06 03 2010 4792367 شناسه:

تفسیر سوره طه جلسه 20 (1388/12/15)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿طه ﴿1﴾ مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي ﴿2﴾ إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَن يَخْشَي ﴿3﴾ تَنزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّماوَاتِ الْعُلَي ﴿4﴾ الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي ﴿5﴾ لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَرَي ﴿6﴾ وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَي ﴿7﴾

بيان اصول اعتقادي، محور مباحث سور مکي

سورهٴ مباركهٴ «طه» هم نظير سورهٴ مباركهٴ «مريم» در مكه نازل شد و همان طوري كه عنايت داريد سوَر مكّي عناصر محوري آ‌نها اصول دين است يعني مسئلهٴ توحيد, وحي, نبوّت, معاد و خطوط كلي اخلاق و فقه مطرح است خطوط جزئي فقه مثل وجوب روزه, وجوب حج, وجوب خمس و مانند آن اينها در مدينه آمده ولي خطوط كلي اخلاق و حقوق و فقه در مكّه مطرح شد.

تبيين احتمالات معناي«طه»

مطلب مهمّي كه آغاز سورهٴ مباركهٴ «طه» با آنها روبه‌روست اين است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) حقّانيّت محض را به خوبي ادراك كرد و اينكه اين مردم از حق اعراض كردند و حق را فراموش كردند از اين جهت رنج مي‌برد وظيفهٴ آن حضرت هم بيش از انذار و تعليم كتاب و حكمت و تزكيهٴ نفوس چيز ديگر نيست نه اجباري در كار است و نه قدرت تكويني لذا بعد از اينكه اين حرف مقطّع به نام «طه» كه دربارهٴ اين «طه» اقوال متعدّدي است نظير ساير حروف مقطّعه برخيها گفتند اين اسم همين سوره‌ است چه اينكه درباره حروف مقطّعه ديگر هم مطرح است[1] برخيها خواستند بگويند اين طه نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است چه اينكه سورهٴ مباركهٴ «يس» هم همين طور است كه ﴿يس﴾ اسم آن حضرت است[2] برخيها خواستند بگويند كه اين فعل امر است و مركّب از دو حرف است[3] و مانند آن كه اين اثباتش آسان نيست.

تبيين احتمالات معناي ﴿مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي﴾

فرمود ما اين قرآن را براي اين نازل نكرديم كه شما خود را به زحمت بيندازيد بعد از جريان ﴿يَا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ﴾[4] وجود مبارك حضرت در شب‌زنده‌داري بسيار بر خودشان سخت مي‌گرفتند چون خداي سبحان فرمود نشئهٴ شب غير از نشئهٴ روز است اصلاً يك نشئهٴ خاصّي است ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً[5] هم با خدا سخن گفتن در سَحر گواراتر و لذيذتر است و هم دلپذيرتر است و هم بي‌مزاحم‌تر است و مانند آن, نشئهٴ شب مخصوصاً سحر خيلي قوي‌تر از نشئه و حيات روز است ﴿إِنَّ نَاشِئَةَ اللَّيْلِ هِيَ أَشَدُّ وَطْأً وَأَقْوَمُ قِيلاً براي اينكه ﴿إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحاً طَوِيلاً﴾[6] آن اشتغالهاي فراوان براي روز است ولي شب براي آرامش است اگر كسي روز را با سرگرميهاي باطل و عاطل گذراند شب هم گرفتار همان سرگرميهاست ديگر شبي ندارد ولي اگر روز مواظب حرفها و گفتارها و رفتارهاي خود بود شبِ آرامي دارد برخيها نقل كردند طبق همان رواياتي كه از وجود مبارك پيغمبر در شب‌زنده‌داري و عبادتها آن‌قدر ايستاده نماز گذارد كه پاهاي مباركش ورم كرد برخيها اين را نقل كردند چه اينكه بحثهاي روايي هم هست[7] خواهد آمد عده‌اي گفتند كه طعنه‌زنان مكه به حضرت گفتند تو شقيّ هستي ـ معاذ الله ـ براي اينكه دين رسمي مردم حجاز را پشت سر گذاشتي آيه نازل شد كه خير, با نزول قرآن تو شقيّ نخواهي بود[8] طبق بعضي از آيات ديگر وجود مبارك پيغمبر بسيار حسّاس و نگران بود كه چرا مردم اين حق را نپذيرفتند و دارند كجا مي‌روند يك بيان نوراني از وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) هست كه فرمود: «بَليّة الناس علينا عظيمة» ابتلاي ما با مردم خيلي مهم است براي اينكه «إن دَعوناهم لَم يُجيبونا و إن تَركناهم يَهتدوا بغيرِنا»[9] ما اينها را دعوت كنيم نمي‌آيند رها كنيم راه غير از اين نيست اين منطق صحيح نيست كه بگوييم بگذار تا بيفتد و بيند سزاي خويش آن براي آن اواخر امر است وگرنه ما چرا ببينيم كه يك عدّه دارند به چاه مي‌افتند براي ما خيلي سخت است بگوييم رها كنيم اگر يك راه ديگري بود عيب نداشت اما هيچ راهي غير از اين نيست لذا «بَليّة الناس علينا عظيمة»[10] وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همين راه را داشت و بسيار نگران بود.

پاسخ خداوند به نگراني پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم)

آنچه در سورهٴ مباركهٴ «كهف» قبلاً بحثش گذشت آيهٴ شش سورهٴ «كهف» ناظر به همين است فرمود: ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً﴾ بسيار متأسفي, بسيار متأثّري مثل اينكه داري جانت را نثار مي‌كني كه اينها قبول نكردند خب قبول نكردند, نكردند تو تكليفت را انجام دادي لذا با اين آيهٴ شش سورهٴ مباركهٴ «كهف» و همچنين با آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «شعراء» هم هماهنگ است در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» آيهٴ سه به اين صورت آمده است كه ﴿لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ أَلَّا يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ﴾ «بَخَع نفسه‌» يعني جانش را داد داري جانت را مي‌دهي قالب‌ تهي مي‌كني كه اينها قبول نكردند خب نكردند, نكردند تو وظيفه‌ات بيش از اين نيست. در بخشي از آيات فرمود سلطهٴ تكويني كه دلهاي اينها را مسخّر كند در اختيار تو نيست ﴿لَسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ﴾[11] يك, ﴿إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ﴾ دو, اين گونه از آيات ناظر به آن است كه تو مقلّب‌القلوب نيستي دلها را بخواهي گرايش بدهي مقدور نيست ﴿لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾ مقلّب‌القلوب خداست پس تو اگر بخواهي با سلطه و سيطره و فشار مردم را به دين دعوت كني ﴿لاَ إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[12] بخواهي تكويناً دلهاي مردم را به دين متوجّه كني ﴿لَسْتَ عَلَيْهِم بِمُصَيْطِرٍ﴾, ﴿إِنَّكَ لاَ تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَلكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَن يَشَاءُ﴾[13] بيش از اين هم تكليف تو نيست و خودت را هم رنج نده و غصّه نخور اگر بنا باشد كسي مصيطر بر دلها باشد و روي آن سيطره و سلطنت دلها را متوجّه يك مكتب كند آن خداست خدا هم برابر با حكمت كار مي‌كند هيچ چيزي مسير ارادهٴ خدا را از حكمت تغيير نمي‌دهد اين دعاي نوراني امام سجاد(سلام الله عليه) قبلاً هم خوانده شد كه در صحيفهٴ سجاديه اين جمله هست كه «يَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِلُ»[14] خدايا گرچه تو فرمودي: ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ[15] گرچه عبادتها نماز, روزه, حج, ولايت اهل بيت(عليهم السلام) همهٴ اينها وسيله است گرچه ما به همهٴ اينها بخواهيم متوسّل بشويم كه تو كاري بكني بر خلاف حكمت اين‌چنين نخواهد بود با هيچ وسيله‌اي نمي‌شود مسير حكمت خدا را تغيير داد «يَا مَنْ لَا تُبَدِّلُ حِكْمَتَهُ الْوَسَائِلُ» حالا كه اين‌چنين است مشيئت خدا حكيمانه است او ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ[16] چه كسي را با چه گرايشي خدا به دين هدايت كند مطلب ديگر است.

معناي لغوي شقاوت و توصيه به پرهيز از آن

پس به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود در مسئلهٴ نماز شب و عبادتهاي ديگر اعتدال را رعايت كن, در مسئلهٴ هدايت مردم نه سلطهٴ تكويني داري كه دلها را متوجّه كني و نه اجباري در كار است كه مردم را به جبر به دين بكشاني مردم آزادانه بايد دين را قبول كنند تو هم وظيفه‌ات بيش از تذكره و بيش از تعليم كتاب و حكمت بيش از تزكيهٴ نفوس چيز ديگر نيست ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾[17] پس ﴿مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي﴾ طبق اين سه وجه يكي نفي حرف مشركان حجاز بود كه مي‌گفتند ـ معاذ الله ـ اين شقيّ شد چون دين رسمي حجاز را رها كرد[18] يكي هم برابر روايات, عبادتهاي فراواني حضرت داشت بر خودش سختي تحميل مي‌كرد آيه نازل شد كه اين كار را نكن[19], يكي نگراني حضرت بود از بي‌ايماني مردم ذات اقدس الهي تسلّي داد كه همين كه گفتي بيش از اين ديگر وظيفه نداري و رنج هم نبر ﴿مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي﴾.

پرسش:...

پاسخ: بله, همين ﴿لَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَفْسَكَ﴾[20] همين است اين دو آيه‌اي كه يكي در سورهٴ «كهف»[21] است يكي در سورهٴ «شعراء» همين است ‌«‌بخع نفسه» همين است.

پرسش:...

پاسخ: بله, چون به معني رنج است خود «شَقيّ» يعني رنج داد اين شقاست يعني رنج نه يعني شقاوت در برابر سعادت و نگون‌بختي خودت را به زحمت نينداز آن مشقّت مضاعف است ‌«شقَّ‌‌» اين شقي است ولي شَقِي يعني رنج اصولاً و اگر شقي را شقي گفتند براي اينكه خودش را به رنج مي‌اندازد نه يعني بدبخت.

پرسش:...

پاسخ: براي اينكه انسان دلش مي‌خواهد هم نوعش در رنج نباشد ديگر حيف است كه انسان ببيند ديگري در زحمت است و نگران نباشد معناي ‌«رَحْمَةٌ لِلْعَالَمِينَ‌» همين است رحيم بودن و رئوف بودن نسبت به كفار هم همين طور وگرنه آن حضرت كه رحيم نسبت به مؤمنين نبود گرچه مؤمنين از رحمت او لذّت مي‌برند ولي ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ[22] خاصيّت ‌«رَحْمَةٌ لِلْعَالَمِينَ‌» همين است ديگر خب.

رأفت، رحمت و نگراني پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله و سلم)از گمراهي مردم

﴿عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ﴾[23] شما در عَنت و سختي و رنج بيفتيد بر پيغمبر گران است در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «توبه» همين بود ديگر در آنجا فرمود وجود مبارك پيغمبر ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ﴾ اين دو اسم از اسماي حسناي ذات اقدس الهي را خداي سبحان دربارهٴ پيغمبر به كار برد آيهٴ 128 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين است ﴿لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَاعَنِتُّمْ﴾ يعني آنچه شما در رنج و تلاش و كوشش قرار بگيريد به سختي بيفتيد بر پيغمبر گران است ﴿حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ﴾ گرچه رحمتِ رحمانيّهٴ او ‌«رَحْمَةٌ لِلْعَالَمِينَ‌» است اما رحمت رحيميه او مخصوص مؤمنين است اين دو اسم از اسماي حسناي خداي سبحان است كه در «جوشن كبير» و غير «جوشن كبير» ملاحظه مي‌فرماييد خداي سبحان اين دو اسم را كه از اسماي فعليه اوست به خليفهٴ تامّش كه وجود مبارك پيغمبر است اسناد داد فرمود: ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ﴾ خب, پس او حريص است ﴿عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ﴾ و در رنج است اگر مؤمنين به چاه بيفتند مسلمانها و انسانها به چاه بيفتند خاصيّت ‌«رَحْمَةٌ لِلْعَالَمِينَ‌» همين است اگر او براي مؤمنين رئوف و رحيم بود بالخصوص يا رحمت منحصر براي مؤمنين بود ديگر نسبت به كفار اين همه رنج را نمي‌برد.

قرآن تذکره­اي براي معارف فطري انسان

خب, بنابراين طبق اين سه وجه مي‌تواند اين آيه معنا بشود كه ما اين كتاب را نفرستاديم كه تو در زحمت بيفتي اين تذكره است ﴿مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَي﴾ يعني به زحمت بيفتي, پس اين كتاب براي چيست كه اين شبيه استثناي منقطع است ﴿إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَن يَخْشَي﴾ قرآن ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ[24] است اين ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ براي آن است كه خداي سبحان بشر را بدون دلمايه و سرمايه خلق نكرد اين طور نيست كه انسان همان طوري كه از علوم حوزوي و دانشگاهي اين علوم حصولي تهي بود و خلق شد از آن علوم الهامي و فطري هم تهي بوده و لوح نانوشته‌اي خدا به او داده درست است در سورهٴ مباركهٴ «نحل» چه اينكه گذشت فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً﴾ ولي در سورهٴ مباركهٴ «شمس» و اينها فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[25] يا در آيهٴ سي سورهٴ مباركهٴ «روم» فرمود: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا پس در درون انسان اين معارف هست و انبيا را هم فرستاده كه اينجا درون‌شناسي كنند و اين زمينه‌ها را شناسايي كنند و كند و كاو كنند «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[26] حالا در درون همهٴ انسانها يكسان نيست ولي گوهر گرانبها هست «الناس معادن كمعادن الذّهب و الفضّة»[27] مرحوم كليني اين حديث نوراني را در جلد هشت كافي نقل كرد يعني روضهٴ كافي بالأخره هر كسي سرمايه‌اي دارد حالا يا طلا يا نقره اين‌چنين نيست كه خدا كسي را با زغال سنگ خلق كرده باشد «الناس معادن كمعادن الذّهب و الفضّة» اين معادن را انبيا شناسايي مي‌كنند «وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ» از كسي كه معدن ذَهب دارد به اندازهٴ ذَهب توقّع دارند از كسي كه معدن نقره دارد به اندازهٴ نقره توقّع دارند ولي بالأخره سرمايه هست اگر انسان بي‌سرمايه بود سكولار بود به اصطلاح بي‌تفاوت بود آن وقت تذكره معنا نداشت تذكره معنايش اين است كه ما قبلاً به شما گفتيم فعلاً يادتان نيست الآن انبيا را فرستاديم براي يادآوري گرچه تعليم و تزكيه در عبارتها آمده ولي ريشهٴ همهٴ اينها همان تذكره است ﴿لَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ﴾[28]

بهره­مندي متّقيان از تذکره عام خداوند

در سورهٴ مباركهٴ «قمر» كه ترجيع‌بندش اين آيه است يعني آيا كسي هست كه به يادش بيايد ما قبلاً چه به او گفتيم خب اگر ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ[29] است ‌«تذكره للبشر‌» است نه ﴿تَذْكِرَةً لِمَن يَخْشَي لكن همان طوري كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود: ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾[30] و در آغازش فرمود: ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ[31] جمع بين اينها اين بود كه خدا براي همه مردم قرآن را فرستاده ولي متّقيان بهره مي‌برند قرآن تذكره براي بشر است ولي كسي كه اهل خشيت است استفاده مي‌كند اين طور نيست كه قرآن تذكره باشد فقط تذكره باشد براي كسي كه اهل خشيت است مشابه اين در سورهٴ مباركهٴ «يس» هم هست آيه يازده سورهٴ مباركهٴ «يس» اين است ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَخَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ﴾ در حالي كه ﴿وَتُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً[32] هست كه در پايان سورهٴ مباركهٴ «مريم» بود گذشت ﴿نَذِيراً لِلْبَشَرِ[33] است كه در آيات ديگر هست اگر ﴿نَذِيراً لِلْبَشَرِ هست, ديگر اختصاصي ندارد به ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ﴾[34] لكن كسي كه پيرو ياد الهي است او بهره مي‌برد از اين جهت فرمود: ﴿إِنَّمَا تُنذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ﴾ كسي كه اهل خشيت است استفاده مي‌كند اينجا هم فرمود: ﴿إِلَّا تَذْكِرَةً لِمَن يَخْشَي﴾ وگرنه اين تذكره است براي همه انسانها غرض اين است كه ما به يادمان مي‌آيد اينها كه اهل جرم‌اند وقتي چند صباحي يك جا در ندامتگاه آمدند كم كم به يادشان مي‌آيد كه بد كردند و از درون كسي هست كه اينها را سرزنش مي‌كند كه از او به نفس لوّامه ياد مي‌شود اگر در درون انسان كسي نباشد و يك آگاهي نداشته باشد كه ملامت نمي‌كند آدم را كه پس بنابراين ما مبسوق به اين معارفيم و عنايت قرآن كريم اين است كه از اعراض به نسيان و از نسيان هم به تذكره اين دو مرتبه پرده‌پوشي خداست نفرمود اينها اعراض كردند نفرمود يادشان رفته فرمود تذكره بده اين تذكره براي آدم ناسي است يك, منشأ نسيان هم اعراض و بي‌اعتنايي به وحي است اين دو, از آن دو هيچ سخني نياورده پرده روي پرده پوشانده فرموده تذكره است خب اگر انسان اهل غفلت نباشد يادش است حالا اگر يك وقت فشار كار يا ضرورتها او را محكوم به نسيان كرده باز قابل بخشش است اما اگر در اثر ﴿أَخْلَدَ إِلَي الْأَرْضِ[35] يا ﴿اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الْأَرْضِ[36] شد اين ديگر اعراض است ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّي عَن ذِكْرِنَا وَلَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾[37] آنهايي كه ﴿لَمْ يُرِدْ إِلَّا الْحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ آنها با سوء اعراضشان از قيامت بُريدند پس اول اعراض كردند اين اعراض منشأ نسيان شده اين ناسيان را يادآوري كن ولي ذات اقدس الهي از آنها هيچ نام نمي‌برد مگر كساني كه اعراض نكردند ولي اشتغالات دنيا كارهاي مباح و سرگرميهاي عادي اينها را از آن مقصد و راه بازداشت فرمود يادآوري بكن.

تذکر دائم اميرمؤمنان(عليه السلام)جهت آمادگي مرگ

شما اين بيان را در سخنان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) مي‌بينيد بعضي از كلمات را خب سالي يك بار يا مثلاً عمري يك بار مي‌فرمود بعضي از كلمات را هر شب بعد از نماز عشاء وقتي مي‌خواستند نمازگزارها متفرّق بشوند مي‌فرمود هر شب وجود مبارك حضرت امير بعد از نماز عشاء كه نماز جماعت تمام مي‌شد مردم مي‌خواستند بروند مي‌فرمود: «تَجَهَّزُوا رحِمَكُمُ اللَّهُ»[38] آقايان ساكهايتان را ببنديد, بارهايتان را ببنديد اين آقايان بارهايتان را ببنديد, ساكهايتان را ببنديد, وصيتهايتان را آماده كنيد هر شب مي‌فرمود براي اينكه چيزي نيست كه انسان بگويد خب ديشب گفتي چرا امشب مي‌گويي تعليم با تكرار ملال‌آور است اما تذكره با تكرار ملال‌آور نيست سرّش اين است كه آن عوامل نسيان مكرّر به گوش آدم مي‌خوانند زير گوش آدم مي‌خوانند آنهايي كه انسان را فراموش مي‌دهند و به دنيا سرگرم مي‌كنند مگر يك بار و دو بار مي‌گويند هر چه ما ديديم دلمان مي‌خواهد, هر چه شنيديم دلمان مي‌خواهد, هر چه لذّت برديم دلمان مي‌خواهد اين وساوس ده بار يا صد بار است آن تذكره هر شب است اگر هر چيزي را ديديم نخواستيم هر چيزي را شنيديم نخواستيم از هر چيزي لذّت نبرديم يك بار براي ما گفتن كافي است اما چون از اين طرف وساوس زياد است و مكرّر است تذكره هم بايد زياد باشد اين است كه در مجالس در سخنرانيها در مواعظ ذكر مي‌شود تكرار اينها نعمت است اين سخنِ علمي يا درس نيست انسان وقتي كه در حوزه يا دانشگاه درس مي‌خواند استاد مطلبي را كه ديروز گفته حدّاكثر انسان يك روز يك بار تكرارش را تحمل كند بعد ديگر تحمّل نمي‌كند اما نصيحت و موعظه و اندرز چون هر لحظه خطر و وسوسه هست هر روز نافع است لذا وجود مبارك حضرت امير هر شب بعد از نماز عشاء مي‌فرمود: «تَجَهَّزُوا رحِمَكُمُ اللَّهُ» آقايان بارهايتان را ببنديد بنابراين تذكره براي همه است منتها ﴿لِمَن يَخْشَي براي اينكه اينها استفاده مي‌كنند.

تبيين رابطه انسان و جهان در قرآن

خب, بعد طليعهٴ امر براي تطبيق تكوين و تشريع مي‌فرمايد عالَم را خدا خلق كرد, انسان را خدا خلق كرد, پيوند انسان و عالَم را هم خدا تنظيم كرد اين مثلث كارِ اوست خب اگر اين مثلث كار اوست به انسان نبايد بگويد چه كار بكن خودت را در چه راه صرف بكن رابطهٴ خودت را با عالَم چگونه بكن دربارهٴ عالَم چگونه تصميم بگير اين بايد باشد ﴿تَنزِيلاً﴾ از كسي كه ارض و سماء را خلق كرد خب بالأخره انسان يك تافتهٴ جدابافته كه نيست يك وقت است مي‌گويند كه حالا ما چرا گناه كرديم روزي‌مان كم مي‌شود يا چطور ما اگر مؤمن بوديم درهاي رحمت باز مي‌شود اينها خيال مي‌كنند كه انسان جداي از جهان است و هيچ ارتباطي با جهان ندارد در حالي كه لحظه به لحظه حوادث جهان در انسان اثر مي‌گذارد, لحظه به لحظه كارهاي انسان در جهان اثر مي‌گذارد اگر هوا سرد شد, اگر هوا گرم شد فصول مختلف پديد آمد در انسان اثر مي‌گذارد ايمان و كفر انسان هم در جهان اثر مي‌گذارد, رفتار انسان هم در جهان اثر مي‌گذارد ﴿فَبِظُلْمٍ مِنَ الَّذِينَ﴾[39] كذا و كذا فرمود اگر اين‌چنين باشد چون اينها اهل طغيان و معصيت بودند ما فيض را از اينها گرفتيم, رحمت را از اينها گرفتيم اين باران كه مي‌آيد اگر خدا ببيند اين مردم لايق نيستند به اين باد دستور مي‌دهد اين ابرها را ببر جايي كه اينها استفاده نكنند يا در درياها بريز يا در صحراها و سرزمين كوير بريز ﴿نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَي الْأَرْضِ الْجُرُزِ﴾ كجا ببارد را ما بايد بگوييم اگر اين مردم قابل بودند ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾[40] اگر لايق نبودند جاي ديگر مي‌بريم پس بين انسان و حوادث يك رابطهٴ تنگاتنگ است خدا غريق رحمت كند اين از بزرگ‌ترين حكماي ما شيعه است ابن‌سينا ايشان فرمود مبادا فريب اين روشن‌فكران را بخوري مبادا بگويي نماز باران چه اثر دارد ابن‌سينا ندارد كه مي‌گويد مبادا اين حرفها را بزني بگويي نماز باران چه اثر دارد ما نماز بخوانيم يا دعا بكنيم باران بيايد چيست اين حرفها را رها كن اكثر آنچه مردم مي‌گويند ريشهٴ علمي دارد انبيا بر اثر آن رابطهٴ تكويني كه بين كار انسان و حوادث روزگار است دستور دادند دعا بكنيد, استسقا بكنيد, نماز باران بخوانيد بعد مي‌فرمايد من رساله‌اي در اين زمينه نوشتم گذشته از آنچه در اينجا گفتم.[41] خب, پس بنابراين بين انسان و جهان يك رابطهٴ تنگاتنگي است.

پرسش:...

پاسخ: اين در بعضي از بحثها دارد كه ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ﴾ شما مي‌بينيد دفعتاً دويست هزار نفر, سيصد هزار نفر مي‌روند زير آوار ديگر نمي‌بينيد اين مشكلش چيست كه يا فلان جا جنگ است يا فلان جا اختلاف است يا فلان جا ريزش است فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[42] فرمود جريان قارون را شما همين يك لحظه نبينيد كه ﴿فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ[43] يك عدّه گفتند ﴿يَا لَيْتَ لَنَا مِثْلَ مَا أُوتِيَ قَارُونُ﴾ اما ﴿قَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوَابُ اللَّهِ خَيْرٌ﴾[44] هرگز شما اين مقطع را نبينيد يك جنگ جهاني اول پيش مي‌آيد يك جنگ جهاني دوم پيش مي‌آيد همهٴ اينها را خاك مي‌كند ما اصلاً نمي‌دانيم, غافليم اين تذكره براي همين است در روايات ما هم هست كه هيچ حيواني در حال ذكر تير نمي‌خورد و شكار صيّاد نمي‌شود هر حيواني وقتي غافل از نام خدا و ياد خدا شد گرفتار شكار صيّاد مي‌شود[45] اين طور است.

خداوند، عهده­دار تبيين رابطه انسان و جهان

خب, پس بنابراين چون كسي كه زمين را خلق كرد, آسمانها را خلق كرد, انسان را آفريد, رابطهٴ انسان و عالَم را تنظيم كرد او بايد اين قانون را بدهد بارها اين مثال گفته شد بالأخره اينهايي كه اين تلويزيون را اختراع كردند, راديو را اختراع كردند, يخچال را اختراع كردند, يك دفترچهٴ راهنمايي فرستادند ديگر خداي سبحان اين مثلث را خلق كرده اين كتاب دفترچهٴ راهنماست كه با آسمان چطور رفتار كنيد حالا رفتيد آسمان در كُرهٴ مريخ پياده شديد آنجا قانون چيست ﴿هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَفِي الْأَرْضِ إِلهٌ﴾[46] همين خطوط كلي آنجا هم بايد پياده بشود مبادا بگوييد آسمان خودش خلق شده, زمين خودش خلق شده, بشر خودش خلق شده او اين مثلث را آفريد بعد يك دفترچهٴ راهنمايي هم فرستاد كه آسمان اين است, زمين اين است, رابطهٴ انسان و آسمان اين است, رابطهٴ انسان با خودش اين است, رابطهٴ انسان با ديگران اين است همين است ﴿تَنزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّماوَاتِ الْعُلَي﴾

براهيني بر انحصار ربوبيت عالم در خداوند

خب فرمانرواي اين كل چه كسي است, ﴿الرَّحْمنُ﴾ است چون اين مشركين الرحمن را قبول داشتند مي‌فرمايند همان كسي كه خلق كرد شما اين وسائط را بگذاريد كنار اين بتها را اينها را بگذاريد كنار اينها هم بردگان الهي‌اند بندگان خدا هستند از اينها كاري ساخته نيست آن كه اين عالَم را آفريد همان مي‌پروراند اين‌چنين نيست كه پروردگار غير از آفريدگار باشد چندتا برهان در قرآن كريم تاكنون ارائه شد كه همان كه آفريدگار است بايد پروردگار باشد يعني همان كه خالق است بايد رب باشد لذا به عنوان جدال احسن اول از اينها اقرار مي‌گيرد كه خالق چه كسي است ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ چه جواب مي‌دهد ﴿لَيَقُولُنَّ اللَّهُ[47] بعد مي‌فرمايد هر كه خالق است رب است چرا, براي دوتا برهاني كه قبلاً بحثش گذشت چون هر ربوبيّتي به خلقت برمي‌گردد ربّ مضاعف است آن مالك مدبّر را مي‌گويند ربّ نه مربّي كه بشود ناقص لازمهٴ تربيب, لازمهٴ ربوبيّت تربيت است آن رب كه مالك است و مدبّر است و مربِّب, مربّي هم خواهد بود اينكه مربّي هست, مربّب هست, تدبير مي‌كند چه مي‌كند, رابطهٴ ما با خودمان را, فيضي به ما عطا مي‌كند, صفتي به ما عطا مي‌كند كه اينها همه وجودي است ديگر اگر كسي خواست درختي را بپروراند چيزي به او عطا مي‌كند درست است كه «كان» ناقصه است اما «كان» ناقصه فيضي, وصفي به موصوف مي‌دهد اين مي‌شود خلقت پس «كلّ ربوبيّة ترجع الي الخِلقه» برهان ثاني اين است كه حالا اگر كسي خواست بشر را بپروراند اگر از آفرينش بشر بي‌خبر باشد چگونه او را مي‌پروراند, چگونه مي‌داند سعادت او چيست, چگونه مي‌داند شقاوت او چيست تا امر و نهي كند چون پرورش متوقّف بر علم است و علم فقط براي خالق است با اين حدّ وسط تنها رب همان خالق خواهد بود لذا با اين جدال احسن اول از اينها اقرار گرفته كه چه كسي خالق است گفتند خدا, فرمود خب همان كه خالق است طبق اين دو دليل همان او بايد رب باشد و تنها كسي كه روي عرش فرمانروايي در عالَم نشسته است خداست همان الرحماني كه شما قبول داريد او «علي العرش استقرّ و استويٰ و حَكم و خَلق و ربّ» و مانند آن, او مستوي بر عرش است, او فرمانرواي مطلق است عرش هم به معناي تخت و امثال ذلك كه نيست. خب, پس ﴿تَنزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّماوَاتِ الْعُلَي ٭ الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي﴾ او خَلَق است كه «كان» تامّه است اين ﴿لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَرَي كه به مالكيّت و «كان» ناقصه و ربوبيّت برمي‌گردد او اصل هستي را داد مي‌شود آفريدگار, پرورش اين هستيها و هستها به عهدهٴ اوست مي‌شود پروردگار او مي‌شود آفريدگار, شما را هم او آفريد مي‌شود خالق, شما را بايد بپروراند مي‌شود رب, پرورش انسانِ متفكّر عاقل مختار به وحي و علم است ديگر انسان كه موجود متفكّر و مختار است تنها راه پرورش او علم و اختيار است چيزهايي را به او ياد بدهند او با اختيار خود بپذيرد و باور كند و عمل كند اگر مجبور بود ديگر كمال نيست اگر جاهل بود به كمال نمي‌رسد ﴿لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا﴾

خداوند، عهده­دار بوبيت عالم

گاهي در قرآن كريم سخن از ارض و سماست ﴿مَا بَيْنَهُمَا﴾ را ذكر نمي‌كند, ﴿وَمَا تَحْتَ الثَرَي را ذكر نمي‌كند اين منظور مجموعهٴ عالَم آفرينش است نظير اينكه در آيهٴ قبل فرمود: ﴿مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّماوَاتِ الْعُلَي﴾ آنجا كه فرمود: ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّماوَاتِ الْعُلَي﴾ يعني مجموعهٴ نظام كيهاني در مقام پرورش اين مجموعهٴ دو بُعدي را با چهار بُعد ذكر كرده گاهي مي‌بينيد مي‌گوييم كه «ربّ السماوات السّبع و الأرضين السّبع و ما فيهنّ و ما بينهنّ»[48] گاهي از مجموعهٴ نظام هستي به سماوات و ارض ياد مي‌شود گاهي «ما فيهنّ, ما بينهنّ, ما فوقهنّ, ما تحتهنّ» را در كنارش اضافه مي‌كنند در اين آيهٴ ششم آن اجمالي كه بود به صورت تفصيل آمده آن مربوط به خلقت بود اين مربوط به مالكيّت و تدبير و ربوبيّت است ﴿تَنزِيلاً مِمَّنْ خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّماوَاتِ الْعُلَي﴾ يعني «ما في الأرض و ما في السماوات, ما فوق الأرض و ما تحت الأرض, ما في السماوات و ما تحت السماوات» اما در آيهٴ ششم كه مسئلهٴ مالكيّت و ربوبيّت است همين دو بُعد را به چهار بُعد تفصيل داده فرمود: ﴿لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَرَي آنچه شما الآن وقتي كه بارها هم به عرضتان رسيد كسي كه وارد كُرهٴ قمر شد زمين بالا سرش است اين طور نيست كه سر خم بكند زمين را ببيند كه كسي كه كُرهٴ قمر رفته بخواهد زمين را ببيند سر بلند مي‌كند تا زمين را ببيند اين كُرات ‌«بعضها فوق بعض‌» در اين فضاي باز معلّق‌اند هر جا هم كه بروي كُرهٴ مريخ هم كه رفته بر فرض بخواهد زمين را ببيند سر خم نمي‌كند بايد سر بالا بكند تا زمين را ببيند اين طور نيست كه اگر بالاترين كوكب را هم تسخير بكند وقتي بخواهد زمين را ببيند سر خم بكند آنجا هم وقتي كه چون كُرات ‌«بعضها فوق بعض‌» در فضا معلّق‌اند آنجا هم بايد سر بالا بكند تا زمين را ببيند اين مجموعه براي اوست خب انسان اگر جزء اين مجموعه است و بايد بداند كه چگونه اين مسير را ادامه بدهد كه به چاه نيفتد چگونه از موجودات استفاده كند كه بيراهه نرود راه كسي را نبندد يك راهنما مي‌خواهد ديگر فرمود اين تذكره تنزيلي است از طرف كسي كه خالق كل است انسان را خالق او بايد بپروراند و خالق انسان با خالق عالَم يكي است اين تذكره از ناحيهٴ كسي است كه ﴿خَلَقَ الْأَرْضَ وَالسَّماوَاتِ الْعُلَي ٭ الرَّحْمنُ عَلَي الْعَرْشِ اسْتَوَي ٭ لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَمَا بَيْنَهُمَا وَمَا تَحْتَ الثَرَي.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1]  . ر . ك: التبيان في تفسير القرآن، ج 1، ص 47.

[2]  . ر . ك: الميزان، ج 14، ص 127.

[3]  . ر . ك: الجامع لاحكام القرآن، ج 12، ص 167.

[4]  . سورهٴ مزمل، آيهٴ 1.

[5]  . سورهٴ مزمل، آيهٴ 6.

[6]  . سورهٴ مزمل، آيهٴ 7.

[7]  . مستدرك الوسائل، ج 4، ص 118؛ تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 367.

[8]  . ر . ك: الكشف و البيان، ج 6، ص 237.

[9]  . من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 405.

[10]  . من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 405.

[11]  . سورهٴ غاشيه، آيهٴ 22.

[12]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 256.

[13]  . سورهٴ قصص، آيهٴ 56.

[14]  . الصحيفة السجاديه، دعاي 13.

[15]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 35.

[16]  . سورهٴ قصص، آيهٴ 56.

[17]  . سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[18]  . ر . ك: الكشف و البيان، ج 6، ص 237.

[19]  . تفسير نور الثقلين، ج 3، ص 367.

[20]  . سورهٴ شعراء، آيهٴ 3.

[21]  . سورهٴ كهف، آيهٴ 6.

[22]  . سورهٴ انبياء، آيهٴ 107.

[23]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 128.

[24]  . سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.

[25]  . سورهٴ شمس، آيات 7 و 8.

[26]  . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 1.

[27]  . الكافي، ج 8، ص 177.

[28]  . سورهٴ قمر، آيات 17، 22، 32، 40.

[29]  . سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.

[30]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.

[31]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 2.

[32]  . سورهٴ مريم، آيهٴ 97.

[33]  . سورهٴ مدثر، آيهٴ 36.

[34]  . سورهٴ يس، آيهٴ 11.

[35]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 176.

[36]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 38.

[37]  . سورهٴ نجم، آيهٴ 29.

[38]  . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 204.

[39]  . سورهٴ نساء، آيهٴ 160.

[40]  . سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.

[41]  . ر . ك: النجاة (ابن سينا)، ص 705.

[42]  . سورهٴ توبه، آيهٴ 55.

[43]  . سورهٴ قصص، آيهٴ 79.

[44]  . سورهٴ قصص، آيهٴ 80.

[45]  . تفسير العياشي، ج 2، ص 294.

[46]  . سورهٴ زخرف، آيهٴ 84.

[47]  . سورهٴ لقمان، آيهٴ 25.

[48]  . الكافي، ج 3، ص 122.

​​​​​​​

 


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق