أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (1) وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ (2) وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (3) قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (4) النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ (5) إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ (6) وَ هُمْ عَلی ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنینَ شُهُودٌ (7) وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ (8) الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ شَهیدٌ (9)﴾.
سوره مبارکهای که «علم بالغلبه» آن «البروج» است؛ لذا همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید تفسیرهایی که مربوط به قبل از هزار سال است چه از شیعه چه از اهل سنت در صدر آن هست که «سورة یذکر فیها البروج»[1] مثل «سورة یذکر فیها البقرة»،[2] «سورة یذکر فیها الفیل»،[3] بعد کمکم «علم بالغلبه» شد شده سوره «فیل» سوره «بقره» و مانند آن. وگرنه آن معارف بلندی که در سوره مبارکه «بقره» است آنها اُولی است که وجه تسمیه باشد مگر آن روایات خاصهای که ائمه(علیهم السلام) از سور مخصوص نام خاص بردند؛ مثل سوره «یس» و «فاتحة الکتاب» و مانند آن وگرنه اینها أعلام بالغلبه است.
پرسش: ...
پاسخ: این بخشی از آنها که مثل سوره «فاتحة الکتاب»، سوره «یس» و مانند آن زمان خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و اهل بیت(علیهم السلام) بود بقیه «علم بالغلبه» است از زمان صحابه و تابعین و تا مفسران بعدی چون اینها سوره رسمی نیست نامهای رسمی نیست وگرنه این همه معارف در سوره مبارکه «بقره» است، بعد سوره به نام «بقره» نامگذاری بشود تناسبی ندارد.
پرسش: ...
پاسخ: چون «علم بالغلبه» است توقیفی که نیست اگر روایتی باشد که معصوم(سلام الله علیه) نام این سوره را «بقره» ذکر کردند آن متّبع است و لاغیر! اما وقتی «علم بالغلبه» شد؛ مثلاً میبینید سید رضی برادر سید مرتضی(رضوان الله علیهما) در آن مجازات قرآن دارد غالباً دارد که «السورة التی یذکر فیها البقرة»،[4] «السورة التی یذکر فیها الأنعام»[5] در سنّیها هم همین طور است اگر نام رسمی در روایت نیامده «علم بالغلبه» است.
پرسش: ...
پاسخ: آنچه مهم است این است که این قرآن یک واوش نه کم شد نه زیاد! این سورهها که اثر ندارد آدم نامگذاری بکند اگر نام خاصی رسید، مثل «فاتحة الکتاب» مثل «یس» «فهو المتّبع»؛ اما اگر نامی نرسید انسان میتواند همین «علم بالغلبه» را به کار ببرد چه اینکه معمولاً غالب مفسرین ما همین «علم بالغلبه» را به کار میبرند.
مطلب بعدی آن است که فرمود: ﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ﴾ سوگند قرآن کریم همان طوری که قبلاً ملاحظه فرمودید سوگند در برابر بینه نیست بلکه به خود بینه است قَسم در محاکم در مقابل بینه است که «الْبَیِّنَةُ عَلَی الْمُدَّعِی وَ الْیَمِینُ عَلَی مَنْ أَنْکَر»؛[6] اما قسمهای خدا به خود بینه است نه در قبال بینه، بر اساس این اصل کلی اگر محور بحث جایی توحید بود خدا به خودش قسم میخورد چون برهان و بینه توحید خود خداست. اگر محور بحث وحی و نبوت بود ذات اقدس الهی به معجزه قسم یاد میکند و اگر مدار بحث روز انتقامگیری و پاداش و کیفر بود خدا به قیامت یا اشراط قیامت سوگند یاد میکند. در جریان سوره مبارکه «یس» که محور بحث در آغازش وحی و نبوت است میفرماید: ﴿یس ٭ وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ٭ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾[7] قسم به این قرآن تو پیغمبری، یعنی قسم به دلیل؛ مثل اینکه کسی بگوید قسم به این آفتاب الآن روز است این قسم در مقابل بینه نیست به خود بینه است. وقتی خدا میفرماید قسم به این قرآن، تو پیغمبری یعنی قسم به معجزه. در مسائل توحیدی که به «و الله» و مانند آن سوگند یاد میکند در این بخشهای اخیر که جزء سیام قرآن کریم است و محور اصلی اینها مسئله معاد است یا در صدر بعثت مشکلترین مسئله، مسئله معاد بود به اشراط قیامت و گاهی به خود قیامت ﴿لا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیامَةِ﴾[8] این «لا» که «لا»ی زائده است به خود دلیل قسم میخورد، برای اینکه قیامت روز عدل و پاداش است روز محاسبه است روز کیفر است روز انتقام است و مانند آن. قسم به محکمه عدل ما حساب شما را میرسیم، این قسم به دلیل است.
در سوره مبارکه «بروج» هم که به آسمان و زمین که به هنگام شکافشان و مانند آن در سوره «انفطار» و سوره «انشقاق» و اینها صحبت بود در اینجا سخن از انشقاق آنها نیست اما سخن از خود روز قیامت است شاهد و مشهود، شاهد که وجود مبارک پیغبمر است، مشهود هم «الیوم الموعود»، «الیوم المشهود» خود قیامت است، قسم به محکمه عدل ما انتقام میگیریم یعنی قسم به دلیل است. فرمود آنهایی که مؤمنین را آزار دادند موحّدان را آزار دادند ظلم کردند ستم کردند، قسم به محکمه عدل ما اینها را محاکمه میکنیم این قسم به دلیل است.
پرسش: ...
پاسخ: برای کسی که برهان گوش میدهد اگر کسی دلیل قرآنی بخواهد گوش بدهد ذات اقدس الهی وقتی مسئله خلقت را مطرح میکند به خالق قسم یاد میکند، وقتی بخواهد مسئله وحی و نبوت را طرح کند به معجزه قسم میخورد، وقتی بخواهد به انتقام بپردازد به محکمه عدل قسم میخورد؛ فرمود اگر کسی بگوید قسم به این قرآن تو پیغمبری، یعنی قسم به دلیل؛ به چه دلیل وجود مبارک پیغمبر به نبوت رسیده است؟ برای اینکه اگر شما شک دارید که من پیامبرم ﴿یَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ﴾؛[9] کتابی مثل این بیاورید: ﴿فَلْیَأْتُوا بِحَدیثٍ مِثْلِهِ﴾.[10]
پرسش: ...
پاسخ: روشنگر است برای کسی که «لمن تفکّر» روشن است، اگر قرآن کریم بیّنه است اگر خود خدا بیّنه است ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾[11] اگر از خدا روشنتر چیزی نیست و برهان اقامه میکند بر اینکه اگر قیامت نباشد عالم لغو است چون هر کس هر کاری بخواهد بکند آزاد است اینکه هر کاری بکند ﴿أَ یَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾[12] این را عقل نمیپذیرد کل این نظام هستی خلق شده است که انسان هر چه دلش میخواهد بکند فرمود: ﴿أَ یَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ رهاست؟ هر چه بگوید و هر چه بکند و هر کاری بکند! این نظم دقیق ریاضی عالم خلق شد برای اینکه هر کسی بخواهد اختلاس هر کسی بخواهد نجومی؟! اینکه نمیشود؛ ﴿أَ یَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ این شدنی نیست حالا چون شدنی نیست پس محکمه است. به محکمه قسم که ما از اینها انتقام میگیریم، از اصحاب أخدود از اینها که کانال آتش درست کردند عدهای را سوزاندند به محکمه عدل از اینها ما انتقام میگیریم.
پرسش: ...
پاسخ: قسم به برهان است برای اینکه محکمه دلیل است، قسم به معجزه دلیل است، قسم به خود خدا و توحید دلیل است. اگر میفرماید: قسم به قرآن تو پیغبمری، قسم به دلیل است. به چه دلیل وجود مبارک پیغمبر به نبوت رسیده است؟ مقام اثبات ما چه دلیلی داریم؟ معجزه آن قرآن است گرچه معجزات فراوانی دارد اما برجستهترین معجزه قرآن کریم است. به چه دلیل این شخص کیفر میبیند؟ برای اینکه محکمه عدل «حقّ لا ریب فیه». قیام را ذات اقدس الهی به عنوان ﴿لِیَوْمٍ لا رَیْبَ فیهِ﴾ یاد کرده است؛ قبلاً هم ملاحظه فرمودید ما در قضایای ضروری یک موضوع داریم یک محمول داریم، یک جهت! این جهت کیفیت پیوند بین محمول و موضوع را ذکر میکند. یک وقت ما یک «شاید» داریم یک وقت یک «باید» داریم. شاید این است که زید آمد یا نه؟ میگوییم «زیدٌ قائمٌ» یا «جاء زید بالإمکان»، شاید آمده باشد ممکن است بیاید ممکن است نیاید. اما وقتی خواستیم بگوییم دو دو تا چهار تا، نمیگوییم «الأربعة زوجٌ بالامکان»، میگوییم «الأربعة زوجٌ بالضرورة»؛ این ضرورت و امکان پیوند محمول و موضوع را نشان میدهند.
ذات اقدس الهی درباره قیامت نمیگوید قیامت «ممکن الوجود» است میگوید: ﴿إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾؛[13] این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ قرآن کریم به منزله «بالضرورة» منطق است؛ یعنی «المعاد حقٌّ بالضرورة»، نه «بالامکان»، حتمی است ممکن نیست که جهان معاد نداشته باشد حساب و کتابی نداشته باشد و افراد یله و رها باشند این شدنی نیست. بنابراین وقتی که درباره انتقامگیری سخن است فرمود قسم به قیامت وقتی درباره وحی و نبوت که پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) به مقام نبوت رسیده است به قرآن قسم میخورد ﴿وَ الْقُرْآنِ الْحَکِیمِ ٭ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ﴾. در این بخشهای پایانی قرآن کریم که در اوایل بعثت نازل شده است قسمت مهمّ آن درباره فرو ریختن آسمانهاست فرو ریختن نظام سپهری است فرو ریختن کواکب است و «أشراط الساعة» است و استقرار مسئله قیامت. قسم به آسمانی که این است قسم به آسمانی که آن است قسم به یوم موعود، قسم به شاهد و مشهود ما انتقام میگیریم؛ یعنی قسم به محکمه عدل، وقتی قسم به محکمه عدل شد «مما لا ریب فیه» است؛ منتها بعضیها مقدمه است برای مطلب دیگر. آن قسمتهای ﴿إِذَا السَّماءُ انشَقَّتْ﴾ یا ﴿إِذَا السَّماءُ انْفَطَرَتْ﴾ و مانند آن اشراط ساعت را ذکر میکنند، اینجا به شاهد و مشهود، به یوم موعود و مانند آن یاد میکنند.
قسم به آسمانی که دارای بروج است؛ این بروج یک اصطلاح ریاضی است که ظاهراً آن مراد نیست. از اول فروردین تا آخر اسفند، این دوازده برج است که سی روز یا 31 روز یا 29 روز برابر سیر آن کوکب تقسیم شده است و «حَمَل و ثور و جوزا»، «حَمَل» یعنی بره. «ثور» هم یعنی گاو. «سرطان» یعنی خرچنگ. این بیماری که خدا ـ إنشاءالله ـ به نظام پزشکی ما، به عزیزان اطبّای ما بیش از پیش توفیق بدهد که کاملاً تمام این بیماریها را کشف کنند و درمان کنند! چند تا ستاره در آسمان به صورت خرچنگ است که به آن میگویند سرطان. سرطان همان است که ما در فارسی میگوییم خرچنگ آنها در عربی میگویند سرطان، این بیماری هم ـ معاذالله ـ همانند خرچنگ از هر طرف حمله میکند و درگیر میکند چند تا ستاره است به صورت خرچنگ در میآید بعضی از عرفا گفتند ممکن است که چند نفر آدمهای خوبی باشند، ولی هیئت اینها هیئت خرچنگی است تکتک اینها اگر در جای دیگر قرار بگیرند نور دارند این ستاره است و نور دارد ولی ترکیب آنها طوری است که ترکیب خرچنگی است.
از «حَمَل و ثور و جوزا و أسد و سرطان» تا برسد به «دلو و حوت»، اینها چند تا ستارهاند که به این صورتها در میآیند و این نامها را دارند و قمر که دارد حرکت میکند هر روزی دوازده الی سیزده درجه از مغرب به مشرق، طبق هیئت قدیم؛ برای اینکه ما ماه را در شب اول ماه، در همان کرانه غرب میبینیم، در هفتم ماه در ربع میبینیم، در چهارده ماه در وسط میبینیم تا کمکم در آخر ماه، اول شب که ماه در میآید همان کرانه شرق میبینیم؛ برخلاف آفتاب که از شرق طلوع میکند، این به حساب پیشینیان بود و از منظر ما، وگرنه سیرشان حساب دیگری دارد. اینها را میگفتند دوازده برج. قمر در همین آسمان اول حرکت میکند و آن را میبینیم، این دوازده برج در آسمان هشتم بودند به حساب هیئتهای پیشینیان؛ اگر در این حرکت، معادل با آن برج عقرب باشد میگویند قمر در عقرب است وگرنه قمر در عقرب نیست، آن عقرب در آسمان هشتم است و این قمر در آسمان اول است، وقتی این محاذی آن ستارههایی که به صورت خرچنگ درآمدند، میگویند قمر در عقرب است؛ مثلاً فلان کار را نکنید، عقد نکنید و مانند آن.
این بروج، آن بروج نیست که در هیئت آمده است، هر کدام از اینها به منزله برج هستند برجستهاند روشن هستند و این دارای کوکب است که هر کدام از اینها کرهای است برج است سوگند یاد میکند به این و سوگند یاد میکند به شاهد و مشهود. طوری که سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) بررسی کردند بیش از 27 هشت قول است یا نزدیک سی قول؛ اما برجستهترین قول این است که ذات اقدس الهی وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را به عنوان شاهد معرفی کرد ﴿یا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْناکَ شاهِداً وَ مُبَشِّراً وَ نَذیراً﴾[14] درباره قیامت هم دارد که قیامت روزی است که مشهود است؛ هم به وجود مبارک حضرت سوگند یاد میکند هم به قیامت که روز مشهود است سوگند یاد میکند، برای اینکه هم حضرت در آن روز حضوری در محکمه دارد و هم خود قیامت روز محکمه است.
بنابراین سوگند به محکمه عدل و همه عناصر محوری آن عدل، ما انتقام میگیریم. ﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ ٭ وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ﴾ که مسئله خود قیامت است بالصراحه یاد کرده است ﴿وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ﴾؛ مرگ بر اصحاب أخدود؛ همین است که ما الآن میگوییم مرگ بر آمریکا! مرگ بر اسراییل! این ﴿قُتِلَ﴾ یعنی مرگ بر اینها! مرده باد اینها! لعن بر اینها!
﴿قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ﴾؛ أخدود یعنی آتش. این هم انتقام میگیرد؛ هم کسانی که در صحنههای خطر صابرند به آنها پاداش میدهد، هم از افراد ضعیف الایمان گِله میکند. «فهیهُنا امورٌ ثلاثة»: امر اول این است که آن روز به این صورت مواد منفجره نداشتند یک کانال آتشی میساختند، مؤمنین بیچاره را در آنها میانداختند؛ حالا یا اینها ملحد بودند مؤمنان موحد را در کانال آتش میانداختند یا مشرک بودند کسانی که در ربوبیت موحد بودند آنها را میسوزاندند؛ یا نه آن بودند نه این، فرعونی بودند و مانند آن که این هم یک نحوه شرک بود مؤمنین را به این صورت میسوزاندند. فرمود اینهایی که کانال عذاب درست کردند امروز انفجار است و ترور آن سپهد عزیز ماست، دیروز به گونه دیگری بود. فرمود اینها که وسیله سوزاندن مؤمنین را فراهم میکنند مرگ بر اینها، در دنیا و آخرت ما تلخترین عذاب بر اینها تحمیل میکنیم.
اما مؤمنان دو قسمت بودند بعضیها هستند که فشار کفار را تحمل میکنند تا آخرین لحظه صابر هستند ﴿بَشِّرِ الصَّابِرینَ﴾ برخیها هستند که فشار کفار را به حساب ضعف دستگاه ایمانی میآورند از اینها گله میکنند. رنج و تلاشی که بر اینها تحمیل میشود و اینها باید تحمّل بکنند در راه خدا، چون ما انسان را در فشار قرار دادیم برای اینکه آزمایش بشود تا به ابد برسد از اینها گله میکند؛ فرمود اینجا که جای راحتی نیست با «لام» قسم فرمود من که اینجا را آفریدم اینجا جای فشار و امتحان است؛ ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾،[15] «کَبَد» یعنی درد و رنج. «کَبِد» این عضو گوارشی است. «کَبَد» یعنی درد، با «لام» قسم فرمود، قسم یاد میکنم که انسان تا زنده است در فشار است امتحان میدهد. حالا فشار یا با داشتن است، یک وقت با نداشتن است. بعضیها مبتلا به ثروت و ریاست و مقام و جاه و جلالاند، بعضیها مبتلا به رنج و درد هستند. در سوره مبارکه «فجر» فرمود: ﴿فَأَمَّا الْإِنْسان إِذَا مَا ابْتَلاَهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ ٭ وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلاَهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ ٭ کَلَّا﴾؛[16] فرمود بعضی مبتلا به ثروت هستند بعضی مبتلا به فقر، بعضیها مبتلا به ریاست هستند بعضیها مبتلا به مرئوسیت، هر دو ابتلا است امتحان است ما چیزی را رایگان به کسی ندادیم. یک وقت میبینیم بیلیاقت است همان جا او را پرت میکنیم یک وقت میبینیم لیاقت ندارد؛ ﴿وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ﴾ او را بالا میبریم ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[17] یک عده را پایین میآوریم یک عده را بالا میبریم بعد از آزمون؛ ولی اینجا جای آزمون است ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی کَبَدٍ﴾[18] تا زنده است در رنج است؛ اگر رئیس است مبتلا و ممتحن در کلاس امتحانِ ریاست نشسته است و اگر مرئوس است ممتحَن و مبتلا و در کلاس مرئوسیت نشسته است، هر دو امتحان است؛ لذا از این گروه سوم گِله میکند که اینها نتوانستند فشار بعضی از بیگانهها را، فشار تحریم را فشارهای دیگر را تحمل کنند ـ خدای ناکرده ـ نسبت به مکتب و نسبت به اسلام بددهنی میکنند. وقتی این قسمتها را ذکر کرد فرمود: ﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ﴾
پرسش: فرق ناظر با شاهد چیست؟
پاسخ: بله شهید یک لقب پرافتخاری است که مشاهده میکند جلال و جمال الهی را، اما ناظر در قرآن کریم به وجوهی اسناد داده شده است که به رحمت الهی نگاه میکنند که ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ ٭ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ﴾[19] ممکن است نظر به شهود نرسد، ما در فارسی بین نگاه و دیدن فرق میگذاریم، در عربی هم بین نظر و رؤیت فرق است؛ نظر گاهی ممکن است به رؤیت نرسد؛ درباره خلیل الهی ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[20] باطن عالم را ما ارائه و نشان دادیم او هم دید. «خلیل من همه بتهای آزری بشکست»[21] به قول سعدی، او باطن عالم را دید؛ ﴿نُری﴾ هم فعل مضارع است و مفید استمرار است ﴿وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ این در سوره «انعام» است. در سوره مبارکه «اعراف» به ما فرمود: ﴿أَ وَ لَمْ یَنْظُرُوا فی مَلَکُوتِ السَّماواتِ﴾[22] چرا نگاه نمیکنید؟ نگاه غیر از رؤیت است نگاه کنید بلکه ببینید به تعبیر مرحوم علامه(رضوان الله علیه) میفرماید که انسان در شب اول ماه مبارک رمضان مثلاً استهلال میکند که ماه را ببیند میگوید «نظرتُ إلی القمر و لم أره»؛ نگاه کردم ولی ندیدم. نظر همیشه به رؤیت ختم نمیشود ولی رؤیت، رؤیت است. شهود همیشه به رؤیت ختم میشود شهود، شهود است اما نظر گاهی ممکن است به شهود برسد گاهی ممکن است به شهود نرسد. شهید به آن مقامی میرسد که البته به اندازه درجات خودش و آن مرحله را کاملاً مشاهده میکند و میبیند.
فرمود وجود مبارک پیامبر شاهد است و صحنه قیامت هم مشهود، چه اینکه از قیامت هم به عنوان یوم موعود یاد کرده است که اینها ابزار محکمهاند. پس اگر کسی بخواهد برهان اقامه کند بگوید که انتقام حق است به محکمه سوگند یاد میکند، محکمه یک امر ضروری است ﴿إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یعنی «المعاد حق بالضّرورة». این ﴿قُتِلَ﴾ که نفرین است درباره اصحاب اخدود است، یک وقت است که آتشی را انسان در کانال روشن میکند اما این وَقود ندارد. در قرآن کریم مسئله جهنم را که تشریح میکند مستحضرید الآن هم که حالا گاز و اینها است، وقتی زیر دیگ را روشن کردند باید ارتباط آن با آن لوله گاز، با آن منبع گاز وصل باشد وگرنه خاموش میشود؛ آن روزهای سابق که سخن از گاز و نفت و اینها نبود با هیزم بود این اجاق را یا آن مطبخ را که برای پُخت غذا روشن میکردند، وقودی کنارش داشتند این هیزمهای کوچک بعد از مدتی خاموش میشود اما آن هیزمهای بزرگ که برای این شعله مطبخ ذخیره بود آن را میگفتند وقود. «الوَقُود: ما تُوقَدُ بِه النّار»[23] است حالا یا آتشزنه یا آتشگیره؛ این هیزمهای ضخیم بزرگ را یک بخش از آن را در همان مطبخ میگذاشتند که این کنار اجاق باشد، این هیزمهای ریز هر وقتی که میخواست آتش آن خاموش شود از آن آتش چوبهای بزرگ استفاده میکردند، چنین مطبخی را میگویند ﴿النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ﴾ این وقود دارد خاموش نمیشود، هر وقت خواست خاموش بشود با آن «ما توقد به النار» گرفته میشود. اما وقتی مطبخی باشد آشپزخانهای باشد اجاقی باشد که آن ذخیرهها را نداشته باشد بعد از مدتی آدم چقدر فوت کند به هر حال خاموش میشود.
در قرآن فرمود وضع جهنم ما ﴿ذاتِ الْوَقُودِ﴾ است. هیزمهای جهنم را مشخص کرد وقودش را هم مشخص کرد. درباره جهنم فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[24] ما از جنگل و از جای دیگر هیزم نمیآوریم هیزم جهنم خود ظالمین هستند ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ اما وقودش چیست؟ کبریت است ذغالسنگ است با چه چیزی اینها را میگیرانید؟ با چه چیزی آتش روشن میکنید؟ نفت است گازوئیل است بنزین است؟ فرمود خیر، این هیزمهایی که بخواهد گرفته بشود آتش بگیرد این را آن ائمه کفر و اصحاب سقیفه و امثال سقیفه اینها وقود هستند. فرمود ما وقودی که داریم ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْن﴾ اینها کسانیاند که در دنیا مردم را به کفر کشاندند آنجا هم همین طور هستند. وقود ما از جای دیگر که نیامده است وقود ما «کآل فرعون» است؛ تشبیه روشن، مصداق روشن، بیان روشن. ما آل فرعونی داریم آن هیزمهای بزرگاند یک افراد ضعیف کفاری داریم که به وسیله آنها همان طوری که در دنیا به وسیله اینها، اینها کافر شدند در آخرت هم﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ﴾[25] این امام کافران است ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾[26] نه «لا إیمان لهم»؛ اینها حالا ایمان ندارند که بسیار خوب، کافر هستند ولی مادامی که دارند زندگی میکنند به هر حال یک روابط بینالمللی است انسان ایمان نداشته باشد ولی میتواند همین چند روزی که است یک زندگی سالمی داشته باشد، فرمود امضایتان کنوانسیونتان میثاقتان تعهدتان باید نزد شما محترم باشد اینها که ایمان ندارند هیچ، با اینها مبارزه کنید نه برای اینکه کافر هستند با اینها مبارزه کنید برای اینکه ﴿إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ نه «لا إیمان لهم» شما با کسی که هیچ امضایش را محترم نمیشمارد چگونه میتوانید زندگی کنید؟ کنوانسیون، مواثیق بینالمللی، مجالس بینالمللی، امضایشان هیچ چیزی! شما چگونه میتوانید با این زندگی کنید؟ برهان قرآن کریم این نیست که چون ایمان ندارند بجنگید، برهان قرآن کریم این است که این اصلاً امضایش را گوش نمیدهد چه کار میتوانید بکنید؟ چگونه میتوانید زندگی کنید؟ ﴿قاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ إِنَّهُمْ لا أَیْمانَ لَهُمْ﴾ که ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلّاً﴾ «إِلّ» یعنی تعهّد یعنی امضا. ﴿لاَ یَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلّاً وَ لاَ ذِمَّةً﴾.[27]
اینها کسانیاند که به هیچ چیزی گوش نمیدهند، افرادی که این چنین هستند میشوند وقود؛ فرمود ما نه از جنگل هیزم میآوریم نه از جنگل وقود، هر دو خود انسان هستند. اگر افراد عادی باشند ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَکَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾، اگر ائمه کفر باشند ﴿کَدَأْبِ آلَ فِرْعَوْن﴾؛ وقتی از وقود یاد میکند میگوید فرعون وقود است، فلان شخص وقود است، نمرود وقود است. اینها را قرآن کریم بازگو کرد؛ میگوید قسم به اینها، این حق است، قسم به جهنم جا برای انکار نیست قسم به بینه است، اگر جهنم نباشد ـ معاذالله ـ که عالم لغو است اگر بهشت نباشد ـ معاذالله ـ که عالم لغو است.
پس جهنم و بهشت و صحنه قیامت «حقّ لا ریب فیه» قسم به این حق ما انتقام میگیریم؛ این قسم به برهان مسئله است نه قسم به چیزی که بیگانه باشد، نظیر قسمهای دنیا. فرمود أخدود یعنی نار، کانالی کَندند و این کانال را هم پر از آتش کردند و این آتش هم ﴿ذاتِ الْوَقُودِ﴾ بود یعنی آن هیزمهای بزرگی که نمیگذارد این آتشها خاموش بشود این هم در همان کانال بود؛ لذا این آتش همیشه بود چنین آتشی داشتند مؤمنین را میانداختند. آن وقت مؤمنین دو قسم بودند: یک عده فشارهایی که میدیدند تحمل میکردند مثل آن غلام حبشی و سایر افراد که در بیانات نورانی حضرت امیر صلد بودند، اینها این طور بودند «أحد أحد» را تا آخرین لحظه میگفتند یک عده نه، فوراً ـ معاذالله ـ برمیگشتند و مرتد میشدند.
از این گروهی که برمیگشتند گله میکند این سه مطلب را در این بخش دارد از این گروه ضعیف الایمان گله میکند آن گروهی که تا مرز شهادت حاضرند از اینها با عظمت یاد میکند پاداش اینها را ذکر میکند این گروهی که اصحاب أخدود هستند همان طوری که اینجا ﴿قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ﴾، آنجا هم خودشان گرفتار عذاب الیماند. ﴿قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ٭ النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ﴾ خاموش نمیشود این آتشی که روشن کردند ﴿إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ﴾ اگر هم یک وقت این آتش میخواست خاموش بشود خودشان نشسته بودند کنار این أخدود و کانال که این آتش از بین نرود ﴿وَ هُمْ عَلی ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنینَ شُهُودٌ﴾ اینها میدیدند که با مؤمنین دارند چه کار میکنند چه چیزی تحریم میکنند چه رنجی بر اینها تحمیل میکنند کاملاً میدیدند. این اضلاع سهگانه مثلث را کاملاً بیان کرده، کیفر آن گروه تبهکار را بیان کرده، پاداش آن گروه صبور و بردبار را معین کرده گله آن گروه ضعیف الایمان را هم ذکر کرده، فرمود: ﴿وَ هُمْ عَلی ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنینَ شُهُودٌ﴾ چرا از مؤمنین انتقام میگیرند اینها جُرمی نداشتند ﴿وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ﴾ اینها چون هم «الله» را به عنوان خالق قبول داشتند ﴿اللَّهُ خالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾[28] هم ربوبیت را. او عزیز است؛ قبلاً ملاحظه فرمودید! عزیز به معنی مقتدر نیست، عزیز یعنی نفوذناپذیر. آن زمین سختی که کلنگ در آن اثر نمیکند بیل اثر نمیکند را میگویند «ارضٌ عَزاز» یعنی محکم و سِفت. انسانی که نفوذناپذیر است با تطمیع و با تهدید و با رشوه و با روی میز و با زیر میز نمیشود در او نفوذ کرد همین! میشود عزیز. اگر گفتند: ﴿لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ﴾[29] برای همین است. هر زمینی را که نمیگویند زمین عزاز، این زمینی که مرتّب بیل و کلنگ در آن اثر میگذارد این را نمیگویند عزاز، آن زمینی که بیلپذیر نیست کلنگپذیر نیست نمیشود در آن اثر کرد میگویند «أرضٌ عزاز». هر کسی را نمیگویند عزیز. عزت «بالاصاله» از آنِ ذات اقدس الهی است چرا؟ برای اینکه این مثلث را به آن واحد برگرداند درست است که فرمود: ﴿لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ﴾ اما در جای دیگر چه فرمود؟ فرمود: ﴿الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً﴾؛[30] یعنی اگر رسول عزیز است «بعزة الله» عزیز است، اگر مؤمنین عزیزند «بعزة الله» عزیز هستند، وگرنه در برابر عزت نامتناهی خدا که کسی عزیز نیست؛ هر جا و هر جا، خدای سبحان تثلیثی دارد، تربیعی دارد تخمیسی دارد به توحید برمیگردد قوّت را فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ﴾؛[31] با هر قدرتی که هست در برابر بیگانه بایستید بعد در سوره «بقره» فرمود: ﴿أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً﴾؛[32] عزت همین طور است قدرت همین طور است مُلک همین طور است. به افراد نسبت میدهد میگوید ما دادیم نه او خیال میکند که مال خودش است یعنی شما خیال میکنید؛ یوم قیامت میرسد که معلوم میشود که ﴿یَوْمَ لا تَمْلِکُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَیْئاً وَ الْأَمْرُ یَوْمَئِذٍ لِلَّهِ﴾؛ این ﴿الْقُوَّةَ لِلَّهِ﴾، ﴿الْعِزَّةَ لِلَّهِ﴾ همه این موارد را قرآن جمعبندی میکند میگویند از آنِ خداست. شما یک مورد پیدا نمیکنید که کمالی را ذات اقدس الهی به کسی نسبت بدهد بعد در جای دیگر نگوید که همهاش مال من است؛ توحید بالذات معنایش همین است. فرمود خدا عزیز است محمود هم است خودش هم میتواند حامد باشد که «حَمَدَ نفسه»، غیر از خدا کسی نمیتواند خودش را حمد بکند، هم حمید به معنی محمود است که ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾[33] هر موجودی او را تحمید میکنند، تحمید او منتها با تسبیح همراه است. در سوره مبارکه «اسراء» نفرمود که فقط تحمید است فرمود: ﴿إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ﴾ این «باء» یا «با»ی مصاحبه است یا «با»ی ملابسه است یعنی تسبیح هر موجودی با تحمید همراه است که این نکتهاش در سوره مبارکه «اسراء» قبلاً گذشت.
«و الحمد لله رب العالمین»
[1]. تفسیر التستری، ص191.
[2]. تفسیر التستری، ص25.
[3]. تفسیر التستری، ص206.
[4]. تلخیص البیان فی مجازات القرآن، النص، ص113.
[5]. تلخیص البیان فی مجازات القرآن، النص، ص136.
[6]. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج1، ص244.
[7]. سوره یس، آیات1 ـ 3.
[8]. سوره قیامت، آیه1.
[9]. سوره اسراء، آیه88.
[10]. سوره طور، آیه34.
[11]. سوره آلعمران، آیه18.
[12]. سوره قیامت, آیه36.
[13]. سوره آل عمران، آیه9.
[14]. سوره أحزاب، آیه45؛ سوره فتح، آیه8.
[15]. سوره بلد، آیه4.
[16]. سوره فجر، آیات15 ـ 17.
[18]. سوره بلد، آیه4.
[19]. سوره قیامت، آیات 22 و 23.
[20]. سوره انعام، آیه75.
[21]. دیوان سعدی، غزل40؛ «دگر به روی کسم دیده بر نمیباشد ٭٭٭ خلیل من همه بتهای آزری بشکست».
[22]. سوره اعراف، آیه185.
[23]. لسان العرب، ج3، ص466.
[24]. سوره جن، آیه15.
[25]. سوره هود، آیه98.
[26]. سوره توبه، آیه12.
[27]. سوره توبه، آیه10.
[28]. سوره زمر، آیه62.
[29]. سوره منافقون، آیه8.
[30]. سوره نساء، آیه139؛ سوره یونس، آیه65.
[31]. سوره انفال, آیه60.
[32]. سوره بقره، آیه165.
[33]. سوره اسراء، آیه44.