أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ
حكم رجم در زناي محصنه ظاهرا صريحا در قرآن كريم نيامده ولي به كمك روايات از آيه استفاده ميشود «جَلَدْتُهَا بِكِتَابِ اللَّهِ وَ رَجَمْتُهَا بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّه».[1]
آيه 41 سوره «مائده» ميفرمايد: ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ مِنَ الَّذينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ وَ مِنَ الَّذينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرينَ لَمْ يَأْتُوكَ يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِهِ يَقُولُونَ إِنْ أُوتيتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً أُولئِكَ الَّذينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيم﴾.
پرسش: ... پاسخ: بله. ﴿فَآذُوهُما﴾[2] چون ايذا مطلق است قابل تقييد هست يا تعيين است به مسأله جلد و مسأله رجم و مسأله قتل و مانند آن؛ منتها آنكه دارد ﴿فَإِنْ تابا﴾[3] ديگر مسأله قتل و اينها نخواهد نگرفت چون ديگر توبه «بعد الايذاء بهذا المعني» وجهي ندارد؛ براي اينكه زمينه بايد باشد كه ﴿فَآذُوهُما فَإِنْ تابا﴾ معلوم ميشود كه زمينه بعد از با ايذا بايد باشد براي توبه و با قتل زمينه براي توبه نيست. همانطوري كه در اصل مسأله قصاص در تورات مطرح بود فرمود: ﴿وَ كَتَبْنا عَلَيْهِمْ فيها أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْف﴾[4] در مسأله زنا و اينكه زناي محصنه حكمش رجم است، اين هم گويا در تورات بوده. البته از خود آيه صريحا استفاده نميشود به كمك روايت؛ در ذيل آيه 41 سوره «مائده» هست كه بعضي از اشراف خيبر تن به اين آلودگي دادند آنها حكم خودشان را كه در تورات بود رجم بود، گفتند ببريد نزد وليّ مسلمين ببينيم او چه ميگويد به اين طمع كه حكم آن اين جا جلد باشد نه رجم. وقتي كه آمدند ديدند رسول اكرم(سلام الله عليه) فرمود حكم آن رجم است؛ چون زنا زناي به غير احصان است زناي محصنه است. آنها به اين مأمورين گفتند برويد نزد نبي مسلمين، اگر دستور جلد و تازيانه داد بپذيريد اگر دستور رجم داد نپذيريد؛ اين كارشان بود.[5] در حالي كه همين رجم در كتاب آسماني آنها كه تورات باشد بود، حكم زناي محصنه که رجم است به شهادت آنچه كه همراه اين آيه مطرح است استفاده ميشود و الاّ خود اين آيه دلالتي ندارد كه زناي مع الاحصان حكمش رجم است. اين آيه 41 در سوره «مائده» اين بود كه اول رسول اكرم را تسلي ميدهد كه منافقين و يهوديان تو را غمگين نكند، حرف آنها اين است كه نزد تو ميفرستند و به اين مأمورين ميگويند كه اگر نبي مسلمين حكم به تازيانه كرد قبول كنيد و اگر حكم به رجم كرد قبول نكنيد. صدر آن تسلي رسول اكرم است كه ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ﴾ آنها كه شتابزده به سوي كفر در حركتند روش آنها محزونت نكند. اينها كه ﴿يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ﴾ دو گروهند: يك عده ﴿مِنَ الَّذينَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُم﴾ كه همان منافقين هستند با دهان ميگويند مسلمانيم و با دل كافر هستند، در نتيجه شتابان به سمت كفر حركت ميكنند. گروه دوم ﴿وَ مِنَ الَّذينَ هادُوا﴾ آن هم جاسوسهاي يهود، ﴿وَ مِنَ الَّذينَ هادُوا سَمَّاعُونَ لِلْكَذِب﴾ گوش به حرف دروغ ميدهند ﴿سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرينَ لَمْ يَأْتُوك﴾ اينجا ميآيند گزارشهاي شما را براي آنها ببرند. گوش به حرف شما ميدهند كه ببرند و منتقل كنند نزد گروهي كه ﴿لَمْ يَأْتُوك﴾ نيامدند ﴿سَمَّاعُونَ لِقَوْمٍ آخَرينَ لَمْ يَأْتُوك﴾ آن قوم آخرين چه كساني هستند؟ آنها كساني هستند كه ﴿يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ مِنْ بَعْدِ مَواضِعِه﴾ بعد از اينكه متلكم «و هو الله تعالي» براي آن كَلِم و آن كلمات موضع مشخص كرد؛ اين اينجا باشد اين اينجا باشد ﴿يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ﴾ را ﴿مِنْ بَعْدِ مَواضِعِه﴾ بعد از اينكه مواضع اين كلمات و حروف و دستورات مشخص شد جابجا ميكنند. دستور رجم را بر ميدارند جاي ديگر ميدهند، دستور جلد را بر ميدارند جاي ديگر ميدهند. اينها حضور شما ميآيند ﴿يَقُولُون﴾ آنهايي كه كلمات را تحريف ميكنند به اين مأمورين و به اين سماعين اينچنين دستور ميدهند، ميگويند كه ﴿إِنْ أُوتيتُمْ هذا فَخُذُوه﴾ برويد پيش نبي مسلمين اگر دستور اينچنيني داد به نام جلد و تازيانه قبول كنيد، ﴿وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ﴾ اگر اين را نگرفتيد حكم تازيانه را دريافت نكرديد، حكم رجم را مثلا دريافت كرديد، ﴿فَاحْذَرُوا﴾[6] بپرهيزيد نپذيريد. فرمود اينها محذورت نكنند. در ذيل اين آيه دارد كه رسول اكرم فرمود: مسأله رجم زناي محصنه تنها در اسلام نيست در تورات شما هم هست شما اين را مكتوم داشتيد. چه اينكه در بعضي از مسائل ميفرمايد ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقين﴾[7] اگر راست ميگوييد تورات را بياوريد، در تورات هم كه اين مطلب نوشته است در بعضي از مسائل ديگر. اينها تورات را تحريف كردند آمدهاند پيش نبي مسلمين به عنوان اينكه حكمش تازيانه باشد و آسان باشد.
پرسش: مگر اختيار با پيغمبر است که حکم را درباره اهل کتاب اجرا کند يا به خودشان واگذار کند يا آنها مختارند که بپذيرند يا به علمای خودشان محول کنند؟
پاسخ: نه آنكه بحثش گذشته بود اين بود كه اگر به محكمه رسول اكرم آمدند رسول اكرم ﴿فَإِنْ جاؤُكَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ﴾[8] و اما اينجا يك توطئه و نقشهاي بود يك حادثهاي پيش آمده بود، محكمه ايشان بايد حكم به رجم ميكرد و دلشان نميخواست اينكه از اشراف خيبر بود رجم بشود فرستادند به محكمه نبي مسلمين كه نبي مسلمين بينشان به جلد حكم بكند. بعد گفتهاند اگر نبي مسلمين به تازيانه حكم كرد بپذيريد و اگر به تازيانه حكم نكرد نپذيريد. اين توطئه و نقشه را خدا به رسول اكرم خبر داد و آنها اگر آمدند حضور رسول اكرم، فرمود: يا اينها را برگردان به حاكمشان يا «بالقسط» حكم بكن كه در سوره «مائده» قبلش هم بود؛ ﴿وَ إِنْ حَكَمْتَ فَاحْكُمْ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْط﴾. بنابراين رسول اكرم حكم خودش را داد حالا كه آمدند اين حكم رجم را گفته؛ معلوم ميشود كه حكم زناي محصنه رجم است.
ولي اينها منافق بودند فرمود اينها كساني هستند كه يا به حسب ظاهر ادعاي اسلام ميكنند ولي ﴿يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ﴾ يا نه، از آن گروهند و ﴿يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ﴾. اينها نظير مسلميني هستند كه منافقند به حسب ظاهر مسلمانند ﴿بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ﴾ آنهايي هم كه يهوديند مثل اين هستند. صدر آن را ملاحظه كرديد دارد: ﴿لا يَحْزُنْكَ الَّذينَ يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ﴾ اين «مسارعين في الكفر» در دو گروهند: يك عده ﴿مِنَ الَّذينَ قالُوا﴾ ولي ﴿وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ﴾. يك عده ﴿وَ مِنَ الَّذينَ هادُوا﴾ اين چنين است. بنابراين از اين خود اين آيه استفاده نميشود كه حكم زناي محصنه رجم است ولي به شهادت روايتي كه در ذيل اين آيه است استفاده ميشود.
اما اينكه ذيل اين آيه فرمود: ﴿وَ مَنْ يُرِدِ اللَّهُ فِتْنَتَهُ فَلَنْ تَمْلِكَ لَهُ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً﴾ آن كسي را كه خدا ميخواهد بيازمايد تو درباره او هيچ قدرتي نداري، براي كسي كه مورد آزمايش قرار ميگيرد خودش بايد از آزمايش بيرون بيايد، اين ﴿أُولئِكَ الَّذينَ لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ﴾ خدا نميخواهد دل اينها را تطهير كند براي اينكه اينها توطئهگر هستند. نه اينكه خدا نخواهد كه اينها پاك بشوند، خدا ميخواهد كه همه طيّب و طاهر باشند، دستوراتي را هم كه ميدهد براي پيدا کردن است. اصولاً طهارتي را كه هدف برنامههاي ديني است همان طهارت معنوي است. گاهي ميفرمايد ما باران ميفرستيم براي اينكه شما را پاك بكند. اين به حسب ظاهر حكمش روشن است كه آب پاك كننده است، گاهي ميفرمايد تيمم كنيد تا پاك بشويد. معلوم ميشود پاك شدن ظاهري كه نيست. فرمود ﴿فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّباً﴾ و اگر چنانچه ﴿أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعيداً طَيِّبا﴾[9] در ذيل يكي از آيات تيمم دارد و خدا ميخواهد ﴿لِيُطَهِّرَكُم﴾.[10] معلوم ميشود اين طهارت ظاهر مراد نيست. انسان را ميخواهد بنده كند كه بنده الله بشود و آن طهارت انسان است. وقتي خدا دستور داد صورتتان را خاك مالي كنيد، بكنند تا بشوند بنده الله و از اين راه ميشود طاهر شد و الاّ آدم اگر صورتش را خاك مالي بكند به آن صورت كه طاهر نميشود و اين از باب تطهير نعل يا خشبه اقطع نيست كه با راه رفتن و اينها پاك بشود. فرمود دست خاكيتان را به صورتتان بگذاريد تا پاك بشويد. در جريان آيه تيمم كه خدا ميفرمايد ميخواهد شما را پاك كند، معلوم ميشود تطهير معنوي مراد است.
«علي اي حال» خدا ميخواهد همه طاهر بشوند و پاك بشوند؛ ولي درباره اينها كه ﴿يُسارِعُونَ فِي الْكُفْرِ﴾ خدا چنين ميلي ندارد يعني اين توفيق را از اينها گرفته. ﴿لَمْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُطَهِّرَ قُلُوبَهُمْ لَهُمْ فِي الدُّنْيا خِزْيٌ وَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ عَذابٌ عَظيم﴾. درباره منافقين فرمود اينها روز خطر كه شد گرايششان به كفر بيش از اسلام است، گرچه فعلا ﴿مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاء﴾[11] اما در روزهاي خطر كه شد ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإيمان﴾[12] در حال عادي بينابين هستند، در حال خطر آن كفر دروني آنها ظاهر ميشود. پس اگر مسأله بينابين بودن منافقين مطرح است اين در جريانهاي عادي است. در سوره آل عمران از 166 و 167 فرمود اين جنگي كه پيش آمد ﴿وَ ما أَصابَكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ فَبِإِذْنِ اللَّهِ وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنين ٭ وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا﴾ تا مؤمن و منافق از يكديگر امتياز داده بشوند. ﴿وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنين ٭ وَ لِيَعْلَمَ الَّذينَ نافَقُوا﴾؛ منتها ﴿وَ لِيَعْلَمَ الْمُؤْمِنين﴾ ذيل آيه قبل است، تا اينها از يكديگر امتياز داده بشوند.
فرمود منافقين وقتي به ايشان گفته ميشود كه يا بياييد دست به شمشير بكنيد، بكشيد يا لااقل از حريمتان دفاع كنيد آخر يا اين يا آن؛ يا براي دينتان بجنگيد يا براي حفظ حريمتان دفاع كنيد. ميگويند كه ما اگر آشنا به نظام جنگ بوديم، ميآمديم يا اگر ميدانستيم که اين يك جنگ ممدوحه است ميآمديم؛ اينها همه بهانه است. فرمود اينها در روز خطر كه شد، به كفر نزديكتر از ايمان هستند. پس اگر در جاي ديگر فرمود ﴿مُذَبْذَبينَ بَيْنَ ذلِكَ لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاء﴾ اين در جريان عادي است و الاّ در روز خطر، ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإيمان﴾ چون انسان در روز خطر به دل عمل ميكند نه به زبان. در همين آيه 167 فرمود: ﴿وَ قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا﴾ يا بياييد در راه خدا مقاتله كنيد جنگ كنيد جهاد كنيد يا از حريمتان دفاع كنيد ﴿قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ﴾ يا بهانهشان اين است كه ما به رموز جنگي آگاهي نداريم، بلد نيستيم دست به اسلحه ببريم؛ يا نه، اگر قتال خدا پسند را ما تشخيص ميداديم ميآمديم ولي اين قتالها قتال خدا پسندانه نيست. ﴿لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناكُمْ﴾ ميفرمايد در اين روز خطر ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإيمانِ﴾ ممكن نيست قلب با زبان دوتايي يك اندازه قدرت داشته باشند تا منافق كه از نظر زبان ايمان دارد و از نظر قلب كافر است بينابين باشد. بينابين آن مسلمان فاسق است نه منافق، منافق كه كفرش دروني است، او در روز خطر معلوم است به كدام سمت توجه ميكند؛ براي اينكه مسأله قلب و لسان مسأله يدين نيست كه معادل هم باشند؛ مسأله ظاهر و باطن است مسأله اصل و فرع است. اين باصله كافر است به فرعه مسلم. در روز خطر اصل برنده است. فرمود روز خطر، مسأله جنگ، مسأله مهمي كه پيش آمد گرايشش به آن طرف است. در حال عادي كاري به ايشان نداشته، بله مذبذبين هستند ﴿لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ﴾ يا آنها برنده هستند يا آنها برنده هستند، اين آدم بي تفاوتي است براي اينكه تأثيري به حال او ندارد؛ اما وقتي كه پاي او در بين است و مسأله نبرد و قيام و مانند آن است، با قلب كار ميكند نه با لسان. ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإيمانِ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله او البته بهانه بود. اولاً اينها معمولاً بهانه جوها و بهانهگيرها درهمان صدر اسلام هم گاهي به رسول اكرم ميآمدند ميگفتند بچهها تنها هستند خانه ما كسي نيست ما يك جا خانه ساختيم كه هنوز آنجا جمعيت نيامدهاند ﴿إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ﴾. در حياط ندارد و ديوار ندارد و بچهها تنها هستند ميترسند و از اين بهانهها؛ فرمود اينها بهانه است. اصولاً بچهها و اينها را انسان ميخواهد براي دين و خودش را هم ميخواهد براي دين، ﴿يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَة﴾ اين يعني چه؟ آخر يك عده آن آخرهاي شهر خانه ساخته بودند؛ ميگفتند آن محل تازه نوساز است و هنوز امنيت ندارد و ديوار ندارد ما هنوز در درست پيدا نكرديم و بچهها ميترسند و اينها؛ اين يك همچنين بهانهاي بود. ﴿يَقُولُون إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ﴾ فرمود ﴿وَ ما هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُريدُونَ إِلاَّ فِرارا﴾[13] نميخواهند بيايند. اين در سوره «احزاب» است. بنابراين دل اينها ميخواست كارشان اين بود در روزهاي خطر بروند در يك منطقههاي آرامي بنشينند بعد وقتي كه استراحتشان را كردند عصر لب جاده بيايند سؤال بكنند آقا شهر چه خبر؟ دأب اينها اين بود. در همين بحبوحه انقلاب هم همين جور بود، آنهايي كه مرفه بودند در اين منطقههاي ييلاقي ميرفتند استراحت ميكردند نهارشان را ميخوردند و ميخوابيدند و اينها و عصرها ميآمدند از اين مسافرها ميپرسيدند آقا قم چه خبر بود، تهران چه خبر بود؟ اين واقع عين آيات الهي كه در سوره «احزاب» است دارد پياده ميشود. ميفرمايد ميخواهد به اينکه ﴿بادُونَ فِي الْأَعْرابِ﴾ بروند در باديهها بنشينند كه سرو صدا نباشد؛ شايد استراحتشان را كه كردند سر خيابان بيايند بپرسند ﴿يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ﴾[14] آقا مكه چه خبر آقا مدينه چه خبر؟ آقا چي شد؟ عين همين جرياني كه در بحبوحة انقلاب مرفهين و مترفين داشتند. فرمود اين كه نشد! بنابراين اين قسمتها را فرمود نكنيد كه دلتان ميخواهد که ﴿بادُونَ فِي الْأَعْرابِ﴾ در اعراب باديه نشين آنجا بسر ببريد براي اينكه جاي آسايش است اين كه كاري ندارد در بيابان و باديه نشين كه جنگي نيست دعوا و سر و صدا كه نيست. بعد كه استراحتها تمام شد بپرسيد آقا شهر چه خبر مكه چه خبر؟ ﴿يَسْئَلُونَ عَنْ أَنْبائِكُمْ﴾ اينها كه مترفين هستند و مرفهين. اين هم كه در مدينه هستند ﴿يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ﴾ آقا ما يك جا خانه ساختيم كه در ندارد ديوار ندارد و بچهها تنها هستند. فرمود اين جور نكنيد و خلاصه جريان را فرمود ما تشريح كنيم در حال عادي ﴿لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ﴾، در حال خطر ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإيمانِ﴾ ديگر اينچنين نيست كه انسان بگويد كه حالا منافق است بيطرف است گاهي آن طرف گاهي اينطرف؛ نه، مسأله قلب و لسان مسأله يدين نيست كه اين دو تا دست است و گاهي با اين دست اين و گاهي با اين دست آن؛ نه اينچنين نيست. مسأله قلب و لسان مسأله اصل و فرع است. مسأله اصل و فرع در روز مقاومت، نوبت به فرع نميرسد نوبت به اصل ميرسد. اين است كه منافق ﴿فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾[15] است. ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإيمانِ﴾ چرا براي اينكه ﴿يَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَيْسَ في قُلُوبِهِمْ﴾ و كار به قلب تكيه كرده است نه به دهان؛ بنابراين با قلب ميروند ﴿وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما يَكْتُمُون﴾.
بعد آنوقت درباره اين شهداء و مبارزين و انقلابين هم حرفهايشان است ميگويند بيكار بوديد رفتيد اگر سرت بيدرد بود ميبايست همين جا پيش ما باشي، اگر نرفته بودي كه اينگونه آسيب نميديدي. ﴿الَّذينَ قالُوا لِإِخْوانِهِمْ وَ قَعَدُوا﴾ خودشان قاعد هستد به اين قائمين ميگويند كه ﴿لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا﴾ اگر نميرفتند حرف ما را گوش ميدادند كه كشته نميشدند كه بيخود رفته خودشان را به كشتن دادند. جواب: فرمود شما كه اينجا مانديد به هرحال تا چه وقت ميخواهيد بمانيد؟ به منافقين فرمود تو هم يك روزي مردار ميشوي. اين رفته شهيد شد؛ اينچنين نيست كه بمان، تو اگر هنرمند هستي مرگ را از خودت دفع بكن كه نمير اين نيست كه ﴿قُلْ فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين﴾[16] و شما ميگوييد كه اگر حرف ما را گوش ميداد نميمرد، يعني حرف ما در طرد مرگ نقشي دارد. اگر به دستور ما كار ميكرد نميمرد. خيلي خوب، تو خودت به دستور خودت كار بكن و بمان، ميتواني؟ اين نيست. حالا او به دستور تو انجام نداد تو به دستور خودت انجام بده. ﴿فَادْرَؤُا عَنْ أَنْفُسِكُمُ الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين﴾ حالا او رفته شهيد شده تو اينجا مردار ميشوي. و نگو او مرد اين مسأله اين است ﴿وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلُوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمْواتاً﴾ پس نگوييد اينها اگر حرف ما را گوش ميدادند از بين نميرفتند؛ از بين نرفتند. منافقين ميگفتند ﴿لَوْ أَطاعُونا ما قُتِلُوا﴾ ما هم گفتيد نرويد در تظاهرات، نرويد جبهه، نرويد فلان، اگر حرف ما را گوش ميدادند، ميماندند، رفتند و خودشان را به كشتن دادند. فرمود: نگوييد كه اينها مردند اينها «حي مرزوق عند الله» پس اينها از بين نرفتند، خيالش را هم نكنيد.
پرسش: ... پاسخ: فعلا كه با اجساد برزخي و مثالي در عالم برزخ هستند حتي يوم القيامه بشود، فعلا كه زنده هستند. وقتي تمثل پيدا ميكند به هرحال با يك اجسادي است. آخر روح از آن نظر كه روح است ديگر حلقه و زمين و مكان و اينها ندارد روح متمثل ميشود به عالم؛ مثل ما كه در عالم رؤيا يك اجسامي داريم، عين اين منتها اين در مثال متصل است، در محدوده ماست كسي كه ايجا نشسته كسي كه اينجا خوابيده اين خواب ميبيند چيزهايي كه محدوده خود اوست، در عالم مثال نه واقعا بيرون است، در خارج اين چنين موجود است.
فرمود كه اوّلاً دو تا جواب ميخواهد يكي اينكه آنها از بين نرفتند، حيّ مرزوق هستند. ثانياً شما معتقد هستيد كه اگر اينها حرف شما را گوش ميدادند نميمردند؛ خيلي خوب! شما به برنامه خودتان و به دستور خودتان عمل بكنيد، خودتان را حفظ بكنيد، ميتوانيد ؟ شما ميرويد و ميميريد.
پرسش: ... پاسخ: نه ممكن است زودتر از او بميرد. خيليها هستند كه فرار از جبهه كردند، قبل از اينكه او شهيد بشود اين مرضي گرفت و مرد. ﴿وَ ما تَدْري نَفْسٌ بِأَيِّ أَرْضٍ تَمُوت﴾[17] چه ميداند؟ كه چه كسي تا چه وقت زنده است هيچگاه ممكن نيست آدم اطمينان داشته باشد.
منظور اين است كه اينها ميگفتند اگر به دستور ما عمل ميكردند نميمردند. فرمود اولاً اينها مرده نيستند حيّ مرزوق؛ ثانياً دستور شما دستوري نيست، كاري از شما ساخته نيست. ميگوييد نه، خودتان را حفظ بكنيد. اين كه هيچگاه احدي اين قدرت را ندارد ولو يك لحظه، حيات خودش را حفظ بكند، اين چه راهنمايي ميتواند باشد؟ بنابراين منظور اين است كه اگر گفته شد منافق آدم بيطرف يا بيتفاوتي است با آنها از يك نظر، با اينها از يك نظر ﴿لا إِلى هؤُلاءِ وَ لا إِلى هؤُلاءِ﴾ اين در جري عادي است و الاّ «عند بروز الخطر» ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإيمانِ﴾ ميفرمايد آن طرف صف ميبندند. اين حسابش مشخص است.
پرسش: ... پاسخ: نه آنهايي هم كه در آن طرف هستند، كفاري را هم كه ميبينند آنها هم احيا هستند منتها «في الدركات النازلة أحياء»؛ اينها «حي مرزوق عند الله» و الاّ در آن قسمت هم حضرت به كشتههاي بدر فرمود كه اينها حرفهاي ما را ميشنوند. در جريان جنگ بدر هم كه اجساد پليدشان را در آن چاه در آن قليب گذاشتند؛ رسول اكرم بالاي چاه رفتهاند فرمودند خداي متعال آن وعدههايي كه به من داد، من يافتم «هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَكُمْ رَبُّكُمْ حَقّا» بعد آنها گفتند كه با چه كسي حرف ميزني، فرمود «إِنَّهُمْ يَسْمَعُونَ مَا أَقُول»؛ اينجور نيست كه شما حرفهاي مرا بهتر از اينها بشنويد، اينها هم ميشنوند منتها نميتوانند جواب بدهند.[18]
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1]. عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، ج2، ص152.
[2]. سوره نساء، آيه16.
[3]. سوره نساء، آيه16.
[4]. سوره مائده، آيه45.
[5]. مجمع البيان في تفسير القرآن، ج3، ص299.
[6]. سوره مائده، آيه41.
[7]. سوره آل عمران، آيه93.
[8]. سوره مائده، آيه42.
[9]. سوره مائده، آيه6.
[10]. سوره مائده، آيه6.
[11]. سوره نساء، آيه143.
[12]. سوره آل عمران، آيه167.
[13]. سوره أحزاب، آيه13.
[14]. سوره أحزاب، آيه20.
[15]. سوره نساء، آيه145.
[16]. سوره آل عمران، آيه168.
[17]. سوره لقمان، آيه34.
[18]. مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج1، ص60.