قرآن در قرآن

12 06 2022 631247 شناسه:
نویسنده: آیه الله جوادی آملی
چکیده:
بسم اللّه الرحمن الرحيم مظهريت انسان در همه اسماي جماليه و جلاليه الهي پروردگاري كه سراسر جهان امكان را آفريد، نشانهٴ جمال خويش را در پهنهٴ آفرينش ارائه داد كه هم به خلقت فراگير اشاره كرد: ﴿اللّه خالق كل شي‌ءٍ﴾[1] و هم به زيبايي گستردهٴ جهان امكان: ﴿الذي أحسن كل شي‌ء خلقه﴾[2]؛ ولي دربارهٴ خصوص انسان كه مي‌تواند كون جامع شود، عنايت خاصي مبذول داشت كه در آفرينش وي، هر دو دست جمال و جلال خود را به‌در آورد و او را مظهر همهٴ اسماي جماليه و جلاليه قرار داد و با رمز گوياي ﴿خلقتُ بيديَّ﴾[3] وي را به جمع بين تنزيه محض و تشبيه صرف دعوت نمود كه با آفريدن موجودي اين‌چنين، در مقال خويش يادآور شد كه ﴿تبارك اللّه أحسنُ الخالقين﴾.[4] بنابراين، براي پرورش او بهترين علم و برجسته‌ترين مكتب لازم است؛ لذا، وي را با آيات ﴿فبشّر عباد ٭ الذين يستمعون القول فيتبعون أحسنه أُولئك الذين هداهم اللّه و أُولئك هم أُولوا الألباب﴾[5] به جست‌وجوي بهترين سخن تشويق كرد؛ سپس بهترين سخن را كلام سخنوري دانست كه در عقيده و خلق و عمل موحد باشد: ﴿و من أحسن قولاً ممن دعا إلي اللّه و عمل صالحاً و قال إنّني من المسلمين﴾[6]. سخني كه به خداوند دعوت نكند يا سخنور آن معتقد به گفتارش نباشد و رفتار و منطقش موافق با دعوتش نباشد، شايستهٴ پيروي نيست؛ چون از حسن فاعلي تهي است؛ گرچه صورتي از حسن فعلي دارد و سخن اگر از جان موحد مايه نگيرد، در دل شنونده پايه پيدا نمي‌كند و قهراً با جمال ويژهٴ انساني سازگار نبوده و رخت بر مي‌بندد. آنگاه به بهترين سخن، يعني قرآن كريم اشاره كرد كه ﴿اللّه نزّل أحسن الحديث كتاباً متشابهاً مثاني﴾[7]؛ چنان‌كه به برجسته‌ترين سخنور، يعني پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) پرداخت و او را به جهانيان معرفي كرد: ﴿أدعوا إلي اللّه علي بصيرة أنا و من اتّبعني﴾[8] و حضرتش را نه تنها به عنوان مسلمان راستين شناساند، بلكه به عنوان اولين مسلمان جهان امكان معرفي كرد كه دربارهٴ هيچ دعوت كننده‌اي چنين تعبير نشده است: ﴿قل إنّ صلاتي و نسكي و محياي و مماتي للّه ربّ العالمين ٭ لا شريك له و بذلك أُمرتُ و أنا أول المسلمين﴾[9]، ﴿و أُمرتُ لأن أكون أول المسلمين﴾.[10] منظور از اولين همان تقدم وجودي آن حضرت در جهان آفرينش در سبقت مقام توحيدي و در نتيجه، سبق ظهور ولايت ولي مي‌باشد كه علي‌بن‌ابي‌طالب(عليه‌السلام) فرمود: «صدّقته و آدم بين الروح و الجسد».[11] بهره مندي از هدايت تکويني براثر اطاعت اگر بهترين سخن كه خصوصيتهاي آن و خصائص گويندهٴ آن در زبان وحي الهي به خوبي تبيين شد، پيروي شود انسان، حكيمي فرزانه مي‌شود و از هدايت تكويني مخصوص سهمي مي‌برد كه ثمرهٴ آن پيمودن راه سلامت و رسيدن به مقصدي است كه از گزند اندوه و هراس درون و آسيب بيرون مصون است: ﴿قد جائكم من اللّه نور و كتاب مبين ٭ يهدي به اللّه من اتبع رضوانه سبل السلام و يخرجهم من الظلمات إلي النور بإذنه و يهديهم إلي صراط مستقيم﴾[12] و نيز درمان هرگونه دردهاي فكري و الحادهاي مادي و ترديدهاي اعتقادي و همچنين دردهاي اخلاقي خواهد بود: ﴿يا أيها الناس قد جاءتكم موعظة من ربّكم و شفاء لما في الصدور و هدي و رحمةً للمؤمنين﴾.[13] حق محوري همه اطوار وجودي قرآن چون گفتار الهي بهترين سخنهاست، رهنمود آن نيز محكم‌ترين رهبريهاست: ﴿إنّ هذا القران يهدي للتي هي أقوم﴾[14] و از آن جهت كه وحي خداوندي، هم از لحاظ مبدأ فاعلي حق است و هم از لحاظ مبدأ قابلي همراه با حقيقت و هم از لحاظ علل وسطيه كه پيك امين مي‌باشند، دور از حق نخواهد بود، لذا در تمام اطوار وجودي خود، حق محور بوده، باطل را به حرم امن او راه نيست: ﴿بالحقّ أنزلناه و بالحقّ نزل﴾[15]، ﴿لا يأتيه الباطل من بين يديه و لا من خلفه﴾[16] و چون، هم حكمت نظري را در بر دارد و هم حكمت عملي را به خوبي جامع است، به عنوان ايحاء حكمت معرفي شده است كه ﴿ذلك مما أوحي إليك ربّك من الحكمة﴾.[17] چون به منظور هدايت جهانيان نازل شده، تنها به زبان گروه خاصي سخن نمي‌گويد؛ بلكه با لسان مشترك همهٴ انسانها كه همان زبان فطرت است، سخن مي‌گويد: ﴿فأقم وجهك للدين حنيفاً فطرت اللّه التي فطر الناس عليها﴾[18] و از اين جهت، معارف والا را با تمثيل تنزّل مي‌دهد كه همگان بهره‌مند گردند: ﴿و لقد ضربنا للناس في هذا القران من كل مثل لعلهم يتذكرون ٭ قراناً عربياً غير ذي عوج لعلهم يتقون﴾.[19] نكته‌اي كه در كلمهٴ غير ذي عوج نهفته است، آن است كه قرآن كريم نه تنها اعوجاجي ندارد، بلكه هرگز انحراف پذير نبوده و هرگونه كجي و ناراستي از حريم او به دور است؛ همانند تعبير «غير ذي‌زرع» كه دربارهٴ سرزمين مكه وارد شده است. چون معلم حقيقي اين كتاب، خداوند رحمان است: ﴿الرحمن ٭ علّم القران﴾[20] و رحمت او همراه با پرهيز از تباهي است و قلب گناهكار از رحمت خداوندي دور است و توان فهم معارف قرآن را كه همان رحمت خاصه مي‌باشدْ ندارد، در و ٴ اول كه مراتب قرآن به هم ارتباط دارند اشاره شد: «إنى تاركٌ فيكم الثقلين أحدهما أكبر من الآخر كتاب اللّه تبارك و تعالي حبلٌ ممدود من السماء إلي الأرض و عترتى»[40]، زيرا طنابي كه از آسمان غيب به زمين شهادت آويزان و ممتد باشد، حتماً بين مراتب آن، پيوند زوال ناپذير است و هم به نكتهٴ دوم كه هر مرتبه براي گروه خاصي است و همگان را به همهٴ معارف آن راه نيست اشاره شد؛ زيرا از حضرت حسين بن علي(عليه‌السلام) و همچنين از حضرت امام صادق(عليه‌السلام) رسيده است كه: «كتاب اللّه عزّوجلّ علي أربعة أشياء علي العبارة و الإشارة و اللطائف و الحقائق فالعبارة للعوام و الإشارة للخواص و اللطائف للأولياء و الحقائق للأنبياء».[41] تفاوت توان افراد در حمل معارف هر انساني به مقدار تحملش بار امانت قرآن را حمل مي‌نمايد، و عترت طاهره كه عدل دائمي قرآن كريم مي‌باشند، هركس را به مقدار توان علمي او تعليم مي‌دادند. وقتي تفسيرِ ﴿ثم ليقضوا تفثهم و ليوفوا نذورهم﴾[42] از امام صادق(عليه‌السلام) پرسيده شد، حضرت براي عبداللّه بن سنان طوري معنا كرد و براي ذريح محاربي، طور ديگر؛ سپس سر اين تفاوت از امام ششم(عليه‌السلام) سؤال شد؛ حضرت فرمود: هر دو راست است؛ ولي: «و من يحتمل ما يحتمل ذريح»[43]؛ يعني چه كسي چون ذريح، تحمل اسرار قرآن را دارد. بنابراين، برخي بار امانت عبارت قرآن را حمل مي‌نمايند و گروهي بار امانت حقايق آن را. وقتي جابر از حضرت امام باقر(عليه‌السلام) تفسير آيه را پرسيد، حضرت طوري جواب داد. بار ديگر از همان آيه پرسيد امام(عليه‌السلام) طور ديگر جواب فرمود. جابر گفت: قبلاً جواب ديگر داده بوديد. حضرت فرمود: «يا جابر إنّ للقرآن بطناً و للبطنِ بطنٌ و له ظهرٌ و للظهرِ ظهرٌ يا جابر ليس شى‌ء أبعد من عقول الرجال من تفسير القرآن إن الآية يكون أوْلها فى شى‌ء و آخرها فى شى‌ء و هو كلام متصل متصرف علي وجوه».[44] اگر با استمداد از مراتب نازله، توفيق بالا رفتن نصيب كسي شد، او با فرشتگان كريم و نيك كه پيك وحي خداوندند، محشور خواهد بود؛ چنان‌كه امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: «الحافظ للقرآن العامل به مع السفرة الكرام البررة»[45] و نيز برجسته‌ترين فرد از امّت پيامبر محسوب مي‌شود؛ زيرا رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «أشراف اُمّتى حملة القرآن و أصحاب الليل».[46] منظور از حفظ قرآن، حفظ قلبي آن است كه بدون شناخت صحيح و عمل درست به استناد آن معرفت، ميسور نخواهد بود و اگر قلبي چنين حافظ قرآن بود، به نوبهٴ خود ظرف قرآن مي‌باشد و دلي كه ظرف قرآن باشد، هرگز عذاب نمي‌شود؛ چنان‌كه رسول‌خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «لا يعذّب اللّه قلباً وعي القرآن»[47] و چون براي معارف قرآن كريم، درجات فراوان است، شايسته است كه انسان با همّت والا به خدمت قرآن باشد تا به مخازن آن، يكي پس از ديگري آشنا شود؛ كه حضرت امام سجاد(عليه‌السلام) چنين فرمود: «آيات القرآن خزائن العلم فكلّما فتحت خزانة فينبغى لك أن تنظر فيها».[48] تازه و قابل عرضه بودن دائمي محتواي قرآن چون قرآن كريم به منظور پرورش فطرت انسانها نازل شده و اين فطرت نيز دگرگون نمي‌شود و خداوند سبحان نيز كه متكلم اين كلام آسماني است، آگاه به حقيقت فطرت و صيانت او از هرگونه تبدل است، محتواي آن را طوري تنظيم كرده است كه همواره تازه و قابل عرضه باشد و از طرف ديگر، معارف عقلي و كلي كه به صورت آيات الهي تجلي نموده است، از گزند كهنه شدن و فرسايش مصون است؛ چنان‌كه از حضرت امام صادق(عليه‌السلام) سؤال شد كه چرا قرآن با تكرار نشر و درس، جز تازگي اثر ديگري نمي‌پذيرد؟ آن حضرت فرمود: «لأن اللّه تبارك و تعالي لم يجعله لزمان دون زمان و لا لناس دون ناس فهو فى كل زمان جديد و عند كل قوم غضٌ إلي يوم القيامة».[49] گاهي از باب تشبيه معقول به محسوس هميشگي بودن قرآن به هماره بودن دو اختر پر فروغ آفتاب و ماه تبيين مي‌شود؛ چنان‌كه حضرت امام باقر(عليه‌السلام) فرمود: «يجرى كما يجرى الشمس و القمر»[50]؛ يعني قرآن همانند دو اختر فروزان آسمان، صحنهٴ زندگي انسانها را روشن مي‌نمايد و چون قرآن كريم مايهٴ تكامل نهان انساني مي‌باشد، نيازي به عامل ديگر ندارد؛ زيرا كمال هر عامل ديگري در پرتو وحي الهي تأمين مي‌گردد. بنابراين، قرآن سفره‌اي نيست كه در برابر جوامع بشري گسترده شده باشد تا هر انساني غذاي دست پخت خود را در كنار سفرهٴ قرآن مصرف كند و آن را به حساب قرآن بياورد؛ بلكه قرآن خود، غذاي پخته و آماده است؛ نه سفره؛ لذا، پيامبر گرامي(صلي الله عليه و آله و سلم) از آن به عنوان مأدبه ياد كرده است «القرآن مأدبة اللّه فتعلّموا مأدبته ما استطعتم».[51] لذا نمي‌شود آراء و انديشه‌هاي از پيش ساخته را به حساب قرآن آورد و بر او تحميل كرد؛ كه اين همان تفسير به رأي بوده و از بدترين روشهاي شناخت قرآن كريم مي‌باشد؛ چنان‌كه پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود كه: خداوند سبحان فرم وده: «ما آمن بى من فسّر برأيه كلامى»[52] و نيز رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «من تكلّم فى القرآن برأيه فأصاب فقد أخطأ و من قال فى القرآن بغير ما علم جاء يوم القيامة ملجماً بلجامٍ من نار».[53] همچنين از امام صادق(عليه‌السلام) رسيده است كه اگر كسي قرآن را به رأي خود تفسير كند، در صورت صواب، اجري ندارد و در صورت خطا، مسئول گناه خود خواهد بود[54] و اين در حقيقت، عدول از قرآن است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «و ما عدل أحد عن القرآن إلاّ إلي النار».[55] چون قرآن نور است، هيچ‌گونه ابهامي در آن راه ندارد تا كسي به بهانهٴ ابهام و تيره بودن محتواي آن، از محصول انديشهٴ خويش استمداد كند و قرآن را از تاريكي و ابهام رهايي بخشد؛ زيرا حضرت امام باقر(عليه‌السلام) فرمود: «فمن زعم أن كتاب اللّه مبهم فقد هلك و أهلك»[56]؛ بلكه همهٴ حقايق در قرآن كريم آمده و فقط تيرگي افكار انسانهاي عادي، مانع شناخت كامل آن مي‌باشد. چنان‌كه حضرت امام صادق(عليه‌السلام) فرمود: «ما من أمر يختلف فيه إثنان إلاّ و له أصل فى كتاب اللّه لكن لا تبلغه عقول الرجال»؛[57] زيرا قرآن كريم به عنوان جوامع الكلم ياد شده است و ممكن نيست چيزي در زبان وحي به عنوان «جامع» ياد شده باشد و آنگاه مشتمل بر همهٴ اصول و معارف سعادت بخش بشري نباشد يا با ابهام آنها را مطرح كرده باشد؛ وگرنه هرگز «نور» نخواهد بود؛ زيرا پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «و أعطيتُ جوامع الكلمِ»؛ سپس از حضرت امام باقر(عليه‌السلام) پرسيده شد كه: «ما جوامع الكلم»؟. حضرت فرمود: «القرآن». تهذيب نفس، بهترين راه فهم قرآن از طرفي خداوند سبحان، قرآن را به عنوان «نور» توصيف كرد[58] و بهترين راه فهم قرآن، تهذيب نفس از تعلقات غير خدايي و پرهيز از هرگونه تبهكاري و انجام هر دستوري كه وحي الهي صادر نموده است، مي‌باشد؛ زيرا مشاهدهٴ جمال نوراني با ديدهٴ ضعيف و بسته ميسور نخواهد بود. لذا، پيشينيان كه توفيق تدبر قرآن نصيب آنها مي‌شد، سيرهٴ آنان در فراگيري قرآن اين بود كه ده آيه را از پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) دريافت مي‌كردند و تا آنچه مربوط به آن ده آيه بود از معارف علمي و دستورات عملي، فرا نمي‌گرفتند، وارد آيات ديگر نمي‌شدند؛ «أنّهم كانوا يأخذون من رسول‌اللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) عشر آيات فلا يأخذون فى العشر الآخر حتّي يعلموا ما فى هذه من العلم و العمل».[59] گاهي بارقهٴ برخي از آيات آن‌چنان اثر مي‌كرد كه آن آيهٴ مخصوص به عنوان اصل كلي و فراگير تلقي مي‌شد؛ مثلاً مردي به حضور نبي‌اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) رسيد تا قرآن بياموزد. وقتي به آيات ﴿فمن يعمل مثقال ذرّة خيراً يره ٭ و من يعمل مثقال ذرّة شرّاً يره﴾[60] رسيد، گفت: اين كلام مرا كفايت مي‌كند و برگشت. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «انصرف الرجل و هو فقيه».[61] در اينجا نكتهٴ ديگري روشن مي‌شود كه فقه تنها دانستن احكام نيست؛ چون قرآن تنبّه الهي است و اگر كسي واجد شرايط علمي يا عملي فراگيري قرآن كريم نبود و مطلبي را كه جزء محكمات آن است، نارسا ديد، فكر خود را متهم كند؛ نه قرآن مجيد را؛ كه حضرت اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) فرمود: «و اتهموا عليه آراءكم»[62] قرآن، معيار ورود به بهشت و دوزخ چون قرآن كريم راهنماي بهشت است، هركس آن را پيشواي خود قرار داد، به بهشت مي‌رسد و هركس آن را پشت‌سر قرار داد، وارد دوزخ مي‌گردد؛ چنان‌كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «من جعله أمامه قاده إلي الجنة و من جعله خلفه ساقه إلي النار و هو الدليل يدل علي خير سبيل».[63] از اين جهت، درجات بهشت به عدد آيات قرآن مي‌باشد؛ زيرا هر مطلبي از مطالب آن به مقامي از مقامهاي بهشت مرتبط است و تنها كسي به همهٴ درجات بهشت راه پيدا مي‌كند و از ﴿جنات تجري من تحتها الأنهار﴾[64] تا ﴿و ادخلي جنّتي﴾[65] بهره‌مند مي‌گردد كه به همهٴ معارف قرآن آگاه و به تمام دستورهاي آن عمل كرده باشد و در برابر هر آيه، درجه‌اي در بهشت ظهور مي‌كند؛ چنان‌كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود: «عدد درج الجنة عدد آى القرآن فإذا دخل صاحب القرآن الجنة قيل له ارقأ و اقرء لكل آية درجة فلا تكون فوق حافظ القرآن درجة».[66] رسيدن به همهٴ معارف قرآن، ميسور انسان كاملي است كه اگر نشآت وجودي او، مقدم بر قرآن نباشد لا اقل همسان آن باشد، تا بتواند جامع و حافظ همهٴ مطالب آن باشد و اين لباس رسا تنها بر قامت بلند اهل بيت عصمت و طهارت(عليهم‌السلام) راست خواهد آمد؛ زيرا اگرچه ديگر اولياء و انبياء از حقيقت قرآن سهمي دارند، ليكن اكتناه به همهٴ حقايق آن نصيب كسي است كه هيچ‌گونه تأخر وجودي در حقيقت قرآن نداشته باشد؛ زيرا همهٴ حقايق آن جزء ظهورات خداوند سبحان است و بيرون از حيطهٴ ظهور و تجلي نيست. قرآن ممثل بودن اهل بيت(عليهم السلام) اگر انسان كاملي، اولين ظهور حق بوده و م ظهر اسم اعظم ذات باري تعالي بود، به همهٴ حقايق احاطه پيدا مي‌كند و همچنين انسان كاملي كه به منزلهٴ جان آن اولين تجلي تلقي شده است، حتماً به معارف قرآن راه دارد و خود، قرآن معقول و متمثل و مجسم است و چيزي در قرآن نيست كه آن انسان كامل به كنه آن راه نداشته باشد. لذا در جوامع روايي به طور گسترده آمده كه آگاهي به همهٴ قرآن نزد اهل‌بيت(عليهم‌السلام) است و بدون استمداد از آن ذوات مقدسه، بهره‌برداري از قرآن به طور صحيح و كامل مقدور كسي نيست و اگر قرآن، منهاي اهل‌بيت(عليهم‌السلام) تلقي مي‌شود، همانند تلقي قرآن، منهاي قرآن است و از حضرت امام باقر(عليه‌السلام) رسيده است كه «إنّ رسول‌اللّه(صلي الله عليه و آله و سلم) أفضل الراسخين فى العلم فقد علم جميع ما أنزل اللّه عليه من التأويل و التنزيل و ما كان اللّه لينزل عليه شيئاً لم يعلمه التأويل و أوصياؤه من بعده يعلمونه كله».[67] منظور از همراهي اهل‌بيت با قرآن كريم، تنها معيّت طبيعي نيست؛ بلكه مراد آن است كه در تمام نشئات وجودي، همراه و همسان يك‌ديگراند و هرگز از هم جدا نخواهند شد؛ زيرا هر دو به يك پايه استوارند و بر يك اساس تكيه دارند؛ زيرا پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) چنين فرمود: «هما حبل اللّه ممدود بينكم و بين اللّه عزّوجلّ ما إن تمسّكتم به لم تضلّوا سبب منه بيد اللّه و سبب بأيديكم... إنّ اللطيف الخبير قد نبأنى أنّهما لن يفترقا حتي يردا علىّ الحوض كأصبعى هاتين، (و جمع بين سبابتيه) و لا أقول كهاتين، (و جمع بين سبّابته و الوسطي) فتفضّل هذه علي هذه».[68] يعني در تفهيم معيّت قرآن و اهل بيت(عليهم‌السلام) انگشت سبابه دست راست و انگشت سبابه دست چپ را كنار هم جمع كرد و فرمود: قرآن و عترت اين‌طورند؛ نه آنكه بين انگشت سبابه و انگشت وسطا جمع كرده باشد كه يكي بر ديگري افزوني داشته باشد. مراد از معيت قرآن و عترت، همان‌طوري‌كه اشاره شد و بعضي از بزرگان نيز فرموده‌اند، معيّت حقيقت قرآن در هر موطن از مواطن وجودي خود با حقيقت امام(عليه‌السلام) و پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌باشد: «ان القرآن معهم فى قلوبهم فى الدنيا فإذا صاروا إلي عند اللّه عزّوجلّ كان معهم و يوم القيامة يردون الحوض و هو معهم».[69] اين چند جمله به عنوان تبرك به ذكر عظمت قرآن كريم نگارش يافت و بحث دربارهٴ اصل تفسير و تفسير قرآن به قرآن و تفسير موضوعي به نوشتار ديگر ارجاع مي‌شود. جوادي آملي قم 19 شهريور 1363 [1] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 16. [2] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 7. [3] ـ سورهٴ ص، آيهٴ 75. [4] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 14. [5] ـ سورهٴ زمر، آيات 17 ـ 18. [6] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 33. [7] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 23. [8] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 108. [9] ـ سورهٴ انعام، آيات 162 ـ 163. [10] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 12. [11] ـ امالي مفيد، مجلس اول (و مناسب با آن مجلس سيزدهم). [12] ـ سورهٴ مائده، آيات 15 ـ 16. [13] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 57. [14] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 9. [15] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 105. [16] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 42. [17] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 39. [18] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30. [19] ـ سورهٴ زمر، آيات 27 ـ 28. [20] ـ سورهٴ الرحمن، آيات 1 ـ 2. [21] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 29. [22] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 282. [23] ـ سورهٴ محمد(صلي الله عليه و آله و سلم)، آيهٴ 24. [24] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 5. [25] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 17. [26] ـ سورهٴ واقعه، آيات 77 ـ 79. [27] ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 6. [28] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 6. [29] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 23. [30] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 21. [31] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 72. [32] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 198. [33] ـ سورهٴ علق، آيات 3 ـ 5. [34] ـ سورهٴ عبس، آيات 13 ـ 16. [35] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 19. [36] ـ سورهٴ طارق، آيات 13 ـ 14. [37] ـ سورهٴ بيّنه، آيات 2 ـ 3. [38] ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 147. [39] ـ بحار الأنوار، ج 89، ص 107. [40] ـ بحار الانوار، ج 89، ص 13. [41] ـ همان، صص 20 و103. [42] ـ سورهٴ حج، آيهٴ 29. [43] ـ بحار الانوار، ج 89، صص 83 و 84. [44] ـ همان، صص 91 و 94 و 95 و 110 و 111.