24 12 2006 4828743 شناسه:

تفسیر سوره نحل جلسه 38 (1385/10/03)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَ قَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيْ‏ءٍ نَحْنُ وَ لاَ آبَاؤُنَا وَ لاَ حَرَّمْنَا مِن دُونِهِ مِن شَي‏ءٍ كَذلِكَ فَعَلَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَهَلْ عَلَي الرُّسُلِ إِلَّا الْبَلاَغُ الْمُبِينُ (35) وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مَّنْ هَدَي اللَّهُ وَ مِنْهُم مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلاَلَةُ فَسِيرُوا فِي الأرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ (36)

قرطبي در تفسيرش از زجاج نقل مي‌كند كه حرف مشركان براساس استهزاست نه براساس واقع يعني مشركان كه گفتند ﴿لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيْ‏ءٍ﴾ ـ معاذ الله ـ قصد استهزا داشته به انبيا، انبيا مردم را به توحيد دعوت مي‌كردند مشركان استهزائاً گفتند به اينكه آنچه را هم كه ما داريم به نام شرك اين هم خواستهٴ خداست چون خدا قادر مطلق است اگر اين شرك مورد رضاي او نبود جلوي ما را مي‌گرفت و تتمّه نقل قرطبي اين است كه اگر مشركان اين حرف را به جدّ و اعتقاد مي‌گفتند خب مؤمن بودند مؤمنين هم همين حرف را مي‌زنند مي‌گويند اگر خدا بخواهد جلويش را مي‌گيرد غافل از اينكه اين سياق نشان احتجاج است و استدلال و قرآن كريم حرف آنها را به عنوان احتجاج نقل مي‌كند بعد ابطال مي‌كند شواهد قبلي هم كه از آيات ديگر نقل شد اين است كه ﴿مَّا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلاّ أَن قَالُوا[1] يك، ﴿حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ[2] دو.

اين طايفه آياتي كه قبلاً خوانده شد نشانهٴ آن است كه اينها درصدد احتجاج‌اند و نه استهزا و قرطبي فقط حرف زجاج را نقل كرده است ديگر نقدي نكرده است ابطال نكرده است در حالي كه قرآن كريم اين را حجت آنها مي‌داند بعد مي‌فرمايد: ﴿حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ[3].

مطلب ديگر اينكه فرق مؤمن با مشرك اين است كه مؤمن بين ارادهٴ تكويني و تشريعي ذات اقدس الهي خلط نمي‌كند و اينها خلط كردند اينها خيال كردند به اينكه مرسلين كه مردم را دعوت مي‌كنند مخالف با ارادهٴ خداست، خدا هم كه بيش از يك اراده ندارد ـ معاذ الله ـ اگر ارادهٴ خدا همان است كه انبيا مي‌گويند پس لازمه‌اش اين است كه مراد از اراده تخلّف كرده باشد برخلاف ارادهٴ خدا كاري واقع شده باشد چون برخلاف ارادهٴ خدا كاري واقع نمي‌شود پس حرف انبيا ـ معاذ الله ـ درست نيست اما مؤمنين در سايهٴ تربيت انبياي الهي(عليهم السلام) مي‌گويند «إن لله سبحانه و تعالي ارادتين» يك ارادهٴ تكويني دارد خدا، يك ارادهٴ تشريعي ارادهٴ تكويني خدا به فعل خودش تعلق مي‌گيرد خداي سبحان آسمان مي‌آفريند، زمين مي‌آفريند، احيا و اماته دارد، قبض و بسط دارد، رزق دارد، كل تدبير عالم به عهده خداست و هر چه را هم اراده كند ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ[4] و يك ارادهٴ تشريعيه دارد كه ارادهٴ تشريعيه آن است كه بين ارادهٴ خداي سبحان و تحقق خارجي فعل ارادهٴ انسان فاصل است كه خداي سبحان از انسان مي‌خواهد با اختيار و ارادهٴ خودش اطاعت كند، ايمان بياورد، عمل صالح داشته باشد و مانند آن.

چون خدا مي‌خواهد كه انسان با اختيار و اراده خود يك كاري را انجام بدهد گاهي انسان اختيار مي‌كند گاهي انسان اختيار نمي‌كند و ذات اقدس الهي انسان را هم از نظر تكوين آزاد گذاشته يعني انسان را طرزي خلق كرده است كه مختار است انديشه‌اي دارد، انگيزه‌اي دارد، موافقتي دارد، مخالفتي دارد چون كمال انسان در همين است اگر انسان مجبور بود راه يك طرفه را طي كند مطيع بشود كه اين كمالي نبود، كمال در اين است كه راه دو طرف باشد اين بينديشد، ارزيابي كند، مطالعه كند، با هواي نفس با نفس مسوّله با نفس امّاره با غريزه‌ها با شهوتها با غضبها به مبارزه برخيزد و آنها را شكست بدهد و عقل را فاتح كند تا بشود كامل، خب اگر اينها نبود كه مسئله جهاد نفس و تهذيب نفس و تزكيه روح و اينها مطرح نبود، پس آزادي انسان از بهترين نعمتهاي الهي است.

بنابراين خداي سبحان كارهايي كه خودش انجام مي‌دهد اين تخلف‌ناپذير است، چرا تخلف‌ناپذير است براي اينكه سراسر عالم همه ستاد و سپاه اويند ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأرْضِ[5] اگر قدرت فاعل نامتناهي بود و آنچه در جهان هستند مأموران او هستند ديگر تخلّف فرضي ندارد كه بيرون از نظام خلقت كه چيزي نيست جلوي ارادهٴ الهي را بگيرد، درون ساختار خلقت هم كه همه مأموران الهي‌اند ﴿وَمَا يَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّكَ إِلاّ هُوَ[6] ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والاّرْضِ﴾ و مانند آن، بنابراين فرض ندارد كه ذات اقدس الهي بخواهد مطلبي را انجام بدهد و واقع نشود اما در مسائل تشريع براي حفظ كمال انسان ارادهٴ انسان، اختيار انسان را وسط قرار داده است فرمود: ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[7] ضرورتي نيست ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَ مَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ[8] يا ﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً[9] انسان سرِ دو راهي ايستاده است، خب.

پس اگر مؤمن مي‌گويد بعد از فرق بين ارادهٴ تكوين و ارادهٴ تشريع مي‌گويد و اگر مشرك مي‌گويد او بين ارادهٴ تكوين و تشريع خَلط كرده است چگونه اگر آنها جدّي بگويند «لو كَانُوا مُؤْمِنِينَ» اگر هم جدّي بگويند چه اينكه جدّي گفتند باز هم «لكانوا مشركين» براي اينكه بين اين دو اراده فرقي نگذاشتند.

پس سياق نشانهٴ جدي بودن است نه استهزا، تعبير قرآن كريم از سخنان اينها به عنوان احتجاج است كه ﴿حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ[10] يك، ﴿مَّا كَانَ حُجَّتَهُمْ إِلاّ أَن قَالُوا ائْتُوا بِآبَائِنَا[11] دو، اينها، اينها احتجاج است و اينها مشكل اصلي‌شان خلط بين ارادهٴ تكويني و ارادهٴ تشريعي است اين مشكل در داخل بعضي از افرد غير اماميه هم راه دارد ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «مائده» وقتي وضو و غسل و تيمّم را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد خداي سبحان اين احكام را قرار داده است ﴿لِيَجْعَلَ عَلَيْكُم مِنْ حَرَج[12] و دستور طهارت و وضو و غسل و اينها را داده است طهارت مائيه و ترابيه، خدا اراده كرده است تا شما را پاك كند خب اين اراده تشريعيه است يعني اراده كرده است با اعمالتان، با عباداتتان شما را تطهير كند اما آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» است به نام آيهٴ تطهير اين ارادهٴ تكوينيه است اراده كرده است كه اهل‌بيت را تطهير كند نه اينكه دستوري داد، عباداتي و فروعي و واجباتي و ترك محرماتي بر آنها الزام كرده باشد كه از آن راه بخواهد اينها را تطهير كند اين خلط احياناً براي برخي از اهل سنّت هم متأسفانه هست.

غرض آن است كه اينكه جناب قرطبي از زجاج نقل كرده است كه استهزاست صدر و ساقهٴ اين سخن باطل است هم احتجاج عمدي است يك، براي اينكه قرآن به عنوان احتجاج نقل مي‌كند هم اينكه آنها عمدي گفتند و هم تفاوت جوهري با مؤمنين دارند براي اينكه مؤمنين بين ارادتين فرق مي‌گذارد اينها چنين قدرتي نداشتند كه فرق بگذارند.

پرسش: فرق نمادينه شدن سرِ اسماعيل ذبيح الله و بريده شدن سرِ امام حسين كه ... را خدا آنجا فرمود بِبُر و بريده نشد ... ولي بريده شد

پاسخ: آنجا كه فرمود معلوم مي‌شود كه با همان ﴿فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ ٭ وَ نَادَيْنَاهُ أَن يَاإِبْرَاهِيمُ ٭ قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيَا[13] معلوم مي‌شود كه مأموريت همين اندازه بود و وجود مبارك ابراهيم هم در عالم رؤيا نديد كه ذبح كرده است كه گفت دارم مي‌بينم كه تو را ذبح مي‌كنم همان حالت را هم ديد اين امتحان الهي بود ﴿إِنِّي أَرَي فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ[14] نه «ذبحتُ» آن در حدّ امتحان بود و خداي سبحان هم فرمود به اينكه ما خواستيم بيازماييم واقعاً پدر و پسر در امتحان موفق شديد و حاضر شديد به اين كار ما كه قصدمان خونريزي نبود، قصدمان آزمون بود و شما هم بحمدالله حاضر شديد اما در آنجا امتحان الهي است ﴿يَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقّ[15] ﴿قَتْلَهُمُ الأنْبِيَاءَ بِغَيْرِ حَقّ[16] اين همه آيات دارد كه همين اسرائيلها و صهيونيستها و اينها انبياي فراواني را شهيد كردند خب آنها شهيد شدند، شربت شهادت را نوشيدند الگو شدند براي مجاهدان نستوه ديگر كه براي حفظ دين تا مرز شهادت هم بايد استقبال كرد آنجا ذات اقدس الهي تكويناً دست اينها را باز گذاشته بايد بيازمايد و تشريعاً نهي كرده است اينها ﴿نَبَذَ ... كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ[17] و معصيت كردند و به عذاب اليم دنيا و آخرت گرفتار شدند، خب.

پرسش: مقام عصمت، مقام اعتباري است يا اكتسابي؟

پاسخ: البته فيض الهي هست اما اينها اختيار از اينها گرفته نمي‌شود هر معصومي مي‌تواند معصيت بكند اما علم فراواني كه دارد و قدرتي كه دارد نسبت به كنترل اعضا خودش را حفظ مي‌‌كند مگر عدالت اعطايي نيست، مگر همين فضل و كمال مختصر اعطايي نيست، ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ مگر مي‌شود چيزي به نام نعمت در جهان امكان باشد و به ذات اقدس الهي ارتباط پيدا نكند اما ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ خيليها را ذات اقدس الهي كمالات كرامتي هم عطا كرده است مثل بلعم باعور او از پوست درآمده ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ[18] مثل سامري، سامري هم از بزرگان بني‌اسرائيل بود، مگر آدم كوچكي بود مگر بلعم باعور آدم كوچكي بود دربارهٴ بلعم دارد ﴿وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِي آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا[19] اما از پوست درآمده اينكه خداي سبحان مي‌فرمايد ما آن پُستهاي كليدي را به كساني مي‌دهيم كه از درونِ درون اينها باخبريم ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ[20] ممكن است ديگري را علم بدهيم حتي به مقام كرامت برسانيم اما او را هرگز امام و پيامبر نمي‌كنيم ولي مي‌دانيم اين از قدرت امتحان بر نمي‌آيد اين در فراز و نشيب زندگي خودش را مي‌بازد.

علم دادن، اجتهاد دادن، حتي كرامت دادن اينها پستهاي كليدي نيست اينها آزمون الهي است ولي اما امامت دادن، رسالت دادن ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ﴾ نبوته، رسالته، خلافته، امامته لذا به هر كسي هم نخواهد داد اين است كه علي‌بن جعفر(رضوان الله عليه) دربارهٴ محمدبن علي(سلام الله عليهما) گفته بود به اينكه «ان الله سبحانه و تعالي لم يحلّ هذه الشيب و قد أحلّ هذا السبيل»[21] همين است ديگر آنها گفتند تو آخر عمويِ پدر اين هستي تو آخر خيلي فاصله دارد اين به منزلهٴ نوهٴ شماست چرا در برابر اين كودك ايستاديد خضوع كرديد فرمود خداي سبحان مرا كه پيرمردم با اين محاسن سفيد ديد و شايستهٴ امامت ندانست و اين كودك را شايستهٴ امامت دانست «و ماذا تقولوا» آن مسئله امامت واقعاً يك هبهٴ خاص است، امامت البته كه به كسي پُست كليدي و سِمَت كليدي بدهد و به كسي ندهد اما معصوم نعمتي كه دارد از خداست لكن اختيارش محفوظ است در همه حال.

پرسش: مگر مجتهدين اراده جدي داشتند اين مقوله شبهه علمي بود ...

پاسخ: آنها هم همين طور است ديگر.

پرسش: شهوت عملي باشد؟

پاسخ: نه آنها هم همين طور است از كجا اين شهوت عملي است آنها هم هر وقتي كه گير افتادند مي‌گويند كار، كار خداست.

پرسش: آنجا ...

پاسخ: فعل، نه فعل كه اعم از قول است، فعل در برابر قول نيست آنها همين كار را مي‌كنند آنها هم خودشان را تبرئه مي‌كنند به خدا نسبت مي‌دهند بر اساس ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ[22]، خب.

پرسش ... بر اساس اعتقاد كه اين حرف را نمي‌زند از روي سياست اين حرف را مي‌زدند ... اين حرفها را مي‌زدند اين حرفها را مي‌زدند نه افراد عادي، افراد عادي كه اين حرفها ...

پاسخ: ولي بالأخره، بله الآن هم در هند و مانند آن كه مشركين هستند حرفهايشان همينهاست بعضيها مشكل جدي دارند در جهان‌بيني و توحيد الآن مگر فشار در كار است، الآن در فقر و فلاكت هم زندگي مي‌كنند ولي بت‌پرست‌اند اين بت‌پرستي‌شان را با همين توجيه مي‌كنند تودهٴ آنها مي‌گويند به اينكه ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَي أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلَي آثَارِهِم مُهْتَدُونَ[23] اما صاحب‌نظران آنها، بزرگان علمي آنها كه در فقر و فلاكت هم زندگي مي‌كنند نه با حكومت ساختند، نه با سرمايه‌دار ساختند، نه زَري دارند، نه زوري دارند نه در صدد تزويرند به تعبير ديگران هيچ‌كاره‌اند خودشان را به اينها سرگرم كرده‌اند اليوم، اليوم كه الآن شما بيش از آن اندازه‌اي كه در كوي و برزنتان دوچرخه و موتور هست بالاي سرتان دستگاه فرستنده‌هاست، ماهواره‌هاست الآن ديگر علم آسمان و زمين را گرفته ديگر اما اين معارف نرفته آن زمان جاهليت نبود كه مگر الآن بت‌پرستها در هند كم‌اند، در چين كم‌اند، در ژاپن كم‌اند، بخش وسيعي از هند را همين بت‌پرستها تشكيل مي‌دهند مسلمانها در برابر آنها در اقليت‌اند مگر در برابر عده‌اي مي‌شود گفت «لا اله الا الله» مگر تخريب مسجد بابري از همين قبيل نبود مگر نزد آن گاوپرست و بت‌پرست مي‌شود گفت «لا اله الا الله» اليوم با اينكه علم همه ‌جا را گرفته اينها جسارت است به ادرار گاو آن قدر تقديس مي‌كنند كه ما در برابر زمزم آن قدر تقديس نمي‌كنيم مشكلشان همين است در فقر و فلاكت هم زندگي مي‌كنند آن وقت ما مي‌گوييم اينجا اُم القراي اسلامي است و حرف ما به دو قدمي آنها نرفته، خواندن زبان، آشنا شدن به زبان هندي، نقل معارف اسلامي به زبان آنها الآن ديگر جزء ضروريات زندگي ما بايد باشد مگر الآن بت‌پرست كم است در عالم و قرآن هم به عنوان حجت نقل مي‌كند فرمود: ﴿حُجَّتُهُمْ دَاحِضَةٌ عِندَ رَبِّهِمْ[24].

پرسش: خب از آنها ...

پاسخ: چرا خب مگر اين همه عوامهاي هند از علمايشان پيروي مي‌كنند.

پرسش: سردمداران پيروي مي‌كنند

پاسخ: نه سردمداران كار سياسي مي‌كنند فرقي بين، الآن ببينيد وقتي مسجد بابري را تخريب كردند از آن طرف هم معبد بوداها را خراب كردند اين آمدند حَكَم شدند بين دو طرف هم براي آنها دارند مي‌سازند هم براي اينها، آنها جمع مي‌كنند آنها كارشان نگهداري ملت است.

پرسش ...

پاسخ: خب، بي‌تأثير نيست اما ملوك اگر دين نداشت چه؟ اينها همان طور هستند ديگر اينها مي‌گويند سكولارند در دين آزادند مي‌گويند كاري به سياست نداشته باشيد در دين آزاديد بسياري از اينها سكولار فكر مي‌كنند يا بي‌دين‌اند يا مي‌گويند كشور را بايد سكولار اداره بكنيم، خب.

پس بنابراين اين نقلي كه جناب قرطبي از زجاج كرده است از دو جهت ناتمام است ﴿وَ قَالَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شَيْ‏ءٍ نَحْنُ وَ لاَ آبَاؤُنَا﴾ سيدنا الاستاد بحث مبسوطي كه در اين قسمتي از سورهٴ مباركهٴ «نحل» دارند خيلي بيش از آن مقداري است كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت با اينكه الميزان آن بحثهاي اساسي و مبسوط را به جلدهاي اوليه ارجاع دادند چون يك مشكل جدي بين‌المللي روز هست الآن اين.

بعد مي‌فرمايند به اينكه اين حرف تنها براي مشركان عصر توي پيامبر نيست بر اساس ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ[25] مشركان اعصار گذشته هم همين كار را كردند پس مشركان عصر تو حجتشان اين است، مشركان اعصار گذشته هم همين روال را داشتند اين دو كار، انبياي گذشته هم كاملاً مبارزه كرده‌اند اين سه، تو هم بايد پيگير باشي چهار، ﴿فَهَلْ عَلَي الرُّسُلِ إِلاّ الْبَلاَغُ الْمُبِينُ﴾ تو هم بايد بلاغ مبين داشته باشي اين‌چنين نيست كه اينها حرفشان بي‌سابقه باشد، حرفهايشان باسابقه است قبلاً هم انبيا با اينها مبارزه كرده‌اند تو هم حرفهاي اينها را بشنو كاملاً با اينها مبارزه علمي بكن اجبار و جبري كه در كار نيست كه تو اينها را ملجأ كني و مضطر كني به عبادت خب اين شدني نيست ﴿فَهَلْ عَلَي الرُّسُلِ إِلاّ الْبَلاَغُ﴾ خب مگر انبيا آمدند كه ارادهٴ تكويني خدا را پياده كنند؟ انبيا آمدند ارادهٴ تشريعي خدا را تشريح كنند.

ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» مطلبي را فرمود كه انبيا آمدند همان را تبيين كنند خداي سبحان در سورهٴ «ذاريات» فرمود: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإنسَ إِلاّ لِيَعْبُدُونِ[26] كه خودشان با اختيار و اراده، من را عبادت كنند انبيا را هم براي تبيين همين مطلب فرستاده فرمود: ﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ اين ﴿أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ تشريح و تبيين همان آيه سورهٴ «ذاريات» است فرمود من بشر را براي كمال آفريدم انبيا آمدند راه كمال را به اينها نشان بدهند، من بشر را براي عبادت آفريدم كه اين غايت خلق است نه غايت خالق كه اگر اينها عبادت نكردند ـ معاذ الله ـ خدا به هدف نرسيده باشد نيست اين مكرر بازگو شد كه خدا خودش هدف است نه هدف داشته باشد يك موجودي كه كمال محض است، كامل صِرف است چون كامل است كار از او صادر مي‌شود و اگر كاري را انجام بدهد تا به يك مقصدي برسد معلوم مي‌شود يك كمبودي دارد كه به وسيله كار مي‌خواهد آن كمبود را برطرف كند و كامل بشود و اين با غني محض سازگار نيست لذا در عين حال كه در سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» فرمود: ﴿مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإنسَ إلاّ لِيَعْبُدُونِ[27] در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» كه قبلاً بحثش گذشت فرمود به موساي كليم اعلام كرد فرمود به همه بگو و به موساي كليم فرمود به جهانيان بگو ﴿إِن تَكْفُرُوا أَنتُمْ وَمَن فِي الأرْضِ جَمِيعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ[28] وجود مبارك موساي كليم به عنوان سخنگوي خداي سبحان به جهانيان اعلام كرد كه اگر همه مردم روي زمين كافر بشوند خدا به مقصد رسيده است چون خودش مقصد است نه او مقصودي دارد ـ معاذ الله ـ ناقص است كار را كه انجام داد براي اينكه به مقصود رسيد و اين شعر بارها به عرضتان رسيد كه «من نكردم خلق تا سودي كنم ٭٭٭ من نكردم خلق تا جودي كنم» نه اينكه من نكردم بلكه بر بندگان جودي كنم كه قبلاً جواد نبود حالا مي‌خواهد جواد بشود.

او جواد است به بيان نوراني امام كاظم أبي‌ابراهيم(سلام الله عليه) «سواء أعطيٰ و سواء منع» وقتي از حضرت ابي ابراهيم سؤال كردند كه جواد چيست؟ فرمود اگر از خلق سؤال مي‌كني جواد كسي است كه حقوق الهي را بدهد، واجباتش را بدهد، مستحباتش را رعايت بكند اين مي‌شود جواد اگر دربارهٴ خالق سخن مي‌گويي «هو الجواد إن أعطي و هو الجواد إن منع»[29] بدهد و ندهد جواد است اين طور نيست كه يك وصفي در كنار باشد خداي سبحان ـ معاذ الله ـ فاقد آن بحث باشد و كاري انجام بدهد بلكه بر بندگان جودي بكند كه بعدها بشود «هو الجواد» اينكه نيست، خب.

چون او كمال محض است و اراده و اختيار صِرف است از كمال محض، از قدرت محض، از اختيار و علم و اراده و حيات محض فيوضات ريزش مي‌كند و نازل مي‌شود اين عبادت هدف مخلوق است نه هدف خالق، اگر بندگان عبادت نكنند بندگان به مقصد نمي‌رسند نه خدا ـ معاذ الله ـ به مقصد نرسد آن وقت همين معناي سورهٴ مباركهٴ «ذاريات» را به همه انبيا دستور داد فرمود: ﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾ اين اجتناب طاغوت و عبادت خدا تشريح و تبيين همان «لا اله الا الله» است كه در بحث ديروز گذشت حالا همه موظف‌اند اين كارها را انجام بدهند فرمود به اينكه پس چهار مطلب شد.

مشركين عصر تو حرفي زدند يك، مشركان اعصار گذشته هم اين حرف را داشتند دو، رُسُل گذشته هم با آنها مبازه كردند از راه فرهنگي و فكري سه، تو هم اينها را تبيين كن، توجيهشان كن چهار، كار تو اين است سخن از الجاء و اضطرار كه در كار نيست اينها البته در اوايل راه‌اند بعد هم حسابي هست، كتابي هست، تطاير كتبي هست، موقفي هست، ارضي هست، بهشتي هست، جهنمي هست، تمام نشده عالم كه، خب.

اما اينكه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ معلوم مي‌شود كه هيچ ملتي بدون پيامبر نيست در بسياري از آيات از اين همگاني بودن رسالت و هميشگي بودن رسالت يعني اصل كلي و دوام مطرح است در نبوت عامه آن‌گاه قرآن از 25 پيامبر(عليهم السلام) نام مي‌برد روايات خب رقم انبيا(عليهم السلام) را زياد ذكر كرده‌اند آيه دارد به اينكه هيچ ملتي و هيچ امتي نيست مگر اينكه پيامبر دارد بقيه انبيا خودِ قرآن در سورهٴ «نساء» و در سورهٴ ديگر فرمود ما نام بعضي از اين انبيا و قصص آنها را گفتيم و قصص بعضي انبيا ديگر را نگفتيم ما فقط انبياي خاورميانه را در قرآن تشريح كرديم برخيها خيال كردند كه خاورميانه مَهد نبوت است جاي ديگر پيامبري ندارد، خب بالأخره مردم، حجاز و انبياي ابراهيمي اينها در خاورميانه بودند آ‌ن طرف آب و اين طرف آب يعني اقيانوس كبير، اقيانوس اطلس، اقيانوس هند دسترسي به مردم آن طرف نبود تا قصص انبيا و اُمم آن دو طرف را نقل بكند آمريكا كه اصلاً كشف نشده بود، چين و اينها بود كه مي‌گفتند «اطلبوا العلم ولو بالصين»[30] ولي دسترسي نبود خداي سبحان هم وقتي داستان پيامبران را نقل مي‌كند كيفر تلخ تبهكاران را هم ذكر مي‌كند كه اينها سركشي كردند ما دماغ اينها را به خاك ماليديم برويد تحقيق كنيد اين ﴿فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾ در پايان بسياري از اين قصص هست چه اينكه در اينجا هم هست ﴿فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾ حالا اگر مي‌فرمود آن طرف اقيانوس اطلس يك ملتي بود و يك پيامبري داشت و يك عده خوب بودند و يك عده بد بودند و آن بدان به عاقبت تلخ مبتلا شدند خب مردم باور نمي‌كردند راهي براي تحقيق نبود، چطور مي‌فرمود: ﴿فَسِيرُوا فِي الأرْضِ﴾ نه اقيانوس‌پيما داشتند نه وسايل ديگر داشتند لذا فرمود اجمالاً هيچ ملتي نيست مگر اينكه يك پيامبر داشت و داستان انبيا و اُمم گذشته را ما دو قسم كرديم بعضيها را ذكر كرديم ﴿مِنْهُم مَن قَصَصْنَا عَلَيْكَ وَمِنْهُم مَن لَمْ نَقْصُصْ عَلَيْكَ[31] خب ما قصهٴ آنها را نقل بكنيم كه چه، ما آنهايي كه بين مكه و شام بودند قصهٴ آنها را نقل كرديم به شما هم گفتيم شما در ﴿إِيلاَفِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَ الصَّيْفِ[32] تجارت و غير تجارتي كه داريد به شام مي‌رويد دو تا قريه هست سر راهتان هست ﴿إِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ[33] اين در سورهٴ مباركهٴ «حجر» گذشت فرمود برويد بررسي كنيد آثار باستاني را بشناسيد آثار تاريخي‌شان را بشناسيد حفاري كنيد خانه‌هاي اينها، قصرهاي اينها، ابزار اينها، ادوات اينها ما چگونه همه اينها را دفن كرديم خب برويد عبرت بگيريد ديگر.

خداي سبحان مي‌فرمايد ما اينها را گفتيم شما برويد و عبرت بگيريد اما آن طرف آب اقيانوس هند يا اين طرف آب اقيانوس كبير و اطلس در دسترس كسي نيست تا بفرمايد به اينكه برويد تحقيق كنيد لذا اجمالاً مي‌فرمايد هيچ ملتي نيست مگر اينكه داراي پيامبر بود و هيچ امتي نبود و نيست مگر اينكه داراي پيامبر است البته يا خود پيامبر است يا امام است يا نمايندگان آنها كه به آن سَمْت مي‌روند مثل وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) كه خودش نايب پيامبر بود، خليفهٴ بلافصل بود اين يك، يا مالك اشتر(رضوان الله عليه) كه از طرف حضرت امير رفته بود استاندار مصر شده بود و آن مردم بالأخره يا خود پيامبر يا امام يا نماينده‌هاي اينها مي‌روند نزد مردم ديگر اين حجت بر مردم تمام مي‌شود.

پرسش ...

پاسخ: براي ماها نفرموده نه براي خود حضرت، وجود مبارك حضرت كه چه در معراج، چه در عوالم ديگر معارف ديگر با همه انبيا ارتباط داشتند الآن براي ما كه مي‌فرمايد ما قصهٴ آنها را در قرآن نگفتيم كه مردم به دنبال قصه آنها بروند تحقيق كنند برخي از مفسّران مثل صاحب تفسير كاشف اين رسول را اعم از عقل و وحي گرفته است اين‌چنين تفسير كردند گفتند ﴿لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً﴾ براي هر امتي ما پيامبر فرستاديم اين رسول اعم از رسول باطن است و رسول ظاهر اگر پيامبر بفرستد كه مصداق اين آيه است اگر هم عقل هم باشد كه مصداق اين آيه است اين سخن ظاهراً صواب نيست ظاهر آيه رسولِ بيرون است كه داراي وحي است و شريعت است و امثال ذلك و ذات اقدس الهي هم به رسول گرامي(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌خواهد بفرمايد به اينكه همان طوري كه مرسلين گذشته در برابر مشركان ايستادند توجيهشان كردند تو هم بايد در برابر مشركان عصر بايستي توجيهشان كني اين يك، ثانياً آن رسول كه به نام عقل است اين مربوط به امت نيست اين براي هر فرد هم هست آيه دارد براي هر امتي ما رسول فرستاديم آن عقل براي هر فردي هم هست.

بنابراين ايشان دو جا يكي در جلد چهار، يكي در جلد سه اين مطلب را دارند جلد چهار تفسير كاشف صفحهٴ 512 و جلد سوم تفسير كاشف صفحهٴ 188 اين مطلب را دارند كه درست نيست ﴿و لَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ﴾، خب.

اختياري كه ذات اقدس الهي به انسان داده است بهترين راه است براي كمال او منتها او اگر راه صحيح را طي نكند ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ[34] مي‌شود لذا فرمود: ﴿فَمِنْهُم مَّنْ هَدَي اللَّهُ وَ مِنْهُم مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلاَلَةُ﴾ فرمود بعضي از اينها مردم دو قسم شدند بعد از آمدن وحي، گروهي را خدا هدايت كرده است گروهي گرفتار ضلالت شدند و استحقاق گمراهي داشتند دربارهٴ گروه اول فعل را به خدا اسناد داد فرمود: ﴿مِنْهُم مَّنْ هَدَي اللَّهُ﴾ دربارهٴ گروه دوم فعل را به ضلالت اسناد داد نه به «الله» فرمود: ﴿حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلاَلَةُ﴾ نه اينكه خدا اينها را گمراه كرده باشد.

سرّش اين است كه ذات اقدس الهي عقل و فطرت را از درون، وحي و نبوت و امامت و رسالت را از بيرون براي هدايت و راهنمايي بشر مقرّر كرد به انسان هم كاملاً اختيار و آزادي داد، آن قدر انسان آزاد است كه مي‌تواند مُلحد باشد، مي‌تواند موحّد باشد اگر موحد شد و مؤمن شد و ﴿آمَنَ وَ عَمِلَ صَالِحاً[35] همه اين نِعَم در كنار سفره خداست براي اينكه رهبران دروني به نام عقل و فطرت كه نعمت الهي است، رهبران بيروني به نام انبيا و ائمه(عليهم السلام) كه نعمت الهي است، قدرتِ پذيرش كه نعمت الهي است، توفيق نعمت الهي است اين شخص اين مواد اوليه را گرفته مونتاژ كرده شده ايمان و اطاعت يك چيزي از خودش درآورده باشد يك قدرتي يك علمي كه از خودش باشد نيست لذا «ما بنا مِن نعمة فمنك»[36] در قرآن هم آمده است ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ[37] گفتند در بعد از نمازها به اين معنا اقرار كنيد سرّش همين است «اللهم ما بنا من نعمة فمنك» برابر همان آيه‌اي كه در قرآن كريم است ﴿مَا بِكُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾.

اما ديگري هم فطرت و عقل خود را سركوب كرده است ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[38] هم انبيا و مرسلين و ائمه(عليهم السلام) را معذول كرده است حرف آنها را نشنيد، نسبت به آنها بي‌ادبي كرد اين دو، هم در حوزهٴ درون شهوت و غضب را حاكم كرد اين سه، هم عقل را كه از بهترين نعمتهاي الهي است به چنگال غضب يا شهوت گرفتار كرد اين چهار، اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود: «كم من عقل أسير تحت هوي امير»[39] همين است چنين شخصي بيراهه مي‌رود گمراه مي‌شود وقتي گمراه شد ذات اقدس الهي راه توبه را باز، باز مي‌كند فرصت مي‌دهد، عنايت مي‌كند كه از درون و بيرون او شكوفا بشود و راه را پيدا كند و يك گناه را فقط يك كيفر مي‌دهد، يك پاداش را ده برابر پاداش مي‌دهد بلكه او به حال بيايد و زنده بشود و توبه كند اگر آمد كه طُوبَي لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ اگر نه اين طغيان را ادامه داد «فهم في سكرة يعمهون» شد از آن به بعد ديگر توفيق را از آنها مي‌گيرد او را به حال خودش رها مي‌كند اين رها كردن مي‌شود اضلال الهي، پس چهار مطلب شد.

يك، يك هدايت اوليه است كه ﴿هُديً لِلنَّاسِ[40] است قرآن كريم همگان مشمول اين هدايت مي‌كند هم از درون، هم از بيرون ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است اگر كسي اين هدايت اوليه را بها داد، براي او حرمت قائل شد چند قدم رفت خداي سبحان يكي را ده برابر پاداش مي‌دهد تأييدش مي‌كند ﴿مَن يُؤْمِن بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ[41] مي‌فرمايد ﴿إِن تُطِيعُوهُ تَهْتَدُوا[42] مي‌فرمايد اين كارها را مي‌كند اين پاداش الهي است اين دو، اين مي‌شود هدايت اولي، اولي هدايت اولي خدا، دومي هدايت پاداشي خدا كه دو تا هدايت است.

سه، اگر كسي بيراهه رفته است ذات اقدس الهي به او مهلت مي‌دهد راه توبه، راه انابه همه را فراسوي او باز مي‌كند كه برگردد اگر نشد ﴿حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلاَلَةُ﴾ مي‌شود يعني «ثبتت» اين سه، وقتي به اين مرحله رسيد اين مرحلهٴ چهارم دامنگيرش مي‌شود كه خداوند اضلال مي‌كند ﴿يُضِلُّ مَن يَشَاءُ[43] اضلال خدا مثل هدايت خدا يك امر وجودي نيست اين يك چيزي به او بدهد به نام ضلالت، اضلال بكند يعني لطفش را مي‌گيرد، توفيقش را مي‌گيرد او را به حال خود رها مي‌كند اين همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» فرمود: ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَ مَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ[44] اين ﴿مَا يُمْسِكْ﴾ همان اضلال است دري را كه خدا ببندد كسي نمي‌تواند باز كند و اگر فيضي را خدا ندهد اين شخص به حال خود رها مي‌شود ديگر اينكه در دعاها آمده مخصوصاً دعاي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه «ربّ لا تكلني الي نفسي طرفة عين»[45] همين است ديگر اگر ذات اقدس الهي ـ معاذ الله ـ كسي را به حال خودش رها كرده است خب او سقوط مي‌كند ديگر چون يك فقير محض اراده دارد اما در حدّ هويت خود، اختيار دارد در حدّ هويت خود، اراده‌اش فقيرانه است اختيار او فقيرانه است خواست او فقيرانه است آرزوي او فقيرانه است مگر مي‌شود هويت او فقير باشد و ارادهٴ او غني از فقير همين مقدار را مي‌خواهند منتها اين خودش طغيان كرده است و خود را مستغني پنداشت و طغيان كرده است، خب.

بعد مي‌فرمايد دربارهٴ اين گروه ﴿حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلاَلَةُ﴾ ضلالت بر اينها تثبيت مي‌شود در تبيين اين آيه آمده است كه يك كاري را بايد خدا انجام بدهد يك كاري را بايد انبيا انجام بدهند يك كاري هم توده مردم.

كاري كه خدا بايد انجام بدهد بايد در آن نيست يقيناً خدا مي‌كند نه، بايد بكند و آن ارسال رسول است ممكن نيست خداي سبحان پيامبر نفرستد اما اين «يجب عن الله» است و ممكن نيست امساك بكند از ارسال انبيا چون او «يمتنع عن الله» است امتناع به اختيار «لا ينافي الاختيار» چه اينكه وجوب به اختيار هم «لا ينافي الاختيار» خدا قادر هست كه دو طرف كار را انجام بدهد ولي يقيناً نمي‌كند با اختيار خود نمي‌كند نه، نبايد بكند كه يك چيزي در خارج ـ معاذ الله ـ حاكم بر خدا باشد و خدا مقهور و محكوم آن قانون باشد صدور قبيح از خدا ممتنع است اما ممتنع بالاختيار «الامتناع بالاختيار لا ينافي الاختيار»

پس خداي سبحان كاري كه از او انجام مي‌گيرد يقيناً مي‌كند و آن بعث انبياست براي هدايت مردم اين كار را يقيناً مي‌كند فرمود: ﴿لَقَدْ بَعَثْنَا﴾ ما كارمان را كرديم اين يك، كاري كه انبيا بايد بكنند ﴿فَهَلْ عَلَي الرُّسُلِ﴾ اينجا ديگر ﴿عَليٰ﴾ است انبيا موظف‌اند براي اينكه محكوم حكم الهي‌اند، مقهور قانون الهي‌اند ذات اقدس الهي بر اينها واجب كرده است تبليغ را ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِن رَبِّكَ وَ إِن لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ[46] بر انبيا واجب است كه فرمان الهي را اطاعت بكنند اين «يجب علي الانبياء» است اينها كارشان را كردند اين دو، مي‌ماند تودهٴ مردم، مردم ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَ مَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ[47] اين است اگر راه صحيح را طي كردند ﴿مِنْهُم مَّنْ هَدَي اللَّهُ﴾ مي‌شود نشد ـ معاذ الله ـ ﴿وَ مِنْهُم مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلاَلَةُ﴾ خواهد بود.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 25.

[2]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 16.

[3]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 16.

[4]  ـ سورهٴ يس، آيهٴ 82.

[5]  ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 7.

[6]  ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.

[7]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 256.

[8]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[9]  ـ سورهٴ انسان، آيهٴ 3.

[10]  ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 16.

[11]  ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 25.

[12]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 6.

[13]  ـ سورهٴ صافات، آيات 103 ـ 105.

[14]  ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 102.

[15]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 21.

[16]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 181.

[17]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 101.

[18]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 175.

[19]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 175.

[20]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 124.

[21]  ـ ؟؟

[22]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.

[23]  ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 22.

[24]  ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 16.

[25]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 118.

[26]  ـ سورهٴ ذاريات، آيهٴ 56.

[27]  ـ سورهٴ ذاريات، آيهٴ 56.

[28]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 8.

[29]  ـ كافي، ج 4، ص 39.

[30]  ـ بحار الانوار، ج 1، ص 177.

[31]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 78.

[32]  ـ سورهٴ قريش، آيهٴ 2.

[33]  ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 79.

[34]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[35]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 88.

[36]  ـ مفاتيح الجنان، تعقيب نماز ظهر.

[37]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 53.

[38]  ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 10.

[39]  ـ نهج‌البلاغه، حكمت 212.

[40]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 185.

[41]  ـ سورهٴ تغابن، آيهٴ 11.

[42]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 54.

[43]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 93.

[44]  ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 2.

[45]  ـ كافي، ج 2، ص 581.

[46]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 67.

[47]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق