بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ وَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ بِقَوْمٍ سُوءاً فَلاَ مَرَدَّ لَهُ وَمَا لَهُم مِن دُونِهِ مِن وَالٍ(۱۱)﴾
بعد از اينكه فرمود هرگز نعمتها را خداي سبحان تغيير نميدهد مگر متنعمين در اثر سوء اختيار نعمتها را بيجا مصرف كنند آنگاه است كه ممكن است خداي سبحان آن متنعم مترف را و مسرف را مورد انتقام قرار بدهد آنگاه فرمود اگر خدا خواست كاري را انجام دهد هيچ عاملي جلوي آن كار را نميگيرد, آن كار رد نميشود و اگر سوئي را و يك عذابي را براي يك فردي يا امتي مقرر فرمود هرگز ممكن نيست آن عذاب يا آن امر سوء از آن امت برطرف بشود يا از آن فرد برطرف بشود, نه خود آن فرد توان مقاومت را دارد نه ديگري به ياري او برميخيزد, نه او خود قدرت مقاومت دارد نه در تحت تدبير ديگري است كه ديگري ولي او باشد و از روي ولايت از او حمايت كند نه مشتركا بين او و خارج است كه يك مقدار او مقاومت كند يك مقدار از بيرون كمك بگيرد بنام نصرت, هم نصرت منتفي است هم ولايت منتفي است هم وقايت نه كسي حافظ اوست كه آسيب به او نرسد نه كسي ولي اوست كه تمام تاثير از آن آن ولي باشد و از او حمايت كند نه او به كمك خارج دوتائي در برابر ارادهٴ خدا ميتوانند بايستند كه خارج ناصر او باشد؛ فرق ولي و نصير آنست كه در ولايت تمام شئون مُوَلّيٰ عليه را ولي به عهده ميگيرد كارهاي كودك را ولي او به عهده ميگيرد ولي در نصرت يك مقدار از كارها را شخص به عهده دارد تتميم كارها را ديگري بعهده ميگيرد اين ميشود نصرت آن ميشود ولايت براي نجات از عذاب خدا نه وليي به داد انسان ميرسد نه نصيري نه غيري به عنوان تمام اختيار شئون آدم را اداره بكند كه انسان در تحت ولايت او باشد نه تلفيقي از انسان و از غير انسان كاري ساخته است كه او بشود نصير لذا هم ولي را نفي ميكند هم نصير را ﴿و اذا اراد الله بقوم سوءاً فلا مرد له و ما لهم من دونه من وال﴾[1]
غير از خدا وليي نيست كه والي او باشد و او را در تحت تدبير خود اداره كند.
سؤال ...
جواب: هر شفاعتي كه در قرآن كريم مطرح است به اذن الله است و اين در طي بحثهاي سال قبل گذشت كه ديگري اگر بخواهد در كار خدا آنچه كه مربوط به ربوبيت خداي سبحان است دخالت كند يا بالاستقلال است يا بالاشتراك است يا بالمظاهرة است يا بالشفاعة بيش از اين چهار قسم فرض ندارد سه قسم را قرآن صريحا ابطال كرد كه شدني نيست يك قسم را تثبيت كرد آن هم باذنه تعالي كه در سورة فاطر بود كه گذشت .
اين قسمت در توحيد ربوبي نياز دارد كه انسان تمام اين شئوني كه در جهان ميگذرد چه آنچه كه به فاعل برميگردد چه آنچه كه به قابل برميگردد يك مطالعهٴ كلي بكند قرآن كريم هم سراسر موجودات را قابل خوبي ميداند قابل مطيعي ميداند كه هرگز تمرد ندارند اين يك بخش و خداي سبحان را فاعل مقتدري ميداند كه هرگز عجز و ناتواني در حرم كبريائي او راه ندارد اين دو بخش و اگر اراده كند نه آن شخصي كه مورد بيمهري خدا قرار گرفت نه خود ميتواند مقاومت كند اين سه, نه تحت ولايت ديگري است اين چهار, نه تلفيقي از خود و ديگري است بنام نصرت و معاونت اين پنج, تهديدهاي مهم را هم قرآن ذكر ميكند اين شش, نمونه ها را هم به ما ارائه ميدهد اين هفت كه فرمود ما در آنجا اين كار را كرديم خواستند فساد كنند ما سركوبشان كرديم آنجا كه ما اراده كرديم سركوب بشوند احدي به ياريشان نيامد در يك سلسله از آيات ميفرمايد اگر خدا اراده كند چيزي جلوي ارادة خدا را نميگيرد اين به عنوان بيان سنت جهاني در بعضي از آيات ميفرمايد ما آنجا اراده كرديم كه فلان شخص را سركوب كنيم كرديم يا آنها خواستند با پيامبر ما به ستيز برخيزند ما منكوبشان كرديم كه از يك جريان گذشته و واقع شده حكايت ميكند.
اما امر اول كه سراسر جهان حرف شنو و مطيع خوبياند از نظر اطاعت نقصي در آنها نيست آياتي كه ميگويد ﴿لله جنود السموات و الارض﴾[2] يا ﴿و ما يعلم جنود ربك الا هو﴾[3], كه سراسر جهان هستي را سپاهيان حق ميداند يا در سورة حم سجده ميفرمايد ﴿فقال لها و للارض ائتيا طوعا او كرها قالتا اتينا طائعين﴾[4] خداي سبحان به آسمانها و زمين فرمان داد كه خواه و ناخواه مطيع باشيد همه عرض كردند ما خواهان اطاعت تو هستيم اتينا نه تنها اتينا طائعين بلكه ﴿اتينا طائعين﴾ ما با ديگر موجودات همه گردن نهادهايم اگر آنجا سخن از تثنيه است در ذيل سخن از جمع است اگر ﴿فقال لها و للارض ائتيا﴾, تثنيه است جواب آن است كه ﴿اتينا طائعين﴾ ما با ديگر موجودات گردن نهاده با طوع و رغبت مطيع تو هستيم لذا از اين تعبيرات قرآن كريم فراوان دارد كه سراسر جهان هستي مسلمانند يعني مسلمند يعني منقادند يعني مطيعند ﴿و له اسلم من في السموات و الارض﴾[5], آن اسلام تكويني است و انقياد تكويني است پس فيما يرجع الي القابل هيچ عصياني نيست كه نافرماني كنند و تمردي را روا بدارند و نه بگويند اينچنين نيست؛ اما آنچه كه به فاعليت فاعل برميگردد خدا را قرآن كريم به عنوان قدير محض معرفي ميكند ﴿علي كل شيئ قدير﴾[6] لا يعجزه شيء, گاهي بصورت صفت ثبوتي گاهي به صورت صفت سلبي گاهي بعنوان ﴿علي كل شيء قدير﴾ گاهي بعنوان لا يعجزه شيء چون فاعل تام الفاعلية است كه لا يعجزه شيء و قابل هم مطيع محض است نتيجة انضمام فاعل مقتدر و قابل مطيع اين است كه ﴿إنما امره اذا اراد شيئاً ان يقول له كن فيكون﴾[7] چه در سورة يس چه در ديگر سور ميفرمايد ارادة خداي سبحان همان و تحقق آن شيء در خارج همان اين ترتب "فا" براي آن است كه بتوانيم مطلب را ادا كنيم نه فاصلهاي در كار است نه بين ايجاد خداي سبحان با وجود آن شيء يك فاصلهايست اين براي تفهيم ترتب فيض بر فياض است وجود بر ايجاد است نه براي آن است كه يك فاصلهاي در اين بين است بنابراين اگر خداي سبحان چيزي را اراده كند ارادة خدا همان ايجاد خداست و فعل خدا و فيض خداست و آن فعل و ايجاد همان و تحقق آن شيء در خارج همان اين هم نتيجة فاعل تام و قابل تام واگر كسي بخواهد در برابر ارادة خداي سبحان مقاومت كند خواه بالاستقلال خواه بالمشاركه استقلال هم خواه خودش مستقل باشد خواه در تحت تدبير ديگري باشد اينها را هم قرآن كريم نفي كرد فرمود ﴿ما لكم من دون الله من ولي ولا نصير﴾[8], نه نتها خودشان قدرت مقاومت ندارند كه در حال عذابند بلكه نه عامل خارج بالاستقلال گرهٴ آنها را ميگشايد بعنوان ولايت نه تلفيقي از قدرت درون و قدرت بيرون گره را ميگشايد بعنوان نصرت و معاونت نه اينها ولي دارند نه معاون نه ولي دارند نه نصير نه ولي دارند نه واقي كه اينها را از خطر حفظ بكند چند تعبير در همين سورة رعد هست كه ديروز اشاره شد كه والي تدارند واقي ندارند ﴿ما لك من الله من ولي و لا واق﴾[9] نه وقايتي است نه ولايتي اگر وقايت است مال خداست كه يحفظونه من امر الله و بامر الله اگر ولايتي است كه او ولي كل شيء است اگر نصرتي است كه تلفيق دوتا عاجز كار را انجام دهد اين هم ممكن نيست شما يك عاجز غير از شما هم يك عاجز مجموع دو تا عاجز هرگز نميتوانند معين و مستعين يكديگر باشند اين هم يك سلسله از آيات. يك سلسله از آيات هم ميفرمايد به اينكه خداي سبحان اگر اراده كند همة مردم را از بين ببرد كسي نميتواند جلوي آنها را بگيرد, تهديد عمومي, يك سلسله از آيات هم ميفرمايد كه ما اين كار را كرديم يعني در فلان جا اين حادثه شده او رفت در برابر وحي ما بايستد ما سركوبش كرديم كه از جريان واقع شده خبر ميدهد نه از نظام خبر دهد كه نظام اينچنين هست نه, فرمود اينچنين شده امّا آياتي كه ميفرمايد اگر خداي سبحان اراده كند هيچ موجودي قادر نيست در سورة توبه هست كه ﴿ان الله له ملك السموات و الارض يحيي و يميت و ما لكم من دون الله من ولي ولا نصير﴾[10], اگر نفوذ در آسمان و زمين كه همان مُلك است ازان خداست و اگر مَلِك آسمان و زمين يعني صاحب نفوذ در جهان هستي خداي سبحان است ﴿ان الله له ملك السموات والارض﴾ كه احياء و اماته هم فعل و فيض اوست بنابراين ﴿و ما لكم من دون الله من ولي﴾ كه بالاستقلال شئون شما را تدبير كنند ﴿و لا نصيرٍ﴾ كه به كمك شما و او مشكل شما حل بشود در سورة انعام فرمود ﴿و ان يمسسك الله بضرٍ فلا كاشف له الا هو و ان يمسسك بخير ٍفهو علي كل شيء قدير ٭ و هو القاهر فوق عباده و هو الحكيم الخبير﴾[11], اگر خداي سبحان بخواهد به شما آسيبي برساند هيچ كسي نيست كه اين مشكل را حل كند مگر خودش و اگر خواست خيري به شما برساند قادر هست و احدي آن قدرت را ندارد كه جلوي خيررساني خدا را بگيرد چون او ﴿علي كل شيء قدير﴾ است و قاهر فوق بندگان خودش است در سورة يس وقتي سخن مؤمن آليس مطرح است به عنوان يك موحد ميگويد ﴿أأتخذ من دونه الههً﴾[12] من تحت ولايت و ربوبيت غير خداي سبحان به سر ببرم ﴿ان يردن الرحمن بضرٍ لاتغن عني شفاعتهم شيئاً ولا ينقذون﴾[13], اگر خداي سبحان تصميم سختي نسبت به من بگيرد چه كاري از اين الهه ساخته است؟ و چه شفاعتي از اينها متوقع است نه بالاستقلال كه كاري بكنند نه بطور شفيع چون شفاعت هم بايد به اذنه باشد احدي شفاعت نميكند مگر به اذن حق و خدا كه به اين بتها اذن نداد بالاستقلال هم كه كار هم ميسور اينها نيست. در سورة فتح هم مشابه اين دو مطلب هست كه در خير و شر احدي نقش بازدارنده ندارد در سورة فتح آمده ﴿قل فمن يملك لكم من الله شيئاً ان اراد بكم ضراً او اراد بكم نفعا﴾[14], در سود و زيان او ولي مطلق است و رب مطلق بخواهد خيري به شما برساند ديگري توان جلوگيري ندارد بخواهد شما را مؤاخذه كند ديگري قدرت جلوگيري او را ندارد قل فمن يملك لكم من الله شيئاً ان اراد بكم ضراً او اراد بكم نفعا بل كان الله بما تعملون خبيرا﴾[15], كه هر كاري را بر اساس مصلحت انجام ميدهد اين معنا كه اگر خداي سبحان بخواهد كاري را انجام بدهد از ديگري ساخته نيست در سورة احزاب هم آمده در سورة احزاب آية 17 اينچنين است ﴿قل من ذا الذي يعصمكم من الله ان اراد بكم سوءاً او اراد بكم رحمة﴾[16], اگر خداي سبحان خواست ضرري به شما برساند كه يسوئكم سوء است كه ميتواند جلوي او را بگيرد و اگر خواست خيري عائد شما بكند كه ميتواند جلوي آن ريزش خير را بگيرد كه اين اطلاقها هر سه را نقل ميكند يعني ولي مستقل بيرون قدرت مستقل درون تلفيقي از درون و بيرون به عنوان معاونت و نصرت هر سه را نفي ميكند گاهي بالاطلاق گاهي بالتصريح والتقييد ميگويد نه ولايت است نه نصرت است نه وقايت است نه شما بالاستقلال ميتوانيد نه تحت ولايت ديگري هستيد نه تلفيق از شما وغير نقشي دارد لذا فرمود در همين آية سورة احزاب فرمود ﴿و لا يجدون لهم من دون الله ولياً و لا نصيرا﴾[17], كه بنابراين احدي نگويد كه من به ديگري متكي هستم گاهي ميفرمايد كاري از غير خدا ساخته نيست گاهي ميفرمايد ﴿مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتاً﴾[18] آن خداست كه گاهي با يك تار عنكبوت در جريان غار رسول الله﴿صلي الله عليه وآله وسلم﴾ را حفظ ميكند با يك تار عنكبوت! ديگري به هر قدرتي تكيه كند مثل تار عنكبوت است كاري از او ساخته نيست گاهي در توهين و تضعيف او ميفرمايد اولياي غير الهي مانند تار عنكبوتند در حد يك تمثيل گاهي هم ميفرمايد هيچگونه ولايتي نيست, هيچگونه نصرتي نيست, هيچگونه وقايتي هم نيست.
در سورة مائده يكي دو بيان را در همين زمينه مطرح ميفرمايند يكي دربارة جريان حضرت مسيح(سلام الله عليه) است كه در آية 17 همين سورة مائده است ميفرمايد ﴿قل فمن يملك من الله شيئاً ان اراد ان يهلك المسيح ابن مريم و امه و من في الارض جميعا﴾[19] اگر خداي سبحان خواست عيساي مسيح و مادرش و همة مردم روي زمين را هلاك كند چه كسي جلوي آنها را ميگيرد اگر فاعل در فاعليتش نهايت اقتدار را دارد و سراسر جهان سپاهيان حقند حتي دست و پا و جوارح خود آدم هم جزء سپاهيان و ستاد حقند كه اگر خداي سبحان خواست انسان را با دست و پاي خود او بگيرد با اعضا و جوارح او ميگيرد پس كه ميتواند جلوي اين ارادة حق را بگيرد شما كه قائل به ربوبيت مسيح شديد چه كاري از مسيح ساخته است در بسياري از موارد وقتي سخن از عيساي مسيح(سلام الله عليه) مطرح است ميفرمايد عيسي بن مريم مسيح بن مريم كه اين اشاره كند به اينكه او مثل ديگران مادر دارد حالا بدون پدر آفريده شد فردي است انساني مانند ديگران مادر دارد دربارة ساير انبيا اصرار ندارد كه اسم پدر يا مادر آنها را ببرد اما دربارة عيسي(سلام الله عليه) قرآن كريم اصراري دارد كه بگويد عيسي بن مريم مسيح بن مريم كه او فرزند يك زني است مانند ديگر زنها از نظر بشر بودن و امكان و احتياج و مانند آن خودش هم فردي است از نظر بشر بودن مانند ديگر افراد بشر و ممكن, لذا كاري از اينها ساخته نيست در صدر همين آية 17 سورة مائده فرمود ﴿لقد كفر الذين قالوا ان الله هو المسيح ابن مريم قل فمن يملك من الله شيئاً ان اراد ان يهلك المسيح ابن مريم و امّه و من في الارض جميعاً﴾, چرا احدي نميتواند دربرابر ارادة خداي سبحان مقاومت كند؟ براي اينكه ﴿ولله ملك السموات و الارض و ما بينهما يخلق مايشاء﴾[20], اين دليل آن است كه اگر خداي سبحان اراده كرد ارادهاش نافذ خواهد بود چرا؟ چون مَلك است ﴿ولله ملك السموات والارض﴾ ارادة او نافذ است و اين ملك بودن را و مالك السموات والارض بودن را هم در ذيل آيه معلل كرد فرمود ﴿و الله علي كل شيء قدير﴾ بنابراين چون بكل شيء قدير است صاحب نفوذ است چون صاحب نفوذ است ارادة او تخلف ناپذير است پس ﴿فمن يملك من الله شيئاً ان اراد ان يهلك مسيح ابن مريم و امه و من في الارض جميعا﴾, احدي نميتواند مالك چيزي باشد چرا؟ چون ﴿لله ملك السموات والارض﴾ چرا ﴿لله ملك السموات والارض﴾ چون ﴿والله علي كل شيء قدير﴾ بنابراين مُلك و مِلك آسمانها و زمين از آن خداي سبحان است؛ در همين سورة مائده يك نكتهاي است كه مربوط به بحث گذشته است و آن آية 45 سورة مائده است كه ميفرمايد ما اگر اينها را گرفتار ميكنيم ميگيريم در اثر بعضي از گناهان آنها است در آية 49 فرمود كه اين مربوط به بحث امروز نيست مربوط به بحث روزهاي قبل است كه تلازمي بين معصيت و كيفر نيست كه روي هر گناه خدا آدم را بگيرد چون خدا ممكن است عفو بكند فرمود ﴿و يعفوا عن كثيرٍ﴾[21] در اين آية 49 فرمود كه ﴿فاعلم انما يريد الله انّ يصيبهم ببعض ذنوبهم﴾[22], نه به جميع ذنوبهم نه خدا اراده كرد هر كس هر معصيتي كرده است بالضروره او را مؤاخذه كند چون در سورة شوري فرمود ﴿ما اصابكم من مصيبةٍ فبما كسبت ايديكم و يعفوا عن كثيرٍ﴾[23] از بسياري از معاصي عفو ميكند منتها ما نميدانيم از كدام يك از معاصي عفو ميكند و از كدام معصيت عفو نميكند و از كه عفو ميكند از كه عفو نميكند اين است كه دائماً بين خوف و رجاء بايد باشيم اينها مواردي بود كه فرمود اگر خداي سبحان اراده بكند احدي نميتواند جلوي ارادة خداي سبحان را بگيرد. و اما آنجا كه واقع شده در سورة انبياء است و سورة اسراء است و سورة صافات در سورة اسراء آية 103 ميفرمايد در جريان فرعون كه ﴿فاراد ان يستفزهم من الارض﴾[24] فرعون خواست اينها را استفزاز كند بكَند از زمين, تبعيدشان كند, اخراج كند, ازعاج كند, تبعيد كند بكند دور بيندازد, اين قصد سوء فرعون بود ﴿فاراد عن يستفزهم من الارض فاغرقناه و من معه جميعا﴾[25] و در اين حال احدي جلوي اردة ما را نگرفت او كه تا ديروز ميگفت ﴿اليس لي ملك مصر و هذه الانهار تجري من تحتي﴾[26] امروز تابع موج ما شد يك وقتي گفتيم كه دريا اين را به كام بكش ﴿فغشيهم من اليم ما غشيهم﴾[27], ما غشيهم اين خواست اين موساي كليم و پيروانش را استفزاز كند تبعيد كند ازعاج كند بكند و دور بيندازد ما او را طعمة آب قرار داديم و غرقش كرديم ﴿فاغرقناه و من معه جميعاً﴾ در سورة انبيا جريان حضرت ابراهيم را ذكر ميكند ميفرمايد به اينكه حضرت ابراهيم وقتي آن اعتراض را كرد اينها تصميم كرفتند گفتند ﴿قالوا حرقوه﴾ آية 68 به بعد سورة انبياء ﴿قالوا حرقوه و انصروا آلهتكم ان كنتم فاعلين﴾[28] او را بسوزانيد و اين بتها را ياري كنيد ﴿قلنا يا نارُ كوني برداً و سلاماً علي ابراهيم﴾[29], آنگاه ميفرمايد ﴿و ارادوا به كيدا فجعلناهم الاخسرين﴾[30] اينها رفتهاند نقشهاي دربارة حضرت ابراهيم خليل(سلام الله عليه) پياده كنند ما همة اينها را اخسرين و از همة افراد خسران ديدهتر قرار داديم همين معنا را در سورة صافات آية 98 ميفرمايد به اينكه كيدي كردند ﴿فجعلناهم الاسفلين﴾ در سورة صافات آية 98 همين معنا آمده منتها به تعبيري ديگر ﴿فارادوا به كيداً فجعلناهم الاسفلين﴾ ﴿قالوا ابنوا له بنياناً فالقوه في الجحيم ٭ فارادوا به كيداً فجعلناهم الاسفلين﴾[31], بنابراين گاهي ميفرمايد ما عدهاي را به دريا ميفرستيم گاهي ميفرمايد عدهاي را منكوب ميكنيم و مانند آن چيزي جلوي ارادة خداي سبحان را نميگيرد پس هم آن اصول قرآني را به عنوان سنت لايتغير تبيين ميكند هم جريانهاي واقع شده را به عنوان نمونه ذكر ميكند.
آنگاه در همين آيات سورة رعد كه محل بحث است به جملة ديگر ميرسيم فرمود ﴿هو الذي يريكم البرق خوفاً و طمعاً و ينشئ السحاب الثقال﴾[32] خداي سبحان كه اگر رب انسان است رب جهان هم هست همانطوري كه به همة شئون انساني عالم است و حافظان الهي به شئون انساني ميپردازند بايد به شئون جهان هم عالم باشد و رب جهان هم باشد لذا در جريان فضا و در جريان رعد و برق و در جريان باد و باران اينچنين ميفرمايد ﴿هو الذي يريكم البرق خوفاً و طمعاً و ينشيء السحاب الثقال﴾, اصولاً قرآن كريم سراسر كتاب توحيد است هيچ بحثي نيست كه سخن از خدا نباشد يا من الوحدة الي الوحدة است مثل آيات پايان سورة حشر يا من الوحدة الي الكثرة است يا من الكثرة الي الوحدة است يا من الكثرة الي الكثرة بالوحدة است آيات قرآن از اين چهار قسم بيرون نيست مسئلهاي نيست كه در او سخن از خدا نباشد يا فقط سخن از خداست و اوصاف اسماء خدا مانند آيات سورة حشر در پايان سورة حشر كه ﴿هو الله الخالق البارئ المصور له الاسماء الحسني﴾[33], ﴿و هو الله الذي لا اله الا هو عالم الغيب والشهادة هو الرحمن الرحيم ٭ هو الله الذي لا اله الا هو الملك القدوس السلام المؤمن المهيمن العزيز الجبار المتكبر﴾[34] كه سخن از وحدت به وحدت است خدائي است كه عالم است خدائي است كه خالق است خدائي است كه مصور است كذا و كذا يا سخن از وحدت به كثرت است مانند آيهاي كه در همين سورة رعد بحث شد آيهٴ دوم كه ﴿الله الذي رفع السموات بغير عمدٍ ترونها﴾[35] اوست كه اين كارها را كرده است آية بعدش همين است ﴿و هو الذي مد الارض و جعل فيها رواسي و انهاراً﴾[36] اوست كه اينكارها را كرده است كه من الوحدة الي الكثرة است قسم سوم آياتي است كه من الكثرة الي الوحدة است يعني صدر آيه و محتواي آيه اين است كه اگر در جهان تدبر كنيد تأمل كنيد بررسي كنيد ميفهميد خدائي هست آن نمونهاش در همين سورة رعد كه محل بحث بود آية پنجم كه فرمود ﴿و في الارض قطعٌ متجاوراتٌ و جناتٌ من اعنابٍ و زرع و نخيلٌ صنوانٌ و غير صنوانٍ يسقي بماء واحد و نفضّل بعضها علي بعضٍ في الأكل ان في ذلك لآياتٍ لقومٍ يعقلون﴾[37] فرمود در زمين شما ميبينيد قطعات گوناگون مجاور هم هستند در يك قطعه زمين كه اجزايش كنار هم هست درختهاي گوناگون ميوههاي گوناگون از يك خاك از يك آب از يك هوا از يك باران ميوههاي گوناگون, كه از كثرت ما را به وحدت ميرساند يعني در زمين اگر خوب بنگريد اين امور منظم را اگر مطالعه كنيد ميفهميد كه خدائي هست كه تدبير اينها را به عهده دارد و در بيان احكام و سائر حِكم و دستورات اخلاقي و آداب معاشرت و سائر مسائل از كثرت به كثرت است منتها با ديد وحدت كه ميفرمايد اينچنين رفتار كنيد به دستور خدا با يكديگر اينچنين باشيد به دستور خدا در جنگ و صلح اينطور در معاملات و آدابتان اينطور ﴿اوفوا بالعقود﴾[38] اينطور هر حكمي كه در آية قرآن مطرح است سخن از توحيد در كنار او تعبيه شده هر مسئلهاي البته نه هر آيهاي آيه ممكن است در حد ﴿مُدهامَتان﴾[39] باشد خود آيه نه هر مطلبي را كه قرآن كريم ذكر ميكند از اين چهار قسم بيرون نيست آيهاي كه فعلاً محل بحث است از وحدت به كثرت است نظير همان ﴿و هو الذي مد الارض و جعل فيها وراسي﴾[40] كه قبلاً بحث شد اينجا هم فرمود ﴿هو الذي يريكم البرق خوفا و طمعا و ينشئ السحاب الثقال﴾[41] اوست خدائي كه برق را به شما نشان ميدهد و ابر ميآفريند اين رعد و برقي كه در فضا مشاهده ميشود روي تدبير حساب شدهٴ يك رب العالمين است اين رعد و برق هم مانند ديگر موجودات و پديدههاي جهان امكاني نيازمند به خالقند روي نظم است و حساب شده است نه هرج و مرجي در جهان است نه بينظمي و نه استقلال ذاتي پس تك تك اينها نيازمند به ربّند و خالق ﴿هو الذي يريكم البرق خوفا﴾ يك عده از اين برق ميهراسند مانند مسافرين دريا يا مسافرين بيابانها و مانند آن يك عده وقتي اين برق را ميبينند اميدوار ميشوند مانند كشاورزان ودامداران كه اميد وارند كه بارشي ببارد و دامشان تامين شود و كشاورزيشان رشد كند اينها خوفا و طمعا برق را ميبينند و خداي سبحان برق را براي دو منظور نشانشان ميدهد و بدنبال اين ﴿و ينشيء السحاب الثقال﴾ سحاب جمع سحابه است ابرهاي سنگين كه حامل باران هست آنها را خداي سبحان انشا ميكند و ميآفريند براي اينكه ابر باردار بشود و بارشي ببارد و چيزي به مزرعه و مرتع بدهد يك سلسله بادهائي را خداي متعالي ارسال ميكند ميفرمايد ﴿وارسلنا الرياح لواقح﴾[42] اين نسيمها و اين بادها قدرت تلقيح دارد همانند تلقيحي كه در گياهان ميشود همانند تلقيحي كه در حيوانات ميشود تا يك گياهي را باردار كند تا يك حيواني را باردار كند در باد و باران و پيدايش ابرهاي سبك و سنگين اين بادها نقشي دارند رسالت الهي را ايفا ميكنند و ﴿ارسلنا الرياح لواقح﴾ اينها تلقيح كنندگان هستند تا اينكه اين ابرها مادر بشوند و بتوانند باراني داشته باشند و ببارند, پس طليعهاش آن رعد و برقش فرستادن بادهائي كه سِمَت تلقيحي دارند و ابرهاي انتخاب شده تا بتوانند سنگين بشوند همه و همه در تحت تدبير رب العالمين است خوب ﴿هو الذي يريكم البرق خوفاً و طمعاً و ينشئ السحاب الثقال﴾ يعني ابرهاي سنگين در برابر ابرهاي خفيف كه حامل باراني نيستند آنگاه وارد مسئلة تسبيح فرشتگان ميشود كه مطلب جداست.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 11.
[2] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 4.
[3] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.
[4] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 11.
[5] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 83.
[6] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 20.
[7] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 82.
[8] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 107.
[9] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 37.
[10] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 116.
[11] ـ سورهٴ انعام، آيات 17 ـ 18.
[12] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 23.
[13] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 23.
[14] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 11.
[15] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 11.
[16] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 17.
[17] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 173.
[18] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 41.
[19] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 17.
[20] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 17.
[21] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 30.
[22] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 49.
[23] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 30.
[24] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 103.
[25] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 103.
[26] ـ سورهٴ زخرف، آيهٴ 51.
[27] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 78.
[28] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 68.
[29] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 69.
[30] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 70.
[31] ـ سورهٴ صافات، آيات 97 ـ 98.
[32] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 12.
[33] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 24.
[34] ـ سورهٴ حشر، آيات 22 ـ 23.
[35] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 2.
[36] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 3.
[37] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 4.
[38] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 1.
[39] ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 64.
[40] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 3.
[41] ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 12.
[42] ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 22.