اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا الْقَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً ﴿16﴾ وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ مِن بَعْدِ نُوحٍ وَكَفَي بِرَبِّكَ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِيراً بَصِيراً ﴿17﴾ مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً ﴿18﴾ وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً ﴿19﴾
چون اين سوره در مكه نازل شد شايد بعضي از آياتش مَدَني باشد كما قيل لكن فضاي اين سوره فضاي مكّي است. در آنجا لازم بود كه دو راهي كه دو گروه ميروند يكي مستقيم و يكي منحرف بازگو كند لذا فرمود: ﴿مَنِ اهْتَدَي فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَمَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا﴾[1] آنگاه فرمود ما هيچ كسي را قبل از اتمام حجت و بَعث رسول عذاب نميكنيم حالا اگر خواستيم عذاب كنيم راهش چيست? راهش اين است كه دستور ميدهيم به اطاعت، آنها معصيت ميكنند و قهراً وقتي به نصاب استحقاق رسيد كه «حق و ثبت و لزمت التعذيب» آنگاه ما تدبير ميكنيم اگر ما امر به اطاعت كرديم آنها اطاعت كردند ﴿مَنِ اهْتَدَي فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ﴾ ميشود ضرورتي نيست بر عذاب كردن چون مساق اين آيه مساق تعذيب هست فرمود: ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً﴾ يعني جاهايي كه ما ميخواهيم ويران كنيم سوء سابقه اينها باعث است، زمينهٴ اينها باعث است وگرنه ما اساس اوّلمان و برنامه اوّلمان رحمت است كه «أنت الذي تسعي رحمته أمام غضبه»[2] پس اينچنين نيست كه ذات اقدس الهي قبلاً تصميم گرفته باشد كسي را عذاب بكند يا بخواهد قبل از استحقاق كسي را عذاب بكند. فرمود: ﴿مَن ضَلَّ فَإِنَّمَا يَضِلُّ عَلَيْهَا﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ راهِ تعذيب حالا دارد ذكر ميكند راه رحمت را هم قبلاً بيان فرمودند.
خب، بنابراين آنچه كه محذوف است همان طاعت است ﴿إِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا﴾ آنها معصيت ميكنند ﴿فَفَسَقُوا فِيهَا﴾.
مطلب بعدي آن است كه تمرّد اول از مترفين است بعد از تودهٴ مردم كه فضا، فضاي معصيت خواهد بود. قرطبي در تفسير جامعش اين ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[3] را دليل گرفته براي اينكه عقل كافي نيست فقط بايد از راه نقل ما مطالب را بفهميم كه در اوايل ورود اين بحث اين مطلب از غيرايشان نقل شد و ابطال شد ايشان هم جزء طرفداران اين فكر است كه عقل كافي نيست بايد حتماً نقل باشد چون قائل به حُسن و قُبح عقلي نيستند اين اشاعره، اين هم سخن ايشان.
اما ملاك عِقاب را عقل ميفهمد به خوبي اما كيفيت عِقاب، دركات عِقاب اينها را خير جزئي است عقل نميفهمد منافقين جايشان كجاست? فاسقين جايشان كجاست? آن گناهي كه «تقطع الرجاء» چيست? آن گناهي كه «تحبس الدعاء» چيست? آن گناهي كه «تمنع الرزق» چيست? اينهايي كه در دعاي كميل آمده اينها را هرگز عقل نميفهمد. مرحوم كليني(رضوان الله عليه) در همان جلد دوم كافي در ايمان و كفر بابي را منعقد كرده است براي تأثير گناهان كدام گناه است كه «تقطع الرجاء»? كدام گناه است كه «تحبس الدعاء»? كدام گناه است كه «تنزل البلاء»? مرحوم فيض(رضوان الله عليه) در وافي هم اين روايات مرحوم كليني را جمع كرده هم روايات جوامع ديگر را يك مجموعه خوبي در وافي در اين بحث آورده آنچه كه در دعاي كميل هست گوشهاي از كليات است و جزئياتش كه به منزلهٴ شرح اين كليات است در اين مجموعه روايات است الآن چند جملهاي كه در دعاي كميل است بعضي از گناهان است كه «تقطع الرجاء»، بعضي از گناهان است كه «تحبس الدعاء»، بعضي از گناهان است كه «تنزل البلاء» اينها را ائمه(عليهم السلام) مشخص فرمودند آنچه كه مرحوم كليني نقل كرد بعضي از اين روايات است، آنچه كه مرحوم فيض نقل كرده مجموع اين رواياتي است كه به ما رسيده.
خب، اينها را عقل هرگز نميفهمد كدام گناه است كه اميدِ را قطع ميكند، كدام گناه است كه بلا نازل ميكند، كدام گناه است كه مشكلي براي اعقاب انسان ايجاد ميكند، كدام گناه است كه روزي را كم ميكند اينها را عقل نميفهمد يا كدام طاعت است كه رِحامت را بيشتر ميكند، اميد را بيشتر ميكند، روزي را بيشتر ميكند اينها را عقل نميفهمد چون مسائل جزئي است اما اينكه بين عمل و پاداشاش رابطه است عملِ خير اثر دارد و عملِ بد اثر سوء دارد اينها را كاملاً عقل ميفهمد.
خب، مطلب مهم آن است كه اينكه فرمود: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾ كسي كه دنيا ميخواهد اما ديگر نفرمود با چه چيزي دنيا ميخواهد يك وقت تلاش و كوششاش اين است كه در دامداري و كشاورزي و اينها سرگرم است و همين اشتغال به طبيعت او را از فراطبيعت بازداشت اين ﴿يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾ است. يك وقت است نه، يك آدم رياكار است كارهاي مذهبي را للدنيا ميكند اين هم ﴿يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾ است اينچنين نيست كه ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾ مخصوص آن دامدارها و كشاورزهايي باشد كه فقط سرگرم مال دنيا هستند نه آنكه دينفروشي ميكند اين هم ﴿يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾ است نفرمود زينت دنيا را با كار ميخواهد كه آن در سورهٴ مباركهٴ «هود» است كه بحثش گذشت باز هم اشاره ميشود.
فرمود كسي كه عاجله ميخواهد، يك چيز نقد ميخواهد، دنيا طلب ميكند اين صفت به جاي آن موصوف نشسته «مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ» اين خواه به كار دنيا باشد، خواه با كار آخرت باشد منافقانه خواه جمع بين هر دو اين هم دامدار است هم رياكار، هم كشاورز است هم رياكار يا نه، فقط رياكار است كه ﴿يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾.
﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾ مستحضريد كه فعل مضارع هم براي حال است هم براي آينده اگر شما بگوييد «وجدته يُصلّي» يعني من ديدم دارد نماز ميخواند هم آن لحظهاي كه من اين را ديدم مشغول نماز بود هم باز لحظاتي بعد اصلاً فعل مضارع اين است اما خطّمشي دائمش اين است، سنّت و سيرت دائمش اين است آن را از آن «كان» ميشود فهميد نه از خود فعل مضارع، اگر گفتيد «وجدته صلّيٰ» يعني ديدم نمازش را خوانده تمام شد و رفت، اما وقتي ميگوييد «وجدته يصلّي» يعني من يافتم دارد نماز ميخواند مشغول نماز بود آن حالي كه من يافتم ديدم نماز ميخواند و همين طور ادامه داشت اما حالا براي تفهيم اين نكته كه سنّت اين شخص، خطّمشي اين شخص دائماً اين كار است در اينجا فعل مضارع كافي نيست بايد «كان»اي و مانند آن باشد لذا فرمود: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾ اين فقط دنياخواه است حالا يا فقط به كار آخرت مثل رياكار يا فقط به كار دنيا مثل كساني كه سوداگر محضاند يا تلفيقي از سوداگري و رياكاري است بالأخره عاجله ميخواهد.
﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ عَجَّلْنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُّرِيدُ﴾ كه اين دو، سه قيد هست. ﴿ثُمَّ جَعَلْنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصْلاَهَا مَذْمُوماً مَّدْحُوراً﴾ كه هم عذاب جسمي ميبيند، هم عذاب روحي كه ﴿يُنَادَوْنَ مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ﴾[4] از ما دور است، مورد قهر و غضب ماست و مانند آن.
﴿وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ﴾ ديگر «كان» در آن نيست ﴿وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا﴾ اين «كان» از عمل گرفته شده به جزا داده شده حالا ملاحظه كنيد ﴿وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا﴾ يعني «سعي الآخرة» ﴿وَهُوَ مُؤْمِنٌ﴾ يعني حُسن فعلي با حُسن فاعلي همراه است هم كارِ خوب ميكند هم آدمِ خوبي است آن كه كار خوب ميكند درمانگاه، راه، پُل، كمك به مستضعفان و محرومان ميكند آن حُسن فعلي دارد اين بهرههاي دنيايي ميبرد اما چون مؤمن نيست در آخرت سهمي ندارد اگر حُسن فعلي با حُسن فاعلي ضميمه شد يعني معتقد به مبدأ و معاد و وحي و نبوّت بود از اينها با «اولئك» كه تجليل است و نشان رفعت درجه است ياد ميكند ميفرمايد: ﴿أُولئِكَ﴾ اين «كان» را به جاي اينكه به عمل بدهد به جزا داد فرمود: ﴿كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً﴾ ما هميشه شكرگزار كسي هستيم كه كارِ آخرت بكند حالا ولو يكبار كارِ آخرت كرده ولي ما دائماً شاكريم ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾[5] ما يادمان نرفته و نميرود كه فلان شخص در فلان وقت مشكلي را از يك مؤمن حل كرد گرچه او «قضيةٌ في الواقعه» ولي ما همچنان يادِ ماست، خب خيلي فرق است كه اين «كان» در آنجا به طرف فعلِ فاعل ميرود در اينجا به طرف جزايِ جزادهنده ميآيد هم تعبير ﴿أُولئِكَ﴾ فرمود كه ترفيع درجه آنهاست كه ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[6] هم مؤمن را خدا درجه عطا ميكند، هم مؤمنِ عالِم را منتها مؤمنِ عالم را بيشتر مؤمنِ عادل را كمتر ولي بالأخره رفعت هست اگر ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ هست، اگر ﴿وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ هست بايد برابر آن رفعتِ درجه حرف بزند لذا ميفرمايد: ﴿أُولئِكَ﴾ «هم» نميفرمايد براي اينكه اگر ميفرمود «هم» خب مسئله حلّ بود مطلب درست بود.
پرسش:...
پاسخ: بله، اين بايد مَلكه باشد برايش ديگر «أراد» كارِ آخرت را و سعيِ آخرت كرده است اما منافقانه نيست اين اراده در مقام فعل هست و كارش هم كارِ آخرت هست دلش ميخواهد اما عقيده ندارد ولي بايد معتقد باشد اگر معتقد بود همين طور است شما در همهٴ موارد قرآن اگر جايي هم نبود با قرينه هست در همه موارد قرآن وقتي سخن از بهشت است اين دو عنصر را ذكر ميكند آدمِ خوب، كارِ خوب ﴿آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً﴾[7] صِرف كارِ خوب را باعث ورود بهشت نميداند اما سخن از عذاب كه شد ميگويد كارِ بد آدم را ميسوزاند حالا چه انسان مسلمان باشد، چه غيرمسلمان منتها تفاوت مسلمان و غيرمسلمان در آن دركات است يك، در خلود است دو وگرنه كارِ بد باعث عذاب است ديگر نفرمود كسي كارِ بد بكند ﴿وَهُوَ كَافِرٌ﴾[8] فرمود معصيت اين است ﴿وَلاَ يَغْتَب بَعْضُكُم بَعْضاً﴾[9] خطرِ غيبت اين است يا خطرِ مال حرام آن.
خب، ﴿وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا﴾ اما منافقانه نيست ﴿وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً﴾ اين شكر هم گاهي به اين است كه ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[10] اگر كسي كارِ خوب كرد در درجهٴ اول فرمود ما بهتر از او جزا ميدهيم و اگر از اين بالاتر خواست بفرمايد ميفرمايد: ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[11] و اگر خواست بالاتر از اين بفرمايد همان بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «بقره» است كه فرمود: ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[12] كسي كه كارِ خير ميكند حالا اين اختصاصي به انفاق ندارد انفاقهاي علمي را هم شامل ميشود اين طور نيست كه حالا اگر كسي «خالصاً لوجه الله» درس گفته، «خالصاً لوجه الله» كتاب نوشته نظير آن كشاورز نباشد اين فقط براي جو و گندم باشد كه تنها براي جو و گندم نيست ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ﴾ «مثل الذين ينفقون علومهم»، «مثل الذين ينفقون فضائلهم» منتها اموال به عنوان تمثيل ذكر شده نه تعيين ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ﴾ يكي شده هفت خوشه ﴿فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِاْئَةُ حَبَّةٍ﴾ يكي شده هفتصد حبّه ﴿وَاللّهُ يُضَاعِفُ لِمَن يَشَاءُ﴾ يكي شده 1400 برابر ﴿وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ﴾[13] ديگر يكي شد نامحدود اين در برابر فضايل ديگر هم هست اين طور نيست كه حالا، حالا اگر كسي ديگري را راهنمايي كرده جواني را واقعاً هدايت كرده او را نجات داده از كجروي، خب خدا به او چه خواهد داد معلوم نيست كه اين ميشود شكر الهي.
پس ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[14] يك طور شكر است، ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ يك طور شكر است، ﴿مَثَلُ الَّذِينَ يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ﴾ يك طور ديگر است. يك وقت در نمازجمعه به عرضتان رسيد كه اين را خوب مطالعه كنيد اينها اين دعاها بعضي از اين دعاها نظير همين آيه ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ﴾[15] ولو بعضيها مثل مرحوم آخوند و مرحوم شيخ(رضوان الله عليهما) مثل شاگردان مرحوم آقاي نائيني گفتند اين دليل بر برائتِ نقلي نيست، ولي خب عدهاي هم به آن استدلال كردند بحثهاي عميقي از اين نصف آيه، نصف آيه نيست ثلث آيه است ﴿مَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾ در ادعيه هم همين حرفها هست يعني شما بخشهاي عميق اصولي را ميبينيد از همين يك سوم آيه به دست آوردند در دعاها هم همين طور است اين دعاي وداع صحيفه سجاديه اين در آن نيست اين دعاي وداعي كه مرحوم آقا شيخ عباس(رضوان الله عليه) در پايان مفاتيحالجنان نقل كرده به عنوان دعاي ماه مبارك رمضان بعضي از جملههايش خيلي عميق و علمي است خداي سبحان دوستانه با انسان حرف ميزند ميفرمايد شما به دنبال چه چيزي ميخواهيد بگرديد جاه ميخواهيد، جلال ميخواهيد، جمال ميخواهيد بله همه اينها چيزهاي خوبي است مال ميخواهيد، سعادت ميخواهيد، رفاهِ ابد ميخواهيد چه چيزي ميخواهيد شما? شما هر چه ميخواهيد من در اين مزايده شركت ميكنم برندهام من بيشتر ميخرم شما كار ميخواهيد براي چه ميخواهيد كار بكنيد اينكه به دنبال زيد و عمرو راه افتاديد منظورتان چيست? هر چه بخواهيد من بيشتر ميخرم. چقدر اين دعا شيرين است «سوم» با «سين» يعني دادوستد اينكه در كتابهاي مكاسب ملاحظه فرموديد دخول در سوم برادر مُسلم مكروه است همين است مساومه كسي دارد گفتگو ميكند چيز ميخرد فتواي غالب فقها(رضوان الله عليهم) كراهت است كسي دارد در بنگاه معاملاتي رفته دارد زميني ميخرد يا خانهاي ميخرد آدم وارد معاملاتش ميشود اين مكروه است خيلي كماند كساني كه فتوا به حرمت داده باشند غالب فقها ميگويند اين كار مكروه است دخولِ در سوم اخي يعني در اين دادوستد گاهي اين را در مزايده مطرح ميكنند كه چه كسي ميخرد? چه كسي ميخرد? كه اينها ميگويند در سُومِ فلان كالا سابقاً رسم اين طور بود نميدانم حضور داشتيد يا نه آن وقتي كه يكي از علما رحلت ميكرد كتابهايش را ميآوردند در كتابفروشيهاي عمومي جاي ديگر هم بود ولي محلّ ابتلاي ما كتابفروشي بود ما اگر ميخواستيم كتابي را بخريم ميگفتند فلان روز آگهي مزايده ميزنند، فلان عالِم رحلت كرد متأسفانه فرزندش روحاني نبود كتابها را آورده به فلان كتابفروشي كه بفروشد او هم حراج ميكند ما كه ميرفتيم ميديديم كه عدهاي از اين آقايان علما و كتابفروشها و كتابخرها حضور دارند و تلّي از كتاب هم آنجا حاضر بود آن كسي كه كتابشناس بود و كتابفروش معروف تهران هم بود اين چوبِ حراج دستش بود ميگفت مثلاً اين شِفاي بوعلي است از قيمتهاي فلان قيمت ميرفت تا بالا «من يزيد»، «من يزيد» يعني چه كسي بيشتر ميخرد?
در عربها اين چوبِ حراج را ميزدند روي اين ميگفتند «من يزيد»، «من يزيد» چه كسي بيشتر ميخرد? در ما عجمها و فارسزبانها ميگويند چه كسي بيشتر ميخرد اينجا اعلام آگهي مزايده است هر كه بيشتر ميخريد به او ميدادند. اينكه آن بزرگوار گفت
بيمعرفت مباش كه در من يزيد عشق اهل نظر معامله با آشنا كنند[16]
يعني در بازار معرفتفروشي و عشقفروشي جان ميخواهد، مال ميخواهد، فرزند ميخواهد همه چيز ميخواهد اين چوب را ميزنند ميگويند «من يزيد»، «من يزيد»، «من يزيد» چه كسي بيشتر ميخرد? يك ابراهيم خليلي پيدا ميشود ميگويد من بيشتر ميخرم هر چه ميخواهيد ميدهم اين را ميگويند «من يزيد» چوب حراج را ميگويند «من يزيد»، «من يزيد»، «من يزيد» «بيمعرفت مباش كه در من يزيد عشق» يعني «من يزيد» يعني در بازار حراج «اهل نظر معامله با آشنا كنند».
اين معنا در اين دعاي وداع مرحوم آقاشيخ عباس آمده ذات اقدس الهي فرمود در بازار حراج من شركت ميكنم و من برندهٴ مزايدهام شما چه چيزي ميخواهيد هر چه ميخواهيد بفروشيد به هر اندازه ميخواهيد بفروشيد من بيشترش را ميخرم شما ميخواهيد اين كار را بكنيد براي اينكه به دنيا برسيد من دنياي كامل با آخرت به شما ميدهم ميخواهيد نام پيدا كنيد من به شما ميدهم، ميخواهيد نان پيدا كنيد من به شما ميدهم، ميخواهيد محبوبيت پيدا كنيد من به شما ميدهم، ميخواهيد فرزندان خوب داشته باشيد من به شما ميدهم من در مزايده شركت ميكنم و من برندهام بياييد با من معامله كنيد چقدر اين دعا شيرين است فرمود با من معامله كنيد اين ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم﴾[17] همين است ديگر بيعت را هم كه گفتند بيعت براي اينكه انسان با او بيع ميكند ديگر ﴿أَوْفَي بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ﴾[18] و مانند آن. فرمود هر هدفي كه داريد بياييد با من معامله كنيد ﴿مِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾[19] هر چه خواست بفروشد من بيشترش ميخرم ديگر از من كسي بيشتر نميخرد حواستان جمع باشد.
بنابراين چيز بدي نيست آدم جاه بخواهد، جمال بخواهد، جلال بخواهد، رفاه بخواهد فرمود با او معامله كرديد ما به شما ميدهيم ديگر حياتِ دنيا ميدهيم، حيات آخرت ميدهيم.
يكي از بيانات نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) اين است كه مردانِ متّقي هم دنيا را گرفتند هم آخرت را «أَنَّ الْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ» خب خيليها هستند كه هم دنيا زندگي خوب دارند خودشان، فرزندانشان، فاميلهايشان آبرومندانه و مرفّه زندگي ميكنند آخرت هم دارند منتها حلال خدا را حلال و حرام خدا را حرام ميدانند. اين در بيانات نوراني حضرت امير هست كه متّقين «ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ» چندجا هست كه حضرت دنيا و آخرت را به عنوان عاجل و آجل ياد كرده است. در نامه 27 اوايل آن نامه است فرمود نامه 27 «وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ» آن با «همزه» است اين با «عين» است. نقد و نسيه هر دو را اينها گرفتند آدم ميتواند زندگي بكند ديگر اينچنين نيست كه حالا اگر كسي اهل آخرت شد دنيايش خراب باشد كه دنيايِ معقولِ مقبولِ آبرومندي خواهد داشت.
در بحثهاي ديگر هم مشابه اين بيان را فرمود منتها عدهاي آنچنان بيراهه ميروند كه خيال كردند كه تمام خير در دنياست و آخرت هيچ سهمي ندارد ميفرمايد شما مثل اينكه پيمان بستيد آخرت را رها كنيد در خطبهٴ 113 ميفرمايد: «قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَي رَفْضِ الآجِلِ وَ حُبِّ الْعَاجِلِ» مثل اينكه قرارداد كرديد با هم مواسات و مساوات و تسويه حساب كرديد و حسابها را بررسي كرديد و صافيتان اين درآمد كه آخرت را از دست بدهيد دنيا را بگيريد شما هر چه بخواهيد آخر بايد بدانيد نزد چه كسي است با چه كسي معامله كنيد. آنگاه تهديد كرد در خطبهٴ 124 فرمود اين را بدانيد «وَ ايْمُ الله لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَيْفِ الْعَاجِلَةِ لَا تَسْلَمُوا مِنْ سَيْفِ الْآخِرَةِ» بر فرض اينجا بازي كرديد با روابط از شمشيرِ دنيا نجات پيدا كرديد ولي از شمشير آخرت نجات پيدا نميكنيد «وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَيْفِ الْعَاجِلَةِ لَا تَسْلَمُوا مِنْ سَيْفِ الْآخِرَةِ» اينها موارد فراواني است كه وجود مبارك حضرت امير عاجله را در برابر آخرت قرار داد نظير آن آياتي كه در سورهٴ مباركهٴ «قيامت» بود، در سورهٴ «انسان» بود كه عاجله را در برابر قيامت قرار دادند.
خب، بنابراين اينكه فرمود: ﴿وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً﴾ اين استمرار را داد به او گاهي ميبينيد يك كارِ خير چندين سال اثر ميگذارد همان راهنمايي كه خضر(سلام الله عليه) در جريان ديوارسازي به اطلاع وجود مبارك موساي كليم(سلام الله عليهما) رساند اين بود كه اين ديوار براي دوتا بچه يتيم است ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلاَمَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحاً﴾[20] حالا مرحوم امينالاسلام و بعضي ديگر مفسّران جدّ هفتم گفتند، بعضي جدّ هفتادم گفتند. جدّ هفتادم اينها آدم خوبي بود خداي سبحان خضرِ راه را ميفرستد تا اين بچهها بيسرپرست نمانند چنين خدايي است اين طور نيست كه حالا اگر كسي كارِ خير كرده خدا يكبار پاداش داده تمام شده باشد اين طور نيست فرمود ما هميشه شاكريم ﴿كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً﴾ از آن طرف يك فعلِ ماضي ذكر ميكند از اين طرف يك استمرار را به دنبالش ميآورد اين بيان ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾[21] است بهتر از او را خدا پاداش ميدهد گاهي بعد از هفت نسل، گاهي بعد از هفتاد نسل بالأخره خضر راه را ميفرستد و مشكل را حل ميكند.
پرسش:...
پاسخ: ديگر چه ميشود عاجله ديگر ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْعَاجِلَةَ﴾ ديگر آخرت نيست چون خداي سبحان خالص را ميپذيرد قبلاً هم اين بحث گذشت كه ريا ولو يك درصد هم باشد 99 درصد لله باشد يك درصد ريا باشد از بس اين ويروس آلوده است كه بقيه را هلاك ميكند نه اينكه خودش هلاك بشود. بين قذارت و آلودگي و امثال ذلك با بهداشتي نبودن فرق است مثلاً كسي كه دارد آشپزي ميكند اگر يك مختصر خاكي ريخته بشود در اين ديگِ بزرگ خوردن خاك خب حرام است مگر تربت سيدالشهدا(سلام الله عليه) آن هم مقدار محدود براي درمان. خاك خوردنش حرام است اگر اين خاك را تنها كسي بخواهد بخورد خب حرام است، اگر وارد ظرف حليم يا برنج يا آش بشود اين ظرف غذايش زياد باشد و اين مستهلك بشود اين حرمتي ندارد و ميشود حلال ميگويند مستهلك شده، اما اگر يك قطره خون در طشت آشپز باشد اين قطره خون بيفتد در اين ديگ اين قطره خون مستهلك نميشود بلكه مُهلك است كلّ اين قضا را آلوده ميكند.
بعضي از امورند كه خودشان بد هستند ولي وقتي وارد فضاي خوب شدند مستهلك ميشوند بعضي از امورند كه بد هستند وقتي وارد فضايي شدند مُهلكاند مستهلك نميشوند ريا از اين قبيل است، سُمعه از اين قبيل است اين مثل يك قطره خون است كه كلّ آن عمل را از بين ميبرد ديگر ﴿أَرَادَ الْآخِرَةَ﴾ نخواهد بود.
خب، اينكه فرمود اگر اين كار را انجام بدهد خير دنيا و آخرت به او ميرسد اين است اما آن حديثي كه گاهي نقل ميشود «من جَدّ وجد» يا «من طلب شيئاً ناله أو بعضه»[22] اينگونه از امور اولاً مطلقاند قابل تقييدند تا آن شيء مطلوب چه چيزي باشد مطلوب دنيا باشد يا مطلوب آخرت، اگر مطلوب آخرت باشد به اطلاقش محفوظ است، اگر نسبت به مطلوب دنيا باشد با همين چند قيدي كه در اين آيه است تقييد ميشود هذا أولاً و ثانياً در همان احاديث هم دارد كه «ناله أو بعضه» اين «ناله أو بعضه» منافات ندارد كه به بعدش برسد اما همهاش بخواهد برسد مربوط به اين است كه آن كار، كارِ آخرت باشد.
لكن در سورهٴ مباركهٴ «هود» اين مطلب گذشت كه اگر كسي به اراده بَسنده نكرد شروع به فعاليت كرد ما عملِ كسي را هدر نميدهيم اگر كسي كار كرده است تنها به اراده و خواست نبود ما عملش را به مقصد ميرسانيم اما نه به اندازهٴ اراده او به اندازهٴ عمل او اين يك چيز معقولي است آيه پانزده سورهٴ مباركهٴ «هود» كه قبلاً گذشت اين بود ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ ميخواهد در دنيا خيلي خوب زندگي كند ﴿وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا﴾ ما برابر ارادهٴ او به او چيز نميدهيم اين شخص فقط دنيا ميخواهد بسيار خب، اما برابر خواست او به او نميدهيم برابر كار او به او ميدهيم اينكه فرمود: ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ﴾[23] اين منافي با آيه محلّ بحث نيست در آيه محلّ بحث دوتا قيد دارد براي اينكه آيه محلّ بحث فقط در مدار اراده است. آيه سورهٴ «هود» ميفرمايد اگر كسي دنيا ميخواهد يك و براي دنيا كار ميكند دو، ما به اندازهٴ كارِ او به او ميدهيم سه نه به اندازهٴ ارادهٴ او چهار. اين با آيات محلّ بحث هم منافات ندارد اگر در آن آيه سورهٴ «هود» آيه پانزده سورهٴ «هود» اينچنين ميفرمود هر كس دنيا بخواهد ما به اندازه ارادهٴ او توفيه ميكنيم بله منافات داشت اما در آنجا نفرمود ما به اندازهٴ اراده او به او ميدهيم فرمود به اندازهٴ كارِ او به او ميدهيم ﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ﴾[24] اين مطلب دوم.
اما مشابه اين هم در آيات سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» هم مطرح است كه بعضي دنيا ميخواهند، بعضي آخرت ميخواهند و خواستهٴ آنها معيار نيست عمل معيار است ﴿مِنكُم مَن يُرِيدُ الدُّنْيَا﴾[25] هست در آيه 145 سورهٴ «آلعمران» اين است كه ﴿وَمَن يُرِدْ ثَوابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا﴾ نه «نؤتها» از او كه «من» ميتواند تبعيض باشد چه اينكه ﴿وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ﴾ آن هم ﴿نُؤْتِهِ مِنْهَا﴾ صِرف اراده نيست اگر در آيه محلّ بحث فرمود ما هر چه به اندازهٴ كافي به او ميدهيم براي آن است كه اراده با سعي همراه است ﴿وَمَنْ أَرَادَ الْآخِرَةَ وَسَعَي لَهَا سَعْيَهَا وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ كَانَ سَعْيُهُم مَّشْكُوراً﴾ ولي در سورهٴ «آلعمران» فرمود: ﴿وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا﴾ كار كه در آن نيست هر اندازه كه كار كرد ما به او عطا ميكنيم گاهي هم فيض الهي بر اين است كه بيش از آن مقداري كه او كار كرده است عطا بكند.
باز در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آيه 152 به اين صورت آمده است ﴿مِنكُم مَن يُرِيدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ﴾ كه اين ناظر به مجاهدان و اسيرگيري و امثال ذلك است كه اينها بعضيها دنياطلباند، بعضيها آخرتطلباند كه اين خيلي با آيه محلّ بحث ما نه ميتواند مؤيّد باشد نه مزاحم، ولي آن آيه قبلي سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» و همچنين آيه سورهٴ مباركهٴ «هود» راه جمعش همين است كه بيان شد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 15.
[2] . صحيفهٴ سجاديه، دعاي 16.
[3] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 15.
[4] . سورهٴ فصلت، آيهٴ 44.
[5] . سورهٴ مريم، آيهٴ 64.
[6] . سورهٴ مجادله، آيهٴ 11.
[7] . سورهٴ كهف، آيهٴ 88.
[8] . سورهٴ بقره، آيهٴ 217.
[9] . سورهٴ حجرات، آيهٴ 12.
[10] . سورهٴ نمل، آيهٴ 89.
[11] . سورهٴ انعام، آيهٴ 160.
[12] . سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
[13] . سورهٴ بقره، آيهٴ 261.
[14] . سورهٴ نمل، آيهٴ 89.
[15] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 15.
[16] . ديوان حافظ غزل شماره 196.
[17] . سورهٴ توبه، آيهٴ 111.
[18] . سورهٴ توبه، آيهٴ 111.
[19] . سورهٴ بقره، آيهٴ 207.
[20] . سورهٴ كهف، آيهٴ 82.
[21] . سورهٴ نمل، آيهٴ 89.
[22] . نهجالبلاغه، حكمت 386.
[23] . سورهٴ هود، آيهٴ 15.
[24] . سورهٴ هود، آيهٴ 15.
[25] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 152.