23 10 2016 439294 شناسه:

تفسیر سوره حجرات جلسه 11 (1395/08/03)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلی‏ ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ (6) وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ یُطیعُکُمْ فی‏ کَثیرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ (7) فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ نِعْمَةً وَ اللَّهُ عَلیمٌ حَکیمٌ (8)﴾

سوره مبارکه «حجرات» که در صدد تأمین یک جامعه عقلانی و جامعه رشید است، آنچه مخالف عقلانیّت؛ یعنی جاهلیت و مخالف رشد؛ یعنی سفاهت است را بیان فرمود. آیه شش که مربوط به ﴿إِنْ جاءَکُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ﴾ هست، گذشته از آن شأن نزولی که مربوط به «خالد» در جریان قوم «بنی المصطلق»[1] است، یک شأن نزول دیگری هم در تفسیر کنز الدقائق آمده که مربوط به «ماریه قبطیه» است،[2] این شأن نزول را لابد ملاحظه فرمودید. هیچ منافاتی ندارد که این آیه بر دو مورد تطبیق بشود؛ ولی همان طوری که در خود تفسیر کنز الدقائق آمده، شأن نزول اوّلی این آیه مربوط به خالد و قصه «بنی المصطلق» است، آن‌گاه آنچه مربوط به ماریه قبطیه است، این آیه بر آن تطبیق شده است از باب جَری. این اصطلاح «جَری» که در تفسیر المیزان آمده است: «من باب الجَری»،[3] این برداشتی از روایت وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است که از حضرت سؤال کردند چطور هر چه آیات الهی را تلاوت می‌کنیم، برای ما تازگی دارد و خسته نمی‌شویم؟ فرمود: همانا قرآن «یَجْرِی کَمَا تَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمرُ»؛[4] همان طوری که شما هر روز آفتاب را می‌بینید، ولی نمی‌گویید ما خسته شدیم از آفتاب! یا هر شب ماه را می‌بینید، ولی نمی‌گویید ما از بس ماه را دیدیم خسته شدیم! دیدن شمس و قمر خستگی‌آور نیست، قرآن هم «یَجْرِی کَمَا تَجْرِی الشَّمْسُ وَ الْقَمرُ». این اصطلاح جَری که جریان تطبیق کلّی بر مصداق است، از همین حدیث شریف گرفته شده است. در تفسیر کنز الدقائق آمده است که شأن نزول اوّلیِ آیه ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾، مربوط به خالد و قصه «بنی المصطلق» است، آن‌گاه در جریان ماریه قبطیه از باب جَری و تطبیق است، نه اینکه این یک شأن نزول مستقلّی باشد.

مطلب اساسی که فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ﴾؛ یعنی ما در صدد جامعه رُشدیافته هستیم که در سایه عقلانیّت است. این آیه دوم که ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّ فیکُمْ رَسُولَ اللَّهِ﴾، با آیه قبل در ارتباط است. عده‌ای اصرار می‌کردند که به جنگ «بنی المصطلق» بروند، ذات اقدس الهی فرمود اگر هر طرحی که شما ارائه کردید، پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم اطاعت کند ﴿لَعَنِتُّمْ﴾؛ ولی اگر شما حرف حضرت را گوش بدهید، می‌شوید اهل رُشد.

برای اینکه جامعه، عقلانی بشود و از جاهلیّت نجات پیدا کند، جامعه اهل رُشد باشد و از سفاهت نجات پیدا کند، ذات اقدس الهی چندین کار کرد و همه کارها را به صورت شفّاف در قرآن بیان کرد؛ فرمود همان طوری که اگر جامعه بخواهد نمیرد و زنده باشد و حیات او هم حیات طیّب باشد، چند کار لازم است: یکی اینکه این جامعه غذا می‌خواهد و باید بداند که چه غذایی برایش بد است و چه غذایی برایش خوب است، ما این کار را کردیم. کسی که می‌خواهد بماند و نمیرد، او غذا می‌خواهد، هوا می‌خواهد؛ ما به او گفتیم که چه غذایی را مصرف بکند و چه غذایی را مصرف نکند، این یک؛ بدن او را هم طرزی ساختیم که دستگاه گوارش او غذای سالم را هضم می‌کند و غذای ناسالم را بالا می‌آورد، این دو؛ دستگاه مجاری ادراکی او را هم طرزی ساختیم که از غذاهای خوب لذّت می‌برد و به آن سَمت گرایش دارد، از غذاهای مانده و بد هم متنفّر است، این سه. ما همه این کارهای سه‌گانه را کردیم، بعد به او گفتیم که شما باید سلامت خود را تأمین کنید! گفتیم: ﴿کُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا﴾،[5] دستگاه گوارش او را هم طوری خلق کردیم که اگر غذای سالم وارد دستگاه معده بشود، هضم می‌کند و اگر غذای مسموم به آن بدهیم، بالا می‌آورد، این دو کار. شامّه او را هم طرزی قرار دادیم که این از مُرداری که متعفّن است بدش می‌آید و بوی بدِ غذاهای مانده، او را آزار می‌دهد؛ یعنی شامّه او، باصره او، دستگاه او را ما طرزی قرار دادیم که این با نظافت، با تمیزی، با غذای سالم و با غذای معطّر مأنوس است. ما کلّ ساختار او را سالم خلق کردیم، بعد گفتیم که تأمین حیّات طیب به عهده خودت است.

همین سه کار را درباره جامعه عقلانی و جامعه رُشد انجام داد؛ جامعه وقتی عقلانی می‌شود و رُشد پیدا می‌کند که هم باید و نباید را بفهمد و هم بود و نبود را؛ هم چیست و هم باید چه کار کرد؟! در عالَم چه کسی هست و چه کسی نیست؟! خدا هست، قیامت هست، بهشت هست و جهنم هم هست؛ فسون و فسانه نیست، وهم و خیال نیست، شانس نیست، بَخت نیست، صبر و جخد نیست؛ اینها افسانه است. شانس افسانه است، صبر و جخد افسانه است، نحس بودنِ سیزده افسانه است. اینها نیست و خدا هست، پیغمبر هست، قیامت هست، اینها هست؛ اینها مربوط به حکمت نظری است که به بود و نبود برمی‌گردد که چه چیزی هست و چه چیزی نیست! درباره عدل و ظلم، وفا و جفا، خیانت و امانت، کدام باید و کدام نباید! اینها را هم ما گفتیم. هم بود و نبود را گفتیم، هم باید و نباید را گفتیم و ساختار قلب و درون او را هم یکسان قرار ندادیم؛ همان طوری که معده و روده او را برای هضم غذای سالم خلق کردیم که اگر غذای ناسالم وارد دستگاه گوارش او بشود بالا می‌آورد، فطرت او را و قلب او را هم طرزی خلق کردیم که امانت را، عدل را، ادب را، انسانیت را و احساس را هضم می‌کند، بی‌ادبی را بالا می‌آورد و قبول نمی‌کند، ظلم را بالا می‌آورد و قبول نمی‌کند، ما این را خلق کردیم. همان طوری که ممکن است که کسی ساختار بدنی خودش را عوض بکند و خودش را معتاد کند و با سمّ زندگی کند، اینجا هم ممکن است که کسی خودش را با ظلم عادت بدهد و با خیانت عادت بدهد، ولی سرانجام آن خطر است.

ما این سه تا کار را درباره بدن کردیم، مشابه این سه کار را درباره جان انسان کردیم، بعد گفتیم: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ.[6] ما گفتیم در جهان چه چیزی هست و چه چیزی نیست! سرمایه‌اش را به انسان دادیم و به او گفتیم که تناقض محال است، جمع ضدّین محال است، جمع مثلین محال است، دور محال است، اینها را به او فهماندیم؛ اینها درس‌خواندنی نیست، همه می‌دانند. الآن همه این هفت میلیارد جمعیت دنیا می‌دانند که تناقض شدنی نیست که یک شیء هم باشد و هم نباشد! این را که نخواندند، این را ذات اقدس الهی در درون هر کسی به عنوان فطریّات و بدیهیّاتِ اوّلیه قرار داد، این سرمایه‌های علمی را به انسان داد، بعد به پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و سایر انبیا فرمود: ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ؛[7] اگر پیامبر بخواهد چیزی را به جامعه بیاموزد، به هر حال سرمایه اوّلی‌ آن این بدیهیّات است. این بدیهیات را ذات اقدس الهی به انسان داد که از این بدیهیّات، آن نظریّات کشف می‌شود. این مربوط به بخش اوّل است که مربوط به بود و نبود و هست و نیست است؛ یعنی عقل نظر است.

در بخش عقل عمل که چه چیزی بد است و چه چیزی خوب است؟! فرمود این سرمایه‌های اوّلیه را هم ما به او دادیم: ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾.[8] ما به هیچ کس نگفتیم که شما بدان عدل چیز خوبی است، وفا چیز خوبی است، ادب چیز خوبی است. همه این هفت میلیارد جمعیت دنیا می‌دانند؛ یعنی می‌فهمند که این باید و آن نباید! سرقت و امانت، اینها یکسان نیستند، وفا و جفا یکسان نیستند، خیانت و امانت یکسان نیستند. این باید و نباید و سرمایه‌های اوّلیه را ما به همه دادیم، این دو کار. همان طوری که در بخش سلامت ما به او شامه دادیم که این شامه‌ او در هر حال از مردار بدش می‌آید، ذائقه‌ای هم دادیم که از مردار بدش می‌آید، درست است که ضرر دارد، ولی او هم بدش می‌آید، تأیید کردیم.

ما در درون انسان، آن بخش زیبایی را هم مجهّز کردیم که او نه تنها می‌فهمد که عدل باید و ظلم نباید، باید و نباید را می‌فهمد، از عدل لذّت هم می‌برد و از ظلم هم دردش می‌آید. فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ﴾؛ نه اینکه ﴿حَبَّبَ﴾ یعنی گفتیم که «العدل حَسَنٌ»! مگر به ما گفتند که گُل یک چیز خوبی است؟ ما چرا گُل را دوست داریم؟ این «حَبَّبَ اِلَینا الوَرد»، «حَبَّبَ اِلَینا العَسَل»؛ عسل را انسان دوست دارد، این را که به ما یاد ندادند. طرزی دستگاه ما را آفریدند که از عسل لذّت می‌برد و از آن بوی بد رنج می‌برد و فوراً شامّه‌اش را می‌گیرد. این کار سوم است که غیر از آن باید و نباید است. همه ما می‌دانیم که عدل باید و ظلم نباید؛ اما وقتی که به ظلم رسیدیم، بوی بدِ ظلم به شامه ما می‌آید، این امر سوم است برای تأیید آن. ما به شما گفتیم: ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ، سرمایه را دادیم؛ بعد گفتیم: ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾،[9] سرمایه را دادیم؛ آن‌گاه ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ﴾، شامّه شما را هم معطّر کردیم که شما از این لذّت می‌برید و محبوب شما این است؛ این کار سوم است.

پرسش: فقط درباره مؤمنین میشود اینچنین گفت.

پاسخ: همه انسان‌ها با این سرمایه خلق شدند. الآن در شرق و غرب عالَم، این زبان بین‌المللی ماست. اسلام یک بخش قوانین ملّی دارد، یک بخش قوانین منطقه‌ای دارد و یک بخش قوانین بین‌المللی؛ بخش ملّی آن همین ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾‌ است که با حوزه اسلامی سخن می‌گوید؛ بخش منطقه‌ای آن هم ﴿یَا أَهْلَ الْکِتَابِ،[10] یهود، نصارا کسانی که خدا و قیامت و پیغمبران را قبول دارند؛ بخش سوم هم بخش انسانیت است که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾[11] است. این ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ﴾ منطقه بین‌المللی است، چرا که ما با جهان رابطه داریم، این در مقدمه قانون اساسی ما هم آمده است. فرمود کفاری که با شما کاری ندارند، نفوذی ندارند، رابطه داشته باشید. ما با کفار رابطه داریم، ﴿لا یَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ﴾؛[12] البته آنها که در صدد نفوذ هستند را به اسوء وجه طرد می‌کنیم، آن یک حساب دیگری است.

ما با جهان رابطه داریم در بخش بین‌الملل، با اهل کتاب رابطه داریم در بخش منطقه‌ای، با مؤمنین رابطه داریم در بخش ملّی و محلّی؛ با همه اینها که رابطه داریم یک زبان مشترکی می‌خواهد. این اصول سه‌گانه‌ای که قرآن بیان کرده؛ هم در بخش ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ که مربوط به بود و نبود و جهان‌بینی است، هم در بخش ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ که مربوط به باید و نباید است که بخش اخلاق و حقوق است، هم در بخش ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ﴾، ما یک شامّه مشترکی داریم و همه ما ـ این هفت میلیارد نفر ـ از زباله بدمان می‌آید، همه ما از بوی عطر گُل خوشمان می‌آید، این یک چیز مشترکی است. فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ﴾ یک زبان بین‌المللی است و زبان مشترک است. الآن شما تجارتی که می‌کنید، صادراتی که انجام می‌دهید، جنس خوبی بدهید همه لذّت می‌برند؛ ولی اگر ـ خدای ناکرده ـ جنس بد بدهید همه نگران هستند. این زبان چه در مشرق باشد، چه در مغرب باشد یکسان است. فرمود این را از کسی یاد نگرفتند، بلکه ما در درون همه، این عدل را و این احسان را زیبا قرار دادیم. این کاری به سفارش اخلاقی ندارد، این یک امر علمی نیست، این یک امر گرایشی است. فرمود من شما را این طور خلق کردم و از این بهتر دیگر فرض ندارد.

پرسش: روایات طینت چگونه توجیه می‌شود؟

پاسخ: آنها هم همین را تأیید می‌کنند. یک بخش از روایات طینت است که مرحوم کلینی و دیگران نقل کردند که آن سر از جبر و تفویض و اینها در می‌آورد که بحث خاص خودش را دارد؛ اما حتی در روایات طینت هم هیچ کافری از این سه اصل بیرون نیست، هیچ کافری از ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ مستثنا نیست، هیچ کافری از ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ﴾ مستثنا نیست. همین کافری که ستم می‌کند و همین دزدها، وقتی می‌خواهند اموال مسروق را تقسیم بکنند اگر کسی بیشتر گرفته باشد بدشان می‌آید، می‌گویند این شخص خیانت کرده است، با اینکه این بیّن‌الغی است، مال حرام را دارند تقسیم می‌کنند؛ اما می‌گویند با هم دزدی کردیم پس باید «علی السویه» به ما برسد! هیچ کسی نیست که نسبت به این بی‌تفاوت باشد، هر کسی شامّه‌ای دارد که از گُل خوشش می‌آید، از عسل هم لذّت می‌برد و خوشش می‌آید. در همین آیه سوره مبارکه «شمس» که فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾؛[13] یعنی ما تمام انسان‌ها را «مستوی الخلقه» خلق کردیم، حالا یک وقت است که کسی ناقص است آن حساب خاص خودش را دارد. فرمود: ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾؛ سوگند به نفس آدمی و قَسَم به کسی که این نفس را «مستوی الخلقه» خلق کرد، ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّا﴾ آن نفس را.

سؤال: تسویه نفس به چیست؟ نفس انسان «مستوی الخلقه» باشد به چیست؟ با «فاء» فصیحیه، با «فاء» فصیحیه تفسیر کرده، ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾؛ ما اگر نفس را اِلهام نکرده بودیم که چه چیزی بد است و چه چیزی خوب است، به کدام سَمت گرایش پیدا کن و به کدام سَمت نرو! این نفس «مستوی الخلقه» نبود. استوای خلقتِ او به این است که این سرمایه را به او دادیم. هیچ فرد سالمی در بین این هفت میلیارد نفر پیدا نمی‌شود که بگوید شامّه من از گُل لذّت نمی‌برد یا از عطر لذّت نمی‌برد، یا ذائقه من از عسل لذّت نمی‌برد، این طور نیست. فرمود ما این سومی را هم انجام دادیم تا شما راشد بشوید. پس ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ﴾ معنایش این نیست که ما گفتیم ایمان چیز خوبی است! این‌که به آن ﴿فَأَلْهَمَها﴾ برمی‌گردد.

وقتی این سه بخش از آیات را کنار هم گذاشتید، آن وقت آیه سوره مبارکه «روم» خودش را نشان می‌دهد؛ این مجموعه می‌شود دین، بعد می‌فرماید این دین دلپذیر است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها﴾؛[14] این مثلث دلپذیر است؛ یعنی سرمایه بود و نبود را دادیم، گفتیم برو عالِم شو! به هر حال یک دور است، یک تسلسل است، یک تناقض است، یک تضاد است، همه اینها محال است. این محال‌ها را به شما دادیم که شما در بود و نبود اشتباه نکنید. آن «عدل» حَسَن است، «وفا» خوب است، «جفا» بد است، «امانت» خوب است و «خیانت» بد است، این را هم به شما گفتیم، ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾ تا در اخلاق و حقوق دست شما پُر باشد. همان طوری که به شما شامّه‌ای دادیم که از مُردار بدتان می‌آید، به شما قلبی هم دادیم که از خیانت منزجر می‌شوید. شما مطلبی را که می‌فهمید لذّت می‌برید، این چه لذّتی است؟ اگر احسانی کردید لذّت می‌برید و اگر ـ خدای ناکرده ـ خلافی انجام بدهد آدم شب خوابش نمی‌برد، چرا؟ چون ذات اقدس الهی این کارها را در درون انسان انجام داد و فرمود من به شما شامّه درونی دادم، باصره درونی دادیم، سامعه درونی دادیم که حرف خودتان را بشنوید، نه حرف دیگری را. بعد مجموعه را جمع‌بندی کرده و در سوره مبارکه «روم» فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾، این مثلث زدودنی نیست، هیچ کس نمی‌تواند آن را از شما بگیرد، مگر اینکه شما خودتان عمل نکنید و هیچ انسانی هم بدون اضلاع سه‌گانه مثلث خلق نشده است، چون ﴿وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها﴾؛ قَسَم به جان آدمی و قَسَم به کسی که انسان را «مستوی الخلقه» خلق کرد. «مستوی الخلقه» بودنِ او به همین است که ﴿فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها﴾؛ این «فاء»، «فاء» تفصیحیه است. بعد فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ﴾؛ عقلانیّت جامعه و رشد جامعه در همین است. حالا اگر کسی غذای مسمومی را خورده باشد و مدام جلوی دهن خود را بگیرد، فایده‌ای ندارد، به هر حال بالا می‌آورد، یا اگر کسی اختلاس کرده باشد، هر کاری بکنند، سرانجام بالا می‌آورد، امروز نشد فردا، حتماً بالا می‌آورد. این طور نیست که اگر کسی خلاف کرد بتواند بگوید گذشت، هیچ چیزی نگذشت! درست است که کسی دو ساعت قبل یا سه ساعت قبل یک غذای سمّی را خورده، ولی نمی‌تواند بگوید که گذشت، چون در دستگاه گوارش اوست و به زودی بالا می‌آورد. فرمود این نظام این طور است؛ این بیان نورانی پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) است که فرمود: «تَعَطَّرُوا بِالاسْتِغْفَارِ»؛[15] فوراً ترمیم کنید، «لَا تَفْضَحَنَّکُمْ رَوَائِحُ الذُّنُوب‏»؛ آدم غذای مسمومی را خورده، مدام جلوی دهن خود را بگیرد، این‌که فایده ندارد. حالا یک ساعت یا دو ساعت جلوی دهن خود را بگیرد باز هم فایده‌ای ندارد، بالاخره بالا می‌آورد. فرمود خودتان را با استغفار معطّر کنید، زیرا بوی بدِ گناه شما را رسوا می‌کند. از این نظام بالاتر! از این ساختار بالاتر! این غیر از بگیر و ببندِ جهنم است: ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ.[16] فرمود من این را خیلی زیبا آفریدم: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾؛ از این زیباتر دیگر ممکن نیست، زیرا از این زیباتر اگر ممکن بود و ذات اقدس الهی خلق نمی‌کرد، این مقدّم؛ تالی‌اش این است که ـ معاذالله ـ «إمّا للجهل» است، «أو للعجز» است، «أو للبخل»، این سه؛ «و التالی بأسره مستحیل، فالمقدم مثله». اگر زیباتر از این ممکن بود و خدا خلق نمی‌کرد، یا ـ معاذالله ـ برای این بود که نمی‌دانست، یا ـ معاذالله ـ برای این بود که نمی‌توانست، یا ـ معاذالله ـ برای این بود که بُخل داشت! تالی به هر سه قِسم آن مستحیل است، پس از این زیباتر ممکن نیست. این می‌شود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾. این انسان است که کلّ نظام برای او خلق شده است.

پرسش: ... ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ﴾ این مربوط به عقل عملی میشود؟

پاسخ: نخیر! مربوط به گرایش است؛ الآن ما که از بوی مُردار بدمان می‌آید، به این خاطر است که این شامّه ما طرزی خلق شد که از این بو بدمان می‌آید. این درسی نیست، یا یک امر علمی نیست، این مربوط به گرایش است. الآن همه از عطر خوششان می‌آید، همه از زباله بدشان می‌آید، این شامّه از بوی خوب لذّت می‌برد و از بوی مردار رنج می‌برد. این مربوط به درس و بحث نیست، این نه به حکمت عملی مربوط است و نه حکمت نظری. این را طرزی خلق کردند که با آن هدف هماهنگ باشد، مثل اینکه بدن سمّ بالا می‌آورد یا غذای سالم را جذب می‌کند. فرمود من این جور خلق کردم، طوری نباشد که شما خیال بکنید یک تحمیلی برای شماست!

آن وقت هم در سوره مبارکه «روم» فرمود این مجموعه، مجموعه فطری و دلپذیر است، هم جمع‌بندی کرده و فرمود ما خیلی حرف‌های سنگینی گفتیم؛ اما همه این حرف‌های سنگین به بهترین وجه برای شما قابل هضم است. این دو اصل قرآنی را ببینید و ملاحظه بفرمایید که فرمود ما حرف‌های سَبُک و تهی‌مغز و بی‌مغز و غیر علمی نداریم: ﴿إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾؛[17] حرف‌های ما پُرمغز است، حرف‌های سَبُک و تهی‌مغز و افسانه و اینها در آن نیست، ﴿إِنَّا سَنُلْقی‏ عَلَیْکَ قَوْلاً ثَقیلاً﴾، این می‌شود قرآن. بعد فرمود: ﴿وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾؛[18] این آسان است، سنگین است، سَبُک نیست؛ آسان هست، سخت نیست. این چهار امر مقابل هم است؛ دو تا جزء اوصاف ثبوتی قرآن است، دو تا جزء اوصاف سلبی قرآن است. قرآن خفیف نیست، سَبُک نیست، بی‌علم نیست، تهی‌مغز نیست، فسون و فسانه نیست، عوامی نیست، بلکه قول سنگین است، این یک؛ خفیف نیست، سَبُک نیست که در برابر قول سنگین است؛ دشوار هم نیست، برای اینکه این قرآن را من برای شما خلق کردم که شما با «أحسن تقویم»[19] خلق شدید، همه سرمایه‌ها برای شما هست، بنابراین برای شما سنگین نیست، ﴿وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾. درست است سنگین است، ولی همه سرمایه‌ها را ما به شما دادیم. هم سرمایه پذیرش ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَ الْحِکْمَةَ را دادیم، هم سرمایه پذیرش ﴿یُزَکِّیهِمْ﴾ را دادیم، هم ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ﴾ را به شما دادیم که شما از جان لذّت می‌برید. اینها را ما به شما دادیم، بنابراین ﴿لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾. سخت نیست، اگر چه سنگین و وَزین است، سُست نیست، اگر چه آسان است، چون دلپذیر است.

بنابراین شما ببینید این درست است که خدا به حقّ قرآن و عترت، یمن و یمنی‌ها را حفظ بکند! همین اویس قَرَنی کسی بود که وجود مبارک پیغمبر درباره او فرمود: «إِنِّی لَأَجِدُ نَفَسَ الرَّحْمَنِ مِنْ قِبَلِ الْیَمَن‏»؛[20] همین اویس شبی را تا صبح به رکوع بود: «هذه لیلة الرکوع»، شبی را با سجده بود: «هذه لیلة السجود»،[21] اینها لذّت می‌برند، خسته نمی‌شوند. این طور نیست؛ حالا آن کسی که روزه‌های پشت سر هم می‌گیرد خسته نمیشود، مثل بعضی از دوستان ما که ماه رجب و شعبان و رمضان، هر سه ماه را روزه می‌گرفتند؛ البته مزاج سالمی هم داشتند؛ اما رنج نمی‌بردند و خسته نمی‌شدند، این طور بود. فرمود: ﴿وَ لَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ﴾؛ اما یک وقت می‌بینید که یک آدمی یک ساعت پای تلاوت قرآن نشسته خسته می‌شود! این ﴿زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ﴾، با آنکه گفت: «هذه لیلة الرکوع، هذه لیلة السجود» پس این چیست؟ اینها که نه پیغمبر بودند، نه امام و نه امامزاده، اینها افراد عادی بودند. پس می‌شود این کار را کرد، فرمود این دلپذیر است و ما برای شما قرار دادیم. حالا اگر کسی دائماً معطّر باشد، او که خسته نمی‌شود، اگر بخواهد یک لحظه از کنار سطل زباله بگذرد، رنج می‌برد. فرمود من این را برای شما مزیّن قرار دادم، این سفارشی نیست! که مثلاً سفارش می‌کنم ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا﴾ که ایمان چیز خوبی است! نه، آن آیاتی دیگر است. این را من محبوب شما قرار دادم، ﴿حَبَّبَ إِلَیْکُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی‏ قُلُوبِکُمْ وَ کَرَّهَ إِلَیْکُمُ الْکُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْیانَ أُولئِکَ هُمُ الرَّاشِدُونَ﴾. این‌جا سخن از علم نیست؛ نه سخن از بخش اوّل است و نه سخن از بخش دوم.

بنابراین این قسمت‌ها را ملاحظه بفرمایید، بعد در سوره مبارکه «روم» آیه سی این است که فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنیفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی‏ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾؛ این «لا» لای نفی جنس است، فرمود نه من عوض می‌کنم و نه دیگری؛ دیگری عوض نمی‌کند، چون قدرتش را ندارد؛ من عوض نمی‌کنم، چون به أحسن تقویم آفریدم، از این بهتر که ممکن نیست؛ لذا به صورت «لای نفی جنس» فرمود: ﴿لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾. آنکه شیطان گفت: ﴿فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ﴾؛[22] یعنی بعضی از آداب و سنن را، نه این اصول سه‌گانه فطری را؛ این اصول سه‌گانه سرجایش محفوظ است. اینجا به صورت نفی جنس فرمود: ﴿لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یَعْلَمُونَ﴾.

«و الحمد لله رب العالمین»

 


[1] . التبیان فی تفسیر القرآن، ج‏9، ص343.

[2] . تفسیر کنز الدقائق و بحر الغرائب، ج‏12، ص327.

[3] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج‏1، ص266.

[4] . بصائر الدرجات فی فضائل آل محمد ص، ج1، ص203.

[5] . سوره اعراف، آیه31.

[6]. سوره تین، آیه4.

[7]. سوره بقره، آیه129.

[8]. سوره شمس, آیه8.

[9]. سوره بقره، آیه129.

[10]. سوره آل عمران، آیه64.

[11]. سوره فاطر, آیه15.

[12]. سوره ممتحنه، آیه8.

[13] . سوره شمس، آیه7.

[14] . سوره روم، آیه30.

[15] . وسائل الشیعة، ج‏16، ص70.

[16]. سوره حاقة, آیات30 و 31.

[17] . سوره مزمّل، آیه5.

[18] . سوره قمر، آیات17 و22.

[19]. سوره تین، آیه4.

[20]. کشف الغمة فی معرفة الأئمة(ط ـ القدیمة)، ج‏1، ص261.

[21]. حِلیةُ الأولیاء و طَبَقاتُ الأصفیاء، ج2، ص87.

[22] . سوره نساء، آیه119.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق