22 01 2004 4891007 شناسه:

تفسیر سوره یونس جلسه 33

دانلود فایل صوتی

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَيَقُولُونَ لَوْلاَ أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِن رَبِّهِ فَقُلْ إِنَّمَا الغَيْبُ لِلَّهِ فَانتَظِرُوا إِنِّي مَعَكُم مِنَ المُنْتَظِرِينَ (۲۰)

مشركان حجاز هم در مسئلهٴ توحيد مشكل جدي داشتند هم در مسئلهٴ وحي و نبوت و هم در جريان معاد، قهراً در ساير اموري كه زيرمجموعه اين اصول ياد شده است هم مشكل جدي داشتند در جريان توحيد ربوبي در دو آيهٴ قبل، اين جريان از آنها نقل شد كه ﴿و يعبدون من دون الله مالايضرّهم ولاينفعهم ويقولون هولاء شفعاؤنا عند الله﴾[1] در جريان وحي و نبوت اينچنين سخن مي‌گويد ﴿و يقولون لولا أُنزل عليه آية من ربّه﴾ كه اين يقولون فعلي عطف بر آن يقولون قبلي است كه مربوط به توحيد و شرك اينها است پس اينها ﴿يعبدون من دون الله مالايضرّهم ولاينفعهم﴾ در بخش توحيد ﴿و يقولون هولاء شفعاؤنا﴾[2] در بخش شرك، در جريان وحي و نبوت هم سخنشان اين است ﴿و يقولون لولا أُنزل عليه آية﴾ كه اين هم به صورت فعل مضارع كه دلالت بر استمرار مي‌كند ...شده است يعني سخنان رسمي و مستمر آنها اين است سرّش آن است كه آنها اين قرآن را معجزه تلقي نكردند معاذالله اوّلاً و باورشان نشد كه اين از طرف پروردگار است ثانياً، لذا در آيات قبل يعني آيهٴ 15 همين سوره فرمود به اينكه پيشنهاد مشركان نسبت به رسول گرامي صلّي الله عليه و آله و سلم اين است كه ﴿ائت بقرآن غير هذا أو بدّله﴾ يك كتاب ديگر بياور يا اگر همين است مطالبش را عوض بكن، فكر مي‌كردند كه اين معجزه نيست وحي نيست از طرف خدا نيست و مانند آن بنابراين، هم در معجزه بودن قرآن ترديد داشتند و هم اينكه از طرف خداست لذا گفتند ﴿لولا أُنزل عليه آيةٌ﴾ يك, ﴿من ربّه﴾ نه من ربّنا اين دو, چون اينها كه قائل به ارباب متفرق بودند ربوبيت جزئي را به همين صاحبان اصنام و اوثان مي‌دادند خدا را به عنوان ربّ العالمين و ربّ الأرباب و مدير عامل كل جهان باور داشتند اما تدبير امور انسان و امثال انسان به ارباب جزئي وابسته است بنابراين، ذات اقدس اله هم بايد ثابت بكند كه اين قرآن معجزه است و هم اينكه از طرف خداست اين را در آيات فراواني نظير اينكه اگر شما ترديد داريد اين معجزه است ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾[3] و مانند آن كه بحثش قبلاً گذشت تحدّي فرمودند و چون معجزه است از طرف غير خدا هم نخواهد بود سؤالاتي كه مربوط به معجزه است تقريباً در بحث ﴿فأتوا بسورة من مثله﴾[4] و مانند آن آنجا بازگو شد كه معجزه هر عصري براي جميع اعصار، معجزه است اوّلاً يعني اگر يك چيزي در اعصار گذشته معجزه بود اين إلي يوم القيامة معجزه است نظير منهاج و شريعت نيست انبيا سه چيز مي‌آورند دين مي‌آورند كه ﴿إنّ الدين عند الله الإسلام﴾[5] نسخ پذير نيست الي يوم القيامة.

1- دين ثابت است يعني خطوط كلي عقايد، اخلاق و فقه و حقوق اينها ثابت است

2- منهاج و شريعت مي‌آورند كه مثلاً چند ركعت نماز بخوانند به كدام سمت و سو نماز بخوانند در بين اطعمه و اشربه چه حلال است چه حرام است و مانند آن، كه اينها منهاج و شريعت است كه ﴿لكلّ جعلنا منكم شرعةً و منهاجاً﴾[6] اينها نسخ پذير است اينها خطوط كلي‌شان ثابت است كه اصل نماز، اصل روزه و مانند آن اما حالا چند ركعت باشد به كدام سمت و سويي باشد اين در اعصار مختلف است.

3- معجزه مي‌آورند معجزه اينها مثل ﴿إنّ الدين عند الله الإسلام﴾[7] ثابت است يك امر دائمي است و هرگز تغيير پذير نيست نسخ پذير نيست ابطال پذير نيست نه شارع مقدس او را ابطال مي‌كند كه بشود نسخ نه پيشرفت علم او را باطل مي‌كند بيان ذلك اين است كه معجزه يعني كاري كه از غير خدا ساخته نيست و راه فكري ندارد جزو علوم نيست سنخ معجزه، سنخ علم نيست اينكه مي‌گويند سحر با معجزه پهلو نزند سرّش اين است كه معجزه از سنخ علوم نيست راه فكري ندارد كه كسي درس بخواند بتواند معجزه بياورد همه علوم قريب از سنخ علم فكري و راه حصولي و راه نقل وانتقال ذهني است آدم ممكن است درس بخواند ساحر بشود مشعبد بشود طلسم‌گر بشود جادوگر بشود مرتاض بشود و مانند آن، اينها فن است اينها علم است راه حصول دارد راه انتقال فكري دارد معجزه راه فكري ندارد كه شما چطوري اين كار را بكنيد يك قداست روح مي‌طلبد يك, ارتباط ناگسستني به خالق الأرض والسّماء مي‌طلبد دو, يعني هم مبدأ قابلي عبارت از روح منزه است و هم مبدأ فاعلي آن ذات اقدس اله است ببينيد در جريان حضرت داوود سلام الله عليه ذات اقدس اله دو تا كار را به داوود آموخت يكي جزو علوم و فنون و امثال ذلك است اين قابل نقل و انتقال است ديگران هم مي‌توانند ياد بگيرند چه اينكه ياد گرفتند يكي از سنخ علوم نيست از سنخ فنون نيست فرمود: ﴿وعلّمناه صنعة لبُوس لكم﴾[8] من كيفيت زره بافي را، زره سازي را ياد داوود دادم اينجا علم است خوب بشر عادي هم درس خواند و زره‌باف شد و اين راه را طي كرد اين علم است دوم از سنخ علم نيست فرمود ﴿وألنّا له الحديد﴾[9] اين آهن سرد و سخت كه در دست او بود با اراده داوود سلام الله عليه مثل موم مي‌شد خوب يك مشت خمير كه دست آدم باشد به هر شكلي مي‌تواند دربياورد اين ديگر علم نيست كه آدم درس بخواند مثلاً اين آهن را مثل موم نرم بكند يا مثلاً مثل خمير نرم بكند لذا اينجا تعبير به علم نفرمود، نفرمود وعلّمناه الانة الحديد فرمود ما اين كار را كرديم برايش ﴿و ألنّا له الحديد﴾ اين به قداست روح وابسته است وجود مبارك ابراهيم سلام الله عليه اين چهار تا مرغ را كه ذبح كرد و سر بريد و سرها را نگه داشت و آنها را كوبيد و پراكنده كرد روي ده كوه فقط او اگر گفته باشد طاووس بيا طاووس زنده مي‌شود فرمود به اينكه اين كار را بكن ﴿ثمّ ادعهنّ﴾[10] تو بگو يا طاووس مي‌آيد اين ديگر با درس خواندن نيست انسان كه خليفة الله باشد مي‌گويند اگر به مقام شامخ خلافت الهي رسيد بسم الله الرحمن الرحيم خليفة الله به منزلهٴ كن از ذات اقدس اله است ديگر فيكون را به همراه دارد چون به خواست اوست او مي‌خواهد فرمود بگو طاووس، اين زنده مي‌شود و مي‌آيد ﴿ثمّ ادعهنّ يأتينك سعياً﴾[11] ...بنابراين، سنخ معجزه از سنخ علوم غريب نيست لذا سحر با معجزه پهلو نزند منتهي اين‌ها با برهان عقل بايد معلوم بشود كه چرا اينچنين است و چرا آن آنچنان است چرا سنخاً فرق مي‌كنند وقتي معجزه از اين قبيل بود بشر هر چه علمش پيشرفت بكند تا يوم القيامة مي‌تواند در آسمانها به صورت ترمينال مسافر ببرد مسافر بياورد امّا شقّ القمر مقدور او نيست از سنگها و كوه، شتر دربياورد مقدور او نيست يا عصايي را به صورت مار دربياورد مقدور او نيست اين از سنخ علم نيست اين قداست روح مي‌طلبد بنابراين، اگر يك پيامبري عليه السلام در يك عصري معجزه آورد الي يوم القيامة، آن معجزه است به معجزه كامل است ولي معجزه بعدي از او كاملتر است مثل معجزات خود پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلم آن وقت وجود مبارك پيغمبر شق القمر دارد قرآن هم دارد يكي كامل است و ديگري اكمل، ناقص نيست حجّت بالغه خداست بنابراين، اگر پيامبري معجزه آورد اينطور نيست كه حالا در دوهزار  سال بعد يا دو ميليون سال بعد، علم پيشرفت بكند انسان بتواند مشابه آن را بياورد چون از سنخ علوم نيست و اينكه انسان بگويد شايد بعدها بيايد بعدها كسي پيشرفت بكند اين ممكن نيست زيرا معجزه در هر عصري برابر پيشرفته‌ترين دانشهاي بشري آن عصر است وجود مبارك حضرت موسي همين كار را كرد حضرت عيسي سلام الله عليه همين كار را كرد در يك عصري كه يك دانش خيلي پيشرفته است كارشناسان فراواني دارد مردم دو قسم هستند يا بالاخره كارشناس هستند يا بالاخره جزو افراد عادي مملكت هستند افراد عادي بالاخره بايد به كارشناس مراجعه كنند كارشناسان هم مي‌دانند كه اين از سنخ سحر نيست ديدند كاري كه وجود مبارك موسي سلام الله عليه كرد ﴿وألق ما في يمينك تلقف ما صنعوا إنّما صنعوا كيد ساحر ولا يفلح السّاحر حيث أتي﴾[12] ...از سنخ سحر نيست تا بگوييم يك سحري است هزار برابر قويتر، مثلاً شما در سنجش بالاخره بين دو تا خط محاسبه برقرار مي‌كنيد مي‌گوييد اين يك خط يك سانتي است او يك خط هزار كيلومتري است بالاخره سنخشان يكي است منتهي يكي خيلي بيشترو ديگري كمتر اما هرگز نقطه را با خط نمي‌سنجيد نقطه يك چيز ديگر است خط چيز ديگر است سحر و شعبده و طلسم و اينها از سنخ نقطه است و معجزه از سنخ ديگر است كارشناسان هر رشته مي‌فهمند كه از آن قبيل نيست حجّت خدا بالغ مي‌شود بالاخره مردم چند راه دارند براي تشخيص معجزه و راه رسمي و رايج و دارجش همين است كه انبيا معجزه بياورند و اينها باور بكنند.

سؤال: جواب خوب آن هم در تحت تدبير و تربيت سليمان سلام الله عليه بود اين هم زيرمجوعه معجزات سليمان سلام الله عليه است اين طيّ الأرض است البته طيّ الأرض هم مراتبي دارد گاهي انسان خودش مي‌رود بدون اينكه بتواند همراهي را ببرد گاهي خودش مي‌رود در اثر قدرت روحي همراهش را هم مي‌برد گاهي هم مي‌رود و مي‌آيد و چيزي هم مي‌آورد اين جريان ﴿أنا آتيك به قبل أن يرتدّ إليك طرفك﴾[13] ...از سنخ سوم است بنابراين، معجزه اينچنين نيست كه حالا بعدها كسي بياورد و يا نسخ پذير باشد ابطال پذير باشد معجزه مثل دين است كه ابطال پذير نيست نظير منهاج و شريعت نيست اما منهاج و شريعت اينها چون انسان يك بعد ثابتي دارد يك بعد متغير، آن ثابتها به ثابت مرتبط است متغيرها به متغير وابسته است يعني فطرتش، ثابت است خطوط كلي طبيعتش ثابت است لذا هم عقايد و اخلاق و فقه و حقوق در بخش دينشان ثابت است و در بخش خطوط كلي منهاج و شريعتشان هم ثابت است مي‌ماند آن جنبه‌اي كه فطرت با طبيعت هماهنگ مي‌شود و مرتبط است و تغييرپذير است طبيعت، براي او اين منهاجها و شريعتها در هر عصر و دوره‌اي متحول مي‌شود خطوط كلي منهاج و شريعت متحول نمي‌شود اگر در خطبهٴ قاصعهٴ حضرت امير (سلام‌الله‌عليه) يا ادله ديگر آمده است كه شريعت ثابت است ناظر به آن خطوط كلي شريعت است البته بنابراين، ثابتها را با ثابت و متغيرها را با متغير هماهنگ مي‌كنند و معجزه از سنخ دين محسوب مي‌شود يعني شبيه دين است شبيه منهاج و شريعت نيست تا عوض بشود و ابطال بشود يا با پيشرفت علم مثلاً كسي بتواند از سنگ شتر دربياورد اينچنين نيست اما اينكه وجود مبارك حضرت عيسي سلام الله عليه و حضرت يحيي سلام الله عليه اين‌ها در يك لحظه آن حالت به  آنها دست داد بعد حالت عادي شدند اگر لحظه‌اي بود و بعد بصورت حال عادي در آمدند پس چگونه امام جواد سلام الله عليه احتجاج مي‌كنند به اين‌كه ما هم مي‌توانيم در دوران كودكي به اذن خدا به امامت برسيم با اينكه امامت وجود مبارك حضرت جواد سلام الله عليه مستمر بود پاسخش اين است كه در آنجا بيش  از اين لازم نبود حجت خدا در همان آن لحظه حاصل شد و بالغ شد كه ﴿إنّي عبد الله آتاني الكتاب و جعلني نبيّاً﴾[14] ﴿يا يحيي خذ الكتاب بقوّة و آتيناه الحكم صبيّاً﴾[15] اما در جريان حضرت جواد سلام الله عليه اين حجيت ضرورت داشت دوام پيدا كند و مستمر بشود اگر يك لحظه‌اش هم ممكن است چند سالش هم ممكن است غرض آن است كه در جريان حضرت يحيي و  حضرت موسي آن حالت دوام نداشت نه اينكه دوام داشتنش ممكن نيست اين مربوط است به ضرورت و نياز مثل همين آيه‌اي كه در پاسخ فرمود ﴿فقل إنّما الغيب لله﴾ هر جايي مصلحت باشد ذات اقدس اله آن معجزه را مستمر مي‌كند و هر  جا نباشد مقطعي اعمال مي‌كند خب بنابراين، سخنان بت پرستهاي حجاز در جريان ربوبيت همين بود كه ﴿و يعبدون من دون الله مالايضرّهم و لاينفعهم﴾ دربارهٴ شرك هم حرفشان اين بود كه ﴿ويقولون هولاء شفعاؤنا عند الله﴾[16] در جريان وحي و نبوت هم اين است ﴿و يقولون لولا أُنزل عليه آيةٌ من ربّه﴾ مي‌گويند حالا تو اگر مدعي نبوت هستي بالاخره براي تو يك معجزه‌اي نازل مي‌شود اين براي آن است كه اين قرآن كريم را با آنكه قويترين معجزات الهي است كه ﴿لئن اجتمعت الإنس و لجنّ علي أن يأتوا بمثل هذا القرآن لايأتون﴾[17] اين را معجزه نمي‌دانند گفتند اگر از طرف پروردگارت مأمور شده‌اي معجزه‌اي بياور وجود مبارك حضرت امير سلام الله عليه آنطوري كه در نهج البلاغه هست به نام خطبهٴ قاصعه مي‌فرمايد يك معجزه بيّن و روشني را مشركان حجاز پيشنهاد دادند وجود مبارك پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلم آورد و ما هم از نزديك احساس كرديم اينها اين معجزه بيّن را ديدند و بعد بر همين كفرشان ماندند اين در خطبهٴ قاصعهٴ نهج البلاغه هست فرمود يك عده از اين صناديد قريش آمدند خدمت حضرت گفتند اگر تو پيغمبري اين درختي كه آنجاست تو امر كن اين درخت دو نيم بشود نيمي از درخت در جاي خودش باشد و نيم ديگر بيايد اينجا پيش تو، ما اين را ببينيم ايمان بياوريم وجود مبارك حضرت امير سلام الله عليه فرمود به اين‌كه ذات مقدس پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلم همين كار را كرد اشاره كرد آن درختي كه آنجا بود دو نيم شد نيمي آنجا ماند نيمي آمد و شاخه‌هاي آن روي دوشهاي ما بود اينها يك كمي تعجب كردند و گفتند پس كاري كن كه نيم ديگر هم بيايد اينجا حضرت فرمود به اينكه باز با دستور پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلم آن نيم ديگر هم از جا كنده شد و جلو آمد باز پيشنهاد دادند حالا حضرت فرمود اين درختها آمده جلوي حضرت و اين شاخه‌هايش روي دوشهاي ما بود شاخه درخت روي دوش ما بود باز پيشنهاد دادند كه اين دو تا نيمه به هم متصل بشوند برود سر جاي اولش همين كار را وجود مبارك پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلم كردند تعجب حضرت امير سلام الله عليه اين است كه اينها اين آيه بيّنه را خودشان پيشنهاد دادند از نزديك ديدند اين شاخهٴ درخت روي دوشهاي اين‌ها آمد ولي معذلك أصرّوا علي الكفر ايمان نياوردند بالاخره يك وقتي يك كاسه اگر دهانه‌اش به طرف زمين باشد خوب هر چه هم كه باران بيايد در درون كاسه نمي‌رود كه بالاخره پشت كاسه ردّ مي‌شود اگر يك كسي منكوس شد يعني تمام قلبش متوجه طبيعت و دنيا شد هر چه هم ادله و براهين اقامه بشود اين از پشت ديوار قلب ردّ مي‌شود به درون آن كه نفوذ نمي‌كند اين را حتماً در خطبهٴ قاصعهٴ نهج البلاغه ببينيد وجود مبارك حضرت فرمود آخر اينطور معجزه خواستن حضرت را اينطور كرد بنا هم بر اين نيست كه هر روز انسان بيايد بطن عالم را عوض بكند كه شما يك روز جمع شديد كنار كعبه گفتيد كه كشاورزي ما ضعيف است ما اينجا دشت نداريم دستور بده اين كوهها يك قدري كنار برود يك قدري باز بشود شما كه مكه مشرف شديد مي‌دانيد اطراف بيت كوه است ديگر گفتند يك قدري به اين كوهها دستور بده چند كيلومتر آنطرفتر بروند اينجا يك دشت بازي بشود ما اينجا كشاورزي بكنيم فرمود اين كه نمي‌شود هر روز شما يك كاري بخواهيد پس فردا مي‌خواهيد خانه و ساختمان و مصالح ساختماني مي‌خواهيد بعد هم بگوييد من اين كوهها را بياورم جلو كنار كعبه كه دم دست شما باشد با اين وضع كه نمي‌شود آدم دين بياورد شما از من برهان مي‌خواهيد برهان، معجزه مي‌خواهيد معجزه، هر روز دلتان بخواهد كه ما نظام را عوض بكنيم كه اين بناي عالم بر اين نيست بنابراين، اينها گفتند ﴿آيةٌ من ربّه﴾ اين آيت من ربّه كه هست با اينكه حضرت آورد اما خوب آنها نپذيرفتند منظورشان نظير آن آيات و معجزات بيّن و مخصوصي كه در جريان حضرت موسي مثلاً هست عصايي مثلاً اژدها بشود و يد بيضايي نظير آيهٴ 47 سورهٴ قصص اين است ﴿و لولا أن تصيبهم مصيبة بما قدّمت أيديهم فيقولوا ربّنا لولا أرسلت إلينا رسولاً فنتّبع آياتك و نكون من المؤمنين﴾ بعد ﴿فلمّا جائهم الحقّ من عندنا قالوا لولا أُوتي مثل ما أُوتي موسي﴾ خوب شما هم كه اگر پيغمبري بالاخره عصايت اژدها بشود يك چنين چيزي اينكه مي‌فرمايند بالاتر از آن را من آوردم كه، مشابه اين در سورهٴ مباركهٴ اسراء هم هست آيهٴ 93 سورهٴ اسراء اين است كه تو اگر واقعاً پيغمبري ﴿أو يكون لك بيت من زخرف أو ترقيٰ في السماء و لن نؤمن لرقيّك حتّي تنزّل علينا كتاباً نقرؤه﴾ بروي آسمان ما ببينيم بعد يك كتابي براي ما بياوري كه ما آن را بخوانيم يعني همه كارهايتان حسي باشد چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ انعام هم مطلبي نظير اين گذشت كه چرا اين معجزه نمي‌آورند آياتي كه مثلاً محسوس باشد نمي‌آورند كه ما آن آيات حسي را از نزديك درك بكنيم و بپذيريم آيهٴ 109 سورهٴ مباركهٴ انعام اين است ﴿و أقسموا بالله جهد أيمانهم لئن جائتهم آيةٌ ليؤمننّ بها قل إنّما الآيات عند الله و ما يشعركم أنّها إذا جاءت لايؤمنون﴾ فرمود اوّلاً زمام معجزه آوردن دست من نيست ثانياً از اين معجزات بيّن ما زياد آورديم هر وقت آورديم شما انكار كرديد بنا هم بر اين نيست كه ما اينجا بنشينيم هر پيشنهادي شما بدهيد دربارهٴ تغيير نظام ما هم موافقت كنيم اينها حرفشان اين است كه ﴿لولاأنزل عليه آيةٌ من ربّه فقل﴾ يعني اينكه فرمود فقل نفرمود قل براي همين است كه جواب آنها است يعني اگر آنها اين معجزات را كافي نمي‌دانند تو در جواب بگو ﴿إنّما الغيب لله﴾ نه اين است كه غيب را خدا مي‌داند مِلك غيب و مُلك غيب و ملكوت غيب در اختيار ذات اقدس اله است در سورهٴ مباركهٴ جنّ فرمود علم غيب پيش خدا است ﴿فلايظهر علي غيبه أحداً ٭ الاّ من ارتضي من رسولٍ﴾ فرمود علم غيب پيش خداست و ذات اقدس اله آن غيب را به هيچ كسي نمي‌دهد و آگاه نمي‌كند كسي را مگر اينكه آن فرستاده‌اي كه مورد رضايت حق باشد مرتضي باشد آيهٴ 26 سورهٴ مباركهٴ جن ﴿عالم الغيب فلا يظهر علي غيبه أحداً ٭ إلاّ من ارتضي من رسولٍ﴾ پس اينها موارد استثناست اينجا هم فرمود ﴿إنّما الغيب لله﴾ اختيار غيب به دست اوست معجزه هم يك امر غيبي است به كرامت و قداست روح وابسته است همانطوري كه حقيقت قرآن ﴿لايمسّه إلاّ المطهّرون﴾[18] حقيقت اعجاز هم اينچنين است ﴿لايمسّه إلاّ المطهّرون﴾ اينطور نيست كه انسان با درس و بحث دسترسي داشته باشد بتواند ديگر حالا آهني را نرم بكند هر مرتاضي هر ساحر و مشعبدي وقتي در برابر پيغمبر قرار مي‌گيرد شكست مي‌خورد براي اينكه اراده اين نبيّ به ارادهٴ ذات اقدس اله وابسته است خدا هم كه خوب ﴿وهو القاهر فوق عباده﴾[19] شكست ناپذير است اينكه فرمود ﴿كتب الله لأغلبنّ أنا و رسلي﴾[20] يعني همين فرمود اين جزو قضاي حتمي الهي است كه دين غالب است معجزه هرگز شكست نمي‌خورد اين تحدّي آدمي است نه اينكه تحدّي مقطعي باشد اليوم و همچنين إلي يوم القيامة كار موساي كليم معجزه است كار حضرت صالح معجزه است طوري نيست كه حالا با پيشرفت علم كسي بتواند مثلاً ناقه‌اي دربياورد و عصايي را اژدها كند ﴿كتب الله لأغلبنّ أنا و رسلي﴾[21].

سؤال: جواب: تأثيرش براي هميشه است لذا الآن ما به همه معجزات هم ايمان داريم منتهي الآن به معجزه برتر هم مؤمنيم كه همان قرآن كريم باشد وگرنه به انبياي قبلي ايمان داريم به همهٴ معجزاتش ايمان داريم به حقانيت دينش ايمان داريم به حقانيت منهاج و شريعتشان نسبت به آن مقطع كه نسخ نشده ايمان داريم اينها سنخ علم نيست كه چطور مثلاً پيغمبر حالا معجزه مي‌كند ماهم معجزه كنيم يا درس بخوانيم يا رياضت بكشيم از اين سنخ نيست اگر از اين سنخ نيست بنابراين، شكست پذير نيست ﴿كتب الله لأغلبنّ أنا و رسلي﴾[22] اين و جريان قتل النبيين بغير الحق يقتلون النبيّين بحق كم نيست آياتي كه از شهادت انبيا خبر مي‌دهند اينها كه شكست نيست اينها توانستند بدن آنها را از پا در بياورند خوب بله بالاخره بدن ﴿إنّك ميّت و إنّهم ميّتون﴾[23] بدن از بين رفتني است حالا يا با بيماري يا با سم يا با شمشير، اين چيز مهمي نيست اما دين است كه هرگز از بين نمي‌رود معجزه است كه هرگز از بين نمي‌رود چه چيزي از آن ابطال پذير است اين ﴿كتب الله لأغلبنّ أنا و رسلي﴾[24] فقط به اين معجزه به ارادهٴ ذات اقدس اله اشاره مي‌كند إلي يوم القيامه.

سؤال: جواب: آيات مدني، آيات مكي، قرآن از اوّل تا آخرش معجزه است إلي يوم القيامة.

سؤال: جواب: خوب آن عادت است خرق عادت نيست آن معجزه نيست سه تا مطلب است يكي اينكه معجزه محال عقلي است يا نه اعجازش اين باشد كه دو دو تا را پنج تا بكند اين دو دو تا بشود پنچ تا اين يك لفظ است يك مفهوم، زير اين مفهوم خالي است وقتي خالي بود ديگر قدرتي به او تعلق نمي‌گيرد اينكه مي‌گويند ذات اقدس اله ﴿علي كل شيء قدير﴾[25] است محال شيء نيست لاشيء است لذا از تحت عمومات و اينها، تخصصاً خارج است پس مطلب اوّل اين است كه معجزه به محال عقلي تعلق نمي‌گيرد دوم اينكه معجزه به محال عادي تعلق مي‌گيرد يعني عادتاً ديگر محال است كه ديگر چوبي بالاخره دفعتاً بشود مار، مطلب سوم اين است كه اين چوب ممكن است بپوسد خاك بشود زير بوتهٴ يك گياهي قرار بگيرد يك ماري از آنجا عبور بكند از علف آن بوته استفاده بكند بعد بشود نطفه بعد بشود فرزند مار بعد از دويست سيصد سال اين كارها طبيعي است اين عادي است خوب حالا به طور عادي اگر آدم اين آهن را ببرد در كارخانه ذوب آهن مثل موم نرم مي‌شود معجزه اين است كه خارق عادت باشد و با هيچ علمي نمي‌توان اين آهن را مثل موم نرم كرد اما با علم مي‌شود نرم كرد حضرت كه با علم اين كار را نكرد كه نفرمود وعلمناه الانة الحديد فرمود با ارادهٴ او اين آهن متصلّب در دست او مثل خمير نرم بود مثل موم نرم بود.

سؤال: جواب: نه آن مطلب ديگر است اگر اين سؤال ديگر مربوط به قضا و قدر شخصي برمي‌گردد مربوط به جهانبيني نيست حالا بر فرض زيد كودن مي‌شد فارابي و آن فارابي مي‌شد زيد باز اين سؤال بود بالاخره شما دلتان مي‌خواهد همه انسانها در يك حد باشند اين يك امر طبيعي نيست اين در بهشت است بشر است برخي در مناطق دوردست هستند يك مشكلاتي دارند يك عده را ذات اقدس اله با مشكلات مي‌آزمايد يك عده را با رفاه مي‌آزمايد ببيند اينها وظيفه خودشان را انجام مي‌دهند يا انجام نمي‌دهند در آن سورهٴ ٤ كه به نام مبارك حضرت است فرمود من اگر بخواهم از دينم حمايت مي‌كنم اما بنا بر اين نيست كه من با معجزه دينم را پيش ببرم ﴿لوشاءالله لانتصر منهم﴾ گاهي از راه معجزه ما دينمان را ياري مي‌كنيم بنابر تكامل شماست تكامل شما هم در سايهٴ جهاد و تلاش و مقاومت و اينهاست وگرنه اينطور نيست كه نيازي به انكار شما باشد ﴿ولوشاء الله لانتصر منهم﴾[26] انتصار يعني انتقام اينكه در سورهٴ مباركهٴ ياسين است كه آنهايي كه نظير اسرائيليها فكر مي‌كردند كه اگر كمك به نيازمندان چيز خوبي بود خوب خدا مي‌كرد ﴿أنطعم من لويشاء الله أطعمه﴾[27] پاسخش اين است كه خدا به يك عده مي‌دهد به يك عده نمي‌دهد تا بيازمايد بعد هم از آنها مي‌گيرد به ديگران مي‌دهد اينطور نيست كه اگر يك كسي غنيّ بود براي هميشه غني ابن غني بماند يا اگر فقير بود فقير ابن فقير بماند فرمود تو اگر امروز به بچه‌هاي ايتام نرسيدي طولي نمي‌كشد كه بچه‌هاي تو هم در دارالايتام ثبت نام مي‌كنند اينطور نيست كه حالا ما هم صرفنظر بكنيم ﴿وليخش الذين لوتركوا من خلفهم ذريّة ضعافاً خافوا عليهم﴾[28] اينطور نيست كه حالا اينهايي كه در دارالايتام به سر مي‌برند پدرانشان بي چيز بودند كه خيلي از اينها چيزدار بودند بعد به اين صورت درآمدند فرمود اگر امروز به بچه‌هاي يتيم نرسيدي، بچه‌هاي تو هم به همين وضع مبتلا خواهند شد اينها آزمون الهي است براي تكامل، اگر حالا همه مي‌شدند عالم و آگاه اين ديگر پديده‌اي در كار نبود كارها هم لنگ بود الناس في سعة مادامي كه اختلافشان محفوظ است هر كسي يك وضعي.

سؤال: جواب: اينها از طريق كرامت است وابسته به همان پيامبر است كه اگر خداي ناكرده يك كمي ارتباطش را از آن پيامبر قطع بكند رابطه قطع مي‌شود اينها زيرمجموعه همان امامت آن وجود مبارك است كه آثار آن در پيروانشان هم ظهور مي‌كند بنابراين، اگر چنانچه آيه‌اي هست از طرف ذات اقدس اله است مِلك و مُلك غيب به دست خداست فرمود ﴿فانتظروا إنّي معكم من المنتظرين﴾ بالاخره اينطور نيست كه خدا همه معجزات حسي را كه به شما نشان داديم معجزات غيبي را هم كه نشان شما مي‌دهيم صبر ذات اقدس اله هم مشخص است كه تا چه وقت صبر مي‌كند بالاخره يك وقتي مي‌رسد كه بساط تو را جمع مي‌كند در همين سورهٴ مباركهٴ يونس آيهٴ 46 كه در پيش داريم به اين صورت است ﴿وإمّا نريّنّك بعض الّذي نعدهم أو نتوفّينّك فإلينا مرجعهم ثمّ الله شهيدٌ علي ما يفعلون﴾ به اين‌كه فرمود ما بالاخره بساط اينها را جمع مي‌كنيم يا در زمان حيات تو نشانت مي‌دهيم كه چگونه بساط اينها را جمع مي‌كنيم يا بعد از رحلت تو بالاخره كاري مي‌كنيم كه اينها بساطشان جمع بشود يك چند روزي مهلت مي‌دهيم ﴿ولايحسبنّ الذين كفروا سبقوا﴾[29] خيال نكنند كه جلو افتادند جلو بروند مِلك و مُلك ماست دنبال بروند مِلك و مُلك ماست اينها معجز ﴿و ماهم بمعجزين﴾[30] آنها نمي‌توانند معجز باشند ما را عاجز كنند جلو بروند هم كه در اختيار ماست دنبال هم باشند در اختيار ماست پس ﴿فقل إنّما الغيب لله فانتظروا إنّي معكم من المنتظرين﴾ اين معيت، معيتي نيست كه مثلاً از يك سنخ باشد من با شما منتظر هستم يعني من منتظر رحمت هستم و شما منتظر نزول نقمت بايد باشيد يك حادثه‌اي كه پيش مي‌آيد براي مؤمنان رحمت است و براي كافران نقمت.

الحمد لله رب العالمين

 

[1]  ـ يونس، ١٨.

[2]  ـ يونس، ١٨.

[3]  ـ بقره، ٢٣.

[4]  ـ بقره، ٢٣.

[5]  ـ آل عمران، ١٩.

[6]  ـ مائده، ٤٨.

[7]  ـ آل عمران، ١٩.

[8]  ـ انبياء، ٨٠.

[9]  ـ سبأ، ١٠.

[10]  ـ بقره، ٢٦٠.

[11]  ـ بقره، ٢٦٠.

[12]  ـ طه، ٦٩.

[13]  ـ نمل، ٤٠.

[14]  ـ مريم، ٣٠.

[15]  ـ مريم، ١٢.

[16]  ـ يونس، ١٨.

[17]  ـ اسراء، ٨٨.

[18]  ـ واقعه، ٧٩.

[19]  ـ انعام، ١٨ و ٦١.

[20]  ـ معادله، ٢١.

[21]  ـ مجادله، ٢١.

[22]  ـ مجادله، ٢١.

[23]  ـ زمر، ٣٠.

[24]  ـ مجادله، ٢١.

[25]  ـ بقره، ٢٠.

[26]  ـ محمد، ٤.

[27]  ـ يس، ٤٧.

[28]  ـ نساء، ٩.

[29]  ـ انفال، ٥٩.

[30]  ـ زمر، ٥١.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق