بررسی نقد و بررسی کتاب «تحریر رسالة الولایه»

29 09 2021 134945 شناسه:
image
 

نشست علمی نقد و بررسی کتاب «تحریر رسالة الولایه» اثر آیت  الله العظمی جوادی آملی، با حضور جمعی از اساتید حوزه و دانشگاه، در سرای اهل قلم نمایشگاه بین المللی کتاب تهران برگزار شد.

در این نشست، حجت الاسلام والمسلمین دکتر احمد احمدی، حجت الاسلام والمسلمین دکتر حمید پارسانیا و دکتر هادی وکیلی عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، به نقد و بررسی کتاب «تحریر رسالة الولایه» پرداختند.

در ابتدای این نشست حجت الاسلام ابراهیمی با بیان اینکه عرفان و مقام ولایت، ادراک شهودی ساحت باطنی و برین حقایق عالم است، گفت؛

حقیقت عرفان ریشه در باطن گرایی و کمال مطلق خواهی انسان دارد و خاستگاه آن، دین الهی به عنوان کامل ترین مبنای انسان شناسی و برنامه کامل انسان سازی است. دعوت همه ادیان آسمانی به باطن عالم، یکی دیگر از خاستگاه های عرفان است، بنابراین آغاز عرفان به آغاز آفرینش انسان، که اولین پیام آور الهی است بر می گردد، و با ظهور کامل ترین دین به کمال خود رسیده است. از این رو باید کامل ترین عرفان را در کامل ترین دین، یعنی اسلام، یافت و راه رسیدن به آن را در دو منبع اصیل آن یعنی کتاب و سنت، جستجو کرد. 

عرفان؛ عالی ترین نیاز فطری و دائمی و ضروری انسان در همه زمان ها و مکان ها است، البته در این مسیر همیشه شیاطینی وجود داشته و دارند که باید نسبت به رهزنی آنها هوشیار بود. همچنین به دلیل پیدایش عرفان های کاذب و نوظهور، تشخیص عرفان اصیل برای پویندگان این راه قدری با مشکل همراه شده است.

پس بر حوزه علمی شیعی که وظیفه تولید و نشر معارف اهل بیت (ع) را دارد، ضروری است که بیش از پیش با کاوش و پژوهش جدی تر و عمیق در منابع وحیانی شیعی، آب روح بخش معارف عرفانی اهل بیت را در همه جهان، جاری و ساری بگرداند.

یکی از بهترین کتاب ها که در این زمینه به نیاز انسان پاسخ داده است، همین اثر وزین مرحوم علامه طباطبایی تحت عنوان «رسالۀ الولایۀ» است که توسط حکیم متأله حضرت آیت الله جوای آملی تحریر و تشریح شده است.

چون جلسه، جلسه نقد و بررسی این اثر است ابتدا از آقای دکتر احمد احمدی، به عنوان معرف کتاب، دعوت می کنیم که بیانات خود را در مورد معرفی این کتاب شریف ارائه نمایند:

 

حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر احمد احمدی در سخنانی به معرفی و تبیین محتوای کتاب رسالۀ الولایه پرداختند که خلاصه آن بدین شرح است:

سابقه آشنایی ما با آیت الله جوادی آملی به دهه سی باز می گردد. در آن سال ها آقای جوادی آملی از شاگردان برجسته علامه طباطبایی بودند، و در همان دوران کتاب تمهید القواعد را تدریس و سپس تحریر نمودند. آقای جوادی آملی علاوه بر مرحوم علامه طباطبایی، از استادهای برجسته دیگری نیز استفاده کرده اند، از جمله مرحوم امام خمینی (ره)، مرحوم شعرانی، مرحوم محقق داماد و ... . همچنین ایشان در مسیر انقلاب اسلامی، نقش بی بدیلی را ایفا نمودند، و از حیث فعالیت علمی و فرهنگی هیچ گاه از خود سستی نشان ندادند.

 دکتر احمدی همچنین با بیان ویژگی های علمی و شخصیتی حضرت آیت الله جوادی آملی، همه آثار ایشان را آثاری مفید و مؤثر دانست و تأکید کرد که به وجود آوردن همه این آثار و کتاب های ارزشمند، جز با عنایت پروردگار متعال امکان پذیر نیست. وی افزود در تمام این سال هایی که من با ایشان مأنوس بوده ام تا کنون هیچ حرف لغوی از ایشان نشنیده ام.

این تفسیر تسنیم خود یک دریایی است که هیچ مفسری چه شیعه و چه غیر شیعه نتوانسته است چنین اثری را خلق کند. چنانچه می دانید تا پیش از علامه طباطبایی، تفسیر در حوزه ها واقعا مهجور بود و این علامه طباطبایی و شاگرد ایشان یعنی آیت الله جوادی آملی بود که تفسیر قرآن را در حوزه رواج دادند.

اما از نظر علمی آیت الله جوادی آملی در همه زمینه های علمی حوزه کارهای قابل توجهی انجام داده است. بسیاری از حوزویان همین کتاب «مثنوی» را طرد می کردند (هرچند بعد از انقلاب کمی فضا لطیف تر شد)، ولی آیت  الله جوادی آملی در همان کتاب «تحریر تمهید القواعد» گفته است که پیشنهاد می کنم کتاب «مثنوی» در حوزه ها تدریس شود. البته بحث های عرفانی حساسیت خاص خود را دارند، و اگر در این مسیر مواظب نباشیم، ممکن است دچار لغزش شویم. به همین دلیل است که بسیاری از آقایان می ترسند که عنوان عرفان آن ها را به بیراهه ببرد، و به همین دلیل به آن سمت نمی روند، ولی آیت الله جوادی وارد این حوزه شد. ایشان حتی «فصوص الحکم» محی الدین عربی را شرح کرده و طوری وارد این مباحث شده است که دیگران نتوانستند به او اعتراض کنند. زیرا به درستی می داند چگونه آن را شرح کند که انحرافی پیش نیاید.

اما در مورد این کتاب که امروز محل بحث است یعنی «تحریر رسالۀ الولایه»، مستحضرید که علامه طباطبایی در اینجا به سراغ مطلب اساسی رفته، یعنی ولایت خدا بر آفرینش و رابطه خدا با خلق و موجودات را مورد نظر قرار داده است و از آنجا شروع به بحث می کند. در واقع اگر بحث علت و معلول را (که صدرالمتألهین آن را در جلد دوم اسفار آورده است) دنبال کنیم، به جایی می رسیم که از آنجا جلوتر نمی شود رفت، یعنی در واقع به خدا می رسیم. به عبارتی می توان گفت که علیت در نهایت به عرفان منتهی می شود. علامه طباطبایی «رسالة الولایه» را به جایی برده که ولایت را صرفا متعلق به خدا می داند. مستحضرید که بحث را از خدا شروع کردن و جلو آمدن و مسائل دینی، قرآنی، روایی و کلامی را این بحث گنجاندن، کار بسیار دشواری است، که فقط از عهده شخصی چون علامه طباطبایی بر می آید. ایشان بیشتر روایاتی که مربوط به عرفان بوده را آورده و با آیات قرآن مرتبط کرده است، چنین امر خطیری هم از هر کسی ساخته نیست. لذا تحریر آن هم تنها از افرادی همچون آیت الله جوادی آملی بر می آید.

ناگفته نماند که عرفان علامه طباطبایی، عرفان نفس است یعنی از شناخت خود آغاز می کند، زیرا شناخت خدا، برای کسی حاصل می شود که ابتدا خودش را شناخته باشد.

در مناجات خمس عشر اگر ملاحظه بفرمایید متوجه می شوید که یک دریایی از عرفان در آن گنجانده شده، و مرحوم علامه طباطبایی در این رساله همه اینها را بحث نموده است و آقای جوادی هم به حق تحریر خوبی از آن ارائه نموده است. لذا این کتاب حقیقتا شایسته این بوده است که به عنوان کتاب سال معرفی شود.

خلاصه اینکه اعتقاد بنده این است که این کتاب از مسائل عرفانی را از پایه شروع نموده و همه مسائل دینی و عرفانی را در برگرفته است و آقای جوادی آملی هم این مباحث را به خوبی تحریر نموده و به فارسی روانی نیز ترجمه کرده است. البته این کتاب نیاز به اندکی ویرایش دارد، اما در عین حال اعتراف می کنیم که نگارش این آثار به قلم آقای جوادی آملی خود یک نعمتی است که باید قدردان آن باشیم و از خداوند برای ایشان توفیق روز افزون مسئلت داریم.

 

در ادامه جناب آقای دکتر وکیلی عضو هیات علمی گروه مطالعات تطبیقی عرفان پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در مقام ناقد این کتاب بیانات مفیدی را ارائه نمودند که بدین شرح است؛

بدون مقدمه وارد بررسی این کتاب از حیث ظاهری و محتوایی می شویم؛ به لحاظ رنگ بندی روی جلد پیشنهاد می کنم جای رنگ های «رساله» و «الولایه» عوض شود. یعنی کلمه «الولایه» به رنگ سبز تغییر کند و کلمه «رساله» به رنگ زرد دربیاید. همچنین برخی از علائم اضافی روی جلد که وجه آن مشخص نیست، بهتر است که حذف شود.

تعبیر شمس الوحی هم تعبیر جذابی است، و چنانچه می دانید که متن و شرح «رسالۀ الولایۀ» محصول حکمت ورزی، قرآن پژوهی و روایت پژوهی دو حکیم و مفسر بزرگ قرآن است، و گفت وگو درباره این کتاب وزین که براساس حکمت و قرآن تدوین شده، کار بسیار سختی است؛ ولی ملاحظاتی در شکل صوری و محتوایی کتاب وجود دارد که خدمتتان عرض می شود.

رسالۀ الولایه علامه چنانچه می دانید بر مباحث عقلی و فلسفی مبتنی است اما ایشان این مباحث حکمی و عقلی را با آیات و روایات تحکیم نموده اند و مورد تأیید قرار داده اند، ساختار رساله یک ساختار پنج فصلی است که هر فصلی در بر دارنده مباحث حکمی و قرآنی است. که در مجموع شامل ده بخش است.

بُعد دیگر این کتاب این است که آیت الله جوادی آملی شرح این رساله را در چارچوب دو تحریر (یکی اجمالی و دیگری تفصیلی) و یک اشارات تقسیم بندی کرده است که به نظر می رسد این تقسیم بندی بر اساس طبقات مخاطبان (که از سطح مبتدی شروع می شود تا سطح عالی ادامه دارد) صورت گرفته باشد. بر این اساس قسمت اشارات مخصوص مخاطبان اخص (که بالاترین سطح هستند) می باشد.

اما ساختار این کتاب که بر اساس تدریس و درس گفتارهای حضرت آیت الله جوادی آملی است، توسط دو نفر از محققین پژوهشگاه به نام های حجج اسلام ابراهیمی و فتحیه به تحقیق و تدوین این درس گفتارها پرداخته و ویراستاری محتوایی آن را نیز شخص دیگر انجام داده است.

بنابراین این ماتریس سه بعدی که شامل سه دسته می شود؛ مولف، ده فصل از کتاب رساله و سه گونه شرح و بیان (تحریر اجمالی، تحریر تفصیلی و اشارات)، ساختار پیچیده این کتاب را تشکیل می دهد.

اولین سوالی که در این زمینه می توان مطرح کرد این است که کلمه «تحریر» آن گونه که در ذهن تجسم پیدا می کند این است که این کلمه غالبا برای متون موجز و پیچیده به کار می رود که توسط نویسنده دیگری تهذیب و روان نویسی می شود. به عبارت دیگر؛ کلمه تحریر در مواردی به کار می رود که یک نثری را با نثر روان تر و زیباتری باز نویسی کنند و البته توضیحاتی را به آن اضافه نمایند. اصطلاح تحریر غالبا در این گونه موارد به کار می رود، ولی وقتی رساله علامه طباطبایی را می بینیم، این اثر دچار پیچیدگی نیست که بخواهیم آن را تحریر کنیم بلکه این رساله بیشتر نیازمند شرح و بسط است.

بنابراین انتخاب نام «تحریر» برای این کتاب وجهی ندارد، مگر آنکه از تحریر معنای جدیدی را اراده کنیم.

مسئله مهمی که در این کتاب (به دلیل داشتن چند نویسنده) به چشم می خورد (فارغ از آنکه قانون کپی رایت در کشور ما آنچنانکه سزاوار است رعایت نمی شود)، این است که نگارش کتاب رساله الولایه به قلم برخی از محققین و پژوهشگران محترم می باشد، هرچند محتوای کتاب از درس گفتارهای آقای جوادی آملی است و مورد تأیید ایشان نیز قرار گرفته است اما به قلم نویسندگان دیگر نوشته شده است، بنابراین نمی توان متن کتاب را به ایشان منتسب دانست، علاوه بر این، احقاق حقوق مؤلف در اینجا با مشکل مواجه می شود.

نکته دیگر این است که بخش تحریر اجمالی، در واقع ترجمه آزاد متن رساله است، به نظر می رسد که این ترجمه در برخی از بخش ها دقیق نیست، لذا در ویرایش های بعدی باید دقت بیشتری در مورد آنها شود.

نکته دیگری که می توان به صورت یک سؤال مطرح کرد این است که دیدگاه آیت الله جوادی آملی در اشارات فصل اول کتاب چیست؟ با این توضیح که مرحوم علامه در فصل اولِ این رساله پنج فصلی می خواهد این مسئله را اثبات نمایند که جهان ظاهر، دارای باطن است و شریعت نیز به عنوان موجودی از موجودات جهان، دارای باطن است. در فصل دوم ویژگی های این جهان باطنی را بررسی می نماید. در فصل سوم می فرماید که رسیدن به این باطن شمول گرایی دارد، یعنی اختصاصی به فرد یا افراد خاصی (مثل انبیاء و اولیاء) ندارد، و همه انسان ها با درجات متفاوت می توانند به باطن این عالم پی ببرند. در فصل چهارم بیان می کند که طرق رسیدن به این کمال، فراوان است و منحصر به یک طریق نیست. بنابراین در این وادی قائل به نوعی پلورالیسم طریقت می شوند. فصل پنجم و نهایی این کتاب هم اختصاص به این دارد که اوج رسیدن به باطن و حقیقت، فانی شدن انسان در کمال اعلای حقیقت است.

حال سؤال من این است که اعتباریات این عالم (که در فصل اول مورد بحث قرار داده اند)، چه نسبتی با حقایق این عالم دارد؟ به نظر می رسد در متن یا شرح این کتاب باید به این نسبت توجه شود و مورد تحقیق و بررسی قرار بگیرد. به عبارت دیگر چرا جهان ما جهانی است که در اجتماع شکل می گیرد و در این میان، انسان نسب و روابطی با اشیاء، با خودش، با جهان خارج و با خدا برقرار می کند و چگونه این نسبت ها و اعتبارات بر مبنای حقیقت می تواند ما را به کمال برساند؟

توضیحی که در این مبحث می توان ارائه کرد این است که خود مسئله ولایت، اعتباری از اعتبارات است. زیرا ولایت به معنای قرب، باطن یا حقیقت است. منظور از این رساله، رسیدن از اعتبار به حقیقت و بازگشتِ ظاهر به باطن است و این، بنابر برهان نفیسی که ایشان در فصل چهارم ارائه کردند، امکان پذیر است. زیرا تعریف علامه از انسان در این کتاب این است؛ «الانسان حیوان ولیٌ؛ أی حیوان قریب من الباطن، قریب من الحقیقه، قریب من الله»، بر این اساس ملاک تمایز میان عرفان های حقیقی و عرفان های کاذب، میزان تقرب به حقیقت است و هر چقدر این حقیقت در فرد سالک بیشتر محقق شود فنای نفسانی بیشتر اتفاق می افتد تا برسد به اوج فنا که توحید ذاتی، صفتی و فعلی در انسان است. بنابراین به اندازه ای که این فنا اتفاق افتاده باشد، می توان آن عرفان را متصف به حقیقی بودن کرد.

با توجه به این مقدمه سؤالی که به ذهن خطور می کند این است که در اشارات بخش اول حضرت آیت الله جوادی یک اشکالی به علامه می گیرند که در بیان مرحوم علامه جهان ظاهر با جهان باطن هم خوانی ندارد. به نظر می رسد در اینجا یک اشتباهی صورت گرفته است؛ زیرا در بیان مرحوم علامه در فصل اول می بینیم که می فرمایند جهان حقیقت دارد و این ظاهر، دارای باطن است، و آیاتی که پس از آن مطرح می کنند بیانگر این است که لحاظ ظاهر، همان باطن است، بنابراین اشکالی که استاد جوادی به علامه دارند به نظر می رسد وارد نباشد. به نظرم اگر این نکته را هم توضیح بفرمایید مفید باشد.

 

در ادامه این نشست حجت الاسلام والمسلمین دکتر پارسانیا به عنوان نماینده نویسنده و در مقام پاسخگویی به نقدهای وارد شده بیان داشتند؛

این نشست درباره کتاب «تحریر رسالۀ الولایه» است، ابتدا به عنوان مقدمه در مورد پیامدهایی که این کتاب در باب معرفت شناسی، فلسفه ذهن، علوم تربیتی و ... دارد خدمتتان عرض کنم؛ مرحوم علامه طباطبایی چنانچه خودشان نیز اشاره می کنند، رسالۀ الولایه را در حالی خلق کرده است که خود سالک این طریق بوده است، لذا مسائلی را که بیان می فرمایند عمدتا حالت هایی است که خود ایشان تجربه کرده اند. زیرا ایشان هم سلوک عملی داشتند و هم در مسائل نظری عرفان غور کرده بودند. ولی در مقام تألیف این گونه نبودند یعنی مثلا در تألیف کتاب های بدایۀ الحکمه و نهایۀ الحکمه، وارد مباحث نفس نشدند. همچنین در جلد هشت و نه اسفار که مربوط به نفس است تعلیقاتی ندارند، و حتی در تفسیر قرآن هم در ذیل آیاتی که مربوط به این نوع مباحث است، آن گونه که شایسته مقام ایشان بوده و می توانسته است، قلم فرسایی نکرده است. ایشان حتی مباحث نفس را تدریس نفرمودند و می فرمودند خداوند هنوز این مباحث را روزی جامعه اسلامی نکرده است. البته رساله هایی را که در مورد نفس نوشته اند (از جمله همین رسالۀ الولایه)، رساله های مختصری است که قبل از هجرت به قم نگاشته اند.

رسالۀ الولایه چنانچه مستحضرید یک کار متنی است، یعنی متن وجود خوشان را رقم زده اند و نگاشته اند، لذا آن را زیاد پرورش نداده و بحث را به صورت مبسوط مطرح نفرموده اند.

پس از آن، شاگرد بزرگ ایشان یعنی آیت الله جوادی آملی این متن را در 44 جلسه تدریس فرمودند که مانند بسیاری از کارهای دیگر ایشان به صورت یک کتاب تنظیم شده است.

در مورد مباحث مربوط به نفس، دو مبنای نظری در جهان اسلام وجود داشته، یکی مبنای فلسفی است (که در حکمت مشاء و حکمت اشراق و همچنین حکمت متعالیه آمده است)، و دیگری مبنای عرفانی. البته آثار اخلاقی دیگری هم مانند آثار عقلی و روایی داریم که به این مباحث پرداخته اند. اما آنچه در تحریر رساله الولایه می بینیم این است که همه آنچه که در مراحل اخلاق وجود داشته است با آنچه که در حوزه عرفان و فلسفه بوده است را با هم جمع نموده. همچنین نحوه جمع اینها را هم بیان کرده است که چگونه رویکرد بعد از فنا، مراحل قبل از آن (یعنی آنچه در جهاد اصغر و جهاد اکبر هست) را فرا می گیرد و پوشش می دهد و نشان می دهد که نزاع اینها در واقع نزاع حذفی نیست.

بنابراین در اینجا دو رویکرد هستی شناختی داشتیم که در حوزه علم النفس و اخلاق و عرفان، و به دنبال آن، تربیت و سلوک بوده است. به لحاظ تاریخی هم در حوزه فرهنگ اسلامی اینها دانش ها و رفتارهای مربوط به خود را داشته اند.

پس از یک سو، علامه طباطبایی وجود دارد که با توجه به عقبه تاریخی این معارف، می گوید امروز هنوز این معارف روزی امت اسلامی نشده است. از سوی دیگر علوم تربیتی دیگری در حاشیه فلسفه های مدرن در جامعه امروز ما در حال شکل گیری است، که باعث می شوند خلقیات مردم را در مناسبت هایی سازمان بدهد که عقبه های آن هستی شناسی های مدرن و جهان دیگری است. یعنی این مباحث عرفانی به تدریج در حال خارج شدن از لایه های عمیق خود است. از این جهت این کتاب دارای اهمیت و جایگاه خاص خود است. البته هنوز با وضعیت ایده آل فاصله زیادی داریم، ولی شروع آن را با تولید و نشر چنین آثاری شاهد هستیم.

آنچه را که عرض شد تببینی از جایگاه و اهمیت این مباحث بود که با توجه به صحبتهای جناب آقای دکتر وکیلی لازم بود خدمتتان عرض شود. زیرا چنانچه بیان شد این کتاب، هم یک عقبه هستی شناختی دارد و هم یک پیامدهای علوم تربیتی و علوم انسانی که توقع داریم خلاء موجود را پر کند.

اما نکته دیگری که در این فرصت می توان به آن اشاره کرد و ناظر به اشکال های مطرح شده است این است که عنوان «تحریر» در اینجا به معنای حُر کردن و آزاد کردن یک مطلبی است که دارای اندماج و پیچیدگی است، و این اندماج در رساله الولایه وجود دارد و قبل از اینکه استاد جوادی آملی این کتاب را تدریس بکنند چندین بار به خاطر مباحثی فلسفی و عرفانی خودشان، اشاراتی به این کتاب داشتند ولی متن رساله و محتوای آن قدری پیچیده بود، بنابراین نیاز بود که این متن و محتوای از حیث معنا و مفهوم، آزاد شود.

اما در مورد نکته پایانی که آقای دکتر وکیلی اشاره کردند می توان گفت یکی از جاهایی که حضرت استاد مطلب را باز کردند و پیچیدگی های آن را رفع نمودند، در همین بحث اعتباریات است. اینکه چگونه اعتباریات در مسیر ظاهر و باطن می تواند حضور و نقش داشته باشد. مستحضرید که علامه طباطبایی در بحث اعتباریات، از آن هنگامی که در مقاله مربوط به اصول فلسفه و روش رئالیست مطرح شد و شهید مطهری آن را تحریر کرد، متوجه شدند نوعی کج فهمی هایی از این بحث وجود دارد. البته ایشان در آنجا در مقام بیان ربط میان تکوین و تشریع و ارتباط با حقیقت نبودند، چه اینکه در این رساله به این ارتباط تصریح نموده اند. شهید مطهری هم از اینکه برداشت دیگران از مباحث اعتباری باعث ایجاد گسلی میان اعتباریات و امور حقیقی شود، هراس داشت. لذا چنین برداشتی از بحث اعتباریات مرحوم علامه، بحث اعتباریات را هم افق با دیدگاه های کانتی و نوکانتی می کرد، و حتی قرائت های نوکانتی که می شود از بحث اعتباریات داشت که شما می بینید امروزه این کار دائما در حال انجام است. این مسئله همان جایی است که بحث حضرت آقای جوادی آملی از آنجا شروع می شود و به صورت یک نو آوری آن را مطرح می نماید. اگر تنها همین بخش از این کتاب وجود می داشت، گذاشتن عنوان تحریر بر این کتاب موضوعیت داشت.

بر این اساس می توان گفت «الوجود إما حقیقیٌ و إما اعتباریٌ» و با استفاده از بحث تشکیک، وجود اعتباری را می توان مرتبه ای از وجود حقیقی دانست. البته باید توجه داشت که این بحث با بحث وجود ذهنی خلط نشود.

علامه طباطبایی در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، بحث اعتباریات را بیشتر از بُعد معرفت شناختی مطرح فرموده اند، اما در رساله الولایه و تقریری که حضرت آیت الله جوادی از آن دارند از بُعد هستی شناختی مطرح می شود.

متأسفانه فرصت اندکی که در این نشست وجود دارد به ما اجازه نمی دهد که بحث ها را به صورت گسترده تر مطرح کنیم، فکر کنم یکی از افق هایی که این رساله آن را گشوده است همین بحث است.


مطالب مرتبط

دیدگاه شما درباره این مطلب
افزودن نظرات