04 10 2019 456689 شناسه:

تفسیر سوره انسان جلسه 8 (1398/07/13)

دانلود فایل صوتی

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم

﴿إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً (9) إِنَّا نَخافُ مِنْ رَبِّنا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَریراً (10) فَوَقاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذلِکَ الْیَوْمِ وَ لَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَ سُرُوراً (11) وَ جَزاهُمْ بِما صَبَرُوا جَنَّةً وَ حَریراً (12) مُتَّکِئینَ فیها عَلَی الْأَرائِکِ لا یَرَوْنَ فیها شَمْساً وَ لا زَمْهَریراً (13) وَ دانِیَةً عَلَیْهِمْ ظِلالُها وَ ذُلِّلَتْ قُطُوفُها تَذْلیلاً (14) وَ یُطافُ عَلَیْهِمْ بِآنِیَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ أَکْوابٍ کانَتْ قَواریرَا (15) قَواریرَا مِنْ فِضَّةٍ قَدَّرُوها تَقْدیراً (16) وَ یُسْقَوْنَ فیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبیلاً (17) عَیْناً فیها تُسَمَّی سَلْسَبیلاً (18) وَ یَطُوفُ عَلَیْهِمْ وِلْدانٌ مُخَلَّدُونَ إِذا رَأَیْتَهُمْ حَسِبْتَهُمْ لُؤْلُؤاً مَنْثُوراً (19) وَ إِذا رَأَیْتَ ثَمَّ رَأَیْتَ نَعیماً وَ مُلْکاً کَبیراً (20) عالِیَهُمْ ثِیابُ سُندُسٍ خُضْرٌ وَ إِسْتَبْرَقٌ وَ حُلُّوا أَساوِرَ مِنْ فِضَّةٍ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً (21)﴾.

سوره مبارکه «انسان» که بخش مهم آن درباره أبرار هست اوصافی را ذکر می‏کند که صلاحیت انطباق بر خیلی از افراد را دارد اما محور اصلی شأن نزول است که مصداق کامل این است. لفظ ابای شمول عام ندارد ولی مصداق آن منحصر است؛ نظیر ﴿یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ﴾،[1] لفظ در فرد استعمال نشد اما مصداق آن منحصر در حضرت امیر(سلام الله علیه) است.

جناب فخر رازی از برخی از اکابر معتزله و غیر معتزله نقل می‏کنند که اینها اصلاً نامی از وجود مبارک امیر المؤمنین(سلام الله علیه) نبردند و این آیه را بر همان معنای عام آن تفسیر کردند و گذشتند. از برخی دیگر که جزء اکابر نبودند نقل می‏کند که این درباره حضرت امیر(سلام الله علیه) است.[2] مستحضرید که ایشان از این اکابری که نقل می‏کنند این اکابر همان مفسران دست اول‏اند که مشمول بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) هستند حضرت در آن نامه‏ای که برای مالک اشتر مرقوم فرمودند نوشتند مالک! «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی‏ أَیْدِی‏ الْأَشْرَارِ»[3] اولین کاری که بعد از رحلت حضرت کردند دین را به اسارت گرفتند؛ یعنی قرآن و سنت قطعی را به اسارت گرفتند کسی حقِ نقل نداشت مگر به اجازه این اسیرگیرنده‏ها. این از بیانات نورانی حضرت است که در عهدنامه مالک در نهج البلاغه آمده که مالک! ما گرفتار اسیرگیری بودیم «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ» تنها شخص نبود دین را به اسارت گرفتند، وقتی دین به اسارت گرفته شد سقیفه به جای غدیر نشست بعد فرمود دست مرا بستند من با دست بسته بیعت کردم و اگر عموی من حمزه و برادرم جعفر بود من هرگز سقیفه را امضا نمی‏کردم، منتها عمویِ دیگر من عباس و برادر دیگر من عقیل اینها بودند که از اینها کاری ساخته نبود.[4] حضرت از عموی خود عباس به نیکی یاد نمی‏کند می‏گوید این تا فتح مکه تا آخرین لحظه در ردیف مشرکین مکه بود در زمان فتح مکه که آخر عمر حضرت بود مسلمان شد و برادرم عقیل هم که همه‏اش به دنبال مال می‏گشت که سرانجام از دربار معاویه سر درآورد؛ ولی اگر عموی من حمزه بود و برادرم جعفر بود هرگز سقیفه را امضا نمی‏کردم. این کتاب شریف تمام نهج البلاغة اینها را مبسوطاً دارد. این نهج البلاغه را سید رضی(رضوان الله تعالی علیه) فرصت نکرد همه کلمات را جمع‏آوری کند. فرمود من کسی نبودم که سقیفه را امضا کنم حرف اینها را امضا کنم اینها دست مرا بستند. می‏دانید این جعفر چه کاره بود؟ وجود مبارک رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) هنگام فتح خیبر، جعفر از حبشه برگشت حضرت فرمود من به کدام یکی از این عمل و دو حادثه خوشحال و مسرور بشوم؟ آیا به ورود جعفر یا فتح خیر؟ مستحضرید فتح خیبر مدینه را نجات داد مسملین را نجات داد و این جاسوس‏های داخلی از یک سو، گزارشگران رابطه‏دار مستقیم با مشرکان از سوی دیگر سرمایه‏داران بدنام از سوی سوم، اینها این چنین بودند. فتح خیبر یک گشایش خوبی برای مسلمین بود این سرورآور بود. جعفر از حبشه برگشت به مدینه آمد، حضرت می‏فرماید که من به کدام یک از دو عمل خوشحال بشوم فتح خیبر یا آمدن جعفر؟[5] این آمدن جعفر یک مسافری آمده این چه جریانی دارد که با فتح خیبر سنجیده بشود؟ او مبلّغی بود که پانزده سال توانست مسیر فکری خیلی از مسیحی‏های حبشه را برگرداند او تقریباً اوایل بعثت حضرت مهاجرت کرده است از مکه رفته حبشه آنجا به عنوان اینکه از خطر مشکرین نجات پیدا کند نبود یک مبلّغ زبان‏دان و قرآن‏دان آگاهی بود که تأثیرات فراوانی در حبشه گذاشت بسیاری از مسیحی‏ها را به اسلام گرایش داد بسیاری از شبهات آنها را حل کرد یک روحانی آگاه عالم خوش‏بیان  مفسر مبلّغ الهی کارش به اندازه فتح مکه است این افکار را فتح کرده است وگرنه جعفر حالا از مسافرت حبشه آمد این به اندازه فتح خیبر اثر دارد که حضرت بفرماید من به کدام یک از این دو من مشعوف بشوم؟ فتح خیبر را شما اگر خوب بررسی کنید می‏بینید نجات مسلمان‏های مدینه از خطر همین سرمایه‏داران ربوی خیبر بود. آمدن یک روحانی مبلّغ کار آشنای زبان‏دان، این فتح است فرمود: «بِأَیِّهِمَا أَنَا أَشَدُّ سُرُوراً» به کدام یک از اینها خوشحال بشوم؟

غرض این است که وجود مبارک حضرت امیر فرمود: اگر برادرم بود من سقیفه را امضا نمی‏کردم دست خالی داشتم عمویم حمزه مثل افراد دیگر که نبود در بعضی از سخنان نورانی‏ حضرت در نهج البلاغه است که فرمود خیلی‏ها شهید می‏شوند اما از خاندان ما اگر کسی شهید شد می‏شود سید شهدا؛ خیلی جانباز می‏شوند اما از خاندان ما اگر کسی دست داد می‏شود جعفر طیار. این جعفر همان بود کسی که با دو بالی خدا به آنها داد که «یَطِیرُ بِهِمَا مَعَ الْمَلَائِکَةِ فِی الْجَنَّة»[6] این جعفری که طیار می‏شود آن حمزه‏ای که سید شهدا می‏شود فرمود اگر آن عمو و این برادر با من بود که من سقیفه را امضا نمی‏کردم مالک! بدان اولین کاری که اینها کردند بعد از رحلت رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) دین را به اسارت گرفتند، فرهنگ و ملیت و عقیده و آرا و اینها را به اسارت گرفتند وقتی قرآن و سنت قطعی به اسارت رفت کسی باید تفسیر بکند که اینها بخواهند، طوری باید تفسیر بکند که اینها بخواهند سنت را کسی باید نقل بکند که اینها بخواهند طرزی باید تفسیر بکند که اینها بخواهند وقتی اصل و ریشه فرهنگ ما که دین ماست، دین را به اسارت گرفتند این یعنی چه؟ این بیان صریح حضرت است در آن نامه‏ای که برای مالک نوشتند «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی‏ أَیْدِی‏ الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا».

این را عرض می‏کنم برای اینکه هم جریان انکار عنودانه برخی از مفسران اهل سنت بازگو بشود، یک؛ و اینکه جریان عظمت اربعین که در آستانه آن هستیم مشخص بشود این دو؛ که حسین بن علی چه کار کرد؟ این فخر رازی اسم بسیاری از این بزرگان اهل سنت را نوشته که اینها در حدّ کلینی بودند. کلینی نزد ما شیعه‏ها هم قدیم است هم غنی؛ آنهایی که در حدّ همین سن بودند یا جلوتر از کلینی بودند نزد اهل سنت این طور هستند آنها نقل نکردند. این قاضی عبد الجبار هَمَدانی برای همین اسدآباد همدان است این قاضی القضات که معتزلی است و زمخشری از او هم نقل می‏کند و با احترام از او نام می‏برد؛ «قاضی القضات عبدالجبار هَمَدانی اسدآبادی». ایشان کتابی نوشته به نام المغنی بیست جلد است که شش جلدش ظاهراً در دسترس نیست یا چاپ نشده. در جلد بیستم همه ادله امامت را ـ معاذالله ـ تشکیک می‏کند و نقد می‏کند. به جریان مباهله که می‏رسد می‏گوید بعضی از شیوخ ما ـ اساتید ما ـ بعضی از شیوخ ما گفتند علی بن ابیطالب ـ معاذالله ـ در صحنه مباهله نبود![7] اگر مثلاً چند نفر در حدّ کلینی یک چیزی را نقل نکنند اصلاً برای ما که نزد ما محترم است نمی‏پذیریم می‏گوییم وقتی آنها نقل نکردند معلوم می‏شود نبود. این قاضی عبدالجبار همدانی اسدآبادی می‏گوید بعضی از شیوخ ما ـ معاذالله ـ گفتند این علی بن ابیطالب(سلام الله علیه) در جریان مباهله نبود؛ اما ببینید امام هشتم(سلام الله علیه) وقتی وارد مرز خراسان می‏شود آن حرف‏هایی که مأمون عباسی می‏زند اصرار دارد که امام هشتم که این مباهله را زنده کند. مأمون یک آدم بی‏فضلی نبود، به امام هشتم عرض کرد شما با ما و ما با شما پسرعمو هستیم شما بنی عبدالمطلب هستید و ما بنی‏عباس هستیم اینها برادر هم بودند چه فضیلتی شما دارید که ما نداریم؟ فرمود این آیه ﴿أَنْفُسَنَا﴾[8] یعنی وقتی وجود مبارک علی بن ابیطالب به منزله جان پیغمبر است ما از این خاندانیم. مأمون فوراً گفت «لَو لا نِسَاءَنَا»، یعنی این ﴿أَنْفُسَنَا﴾ به معنی رجال است در قبال «نساء». رجال ما که فخرآور نیست؛ یعنی «ندع رجالنا و نسائنا». علی بن ابیطالب جزء رجال بود بله، دیگران هم جزء رجال بودند، اینکه فضیلتی نشد. وقتی حضرت فرمود سند افتخار ما ﴿أَنْفُسَنَا﴾ است مأمون فوراً گفت که «لَو لا نِسَاءَنَا» اگر ﴿نِساءَنا﴾ نبود بله ﴿أَنْفُسَنَا﴾ دلیل بود، اما چون ﴿نِساءَنا﴾ هست ﴿أَنْفُسَنَا﴾ به معنی «رجالنا» است حضرت بلافاصله فرمود: «لولا أبنائنا» این ابناء بزرگ و کوچک همه را شامل می‏شود رجال را هم شامل می‏شود پس «أنفس» به معنی رجال نیست برای اینکه أبناء شاملش می‏شود چون ﴿أَبْنَاءَنَا﴾ شامل رجال میشود پس ﴿أَنْفُسَنَا﴾ یقیناً به منزله جان ماست، در برابر نساء نیست نساء در برابر ابناء و ابناء در برابر نساء است و ﴿أَنْفُسَنَا﴾ یعنی جان ما.[9] اصرار امام هشتم این است که مباهله را زنده کند که همه ما موظفیم بیست و پنجم ذی حجّه را گرامی بداریم مراسمی، کنگرهای گرامیداشتی، ما مباهله را باید زنده نگه بداریم. اصل دین را اینها به اسارت گرفتند اینکه میبینید اربعین به این عظمت به لطف الهی دارد باشکوه خودش را نشان میدهد، برای اینکه حسین بن علی(سلام الله علیه) یک کار جهانی کرد تنها این نبود که بگوید من این بیعت این تعهد و ولایتعهدی را امضا نمیکنم من این ظالم را نمیپذیرم یک جنگ شخصی نبود اولاً حضرت فرمود: «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَ یزید بن معاویة»[10] نفرمود «إنی لا ابایع»؛ نفرمود من بیعت نمیکنم فرمود هر کس حسینی فکر میکند زیر بار ذلت نمیرود. «مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَ یزید بن معاویة»؛ بعد آنها را معرفی کرد مستحضرید حضرت از همان اول وقتی که عازم مکه بود قصد عمره مفرده داشت نه اینکه قصد داشت حج را تبدیل به عمره کرد آنها که با فقه حج و کتاب حج و با روایات حج آشنا هستند میدانند ائمه(علیهم السلام) فرمودند از همان اول حسین بن علی قصد عمره داشت از همان اول خواست از عمره مفرده که تمام شد فوراً از مکه بیرون بیاید؛ نه اینکه اول قصد حج داشت بعد حج را تبدیل به عمره کرد تا مکافاتی باشد که مصحّح این تبدیل چه بود؟ خیر، از همان اول قصد عمره مفرده داشت و میخواست جمعیت را آگاه کند و از جمعیت بیرون بیاید تا مردم بفهمند که چه خبر است؟

این جریان حسین بن علی تا جریان مکه؛ وقتی هم که خواست بیاید با چه گروهی؟ همه را روشن کرد که مردم بدانند که اموی قصدش این نیست که فقط با حسین بن علی مبارزه کند. قبل از جریان کربلا بیان نوارنی امیر المؤمنین این است که در آن عهدنامه مالک است که «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً»؛[11] بعد از جریان کربلا این اصل کاملاً مشخص شد. مستحضرید ابن زبیر، نه با حسین بن علی(سلام الله علیهما) موافق بود نه با قطام؛ او داعیه خاص داشت. این ابن زبیر در مکه ماند بود تبلیغ کرد فضای مکه را تقریباً آماده کرد دستگاه اموی دید اگر بخواهد راه مکه را باز بگذارد در جریان حج و عمره ممکن است بیایند تبلیغات ابن زبیر در اینها اثر کند اینها راه مکه رفتن را بستند گفتند پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود سفر به سه جا خوب است یا سفر نکنید مگر به این سه جا: یکی مسجد النبی، یکی مسجد الحرام، یکی هم قدس.[12] بروید قدس، به جای مکه. اینها به جای اینکه بیایند مکه و حج و عمره انجام بدهند سفر قدسی داشتند تا اینجا خیلی خطر روشن نیست ابن زبیر برای اینکه از شرّ آنها در امان باشد درون کعبه رفت و متحصّن شد به هر حال آدم چند روز میتواند در درون کعبه بماند؟ بعد از چند روز به هر حال خسته میشود در میآید اینها چه کار کردند؟ کسانی که قبل از انقلاب، مکه مشرف شدند میدانند کوه ابوقبیس مشرف بر بیت شریف بود؛ اینها روی کوه ابوقبیس منجنیق گذاشتند و با سنگ این قدر ریختند که کعبه را ویران کردند و ابن زبیر را گرفتند و کشتند. کعبه ویران کردن یعنی چه؟ مگر کعبه یک مسجد عادی است؟ این اصلاً کاری با دین ندارد؛ معلوم میشود که دین را به اسارت گرفتند. آن قبل از کربلا و این بعد از کربلا، معلوم میشود که اصلاً اموی و مروانی کاری با دین نداشتند. قیام کردند برای هدم دین؛ آن وقت حسین بن علی در این شرایط قیام کرد که دین را زنده کرد. دست مبارک امام سجاد به عنوان اسیر در شام بسته است یکی از شامیهای بیادب برای طعن و نیشزدن به وجود مبارک امام سجاد عرض کرد در این صحنه چه کسی پیروز شد؟ فرمود ما! عرض کرد چطور؟ فرمود: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم‏»[13] اگر خواستی بفهمی چه کسی پیروز شد موقع نماز اذان و اقامه بگو ببین در اذان و اقامه ما نام چه کسی را میبریم؟ ما رفتیم این نام را زنده کردیم و برگشتیم چون معاویه قبلاً گفته بود که تا این نام هست ما نمیتوانیم حکومت بکنیم. سخن از اصل دین بود؛ این است که میبینید میلیونها نفر در آنجا جانفشانی میکنند. این را باید همه بدانند که عظمت حسین بن علی تنها این نبود که یک مظلومی در برابر ظالم مقاومت کرد نخیر، این تمام دین را از اسارت درآورد دین زنده شد. خود آن سنیها هم الآن مدیون کربلا هستند. حرفهایی را ابوریحان بیرونی و امثال ایشان نقل کردند اینها جزء شخصیتهای اول اسلاماند، او یک آدم معمولی نیست نظیر سنن بیهقی نیست که کسی بگوید فلان جا سند دارد یا فلان جا سند ندارد! ابوریحان بیرونی که معاصر بوعلی سیناست، حکیم نامور است منجّم نامور است اسلامشناس نامور است، از مفاخر جهان اسلام است. ایشان میگوید معاویه بعد از اینکه بر بخشی از غرب مسلط شد و آنها هم بتپرست بودند بتهایی که افراد عادی داشتند هیچ، بتهایی که مربوط به حکّام و سلاطین بود یک مقداری مزین بود آنها را بازسازی کرد مزین کرد و مذهّب کرد و از راه کشتی به هند فرستاد برای سلاطین بتپرست هند و از این راه درآمد فراوانی درست کرد؛[14] این خلیفه مسلمین بود که با بتفروشی سرمایه تهیه کرد چیزی از اسلام خبری نبود بالکل؛ لذا امام سجاد فرمود ما و حسین بن علی یعنی این! یعنی تمام دین به برکت او زنده شد. یک وقت است که حالا آدم بهرههای موضعی میگیرد ما زیر بار ظلم نمیرویم «هَیْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّة»[15] اینها مثل اینکه انسان از دریا یک مقدار آب بگیرد، اینها درست است اما دریا دریاست، دریا دریاست. ما از یک گوشه دریا آب بگیریم از یک گوشه دریا بهره ببریم این درست است اما دریا دریاست و وجود مبارک حضرت سخن از اینکه من مظلوم هستم او ظالم است من زیر بار ظلم نمیروم، این یک چهار قدحی است از یک دریا. اگر کسی اموی را بشناسد مروانی را بشناسد حکومتشان را بشناسد غرضشان را بشناسد، نامه مبارک علی بن ابیطالب را در نهج البلاغه بخواند که فرمود این دین اسیر بود و چون دین را به اسارت گرفتند دست من را بستند و من سقیفه را امضا کردم این معلوم میشود که حسین بن علی چه کار کرد.

آن وقت هر چه درباره اربعین گفته بشود جا دارد؛ منتها اینها این عزیزان همه باید بدانند که کل دین به برکت حسین بن علی زنده شد. این نکاتی که عرض کردیم برای اینکه فخر رازی در همین آیه نام بسیاری از اکابرشان را میبرد که اینها اصلاً جریان ﴿وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ﴾[16] که مربوط به اهل بیت(علیهم السلام) است ذکر نکردند. بله، ذکر نکردند اما چون دین را به اسارت گرفتند. همین عبد الجباری که شمای فخر رازی اسم او را میبری و قاضی القضات هم بود و نزد همه هم محترم بود و از بزرگان معتزله است همین در المغنی میگوید شیوخ ما گفتند که ـ معاذالله ـ علی بن ابیطالب در جریان مباهله نبود. بله، ما میگوییم انکار آنها این جهد و جهود حق است، نه اینکه از نظر تاریخی نبود؛ لذا بسیاری از علمای اهل سنت این را نقل کردند. خدا غریق رحمت کند مرحوم علامه امینی را بزرگانی که این جریان را نقل کردند ایشان شمردند، مفسرانی که نقل کردند شمردند، ادبایی که در این زمینه قصائدی سرودند همه را نام بردند، این طور نیست که حالا یک چیز مخفی باشد.

پرسش: چند روز قبل از اربعین یا چند روز بعد از اربعین همان ثواب اربعین را دارد؟

پاسخ: بله چون کل جریان است چون به همان نام است. الآن شما ببینید الآن برای تکریم و حفظ نظام، چون همه اگر بخواهند یک روز بروند آن وقت اداره کردنش مشکل است ـ خدای ناکرده ـ ممکن است نزاعهایی پیش بیاید اختلافاتی پیش بیاید، برخوردهایی پیش بیاید، وقتی جا کم باشد امکانات کم باشد به هر حال محذوراتی است اما این بهترین راهی است که الآن آقایان انتخاب میکنند هر کدام چند روز میروند و برمیگردند تا نوبت به دیگری برسد وگرنه شما بیست میلیون سی میلیون جمعیت در یک روز یک جا باشند حساب بکنید تدارکاتشان، رسیدنشان ـ  خدای ناکرده ـ آسیب میبینند مشکلاتی پیش میآید، دشمن هم در کمین است کار، کار خوبی است به هر حال ولی بدانند که حسین بن علی چه کسی بود؟ آن جریان مظلومیت و شهادت و اسارت و اینها همه سرجایش محفوظ است اما بیان نورانی امام سجاد که ما پیروز شدیم ما رفتیم دین را زنده کردیم و برگشتیم باور نمیکنند خیلیها که به مجرد رحلت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که حضرت مشغول جمعآوری قرآن کریم بود اینها دین را به اسارت گرفتند. فرمود مالک! «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی‏ أَیْدِی‏ الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا»، هر چه که آنها میگفتند دین بود، نه هر چه قرآن و سنت بود. خیلی این حرف، حرف بلندی است. این جمله در تمام نهج البلاغة است، اگر عموی من و برادرم بود؛ ولی آن در خود نهج البلاغه سید رضی هم هست که «فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی‏ أَیْدِی‏ الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا» هر چه که میخواستند بگویند به نام دین را میگفتند این را حسین بن علی زنده کرد.

پس قبل از کربلا آن بود بعد از کربلا هم ویران کردن کعبه بود این یعنی چه؟ به هر حال دو روز صبر میکردید زبیر را میگرفتید؛ این کعبه قبله مسلمین است مطاف مسلمین است «علی وجه الأرض» مسجدی به عظمت آن نیست خانهای به عظمت آن نیست این را ویران کردند. معلوم میشود تا دستگاه اموی شناخته نشود عظمت نهضت سالار شهیدان شناخته نمیشود؛ البته برای خیلیها «ولو مشروحاً» بیان نشده «اجمالاً» روشن است آن عظمت و جمال و جلال کربلاست که الآن همه اینها را کشانده است. غرض این است که آن طوری که فخر رازی نقل میکند عدهای جریان ﴿یُطْعِمُونَ﴾ را انکار کردند برای اینکه اصلش را انکار کردند.

 اما یکی دو تا سؤال شده و آن این است که در بهشت، بهشت عقلی زمان و مکان ندارد اما بهشت مثالی زمان و مکان دارد. الآن ما که اینجا حرف میزنیم بدن ما گفتار ما گفتن و شنیدن همه اینها در فلان مکان در فلان زمان است، اما یک معارف عقلی که میفهمیم این مطالب عقلی که زمان و زمین ندارد. در بهشت یک سلسله معارفی هست که زمان و مکان ندارد، اما بدن و سایر موارد، اینها زمان و مکان دارند اما زمان و مکان مثالی؛ ما خصوصیاتش را که آشنا نیستیم ولی مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در جلد هشتم کافی که بسیار لطایف فراوان روایی در این جلد هشتم است گرچه مثل جلد اول و دوم نیست ولی خیلی مطالب شیرین در این جلد هشتم است. در جلد هشتم کافی مرحوم کلینی این روایت را نقل میکند که در صدر خلقت انبیا(علیهم السلام) برای بشر مطالبی را میگفتند. مستحضرید که بشر اولی به استثنای حضرت آدم که «خلیفة الله» بود از اسمای الهی برخوردار بود معارف علمی بسیار کم بود. قابیل که برادرش هابیل را کُشت ماند که چه کار بکند؟ این قدر بلد نبود که بدن را دفن کند تا اینکه یک غرابی را یک کلاغی را ذات اقدس الهی مأموریت داد در حضور قابیل این خاکهای را کنار بُرد یک چیزی را درون خاک گذاشت بعد روی آن خاک ریخت تا به او بفهماند که برادرت را این طور باید دفن کنی ﴿لِیُرِیَهُ کَیْفَ یُواری﴾[17] بشر اولی این بود. مرحوم کلینی از امام(سلام الله علیه) نقل میکند که بشر اولی میخوابید ولی خواب نمیدید؛ بعد حرف انبیا را هم گوش نمیداد میگفتند ما اگر حرف شما را گوش بدهیم چه میشود؟ ندهیم چه میشود؟ میفرمود بعد بهشتی هست نعمتی هست و کیفری در قبالش هست؛ اینها انکارشان بیشتر میشد میگفتند کسی که مُرد تمام میشود میرود عالم دیگری باشد نیست. بعد خدا رؤیا را نصیب اینها کرد که اینها در عالم خواب چیزهایی را میدیدند. میآمدند نزد انبیایشان میگفتند اینها چیست که ما در عالم خواب میبینیم؟ انبیا میفرمودند اینها نمونه آن حرفهایی است که ما به شما میگوییم شما توقع نداشته باشید کسی از این قبرستان در بیاید توقع نداشته باشید آن نعمتهای بهشتی نظیر کارهای دنیا باشد این چیزی که شما میبینید شبیه آن چیزی است که ما میگوییم.[18]

ما یک وجود مثالی داریم و یک تمثّل داریم شب داریم روز داریم الآن کسی که خواب میبیند خواب میبیند که مثلاً ده شب شد بیست شب شد شبها این طور شد روزها این طور شد، این تمثّل شب است نه شب مثالی. آنجا هم شب تمثّلات ممکن است باشد. هزارها اسرار در عالم بهشت است خیلیها برای ما روشن نیست که چه طور هست. ممکن است در همین شبهای دیگر باشد؛ ولی یک بیان نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه دارد که آن را ابن أبی الحدید میگوید من از پنجاه سال قبل تاکنون بیش از هزار بار خواندم و هر بار خواندم برای من تازگی داشت؛[19] آنجا حضرت دارد که «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِیهِ کَانَ‏ عَلَیْهِمْ‏ سَرْمَداً»،[20] چه شب بمیرند چه روز بمیرند از نبش زمان و زمین بیرون میآیند سرمدی میشوند؛ «ظَعن» یعنی کوچ کردن. انسان چه شب کوچ بکند چه روز کوچ بکند «أَیُّ الْجَدِیدَیْنِ ظَعَنُوا فِیهِ کَانَ‏ عَلَیْهِمْ‏ سَرْمَداً» «علی أی حال» تمثّل شب تمثّل روز یک مطلب است شب مثالی و روز مثالی یک مطلب دیگر است و البته قابل جمع هم هست.

   اما سؤال دیگر این است که این آیه دارد که از «کأس» یعنی از لیوان، ظرف پرآب، ظرفی که ﴿کَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِیلاً[21] اگر منظور این بود که طعم زنجبیل دارد، «کان» نبود؛ لذا آنهایی که فکر میکردند منظور این است که طعمش طعم زنجبیل است میگفتند این «کان» زائده است. اما وقتی که ما شواهد داریم که این «کان»، ﴿کَانَ مِزَاجُهَا﴾ یعنی این شرابی که در این کأس است مقداری از زنجبیل در آن ممزوج شده است؛ البته ممکن است که طعمش طعم زنجبیل باشد اما زنجبیل که یک طعم گوارایی نیست که قرآن وعده داده باشد ولی مزاج یعنی مقداری از چشمه زنجبیل به او دادند زنجبیل چیست؟ یک چشمهای است به نام سلسبیل. ﴿عَیْناً﴾ این بدل زنجبیل است ﴿کَانَ مِزَاجُهَا زَنجَبِیلاً ٭ عَیْناً فیها تُسَمَّی سَلْسَبیلاً﴾؛ این ﴿عَیْناً﴾ بدل زنجبیل است، چشمه که بدل طعم نمیشود آیه پنج این است ﴿إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُوراً﴾، کافور چیست؟ ﴿عَیْناً﴾ این ﴿عَیْناً﴾ بدل کافور است ﴿عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ یُفَجِّرُونَها تَفْجیراً[22] تا نسبت به مسئله زنجبیل هم همین طور است؛ آیه هفده: ﴿وَ یُسْقَوْنَ فیها کَأْساً کانَ مِزاجُها زَنْجَبیلاً﴾؛ آن وقت ﴿عَیْناً﴾ این ﴿عَیْناً﴾ بدل زنجبیل است چشمه که بدل طعم نمیشود. زنجبیل اسم چشمهای است ﴿عَیْناً﴾ که آن عین به نام سلسبیل است مشابه این درباره مقرّبین هم که ابرار یک سلسله آبهایی مینوشند که مقرّبین مرحله بالاتر آنها را دارند در سوره مبارکه «عبس» و مانند آن آنجا هم همین معنا آمده است، کاری که آنها میکنند چشمهای است که مزاجش از آن هست، ولی اصلش را مقرّبین مینوشند.

«و الحمد لله رب العالمین»



1. سوره مائده، آیه55.

[2] . مفاتیح الغیب، ج‏30، ص746 و 747.

[3]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، نامه53.

[4]. تمام نهج البلاغة، ص881.

[5] . الخصال، ج‏2، ص484؛ «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمَّا جَاءَهُ جَعْفَرُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ مِنَ الْحَبَشَةِ قَامَ إِلَیْهِ وَ اسْتَقْبَلَهُ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ خُطْوَةً وَ عَانَقَهُ وَ قَبَّلَ مَا بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَ بَکَی وَ قَالَ لَا أَدْرِی بِأَیِّهِمَا أَنَا أَشَدُّ سُرُوراً بِقُدُومِکَ یَا جَعْفَرُ أَمْ بِفَتْحِ اللَّهِ عَلَی أَخِیکَ خَیْبَرَ وَ بَکَی فَرَحاً بِرُؤْیَتِهِ».

 

[6]. الأمالی(للصدوق)، ص463.

[7]. المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج20، ص142.

2. سوره آل عمران، آیه61.

[9]. الفصول المختارة، ص38.

[10]. بحار الأنوار(ط ـ بیروت)، ج44، ص325.

[11]. نهج البلاغة (للصبحی صالح)، نامه53.

2. تاریخ یعقوبی، ج 3، ص8.

[13]. الامالی(للطوسی)، ص677.

[14]. تحقیق ماللهند, ص21؛ «...إنّ الیونانیین أیّام الجاهلیة قبل ظهور النصرانیة کانوا علی مثل ما علیه الهند من العقیدة، خاصّهم فی النظر قریب من خاصّهم و عامّهم فی عبادة الأصنام کعامّهم و لهذا أستشهد من کلام بعضهم علی بعض بسبب الاتّفاق و تقارب الأمرین لا التصحیح فإنّ ما عدا الحقّ زائغ و الکفر ملّة واحدة من أجل الانحراف عنه و لکنّ الیونانیّین فازوا بالفلاسفة الذین کانوا فی ناحیتهم حتی نقّحوا لهم الأصول الخاصة دون العامّة لأنّ قصاری الخواصّ اتّباع البحث و النظر و قصاری العوامّ التهوّر و اللجاج إذا خلوا عن الخوف و الرهبة یدلّ علی ذلک سقراط لمّا خالف فی عبادة الأوثان عامّة قومه و انحرف عن تسمیة الکواکب «آلهة» فی لفظه کیف أطبق قضاة أهل اثینیة الأحد عشر علی الفتیا بقتله دون الثانی عشر حتی قضی نحبه غیر راجع عن الحقّ و لم یک للهند أمثالهم ممّن یهذّب العلوم فلا تکاد تجد لذلک لهم خاصّ کلام إلا فی غایة الاضطراب و سوء النظام و مشوبا فی آخره خرافات العوامّ من تکثیر العدد و تمدید المدد و من موضوعات النحلة التی یستفظع أهلها فیها المخالفة، و لأجله یستولی التقلید علیهم...».

 

[15]. اللهوف علی قتلی الطفوف، ترجمه فهری، النص، ص97.

[16]. سوره انسان، آیه8.

1. سوره مائده، آیه31.

[18]. الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج8، ص90؛ «إِنَّ الْأَحْلَامَ لَمْ تَکُنْ فِیمَا مَضَی فِی أَوَّلِ الْخَلْقِ وَ إِنَّمَا حَدَثَتْ فَقُلْتُ وَ مَا الْعِلَّةُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِکْرُهُ بَعَثَ رَسُولًا إِلَی أَهْلِ زَمَانِهِ فَدَعَاهُمْ إِلَی عِبَادَةِ اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ فَقَالُوا إِنْ فَعَلْنَا ذَلِکَ فَمَا لَنَا فَوَ اللَّهِ مَا أَنْتَ بِأَکْثَرِنَا مَالًا وَ لَا بِأَعَزِّنَا عَشِیرَةً فَقَالَ إِنْ أَطَعْتُمُونِی أَدْخَلَکُمُ اللَّهُ الْجَنَّةَ وَ إِنْ عَصَیْتُمُونِی أَدْخَلَکُمُ اللَّهُ النَّارَ فَقَالُوا وَ مَا الْجَنَّةُ وَ النَّارُ فَوَصَفَ لَهُمْ ذَلِکَ فَقَالُوا مَتَی نَصِیرُ إِلَی ذَلِکَ فَقَالَ إِذَا مِتُّمْ فَقَالُوا لَقَدْ رَأَیْنَا أَمْوَاتَنَا صَارُوا عِظَاماً وَ رُفَاتاً فَازْدَادُوا لَهُ تَکْذِیباً وَ بِهِ اسْتِخْفَافاً فَأَحْدَثَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِیهِمُ الْأَحْلَامَ فَأَتَوْهُ فَأَخْبَرُوهُ بِمَا رَأَوْا وَ مَا أَنْکَرُوا مِنْ ذَلِکَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَرَادَ أَنْ یَحْتَجَّ عَلَیْکُمْ بِهَذَا هَکَذَا تَکُونُ أَرْوَاحُکُمْ إِذَا مِتُّمْ وَ إِنْ بُلِیَتْ أَبْدَانُکُمْ تَصِیرُ الْأَرْوَاحُ إِلَی عِقَابٍ حَتَّی تُبْعَثَ الْأَبْدَانُ».

[19]. شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید،ج‏11،ص153.

[20]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه221.

[21]. سوره انسان, آیه17.

[22]. سوره انسان، آیه6.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق