06 04 2010 4797460 شناسه:

تفسیر سوره طه جلسه 33 (1389/01/17)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَكُمْ إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُم مِنْ خِلاَفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّكُمْ فِي جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَي ﴿71﴾ قَالُوا لَن نُؤْثِرَكَ عَلَي مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِي هذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ﴿72﴾ إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِيَغْفِرَ لَنَا خَطَايَانَا وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَي ﴿73﴾ إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي ﴿74﴾ وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَي ﴿75﴾ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذلِكَ جَزَاءُ مَن تَزَكَّي ﴿76﴾

تهمت های و تهديدهای فرعون در مقابل ايمان ساحران

فرعون چند تا دسيسه داشت يكي اينكه وجود مبارك موساي كليم را متّهم به سِحر كرده دوم اينكه زمينه براي مبارزه و مناظره را فراهم كرد بعد از استخفاف, بعد از اينكه ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾[1] گفت اين ملّت كه بين سِحر و معجزه فرق نمي‌گذارند من يك صحنهٴ مناظره و مبارزه‌اي تشكيل مي‌دهم كه هر دو بتوانند يك سلسله چوبها و طنابها را به صورت مار در بياورند اين مردمِ سَخيف و خفيف‌العقل كه توانِ تشخيص بين معجزه و سِحر را ندارند من در آن صحنه پيروز مي‌شوم اين كار را كرد بعد از مشورت و در اين صحنه ذات اقدس الهي به موساي كليم فرمود درست است كه مردم سخيف و خفيف‌العقل و تهي‌مغزند شستشوي مغزي شدند ولي من حجّت الهي را بيّن مي‌كنم كه حتّي آنها هم بفهمند ﴿لاَ تَخَفْ إِنَّكَ أَنتَ الْأَعْلَي[2] هراس نداشته باش تو در اين صحنه پيروز مي‌شوي بعد از اينكه وجود مبارك موساي كليم در اين صحنه پيروز شد فرعون چاره‌اي نداشت مگر اينكه بپذيرد لكن براي اينكه نپذيرد و عدّه‌اي را تعذيب كند و آن تعقيب موسي و هارون(عليهما السلام) را ادامه بدهد نقشه‌اي كشيد به اين ساحران گفت شما عمداً كوتاه آمديد, شما عمداً كوتاه آمديد مي‌توانستيد يك سِحر قوي‌تري ارائه كنيد كه در برابر كار موساي كليم كه ـ معاذ الله ـ سِحر است مقابله كند چون شما عمداً كوتاه آمديد ﴿إِنَّهُ لَكَبِيرُكُمُ الَّذِي عَلَّمَكُمُ السِّحْرَ﴾ من شما را تنبيه مي‌كنم چرا ايمان آورديد قبل از اذن من, خب آنها اگر مي‌گفتند كه براي ما حق روشن شد ايمان آورديم چه تهديدي نسبت به تقطيع و تصليب و امثال ذلك بود فرعون دارد همهٴ اينها را متّهم مي‌كند برابر آنچه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» گذشت گفت همهٴ شما ساحريد و توطئه‌گر و عمداً كوتاه آمديد چون همه‌تان ساحريد و توطئه‌گر ﴿إِنَّ هذَا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ فِي الْمَدِينَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهَا أَهْلَهَا﴾[3] بنابراين همهٴ شما تحت تعقيبيد اين بود كه فرعون بعد از آن شكست اينها را به آن تقطيع و تصليب تهديد كرد وگرنه آنها اگر مي‌گفتند كه حق براي ما روشن شد ما ايمان آورديم خب چرا به دار بياويزند چرا بايد اعضا و جوارحشان مُثله بشود اينكه گفت ﴿إِنَّ هذَا لَمَكْرٌ مَكَرْتُمُوهُ﴾ يعني شما كه ساحرانيد عمداً كوتاه آمديد با نقشهٴ قبلي او بر شما پيروز شد و دعواي او را تثبيت كرديد اين يك مطلب.

تفاوت معجزه باکرامت وارهاص

مطلب ديگر در بحثهاي قبلي بين كرامت و معجزه و ارهاص فرقي گذاشته شد معجزه بايد با تحدّي همراه باشد گاهي تحدّي به ادّعا در نبوّت است گاهي در امامت, اگر پيغمبر يا امام(عليهما السلام) يك كار غير عادي انجام بدهند كه همراه با تحدّي نباشد مي‌شود كرامت, اگر پيغمبر يا امام(عليهما السلام) كاري را انجام بدهند بر خلاف عادت خرق عادت بشود همراه با تحدّي باشد براي اثبات نبوّت يا امامت هر دو مي‌شود معجزه, معجزه اختصاصي به پيغمبر ندارد براي اثبات مدّعاست اگر آن مدّعا نبوّت باشد نبيّ اين كار را بكند مي‌شود معجزه, اگر آن مدّعا امامت باشد امام اين كار را بكند مي‌شود معجزه, اما ذات اقدس الهي فرمود اين تقطيع او و تصليب او هيچ اثر نكرده اين تهديد قبل از اينكه كسي را اعدام بكنند مي‌توان به او خطاب كرد كه من اول تو را مُثله مي‌كنم بعد به دار مي‌آويزم اين درست است, درست است بعد از تقطيع و اعضا قطعه قطعه شده آن وقت نمي‌شود گفت كسي را تصليب كرد, مصلوب كرد به دار آويخت اما قبل از اعدام به مخاطب زنده خطاب كردن درست است بعد از مُثله كردن اين است گرچه «واو» مفيد ترتّب نيست اما آن تقديم ذكري ناظر به اين مطلب است.

شرط حسن ياقبيح بودن کيفر وعذاب

مطلب بعدي آن است كه در جريان محارب كه جزاي محارب همين است فرق جزاي محاربي كه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آمده با كاري كه فرعون مي‌كرد فرق بين عدل و ظلم است ذات اقدس الهي كارِ اصحاب اُخدود را در قرآن نقل كرده كه اين ظلم بود, كار خودش را نقل مي‌كند كه ﴿ثُمَّ لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي[4] كه سوخت و سوز جهنم است اين عدل است سوزاندن يا اعدام كردن يا رجم كردن ذاتاً قبيح نيست اين اگر ظلم بود قبيح است, عدل بود حَسن است به عنوان كيفر بود حق است به عنوان ظلم و ستمِ ابتدايي بود قبيح است و مانند آن وگرنه كارِ اصحاب اُخدود را كه در دنيا انجام شده و به عنوان ظلم بود قوي‌تر از اين و شديدتر از اين را ذات اقدس الهي در قيامت در جهنم دارد كه ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾[5] در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «فجر» دارد كه ﴿فَيَوْمَئِذٍ لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ[6] خب اين عدلِ محض است بنابراين اولاً در جريان محارب يكجا چهار عضو را قطع نمي‌كنند بلكه به نوبت هست اين يكي, و ثانياً فرق اساسي در ظلم و عدل است.

سرّ نزول آيه ﴿وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ﴾ در روزغدير

مسئله‌اي كه مربوط به غدير و سقيفه بود كه وجود مبارك پيغمبر احساس خطر مي‌كرد و خدا فرمود: ﴿وَاللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ[7] اساس هراس وجود مبارك پيغمبر همان اساس سياسي بود براي اينكه اين منافقين قبلاً هم بودند آن وقت هم بودند بعد هم بودند وجود مبارك پيغمبر نه از كفرِ كافران مي‌ترسيد نه از نفاقِ منافقان هميشه درگير بودند و خداوند هم به آن حضرت فرمود: ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ[8] حضرت هرگز نمي‌فرمود در جريان غزوه اُحد كه يك سوم مردم مدينه منافق بودند با حضرت هم درگير بودند دهن‌كجي مي‌كردند حضرت ترسيده باشد اين‌چنين نيست با اينكه هزار نفر از خانه‌ها حركت كردند بروند در جبههٴ اُحد سيصد و اندي برگشتند اين رقم كم نيست گذشته از اينكه هم با يهوديها ارتباط جاسوسي داشتند هم با مشركان مكه ولي پيغمبر هراسي نداشت آ‌ن وقتي كه ﴿لاَ تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ نصيب حضرت شد حضرت ترسي نداشت چه سيزده سال مكّه چه ده سال مدينه حضرت ترسي نداشت مخصوصاً الآن كه فاتحانه در جريان غدير خم مطرح است. منافقان قبلاً هم بودند بعداً هم بودند كارشكني مي‌كردند بدترين اهانت را كردند قصّهٴ اِفك را همين منافقان تأمين كردند وجود مبارك پيغمبر ترسي نداشت ترس از شستشوي مغزي است كه اگر مردم نتوانند بفهمند انسان چه بكند فرمود ما كاري مي‌كنيم كه مردم ديگر كاملاً بفهمند حالا از آن به بعد ايمان آوردن يا كفر ورزيدن در اختيار مردم است اين ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[9] ناظر به بحث تكويني است ديگر يعني بشر آزاد است مي‌خواهد قبول بكند مي‌خواهد رد كند ولي حجّت بايد حجّت بالغه باشد كه ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[10] اين معناي ﴿لاَ إِكْرَاهَ﴾ معنايش اين نيست كه انسان تشريعاً آزاد است تشريعاً اگر آزاد بود كه ديگر آن بگير و ببند را نداشت كه ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِيمَ صَلُّوهُ﴾[11] تكويناً بشر آزاد است و اين كمال است كه انسان كفر اگر مي‌ورزد بر اساس آزادي است مؤمن اگر مي‌شود بر اساس آزادي است و خداي سبحان انسان را متفكّر و آزاد خلق كرده اما تشريعاً بر او واجب است كه مؤمن بشود امر به معروف و نهي از منكر در همين راستاست, بهشت و جهنم در همين راستاست, وعده و وعيد از همين قبيل است, تبشير و انذار هم از همين قبيل است بنابراين وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هراس داشت كه متّهم بكنند كه دامادش را خليفه كرده فرمود نه, ما مسئله را طرزي بيان مي‌كنيم كه ديگر خب روشن بشود و روشن هم شده از آن به بعد خود اينها كه دسيسه‌چين بودند و بسياري از اينها جزء سران نفاق بودند گفتند «بخ بخ لك يابن ابي‌طالب أصبحت مولاي و موليٰ كلّ مؤمن و مؤمنة»[12] بالأخره بعدها برگشتند ولي به حسب ظاهر آنجا قبول كردند يعني طرزي وجود مبارك پيغمبر پيام الهي را ابلاغ كرده است كه كسي عذري نداشته باشد اين مي‌شود حجّت بالغه.

معنای آيه ﴿لَن نُؤْثِرَكَ عَلَي مَا جَاءَنَا﴾

خب, فرمود شما مي‌فهميد كه ﴿أَيُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَي﴾ اين مسئلهٴ ايثار كه ﴿لَن نُؤْثِرَكَ عَلَي مَا جَاءَنَا﴾ يعني ما تو را انتخاب نمي‌كنيم و ترجيح نمي‌دهيم مشابه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» آيهٴ 90 گذشت كه برادران يوسف به يوسف عرض كردند كه ﴿أَءِنَّكَ لَأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهذا أَخِي قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا﴾ آنها در آيهٴ 91 گفتند كه ﴿تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا﴾ خدا تو را بر ما مقدّم داشت, ايثار كرد, اگر وجود مبارك يوسف نبيّ معصوم است و آنها اين‌چنين نيستند ذات اقدس الهي اين نبيّ معصوم را مقدم داشت بر آنها ايثار كرد, ترجيح داد, تقديم كرد اينها هم مي‌گويند ﴿لَن نُؤْثِرَكَ عَلَي مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ﴾ ما راه خودمان را پيدا كرديم خدا و دين خدا را اصل قرار مي‌دهيم و تو را نمي‌پذيريم.

نائل شدن ساحران ازعلم اليقين به عين اليقين

مطلب ديگر اينكه وقتي ساليان متمادي يا مدّت مديدي وجود مبارك موساي كليم اين معارف وحياني را براي مردم مصر بيان كرد همهٴ اينها شنيده بودند چه اينكه آياتي را كه قبلاً خوانديم از همين راه بود ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي[13] اينها را وجود مبارك موساي كليم براي همهٴ مردم تبيين كرده و خداوند هم فرمود اگر كسي بين حق و باطل در فضاي شهادت آن‌چنان فرق بگذارد كه به علم‌اليقين برسد ما خيلي از چيزها را به او نشان مي‌دهيم در سورهٴ مباركهٴ «تكاثر» آنجا فرمود: ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾[14] اگر كسي به مرحلهٴ علم‌اليقين برسد الآن كه اينجا نشسته است جهنم را مي‌بيند نه اينكه بعد از مرگ, بعد از مرگ خب كفار هم مي‌بينند مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[15] آن‌كه مي‌گويد علم‌اليقين زمينه براي عين‌اليقين است براي دنياست خب اگر اين گروه آن‌چنان ايثار كردند كه شهادت را استقبال كردند پيغمبر زمان و حجّت زمان را تأييد كردند و حاضر شدند شربت شهادت بنوشند اين مي‌شود علم‌اليقين اين علم‌اليقين آن پاداش را هم دارد كه فرمود: ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾ يعني الآن نه قيامت, قيامت خب هر كسي كافر و مؤمن هر دو جهنم را مي‌بينند آن روز جهنم را نشان كفار مي‌دهند مي‌گويند ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾[16] مي‌گويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ بنابراين ديدنِ جهنم در دنيا بهرهٴ مؤمنان عالم‌ يقين است آن خطبهٴ نوراني حضرت امير كه در وصف متّقيان ذكر شده فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْرَآهَا ... هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْرَآهَا»[17] منتها اينها مقام كأنّ است و خود حضرت هم به مقام أنّ رسيده كه فرمود «لو كُشِفَ الغطاء ما اُزددت يَقينا»[18] اگر جهنم الآن موجود است كما هو الحق, بهشت الآن موجود است كما هو الحق طبق بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه)[19] و وعدهٴ قرآن هم اين است اگر كسي علم‌اليقين داشته باشد خدا جاي او را نشان مي‌دهد جهنم و بهشت را نشانش مي‌دهد در بعضي از روايات ذيل همين آيه آمده است كه وقتي اينها به سجده افتادند خيلي از چيزها را مشاهده كردند[20] گرچه سند آنها بايد بررسي بشود ولي امكان قرآنيش هست عقلاً ممكن است, آيتاً ممكن است اما حالا آن روايت معتبر است يا نه, ما دليلي بر ردّ آن روايات نداريم چون در ذيل اين روايات آمده است كه اينها همين كه به سجده افتادند خيلي از منازلشان را در قيامت ديدند[21] اين امكان‌پذير هست لذا تا آن آخرين لحظه هم مقاومت كردند.

خضوع وسجده ساحران دربرابرحقيقت

در مسئلهٴ سجدهٴ اينها يك وقت است انسان بر اساس اختيار و جريان عادي به سجده مي‌افتد مثل اينكه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آمده ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِمْ﴾[22] يا در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «فرقان» هم همين طور است كه اينها سجده مي‌كنند[23] يا در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ 109 دارد كه ﴿وَيَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ يَبْكُونَ وَيَزِيدُهُمْ خُشُوعاً﴾ اينها سجده كردن, ركوع كردن اختياري و عادي است اما ﴿فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ﴾[24] اين شوق است و گويا ارادي نيست البته با اختيار و اراده است ولي شدّت شوق طوري است كه فوراً اينها به سجده افتادند خب اگر كسي در برابر حق اين طور خاضع است با آن تهديد كذايي فرعون اين مي‌شود علم‌اليقين ديگر و اگر علم‌اليقين شد وعدهٴ الهي حق است كه فرمود: ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾[25].

پرسش:...

پاسخ: خب آن جمله‌هاي بعدي را از وجود مبارك موساي كليم شنيدند اينها بيش از علوم حصولي را نمي‌رساند

چگونگی نائل شدن به عين اليقين

وجود مبارك موساي كليم طبق همان آياتي كه قبلاً خوانده شد در همين سورهٴ مباركهٴ «طه» وعد و وعيد الهي, تبشير و انذار الهي را مشخص كرد كه اگر كسي مؤمناً برود پاداشش اين است, كافراً برود كيفرش اين است و اينها اما كسي جاي خودش را ببيند اين عين‌اليقين است ديگر اين را برابر آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «تكاثر» كه وعدهٴ خداست فرمود: ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾[26] اينها اين طور شدند چون امكانش ثابت مي‌شود عقلاً و ظاهر آيات قرآن هم اين را تأييد مي‌كند اگر روايت معتبر باشد حجّت است ديگر, اگر در ذيل اين رواياتي آمده كه اينها منازلشان را ديدند[27] خب بايد قبول كرد براي اينكه عقلاً ممكن است, قرآناً هم ممكن است روايت هم كه آمده.

پرسش:...

پاسخ: نه, منتها گذشت مي‌خواهد گفت «يك قدم بر خويشتن نِه وان دگر در كوي دوست» يك قدم يعني قدم نه يعني گام آنجايي كه كَعب است پايان اين پا آن پاشنه از پايان اين پا يعني پاشنه تا انامل سرانگشت را مي‌گويند قدم آن يكي يك قدم است اين يكي يك قدم است فاصلهٴ بين اين دو قدم را مي‌گويند خُطْوِه, گام, گام غير از قدم است انسان وقتي راه مي‌رود اين قدم را در جاي اول مي‌گذارد آن پا را در جاي دوم مي‌گذارد اين مي‌شود دو قدم, فاصلهٴ اين دو قدم را مي‌گويند خُطْوه يعني گام, مي‌گويند اگر مي‌خواهي به خدا برسي يك پا را روي نفس بگذار وان دگر در كوي دوست اينها هم همين كار را كردند «يك قدم بر خويشتن نِه وان دگر در كوي دوست» فاصله زياد است مگر او ‌«‌اقرب الينا من حبل الوريد»[28] نيست كسي كه حاضر است در راه او شهيد بشود خب تعلّقي ندارد ديگر همهٴ اين پرده‌ها كنار مي‌رود اين مي‌شود مرحلهٴ كامله علم‌اليقين و خدا هم وعده داد كه اگر علم‌اليقين پيدا كرديد به شهود بهشت و جهنم مي‌رسيد دربارهٴ شهدا هم كه وارد شده اول چيزي كه شهيد نظر مي‌كند إلي وجه الله است[29] از همين قبيل است ديگر براي اينكه اين بدن و علاقهٴ به حيات حجاب است انسان روي اين علاقه‌ها پا گذاشت خب وقتي اين حجاب برداشته بشود او كه جهنم و بهشت موجود نقد است ديگر, بنابراين اگر روايت معتبر بود قابل اخذ است.

پاسخ ساحران دربرابرتهمت های فرعون

فرمود: ﴿إِنَّمَا تَقْضِي هذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا ٭ إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا﴾ اينها پاسخِ دهن به دهن فرعون است هر جمله‌اي كه آنها گفتند اينها پاسخ دادند فرعون گفته بود كه اين دسيسه‌اي است كه شما مجموعهٴ سَحره ـ معاذ الله ـ انجام داديد شما هم عمداً كوتاه آمديد تا ثابت كنيد كه اين معجزه است در حالي كه او هم ساحر است و شما هم مي‌توانيد مقاومت بكنيد و نكرديد خب سِحر كه تاريكي تاريكي را از بين نمي‌برد كه وقتي آفتاب طلوع كرد آدم مي‌بيند آنچه را كه به عنوان انياب اغوال و درخت و تپّه ماهوري و كوه و امثال ذلك مي‌ديد همه‌اش وهم بود سِحر ريشهٴ سحر را از بين نمي‌برد جلوي تأثير او را ممكن است بگيرد بنابراين گفت همهٴ شما اين كاره بوديد منتها كوتاه آمديد اينها گفتند نه خير تو ما را وادار كردي به سِحر در برابر معجزه ﴿وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ﴾ گرچه وعدهٴ جايزه داده شد عدّه‌اي تطميعاً وارد شدند اما بخشي از اينها تهديداً وارد شدند.

پرسش:...

پاسخ: بله خب, انسان.

عدم راهيابی تقيّه دراصول دين

 دربارهٴ دين كه تقيّه نيست آدم را مُكرَه مي‌كنند كه شما مثلاً فلان روز روزه بخور خب مي‌خورد اما با اكراه مي‌گويند ـ معاذ الله ـ بيا دربارهٴ تحريف قرآن كتاب بنويس خدا غريق رحمت كند امام مثل همهٴ علما مي‌گفت محدودهٴ تقيّه مشخص است گفتند شما مجبوريد كه فلان كس را بكُشيد خب اين تقيّه‌بردار نيست مي‌شود انسان را مكروه كرد و حديث «رُفع ... ما استكرهوا عليه»[30] مانند آن دربارهٴ اين معاصي عادي هست خب اين نماز را الآن نخواند بعد مي‌شود قضا به جا بياورند يا فلان معصيت را بكن, اما حالا كسي را وادار بكنند كه شما بيا ـ معاذ الله ـ دربارهٴ ردّ قرآن چيزي بنويس, ردّ ولايت و امامت چيزي بنويس اينكه اكراه‌پذير نيست كسي حق ندارد بگويد من مجبور شدم مجبور شدن بر اساس اكراه و تقيّه مرزي دارد اما دربارهٴ اصول دين و خطوط كلّي دين نمي‌شود انسان بگويد من تقيّه كردم كه.

ديدگاه مفسران درتفسيرآيه ﴿إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً﴾

اينها گفتند كه تو ما را وادار كردي ما كه به اين آشنا نبوديم الآن براي ما حق است ﴿قَد تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[31], ﴿وَمَا أَكْرَهْتَنَا عَلَيْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَيْرٌ وَأَبْقَي﴾ گرچه دربارهٴ ﴿إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً﴾ دو قول را مفسّران نقل كردند يكي اينكه اين تتمّهٴ قول سَحره است[32] يكي اينكه اين كلام ذات اقدس الهي است[33] ولي اما ظاهر اين ﴿إِنَّهُ﴾ تعليل است و حرفِ سَحره‌اي است كه از مكتب وجود مبارك موساي كليم آموختند چون موساي كليم همهٴ اين صحنه‌ها را به آنها گفته ديگر فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي ٭ قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَي ٭ قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي فِي كِتَابٍ لاَّ يَضِلُّ رَبِّي وَلاَ يَنسَي﴾[34] تا آن بخشهاي پاياني كه ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي ٭ وَلَقَدْ أَرَيْنَاهُ آيَاتِنَا كُلَّهَا﴾[35] مدّتهاي مديدي معجزات را نشان مي‌داد مناظره مي‌كرد, سخنراني مي‌كرد, ارشاد مي‌كرد همهٴ اين حرفها براي مردم مصر روشن شد بنابراين اين‌چنين نبود كه اين سَحره خلاصهٴ فرمايش موساي كليم را نشنيده باشند احتمال دوم هم اين است كه اين كلام ذات اقدس الهي است اما اين تعليل به آن كلام برگردد مقداري خلاف ظاهر است.

معجزه بودن قرآن درنقل اديبانه وامينانه تاريخ انبيا

مطلب ديگر اين است كه در جريان تقديم موسي يا هارون كه در سورهٴ مباركهٴ «طه» نام هارون مقدم شد[36] در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» نام موسي مقدم شد[37] مستحضريد كه اين تعبيرات و اين كلمات به فارسي و عربي و امثال ذلك نبود به عِبري بود, به سِرياني بود به زبانهاي ديگر بود قرآن كريم چندتا كار كرده يكي اينكه آن عِبريها, سريانيها و الفاظي كه آنها داشتند آنها را به عربي ترجمه كرده يك, يكي اينكه امينانه و صادقانه نقل كرده دو, پس عِبري را با عربي نقل كرده يك, و در كمال امانت آن حرفها را بازگو كرده دو, و نقلش معجزه‌گونه است سه, كسي نمي‌تواند اين طور نقل بكند اين‌چنين نيست كه آنها يك طور گفته باشند قرآن طور ديگر نقل كرده باشد آنها هر طور گفتند قرآن با زبان عربي نقل كرد يك, امينانه نقل كرد دو, معجز‌گونه نقل كرد سه, اين مي‌شود معجزهٴ قرآن نه اينكه حالا آنها طور ديگر گفتند قرآن طور ديگر نقل كرده باشد فقط در واژه‌هاي عِبري و عربي يا سرياني و عربي از اين جهت فرق مي‌كند.

تبيين معنای آيه ﴿لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي﴾

خب, ﴿إِنَّهُ مَن يَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي﴾ اِجرام كه فرمود: ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ[38] مصداق كامل جور همان كفر است كه شامل كافران هم مي‌شود شامل افراد ديگر هم مي‌شود منتها آنها عذابشان منقطع‌الآخر است كافري كه مثلاً عذابش يك مقدار طولاني است آن كافر عنود عذابش با خلود همراه است ﴿فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي﴾ در مسئلهٴ ﴿لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي﴾ ملاحظه فرموديد معنايش اين نيست كه نه مُردن نه زنده چون بين موت و حيات فاصله‌اي نيست اين منفصلهٴ مانعةالخلو است كه ارتفاع ممكن نيست نظير ﴿لاَ فَارِضٌ وَلاَ بِكْرٌ﴾ نيست كه بينشان فاصله است نه گاوِ نوسال است نه گاو كهنسال بين گاو نوسال و گاو كهنسال, گاو ميانسال فاصله است فرمود: ﴿لاَ فَارِضٌ وَلاَ بِكْرٌ﴾ بلكه ﴿عَوَانُ بَيْنَ ذلِكَ﴾[39] اما اين از آن قبيل نيست كه ﴿لاَ يَمُوتُ فِيهَا وَلاَ يَحْيَي﴾ يعني حالت وسطي باشد نه زنده نه مُرده بلكه اينها واقعاً زنده‌اند و معذّب‌اند پس «لا يحيي حياةً طيّبةً و لا يموت فيها» كه با مرگ از عذاب بِرَهند حقيقتاً زنده‌اند منتها در درد و عذابند بين اينها فاصله نيست.

پاداش اخروی مومنان درسوره چهل وهفتم قرآن

﴿وَمَن يَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِكَ﴾ با اينكه «فله» ممكن بود بفرمايد. در جريان آيه قبلي فرمود: ﴿فَإِنَّ لَهُ﴾ اما اينجا نفرمود ‌«فَإِنَّ لَهُ‌» فرمود: ﴿فَأُولئِكَ﴾ با اشاره به دور براي اينكه منزلت عاليهٴ اينها را ترسيم بكند با اشاره به دور تعبير كرده است ﴿فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَي﴾.

آنجا فرمود: ﴿فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ﴾ اما اينجا نفرمود «فإنّ له درجات» فرمود: ﴿فَأُولئِكَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ﴾ اين تعبير «اولئك» نشانه به رفعت منزلت آنهاست كه ﴿يَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾[40] اين درجات را به اين صورت بيان كرده ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا﴾ در سورهٴ مباركه‌اي كه به نام پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است يعني سورهٴ 47 آنجا انهار بهشتي را مشخص فرمود آيهٴ پانزده سورهٴ مباركه‌اي كه به نام پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اين است ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِيهَا أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَيْرِ آسِنٍ﴾ آبي نيست كه نظير آب دنيا اگر يك چند روزي در جايي بماند بو بيايد آسِن بشود, متغيّر بشود اين‌چنين نيست ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ يَتَغَيَّرْ طَعْمُهُ﴾ نهرهايي از شير جاري است كه هرگز طعم و مزه آن عوض‌شدني نيست عوض نمي‌شود ساليان متمادي بماند ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ﴾ نه آن خَمري كه انسان را به حيوانيّت برساند آن خَمري كه انسان را به فرشتگي نزديك مي‌كند ﴿لَذَّةٍ لِلشَّارِبِينَ﴾, ﴿وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّي﴾ كه ديگر از كندو و زنبور برنخاسته از نماز و روزه برخاسته اگر عسلي محصول نماز و روزه بود كه ديگر ساليان متمادي بماند آسيب نمي‌بيند. گذشته از اين ﴿وَلَهُمْ فِيهَا مِن كُلِّ الَّثمَرَاتِ﴾[41] خب در اين گونه از موارد كه مي‌فرمايد: ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ اين انهار را در سورهٴ مباركهٴ 47 مشخص كرده كه چند نهر است ﴿وَذلِكَ جَزَاءُ مَن تَزَكَّي﴾.

جايگاه انسان کامل وخليفه الهی درنظام آفرينش

مطلبي كه مربوط به بحثهاي همين جريان وجود مبارك امام صادق[42] يا امام كاظم[43] و مانند آن است اين را ملاحظه بفرماييد در اين بحث سه‌تا مطلب بود يكي اينكه عقلاً و قرآناً طبق دليل عقلي و طبق دليل قرآني انسانِ كامل كونِ جامع است حضرات چهارگانه را داراست و طبق بيان نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) در همان دعاي اول صحيفهٴ سجاديه فرمود: «فَكُلُّ خَلِيقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا», «فَكُلُّ خَلِيقَتِهِ» يعني از عرش تا فرش وقتي مُنقاد اهل بيت بود اينها مي‌شوند قائد ديگر. دست ما از اين جهت پُر است يعني هم دليل عقلي داريم هم دليل قرآني, خود قرآن كريم فرشتگان را مدبّرات امر مي‌داند اين يك, بعد تقسيم مي‌كند كه بعضي صافّاتند[44], بعضي نازعاتند[45], بعضي زاجراتند[46], بعضي كذا و كذا اين اصناف فرشته‌ها هستند ولي فرشته‌ها مدبّرات امرند به اذن الله. اصل دوم اين است كه فرشتگان با اسماي الهي كار مي‌كنند همين اسمايي كه در دعاي ‌«كميل‌», اينها تبيين شده «و بأسمائك التي ملأت أركان كلّ شيء»[47] يا در ادعيه ديگر «و باسمك الذي»[48] در كوه طور چنين كرد, در مكه چنين كرد, در فلان‌جا چنين كرد, اينها مشخصات است پس اسماي الهي حقايقي‌اند كه فرشتگان برابر آن اسما كار مي‌كنند. سوم آن است كه اين اسما را وجود مبارك انسانِ كامل ياد اينها داد كه ﴿يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[49] اصل چهارم اين است كه آن انسان كامل شاگرد بلاواسطه خداست و فرشتگان آن حد را ندارند كه بلاواسطه علوم را از خداي سبحان دريافت بكنند ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي الْمَلاَئِكَةِ فَقالَ﴾[50] كذا و كذا آنها گفتند ﴿لاَ عِلْمَ لَنَا[51] بعد فرمود: ﴿يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ اصل پنجم آن است كه آدم يعني انسان كامل امروز وجود مبارك وليّ عصر مصداق اوست يك قضيه في واقعه نبود كه تاريخي باشد گذشته باشد هميشه انسان كامل مخاطب اين است اين مقام انسانيّت است طبق اصول, اصل پنجم وجود مبارك وليّ عصر معلّم فرشته‌هاست.

روايات بحث معجزه نيازمند بررسی محقّقانه

وقتي كلّ عالَم را فرشته‌ها مدبّرات امرند با اسماي الهي آن انسان كامل به طريق اُوليٰ دارد اين كار را مي‌كند حالا اينكه مهم نيست شيرِ پرده را در بياورد پس عقلاً و قرآناً هيچ, هيچ يعني هيچ محذوري ندارد كه وجود مبارك امام صادق يا امام كاظم دستور بدهد شيري زنده بشود عمده آن است كه آيا واقع شده يا نشده, اگر واقع شده باشد روايت معتبري داشته باشيم اين مشكل تفسيري به خوبي حل مي‌شود يعني آنچه را كه مشهور بين اصحاب و مفسّران است حتّي سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) اين راه را طي كرده[52] اين راه, راه رفتني است كه شير زنده شد و او را از بين بُرد و عصاي موساي كليم چوبها را خورده و عصاي موساي كليم آن طنابها را خورده, اما اگر ثابت نشده باشد ظاهر قرآن حجّت است اين تلاش را شما آقايان بايد بكنيد الآن اين قسمتها در همان خدا غريق رحمت كند اين آقاي لاجوردي را و خدا غريق رحمت كند يك سيّد مشهدي را آن بزرگوار هم از دوستان ما بود آن وقتي كه ما رسائل مي‌خوانديم اين كفايه مي‌خواند سنّش يك چند سالي از ما بزرگ‌تر بود اين تقريباً پنجاه و هفت هشت سال قبل رفيق ما بود تا اين اواخر كه مرحوم شد ايشان خدا رحمتشان كند آدم متتبعي بود تلاشگر بود تأليفات خوبي هم دارد ايشان مي‌فرمود اين جريان وجود مبارك امام جواد كه در آن مجلس دارد «ثلاثين ألف»[53] سي هزار مسئله را جواب داد ما در آن نسخه‌هاي اصلي ألف را نديديم ثلاثين است خب شما تحقيق كنيد ببينيد كه در آن نُسخ اصلي, نسخ قطعي سي هزار است يا سي‌تا لازم نيست ما چيزي كه نيست بگوييم ما دستمان پُر است دربارهٴ ولايت, وقتي همهٴ فرشته‌ها را ما شاگردان امام زمان مي‌دانيم شاگردان اهل بيت مي‌دانيم ديگر نيازي به اين حرفها نيست كلّ عالم را اينها دارند اداره مي‌كنند وجود مبارك امام سجاد در صحيفهٴ سجاديه كه ديگر زبور اين خاندان است فرمود: «فَكُلُّ خَلِيقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا»[54], يعني ما قائديم اينها مي‌شوند مُنقاد اگر كسي دستش از نظر عقل و قرآن پر است ديگر لازم نيست اين ألف را اضافه كند كه, اگر در جمع شما يك محقّق و پژوهشگري نباشد جاي گِله است اين نسخه‌هاي خطّي را ببينيد خدا رحمت كند مرحوم آقاي لاجوردي را كه اين سال اخير فوت كرده ايشان در همين جريان عيون اخبار الرضا مي‌گويد من در نُسخ اصلي نديدم اين را يعني جريان آن طوري كه مرحوم صدوق در عيون اخبارش دارد ما در نُسخ عتيقه نديديم خب ببينيد كليني نقل كرد يا نه, مفيد نقل كرد يا نه, شيخ طوسي نقل كرد يا نه, اين يك, و در كتاب عيون‌الأخبار آمده آيا صدوق گفته يا بعدها اضافه شده هم آن سيّد بزرگوار مشهدي مي‌گويد ألف را بعداً اضافه كردند من نديدم حالا شما ممكن است ببينيد هم اين سيّد بزرگوار مي‌گويد من در نُسخ عتيقه اين حديث را اصلاً نديدم خب داعي نداريم ما وقتي كه دستمان پُر است آنها را در عرش مي‌بينيم اينها مثل قرآن كريم‌اند اگر قرآن كريم يك طرفش عربي مبين است يك طرفش عليّ حكيم است اينها عديل و مَثيل و شريك قرآن كريم‌اند يك طرفشان عربي مبين است حجازي‌اند يك طرفش لدي‌اللهي‌اند اگر همهٴ اين حرفها هست مسئله توسّل و شفاعت و اينها جزء كارهاي ضعيف اينهاست خب اگر دست آدم عقلاً و قرآناً پر است و آن حديث ثقلين[55] هم همهٴ اينها را تثبيت مي‌كند ديگر نيازي نيست ما يك جا ألف را اضافه بكنيم يا نيازي نيست كه اين قصّه كه در عيون اخبار الرضا است[56] روي اين مانور بدهيم شما آقايان تحقيق بكنيد اين نُسخ خطّي را كتابخانه‌هايي هست نسخ خطّي هست آن نسخ اصيل هست نسخ عتيق هست آن نسخه‌هايي كه در عصر خود مرحوم صدوق نوشته شده مراجعه كنيد ببينيد چنين چيزي هست يا نه.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1]  . سورهٴ زخرف، آيهٴ 54.

[2]  . سورهٴ طه، آيهٴ 68.

[3]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 123.

[4]  . سورهٴ اعلي، آيهٴ 13.

[5]  . سورهٴ حاقه، آيات 30 و 31.

[6]  . سورهٴ فجر، آيهٴ 25.

[7]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 67.

[8]  . سورهٴ نساء، آيهٴ 84.

[9]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 256.

[10]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[11]  . سورهٴ حاقه، آيات 30 و 31.

[12]  . بحار الانوار، ج 37، ص 142.

[13]  . سورهٴ طه، آيهٴ 55.

[14]  . سورهٴ تكاثر، آيات 5 و 6.

[15]  . سورهٴ سجده، آيهٴ 12.

[16]  . سورهٴ طه، آيهٴ 15.

[17]  . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 193.

[18]  . غرر الحكم و درر الكلم، ص 119، ح 2086.

[19]  . التوحيد (شيخ صدوق)، ص 118.

[20]  . ر . ك: التفسير الكبير، ج 22، ص 75.

[21]  . التفسير الكبير، ج 22، ص 75.

[22]  . سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 191.

[23]  . سورهٴ فرقان، آيهٴ 64.

[24]  . سورهٴ شعراء، آيهٴ 46.

[25]  . سورهٴ تكاثر، آيات 5 و 6.

[26]  . سورهٴ تكاثر، آيات 5 و 6.

[27]  . التفسير الكبير، ج 22، ص 75.

[28]  . ر . ك: سورهٴ ق، آيهٴ 16.

[29]  . ر . ك: تهذيب الاحكام، ج 6، ص 121 و 122.

[30]  . بحار الانوار، ج 2، ص 274.

[31]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 256.

[32]  . التبيان في تفسير القرآن، ج 7، ص 191.

[33]  . مجمع البيان، ج 7، ص 35.

[34]  . سورهٴ طه، آيات 50 ـ 52.

[35]  . سورهٴ طه، آيات 55 و 56.

[36]  . سورهٴ طه، آيهٴ 70.

[37]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 122.

[38]  . سورهٴ سجده، آيهٴ 22.

[39]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 68.

[40]  . سورهٴ مجادله، آيهٴ 11.

[41]  . سورهٴ محمد، آيهٴ 15.

[42]  . الاختصاص، ص 247.

[43]  . امالي (شيخ صدوق)، ص 148 و 149.

[44]  . ر . ك: سورهصافات، آيهٴ 1.

[45]  . ر . ك: سورهٴ نازعات، آيهٴ 1.

[46]  . ر . ك: سورهٴ صافات، آيهٴ 2.

[47]  . البلد الامين، ص 188.

[48]  . الكافي، ج 4، ص 406؛ اقبال العمال، ص 325 و 326.

[49]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 33.

[50]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 31.

[51]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 32.

[52]  . الميزان، ج 14، ص 178 و 179.

[53]  . الكافي، ج 1، ص 496.

[54]  . الصحيفة السجادية، دعاي 1.

[55]  . الارشاد، ج 1، ص 233.

[56]  . عيون اخبار الرضا(عليه السلام)، ج 2، ص 171 و 172.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق