بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَلَوْ يُعَجِّلُ اللّهُ لِلنَّاسِ الشَّرَّ اسْتِعْجَالَهُم بِالخَيْرِ لَقُضِيَ إِلَيْهِمْ أَجَلُهُمْ فَنَذَرُ الَّذِينَ لاَيَرْجُونَ لِقَاءَنَا فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ (۱۱) وَإِذَا مَسَّ الإِنْسَانَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنْبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَائِماً فَلَمَّا كَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ كَأَن لَمْ يَدْعُنَا إِلَي ضُرٍّ مَسَّهُ كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْمُسْرِفِينَ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۱۲)﴾
بعد از اينكه معارف توحيد و معاد و همچنين وحي و نبوت را بازگو فرمود انقسام مردم به دو قسم مومن و كافر را اشاره كرده و منشأ كفر هم غفلت و دنيا زدگي و نيسان آخرت است آنگاه حكم اين دو گروه را هم بيان فرمود كه اينها بعد از مرگ سرنوشت آنها چيست آنگاه به يك مطلب رواني پرداخت و منشأش را هم ذكر فرمود. فرمود تودة مردم در سختيها درخواست مرگ، نابودي، فنا و گاهي هم انتحار ميكنند و اين روا نيست سرش آن است كه دنيا نقد است و آخرت آخر است متأخِر است ديرتر است از دنيا بعنوان عاجله ياد شده است ﴿من كان يريد العاجلة عجّلنا له فيها ما نشاء لمن نريد﴾[1] كه از دنيا بعنوان عاجله ياد شده است كسي كه صبغة دنيايي دارد در كار عجول است اينكه غالب انسانها چون صبغة دنيايي دارند دربارة آنها فرمود: ﴿وكان الإنسٰن أكثر شيءٍ جدلاً﴾[2] يا ﴿كان الإنسان عجولاً﴾[3] و مانند آن اما آنها كه صبغة آخرت دارند به تعبير علي بن ابيطالب (سلام الله عليه) از فرزندان آخرتند كه فرمود «لكل من الدنيا و الآخرة بنون فكونوا من أبناء الآخرة و لا تكونوا من أبناء الدنيا» اينها حليم و صبور و بردبارند عجول نيستند پس كسي كه اهل دنياست عجول است ﴿و كان الإنسان عجولاً﴾[4] اين غالب مواردي كه از انسان مذمت شده است بلحاظ طبيعت اوست نه فطرت او و كسانيكه اهل آخرتند اهل صبر و بردبارياند فرمود همين انسان دنيازده كه به مقتضاي خود دنيا شتابان كار ميكند اگر يك حادثة تلخي پيش آمد درخواست مرگ، عذاب، نابودي ميكند گاهي خودش را نفرين ميكند گاهي بچههايش را نفرين ميكند گاهي ساير اعضاي خانواده را نفرين ميكند و درخواست مرگ ميكند يا اگر با كسي كينه توزي داشت نسبت به او نفرين ميكند و زوال او را از خدا ميخواهد اين نسبت به شرّ استعجال دارد شتابان كار ميكند پس دنيا طبعش نقد است از او به عنوان عاجله ياد شده است چه اينكه آخرت بعد از دنيا است و متأخر است و شتابان نيست كسي كه دنيا گرا است ﴿وكان الإنسان عجولاً﴾[5] خواهد بود و كسي كه اهل آخرت است صبور و حليم و بردبار است كه فرمود «لكل منهما بنون فكونوا من أبناء الآخرة و لاتكونوا من أبناء الدنيا». مطلب سوم اين است كه انسان عجول چون كم تحمل است اگر يك حادثه تلخي پيش آمد فوراً نفرين ميكند درخواست مرگ ميكند غافل از اينكه اين مرگ يا نفرين عذاب را مضاعف ميكند نه اينكه عذاب را برطرف كند اينها چون خيال ميكنند با مردن از بين ميروند و بعد احساسي ندارند درخواست مرگ ميكنند يا دست به انتحار ميزنند در حاليكه مرگ يك ميلاد جديد و يك هجرتي است كه بعد از زوال تعلق روح از بدن تازه انسان مورد سؤال قرار ميگيرد كه اين وظايفت را انجام دادي يا انجام ندادي اگر بداند مرگ يك ميلاد جديد است و اولين لحظهٴ بازپرسي و سؤال است هرگز كسي دست به انتحار نميزند يا نفرين نميكند مرگ خودش يا مرگ ديگري را نميخواهد پس انسان عادي مستعجل است شتابان كار ميكند لذا همانطوري كه درباره خير دعايي دارد درباره شر هم دعايي دارد كه در سورهٴ اسراء فرمود ﴿ويدع الإنسان بالشر دعائه بالخير﴾ آيهٴ 11 سورهٴ مباركهٴ اسراء اين است ﴿ويدع الإنسان بالشر دعاءه بالخير و كان الإنسان عجولاً﴾ چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ انفال هم قبلاً گذشت كه يك عدهاي درخواست عذاب نقد كردند آيهٴ 32 سورهٴ انفال اين بود كه عدهاي به حضور پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحية والثناء) رسيدند گفتند اين جريان ولايت و مانند آن اگر حق است ﴿وإذ قالوا اللّهم إن كان هذا هو الحق من عندك فأمطر علينا حجارة من السماء أوائتنا بعذاب أليم﴾ خب اينگونه از افراد درخواست عذاب نقد ميكردند حالا يا نسبت به خودشان نفرين ميكردند يا نسبت به ديگران نفرين ميكردند يا درخواست عذاب ميكردند و مانند آن چه اينكه همين گروه هم وقتي وارد صحنهٴ برزخ ميشوند يا قبل از قيامت كبرا برابر آيهٴ 16 سورهٴ مباركهٴ صاد (ص) آنجا عرض ميكنند ﴿ربّنا عجّل لنا قطّنا قبل يوم الحساب﴾ قط يعني نصيب يعني عذابي كه ميخواهي به ما بدهي قبل از روز محاسبه بده كه ما ديگر راحت بشويم اين شتابزدگي انسان است چه در دنيا چه در برزخ چه قبل از صاهرهٴ قيامت و آن صحنه قيامت هست براي اينكه اين طبعاً اينچنين تربيت شده است خداي سبحان ميفرمايد به اينكه ما كارمان برابر رحمت است پس آن دو سه مطلب مربوط به درخواست انسانهاي دنيا زده است اما اين دو سه مطلب ديگر مربوط به پاسخ ذات اقدس اله است فرمود خداي سبحان برابر رحمت كار ميكند يك, يعني كل برنامههاي الهي رحيمانه است دو: اين رحمت امام جماعت ساير اوصاف الهي است كه بحثش مبسوطاً گذشت اينكه «سبقت رحمته غضبه» به اين معنا نبود كه رحمت خدا بيش از غضب خدا است بلكه به اين معنا بود كه رحمت خدا امام جماعت اوصاف خدا است همان بيان نوراني امام سجاد (سلام الله عليه) است كه در آن دعا عرض كرد «يا من تسعي رحمته أمام غضبه» خداي سبحان اسماي حسناي فراواني دارد كه جوشن كبير بخشي از آنها را ذكر كرده امام همهٴ اينها رحمان است گرچه امام آن ائمه الله است ولي امام همه اينها الرحمن است الرحمن او ضار است نافع است ودود است شفا ميدهد رازق است خالق است و اينها يعني برابر رحمت كار ميكند اين الرحمن كه إمام الأسماء است مقابل ندارد مقابل رحيم غضبناك بودن خدا و منتقم بودن خدا و معذب بودن خدا مطرح است مقابل رحيم اما آن الرحمن مطلق مقابل ندارد مقابلش عدم است نه غضب آن رحمت مطلقهاي كه وسعت كل شيء «رحمتى وسعت كل شيء» يا «برحمتك التى وسعت كل شيء» او ديگر مقابل ندارد مقابل او عدم است نه غضب آن رحمت فرمان ميدهد كه كجا فلان اسم ظهور كند كجا فلان وصف ظهور كند كجا فلان اسم پياده بشود كجا فلان وصف پياده شود اين همان بيان نوراني امام سجاد (سلام الله عليه) است كه «يا من تسعي رحمته أمام غضبه» او اگر بخواهد به جامعه انسانيت رحم بكند دستور ميدهد يك جا ﴿أشداء علي الكفار﴾[6] باشيد «أشدّ المعاقبين فى موضع النكال والنقمة» و مانند آن قبلاً هم مثال زده شد كه اگر يك پزشك معالج عادلي جراح باشد و دانشجويان زيادي هم تربيت كرده باشد همه آنها تحصيل كرده، حاذق، عادل باشند اين بيمارستاني كه تمام بخشهايش مربوط به جراحي است انسان وقتي وارد اين بيمارستان شد ميبيند عدهاي كارد و چاقو و وسائل برش دست آنها است عدهاي هم وسايل پانسمان دست آنها است دارو و مرهم و باند و اينها دستشان است خب يكي قلب را ميشكافد يكي مرهم ميدهد يكي دست را ميشكافد يكي پانسمان ميكند همه آنها به دستور آن پزشك حاذق مهربان عادل است كه ميبيند كجا بايد قلب اين بيمار را بشكافد درمان كند كجا با دارو بايد حل بكند بنابراين تابلوي اين بيمارستان را رحمت مطلقه تشكيل ميدهد هيچكدام اعضاي اين بيمارستان با بيماران درگير نيستند حالا فرض كنيد همه اينها مجروحان جنگي را دارند درمان ميكنند يك بيمارستاني است كه صدر و ساقهاش رحمت و عنايت و لطف است در همان جبهه يك چنين بيمارستاني تاسيس شده است كه خود بسيجيها دارند اداره ميكنند آن پزشكش هم بسيجي است آن كارگردانان آن هم بسيجياند زير مجموعه آن بسيجياند همه انسانهاي وارسته و عادلند اگر كسي وارد اين بيمارستان بشود ميبيند آن اصلي كه در اين بيمارستان حكومت ميكند اصل رحمت است منتها يك سرباز زخمي يا يك سپاهي يا آن بسيجي زخمي با دارو بايد درمان بشود با پماد بايد حل شود آن قسمت زخمش يكي هم بايد جراحي شود اينطور نيست كه حالا آنجايي كه جراحي شده روي قهر باشد ممكن است آن كسي كه تحت عمل جراحي است درد احساس بكند ولي اساس بيمارستان بر شفا و رحمت است اساس هندسه الهي بر رحمت است اينچنين نيست كه خداي سبحان بخواهد قهري نسبت به كسي اِعمال بكند اين قهرش ماموم است امام اين قهر آن مهر است آن دستور ميدهد كه اينجا جاي «أشد المعاقبين في موضع النكال والنقمة» است اينجا شما اگر بخواهيد گذشت بكنيد جامعه فاسد ميشود فرمود اينجا ﴿لاتاخذكم بهما رأفة في دين الله﴾[7] اين يك رأفت كاذب است شما اگر بزهكار را رها بكنيد در اجراي حد گرفتار عاطفهٴ وهمي بشويد فساد دامنگير ميشود پس ﴿لاتاخذكم بهما رأفة في دين الله﴾[8] فتحصل كه در نظام كيان در جهان كلي آنكه پرچمدار همهٴ اينها است كه ذات اقدس اله است به صبغهٴ رحمت رحمانيه دارد اداره ميكند. مطلب دوم آن است كه آن رحمت رحمانيه مقابل ندارد آن رحمت رحمانيه مقابلش عدم است. مطلب سوم آن است كه زير پوشش اين رحمت رحمانيه رحمت رحيميه قرار دارد غضب و انتقام قرار دارد كه همه اينها برابر آن رحمت رحمانيه عمل ميكنند كجا «أرحم الرّاحمين» باشد «فى موضع العفو والرحمة» كجا «أشدّ المعاقبين» باشد «فى موضع النكال والنقمة» همهٴ اينها به رهبري و امامت آن الرحمن مطلق دارند كار ميكنند سورهٴ مباركهٴ الرحمن هم اينچنين است نعمتهاي الهي را كه دراين سوره ميشمارد به بخشهاي بهشت ميرسد تعريف ميكند ﴿فبأيّ ٰالاء ربكما تكذّبان﴾ به جهنّم و شعلات جهنم ﴿يرسل عليكما شواظ من نار ونحاس فلا تنتصران ٭ فبأيّ آلاء ربّكما تكذبان﴾[9] يعني وقتي كه از راه هندسه عالم ميشمارد همانطوري كه فواكه بهشتي و غرف بهشتي و ﴿حور مقصورات في الخيام﴾[10] را ميفرمايد ﴿فبأيّ آلاء ربّكما تكذبان﴾ ﴿يرسل عليكما شواظ من نار ونحاس فاتنتصران ٭ فبأيّ آلاء ربّكما تكذبان﴾[11] همانطوري كه آن سيب و گلابي خيلي خوب است اين مواد آتشزا و انفجار و آدم سوز هم خيلي خوب است اين در آن نظام احسن و نظام كلي است كه هر كدام به جاي خود خوب است خيلي از ماها وقتي وارد قيامت شديم انشاءالله اهل بهشت باشيم اگر دستمان به در و ديوار جهنم برسد اين در و ديوار جهنم را ميبوسيم ميگوييم تو باعث شدي كه ما از ترس تو آلوده نشديم وگرنه اينجا ميآمديم اگر جهنم نباشد و آن ترس نباشد و آن تعذيب الهي نباشد خيليها به طرف فساد ميروند در حقيقت اگر آن يادآوري الهي نباشد كه باطن هر گناهي جهنم است خيليها به طرف فساد ميروند اينهم يك مطلب. ذات اقدس اله ميفرمايد ما عجولانه كار نميكنيم شما اگر يك حادثه تلخي برسد درخواست عذاب ميكنيد يا در صدد انتحار هستيد يا نفرين ميكنيد طبق اين سه چهار آيهاي كه خوانده شد ﴿ويدع الإنسان بالشر دعائه بالخير﴾[12] اين يك ﴿ربّنا عجّل لنا قطّنا قبل يوم الحساب﴾[13] كه مربوط به بعد از مرگ است دو، ﴿إن كان هذا هو الحق من عندك، فامطر علينا حجارةً من السماء أو ائتنا بعذاب أليم﴾[14] سه، اين طوائف آيات نشان ميدهد كه انسان كمحوصله است بعد ذات اقدس اله ميفرمايد به اينكه ما اينجور نيستيم كه حالا فوراً او درخواست مرگ كرد يا بچهاش را نفرين كرد يا همسرش را نفرين كرد يا رفيقش را نفرين كرد فوراً نفرين او را مستجاب كنيم دعاي خير را مستجاب ميكنيم ما نسبت به خير سريعالحسابيم يعني اگر كسي نسبت به مومني دعاي خير بكند از وجود مبارك پيغمبر (عليه و علي اله آلاف التحية والثناء) رسيده است كه چند دعا است كه بدون حجاب است يعني بالا ميرود «دعوتان ليس بينهما و بين الله سبحانه تعالي حجاب» يكي همان «دعوة المرء لأخيه بظهر الغيب» يك كسي براي برادر مومنش در غياب او دعا بكند حل مشكل او را از ذات اقدس اله مسئلت بكند كه حالا مشكل دنيايي دارد مشكل اخروي دارد ممكن است خدا دعاي ما را در اثر سيئات ما مستجاب نكند يا دير مستجاب كند اما دعاي مومن نسبت به مومن را در اين حديث نوراني فرمود سريعاً استجابت ميكند هيچ حجابي ندارد خدا ميفرمايد حالا كه اين مومن به فكر مومن ديگر است من كه اولي به رحمتم فرمود اين دعا حجابي ندارد بين اين دعا و اجابت ذات اقدس اله خب اينجا خدا به عنوان سريع الحساب ظهور ميكند اما نفرينها را اينطور نيست حالا اگر كسي نسبت به ديگري بد كرد ظلم كرد او هم رنجيد و نفرين كرد اينطور نيست كه حالا نفرين سريعاً بگيرد بعضي از نفرينها كه از يك قلب شكستهاي برخواست ممكن است سريعاً اثر كند اما غالب نفرينها و غالب اين بدخواهيها با تأتّي همراه است با عجله همراه نيست چه براي خود انسان چه براي ديگري فرمود ﴿ولو يعجل الله للناس الشر استعجالهم بالخير لقضي إليهم أجلهم﴾ اگر هر كسي بيحوصله شد نفرين كرد ما نفرينش را مستجاب كنيم كه بساط خيليها سريعاً برچيده ميشود اينطور نيست ما مهلت ميدهيم براي اينكه خود انسان هم كم حوصله است هم كم ظرفيت حالا بسيار خوب يك كسي يك حادثه تلخي پسرش برادرش نسبت به او بد كرد او نفرين كرد خدايا جان مرا بگير يا مرا از اين دنيا ببر فرمود ما يك كمي بيماري به طرف او متوجه كنيم او دادش درميآيد ﴿دعانا لجنبه أو قاعداً أو قائماً﴾ يك كمي ما بخواهيم فشار بدهيم اين نالهاش بلند است اين چگونه ميتواند عذاب ما را تحمل بكند ﴿و إذا مس الإنسان الضرّ دعانا لجنبه أو قاعداً أو قائماً﴾ او يك چنين چيز ضعيفي است اگر نشسته است كه دادش بلند است اگر ايستاده است كه دادش بلند است اگر به پهلو خوابيده دادش بلند است در هر سه حال بالاخره فريادش بلند است بعضيها هستند كه در بيمارستان بايد مستجع بايد باشند يا مابنته بايد باشند مستنقي بايد باشند بعضيها هستند كه بايد بنشينند بعضيها هستند كه قدرت نشستن ندارند فرمود در همه حال ما را ميخوانند يا اشاره به استيعاب احوال است كه در جميع حالات ميگويد يا الله حالا بر فرض هم يا الله نگويد لفظاً نگويد يا الله قلبش با ما است مشكلش را از ما ميخواهد اين روايت را هم قبلاً ملاحظه فرموديد كه مرحوم صدوق رضوان الله تعالي عليه در كتاب شريف توحيدشان نقل ميكند كه وجود مبارك امام (سلام الله عليه) با برخي از همراهانشان رفتند به عيادت بيماري آن بيمار در رختخوابش از اين پهلو به آن پهلو ميغلطيد يا در رختخواب بود آه داشت آنكه در خدمت حضرت بود به اين بيمار گفت چرا ميگويي آه بگو يا الله مرحوم صدوق رضوان الله تعالي عليه در اين كتاب شريف توحيد نقل ميكند كه ذات مقدس معصوم (سلام الله عليه) به اين همراهش فرمود «آه اسم من أسماء الله سبحانه تعالي» اين در حقيقت خدا را ميخواهد حالا يا اسمش را ميبرد يا نميبرد شما اصرار نداشته باش بگويد يا الله اين با تمام وجود ميگويد خدا اين آهي كه او ميگويد يعني كسي كه مشكل مرا حل بكند خوب مسلمان است شيعه است او را ميخواهد بنابراين انسان در تمام حالات با او سروكار دارد فرمود حالا تو كه اينطوري ﴿إذا مس الإنسان الضر دعانا لجنبه أو قاعداً أو قائماً﴾ خب چرا نفرين ميكني چرا براي خودت چرا براي ديگران شما كه اينقدر ظرفيتتان كم است بنابراين توقع نداشته باشيد ذات اقدس اله مثل شما عجولانه كار بكند در بعضي از روايات هم آمده است كسي عجولانه كار ميكند كه ميترسد از دست او حادثه رخت بربندد و در رود در قرآن هم فرمود ﴿و مانحن بمسبوقين﴾[15] كسي كه قضا و قدر ما را جلو نميزند ما پس بيافتيم كه جلو باشيد دست ما هستيد دنبال باشيد دست ما هستيد ما مسبوق نيستيم ﴿قدّرنا بينكم الموت و ما نحن بمسبوقين﴾[16] كه كسي سابق بشود قضا و قدر ما بشود دنبال اينطور نيست اينكه فرمود اينها معجز نيستند ﴿ولايحسبن الذين كفروا سبقوا﴾[17] اينها خيال نكنند جلو زدند كجا رفتند آنجا هم بالاخره ملك ما است آنجا هم ماموران ما هستند آنجا هم ما حضور داريم اينها حركت كردند وگرنه ﴿هو الأول و الآخر والظاهر والباطن﴾[18] اينطور نيست كه اينها كه رفتند جلو افتادند كه ﴿ولايحسبنّ الذين كفروا سبقوا﴾[19] بخش ديگر فرمود ﴿وما نحن بمسبوقين﴾[20] كسي كه نميتواند از ما جلو بزند كه فرض ندارد كه يك موجود محدود بتواند نامحدود را كنار بزند بنابراين فرمود به اينكه وضع ما اين است اما كساني كه خيلي بيراهه رفتند ما آنها را نميگيريم فقط به حال خودشان رها ميكنيم كه اين از بدترين انحاي عقوبت است فرمود ﴿ولو يعجّل الله للناس الشر استعجالهم بالخير لقضي إليهم أجلهم﴾ اگر ما اينكار را ميكرديم اجل اينها به طرف اينها ميآمد گفتند لقضي معناي لنزل يا لأنزل در آن تضمين شده است يعني مدت اينها به سر ميآمد مرگ اينها فرا ميرسيد به حيات اينها خاتمه داده ميشد ولي اين كار را نميكنيم در بخشهاي ديگر همين سورهٴ مباركهٴ يونس آيهٴ 7 فرمود كه ما كه معارف را گفتيم مردم دو قسمند يك عده به قيامت معتقد نيستند لقاي ما را اميدوار نيستند ﴿إن الذين لايرجون لقائنا ورضوا بالحياة الدنيا واطمئنّوا بها والذين هم عن آياتنا غافلون ٭ أولئك مأواهم النار﴾ الآن ميفرمايد به اينكه اينهايي كه ما گفتيم ﴿لايرجون لقائنا﴾ اينها را هدايتشان كرديم از راه عقل و فطرت نپذيرفتند وحي فرستاديم نپذيرفتند مهلت داديم برنگشتند خب همهٴ راهها را ما جلوي آنها گشوديم اينها را به حال خودشان رها ميكنيم ﴿فنذر الذين لايرجون لقائنا في طغيانهم يعمهون﴾ كه اين از بدترين كيفرها است كه انسان به حال خود رها شود انسان كه به حال خود رها شد كه اينطور نيست كه خودكفا باشد خب ديگري او را ميگيرد ميربايد اينطور نيست كه حالا شياطيني كه آمادهاند براي ربودن ﴿وشاركهم في الأموال والأولاد﴾[21] از يك سو ﴿وأجلب عليهم بخيلك و رجلك﴾[22] از سوي ديگر، پياده نظام دارد سواره نظام دارد كاملاً مواظب يك انساني كه در راه است او را گمراه بكند چه رسد به اينكه انسان در بيابان تنها باشد فرمود ما او را به حال خودش رها ميكنيم اينكه وجود مبارك پيغمبر (عليه وعلي آله آلاف التحية والثناء) بارها به خدا عرض ميكرد «لاتكلنى إلي نفسى طرفة عين أبداً» «برحمتك استغيثُ» و وجود مبارك صديقهٴ كبرا (سلام الله عليها) ديد پدر بزرگوارش اين را خيلي ذكر ميكند باز ميفرمايند اين را به صورت حرز قرار دادند دستور دادند در نگين انگشترشان نوشتند با خودشان داشتند كه «يا حيّ يا قيوم برحمتك استغيث فاغثنى ولاتكلنى إلي نفسى طرفة عين» براي اينكه از بدترين خطرها اين است كه انسان به حال خودش رها بشود مشكلش اين است كه نميداند تحت ولايت كيست آن وقت تحت ولايت ﴿واجلب عليهم بخيلك و رجلك﴾[23] ميشود و نميفهمد عمري تحت ولايت شيطان است اينكه ميگويد من هر چه دلم ميخواهد ميكنم هر جا دلم بخواهد ميروم همين است خداي سبحان كه كسي را به حال خود رها ميكند تكويناً كه محال است كه كسي به حال خود رها بشود چون تفويض است چون موجود ممكن تمام حياتش به ذات اقدس اله است ذاتش وصفش اما آن لطف خاصي را كه تا حال نسبت به او مبذول ميكرد حالا مبذول نميكند اين يك وصف عدمي است اضلال هم همينطور است كه قبلاً هم ملاحظه فرموديد ﴿يضلّ من يشاء﴾[24] نه يعني يك چيزي به كسي ميدهد به نام ضلالت چون ضلالت عدمي است فقدان هدايت است يعني آن لطف هاديانهاي كه قبلاً داشت حالا ندارد ﴿و مايمسك فلا مرسل﴾[25] نه اينكه يك چيزي به كسي بدهد به عنوان رهايي به نفس يا ضلالت و مانند آن، آن وقت اين شخص در همان طغيان خود كوركورانه راه ميرود و نميداند بنابراين آنهايي كه ﴿لايرجون لقائنا﴾ منشأش غفلت است و مساجد و حسينيهها و روحانيت متعهد كار اصلياش تذكره است بارها به عرضتان رسيد مشكل مملكت ما مشكل دولت و ملت ما مشكل علمي نيست كه الآن ما چيزي را ندانيم البته مشكل خواص همين است مثلاً در يك كشور هفتاد ميليوني شايد مثلاً يك ميليون اگر ما با خوشباوري نگاه كنيم اينها مشكل علمي دارند يعني در صدد تحقيق مسائل عميق جهانبيني هستند يا صنعتاند يا فنآورياند و مانند آن اما آن شصت و نه ميليون مشكلشان مشكل عملي است يعني روي بديهيات ميلغزند الآن تمام اين محاكم دادگستري را كه شما ميبينيد، ميبينيد اين دستگاههاي قضايي و دادگستري جزو پرتر افيكترين ادارات است كه مسجدها در ماه مبارك رمضان اينقدر جمعيت ندارد ولي پروندههايشان را كه نگاه ميكنيد روي همان الفباي دين است يعني اختلاف بين موجر و مستاجر هست كم فروشي هست گرانفروشي هست خلف وعده هست بد نگاه كردن هست بد گفتن است اينها ديگر مشكل علمي نيست كه همه ميدانند كه اين اختلاف بد است كم فروشي بد است گرانفروشي بد است مغبون كردن بد است زير و رو دو جور باشد بد است موجر و مستاجر نبايد بالاخره بيجا تخليه كنند يا بيجا اجاره را ندهند اينها بديهيات و الفباي دين است آنكه مشكل ايجاد كرده غفلت است ياد مرگ را فراموش كردن است مسجدها كارشان همين است آن مطالب علمي را انسان بايد بگذارد به جاي همايشها و مطالب علمي جايشان خوب است اگر يك واعظي رفته روي منبر چهار نفر را اصلاح كرده با يك بيان خوبي با يك شعري با يك پندي با يك نصيحتي با يك روايتي اين موفق است مشكل جامعه ما الآن اين نيست كه انسان بيايد آن مطالب عميق را آن مطالب عميق مال اينجاها است حوزه است و دانشگاه است و مجالس تخصصي است اما اكثري ما جامعه ما و خود ما مشكل ما غفلت است و اينكه ذات اقدس اله مكرر در مكرر فرمود اينها فراموش كردند اينها غافلند ما اينها را تذكره داديم ﴿ولقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدّكر﴾[26] با صداي بلند فرمود آيا كسي هست كه به يادش بيايد ما اين تريبون تذكره دست ما است اگر همين الفباي دين است همين رسالهٴ عمليه است اينها مشكلي نيست اگر جامعهٴ ما همين رساله را عمل بكند همين الفباي دين را عمل بكند ما هيچ مشكلي نداريم خب كسي ميشود بگوييم رشوه گرفتن را نداند بد است اطلاعات فروشي را بد است نميداند جاسوسي را بد است آخر اينها كه ديگر مسائل پيچيده نيست اينها جزو مسائل ابتدايي دين است فرمود به اينكه اينها منشأش غفلت است منشأش نسيان است اما مشكل جدي است غفلت زدايي كار اساسي انبيا است تذكره كار اساسي انبيا است نظير ﴿فبأيّ ٰالاٰء ربّكما تكذبان﴾ كه ترجيع بند گونه سورهٴ الرحمن است سورهٴ قمر هم اين است ﴿لقد يسّرنا القرآن للذكر فهل من مدّكر﴾ چندين جا در همان سوره بعد از اينكه پشت سر هم آيات را ذكر ميكند فرمود اين تذكره است آيا كسي هست گوش بدهد آيا كسي هست به يادش بيايد اين صدا صداي آشنا است آيا كسي هست گوش دهد اين صدا از كجا است به دنبالش برود بالاخره كسي كه مسافر است ميداند صداي زنگ گردن شتر به كدام سمت ميرود قافله را ميشناسد كه اين صداي جرس از كجا آمده به كجا دارد ميرود خوب كه گوش ميدهد ميبيند كه اين صدا صداي آشنا است آدم هم وقتي يك صدايي از دم در بيايد بگويد كيست يا تلفن بكنند كيست ميفهمد آشنا است يا بيگانه است انبيا حرفشان آشنا است يعني آدم كه گوش ميدهد ميبيند كه اين حرف را من يك جا شنيدهام همهٴ ما اين حرفها را شنيديم حالا آن روزي كه گفتيم ﴿قالوا بليٰ﴾ در ﴿قالوا بلي﴾[27] يا آنجا بود يا ﴿فألهمها فجورها و تقواها﴾[28] بود يا ﴿أقم وجهك للدين حنيفاً﴾[29] بود بالاخره همه ما اين حرفها را سابقه داريم اگر يك كسي دم در باشد يا تلفن كند ما كاملاً ميشنويم اين صدا صداي آشنا است خدا ميفرمايد صداي انبيا براي گوش جان شما آشنا است اينها آمدند شما را از آن غفلت بيرون بياورند همين. ﴿فنذر الذين لايرجون لقائنا في طغيانهم يعمهون﴾ بعد ميفرمايد اي انسان آخر شتابزده درخواست عذاب ميكني براي چه ﴿و إذا مس الإنسان الضر دعانا لجنبه أو قاعداً أو قائماً﴾ اين ميتواند با استعمال در آن جامع انتزاعي به هر دو متعلق باشد بيان هر دو اين است كه آيا اين ﴿دعانا﴾ اين ﴿لجنبه أو قاعداً أو قائماً﴾ متعلق به ﴿دعانا﴾ است يعني در همه حال ما را ميخوانند يا ﴿إذا مس الانسان الضرّ﴾ لجنبه أو قاعداً أو قائماً دعانا اگر نشسته باشد مشكل پيش بيايد دعانا ايستاده باشد مشكل پيش بيايد دعانا خوابيده باشد مشكل پيش بيايد دعانا يا جامع هر دو است در قبال البته اين تطبيق شده است به اينكه كساني كه مشكل درماني دارند بعضيها نشسته نماز ميخوانند بعضيها ايستاده نماز ميخوانند بعضيها به پهلو آرميده نماز ميخوانند نظير آنچه كه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ آل عمران آمده كه روايتي كه در ذيل اين آيه است همان اقامهٴ نمازها در حالتهاي گوناگون را يادآور شده است آيهٴ 191 سوره مباركه آل عمران اين است ﴿أولي الالباب﴾[30] كيانند ﴿الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً و علي جنوبهم﴾ مردان الهي و اولو الألباب كساني هستند كه اگر ميتوانند ايستاده نماز ميخوانند نشد نشسته ميخوانند نشد به پهلو البته اين روايت مزاحم با اطلاق نيست آن حكم فقهياش محفوظ است اما مردان الهي كساني هستند كه در جميع حالات به ياد ذات اقدس اله هستند چه ايستاده چه نشسته چه به پهلو آرميده اينجا هم در مقابل كساني كه سختي ديدند در هر سه حال ميگويند خدا خب حالا اگر انسان اينچنين است كه در همهٴ حالات ميگويد خدا و فوراً او را ميخواند براي كشف آن هم مقطعي هم ميخواند آن وقت چرا انسان عجولانه براي خود و براي ديگران تصميم به نفرين بگيرد فرمود شما شتابان ميگويي خدا و شتابزده هم يادت ميرود هر دو بخشش عجول هستي ﴿و كان الإنسان عجولا﴾[31] هم شتابان ميگويي يا الله هم زود يادت ميرود الله گفتنت را ﴿و إذا مس الإنسان اضرّ دعانا لجنبه أو قاعداً أو قائماً فلمّا كشفنا عنه ضرّه مرّ كأن لم يدعنا إلي ضر مسّه﴾ گويا اصلاً نگفته بود خدا اين هم منشأ غفلت است اين است كه ميگويند هميشه به ياد خدا باشيد غفلت نداشته باشيد براي همين است و آن يك نعمتي است انسان با خداي خودش رابطه داشته باشد حالا چرا فراموش بكند خب انسان اين خصيصه را دارد كه وقتي كه گرفتار شد به كسي كه ميتواند گرفتاري او را برطرف كند اهل تملق است نسبت به او اظهار حاجت ميكند و مانند آن او خدا را هم در همين حد ميخواند ديگر نميداند كه چه كسي او را اينجا آورده و چه كسي او را اينجا دارد ميبرد اين را نميبيند كه اين بزرگان ميگويند به اينكه حالا كسي كه رفته يا حوزه يا دانشگاه چهار تا كلمه درس خوانده بعد خدا يادش ميرود ديگر نميداند كه چه كسي دست او را برد به مكتب و كه او را از مكتب به مدرسه و راهنمايي و دبيرستان و حوزه و دانشگاه برد چه كسي دست او را گرفته ﴿ما من دابةٍ إلا هو آخذ بناصيتها﴾[32] اصلاً زمامش به دست كيست چه كسي او را آورده اينجا چه كسي او را نشانده چه كسي او را خوابانيده چه كسي در خواب كنار بالين او حفاظت او را به عهده گرفته خدا ميفرمايد در همه حال من بودم ﴿من يكلئلم بالّيل والنهار من الرحمن﴾[33] حالا شما زمان بيداري خيال ميكنيد كه خودتان را حافظيد حالا خوابيديد اين همه حشراتي كه از كنار گوش آدم چشم آدم اعضا و جوارح آدم رد ميشود چه كسي شما را در خواب حفظ ميكند وقتي خسته شديد ميفهميد كه از شب تا صبح چند بار از پهلو به پهلو غلطيديد اينطور نيست كه ما شما را تر و خشك ميكنيم جابجا ميكنيم مثل يك مادري كه مواظبت كودكش وقتي اين پهلو خسته شد پهلوي ديگر ميخواباند يعني شما آدمي كه خوابيد شب تا صبح مثلاً هشت ساعت خوابيد مخصوصاً جوان است متوجه نيست اين ميداند چند بار از اين پهلو به آن پهلو آمده اين كه نميداند و همه اين غلطيدن از پهلوي راست به پهلوي چپ حساب شده است خب حالا چه كسي خسته شدهايد اين خستگي شما را رفع ميكند چه كسي شما را جابجا ميكند تر و خشك ميكند چه كسي مواظب است كه حشراتي به گوشتان نيايد ﴿من يكلئلم بالّيل والنهار من الرحمن﴾[34] لذا خوابيدن يك دعايي دارد برخاستن يك دعايي دارد خدا را شكر كه سالماً برخاستيم فرمود شما اين حالت را داريد ما لحظه به لحظه شما را داريم جابجا ميكنيم آن وقت البته غافل هستيد عمده اين است كه انسان اين غفلت خودش را برطرف كند انبيا بخش اساسيشان براي موعظه است براي غفلت زدايي است البته چون اگر همه را بخواهند به آن مراحل علمي دعوت كنند كه خب همه نه آن كشش را دارند نه شدني است خب اگر همه بيايند متخصص در رشتههاي فقه و اصول بشوند يا رشتههاي طب و درمان بشوند كه زندگي فلج است نه همه اين استعداد را دارند نه مصلحت اين است آنكه مشكل عمومي است غفلت است آن كه مشكل عمومي است موعظه است.
سؤال: جواب: نه خب براي اينكه امتحان الهي هم بركت است در همان بخشي كه دارد كه ما امتحان كرديم اينها بيراهه ميروند ميفرمايد ﴿فلولا إذ جائهم بأسنا تضرعوا﴾[35] ما اينها را يك قدري فشار آورديم كه بگويند يا الله كه در همان حال ما دَرِ رحمت را باز كنيم چرا نكردند ﴿فلولا إذ جائهم بأسنا تضرعوا﴾[36] چرا نگفتند يا الله در حال خوشي كه نگفتند ما يك قدري فشار آورديم كه بگويند يا الله ما باز آن را هم قبول كنيم آن را نكردند ديگر ديديم اينطور است ﴿فتحنا عليهم أبواب كل شيءٍ حتي إذا فرحوا بما أوتوا أخذناهم بغتةً﴾[37] ديديم آخر موعظه كرديم نشد در حال عادي نشد يك كمي فشار آورديم كه بگويند يا الله آن هم نشد بعد درهاي رحمت را به عنوان آزمون به روي آنها باز كرديم وقتي پر نعمت شدند در اين نعمتهاي فراوان اينها را گرفتيم خب چرا نگفتند ﴿فلولا إذ جائهم بأسنا تضرعوا﴾[38] چرا نگفتند يا الله ما آن را هم كه قبول ميكرديم اين همان سعهٴ رحمت الهي است ﴿فلما كشفنا عنه ضرّه مرّ كأن لم يدعنا إلي ضرّ مسه﴾ اين نهايت غفلت انسان است كه ﴿في طغيانهم يعمهون﴾ ﴿كذلك زيّن للمسرفين ما كانوا يعملون﴾ اگر كسي اهل اسراف باشد اين را زينت ميداند اين كار را كار خوب ميداند حالا كيست؟ شيطان ﴿زين لهم سوء أعمالهم﴾[39] اين است يا عوامل ديگر دارد اين كار براي انسان زيبا است اين كار را ميپسندد در حاليكه اين كار براي انسان زيانبار است.
والحمد لله رب العالمين
[1] ـ اسراء، ١٨.
[2] ـ كهف، ٥٤.
[3] ـ اسراء، ١١.
[4] ـ اسراء، ١١.
[5] ـ اسراء، ١١.
[6] ـ فتح، ٢٩.
[7] ـ نور، ٢.
[8] ـ نور، ٢.
[9] ـ الرحمن، ٣٥ ـ ٣٦.
[10] ـ الرحمن، ٧٢.
[11] ـ الرحمن، ٣٥ ـ ٣٦.
[12] ـ اسراء، ١١.
[13] ـ ص، ١٦.
[14] ـ انفال، ٣٢.
[15] ـ واقعه، ٦٠.
[16] ـ واقعه، ٦٠.
[17] ـ انفال، ٥٩.
[18] ـ حديد، ٣.
[19] ـ انفال، ٥٩.
[20] ـ واقعه، ٦٠.
[21] ـ اسراء، ٦٤.
[22] ـ اسراء، ٦٤.
[23] ـ اسراء، ٦٤.
[24] ـ رعد، ٢٧.
[25] ـ فاطر، ٢.
[26] ـ قمر، ١٧.
[27] ـ اعراف، ١٧٢.
[28] ـ شمس، ٨.
[29] ـ يوسن، ١٠٥.
[30] ـ آل عمران، ١٩٠.
[31] ـ اسراء، ١١.
[32] ـ هود، ٥٦.
[33] ـ انبياء، ٤٢.
[34] ـ انبياء، ٤٢.
[35] ـ انعام، ٤٣.
[36] ـ انعام، ٤٣.
[37] ـ انعام، ٤٤.
[38] ـ انعام، ٤٣.
[39] ـ توبه، ٣٧.