16 02 2004 4891601 شناسه:

تفسیر سوره یونس جلسه 54

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿قُلْ هَلْ مِن شُرَكَائِكُم مَن يَبْدَؤُا الخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ قُلِ اللَّهُ يَبْدَؤُا الخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ فَأَنَّي تُؤْفَكُونَ (۳٤)

مشركان حجاز و مانند آنها هم مسئله معاد را مشكل داشتند هم در مسئله نبوت و دين مشكل داشتند چه اينكه در مسئله توحيد ربوبي هم مشكل داشتند احتجاجهاي قرآن كريم آن بخشي كه به توحيد برمي‌گردد هم برهان است حكمت است هم جدال احسن اما قسمتي كه به نبوت برمي‌گردد يا به معاد برمي‌گردد بخش عظيم از آنها جدال احسن است برهان است نه جدال ولي آنچه كه به توحيد ربوبي برمي‌گردد هم حكمت است هم جدال احسن بيان ذلك اين است كه اينها چون در مسئله معاد منكر جدي بودند اصلاً نمي‌پذيرفتند وحي و نبوت و رسالت را هم جداً منكر بودند اگر برهاني در اين زمينه اقامه مي‌شد همان حكمت محض بود يعني از مقدمات معقول كمك گرفته مي‌شد ولي در جريان توحيد هم از مقدمات معقول كمك گرفته مي‌شد هم از صبغهٴ مقبول بودنش استمداد مي‌شد اين مي‌شود جدال احسن اين سه حجتي كه در كنار هم در همين سوره مباركه يونس ذكر شده است حجت اولاي جدال احسن است حجت دوم و سومش حكمت يعني برهان محض است لذا در حجت اولي فرمود اگر اين مطلب را با ايشان در ميان بگذاريد خود ايشان قبول مي‌كند ﴿قل من يرزقكم من السماء والارض ام من يملك السمع والابصار و من يخرج الحي من الميت و يخرج الميت من الحي و من يدبر الامر فسيقولون الله﴾[1] اين فسيقولون الله كه يك بار تكرار شد در حقيقت جواب اين چهار تا سئوال است اينها پاسخ مي‌دهند كه الله رازق است او مالك سمع و بصر است او مخرج الحي من الميت است او مُدَبّر الامر است اما در جريان معاد و همچنين نبوت و رسالت كه دو تا حجت بعدي است آنها منكر هستند آنها پاسخ نمي‌دهند لذا وقتي از آنها سئوال مي‌شود ﴿هل من شركائكم من يبدا الخلق ثم يعيده﴾ آنها نمي‌گويند كه شركاي ما اين كار را نمي‌كنند و خدا اين كار را مي‌كند اصلا اين كار را قبول ندارند يعني مي‌گويند مبدئي باشد و معادي ابتدايي باشد و آخرتي دنيايي باشد و قيامتي نيست اصلاً قيامتي نيست معاذالله حالا تا آن قيامت را شركاي ما به عهده بگيرند يا رب العالمين به عهده بگيرد اصلا معادي در كار نيست لذا ذات اقدس اله به پيغمبر صل الله عليه و آله و سلم فرمود آنها جواب نمي‌دهند تو در جواب بگو ﴿قل هل من شركائكم من يبدؤا الخلق ثم يعيده﴾ آيا هيچ كدام از بتها و شركاي شما اين قدرت را دارند كه جهان را بيافرينند و دوباره بعد از ويراني عالم بازسازي بكنند به عنوان معاد نوسازي كنند عالم جديد بياورند آنها چون اين معني را منكر هستند تو در جواب بگو ﴿قل الله يبدؤا الخق ثم يعيده﴾[2] الله اين كار را مي‌كند يعني اين كار في نفسه حق است شدني است و فاعل اين كار هم خدا است آنها مي‌گويند اين كار في نفسه معدوم است باطل است و حق نيست و فاعلي هم ندارد نه الله نه شركاي ما آنها برهاني براي نفي معاد ندارند هر چه هست استبعاد است نه استحاله هيچ دليلي نمي‌توانند اقامه بكنند به اينكه انسان وقتي مرد دوباره برنمي‌گردد فقط تعجب مي‌كنند گاهي هم مي‌گويند ﴿و ما نحن بمستيقنين﴾[3] گاهي مي‌گويند ﴿ذلك رجع بعيد﴾[4] اين چيز بعيد و مستبعدي است قرآن كريم در همين آيه به اصطلاح ادماج كرده يعني ضمن اينكه دارد براي توحيد ربوبي برهان اقامه مي‌كند مسئله معاد را هم اشراب كرده منتهي آنها بايد جواب بدهند و بايد بپذيرند منتهي نمي‌‌پذيرند اين مطلب باشد كه چگونه برهان معاد را در مبدا اشراب كرده ادماج كرده اين باشد مشركان تمام حرفهايشان در قرآن كريم خداي سبحان طرح كرده و پاسخ داد فرمود اينها حداكثر حرفشان استبعاد است نه استحاله استبعادشان بخشي در پايان سوره مباركهٴ ياسين آمده است كه فرمود ﴿و ضرب لنا مثلا ونسي خلقه قال من يحى العظام و هي رميم﴾[5] آيه 78 سوره مباركه يس است كه حالا يك استخوان پوسيده‌اي را از اين گورستان گرفته به ما نشان داده كه اين استخواني كه دست به آن بزني پودر مي‌شود چه كسي اين را زنده مي‌كند خوب ﴿قل يحييها الذي انشائها اول مره﴾[6] اين پاسخش است آن روزي كه ﴿هل اتي علي الانسان ..من الدهر لم يكن شيئا مذكورا﴾ لاشيء به اين صورت درآمد خوب اين دوباره متفرق مي‌شود روحش كه از بين نرفته معدوم نشده مجرد است استخوانش به صورت پودر شده بسيار خوب شما كه مي‌گوييد ﴿من يحى العظام و هي رميم﴾ حالا كه به صورت خاكستر درمي‌آيد پوسيده است و اگر دست به آن بزني پودر مي‌شود چه كسي اين را زنده مي‌كند ﴿قل يحييها الذي انشائها اول مره﴾[7] پس شما غير از استبعاد دليل ديگري نداريد اگر شما مي‌گوييد دور است ما مي‌گوييم نزديك است اگر شما مي‌گوييد مستبعد است ما مي‌گوييم مستقرب است شما برهاني در استحاله نداريد دو بخش ديگر از آيات قرآن كريم اينجا بازگو كنيم آنگاه مي‌رسيم به سورهٴ مباركهٴ القيامه در سوره مباركهٴ قاف فرمود به اينكه آيه سه به بعد سورهٴ قاف اين است كه ﴿ائذا متنا و كنا ترابا﴾ دوباره ما برمي‌گرديم ﴿ذلك رجع بعيد﴾[8] چگونه مي‌شود دوباره مرده زنده بشود ذات اقدس اله فرمود كه تمام ذرات اين جهان پيش ما است ﴿قد علمنا ما تنقص الارض منهم و عندنا كتاب حفيظ﴾[9] ما در يك جايي نام اينها ذرات اينها همه اينها را تثبيت كرده‌ايم حفظ كرده‌ايم هيچ چيز اشتباه نمي‌شود جابجا نمي‌شود آنگاه همينهايي كه مي‌گفتند رجعِ بعيد است خداي سبحان فرمود كه آنها بعيد مي‌دانند ولي ما قريب مي‌دانيم ﴿انهم يرونه بعيدا و نراه قريبا﴾ در سورهٴ مباركه معارج آيه 6 و 7 اين است ﴿انهم يرونه بعيدا و نراه قريبا﴾[10] حالا يا آنها را مستبعد مي‌دانند ما مستقرب يا بعضيها مي‌گويند فاصله زياد است ما مي‌گوييم فاصله كم است آنهايي كه منكر معاد هستند سخن از فاصله ندارند مي‌گويند اين مستبعد است كه چنين چيزي واقع بشود مي‌فرمايد نه مستقرب است به قدرت ما نزديك است دور نيست در بخشي از سوره مباركه سَبَأ مي‌فرمايد به اينكه اينها تعجب مي‌كردند به يكديگر مي‌گفتند خبر جديدي آمده و آن اين است كه يك كسي آمده مي‌گويد وقتي شما تكه و پاره شديد پودر شديد دوباره زنده مي‌شويد آيه 7 سوره مباركه سبأ اين است ﴿قال الذين كفروا هل ندلكم علي رجل ينبئكم اذا مزقتم كل ممزق انكم لفي خلق جديد﴾[11] به يكديگر مي‌گفتند كه يك خبر تازه‌اي است ما به شما اطلاع بدهيم يك كسي پيدا شده مي‌گويد شما وقتي تكه پاره شديد به صورت پودر درآمديد ذراتتان پراكنده شد دوباره زنده مي‌شويد مگر اين شدني است اين ﴿افتري علي الله كذبا ام به جنه﴾ اين يا عاقل است معاذالله شياد و يا مجنون است به خدا افترا بسته يا مجنون است افتري يعني أافتري علي الله كذبا ام به الجنه آنگاه ذات اقدس اله در پاسخ مي‌فرمايد كه ﴿بل الذين لايومنون بالاخره في العذاب والضلال البعيد﴾[12] براي اينكه شما شواهد قدرت ما را مرتب در سماوات و ارض مي‌بينيد پس هيچ دليلي بر استبعاد  نداريد در سوره مباركه القيامه كه بارها ملاحظه فرموديد آنجا اين راز را پرده‌برداري كرده فرمود اينها مشكلشان شبهه علمي نيست اينها گرفتاريشان در شهوت عملي است اينها كه منكر معاد هستند مشكل علمي ندارند شبهه علمي ندارند كه چطور مي‌شود دوباره مرده زنده مي‌شود خوب همان خدايي كه هيچ را به اين صورت درآورد دوباره زنده مي‌كند ديگر اينها مي‌خواهند جلويشان باز باشد در سوره مباركه قيامه آيه 3 و 4 اين است ﴿ايحسب الانسان ان لن نجمع عظامه﴾[13] همين انساني كه مي‌گويد ﴿من يحيي العظام و هي رميم﴾[14] اين استخوانها حالا پوسيده و به صورت آرد و پودر درآمده را چه كسي زنده مي‌كند خوب ما زنده مي‌كنيم ﴿بلي قادرين علي ان نسوي بنانه﴾[15] استخوان چيز مهمي نيست ما آن خطوط ريز و ظريف سرانگشتش را هم برمي‌گردانيم به دليل اينكه همان كار را هم كرديم آنگاه هم فرمود نه اينها هيچ مشكل علمي ندارند يعني درون اينها را كه باز كنيد اينها شبهه علمي ندارند مشكل علمي ندارند ﴿بل يريد الانسان ليفجر امامه﴾[16] مي‌خواهد فسق و فجور بكند جلويش هم باز باشد امام يعني جلو هيچ چيز جلوي او را نگيرد اگر به معاد معتقد باشد خوب معاد يك سدي است جلوي او را مي‌گيرد نمي‌گذارد هر كاري بكند اگر حسابي هست كتابي هست يك صراطي هست يك بهشتي هست يك جهنمي هست خوب جلوي آدم را مي‌‌گيرد نمي‌گذارد هر كاري را آدم بكند اين مي‌خواهد جلويش باز باشد بل ﴿يريد الانسان ليفجر امامه﴾ پس اين شبهه علمي ندارد آن شهوت عملي و مشكل عملي و اينها دارد.

سئوال: جواب: امكان وقوعش را كه خودش خبر داده اينها در امكان مشكل داشتند بعد هم وقوعش را هم به نحو يقين خبر داد كه طوري ما انسان را ..مي‌كنيم كه انسان با همه خصوصياتش محشور بشود در روايات ما هم هست كه اگر انسان را ببينيد لرايته ....انه ....الرحمن همين بنان و ايدي و امثال اينها بايد برگردد تا شهادت بدهد يا شكايت بكنند ﴿قالوا لجلودهم لم شهدتم علينا قالوا انطقنا الله الذي انطق كل شيء﴾[17] اگر اينها برنگردند چيز ديگر برگردد كه نمي‌توانند شهادت بدهند كه شكايت كنند كه

سئوال: جواب: هيچ معاد جسماني كه مورد ترديد احدي نيست اما نحوه جسم چطور است آن چند سال درس مي‌خواهد تا فقط اصلا تصور بكند نه تصديق تصديقش چندين سال روي آن چند سال اول مي‌خواهد فعلا آنچه كه هست اين است كه همين بدني كه هست همين جسماني كه هست همين ذراتي كه هست به عينه برمي‌گردد اما حالا چطور مي‌شود چه وقت مي‌شود خوب كل آسمان و زمين عوض مي‌شود بالاخره همه ما مي‌ميريم مي‌رويم در زمين اين زمين را ذات اقدس اله برمي‌گرداند تبديل مي‌كند به زمين ديگر ﴿يوم تبدل الارض غير الارض والسموات﴾[18] كل آسمان عوض مي‌شود كل زمين عوض مي‌شود از وجود مبارك امام سجاد سلام الله عليه سئوال كردند كه اين زمين چه زميني است فرمود تبديل مي‌شود ﴿بأرض لم تكتسب عليها الذنوب﴾[19] در روايات ديگري از معصوم سلام الله عليه سئوال كردند كه خوب اين تبديل مي‌شود به زميني كه هيچ گناه در آن نشده نه يعني شيار مي‌شود اين زمين تبديل مي‌شود به ارضي كه لم يعص عليها در روايات ديگر از حضرت سئوال مي‌كنند خوب اينها پنجاه هزار سال مي‌شود اين مدت اينها چه غذايي مي‌خورند فرمودند اين زمين تبديل مي‌شود الي كره (خبز النقي) تبديل مي‌شود به يك كره گندم صاف و شفاف كه از آن مي‌خورند اين هم يكي اين زمين بايد شهادت بدهد شكايت بكند خوب بخشي از اين زمين ميكده است بخشي مسجد است الان شما در برخي از مساجد در تهران داريد كه قبلا ميكده بود و الان مسجد شد دم در ورودي آن هم نوشته‌اند كه حسن توفيق بين سراج الملك مسجدكرد ميخانه را يا آن يكي گفته بود كه از خانه ما طوري است كه وقتي خراب بشود مسجد درمي‌آيد اين الان كه در دم در مسجد نوشته است كه حسن توفيق بين كه ميخانه را مسجد كرد سراج الملك خوب اين هم بايد ميكده در بيايد تا عليه يك عده شهادت بدهد هم بايد مسجد بشود تا بر له يك عده شهادت بدهد في آن واحد كعبه آن وقتي كه بتكده بود بايد باشد آن وقتي كه مسجد الحرام شد بايد باشد جايي كه خيابان بود جايي كه بيابان بود هزارها نفر در هزارها حالت اطاعت و عصيان كردند اين يك تكه زمين بايد كه در آن واحد به هزارها حالت در بيايد تا هم شهادت بدهد هم شكايت كند اينها يك ده بيست سال درس مي‌خواهد تا آ‌دم فقط تصور بكند يك ده بيست سال ديگر هم درس مي‌خواهد كه چطوري اين جسم آن جسم مي‌شود اين اگر اشكال دارد آنجاها اشكال دارد آنكه براي همه ما لازم است اين است كه عين همه ما برمي‌گرديم يعني عين زيد برمي‌گردد عين خالد برمي‌گردد عين عمرو برمي‌گردد

سئوال: جواب: نه برزخ روايت دارد بدن مثالي است عمده مشكل مسئله معاد است وگرنه برزخ روايات فراواني دارد كه وارد بدن مثالي مي‌شوند همين آيات دارد اين كسي كه مرده است شهيد شده است اين حي عند ربه يرزقون نگوييد مرده است حالا اين بدنش حالا مثلا در ميدان جنگ ﴿لاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياأ عند ربهم يرزقون﴾[20] همين شهيد را مي‌گويد حي است و مرزوق در روايات برزخ فراوان است كه غالب بدن مثالي دارد اينها در برزخ مشكلي نيست عمده مسئله معاد است معاد هم مشكلي نيست عين همين بدن برمي‌گردد اما عينيت يعني چه چطوري عين برمي‌گردد چطوري در عين وحدت كثرت است چطوري در عين حال كه يك تكه زمين است هم مسجد است هم ميكده هم شهادت مي‌دهد هم شكايت مي‌كند چطوري هم بيابان است هم خيابان بالاخره اين خانه‌ها در طي اين قرون و اعصار هزارها حالت پيدا كرده هزارها اطاعت شده هزاران معصيت شده در حين واحد در عين واحد به هزارها حال درمي‌آيد به هر تقدير فرمود پس مشكل شما شهوت عملي است مي‌خواهيد جلويتان باز باشد دليلي ندارد كه شما وقتي قبول كرديد خداي سبحان هيچ را به اين صورت درآورده خوب دوباره اين پراكنده‌ها را جمع مي‌كند ديگر حالا منتهي آنها قبول ندارند لذا ذات اقدس اله به پيغمبر صل الله عليه و آله و سلم هم فرمود تو در جواب بگو اين مي‌شود برهان نقض ديگر جدال نيست منتهي سئوالي كه هست اين است كه يك وقتي قرآن ابتدائاً برهان اقامه مي‌كند خوب برهان اقامه مي‌كند براي معاد براهين فراواني اقامه كرده جاي سئوال هم نيست يك وقتي با مشركان حجاز كه منكر معادند محاوره مي‌كند گفتگو دارد ﴿قل هل من شركائكم من يبدؤا الخلق ثم يعيده﴾[21] آيا اين بتهاي شما هيچ كدام از شركاي شما اين كار را كردند اين كار را مي‌كنند كه اول عالم را خلق كنند دوباره بعد از مرگ دوباره اينها را برگردانند اين گفتگو ترسيمش چيست مصححش چيست آنها كه اصلا اين را قبول ندارند تا آدم با آنها گفتگو بكند اقرار بگيرد پاسخ اين نقل اين است كه اين بخش از آيات بعد از آن بخشهاي اوليه همين سوره مباركهٴ يونس است كه ادله فراواني اقامه كرده بر معاد كه معاد حق است از آيه 3 و 4 به بعد همين سوره مباركه يونس بعد از اينكه فرمود ﴿اليه مرجعكم جميعا وعد الله حقا انه يبدؤا الخلق ثم يعيده﴾ برهان مسئله را اقامه كرده فرمود شما خدا را قبول داريد قدرت او را هم كه ديديد اگر معادي نباشد معاذالله عالم مي‌شود هرج و مرج هر كس هر كاري كرد كرد براي اينكه حساب و كتابي نيست كه و اين با حكمت خدا با عدل خدا با حقانيت خدا با تدبير الهي هماهنگ نيست بالاخره يك روزي بايد باشد كه به حسابها برسند پاداش و كيفر بدهند يا نه؟ فرمود ﴿اليه مرجعكم جميعا وعد الله حقا انه يبدؤا الخلق ثم يعيده﴾ چرا؟ ﴿ليجزي الذين آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط والذين كفروا لهم شراب من حميم و عذاب اليم بما كانوا يكفرون﴾[22] اين برهان مسئله است اگر خدا حكيم است اگر خدا عادل است اگر خدا حق است يك كار ياوه نمي‌كند خوب عالمي را خلق كرده حساب و كتاب هم كه در اينجا نيست اينجا هر چه ما مي‌بينيم بالاخره ظلم است و ستم است و تجاوز است و امثال ذلك يك جايي بايد باشد كه پاسخ بدهند يا نه آن هم حالا بر فرض يك كسي مثل صدام ملعون او را گرفتند اعدام كردند مگر كيفر او همين يك اعدام است اين صدها بيگناه را كشته در برابر آن گناه اگر يك بار اعدام بشود مگر كافيست؟ يا يك عذابي طولاني طلب مي‌كند كه معادل آن گناه طولاني باشد اين هيتلرها كه آمدند اين چنگيزها كه آمدند اين حجاجها كه آمدند ساليان متمادي ظلم كردند دنيا ظرفيت كيفر آنها را ندارد غير از اينكه يك بار اينها را اعدام بكنند ديگر كاري از آنها ساخته نيست اين اعدام يك بار كه كيفر كشتار صدها نفر نيست يك جايي بايد باشد كه معادل آن را پاداش بدهند اولا خيلي از اين حجاجها همينطور مردند و در دنيا كيفر نديدند بر فرض هم كه كسي در دنيا به اينها كيفر بدهد كيفر آنها در دنيا ممكن نيست پس يك جايي بايد باشد كه ليجزي الله له اين همه صالحان و عابدان و ناسكان و زاهدان و محرومان چه كسي به اينها پاداش داده؟ پس يك جايي بايد باشد كه به اينها پاداش بدهد حالا آنهايي كه چند تا قرباني دادند در راه دين كي مي‌تواند به اينها پاداش بدهد يك جايي بايد باشد كه ذات اقدس اله به اينها پاداش عطا كند ﴿ليجزي الذين آمنوا و عملوا الصالحات بالقسط﴾ اين مال پاداش كيفر را هم فرمود ﴿والذين كفروا لهم شراب من حميم و عذاب اليم بما كانوا يكفرون﴾[23] اين برهان مسئله پس بنابراين زمينه از نظر محاوره به نصاب رسيده است تا خدا به پيغمبر بفرمايد با مشركان يك چنين محاوره‌اي را در ميان بگذار منتهي حالا آنها پاسخ نمي‌دهند تو پاسخ بده تو در جواب بگو پس مصحح گفتگو فراهم شد براي اينكه براهين تام بود اقامه شد تاكنون مطلب ديگر آن اشراب است كه از آن به ادماج ياد مي‌كنند يعني در اثناي برهان بر توحيد دليل حقانيت معاد را هم ذكر مي‌كنند در آيه 4 همين سورهٴ مباركه يونس كه الان خوانديم از همان اول فرمود به اينكه خداوند مرجع است و وعده خدا حق است اما برهاني كه مستقيما در اين آيه محل بحث است در كمتر جاي ديگر هست فرمود شما مشكلتان در معاد چيست كه چگونه خدا دوباره مرده را زنده مي‌كند خوب همان كسي كه ﴿يبدؤا الخلق﴾ همان كس ﴿يعيده﴾ ﴿قل هل من شركائكم من يبدؤا الخلق ثم يعيده﴾ شما كه منكر معاديد براي استبعاد است ديگر مي‌گوييد چطور مي‌شود دوباره مرده زنده بشود خوب همان خدايي كه بدأ الخلق هيچ را به اين صورت درآورد جسم را به اين صورت درآورد جان را به بدن اعطا كرد جماد را زنده كرد هيچ را به صورت جماد درآورد يك وقتي روزگاري براي انسان گذشت كه اصلا او لاشيء بود مثل اينكه به زكريا سلام الله عليه فرمود ﴿قد خلقتك من قبل و لم تكن شيئا﴾[24] هيچ چيز نبودي بعد به توده انسانها مي‌فرمايد كه شما يك وقتي نطفه بوديد يا خاكهاي بيابان و خيابان بوديد شيء بوديد ولي شيء قابل ذكر نبوديد ما البته شما را به صورت نطفه درآورديم يا به صورت خاك بيابان و خيابان درآورديم اينكه شيء غير قابل ذكرشديد هم ما درآورديم ﴿هل اتي علي الانسان ...لم يكن شيئا مذكورا﴾[25] يعني كانوا شيئا اما شيء قابل ذكر نبود اين مقطع دوم مقطع اول آن كان تامه است كه به ليس صرف كان تامه است كه به ليس تامه برمي‌گردد كه لم تك شيئا ﴿خلقتك من قبل و لم تك شيئا﴾ هيچ نبودي مقطع دوم كان كان ناقصه است يعني چيزي بودي مثل نطفه يا خاك اما قابل ذكر نبودي ﴿هل اتي علي الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا﴾ بعد هم به اين شكل درآمدي خوب همان كسي كه ﴿من يبدؤا الخلق ثم يعيده﴾ اين اشراب حجت بر معاد است در اثناي برهان بر توحيد شما در ربوبيت مشركيد و ما داريم شرك را مي‌زداييم كه از شركاء كاري ساخته نيست ضمن اينكه توحيد ربوبي را تثبيت مي‌كنيم شرك را باطل مي‌كنيم برهان معاد را هم اشراب مي‌كنيم اين مي‌شود ادماج ﴿قل هل من شركائكم من يبدؤا الخلق ثم يعيده﴾[26] اگر بگوييد نه اصلا اعاده نيست كي مي‌تواند اعاده كند مي‌گويد آنكه بدأ الخلق ﴿من يحيي العظام و هي رميم﴾[27] مي‌گوييم ﴿يحييها الذي انشاها اول مره﴾[28] ﴿قل الله يبدؤا الخلق ثم يعيده﴾ اين ﴿قل الله يبدؤا الخلق ثم يعيده﴾ هم براي اثبات توحيد ربوبي است هم براي اثبات معاد آنها درباره خالقيت حرفي ندارند ولي درباره معاد حرف دارند مي‌فرمايد خوب از اين شركاء كه كاري ساخته نيست نه مبدا در اختيارشان است نه معاد در اختيار اينها خوب چرا اينها را مي‌پرستيد ﴿قل الله يبدؤا الخلق ثم يعيده﴾ آن وقت ﴿فانا توفكون﴾[29] افك يعني انقلاب مقلوب شدن كجا زير و رو مي‌شويد به كدام طرف برمي‌گرديد چه كسي شما را زير و رو كرده به كدام سمت داريد مصروف مي‌شويد ﴿فانا توفكون﴾ پس احتجاج اول از سنخ جدال احسن است براي اينكه آنها قبول كردند و قبول داشتند خودشان هم در پاسخ پاسخ مثبت دادند ﴿فسيقولون الله﴾[30] پاسخشان بود اما دوم و سوم از قبيل حكمت است آنها نمي‌پذيرند لذا پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم پاسخ را به عهده گرفته طبق اين بيان حجت سوم هم از همين قبيل است يعني حكمت است جدال احسن نيست براي اينكه فقط از مقدمات معقول تشكيل شده است نه مقبول جزء آراء مقبول نيست آنها همراهي نمي‌كنند پاسخ نمي‌‌دهند لذا خداي سبحان به پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود كه تو در جواب بگو كه حكم اين است ﴿قل هل من شركائكم من يهدي الي الحق قل الله يهدي للحق افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع ام من لا يهدي الا ان يهدي فما لكم كيف تحكمون﴾[31] حالا خواه شركايي كه از فرشتگان باشند يا از قديسين بشر باشند يا از افراد عادي باشند يا اصنام و اوثان باشند بالاخره آدم به كسي سر مي‌سپارد در برابر كسي سر مي‌سپارد كه او هدايت كنندهٴ انسان باشد او را به مقصد برساند آيا از اين شركاي شما هدايت صادق است اين به مسئله نبوت و رسالت و اينها برمي‌گردد كه شما گوش به حرف اينها بدهيد به مقصد برسيد از اينها ساخته است كه شما را به حق هدايت كنند اينها كه اين سمت را ندارند خودشان نيازمند به هادي هستند ﴿هل من شركائكم من يهدي إلي الحق﴾ آنها پاسخ نمي‌دهند چون منظور از دعوت به حق نبوت و رسالت است آنها نبوت و رسالت را منكرند.

سئوال: جواب: البته چون جانشيني نبوت است براي  اينكه امامت چيزي جز ادامهٴ نبوت نخواهد بود و همين آيه را ائمه عليهم السلام بر خودشان منطبق كردند براي اينكه مظهر ذات اقدس اله هستند در هدايت مردم كه حالا به آن روايت هم اشاره مي‌شود ﴿قل الله يهدي للحق﴾[32] خدا مردم را به حق دعوت مي‌كند حالا احتجاج را ملاحظه بفرماييد فرمود به اينكه بالاخره ما اين برهانمان بر توحيد ربوبي تام است و شرك هر گونه شركي باشد باطل است هيچ كسي شريك خدا نيست ﴿ليس كمثله شيئ﴾[33] و ﴿لاشريك له﴾[34] چه آن شريك فرشتگان باشند چه آن شريك انبيا باشند چه بشرهاي عادي باشند چه اصنام و اوثان باشند از اصنام و اوثان كه كاري ساخته نيست در بخشهاي فراواني فرمود به اينكه ﴿الهم ارجل يمشون بها أم لهم ايدٍ يبطشون بها﴾[35] اينها مشكل خودشان را نمي‌توانند حل بكنند چه اينكه در بخش پاياني سوره مباركه حج فرمود ﴿و ...زباب شيئا لا يستفقذوه منه ضعف الطالب والمطلوب﴾[36] فرمود اگر يك مگس روي اين بتها بنشيند چيزي از اين بتها كم بكند اينها مشكل خودشان را نمي‌توانند حل كنند اينها نمي‌توانند مگس را از خودشان بپرانند چه رسد به اينكه بخواهند مشكل شما را حل كنند اين يك چيز بين الغي است يعني سمتي براي اين چوب و سنگ و امثال ذلك مي‌ماند فرشتگان الهي و قديسين بشر و اينها آنها را در سوره مباركه انبياء فرمود كه اينها ﴿عباد مكرمون لا يسبقونه بالقول و هم بامره يعملون﴾[37] اينها هم بندگان مطيع خدايند اين قسمت از آيات براي ابطال شرك آنگونه از مشركان مي‌تواند باشد فرمود حالا اگر درباره فرشتگان يا درباره قديسين بشر مثل حضرت مسيح سلام الله عليه بگوييد چون اينها معجزه دارند احياي موتي دارند هدايت مردم را به عهده مي‌گيرند سمت ربوبي دارند اگر اين كار را بخواهيد بار بدهيد اين هم باطل است دليل بطلانش هم اين است ﴿أفمن يهدي الي الحق أحق ان يتبع أم من لا يهدي الا ان يهدي﴾[38] يك وقتي هم همين آيه سوره مباركه يونس در اثناي بحثهاي گذشته به يك مناسبتي مطرح شد الان خوب ملاحظه بفرماييد كه اين تعادل بين چيست و تقابل بين چيست فرمود اين معبود يا اين موجود يا هدايت به حق دارد يا ندارد اگر هدايت به حق دارد يا هدايتش بالذات است يا بالعرض اين دو تقسيم اگر آن موجود هادي به حق نبود او كه صلاحيت پرستش ندارد براي اينكه شما نيازمند به هدايت هستيد از او هم كه كاري ساخته نيست پس اگر يك موجودي هادي الي الحق نبود حالا يا به ضلالت دعوت كرد يا اصلا اهل دعوت نبود اين صلاحيت عبادت را ندارد صلاحيت توحيد ربوبي ندارد از بحث خارج است اين هيچ آنهايي كه به حق دعوت مي‌كنند نظير فرشته‌ها نظير قديسين بشر اينها دو قسم هستند آن كه به حق دعوت مي‌كند يا دعوتش بالذات است يا بالعرض اگر دعوتش بالذات بود يعني خود مهتدي بالذات است هادي بالذات است نيازي به هدايت ديگران ندارد و ديگران را بالذات او هدايت مي‌كند اين همان خدا است و اگر هدايتش بالعرض بود چون هر هدايت بالعرضي بايد به باالذات منتهي بشود او بايد قبلا هدايت بشود نياز خودش را از غير تامين بكند تا بتواند ديگران را هدايت بكند تقابل در آيه بين هادي و غير هادي نيست آن تقسيم اول در اين آيه مطرح نيست تقسيم اول اين است كه اين موجود يا هادي الي الحق است يا نه اين در آيه مطرح نيست چون اين روشن است كه كسي كه هادي الي الحق نيست يقينا معبود نيست آن تقابل دوم در آيه مطرح است يعني دو تا موجودند كه هر دو به حق دعوت مي‌كنند منتهي يكي بالذات دعوت مي‌كند ديگري بالعرض آنكه بالعرض دعوت مي‌كند تا خودش هدايت نشود هادي ديگران نيست آنگاه قرآن كريم بين اين دو در اين تقابل دوم مقابله قرار داد نفرمود آنكه به حق هدايت مي‌كند مقدم است بر كسي كه به حق دعوت نمي‌كند فرمود هر دو به حق دعوت مي‌كنند منتهي يكي به حق دعوت مي‌كند بالذات چون غني بالذات است من جميع الجهات در مسئلهٴ هدايت هم نياز به ديگري ندارد ديگري فقير بالذات است گرچه هدايت كننده مردم به حق است ولي قبلا هدايت مي‌شود كسي او را هدايت مي‌كند كسي به او علم عطا مي‌كند بعداً او هدايت مي‌كند پس ما يك هادي داريم به نام الف كه هدايت او بالذات است او احتياج ندارد كه كسي او را هدايت بكند او خودش مهتدي بالذات است هادي بالذات است نسبت به ديگران يك موجود ديگري هم دارند به نام باء كه اين گرچه هادي الي الحق است ولي هدايتش بالعرض است چون هدايتش بالعرض است خودش بايد از كمك غير مهتدي بشود به مقصد برسد تا مردم را هدايت بكند الان تقابل بين اين است فرمود ﴿أفمن يهدي الي الحق أحق ان يتبع ام من لا يهدي الا أن يهدي﴾[39] نه لايَهْدِي اين دومي هم يَهْدِي الي الحق اما لايَهِدّي يعني لايهتدي الا ان يُهْديٰ اين دومي هم هادي الي الحق است و اما لا يَهِدّي يعني لا يهتدي الا ان يُهْديٰ ديگري بايد او را هدايت بكند تا اين بشود مُهْتدي وقتي مُهْتدي شد آن وقت هادي غير است مثل فرشتگان اينطورند انبيا اينطورند انبيا لا يَهِدّي الا ان يُهْدي يعني لا يَهْتِدي الا ان يُهْدَي عيسي مسيح عليه السلام اينطور است هر فرشته‌اي اينطور است اينها اول بايد مهتدي بشوند خدا اينها را هدايت بكند كفي بربك هاديا و نصيرا وقتي با هدايت الهي مهتدي شدند آنگاه هدايت ديگران را به عهده مي‌گيرند فرمود ﴿افمن يهدي الي الحق احق ان يتبع﴾ اين احق افعل تفصيل نيست افعل تعيين است نظير ﴿اولوا الارحام بعضهم اولي ببعض﴾[40] كه افعل تعيين است نه افعل تفضيل ﴿أفمن يهدي الي الحق احق ان يتبع أم من لا يهدي الا ان يهدي﴾[41] پس تقابل بين هادي و غير هادي نيست تقابل بين هادي بالذات و هادي بالغير است فرشتگان هادي بالغير هستند انبيا هادي بالغير هستند ذات اقدس اله هادي بالذات است آنها كه هادي بالغير هستند اول بايد مهتدي بشوند از كمك غير تا هادي ديگران باشند ولي ذات اقدس اله نيازي به اهتدا ندارد ﴿أفمن يهدي الي الحق احق ان يتبع أم من لا يهدي الا ان يهدي فمالكم كيف تحكمون﴾[42].

والحمد لله رب العالمين

 

[1]  ـ سوره يونس، آيه 31.

[2]  ـ سوره يونس، آيه 34.

[3]  ـ سوره الجاثيه، آيه 32.

[4]  ـ سوره ق، آيه 3.

[5]  ـ سوره يس، آيه 78.

[6]  ـ سوره يس، آيه 79.

[7]  ـ سوره يس، آيه 79.

[8]  ـ سوره ق، آيه 3.

[9]  ـ سوره ق، آيه 4.

[10]  ـ سوره المعارج، آيات 7 و 6

[11]  ـ سوره سبأ، آيه 7.

[12]  ـ سوره سبأ، آيه 8.

[13]  ـ سوره القيامة، آيه 3.

[14]  ـ سوره يس، آيه 78.

[15]  ـ سوره القيامه، آيه 4.

[16]  ـ سوره القيامة، آيه 5.

[17]  ـسوره فصلت، آيه 21.

[18]  ـ سوره ابراهيم، آيه 48.

[19]  ـ بحرالانوار، ج 7، ص 110.

[20]  ـ سوره آل عمران، آيه 169.

[21]  ـ سوره يونس، آيه 34.

[22]  ـ سوره يونس، آيه 4.

[23]  ـ سوره يونس، آيه 4.

[24]  ـ سوره مريم، آيه 9.

[25]  ـ سوره الانسان، آيه 1.

[26]  ـ سوره يونس، آيه 34.

[27]  ـ سوره يس، آيه 78.

[28]  ـ سوره يس، آيه 79.

[29]  ـ سوره يونس، آيه 34.

[30]  ـ سوره يونس، آيه 31.

[31]  ـ سوره يونس، آيه 35.

[32]  ـ سوره يونس، آيه 35.

[33]  ـ سوره الشوري، آيه 11.

[34]  ـ سوره انعام، آيه 163.

[35]  ـ سوره الأعراف، آيه 195.

[36]  ـ سوره الحج آيه 73.

[37]  ـ سوره الانبياء، آيات 27 و 26.

[38]  ـ سوره يونس، آيه 35.

[39]  ـ سوره يونس، آيه 35.

[40]  ـ سوره الأنفال، آيه 75.

[41]  ـ سوره يونس، آيه 35.

[42]  ـ سوره يونس، آيه 35.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق