بسم الله الرحمن الرحيم
﴿أَفَمَن يَعْلَمُ أَنَّمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ الْحَقُّ كَمَنْ هُوَ أَعْمَي إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُولُوا الآلْبَابِ (19) الَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَلاَ يَنقُضُونَ الْمِيثَاقَ (20) وَ الَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَيَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ (21) وَ الَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَ أَقَامُوا الصَّلاةَ وَ أَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَ عَلاَنِيَةً وَ يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولئِكَ لَهُمْ عُقْبَي الدَّارِ (22) جَنَّاتُ عَدْنٍ يَدْخُلُونَهَا وَ مَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَ أَزْوَاجِهِمْ وَ ذُرِّيَّاتِهِمْ وَ الْمَلائِكَةُ يَدْخُلُونَ عَلَيْهِم مِن كُلِّ بَابٍ (23) سَلامٌ عَلَيْكُم بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَي الدَّارِ (24)﴾
بعد از اينكه اصول و معارف كلي دين را يعني توحيد و معاد و نبوت را با برهان تبيين فرمود و شبهات منكرين اين اصول را اشاره يا تصريح فرمود و جواب قطعي داد, آنگاه براي تبيين بيشتر اين اصول مثَلي ذكر فرمودند كه اين مَثَل هم براي صاحب نظران و علما و اهل تفكر تاييد است هم براي اوساط مردم در حد يك تبيين آنها كه اهل استدلال و برهانند براي آنها تاييد است آنها كه اهل استدلال و برهان نيستند براي آنها يك تبييني است آنگاه مردم در برابر اين اصول الهي به دو دسته تقسيم ميشوند آنها را هم ذكر كرد فرمود كه يك عده نداي الهي را اجابت ميكنند يك عده به اين ندا پاسخ نميدهند آنها كه اجابت ميكنند نداي الهي را ﴿للذين استجابوا لربهم الحسني﴾[1] يعني عاقبت حسنا مال اينها است آنها كه نداي الهي را اجابت نميكنند گرفتار آنچنان عذاب خواهند شد كه اگر همهٴ ذخائر زمين و مانند آن در اختيارشان ميبود حاضر بودند به عنوان فديه بپردازند و نجات پيدا كنند, آنگاه اين دو خصوصيتي كه يكي براي اجابت كنندگان دعوت حق است ديگري براي منكران دعوت حق اين دو خصوصيت را باز فرمود فرمود اولاً آنها كه اين ندا را اجابت كردند بصير و بينايند منكرين نابينايند و اثر آن بينش دروني اين هشت صفت است كه يكي پس از ديگري ذكر ميكند و اثر آن كوري دروني هم اوصافي است كه بعداً در مقام ثاني خواهد آمد در مقام اول كه اوصاف كساني كه اين ندا را جواب گفتند و در حقيقت در نظر قرآن كريم بصير و بينايند بيان ميكند هشت صفت براي اينها ذكر فرمود كه به تعبير بعضي از اهل تفسير اينها نشانهٴ درهاي هشتگانهٴ بهشت است كه با انجام اين خصائل ثمانيه وارد بهشتي ميشوند كه براي او درهاي هشتگانه است اينها را اولاً به اولوالالباب بودن معرفي كرد كه اينها داراي لب و مغزند, لبيب كسي است كه هم از نظر انديشه و مسائل فكري و علمي عاقل باشد به عقل نظري و هم از نظر انجام اعمال صالح عادل باشد به عقل عملي آن صاحب خرد و صاحبدل كسي است كه هم خوب بفهمد وهم خوب عمل كند قسمت مهم اوصاف اولوالالباب را كه به بخش نظري و علمي برميگردد در پايان سورهٴ آلعمران بيان فرمود و قسمت مهم اوصاف عملي اولوالالباب را كه به عقل عملي آنها برميگردد در همين سورهٴ رعد بيان فرمود لبيب و خردمند كسي است كه هم خوب بينديشد بينش خوب داشته باشد و هم خوب بكوشد و عمل خوب داشته باشد بينش خوب را كه نشانهٴ لُب است در اواخر سورهٴ آل عمران بيان فرمود و كوشش خوب را كه نشانهٴ لُب است در همين سورهٴ رعد بيان فرمود. در اواخر سورهٴ آلعمران اينچنين آمده آيهٴ 190 ﴿ان في خلق السموات و الارض و اختلاف اليل و النهار لآيات لاوليالالباب﴾[2] هم آفرينش آسمانها و زمين و هم نظم خاص آسمانها و زمين اينها آياتند براي اولوالالباب گرچه براي همه آياتند اما آنكه ميبيند پي ميبرد ان في خلق السموات و الارض, و نظم خاصي كه مال ليل و نهار است ليل ميرود و نهار ميآيد كه به نام اختلاف است اينها لآيات لاوليالالباب اوليالالباب كيانند؟ اينجا قسمت مهم انديشههاي علمي آميخته با عمل انديشههاي علمي مهم است مطرح فرمود ﴿الذين يذكرون الله﴾ آنها كه به ياد خدايند ياد خدا را در دل دارند و نام خدا را بر لب قسمت مهم ياد خداست در دل ﴿الذين يذكرون الله قياما و قعودا و علي جنوبهم﴾[3] چه در حال ايستاده چه در حال نشسته چه در حال پهلو آرميده به ياد خدايند اين يك اثر فقهي دارد كه در روايات آمده كه اگر كسي نميتواند نماز را ايستاده بخواند نشسته و اگر نشسته نميتواند به پهلو آرميده كه روايات به استناد اين آيه فرمودند نماز هرگز ترك نميشود و ساقط نميشود منتها در شئون مختلف حالات مختلف دارد و با انحاء گوناگون نماز خوانده ميشود اين يك تطبيق است نه تفسير كه يعني اين مراد است و نه غير اولوالالباب كسانياند كه همواره به ذكر خدايند هيچ حالي براي آنها پيش نميآيد در آن حال غافل باشند به ياد خدايند ﴿و يتفكرون﴾[4] به ياد خدا بودن يعني خدا را خالق آسمانها و زمين دانستن و خدا را مدبّر همهٴ اين امور دانستن اين يك,
سؤال ...
جواب: يكي از مصاديقي كه در روايات تطبيق به حالات سهگانهٴ نماز شده است عملي است, اما ﴿يذكرون﴾ الله نه يقومون لله ﴿يذكرون الله قياماً﴾, كه اهميت حرف متوجه به ياد خداست و در همين آيه فرمود ﴿و يتفكرون﴾ اولوالالباب كسانياند كه با بررسي در عالم هم مبدأ را بشناسند و هم معاد را ﴿و يتفكرون في خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلاً﴾[5] پس لبيب كسي است كه هم با جهانبيني خدا را بشناسد هم با جهانبيني قيامت را بفهمد آن كسي كه جهان را ميبيند و ميگويد اين ماده است كه با تطوراتش حالات گوناگون دارد او قلبش تهي است لبيب نيست, لبيب كسي است كه با مشاهدهٴ آيات الهي به آفريدگار اين آيات پي ببرد و لبيب كسي است كه با تأمل در اسرار عالم به قيامت پي ببرد بگويد اين نظام ياوه نيست كه خلق بشود و بپوسد و از بين برود انسان بيايد مثل يك درخت سبز شود بعد بپوسد بعد هيچ اين نظام هدفي دارد كه به سمت هدف در حركت است, اگر بيهدف ميبود باطل بود ﴿ربنا ما خلقت هذا﴾ اين نظام هم يك واقعيت بيش نيست هماهنگ و به هم مرتبطند سماوات و ارض اجزاي يك واحدند نفرمود هذه اين امور كثيره بلكه فرمود هذا اين واحد اين نظام باطل نيست بيمقصد نيست ياوه نيست ﴿و يتفكرون في خلق السموات و الارض﴾, ميگويند ﴿ربنا﴾ نميگويند يا ربنا اين "يا" براي كسي است كه دور باشد و دارد ندا ميكند وقتي انسان لبيب شد به خدا نزديك شد ديگر يا ربّ نميگويد ميگويد ربّ در ابواب الذكر آنطوري كه در جوامع روايي آمده مخصوصا كتاب قيم كليني(رضوان الله تعالي عليه) كه انسان چگونه به ياد خدا باشد چند بار به ياد خدا باشد هر حاجتي كه دارد ده بار بگويد يا الله اين حالات مختلف را كه در ذكر بيان ميكنند يك وقت ميگويند در ذكر حق بگوئيد يا الله, يا ربا, يا ربّاه, يا ربنا كه با يا است اين مرحله كه گذشت دستور بعدي ذكر آن است كه رب ربنا ديگر يا نيست آن بندهاي كه با اذكار اوليه به مولا نزديك شد خود را در حضور مولا ميبيند ديگر يا رب نميگويد رب و شايد حالات مختلفي كه براي سيد الشهداء(عليه السلام) در آن ميدان شهادت پيش آمد كه در اواخر لحظه رب ميفرمود روي همين تادّب در ذكر باشد كه ديگر بنده خود را دور نميبيند كه بگويد يارب آن مال اوائل ذكر است كه سخن از نداست و منادا وقتي به حضور رفت انسان وقتي در حضور مولا با او سخن ميگويد "يا" نميگويد اين "يا" مال غايب است در اينجا اولوالالباب كه خود را در حضور مولايشان ميبينند ميگويند ربنا سخن از يا نيست وقتي دونفر در كنار هم نشستهاند اگر مشافهتا سخن ميگويند نميگويند يا, اي فلان شخص ندا مال دور است اينها هم كه خود را متقرب الي الله ميبينند ميگويند ﴿ربنا ما خلقت هذا باطلا﴾ پروردگارا اين نظام را ياوه خلق نكردهاي كه بگردد و نابود شود و ديگر هيچ پس يك هدفي دارد لبيب كسي است كه از نظر جهان بيني با مطالعهٴ اسرار عالم هم به مبدأ پي ببرد و هو التوحيد هم به پايان پي ببرد و هو المعاد, اگر كسي به مبدأ و معاد پي برد ميشود لبيب اين بينش علمي افراد لبيب است اولوالالباب است.
سؤال ...
جواب: نه براي خود آنها هم حالات يكسان نيست اوائل يا رب است بعد رب در ادب دعا را كه قرآن كريم ميآموزاند اينچنين است وقتي كه دعاهاي بزرگان را قرآن نقل ميكند در بعضي از موارد با يا است در بعضي از موارد بدون يا است حالاتشان هم فرق ميكند.
سؤال ...
جواب: بله چرا أطلب ربنا, نه انادي ربنا يك ناصبي ميخواهد ناصب ديگر ادعو نيست اطلب است.
سؤال ...
جواب: اطلب, اتكلم, اواجه,
سؤال ...
جواب: اما نسبت به آن بعيد اين قريب است اما نسبت به منادا باز بعيد است اگر گفتند قريب و بعيد يعني آن منادي اگر از منادا فاصله دارد فاصله زياد هم باشد ميگويند يا فاصله كم هم باشد ميگويند يا برخلاف همزه كه اگر فاصله كم باشد ميگويند "أ" ولي اين فاصله بايد باشد اما وقتي دونفر كنار هم نشستهاند نميگويند كه آي فلان شخص ندا معنا ندارد نه در تعبيرات فارسي ما ندا داريم نه عرب وقتي دو نفر در حضور همند دارند حرف ميزنند ندا دارد بايد فاصله باشد يا فاصلهٴ كم يا زياد اما وقتي فاصله نيست ديگر سخن از يا نيست و آنجا كه حضرت خود را معاذ الله معذب ميبيند بعيد فرض ميكند آنجايي كه عرض ميكند «يا رب ارحم ضعف بدني ورقة جلدي»[6] خود را بعيد فرض ميكند و بعيد ناچار است ندا كند نه مناجات
سؤال ...
جواب: آنها در حضورند منتها در حضور خداي قهارند.
سؤال ...
جواب: نه، اينها بعيدند از رحمت حق وقتي كه آنجا رسيدند در حال احتضار ﴿رب ارجعون ٭ لعلّي اعمل صالحا﴾[7] اينها در حضور خداي قهارند لذا در جهنم هم ميگويند ﴿ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا﴾[8] اينها وقتي كه خود را در حضور خداي قهار ميبينند ميگويند ﴿ربنا ابصرنا و سمعنا﴾ اولوالالباب چه در دنيا چه در آخرت خود را در حضور خداي رحمن ميبينند غير اولوالالباب در دنيا كه خود را در حضور نميبينند در آخرت خود را در محضر خداي قهار مينگرد ﴿ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا﴾ بنابراين خاصهٴ لبيب بودن آنست كه بتواند با اين جهان بيني هم مبدا را بشناسد هم معاد را ﴿ربنا ما خلقت هذا باطلا﴾[9] كه اين را طنطاوي نقل كرده ديگران هم آوردهاند كه از ابن عباس نقل شده كه رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هرشب كه براي نماز شب برميخواستند اول اين جمله را ميگفتند بعد به عبادت ميپرداختند اول نگاهي به نظام ميكردند ميگفتند ﴿ربنا ما خلقت هذا باطلا﴾ بعد به نماز شب ميپرداختند خلاصه يك عمل صالحي است در كنار اين بينش علمي اينطور نيست كه يك عبادت باشد بدون اين بينش يا بينش خالي باشد بدون وارستگي عملي اين خاصيت لب است و خاصيت مغز است. ﴿ربنا ما خلقت هذا باطلا﴾ خوب پس باطل نيست اين عالم يك قيامتي هست قيامتي كه هست حساب و كتابي هست حساب و كتابي كه هست عرض ميكنند ﴿سبحانك فقنا عذاب النار﴾[10] پروردگارا ما را از عذاب آتش نجات بده و انسان لبيب به فكر آن عذاب معنوي است فوق آنچه كه به فكر عذاب ظاهري است لذا در كريمهٴ بعد عرض ميكند ﴿ربنا انك من تدخل النار فقد اخزيته﴾[11] خدايا تو هركس را به جهنم بردي آبرويش را ريختي يعني آن عذاب معنوي مهم است معلوم ميشود مشمول مهر تو نيستم اگر هم صورتاً خود را مؤمن به تو معرفي كردم سيرتا به تو كفر ورزيدم, لبيب همواره به فكر آن فضاحت دروني است كه يك روزي ظاهر ميشود تنها به فكر عذاب جسماني نيست كه اين بدن ميسوزد عرض ميكند خدايا تو كه اين بدن را ميسوزاني اول اينها را رسوا كردي اينها را مستحق عذاب كردي بعد عذاب كردي ﴿ربنا انك من تدخل النار فقد اخزيته و ما للظالمين من انصار﴾[12] از ظالم نه تنها از خودش كاري ساخته نيست از غير هم به آنها كمكي نميرسد نصرت مال جايي است كه خود انسان مقداري وارد عمل بشود كاري از او پيش برود تتميمش را به غير بسپارد بشود نصرت, اين از خارج هيچ مددي به او نميرسد از خود او هم كه كاري ساخته نيست ﴿ربنا﴾ اينها سخنان اولوالالباب است ﴿ربنا اننا سمعنا منادياً ينادي للايمان ان آمنوا بربكم فآمنا ربنا فغفر لنا ذنوبنا و كفّر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار﴾[13] پروردگار ما ما آن پيكي كه از طرف تو آمد و پيام تو را به ما رساند و نداي ايمان را به گوش ما رساند ما پذيرفتيم ﴿اننا سمعنا منادياً﴾ كه ﴿ينادي للايمان﴾ اين نداي ايمان داد منادي ايمان بود ما هم گفته ﴿ان آمنوا بربكم﴾ ما هم ﴿آمنا﴾ پيك تو را و منادي تو را پذيرفتيم و اجابت كرديم ﴿ربنا فاغفر لنا ذنوبنا﴾ پروردگارا گناهان ما را بيامرز و سيئات ما را بپوشان اينطور نباشد كه گناهانمان را علني كني بعد بيامرزي چون بعضي اينچنينند در قيامت خداي سبحان گناهان اينها را به رخ آنها ميكشد از آنها اقرار ميگيرد در جمع بعد ميآمرزد براي يك عده تكفير سيئات است پوشش سيئات است افشا نكرده ميآمرزد, تا انسان در دنيا چطور رفتار كرده باشد, افشا نكرده ميبخشد عدهاي اگر هم مشمول رحمت خدا بشوند در پيشاني آنها نوشته است هؤلاء عتقاءُ الله من النار, بعد براي رفع اين عذاب دروني از خدا مسئلت ميكنند كه اين آرم پاك بشود كه بعد پاك ميشود اولوالالباب كساني هستند كه بگويند خدايا اگر ميخواهي ببخشي افشا نكرده ببخش ما سعي كرديم آبروي ديگران را حفظ كنيم تو هم آبروي ما را نريز, ﴿و توفنا مع الابرار ٭ ربنا و آتنا ما وعدتنا علي رسلك و لا تخزنا يوم القيامة﴾[14] پروردگارا آن وعدههائي را كه به زبان انبيايت به ما دادي آنها را عملي كن و حيثيت ما را در قيامت حفظ بكن ﴿انك لا تخلف الميعاد﴾[15].
سؤال ...
جواب: اگر ما به اميد اين وعدهها تلاش كرديم اگر به اين وعدهها نرسيم اين هم يك خزيي است يك وقت انسان معذب ميشود اين خزي است يك وقتي به آن وعدهها نرسد خزي است ممكن است عذاب نكنند اما به وعدهها نميرسد براي اينكه عملش لله نبود يك وقتي حسنهاي كرد لله نبود ممكن است جهنم نبرند اما وعدهها را نميدهند اين وعدهها را ندادن هم يك خزي است نشان ميدهد كه اين لله عمل نكرد اين است كه در كلمات معصومين مخصوصاً حضرت امير(سلام الله عليه) زياد مطرح است كه بكوشيد خالص رفتار كنيد انَّ الناقد بصير ناقد به آن كسي ميگويند كه اين پنبهها را بررسي ميكند آن پنبهدانهها را آن ناصافها و آن ناخالصيها را از آن پنبهها طرد ميكند و آن صاف را ميگذارد اين كار را ميگويند نقادي اين عمل را ميگويند نقد فرمود مواظب باشيد كه ناقد خيلي بصير و بيناست در بسياري از امور انسان ميبيند اگر آن كار خير به دست او انجام نشود او تأييد نميكند شناخت نفس و دسايس نفس كار آساني نيست اين است كه بسياري از افراد آن روز ميبينند كه عملشان نيست صحيفهٴ اعمال خالي است ﴿ولا تخزنا يوم القيامة انك لا تخلف الميعاد﴾[16] تو وعده دادي كه به اين چيزها ما را متنعم كني كاري نشود كه ما به اين مواعد تو نرسيم و رسوا شويم آنگاه فاستجاب لهم ربهم اني لا اضيع عمل عامل منكم من ذكرٍ او انثي بعضكم من بعض فالّذين هاجروا و اخرجوا من ديارهم و اوذوا في سبيلي و قاتلوا و قتلوا لاكفّرن عنهم سيئاتهم و لاَدخلنهم جنات تجري من تحتها الانهار ثواباً من عند الله والله عنده حسن الثواب﴾[17] ميفرمايد شما خواستههايي داريد اما خواستهها راهش اين است هجرت ميخواهد جهاد ميخواهد تلاش ميخواهد گرفتاري ميخواهد تبعيد ميخواهد زندان ميخواهد جان دادن ميخواهد خون دادن ميخواهد اينها راهش است رايگان به اينجاها نميشود رسيد ما عمل كسي را ضايع نميكنيم اما اينطور نيست كه مرفه باشيد و همه چيزها را بخواهيد ما اصلاً عالم را تقسيم كرديم يك عالم به نام رنج يك عالم به نام رفاه و آسايش ما اين دنيا را كه ساختيم و انسان را كه آفريديم انسان را براي رنج آفريديم اصلاً ﴿لقد خلقنا الانسان في كبد﴾[18] او در كَبَد و مكابده و تلاش و رنج و درگيري و زد و خورد و مشكلات و اينهاست او اگر بخواهد مرفّه باشد كه ديگر انسان نيست ﴿ذرهم يأكلوا و يتمتعوا و يلههم الأمل﴾[19] خواهد بود ديگر انسان نيست ﴿يأكلون كما تأكل الانعام﴾[20] او ديگر انسان نيست اگر انسان است في كبد است اگر بخواهد مرفه باشد ما اوائل نصيحت ميكنيم موعظه ميكنيم پند و اندرز ميدهيم بعد به پيامبرمان ميگوئيم رهايشان كن ﴿ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الآمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ﴾[21] اگر او بخواهد حيات انساني داشته باشد بايد در زحمت باشد اگر بخواهد مرفه باشد ديگر در جامعهٴ انساني و اسلامي نيست او در مرتع زندگي ميكند بنابراين ما اجابت ميكنيم اما با دعاي خالي كار پيش نميرود ﴿فاستجاب لهم ربهم اني لا اضيع عمل عامل منكم﴾[22] چه زن چه مرد اينهم ان شاءالله روشن خواهد شد كه مخصوص زن و مرد اين نيست كه زن و مرد با هم مساويند يعني در ايمان اصلاً زن و مرد مطرح نيست آنكه آن جايگاه كه جايگاه لب است يعني مغز است, قلب است, روح است, جان است, دل است, آن نه زن است نه مرد ايمان مال جان است جان نه زن است نه مرد عمل صالح مال روح است نه مال زن است نه مال مرد, اين پيكر است كه يا اينچنين ساخته شده يا آنچنان نه اينكه در اسلام زني هست و مردي هست و با هم برابرند اينطور نيست كه انسان در همين پيكر خلاصه بشود پيكر دو جور باشد و برابر نه ميگويد حالا يا اين يا آن براي ما بيتفاوت است چون آن كسي كه بايد بفهمد و عمل كند انسان است, انسان نه زن است نه مرد و به تعبير بوعلي ميگويد به اينكه مذكر و مؤنث بودن جزو صنف است نه جزو فصل اين در ذات دخيل نيست مثل ناطق نيست كه در ذات دخيل باشد پس بيرون از ذات است. ذكورت وانوثت به دليل اينكه جزو صنف است نه جزو فصول معلوم ميشود بيرون از ذات است بيرون از ذات هر چه شد گاهي انسان اسود و ابيض است گاهي بدوي و حضري است گاهي رجل و مرأهٴ است اين بيرون از ذات است پيكر چه اينچنين ساخته بشود چه آنچنان اين نه مسئول ايمان است نه مسئول عمل صالح از باب تقسيم وظائف عملي بعضي از كارها را تقسيم كردهاند آنكه بايد عمل بكند و در درجهٴ اولي ايمان بياورد او انسان است و جان آدمي است انسان و جان آدمي نه مذكر است نه مؤنث و اين ذكورت و انوثت جزو عوارض صنفي است نه جزو فصول نوعي لذا در غير انسان هم يافت ميشود معلوم ميشود جزو مصنفات است نه جزو فصول مقوّمه اين صنف ميسازد نه نوع اگر صنف ميسازد نه نوع در ذات دخيل نيست اگر در ذات دخيل نيست تربيت براي آن ذات است اينها براي انسان است انسان هم بيش از يك واقعيت نيست.
سؤال ...
جواب: نه آيه ميفرمايد حرام نيست اما تحصيل مال حلال دشوار است.
سؤال ...
جواب: بله آنكه اولوالالباب است هميشه در زحمت است حالا ملاحظه بفرمائيد در تحصيلش كه بايد تلاش كند.
سؤال ...
جواب: در تحصيلش كه بايد تلاش كند حالا تحصيل كرد بايد غم ديگري را بخورد يا نه؟ ﴿و انفقوا في سبيل الله﴾[23] آنكه جزو اولو الالباب است كه اين مقامات بلند مال اوست او هرگز به رفاه نميپردازد البته براي او حرام نيست او نميخواهد رفاه طلب باشد او در تحصيلش ميكوشد و در صرفش هم ميكوشد كه از مسير حلال نگذرد و اين تلاش ميخواهد آن كريمه هم امت اسلامي را وعده داد كه ما شما را به بيگانهها نيازمند نميكنيم بركات به شما ميدهيم اما انسان تا به آن بركات برسد در كبد است وقتي هم به آن بركات رسيد خود را سرگرم رفاه نميكند ﴿ولو ان اهل القري آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات﴾[24] ايمان و تقوا بدون كَبد ممكن نيست حالا بر فرض يك مقدار مرفه شد وظيفهٴ متقين چيست؟ أقنع من نفسي بأن يقال هذا امير المؤمنين و ... كذا و كذا و كذا فقير باشد اين ميشود كَبد مگر نفرمود انسان باتقوا و انسان مؤمن از بركات برخوردار است انسان باتقوا و انسان مؤمن وظيفهاش در يك جامعهٴ اسلامي چه خواهد بود اجازه ميدهد كه خودش مرفه باشد و ديگري در زحمت؟ اين شدني نيست فرمود ﴿لقد خلقنا الانسان في كبد﴾[25] با سوگند هم ياد كرد.
سؤال ...
جواب: كفار و بد انديشان هميشه در فشارند چه در دنيا چه در برزخ چه در جهنم ولو بيشترين ثروت را هم داشته باشد در معيشت ضنك يعني در تنگناي زندگي به سر ميبرد او اگر ندارد غصه و تلاشش اين است كه تهيه كند اگر دارد غصه و تلاشش اين است كه چگونه اين تحصيل كرده را حفظ بكند او هرگز آسايش ندارد يك انسان مرفه هرگز آسوده نيست زيرا در قلب او تمام هم و غم و بخل دسته كرده آنجا آرميدهاند فرمود وأُحضرت انفس الشح, ﴿أحضرت الانفس الشح﴾[26] يعني شح و بخل در درون اينها جا كرده انسان طماع بخيل آزمند كه آسايش ندارد اين مال دنياي او فشار عالم قبر و برزخ هم كه مال اينهاست ضغطهٴ قبر هم مال اينهاست جهنم هم جايشان وسيع نيست ﴿اذا القوا منها مكاناً ضيقاً مقرنين﴾[27] وقتي بسته باشند آنجا در آنجا مُقَرَّن باشند ﴿مكاناً ضيقا﴾ دادشان بلند است در آنجا هم مكان وسيع به آنها نميدهند نميگويند اين ميدان باز آتش مال تو هر جا ميخواهي بروي برو باش, آنجا هم جايشان بسته است انسان تنگ نظر در سه عالم بسته است كسي كه دستش باز نيست جانش باز نيست شرح صدر ندارد در سه عالم بسته است هم در دنيا معيشت ضنك دارد همواره در عذاب اين است كه تهيه كند هيچگاه آسايش ندراد هم اولين لحظهٴ مرگ او كه برزخ نام دارد به نام قبر ضغطهٴ قبر دارد و هم در جهنم هم ﴿مكاناً ضيقاً﴾ آنجا جايشان است, اين كريمه را كه در چند جاي قرآن خداي سبحان ميفرمايد هنگام قبض روح اينها ﴿الملائكة يضربون وجوههم و ادبارهم﴾[28] كه در دو جاي قرآن هست كه فرشتگان هنگام قبض روح اينگونه از بدانديشان سيلي به صورت و پشت اينها ميزنند ميگويند بيرون برويد ﴿يضربون وجوههم و ادبارهم﴾ اين كريمه را مرحوم آقاي شاهآبادي(قدّس الله نفسه الزكيه) استاد سيدنا الامام الخميني در آن رسالهٴ شذرات الذهب دارند در آن شذرات اين بيان را مرحوم آقاي شاهآبادي(رضوان الله عليه) دارند ميفرمايند: اينكه ﴿يضربون وجوههم و ادبارهم﴾ خدا فرمود فرشتگاني كه مأمور اين عالمند ديدند اين عمر را تمام كرده به تباهي گذرانده بيكار است وقت گذرانده محكم پشت او را ميزنند كه بيرون برو فرشتگان آن عالم هم ميبينند كه اين با دست خالي دارد ميآيد سيلي به صورتش ميزنند كه با اين وضع كجا ميآيي ﴿يضربون وجوههم و ادبارهم﴾ اين است كه بين دو نبش عذاب گير است كسي كه دنيا زده است هرگز راحت نيست در سه موطن از مواطن دنيا و برزخ و قيامت در عذاب است خاصيت كفر و نفاق آن بستگي هستي است و دربارهٴ خواستههاي اولوالالباب خداوند ميفرمايد كه من عمل كسي را ضايع نميكنم اما ﴿فالذين هاجروا و اخرجوا من ديارهم﴾[29] هجرت كردند تبعيد شدند ﴿و اوذوا في سبيلي﴾ در راه من اذيت را تحمل كردند ﴿و قاتلوا و قتلوا﴾ آنگاه است كه ﴿لأكفرن عنهم سيئاتهم﴾ گفتيد ﴿كفر عنا سيئاتنا﴾[30] راهش اين است گفتيد ما اگر لغزشي كرديم بدون افشاگري بيامرزيم راهش اين است ﴿لاكفرن عنهم سيئاتهم ولأدخلنهم جنات تجري من تحتها الانهار﴾ حالا ﴿ثواباً من عند الله والله عنده حسن الثواب﴾[31] كه اگر بعضي از مسائل عملي مطرح است اما قسمت مهم محتواي اين آيات كريمه بينش علمي اولوالالباب مطرح است آنها جهان بين كاملند كه با اسرار عالم مأنوسند هم مبدأ را ميشناسند هم معاد را ميشناسند هم به فكر عمل صالحاند عمل صالح يعني تطبيق عمل بر وحي لذا بدون نبوت ممكن نيست همواره اولوالالباب با اصول ثلاثهٴ دين در كارند راجع به مبدأ و معاد كه تصريح فرمود ﴿ان في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لآيات لاوليالالباب﴾[32] اين راجع به مبدأ راجع به معاد هم كه تصريح فرمود ﴿و يتكفرون في خلق السموات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا﴾[33] اين راجع به معاد راجع به نبوت هم ضمناً بيان كرد براي اينكه كسي كه عمل صالح ميكند يعني عملش را به ما جاء به الوحي تطبيق ميكند والا عمل، صالح نخواهد شد عملي صالح است كه مطابق ما جاء به الوحي باشد پس مسئلهٴ وحي و رسالت هم تأمين خواهد شد پس اولوالالباب كسانياند كه هم مسائل ديني را روي بينش علمي صحيح تأمين ميكنند و هم ميكوشند آنچه را كه ميفهمند عمل كنند قرآن همانطوري كه به عرض رسيد يك كتاب علم يا كتاب فلسفه يا كتاب تئوري يا كتاب علمي نيست كه فقط يك مقررات كلي را بيان كند چون كتاب هدايت و نور است همواره به جاي اينكه مطالب علمي را بيان كند عالمان با عمل را به ما نشان ميدهد وقتي نيكي را ميخواهد معنا كند نميفرمايد نيكي چيست ميفرمايد نيكي اگر خواستيد ببينيد ﴿ولكن البر من آمن بالله﴾[34] و كذا و كذا و كذا معنا كردن نيكي ميشود يك كتاب فرضيه و تئوري و كتاب علمي نيكي را كه ميخواهد معنا كند نيكان را به ما ميشناساند كه من نميخواهم فقط فرضيه و عمل اصل مسائل علمي را يك جا بيان كنم ﴿ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب ولكن البر﴾[35] بِرّ آن نيست بِرّ چيست؟ بِرّ كسي است كه اين كار را بكند بِر را ميخواهد معنا كند ولي بارّ را معرفي ميكند كه دعوت به عمل باشد اينطور نيست كه فقط بگويد نيكي اين است و آن كه نيكان را معرفي نكند اينجا هم همينطور است اولوالالباب را معرفي كرد كه اينها هم در مسائل علمي متفكرند هم در مسائل عملي پيشرو مهاجرند مجاهد في سبيل الله هستند مقاتلند شهيدند و مانند آن, اما در اين آيات محل بحث سورهٴ رعد اولوالالباب را كه تبيين ميفرمايد قسمت مهم محتوا روي آن مسائل عملي است مسائل علمي را در كنارش ذكر ميكنند
سؤال ...
جواب: اولوالالباب ميگويند ما را با ابرار محشور بكن
سؤال ...
جواب: بله ديگر با آنها بميران ما در ادعيه نميگوئيم اللهم احينا حيات محمد و آل محمد و امتنا مماتهم (صلّي الله عليه و آله و سلّم)؟ خوب همينطور است ديگر يعني با آنها محشور باشيم. خوب اولوالالباب را در اين آيات سورهٴ رعد ملاحظه فرموديد هشت صفت برايشان ذكر فرموده چون آن ﴿يوفون بعهد الله﴾ با ﴿لاينقضون الميثاق﴾[36] يك مطلب است اگر عطف تفسيري است براي تأكيد دو صفت جداي از هم نيست اين است كه بعضي از اهل تفسير گفتهاند اين هشت صفت ناظر به هشت در بهشت است به عدد درهاي بهشت به نام اوصاف ثمانيه اينجا هشت صفت ذكر شده يكي اينكه وفاي به عهد خدا ميكنند, دوم اينكه ﴿ما امر الله به ان يوصل﴾[37] را وصل ميكنند, سوم اينكه از خدا خشيت دارند, چهارم اينكه از حسابرسي ميترسند چون خشيت با خوف فرق داشت, پنجم اين است كه صابرند ﴿ابتغا وجه ربهم﴾[38] ششم آن است كه نماز را به پا ميدارند, هفتم آن است كه آنچه را كه خدا به اينها مرحمت كرده است در سرّ و عَلَن انفاق ميكنند, هشتم اين است كه بدي را با خوبي دفع ميكنند اين گروه كه به اوصاف ثمانيه متصفند بعضي از اين اوصاف مربوط به خودشان و خدايشان است بعضي از اين اوصاف مربوط به خودشان و ساير آحاد امت اسلامي است بعضي از اين امور مربوط به خودشان و خودشان است در برنامههاي شخصيشان اگر اين اوصاف ثمانيه را انجام دادند ميشوند اولوالالباب آنگاه حالا پاداش مهمي خداي سبحان ذكر ميكند كه يكي پس از ديگري خواهد آمد. ﴿الذين يوفون بعهد الله ولا ينقضون الميثاق ٭ و الذين يصلون ما امر الله به ان يوصل و يخشون ربهم و يخافون سوء الحساب﴾[39] اين ﴿يصلون ما امر الله به ان يوصل﴾ را زمخشري در كشاف بيان ميكند كه آنچنان اين ما امر الله به ان يوصل مطلق است كه حتي انسان توجه به اين حيوانات زير دستي است كه مأمور است به حفظ آنها اينجا مطرح است كه اگر مرغي در منزل دارد حيواني در منزل دارد حقوق آن حيوانها را دين دستور داده كه رعايت بكن موظف است كه اين اوامر الهي را دربارهٴ حيوانات هم رعايت بكند خلاصه همهٴ آنچه را كه خداي سبحان دستور به تحكيم پيوند داد شامل ميشود ﴿و يخافون سوء الحساب﴾ چون اين سوء الحساب قبلاً مطرح شد در همين سورهٴ مباركهٴ رعد ديگر بحث نميشود ﴿و الذين صبروا ابتغاء وجه ربهم﴾[40] حالا اينها را ملاحظه بفرمائيد اين اوصاف ثمانيه بعضي به فعل ماضي تبيين ميشود بعضي به فعل مضارع چگونه آن ماضيها با اين مضارعها مرتبط ميشود و نكتهٴ تفنن تعبير چيست؟ كه بعضي از اين اوصاف را به فعل مضارع بعضي رابه فعل ماضي تا شايد نشان بدهد كه گذشته و حال و آيندهٴ اولوالالباب در مسير عمل صالح است اينطور نيست كه بعدها ميكنند يا قبلاً كردهاند نه سيرهٴشان اين اصول است ﴿و الذين صبروا ابتغاء وجه ربهم و اقاموا الصلاة و انفقوا مما رزقناهم سراً و علانية و يدرؤن بالحسنة السيئة اولئك لهم عقبي الدار﴾[41] چون صبر در اين كريمه مطلق هست آنچه كه در جوامع روايي ما آمده كه صبر سه قسم است صبر عند المصيبة است, صبر علي المعصية است, صبر علي المصيبة است و صبر عند المعصية است و صبر علي الطاعة است اين سه قسم صبر را كه در جوامع روايي از معصومين(عليهم السلام) نقل كردند اين كريمه شامل ميشود براي اينكه انسان يا حوادثي روي ميآورد مصيبتي اين عند المصيبة بايد صبر كند جزع نكند, معصيتي دست ميدهد شهوت يا غضب او را به هيجان در ميآورد او عن المعصية صبر بكند يعني تجاوز كند از معصيت از گناه و از لذت گناه فاصله بگيرد صبر كند خود را از گناه حفظ كند صبر كند عن المعصية اما اطاعت كردن واجبها را انجام دادن مانند آن دشوار است اين دشواري را تحمل كند خود را وادار كند بر اطاعت اين صبر علي الطاعة است, همهٴ اقسام سهگانهٴ صبر كه صبر عند المصيبهٴ است و صبر عن المعصيهٴ است و صبر علي الطاعهٴ است اين كريمه به اطلاقه شامل ميشود ﴿الذين صبروا﴾ اما نه براي اينكه نامش در تاريخ بماند عكسش در پوستر بماند اينها اهداف نفساني است, اين نه براي آنكه كسي مذمتش نكند يا كسي تعريفش بكند اينها هم اهداف نفساني است ﴿صبروا ابتغاء وجه ربهم﴾ كاري كردند از معصيت گذشتند و مشكلات اطاعت را تحمل كردند براي تحصيل وجه الله حالا وجه الله چيست؟ كه همه چيز هالكند مگر وجه الله و بزرگان از دين هم كار را لوجه الله انجام ميدادند اين بحث بعدي است به خواست خدا.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 18.
[2] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 190.
[3] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 191.
[4] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 191.
[5] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 191.
[6] ـ إقبال، ص 706.
[7] ـ سورهٴ مؤمنون، آيات 99 ـ 100.
[8] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 12.
[9] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 191.
[10] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 191.
[11] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 192.
[12] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 193.
[13] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 193.
[14] ـ سورهٴ آلعمران، آيات 193 ـ 194.
[15] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 194.
[16] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 194.
[17] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 195.
[18] ـ سورهٴ بلد، آيهٴ 4.
[19] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 3.
[20] ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 12.
[21] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 3.
[22] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 195.
[23] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 195.
[24] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.
[25] ـ سورهٴ بلد، آيهٴ 4.
[26] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 128.
[27] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 13.
[28] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 5.
[29] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 195.
[30] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 193.
[31] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 195.
[32] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 190.
[33] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 191.
[34] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 177.
[35] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 177.
[36] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 20.
[37] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 27.
[38] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 22.
[39] ـ سورهٴ رعد، آيات 20 ـ 21.
[40] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 22.
[41] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 22.