برنامه تحصیلی تهیه میکند اسباب بازی هم فراهم میکند. وقتی به منزل میرود لوازم لهو و لعب را به همراه میبرد که بچه بازی کند. آن ابزار لهو و لعب جزء برای بازی و لهو و لعب به درد چیز دیگر نمیخورد، این یک و بچّهای که با آن ابزار مانوس است کار او بازی است این دو، ولی پدر عاقل است بازیگر نیست، زیرا کودک را به بازی گرفتن حکمت است نه بازیگر بودن، پدر بازیگر نیست لاعب نیست؛ اما کودک خردسال را به بازی میگیرد که مقداری او بازی کند و مقداری درس بخواند یا هیئت مدیره یک مدرسه ضمن اینکه برنامه تحصیلی دانش آموزان را تنظیم میکنند ساعتی را هم برای بازی طرح میکنند، میگویند فلان ساعت، ساعت بازی است. آن زنگ بازی ظرف لعب و لهو است، بچههای محصّل در آن یک ساعت بازی میکنند و این یک ساعت را هیئت مدیره تنظیم کرده است؛ اما هیئت مدیره هیئت عاقلی است نه بازیگر، بچهها را به بازی گرفتن عقل و حکمت است، نه اینکه هیئت مدیره بازیگر باشد. خدای سبحان میفرماید اهل دنیا را به دنیا سرگرم کردن حکمت است و ما اینها را به این بازیچه مأنوس میکنیم تا مقداری بازی کنند و در خلال این بازی مقداری آرامشی تهیه کنند که به آن یاد حق بپردازند، به هدف نهایی بپردازند. اگر بگوییم دائماً به یاد حق باشید مقدور اکثری نیست و اگر همه کارها را برای رضای خدا بکنند این مقدور اوحدی از مردم است نه اکثری. به اینها میگوییم مقداری از این زنیتها استفاده کنید، مقداری بخورید، بنوشید، بپوشید، بخوابید و آسایش داشته باشید، بعد ﴿أَقِمِ الصَّلاةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾،[4] بعد ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾[5] بعد ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ﴾[6] و مانند آن. یک مقدار اینها را به بازی سرگرم میکنیم تا انس بگیرند، بعد به آن هدف نهایی برسند. آنها که جزء اوحدی از انسانهای کاملاند در هیچ کاری بازی نمیکنند. وقتی به امام صادق(علیه السلام) گفته شد طبق نقل مرحوم مفید که امام بعد از شما کیست فرمود: «مَنْ لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَب»؛ کسی که اصلاً اهل بازیچه نیست. در این حال موسیٰبنجعفر(علیهما السلام) وارد شد، کودک خردسالی بود برّهای در اختیار داشت، خطاب به این برّه کرد که «اسْجُدِی لِرَبِّک»؛ در پیشگاه خدا خاضع باش و سجده کن! امام ششم(سلام الله علیه) فرزندش را در بغل گرفت فرمود: «بِأَبِی وَ أُمِّی مَنْ لَا یَلْهُو وَ لَا یَلْعَب»؛ پدرم فدای فرزندی که در خردسالی هم اهل لهو لعب نیست،[7] بعضی در همه مراحل زندگی عابد الهیاند و لله زندگی میکنند، این اوحدی از انسانهای کامل است. بعضی در همه مراحل پنجگانه با لهو و لعب به سر میبرند که قبلاً اشاره شد؛ منتها کودکی است نود ساله، کودکی است هشتاد ساله. بعضی ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صالِحًا وَ آخَرَ سَیِّئًا﴾[8] گاهی به لهو و لعب میپردازند گاهی هم به تهذیب و تحصیل سعادت. دنیا متاع بازی است. خدای متعالی انسانها را به بازی میگیرد که مقداری بازی کنند مقداری راه بروند. «فتحصّل» که دنیا جز لهو و لعب نیست، اوّلاً و دنیا را مانند آخرت خداوند سبحان خلق کرد، ثانیاً. خداوند سبحان حکیم است و لاعب نیست، ثالثاً. دیگران را به بازی گرفتن حکمت است؛ لذا فرمود: ﴿وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ مَتاعُ الْغُرُورِ﴾. چون در آخرت هم عذاب شدید است و هم مغفرت الهی و رضوان؛ لذا در قرآن کریم ما را هم به پرهیز از آتش دعوت میکند و هم به تحصیل بهشت مامور میکند، هم میفرماید: ﴿فَاتَّقُوا النّارَ الَّتی وَقُودُهَا النّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾[9] هم میفرماید: ﴿سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ﴾؛ میگوید از آن عذاب بپرهیزید و به سوی این جنّت و رحمت بشتابید! در چند جای قرآن سخن از پرهیز از عذاب است، در چند جای قرآن سخن از مسابقه و مسارعه و شتابان به طرف بهشت رفتن است. در این آیه فرمود: ﴿سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ﴾؛ سبقت بگیرید! بکوشید قبل از دیگران به بهشت بروید! بکوشید که این گوی سبقت را شما ببرید. سبقت بعد از سرعت است و سرعت بعد از حرکت است و حرکت بعد از معرفت است. اوّل انسان باید بداند که در چه مقطع است، بعد از فهمیدن و معرفت، راه را طی کند، بعد از شروع به حرکت و هجرت از مبدأ بکوشد که این راه به سرعت بپیماید، بعد از سرعت بکوشد که از دیگران سبقت بگیرد و بعد از اینکه سبقت گرفت، دیگران را هم دریابد به مقام امامت برسد. اینها مراحل پنجگانهای است که قدم به قدم قرآن کریم انسان را به این مراحل آَشنا میکند و امر میکند. اما آن قدم اوّل را فرمود یک سلسله امور رجز است و رجس است و پلیدی است از هر رجز و رجس و ناپاکی هجرت کنید: ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾[10] این هجرت همیشه است، چه اینکه جهاد همیشه است. فرمود از پلیدی و ناپاکی مهاجرت کنید پرهیز کنید دوری کنید این نقطه آغاز کمال است کسی که بخواهد کامل بشود اوّل باید از پلیدیهای و ناپاکیها بگذرد آن آلودگیهایی که در درون او است؛ اگر متکبّر است از آن هجرت کند، اگر آزمند است و حریص است از آن هجرت کند، اگر حسود است از آن هجرت کند و اگر گرفتار دیگر رذایل نفسانی است از آن هجرت کند از آنها بپرهیزد، این ﴿وَ الرُّجْزَ فَاهْجُرْ﴾ و این معرفت میخواهد.
بیانی از امیر المؤمنین(علیه السلام) رسیده است که «مَا مِنْ حَرَکَةٍ إِلَّا وَ أَنْتَ مُحْتَاجٌ فِیهَا إِلَی مَعْرِفَة»؛[11]هیچ حرکت و تلاشی نیست مگر بعد از شناخت و معرفت، انسان بداند که چه چیزی بد است وچه چیزی خوب است از چه چیزی بگریزد و به سوی چه چیزی بشتابد. بیان معروف امیر المؤمنین(علیه السلام) این است که «رَحِمَ الله اِمْرَءً اَعَدَّ لِنَفْسِه وَ اسْتَعَدَّ لِرَمْسِه وَ عَلِمَ مِنْ اَینَ وَ فی اَینَ وَ اِلی اَینَ»؛[12] خدا انسانی را رحمت کند که اصول دینش را بشناسد هم آغاز هستیاش را بداند، هم پایان هستیاش را بفهمد، هم این بین راه را درک کند. اصول دین که از سه اصل بیشتر نیست. انسان مبدیی دارد که مانند دیگران موجودات از آن مبدأ خلق شده است. معادی دارد که مانند دیگر موجودات به سوی آن معاد و پایان میرود و چون مبدیی دارد و معادی دارد راهی دارد. ممکن نیست بین آغاز و انجام مسیر نباشد. آن مسیری که از آغاز شروع میشود و به انجام ختم میشود مسیر وحی است و رسالت است و نبوت است و دین؛ لذا اصول دین نه بیش از سهتا خواهد بود نه کمتر از سهتا توحید است و نبوت است و معاد، نه کمتر از سهتا است نه بیشتر از سهتا است. انسان از مبدیی خلق شد و به معادی میرسد و یک راهی را باید طی کند. حضرت فرمود: «رَحِمَ الله اِمْرَءً اَعَدَّ لِنَفْسِه وَ اسْتَعَدَّ لِرَمْسِه وَ عَلِمَ مِنْ اَینَ» که از کجا شروع شده، «وَ فی اَینَ» در چه مسیری است در چه دینی است، «وَ اِلی اَینَ» به کدام مقصد میرود؛ این ناظر به اصول سهگانه دین است.
بنابراین هیچ حرکتی نیست مگر بعد از معرفت. وقتی قرآن کریم ما را به هجرت از پلیدی وا میدارد هم پلید را به ما میگوید بشناسید، هم طیّب را به ما میگوید بشناسید، هم میگوید از پلید هجرت کنید و به سوی طیّب قصد کنید و آهنگ طیّب کنید، این مقام اوّل و قدم اوّل که قدم هجرت است. فرمود این راه را که قدم اوّل معرفت است، قدم دوم هجرت و حرکت، این راه را که دارید میروید لنگان لنگان نروید ﴿سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ﴾[13] این را در سوره «آل عمران» فرمود که شما با سرعت این راه طی کنید. اینطور نیست که در راه خیر اگر کسی سریع بود آسیب ببیند یا آسیب برساند، چون در راه خیر هیچ تزاحمی نیست تمام درگیریها و تزاحم در متاع غرور است والا در معنویت هیچ تزاحم نیست؛ لذا هیچ یک از انبیا با دیگر پیامبر درگیری نداشته هیچ ولیّای با دیگر اولیای الهی تزاحم ندارد. در راه خیر هرگز درگیری و تزاحم نیست. هر جا درگیری است سخن از متاع غرور است محدوده زد و خورد و اختلاف، محدوده متاع غرور است یا هر دو باطلاند یا یکی باطل و دیگری حق، اگر هر دو حق باشند ممکن نیست درگیر و مزاحم هم باشند؛ لذا فرمود: ﴿وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ﴾؛ در این راه سرعت بگیرید! این مرحله سوم. وقتی سرعت به کمال رسید به ما میفرماید به این اکتفا نکنید در کارهای خیر مانند دیگر خیّرها هستید، بلکه بکوشید از آنها هم جلو بزنید ﴿سابِقُوا﴾؛ یعنی سبقت بگیرید مسابقه بدهید ببینید چه کسی برنده میشود بکوشید که شما برنده بشوید، زیرا نه جلو افتادن در کارهای خیر نقص است و نه جلو افتادن مانعی دارد ﴿سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ﴾ وقتی که گوی سبقت را ربودید از دیگران جلو زدید و همه را کنار زدید به فکر همه باشید، بگویید: ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِمامًا﴾[14] از خدا بخواهید که اَمام مردم و اِمام مردم باشید که مردم شما را ببینند و همراه شما با شما حرکت کنند، به فکر دیگران باشید. اصولاً کسی که سابق شد امام خواهد بود. کسی که جلو رفت به فکر دیگران خواهد بود. یکی از فضایل آن است که انسان به فکر دیگران باشد. یکی از فضایل آن است که انسان نعمت الهی را به دیگران هم برساند. ممکن نیست کسی به کمال برسد و بگوید کمالی که من تحصیل کردم برای خود من است کاری به دیگران ندارم، خود آن کمال، احساس مسئولیت را به همراه دارد؛ لذا مرحله پنجم مرحله امامت است که از این مقام تعبیر شده به ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِمامًا﴾.
«فتحصّل» در برابر آن ادوار پنج گانه اهل دنیا که همه آن غرور بود، لعب و لهو و زینت و تفاخر و تکاثر بود برای اهل معنا مراحل پنجگانهای است که همه آنها خیر و رحمت و برکت است؛ اوّل معرفت است، دوم هجرت است، سوم سرعت است، چهارم سبقت است، پنجم امامتِ متقین ﴿وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِمامًا﴾ و چون راه، راه حق است در این مسابقه هرگز نه انسان مزاحم کسی است نه دیگران مزاحم انساناند. اصولاً در راه خیر زحمتی برای احدی نیست؛ لذا فرمود: ﴿سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ﴾ که اوّل باید انسان تطهیر بشود و آمرزیده بشود، دوم وارد بهشتِ سعادت بشود. اگر مغفرت نشد که بهشت نیست ﴿وَ جَنَّةٍ﴾ که عرض و وسعتاش به اندازه آسمانها و زمین است از باب تشبیه آن معنا به امر دنیایی. اگر مقصد، وسعت آن به اندازه آسمانها و زمین است راه آن هم به اندازه آسمانها و زمین است؛ لذا در این راه هیچ زحمتی نیست. آن کسی که این راه خیر را دارد طی میکند هرگز احساس حسد نمیکند و احساس عجز نمیکند، آن کسی که راه افتاده هرگز نمیگوید خسته شدم یا راه سخت است یا تنگ است یا باریک است یا مزاحم کسی هستم یا مزاحم دارم، زیرا راه بهشتی که ﴿عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾ خود این راه هم اینچنین است؛ ممکن نیست مقصد وسیع باشد و راه تنگ؛ لذا آنها که اهل خیر هستند دلی دارند مثل دریا، اگر به جبهه میروند از هیچ چیزی نمیترسند و اگر در راه کمالات دیگرند از هیچ چیز آسیب نمیبینند، نه به کسی آسیب میرسانند نه از کسی آسیب میببینند، هرگز هراس و ترس در دل اهل اله نیست؛ زیرا او راه را وسیع میبیند. ممکن نیست مقصد به اندازه آسمانها و زمین وسعت داشته باشد و راهش تنگ؛ لذا به ما دستور سرعت اوّلاً و سبقت ثانیاً دادند، گفتنند بشتابید و جلو بزنید! به همه میگوید جمع است؛ یعنی به همه میگوید بشتابید، معلوم میشود در راه خیر اگر همه هم سریع بروند کسی مزاحم کسی نیست. همه هم بخواهند سبقت بگیرند راه برای همه باز است تا لطف الهی شامل حال چه کسی بشود ﴿لِکُلِّ وِجْهَةٌ هُوَ مُوَلّیها فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ﴾[15] این را در سورهٴ «بقره» فرمود، فرمود هر کسی چهرهای دارد و زمامش به دست چهرهآفرین است. شما بکوشید در خیرات مسابقه بدهید. راه خیر به اندازه دریا وسیع است. انسانی که در مسیر خیر افتاد هرگز احساس غربت نمیکند، احساس وحشت نمیکند، زیرا دل تنها به یاد حق میآرامد و بس که ﴿أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[16] که مصدّر بودن این جمله به ﴿ألا﴾ و تقدیم ﴿بِذِکْرِ اللّهِ﴾ بر ﴿تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ مفید حصر است. نفرمود: «الا تطمئن القلوب بذکر الله» فرمود: ﴿أَلا بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾؛ دل فقط به یاد حق میآرامد و بس! اگر کسی دل به حق داد در هیچ راهی احساس خطر نمیکند. این سخن ﴿لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا﴾[17] سخن اسوه ماست؛ اگر ما به او ائتسا داریم، به او اقتدا داریم، به او تأسّی میکنیم و از او پیروی میکنیم حرف ما باید ﴿لا تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنا﴾ باشد. اصولاً در مسیرِ باز جا برای حزن و خوف نیست، چون ﴿لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ﴾[18] خاصیت مسیر بهشت این است؛ لذا فرمود: ﴿سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ﴾ که ﴿عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾، این عرض ظاهراً به معنای وسعت است نه عرض در برابر طول، وسعت آن به اندازه آسمان و زمین است.
در سورهٴ «آل عمران» آیه 131 به بعد اینچنین است: ﴿وَ اتَّقُوا النّارَ الَّتی أُعِدَّتْ لِلْکافِرینَ وَ أَطیعُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ﴾؛ بشتابید به مغفرت حق و بهشتی که وسعت آن به اندازه این نظام آفرینش است. در روایات باب بهشت آنطوری که مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) جمعآوری فرموده روایاتی است که میگوید منزل یک مؤمن در بهشت به قدری وسیع است که اهل دنیا اگر بخواهند در آن منزل جا بگیرند جا دارد،[19] این کدام عالم است؟ این چه عالمی است که جان ما به اندازه او میارزد و اگر خود را به دنیا فروختیم مبغون شدیم؟ فرمود بشتابید به بهشتی که وسعت آن به اندازه آسمان و زمین است. در سوره«آل عمران» سماوات دارد که جمع محلّیٰ به «الف و لام» است، چون جنس است شامل همه اینها میشود؛ منتها بعضی خواستند بگویند که این آیه سوره «آل عمران» وسیعتر از آیه سورهٴ «حدید» است، زیرا در آیه سورهٴ «آل عمران» فرمود: ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ﴾، در سورهٴ «حدید» فرمود: ﴿عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ﴾، هم در سورهٴ «آل عمران» جمع مُحلّیٰ به «الف و لام» آمده، در سورهٴ «حدید» مفرد و هم اینکه در سورهٴ «آل عمران» کاف ندارد، نفرمود: «عرضها کعرض السّماء»؛ ولی در سورهٴ «حدید» با کاف ذکر شده که فرمود: ﴿عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ﴾؛ ولی بر اساس تحلیلی که از مسئله سرعت و سبقت به عمل آمد معلوم میشود آنچه در سورهٴ «حدید» فرمود بالاتر از آن است که در سورهٴ «آل عمران» ذکر شده، چون «آل عمران» سخن از مسارعت است و سورهٴ «حدید» سخن از مُسابقت است. در سورهٴ «آل عمران» دستور سرعت میدهد در سورهٴ «حدید» دستور سبقت میدهد، سبقت بعد از سرعت است. یک متحرک وقتی راه افتاد و شتابان به سرعت حرکت کرده است، میتواند سبقت بگیرد. سبقت مرحله کامله سرعت است، چون در سورهٴ «آل عمران» درباره سرعت دستور داد و در سورهٴ «حدید» درباره سبقت، معلوم میشود محتوای سورهٴ «حدید» بالاتر از محتوای سورهٴ «آل عمران» است و چون مقام آن کسی که سبقت گرفت بالاتر از مقام کسی است که سرعت دارد؛ قهراً مسئله سمائی که در سورهٴ «حدید» گفت جنس است و شامل همه میشود و مسئله «کاف»ی که در آنجا است «کاف»ی نیست که بگوید عرض این مثل آن است؛ یعنی به آن اندازه نیست ﴿وَ سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ﴾ که ﴿عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ اْلأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ﴾؛ برای متقین آماده شد بشتابید بگیرید! بشتابید بگیرید راه را انسان باید بفهمد در کدام راه بشتابد. فرمود این بهشت که وستعت آن به اندازه جهان است برای متقین است، بشتابید بگیرید! بشتابیم راهش کدام است؟ راهش این است چون این برای متقین است، متقین چه کسانی هستند؟ ﴿الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ﴾؛[20] آنها که در حال نشاط و اندوه، در گرانی و ارزانی، در فراوانی و کمی اهل انفاقاند، اینها اوصاف متقین را دارا هستند ﴿الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ﴾، یک؛ ﴿وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ﴾؛[21] آن خشم را فرو مینشاند. این غیظ و غضبی که در نهان و نهاد هر کسی است، مانند یک سگ درنده به انسان حمله میکند متّقینی که بهشت به انتظار آنها است کسانیاند که این سگ درونی را مثل کلب معلَّم تربیت کردهاند که بیجا و بیخود پرخاش نکند و کسی را نگزد و نگیرد. این سگ شکاری آن قدر قدرت دارد که تمام سنگلاخهای صعب العبور کوهها را طی کند و شکار را بگیرد؛ اما آن چنان در تحت تدبیر و تربیت مسئول خودش است که کاری به کار کسی ندارد، نه اینکه کلب معلَّم دوندگی یا درندگی او کم باشد؛ منتها سگی است تربیت شده. فرمود انسان در نهاد خود کلبی دارد که باید معلَّمش کند. این کلب را میتواند در جبههها به عنوان ﴿أَشِدّاءُ عَلَی الْکُفّارِ﴾[22] اغراء کند؛ اما در میان مسلمین به عنوان ﴿رُحَماءُ بَیْنَهُمْ﴾[23] باشد. این سگ هرگز دهان باز نکند پارس نکند و کسی را نگزد. کاظمِ غیظ نه؛ یعنی بیخشم است، خشمش را فرو نشاند زنجیر کرد مهار کرد برای روز لازم، نه اینکه غضب ندارد، آن کسی که غضب نداشته باشد که انسان کامل نیست. بیانی را امیرالمؤمنین(علیه السلام) آنطور که در نهج آمده دارد، فرمود: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ فَإِنَّ الشَّرَّ لاَ یَدْفَعُهُ إِلاَّ الشَّرُّ»[24] فرد یا جامعه ستمپذیر نباشید هر سنگی آمد قبول کنید، سنگ را که هر جا آمد برگردانید، اینطور نباشد که سنگی بیاید سرتان را بشکند و شما تحمّل کنید، هر جا سنگ آمد همان را برگردانید: «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَیْثُ جَاءَ فَإِنَّ الشَّرَّ لاَ یَدْفَعُهُ إِلاَّ الشَّرُّ»؛ اما چون کسی از مسلمین به شما سنگی نمیزند شما پرخاش نکنید، سنگ را هرجا که آمد بگیرید و توان ردش را داشته باشید، این کنترل قدرت غضب است، این میشود کظم غیظ، نه محو غیظ، این غیظ را فرو مینشاند تا در جای ضرورت و لازم این غیظ را افشا بکند ﴿وَ الْعافینَ عَنِ النّاسِ﴾؛[25] از توده مردم عفو میکنند ﴿وَ اللّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ﴾[26] چون اینها احسان است خدا محسنین را دوست دارد.
باز متقین چه کسانی هستند؟ ﴿وَ الَّذینَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً أَوْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ ذَکَرُوا اللّهَ فَاسْتَغْفَرُوا لِذُنُوبِهِمْ﴾؛[27] متّقینی که بهشت به انتظار آنها است کسانیاند که اگر یک وقت ستمی کردند یا به آلودگی مبتلا شدند متذکر «الله» بشوند استغفار کنند و آن لغزش را ترمیم کنند و آن گناه را جبران کنند و غافری غیر از خدا نیست ﴿وَ مَنْ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلاَّ اللّهُ وَ لَمْ یُصِرُّوا عَلی ما فَعَلُوا وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾؛[28] گذشتهها را تکرار نکنند اصراری بر گناه نداشته باشند، نگویند این گناه صغیره است، چون «لَا صَغِیرَةَ مَعَ الْإِصْرَارِ»[29] اگر صغیره تکرار شد که صغیره نیست و اصولاً اگر ما بدانیم که حرف چه کسی را زیر پا میگذاریم صغیره نخواهیم داشت به ما فرمودند شما به خود گناه نگاه نکن که یک گناه کوچکی است، بینید که حرف چه کسی را زیر پا میگذارید، بر اساس آن دید اصلاً صغیرهای ندارید، بر فرض صغیره نسبی باشد اگر کسی اصرار کرد این صغیره اصرارشده میشود کبیره. فرمود متقین کسانی هستند که اصراری بر کار زشت ندارند .
اگر فرمود: ﴿سارِعُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ﴾ که این جنّت ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ﴾ برای متقین است راه را هم نشان داده. چگونه سرعت کنید؛ یعنی در انفاق ﴿فِی السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ﴾ سرعت کنید؛ یعنی در کظم غیظ سرعت کنید؛ یعنی در عفو از مردم سرعت کنید؛ یعنی در احسان سرعت کنید؛ یعنی در استغفار سرعت کنید که در فضیلت استغفار آمده «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ لَا تَفْضَحْکُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوبِ»[30] این در روایات ما در فضیلت استغفار است که معصومین(علیهم السلام) فرمودند استغفار کنید، چون استغفار مانند عطر خوشبوی است که نمیگذارد بوی بد گناه شما، شما را رسوا کند. «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَار»؛ با استغفار خود ر ا معطّر کنید و الا روزی این مردار که بدبو است بوی آن درمیآید: «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ لَا تَفْضَحْکُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوبِ»؛ با استغفار خود را معطر کنید که بوی بد گناهان رسوایتان نکند. راه استغفار را شتابان رفتن و دیگر راههایی که در این دو سه آیه مطرح شده شتابان رفتن، سرعت به بهشت است، زیرا فرمود: ﴿وَ جَنَّةٍ﴾ که این جنّت ﴿أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقینَ﴾، متقین چه کسانی هستند؟ ﴿الَّذینَ یُنْفِقُونَ﴾ «الذین کذا و کذا»؛ یعنی این راهها را به سرعت طی کنید. اگر به سرعت طی کردید به مرحله سبقت میرسید، اگر به مرحله سبقت رسیدید میشوید: ﴿وَ السّابِقُونَ السّابِقُونَ أُولئِکَ الْمُقَرَّبُونَ﴾.[31] بنابراین آنچه در آیه محل بحث سورهٴ «حدید» میخوانید که ﴿سابِقُوا إِلی مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَ جَنَّةٍ عَرْضُها کَعَرْضِ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ أُعِدَّتْ لِلَّذینَ آمَنُوا بِاللّهِ وَ رُسُلِهِ﴾ فوق آن است که در سورهٴ «آل عمران» بیان شده.
در پایان همین آیه محل بحث فرمود این را هم بدانید که به استحقاق کسی نیست، هیچ انسان وارستهای مجاز نیست بگوید من خودم زحمت کشیدم درس خواندم عالم شدم، من خودم زحمت کشیدم تلاش کردم شب زندهداری کردم به اینجا رسیدم، زیرا همه اینها فضل الهی است، همین راهرفتنها و همین راهدیدنها و همان مقصدیافتنها و مقصدرسیدنها، همه فضل الهی است که شامل حال انسان میشود: ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾؛ او خدای سبحان است و دارای تفضّلات عظیم است که نمونههایی از این تفضّلات عظیمه را در این آیه بیان فرمودند .
«الحمد لله رب العالمین»
[1] . سوره انعام، آیه32.
[2] . سوره آل عمران، آیه185، سوره حدید، آیه20.
[3] . سوره انبیاء، آیه 16؛ سوره دخان، آیه38.
[4] . سوره اسراء، آیه78.
[5] . سوره انفال، آیه60.
[6] . سوره بقره، آیه183.
[7] . الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص219.
[8] . سوره توبه، آیه102.
[9] . سوره بقره، آیه24.
[10] . سوره مدثر، آیه5.
[11] . تحف العقول، ص171.
[12] . الوافی، ج1، ص116.
[13] . سوره آل عمران، آیه133.
[14] . سوره فرقان، آیه74.
[15] . سوره بقره، آیه148.
[16] . سوره رعد، آیه28.
[17] . سوره توبه، آیه40.
[18] . سوره بقره، آیه62؛ سوره یونس، آیه62.
[19] . بحارالانوار، ج8، ص120؛ « قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامْ ... وَ إِنَّ أَدْنَی أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلًا لَوْ نَزَلَ بِهِ الثَّقَلَانِ الْجِنُّ وَ الْإِنْسُ لَوَسِعَهُمْ طَعَاماً وَ شَرَاباً وَ لَا یَنْقُصُ مِمَّا عِنْدَهُ شَیْءٌ وَ إِنَّ أَیْسَرَ أَهْلِ الْجَنَّةِ مَنْزِلَةً مَنْ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ فَیُرْفَعُ لَهُ ثَلَاثُ حَدَائِقَ فَإِذَا دَخَلَ أَدْنَاهُنَّ رَأَی فِیهَا مِنَ الْأَزْوَاجِ وَ الْخَدَمِ وَ الْأَنْهَارِ وَ الثِّمَارِ مَا شَاءَ اللَّهُ فَإِذَا شَکَرَ اللَّهَ وَ حَمِدَهُ قِیلَ لَهُ ارْفَعْ رَأْسَکَ إِلَی الْحَدِیقَةِ الثَّانِیَةِ ...».
[20] . سوره آل عمران، آیه134.
[21] . سوره آل عمران، آیه134.
[22] . سوره فتح، آیه29.
[23] . سوره فتح، آیه29.
[24] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، حکمت314.
[25] . سوره آل عمران، آیه134.
[26] . سوره آل عمران، آیه134.
[27] . سوره آل عمران، آیه135.
[28] . سوره آل عمران، آیه135.
[29] . الکافی (ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص288.
[30] . الأمالی (للطوسی)، ص372.
[31] . سوره واقعه، آیات10و11.