بسم الله الرحمن الرحيم
﴿فَلَمَّا أَنجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الأَرْضِ بِغَيْرِ الحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَي أَنفُسِكُم مَتَاعَ الحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُم تَعْمَلُونَ (۲۳) إِنَّمَا مَثَلُ الحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّماءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الأَرْضِ مِمَّا يَأْكُلُ النَّاسُ وَالأَنْعَامُ حَتَّي إِذَا أَخَذَتِ الأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّيَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَيْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَيْلاً أَوْ نَهَاراً فَجَعَلْنَاهَا حَصِيداً كَأَن لَمْ تَغْنَ بِالأَمْسِ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الأَيَاتِ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ (۲٤) وَاللَّهُ يَدْعُوا إِلَي دَارِ السَّلاَمِ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ إِلَي صِرَاطِ مُسْتَقِيمٍ (۲۵)﴾
اصل كلي را در آيهٴ 21 فرمود طبع اكثري مردم اين است وقتي فشاري ببينند و بعد آن فشار با رحمت الهي برطرف بشود و مشمول نعمتي بشوند به جاي سپاسگذاري و حق شناسي به كفران نعمت ميپردازند و در آيات الهي مكر ميكنند كه قهراً ثمرهٴ تلخ آن را خواهند ديد بعد نمونهاي ذكر فرمود كه بسياري از مردم وقتي سفر دريايي ميكنند در حال خطر به ياد خدا ميافتند همين كه به ساحل امن رسيدند به جاي شكر، كفران نعمت ميكنند در تفسير المنار چون جريان شفاعت، توسل و مانند آن براي ايشان حل نشد ميگويند به اينكه از قرآن برميآيد كه مشركان در حال تضرع، موحدانه خدا را ميطلبند ولي كم نيستند افرادي كه در مصر و اطراف مصر زندگي ميكنند اينها در خطرهاي دريايي و مانند آن به فكر اشخاص معين هستند به فكر كساني كه در قبور مدفون هستند به فكر توسل به اموات هستند گاهي هم افرادي در گوشه و كنار جهان پيدا ميشوند كه خضر را ميطلبند الياس را ميطلبند و مانند آن، اگر واقعاً كسي در مصر و امثال مصر كه از همان مرز و بوم آنهاست چنين تفكري داشته باشد كه بالاستقلال از اين افراد كمك بگيرد خوب اشكال ايشان وارد است اما اگر منظورش طعن بر اماميه و امثال اينها باشد اين وارد نيست براي اينكه كساني كه به خضر سلام الله عليه، به الياس سلام الله عليه مخصوصاً به وجود مبارك وليّ عصر ارواحنا فداه متوسل ميشوند هرگز اينها را منشأ تأثير ذاتي نميدانند مستقل بالذات نميدانند فاعل بالذات نميدانند خداي سبحان فرمود ﴿واتبغوا إليه الوسيلة﴾[1] اين يك اصل است چه وسيله است چه وسيله نيست نميشود به اين آيه تمسك كرد چون تمسك به عام در شبهه مصداقيه خود عام است اين هم اصل دوم وعده قرآن فرمود ﴿واستعينوا بالصّبر والصّلاة﴾ روزه، وسيله است نماز، وسيله است در روايات فراوان آمده است كه ولايت اهل بيت عليهم السلام وسيله است اينها وسيله هستند ما كه نماز ميخوانيم به نماز استعانت ميكنيم بالاخره نماز، فعل است موجودِ امكاني است مگر ما از نماز تأثير بالاستقلال ميطلبيم تأثير بالذات ميطلبيم يا در حدّ وسيله نماز و روزه و امثال ذلك را تلقي ميكنيم مبدأ بالذات ذات اقدس اله است غير از اين چيزي نيست ولايت هم همينطور است اينطور نيست كه كسي معاذالله از غير خدا يك چيزي را بالذات بخواهد بالاصاله بخواهد اينها چون مقرّب درگاه الهي هستند ارتباط با اينها منشأ تقرّب الي الله است و اگر كسي به ذات اقدس اله نزديك شد از لطف الهي برخوردار است هيچ تفاوتي بين نماز و روزه و ولايت و امثال ذلك نيست همه موجودات امكاني هستند شما قبول داريد انسان ميتواند به نماز متوسل بشود به روزه متوسل بشود به صدقات متوسل بشود اينها را كه قرآن توصيه كرده است كه اگر فرمود ﴿وابتغوا إليه الوسيلة﴾ مصاديقش راهم مشخص كرده است كه ﴿واستعينوا بالصّبر والصّلاة﴾ و مانند آن يا با حسنات شما جلوي سيئات را بگيريد بنابراين، اگر توسلي به وجود مبارك وليّ عصر است يا به خضر هست يا به الياس سلام الله عليهم اجمعين هست در همين حدّ توسل به نماز و روزه و امثال ذلك است كه اينها موجودات امكاني هستند به اذن خدا مؤثرند اينطور نيست كه كسي بالاستقلال از اينها كمك طلب بكند. فرمود اينها وقتي كه به ساحل امن رسيدند نجات پيدا كردند به فكر بغيِ باطل و ظلم و فساد ميافتند ﴿يبغون في الأرض بغير الحق﴾ كه اشاره شد كه اين بغير الحق در اينجا تأكيد است بعد آنجا يك اصل كلي را ذكر ميكند كه اين حبّ دنيا چون رأس كلّ خطيئة است دنيا را تشريح ميكند كه دنيا چيست فرمود ﴿يا أيّها الناس إنّما بغيكم علي أنفسكم متاع الحياة الدنيا﴾ غير از اين نيست تمام اين ستمهاي شما عليه خود شماست اين يك، دوم اينكه يك وقتي انسان ستم ميكند براي يك چيزي كه به مقصد برسد شما براي دنيا، اين جانتان را مورد ستم قرار ميدهيد و دنيا را ما براي شما تشريح بكنيم كه دنيا براي هيچ كس ثمر نخواهد شد اينجا چند مطلب است كه بعضيها گذشت و آن اين است كه هر بغيي هر ظلمي هر طلب باطلي به زيان خود آدم است آن روايت را كه وجود مبارك پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلم فرمودند در بيانات نوراني أميرالمؤمنين عليه السلام هست از ائمهٴ ديگر هم نقل شده است كه به اين سه چيز خيلي تكيه كردند يكي جريان بغي است يكي جريان مكر است يكي هم جريان پيمانشكني، به اين سه آيه تمسك ميكردند كه ﴿إنّما بغيكم علي أنفسكم﴾ ﴿ولايحيق المكر السيّئ إلاّ بأهله﴾[2] ﴿فمن نكث فإنّما ينكث علي نفسه﴾[3] به اين سه آيه تمسك ميكردند كه هر كسي بخواهد پيمان شكني كند يا مكر كند يا ظلم كند عليه خودش ميكند مطلب ديگر اين است كه انسان حالا به ضرر خودش ميخواهد اقدام بكند اما در قبال كدام نفع يك وقت است كه نفعي ميبرد ميگويد كه ما پنجاه سال، شصت سال راحتيم بعد حالا هر چه شد، شد ميفرمايد اينچنين نيست اين هوس را كسي نكند دنيا براي هيچ كس ميوه نميدهد ممكن نيست انسان يك قدم بتواند بر دارد دنيا اصولاً جاي سردي است و درختي كه در جاي سرد سبز بشود به ميوه نميرسد يك مثلي ذكر ميكنند و آن مثل انما يا أيّها الناس بدانيد مثل دنيا اين است ائمه عليهم السلام از اين آيه، روايات فراواني را به ما فهماندند در سخنان حضرت امير سلام الله عليه زياد است به استناد همين آيه در سخنان امام سجاد سلام الله عليه زياد است به استناد همين آيه در سخنان ائمه ديگر هم هست كه بخشي از اين روايات را در اين تفسير روايي مخصوصاً تفسير كنز الدقائق اينها جمع شد اين را خوب عنايت كنيد كه خود ما هم مبتلا هستيم مطلب بعدي آن است كه دنيا كه حبّ او رأس كلّ خطيئة است عبارت از آسمان، زمين، دريا، صحرا، باغداري، دامداري، كشاورزي و اينها نيست اينها حيات دنيا است اينها مخلوق خداست اينها آيات الهي است همانطوري كه درخت بهشت آيه الهي است درخت دنيا هم هست همانطوري كه آب بهشت، آيه الهي است آب دنيا، هم آيه الهي است مخلوق خدا هستند آيه خدا هستند هيچ نقصي در اينها نيست اينها بركتند اينها دنيا نيست وقتي انسان يك قدري سنّش بالا آمد بازيهاي افراد را در طيّ اين شصت هفتاد سال ميبيند آن وقت معناي دنيا كه الّدنيا ما هي كاملاً مشخص ميشود كه دنيا يعني بازيچه، دنيا نه يعني درخت و هوا و آب و باغ و اينها، اينها موجودات حقيقي هستند يك, مخلوق خدا هستند دو, آيات الهي هستند سه, و در نهايت زيبايي هستند چهار, براي اينكه خدا فرمود همه اينها را من خلق كردم هر چه هم كه من خلق كردم زيبا خلق كردم فرمود ﴿الله خالق كلّ شيء﴾[4] هر چه مصداق شيء است تكويناً نه اعتباراً هر چه شيء حقيقي است مخلوق خداست يك وقت است وهم است سراب است موجود نيست تا ما بگوييم مخلوق باشد دوم اينكه فرمود من هر چه خلق كردم زيبا خلق كردم كه از آن زيباتر ممكن نيست ﴿ألّذي أحسن كلّ شيء خلقه﴾ هر چيزي را در جاي خودش زيبا خلق كرديم خوب پس اگر گفتند دنيا مذموم است نه يعني درخت نه يعني دامداري، كشاورزي، دريايي و صحرايي و مانند آن اينها نه، دنيا همين مقامات اعتباري است كه من بايد به اين سمت برسم من داراي فلان مقامم من بايد جلو بيفتم من بايد حرف اوّل را بزنم من بايد صدر بنشينم همين، كه اينها به قرارداد وابسته است و منشأ آن هم و منشأ تنظيم آن وهم است و خيال از يك سو، شهوت و غضب هم قوه اجرايي او را دارند از سوي ديگر، نه آن عقل عملي كه «ما عبد به الرحمن واكتسب به الجنان» مجري اجرا هست نه آن عقل نظري كه منشأ برهان و استدلال است محور تقنين است تقنينش از وهم و خيال شروع ميشود اجرايش هم در اثر شهوت و غضب است داوري آن هم باز به عهده شهوت و غضب است و وهم و خيال فرمود من جريان دنيا را براي شما شرح بدهم مثل بزنم تا شما بدانيد كه دنيا يعني چه در تعريف آنكه منطقي است چهار راه رسمي است آنكه عرفي است در مسائل ادبي، در مسائل اجتماعي، در مسائل روز مطرح است راه پنجم است كه انسان براي تفهيم و تفهم از آن راه پنجم استفاده ميكند در منطق اين در زاويه قرار دارد در متن قرار ندارد در متن ميگويند معرّف چهار تاست حدين و رسمين حد تام و ناقص، رسمتام و ناقص، بالاخره يا از جنس و فصلش كمك ميگيرند يا عرض خاص و عام يا از ذاتيات شيء ما را با خبر ميكنند يا تميز او از ما عدا را به ما تفهيم ميكنند راه پنجم راه تمثيل است كه نه جزو حدين است نه جزو رسمين است تمثيل همان مثل زدن است كه مطلب را پايين ميآورد تا مخاطب بفهمد اين تمثيل نه حد تام است نه حد ناقص نه رسمتام است نه رسم ناقص، به عنوان نمونه ميگويند نفس در بدن النفس في البدن يا منزلة النفس في البدن كمنزلة السلطان إلي المدينة أو الربّان الي السفينة اين مثالي است كه در منطق ذكر ميكنند براي آن معرف پنجم كه كارآمد، كارآيي عقلي ندارد ولي كارآيي عرفي آن خوب است مثلاً در جريان نفس يك وقت انسان را نفس تعريف ميكنند جوهر مجرد كذا و كذا است يك وقتي از آن حدود و رسوم ميگذرد ميگويد نفس در بدن مثل سلطان مدينه است كه شهري را اداره ميكند يا ربّان و ناخداي كشتي است كه كشتي را ميراند اين بدن به منزله كشتي است شبيه كشتي است آن نفس كشتيبان است اين بدن به منزله شهر است او به منزله والي اين شهر است اينطور نفس شناسي معرفة النفس راه تمثيل است نه راه حل و نه راه رسم، كه كارآيي اينها در محاورات عرف به تفهيم و تفهم خيلي زياد است ذات اقدس اله از اين راه هم در قرآن كمك ميگيرد و ميفهماند ميفرمايد مثلش اين است داستانش اين است گاهي تمثيل، گاهي تشريح ميفرمايد دنيا را ما بخواهيم براي شما تعريف بكنيم حالا حقيقت دنيا چيز ديگر است وجود مثالي دنيا چيز ديگر است كه براي حضرت امير سلام الله عليه متمثل شده است به صورت عجوزه و كذا و كذا اينجا در حد تمثيل دنيا را معرفي ميكند ميفرمايد مثل حيات دنيا، اين است كه يك كسي، زمين را شيار بكند آماده كشت و زرع باشد يك باغي ميخواهد درست بكند باراني هم بيايد اين درختها رشد بكنند بالنده هم بشوند و شكوفه هم بكنند طوري كه اين باغبان بفهمد كه حالا سرمايهاي پيدا كرده و به جايي رسيده كه ميتواند كاري انجام بدهد درآمدي داشته باشد هنوز اين درختها به بار ننشسته ما به وسيله سرماي سرد همه اينها را ميخشكانيم بعد هرگز ديگر اين درخت ميوه نميدهد چطور اين را خشك ميكنيم؟ جوري ميخشكانيم كه گويا اصلاً ديروز اينجا باغي نبوده يك وقت است درخت ميخشكد تا چند سال بالاخره نشانه باغ اينجا هست بالاخره درخت حالا خشك شده اينطور نيست كه آثارش به اين زوديها از بين برود اگر يك بوته يك سانتي كه تازه از كنار يك نهري روئيده، تمام قدش يك سانت است يا نيم سانت است يا يك ميليمتر است اين اگر كسي بوته يك ميليمتري را بكند فردا بيايد جايش معلوم نيست اصلاً امروز از كنار اين نهر ميگذرد ميبيند در كنارش يك بوته يك ميليمتري سبز شده اين، اين بوته را كنده، جايش معلوم نيست كه حالا اگر فردا آمده معلوم باشد كه ديروز اينجا يك بوتهاي بوده كنده شد يك بوته يك ميليمتري مگر جايش چقدر است اگر كسي چناري را كه مثلاً قرنها عمر اوست و در منطقه وسيعي ريشه دوانيده اين را طوري بكند كه مثل همان بوته يك ميليمتري باشد اين را ميگويد كه يك جوري چنار را كنده ﴿كأن لم تغن بإلأمس﴾[5] غني يعني در اين مكان بود لم تغن يعني گويا ديروز اينجا نبوده است خوب يك جوري آدم يك چناري كه در اعماق زمين ريشه دارد بالاخره ده بيست متر را پر كرده، آدم وقتي اين چنار را ميكند ده بيست متر گود ميشود فرمود ما طوري ميكنيم كه گويا اصلاً ديروز در اينجا چناري نبود مثل اينكه ريشه پهلوي را با همه گسترشي كه داشت طرزي كنده كه اصلاً گويا اينها ديروز دراين مملكت نبودند با اينكه بيش از نيم قرن همه كشور تحت سلطه اينها بود فرمود ما اينطور عاد و ثمود را برميداريم ﴿كأن لم تغن بالأمس﴾ كأن لم يغن بالأمس، غني يعني در اين مكان بود غني بالامس يعني ديروز اينجا بود لم تغن بالأمس يعني گويا ديروز اينجا نبود چه كارش ميكنيم ﴿مزّقناهم كلّ ممرّق﴾ ميكنيم ﴿فجعلناهم أحاديث﴾[6] و جعلناهم احاديث يعني چه؟ يعني اينها كه موجودات مقتدر خارجي و عيني بودند ما اينها را فقط احدوثه قرار ميدهيم فقط حديث و حرفشان در افواه هست اثرشان در خارج نيست ﴿فجعلناهم أحاديث﴾[7] اين همان است كه ميگويند در كتابهاي تاريخ گفتند فرمود ما اينطوري اينها را ريشهكن ميكنيم هر جا دنيا است كه حبّش، رأس كلّ خطيئة است بازگشتش اين است خوب پس معلوم ميشود درخت دنيا نيست براي اينكه مَثَل است نه ممثّل، باران دنيا نيست، زمين دنيا نيست، كشاورزي دنيا نيست، رشدش دنيا نيست، آن لحظهاي كه كساني خيال ميكنند كه به جايي رسيدند و طولي نميكشد كه بساطشان جمع ميشود اين نمايانگر دنياست فرمود ﴿انّما مثل الحياة الدنيا﴾ مثل اين است درختي باشد آبياري شده باشد و بالنده بشود و مانند آن خوب اينها پس معلوم ميشود كه دنيا را با اينها ما داريم ميفهميم پس معلوم ميشود اينها دنيا نيست وگرنه اتّحاد مَثَل و ممثّل لازم ميآمد كه مقامات هم همينطور است، جاه هم همينطور است. اگركسي خداي ناكرده به دنبال يك جاه و نام و ناني بخواهد حركت بكند همين است و فرمود براي هيچ كس ميوه نميشود آن بخش ديگري كه به وجود مبارك پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم توصيه ميكند ميفرمايد ﴿لاتمدّنّ عينيك إلي مامتّعنا به أزواجاً منهم زهرة الحياة الدنيا﴾[8] فرمود توي پيغمبر به شكوفه دنيا نگاه نكن زهر، شكوفه، ازهار يعني شكوفهها زهرالربيع يعني شكوفه بهار، زهر و زهرة مثل تمر و تمرة است فرمود اين شكوفه است براي هيچ كس ميوه نميشود چون اينجا، جاي سردي است اگر يك درختي در يك منطقه سردسيري غرس بشود بحبوحه تابستان كه هوا گرم است يك كمي شكوفه ميكند ولي پاييز زودرسي دارد اين پاييز زودرس يك سرماي تندي را به همراه دارد فوراً اين شكوفهها را ميريزاند از بين ميبرد فقط در حد شكوفه است و بس، لذا شما همه كساني را كه در اين مسائل باندبازيها و سياسيها بودند آخرهاي عمرشان ميبينيد كه پشيمانند چيزي در دستشان نيست اما هيچ عالمي هيچ متدين، هيچ آدم متقي را نديديد آخرهاي عمر پشيمان بشود براي اينكه كالاي او نقد است در دست او حاضر است يعني محصول عمر او در دستش است امّا آن كسي كه به دنبال اين و آن راه افتاده خداي ناكرده براي اين چاه بكند براي آن چاه بكند اينجا مقام طلب بكند آنجا مقام طلب بكند آخر امر ميبينيد كه دستش خالي است و پژمرده است، مثل كسي كه به دنبال شكوفه رفته توانش را از دست داده چيزي هم گيرش نيامده روايات فراوان است در شرح اين، نه تنها در تفسيرهاي روايي مثل برهان و نورالثقلين، تفسيرهاي ديگر هم همين است كه قال عليّ عليه السلام كذا لهذه الآية قال عليّ بن موسي الرضا عليه السلام كذا لهذه الآية قال سجاد عليه السلام كذا لهذه الآية، قال صادق عليه السلام لهذه الآية كه اين محور پند و هدايت و عنايت ائمه عليهم السلام قرار ميگيرد ملاحظه كرديد فرمود به اينكه ﴿يا أيّها الناس إنّما بغيكم علي أنفسكم﴾ اين مطلب اوّل، كه اينچنين نيست كه حالا شما ظلم كرديد به ديگري ظلم كرديد عليه خود شماست دوم خوب چه گير شما ميآيد ﴿متاع الحياة الدنيا﴾ درباره متاع دو قرائت شد يكي نصب، يكي رفع، وقتي نصب خوانده ميشود اينجا مفعول بغي است كه شما آنكه گيرتان ميآيد متاع بغي است يا مفعول مطلق فعل محذوف است كه تتمتعون متاع الحياة الدنيا يعني بهرههايتان، همان بهرههاي دنيايي است يا مفعول مطلق است براي تتمتعون يا مفعول به است براي بغي اين در صورت نصب، اما اگر رفع خوانده بشود خبر ميشود براي بغي كه إنّما بغيكم متاع الحياة الدنيا است يعني آنكه طلب كردي همين است اين يك يا نه خبر است براي مبتداي محذوف ذلك يعني آن كه شما به دنبال آن ميرويد متاع الحياة الدنيا است خوب دنيا چيست اين را آيه بعد شرح ميدهد پس آن آيهٴ 21 به منزله متن است اين آيه 22 و 23 بمنزله شرح آن است و آيهٴ 24 بمنزله شرح الشرح است اين كه فرمود ﴿يا أيّها الناس إنّما بغيكم علي أنفسكم متاع الحياة الدنيا﴾ آنگاه إنّما مثل الحياة الدنيا كذا و كذا.
مطلب ديگر كه بخش پاياني آيه قبل است اين است كه حالا اينچنين نيست كه شما يك عمري را به هدر داديد كسي كاري با شما نداشته باشد شما بالاخره امين ما بوديد ما يك چيزي را به شما نبخشيديم كه و اين را بارها عنايت كرديد كه وقت و عمر و مانند آن درآمد نيست آدم درآمدش را هزينه ميكند چه براي خودش چه براي مهمانها مال بخشوده هبه و، ارث و بالاخره مالي كه بدون رنج به انسان رسيده، انسان دستش باز است در هزينه كردن تاحدودي اما حالا سرمايه اينطور است يعني يك كاسب با سرمايه، معامله درآمد ميكند خب اگر سرمايه را هزينه بكند با چه ديانت بكند عمر درآمد نيست كه كسي يك ساعت يك جايي بنشيند و همينطوري وقت صرف بكند هر جايي برود هر كسي را بپذيرد با هر كسي سخنراني بكند با هر كسي مينشيند بايد بداند دارد سرمايه را خرج ميكند و سرمايه اگر خرج شد بايد در كنارش يك جان مايهاي، يك دلمايهاي، يك سرمايه ديگري بيايد انسان اين سرمايه را بدهد يك چيزي بگيرد بالاخره اين بسياري از اين ديد و بازديدها از اين گدهها، گده همان قعده است همان قعدهها جلسهها، نشستن ها برخاستنها رفتن ها و ديد و بازديد كردنها، همه اينها بايد حساب شده باشد يك مقداري هم كه سن بالا آمد انسان نه فرصت درس خواندن دارد نه فرصت درس دادن دارد نه حال مطالعه دارد سرمايه است و محدود هم هست فرمود وقت اينچنين نيست كه شما اگر سرمايه را هدر داديد بگوييد مال خودم بود من هدر دادم ﴿ثمّ إلينا مرجعكم﴾ آنوقت ما به شما ميگوييم شما چكار كرديد ﴿فننبّئكم بما كنتم تعملون﴾ شما را با خبر ميكنيم در سورهٴ مباركهٴ القيامه هم دارد كه ﴿ينبّؤا الإنسان يومئذٍ بما قدّم و أخّر﴾[9] انسان تنبئه ميشود تنبئه و انباء يعني گزارش دادن، نبأ يعني خبر، آنكه انباء ميكند يا تنبئه ميكند يعني گزارش ميدهد ﴿ينبّؤا الإنسان يومئذٍ بما قدّم و أخّر﴾ بعد فرمود ما چرا گزارش بدهيم بل الانسان اين بل، بل اضرابيه است آنجا فرمود ﴿ينبّؤا الإنسان يومئذٍ بما قدّم وأخّر﴾ بعد ميفرمايد ﴿بل الإنسان علي نفسه بصيرة﴾[10] اين تاي بصيره را هم قبلاً ملاحظه فرموديد تاي مبالغه است بصيرة مثل علامة يعني انسان اگر نسبت به چيزهاي ديگر بينشش كم باشد نسبت به خود شناسي علاّمه است و مشكلي ندارد بالاخره خودش را ميداند وهم و خيالش را ميداند شهوت و غضبش را ميداند نيّتش را ميداند دسيسهاش را ميداند نسبت به چيزهاي ديگر اگر عالم باشد نسبت به درون خودش علاّمه است ميداند چه كاره است ميفرمايد ﴿بل الإنسان علي نفسه بصيرة ٭ ولو ألقي معذ يره﴾[11] و لو عذرهايش را هم بياورد بالاخره خودش ميداند دارد چه كار ميكند نيازي به تنبئه نيست اگر اوّل فرمود ﴿ينبّؤا الإنسان يومئذٍ بما قدّم و أخّر﴾[12] بعد با بل اضرابيه فرمود نيازي به اين نيست كه ما حالا بگوييم چه كردي چون خودش ﴿علمت نفس ما أحضرت﴾[13] چون خودش همراه خود ميآورد. اين را ما بايد خيلي عنايت كنيم فرمود ﴿إنّما مثل الحياة الدنيا كماء﴾ پس معلوم ميشود آب دنيا نيست اين آيه الهي است آسمان دنيا نيست آيه الهي است نزول فيوضات رحماني از بالا، دنيا نيست اينها آيات الهي است. چون ماء
سؤال جواب: بله آن ميشود دنيا اما آب و هوا و اينها كه دنيا نيست كه مذمت شود اين حياتي است در برابر حيات آخرت مخلوق خداست طبق بيان نوراني حضرت امير سلام الله عليه فرمود اينجا متجر اوليا است دنيا كه جاي بدي نيست اصلاً خلاف نكرده با كسي، هر چه دارد شفاف ميگويد كجا دنيا خلاف گفته كجا كتمان كرده، اگر مرده ها و بيمارها هستند هم بيمارستان را به شما نشان داد هم قبرستان را به شما نشان داد چيزي را مخفي نكرده، عدهاي در شرائط گوناگون خلاف كردند به روز سياه مبتلا شدند آنها را هم به شما نشان داد چيزي را خلاف نكرده، چيزي را كتمان نكرده كه شما مذمتش كنيد اين دنيا كسي را مغرور نكرده، شما با او مغرور شديد اينكه فرمود اين دنيا متجر اوليا است يعني اين زمين، اين هوا، اين فضا جاي بسيار وبي است همهٴ نيكان و پاكان از همين جا ﴿هل أدلكم علي تجارة تنجيكم من عذاب أليم﴾[14].
سؤال جواب: بله مخلوق خداست اما مخلوق مع الواسطه به وساطت وهم و شهوت و غضب اينها پيدا شده وگرنه فرمود ﴿و من يوق شحّ نفسه فأُولئك هم المفلحون﴾[15] مرتب دارد در اذان و اقامه ميفرمايد حيّ علي الفلاح، حيّ علي الفلاح خب فلاح چيست؟ فرمود اين بخل و حرص و اينها را رها كن ﴿و من يوق شحّ نفسه فأُولئك هم المفلحون﴾ اين از اين طرف گفتند برو بطرف فلاح از آن طرف گفتند جلوي علاقهات را بگير، كار بكن چون جلوي علاقه را گرفتي براي تو حلال و حرام فرق ميكند بدنبال حرام نميروي حلال را انسان ميطلبد دستور خداست تأمين خودش واجب است تأمين واجب النفقه او واجب است اينها كه كسب حلال كه عبادت است كه ﴿انّما مثل الحياة الدنيا كماءٍ أنزلناه من السماء﴾ پس اينها هيچ كدامشان دنيا نيستند آن حبّ الدنيا كه رأس كلّ خطيئة است اينها نيست فرمود مثل آبي است كه ما از بالا نازل ميكنيم ﴿فاختلط به نبات الأرض﴾ وقتي باران باريد، برف باريد تگرگ باريد، با خاك و ذرات خاك متّحد ميشود و مرتبط ميشود منطوي ميشود مركب ميشود از يك سو آن ريشه هاي نباتات با اينها مركب ميشود از سوي ديگر آن بذرها با اينها مركب و ممزوج ميشوند از سوي سوم اين مجموعه زمينهٴ رشد گياهان و درختها را فراهم ميكند ﴿فاختلط به نبات الأرض﴾ آنچه كه از زمين ميرويد در معارف الهي كه از غيب نازل ميشود ميفرمايد آنها روزي فرشتگان است و علما، اما آنچه كه از زمين ميرويد غالباً ميفرمايد انسان و دام و اينها اينها را در كنار هم ذكر ميكند در سورهٴ مباركهٴ آل عمران ملاحظه فرموديد آنجا دارد كه ﴿شهد الله أنّه لا إله إلاّ هو و الملئكة و أُولو العلم قائماً بالقسط﴾[16] آنجا شما ميبينيد نام علماي اهل تقوي و توحيد را در كنار ملائكه ميبينيد اما وقتي سخن از خوردن و نوشيدن و پوشيدن و اينهاست يا سخن از مواد غذايي انسان و دام است اينها را كنار هم ذكر ميكند گاهي ميفرمايد ﴿كلوا وارعوا أنعامكم﴾[17] گاهي ميفرمايد ﴿متاعاً لكم و لأنعامكم﴾[18] گاهي هم نظير اين آيهٴ سورهٴ يونس ميفرمايد ﴿ممّا يأكل النّاس و الأنعام﴾ اين بيماري هاي مشترك دام و انسان هم همين است ديگر، اينها يك چيزي انسان بما أنّه انسان كه نيازي به اين مواد ندارد. حيوان هم به اينها محتاج است.
سؤال جواب: بله شاگردان اينها هم البته مرتبه كامل آن مال معصومين است آنجا مرتبه كامل است و شيعتنا المتعلمون اينهايي كه متعلم هستند در حقيقت همان حرفها را ياد ميگيرند و ميگويند شهادت به وحدانيت ميدهند علماي اهل توحيد اينها مشمول شهدالله خواهند بود منتها به رهبري معلمين اصيلشان كه ائمه معصوم عليهم الصلاة و عليهم السلام باشند نه مانند انبياء كه نميشوند براي اينكه غير معصوم چگونه ميتواند معصوم شود اگر هست تشبيه درحد لازم است.
﴿فاختلط به نبات الأرض ممّا يأكل الناس و الأنعام﴾ بعد فرمود ﴿حتّي إذا أخذت الأرض زخرفها﴾ وقتي باران آمد و آب جاري شد زمين مزين ميشود اين را قبلاً هم ملاحظه فرموديد آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ كهف است يا در ساير سور است ميفرمايد هر چه در روي زمين است ما آن را زينت زمين قرار داديم نه زينت انسان ﴿إنّا جعلنا ما علي الأرض زينةً لها﴾ نه لكم بعد هم ﴿وانّا لجاعلون ما عليها صعيداً جرزا﴾ زينت انسان همان است كه در سورهٴ مباركهٴ حجرات مشخص كرده است كه ﴿حبّب إليكم الإيمان و زيّنه في قلوبكم﴾ اينجا هم ميفرمايد ﴿حتي إذا أخذت الأرض زخرفها﴾ وقتي زمين، زيورهاي خود را گرفته اگر يك جايي باغي ساخته اند يك جايي قصري ساختند و بنايي احداث كردند آن يك تكه زمين مزين شده است نه صاحب زمين ﴿حتي إذا أخذت الأرض زخرفها و ازّيّنت﴾ مزيّن شده است ﴿و ظنّ أهلها أنّهم قادرون عليها﴾ و اهل آن زمين كه داراي اين امكانات مادي هستند حالا به فكر رسيدند كه قدرتي پيدا كردهاند ميتوانند از منافع اين سرزمين استفاده كنند و از درآمد اين باغ بهره بگريند ﴿أتاها أمرنا﴾ دستور ميدهيم بساطش برچيده شود حالا يا شب يا روز ﴿أتاها أمرنا ليلاً أو نهاراً فجعلناها حصيداً كأن لم تغن بالأمس﴾ ما اينها را درو ميكنيم ﴿و آتوا حقّه يوم حصاده﴾ حصاد همان روز درو است محصود يعني درو شده، چگونه درو ميكنيم طرزي درو ميكنيم از ريشه ﴿كأن لم تغن بالأمس﴾ گويا اين باغها اصلاً ديروز اينجا نبودند بالاخره درختي كه سرما ميزند تا يك مدتي بالاخره آثارش هست ديگر فرمود ما طرزي دنيازدگان را نااميد ميكنيم كه گويا قدرتي در اختيارشان نبود ﴿كأن لم تغن بالأمس﴾ بعد فرمود ﴿كذلك نفصّل الآيات لقوم يتفكّرون﴾ تا معلوم بشود آنچه را كه به نام زمين است و آثار زمين، اينها دنيا نيست و اگر اينها دنيا بود كه اتّحاد مَثَل و ممثّل ميشد اينها هست گاهي مثلاً شما ميبينيد وجود مبارك حضرت امير سلام الله عليه در طيّ آن بيست و پنج سال قسمت مهم وقتشان را صرف كشاورزي ميكردند خوب «نعم المال الصالح للعبد الصالح» چه بهتر از اين كه انسان نيازي به زيد و عمرو نداشته باشد به جيب زيد و به كيف عمرو نگاه نكند خودش يك درآمدي داشته باشد با او زندگي بكند اين كه كمال است اما حلال و حرام را كه فرق ميگذارد معلوم ميشود كه همه دنيا اين نيست بعد ﴿وآتوا حقّه يوم حصاره﴾ را كه امتثال ميكند معلوم ميشود كه اهل دنيا نيست و مانند آن اينها بركاتي است كه از همين كريمه استفاده ميشود اما در اين سؤالهايي كه آمده در جريان طوفان نوح سلام الله عليه احياناً باد هم نقشي داشت اگر باد نقشي داشت مثل خود آب هر دوي اينها به معجزه نوح سلام الله عليه پديد آمده، دربارهٴ داوود و سليمان خداي سبحان فرمود ما سلسله جبال را در اختيار اينها قرار داديم دربارهٴ حضرت سليمان فرمود ﴿فسخّرنا له الرّيح﴾[19] از يك سو ﴿سخّرنا الجبال معه﴾[20] از سوي ديگر ﴿يا جبال أوّبي معه﴾[21] از سوي سوم وقتي كه وجود مبارك سليمان يا داوود سلام الله عليهم نماز جماعت ميخواندند همه اين سلسله جبال به او اقتدا ميكردند هم نوا ميشدند اينها نماز فرادايشان را كه داشتند ﴿يسبّح لله ما في السموات وما في الأرض﴾[22] ﴿لله يسجد ما في السموات وما في الأرض﴾[23] ولي به رهبري داوود و سليمان اينها ﴿أوّبي معه﴾ تأويب داشتند خضوع داشتند خشوع داشتند آه و ناله داشتند و مانند آن يك نماز جماعت اينچنيني ميخواندند اگر ﴿سخّرنا له الرّيح﴾[24] است براي حضرت سليمان اگر ﴿يا جبال أوّبي معه﴾[25] است اگر ﴿وألنّاله الحديد﴾[26] است نسبت به داوود اينها همهاش نشان ميدهد كه به بركت ولايت تكويني و اينها كه مبسوطاً در الميزان سيدنا الاستاد و اينها آمده بازگو ميشود در جريان نوح سلام الله عليه با آن بسم الله كه او ميگويد هم دريا پيدا شده، هم موج پيدا شده، هم اينها را اگر بادها خواستند رهبري كنند به بركت ﴿بسم الله الرحمن الرحيم﴾ او رهبري ميكردند اينطور نيست كه باد به ميل خود بوزد نظير بادهاي ديگر و كشتي را به ميل خود جابجا كند بلكه هر جايي كه باد هست به بركت رهبري وجود مبارك نوح است.
سؤال: جواب: بله بالاخره آثار دنيايي و ظلم را ذات اقدس اله اينطور برميدارد گاهي ميفرمايد ما يك عده را نگه ميداريم براي اينكه عبرت بشود اينها يك اصل كلي است مطلق است و عام است قابل تخصيص و قابل تقييد هم هست در جريان فرعون فرمود ما همه اينها را ريختيم در دريا ﴿فأخذناه وجنوده فنبذناهم في اليم﴾[27] ﴿فغسيهم من اليم ما غشيهم﴾[28] همه اينها را اين دريا برد آن آب روان برد ولي به اين دريا دستور داديم كه بدن فرعون را يك گوشه بگذارد براي اينكه ديگران ببينند و عبرت بگيرند ﴿فاليوم ننجيك ببدنك لتكون لمن خلقك﴾[29] خوب گاهي اينچنين است فرمود اين همه را دستور داديم كه آب ببرد و به آب دستور داديم كه آرام اين لاشه فرعون را بگذار كنار، كه همه ببينند و بشناسند و عبرت بگيرند گاهي اينطور هم هست از بين بردنش سريع بود ﴿فغشيهم من اليم ما غشيهم﴾[30] اما آثار را يك مدتي نگاه داشت براي عبرت.
والحمد لله رب العالمين
[1] ـ مائده، ٣٥.
[2] ـ فاطر، ٤٣.
[3] ـ فتح، ١٠.
[4] ـ زمر، ٦٢.
[5] ـ يونس، ٢٤.
[6] ـ سبأ، ١٩.
[7] ـ سبأ، ١٩.
[8] ـ طه، ١٣١.
[9] ـ قيامة، ١٣.
[10] ـ قيامت، ١٤.
[11] ـ قيامه، ١٤ و ١٥.
[12] ـ قيامت، ١٣.
[13] ـ تكوير، ١٤.
[14] ـ صف، ١٠.
[15] ـ تغابن، ١٦.
[16] ـ آل عمران، ١٨.
[17] ـ طه، ٥٤.
[18] ـ نازعات، ٣٣.
[19] ـ ص، ٣٦.
[20] ـ ص، ١٨.
[21] ـ سبأ، ١٠.
[22] ـ جمعه، ١.
[23] ـ نحل، ٤٩.
[24] ـ ص، ٣٦.
[25] ـ سبأ، ١٠.
[26] ـ سبأ، ١٠.
[27] ـ قصص، ٤٠.
[28] ـ طه، ٧٨.
[29] ـ يونس، ٩٢.
[30] ـ طه، ٧٨.