اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
سيری برعصاره مباحث سوره مبارکه نساء
سورهٴ مباركهٴ نساء بحمدالله تمام شد! در پايان بايد به يك جمعبندي هم برسيم، گرچه متفرقات اين بحث در خلال آيات اين سورهٴ مباركه مطرح شد ولي عصاره اين سوره يكجا ذكر بشود مناسب است. اولاً شما آقايان مخصوصاً كساني كه سن كمتري داريد، حتماً تا حال اين سوره را حفظ كرديد. اگر تا حال حفظ نکرديد اين سوره را حتما حفظ بفرماييد مثل قبلی، همانطوي كه روزانه بحث ميشد گاهی دو روز يا سه روز درباره يک آيه بحث میشد حفظ اين سوره كار آساني بود و اگر تا حال حفظ نشد، الان چون حضور ذهنی داريد ـ ان شاء الله ـ حفظ ميفرماييد، اين مطلب اول.
لزوم تعليم و تدوين معرف عالی سوره نساء
دوم اينكه به لطف الهي در تدريستان، در سخنرانیهایتان، در تاليفاتتان در ارشادهای جلسات خصوصيتان اين سوره را محور بحث قرار بدهيد که به صورت خاص ملكه بشود براي شما. چون متفرقه بحث كردن از ياد آدم ميرود ولي يك سوره را که محور بحث قرار بدهيد، چون مسائلي كه در طي سال گذشت حضور ذهني داريد باعث میشود که بهصورت ملكه ميماند ـ ان شاء الله ـ . حالا عصاره اين سوره به خواست خدا بازگو ميشود هر كدام از شما ـ ان شاء الله ـ يكي از اين عناوين را انتخاب میکنيد و دربارهاش رسالهاي مرقوم ميفرماييد حالا يا فارسي يا عربي مختصر يا مفصل ولي بگذاريد اهل قلم و تاليف و تحرير بشويد ـ ان شاء الله ـ به نوبه خودتان تفسير موضوعي اين سوره را مرقوم بفرماييد يعني موضوعات كلي اين سوره مشخص بشود، وقتي موضوعات كلي اين سوره مشخص شد يكي از اين موضوعات را انتخاب بكنيد و درباره او طبق بحثهايي كه شده با استمداد از عنايتهاي الهي و فيض خاص اهلبيت(عليهم السلام) به كتابهاي تفسيري و روايي مراجعه ميكنيد ـ ان شاء الله ـ درباره يكي از اين موضوعاتی كه انتخاب ميكنيد رسالهاي حالا يا فارسي يا عربي يا مختصر يا مفصل، مرقوم ميفرماييد و بگذاريد محصول كارتان به قلم بيايد. اين بيان نوراني امام صادق(عليه السلام) كه به مفضل فرمود: «اكْتُبْ وَبُثَّ علمَك في إخوانِك فإنْ مِتَّ فوَرِّث كتبَك بَنيك»[1]؛ فرمود علمت را در بين جوامع اسلامي و برادران ايماني گسترش بده و اگر مُردي كتابي از تو به ورثه ارث برسد، نه معنايش اين است كه كتابهاي ديگران را بخري در خانه بگذاري كه بعد از تو ورثه آن كتابهايي را ديگران را كه خريدند ارث ببرند، آنهم كار خوبي است كه آدم بالأخره چند جلد كتاب علمي در منزل داشته باشد كه ورثه او با كتاب مأنوس باشد؛ اما ظاهر اين حديث نوراني اين است كه اگر مُردي، بچههاي تو وارث مولفات تو بشوند، نه وارث كتابهايي كه خريدي در قفسه گذاشتي: «فإن متَّ فورِّث كتبَك بَنيك»؛ كتابهاي خودت را براي فرزندانت بگذار.
توصيه به تصنيف و تدوين جهت تدريس تفسير
مطلب بعدي آن است كه هرگز علم به تعبير جناب شيخ اشراق اين از لطايف حرفهاي سهروردي صاحب حكمت الاشراق است در مقدمه حكمة الاشراق كه هرگز خداوند علم را وقف يک قومي قبيلهاي، نسلي، مصري نكرده است[2]. خيليها ممكن است كه در جمع شما باشند و از بزرگاني كه گذشتند آمادهتر باشند. اين بعيد نيست [و] از فضل خدا دور نيست. همان طوري كه خودبيني بد است بزرگبيني بد است، كوچكبيني هم بد است بالاخره كوچكبيني به اينجا ميرسد كه ذات اقدس الهي فيضش محدود است و حال اينكه اين چنين نيست فضلالله او عظيم است ﴿ يُؤْتِيهِ مَن يَشَاءُ﴾[3] . بنابراين هيچ استبعادي هم ندارد كه در جمع شما به خواست الله مفسران بزرگي هم تحويل به حوزه علميه ولو جهان اسلام داده بشود، شرطش اين است كه اول با قلم آشنا بشويد؛ بحثهاي جزئي را اول شروع بكنيد بعد كمكم گسترش پيدا ميكند. حالا موضوعات يكي پس از ديگري طرح ميشود تا هر كدام را كه خودتان خواستيد يادداشت ميفرماييد و درباره آن چيزي مرقوم ميفرماييد.
مدنی بودن سوره نساء و ملاک های تشخيص مکّی و مدنی بودن سُوَر
سورهٴ مباركه «نساء» در مدينه نازل شد و مفصلترين سورهٴ قرآن بعد از سورهٴ مباركهٴ «بقره» همين سورهٴ «نساء» است، اين يك مطلب.
براي تشخيص اينكه اين سوره در مكه نازل شد يا در مدينه، اگر بحثهايي مربوط به تاسيس نظام است تشكيل حكومت است بيان احكام فقهي است مناظره با يهوديها و مسيحيهاست و درگيري تنگاتنگ با منافقين است، اينها نشان ميدهد كه اين سوره در مدينه نازل شده است. گرچه ريشه نفاق در مكه بود و درگيري اجمالي با اهل كتاب هم در مكه بود؛ اما آن كارهاي اساسي كه يهوديها و مسيحيها بعد از استقرار نظام اسلامي در مدينه داشتند، آن كارشكنيها را در مكه كم داشتند. آن كارشكنيهايي كه به طور رسمي، منافقين در مدينه داشتند در مكه كم داشتند و آن فروعات فراوان فقهي كه در مدينه نازل شد در مكه نازل نشده بود، در مكه بسياركم [نازل شد] لذا براي تشخيص دادن كه فلان سوره مدني است يا مكي ـ گذشته از نقل تاريخي ـ شواهد قرآني، سند گوياي خوبي است.
محوريت مباحث تأسيس حکومت اسلامی
مطلب بعدي آن است كه در مكه آن هدف اصلي رسالت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نشر توحيد و اصل اثبات رسالت بود و بيان معاد ولي سخن از تاسيس حكومت، شروع به تشكيل حكومت، انتخاب افراد، انتخاب جانشين، انتخاب معاون، تاسيس مسائل نظامي، فرمانده لشگر، معاون لشگر و اينها اصلاً در مكه نبود اينها همه در مدينه بود. وقتي سخن از تأسيس حكومت است و تشكيل حكومت است همهٴ پيامدهاي يك حكومت را آيات مدني به عهده ميگيرد. در مدينه بنا بر اين بود كه نظام اسلامي تاسيس و تشكيل بشود و استقرار يابد و از او دفاع و حمايت بشود. اين كار احتياج داشت به براندازي نظام جاهلي [كه] در مكه مقدور نبود و اينها در مكه تحت در فشار بودند يا در تقيه به سر ميبردند يا آسيب ميديدند يا مجبور ميشدند كه بعضيها به مدينه مهاجرت كنند بعضي به حبشه مهاجرت كنند بعضيها به هر دو هجرت مهاجرت كردند. در مكه آن قدرت نبود كه نظام جاهلي برانداخته شود و نظام اسلامي تاسيس بشود، گرچه هدف بود ولي شرايط ايجاب نكرد. در مدينه اين موقعيت پيش آمد كه نظام اسلامي مستقر بشود. تاسيس و استقرار نظام اسلامي بدون براندازي نظام جاهلي ممكن نيست، اين هم يك مطلب.
نظام اجتماعی حاکم بر عصرجاهليت
نظام جاهلي از خانواده شروع ميشد به قبيله و جامعه ختم ميشد. در خانواده، پدر سالاري حكومت ميكرد؛ مادر هيچ نقشي نداشت ايتام سهامي نميبردند زنها مخصوصاً دختران خردسال بهرهاي از ارث يا مسائل مالي نميبردند و مانند آن. خردسالان يعني ايتام، محروم بودند چون ضعيف بودند. دختران كه يا زنده به گور ميشدند يا از همهٴ مزايا محروم بودند. زن، در حكم يك كالا بود يعني وسايل تجاري بود اگر شوهر ميمرد اين زن را بازماندگان به ارث ميبردند؛ اگر مايل بودند كه با او ازدواج ميكردند [و] اگر مايل نبودند كه او را به ديگري تزويج ميكردند و از مهرش بهره ميبردند. همان طوري كه رسوم جاهلي يعني رسوم هزار و پانصد سال قبل الآن ظريفتر شد يعني مسافرتها كه قبلا با آن وسايل كُند انجام ميگرفت الان دقيقتر شد وسايل ساختماني ظريفتر شد وسايل بافندگي, دوزندگي و مانند آن ظريفتر شد وسايل كالا قرار دادن و تجارت مالي كردن هم ظريفتر شد، فرق نكرد. يعني زن اگر در حدود هزارو چهارصد سال قبل كالا بود و هيچ استقلال و حرمتي نداشت، الان در نظام ياوه غرب و آلودهٴ غرب در حد كالاست؛ منتها با يك سبك ظريفتري. پس جاهليت همان جاهليت است؛ منتها ظريفتر.
تأسيس نظام نوين اجتماعی باظهور اسلام
اسلام آمد [و فرمود] اولاً براي تشكيل خانواده، زن و شوهر لازم است؛ به زن بها داد به شوهر بها داد به زن گفت تو كمتر از مرد نيستي، به مرد گفت تو بهتر از زن نيستي. اول سوره اين است﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾[4]؛ از يك اصل، مرد و زن خلق شده است. هيچ زني حق ندارد خود را كم ببيند، هيچ مردي حق ندارد خود را بزرگ ببيند. اگر زن خود را كم ديد ناچار است كه از مرد اطاعت كند. مرد در مقابل زن، نه مرد در مقابل همسر. زن و شوهر در حكم خانوادگي يك حسابي دارند كه در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد، زن در مقابل مرد يك حساب ديگري دارد و اساس اين سوره بر آن است كه غير خدا احدي معبود نيست، نه سخن از مردسالاري است نه سخن از قبيلهسالاري است نه سخن از زورسالاري است هيچ چيز نيست. اول سوره اين است: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ﴾؛ همهٴ شما از يك اصلايد. اگر بدن شماست كه از خاك و گل است و آب، اگر جان شماست كه همه از روح خداست[5]. اينچنين نيست كه بدن مرد با بدن زن فرق كند يا روح مرد با روح زن فرق كند اين چنين نيست. البته خصوصيتهاي يكي ايجاب ميكند كه كارهاي محكم انجام بدهد و خصوصيتهاي ديگري ايجاب ميكند كه كارهاي ظريف انجام بدهد، هر كدام در انجام وظايف خودشان و شناخت موقعيت خودشان موفقتر بودند مقربترند. اين چنين نيست كه اگر كار تقسيم شد فضيلتها هم تقسيم شده باشد؛ مثلاً كارهاي سنگين اگر بر عهده مرد است فضيلتهاي سنگين هم براي او باشد.
پس از همان اول آمده است فرمود زن، هيچ كمي از مرد ندارد مرد هيچ فضيلتي بر زن ندارد، زن و مرد مقابل هم نه زن در مقابل شوهر. زن و شوهر براي اينكه در داخلهٴنظام خانواده حرف آخر را يك نفر ميزند مسئول تهيهٴ مسكن مرد است تهيهٴ هزينه مرد است تهيهٴ كسوت و نفقه مرد است همهٴ اين مسئوليتها بر عهده مرد است و او هم بايد حرف آخر را بزند، چون مدير داخلي يك نفر است دو نفر كه نميتوانند مديرعامل باشد در يك منزل و برهان قرآن كريم هم اين است كه: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا﴾[6] چون همهٴ نفقات بر عهدهٴ مرد است و او مسئول است، مدير عامل اوست و اما فضيلتها و ارزشهاي معنوي هرگز مرد بر زن فضيلت ندارد، چه اينكه هرگز زن هم بر مرد فضيلت ندارد معيار، علم معرفت است و تقواست و امثالذلك. پس از همان اول آمده حساب مرد و زن را مشخص كرده.
بعد فرمود:﴿وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾[7] يعني از همان حقيقت واحده، زن خلق شده است، پس آفرينش زن جداي از آفرينش مرد نيست. وقتي زن و مرد موقعيت خودشان را شناختند نه مرد احساس برتري كرد نه زن احساس ذلت كرد اين دو واقعاً كفو هماند. اين دو كه كفو هم شدند، خانواده [را] تشكيل ميدهند. وقتي خانواده تشكيل دادند، جريان مهر و امثالذلك مطرح است كه در همان اوايل اين سوره، استقلال اقتصادي زن در مهر بازگو شد. چه اينكه استقلال اقتصادي زن در كسبهاي خاص خود هم بازگو شد. جريان بچههايي كه از اين زن و مرد به دنيا ميآيد اگر سرپرستشان را از دست دادند، يتيم شدند قدم دوم را اين نظام اسلامي برداشت. قدم اول اين بود كه زن و مرد را همتا و كفو هم كرد. قدم دوم اين است كه براي اينها اگر فرزندي از اينها ماند و بيسرپرست شد، جامعه را و نظام اسلامي را مسئول حفظ اين اطفال بيسرپرست كرد؛ هم ديگران را فرمود در مال ايتام دخالت نكنيد اين حقوق كبير است [و] هم به نظام اسلامي دستور داد كه از حقوق مستضعفين و ايتام حمايت كنيد و دفاع كنيد.
زدوده شدن رسوبات جاهلی با احکام متعالی اسلام
پس آن رسوبات جاهلي را كه زن و مرد را كفو هم نميدانستند او را بر انداخت، با اين ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُم مِن نَفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا﴾[8]. آن نظام ضعيفكشي را برانداخت، با ﴿وَآتُوا الْيَتَامَيٰ أَمْوَالَهُمْ وَلاَ تَتَبَدَّلُوا الْخَبِيثَ بِالطَّيِّبِ﴾[9]، آن حيلههايي كه عدهاي براي تملك اموال يتيم به كار ميبردند جلوي اين را هم گرفته است: ﴿وَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِي الْيَتَامَيٰ فَانْكِحُوا مَا طَابَ لَكُم مِنَ النِّسَاءِ﴾[10]؛ اگر آن هنر را نداريد كه اموال يتاميٰ را به عنوان امانت حفظ بكنيد با مادرهاي آنها ازدواج نكنيد، با زنهاي ديگر ازدواج بكنيد.
تبيين مباحث ارث خانواده درسوره نساء
پس خانواده را از زن و مردي كه كفو هماند تشكيل داد و بچهها را هم اگر بيسرپرست بودند با سرپرست كرد و درباره ارث اينها هم مبسوطاً سخن گفت كه بعضي از شما آقايان حالا ممكن است يك نفر، ممكن است ده نفر فرق نميكند، رسالهاي درباره ارث زن ـ لازم نيست خيلی مفصل باشد كه بفرماييد خسته ميشويد يك رساله پنجاه, شصت صفحهاي ميتوانيد برابر همين بحثهايي كه شده است ـ نصوص و آيات و رواياتي كه پنج قسمت، ارث زن را مشخص ميكند بيان كنيد كه طبق فلان قسم آيه و فلان روايت، در فلان جا مرد دو برابر زن ارث ميبرد (اين يك)، طبق فلان دليل، فلان روايت زن مساوي با مرد ارث ميبرد، مثل پدر و مادر كه هر كدام يك ششم ميبرند و موارد ديگر، اين دو قسم. در بعضي از موارد، دخترها و زنها دو برابر مردها و پسرها ارث ميبرند، اينهم سه قسم آنكه «من يتقرب بالأب» است دو برابر ارث ميبرد ولو دختر باشد، آنكه «يتقرب بالأم» يك برابر ميبرد ولو پسر باشد. گاهي هم زنها و مردها طوري هستند كه زن، حاجب قرار ميگيرد يعني كساني كه از راه مرد به ميت مرتبطاند ارث نميبرند ولي كساني كه از راه زن به ميت مرتبطاند ارث ميبرند، اين هم چهار مورد. گاهی است كه برادر و خواهر، يكسان ارث ميبرند مثل كلاله امي؛ كلالهٴ امي ﴿فَهُمْ شُرَكَاءُ فِيْ الثُّلُثِ﴾[11]. حالا ممكن است غير از اين پنج مورد كه آيه و روايت تأمين كرد موارد ديگر هم باشد. يك رساله پنجاه, شصت صفحهاي ـ حالا يا فارسي يا عربي ـ به خوبي ميتواند اين مسئله را مستدل كند كه اينچنين نيست كه در اسلام هميشه ارث مرد دو برابر زن است، گاهي ارث زن دو برابر است گاهي زن و مرد معادل هم ميبرند گاهي زن، حاجب قرار ميگيرد [و] نميگذارد بستگاني كه از راه مرد به ميت ارتباط دارند ارث ببرند ولي كساني كه از راه زن به ميت مرتبطاند ارث ميبرند. گاهي هم برادر و خواهر يكسان ارث ميبرند ـ نه پسر و دخترـ كه ﴿فَهُمْ شُرَكَاءُ فِيْ الثُّلُثِ﴾[12]
خب، اين كار, كار آساني نبود حالا چند سال اين رسوبات در جاهليت بود روشن نيست ولي به دو دليل، مبارزه با اين تعصب جاهلی سخت بود: يكي اينكه يك فرهنگي كه پذيرفته شده است مبارزه با او سخت است؛ دوم اينكه آن زورمدارها كه مصالح خود را خود را در اين ميديدند، كاملاً سر سختي نشان ميدادند. پس در تودهٴ مردم اين اِماته بدعت جاهلي كار سخت است، براي آن زورمداراني كه مصالح آنها در خطر هستند هم خيلي سخت است. لذا شما ملاحظه ميفرماييد وقتي اسلام آمد اينچنين نبود كه اول فقرا دور پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) جمع بشوند. اسلام يك حرفي آورد كه فقرا هم با او جنگيدند، اغنيا هم با او جنگيدند؛ منتها در اغنيا خديجه آدم بافهمي بود خوب درك كرد، از آن طرف هم بلال حبشي هم خوب درك كرد. يك حرفي را اسلام آورد كه هم فقير با او جنگيد هم غني؛ گفت اين سنت بتپرستي بد است خب، فقير و غني هر دو بتپرست بودند، اين براي آنها يك سنت پذيرفته شده بود. شما الان بخواهيد با جريان نحوست سيزده مبارزه كنيد، با سيزده بدر مبارزه كنيد هم اين طبقدار دستفروش يا كارگر ساده با شما مخالفت ميكند هم آن سرمايهدار با شما مخالفت ميكند. بگوييد صبر و جخد يك امر خرافي است هم سرمايهدار با شما ميجنگد هم گدا. يك فرهنگ پذيرفته شده، همه عليه او قيام ميكنند، بتپرستي يك چيز پذيرفته شدهاي بود. اگر شعار پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شعار مال بود كه فقط حمايت از فقرا, خب اولين بار فقرا دور او جمع ميشدند ديگر ولي جمع نشدند. البته اكثري را كساني تشكيل دادند كه مانعي نداشتند يا مانع آنها كمتر بود ولي وقتي بدعتي پذيرفته شده تلقي بشود، مبارزهٴ با او سخت است. شما به اندازه قم ديگر بهترين و مقدسترين شهر ايران است؛ در انقلاب هم نشان داد الان هم نشان داد به لطف الهي هم پايگاه حوزه است هم از ديرباز مهد تشييع بود هم خصوصياتي كه قم داشت جاي ديگر هم ندارد. الان ببينيد روز سيزدهاش مثل عاشورا تعطيل است خب، اين يك سنت باطلی است يك جاهليت است ديگر، هر چه شما بخواهيد بجنگيد نميتوانيد. اگر يك چيزي پذيرفته شد در دراز مدت، جنگ با او سخت است «رَدُّ المعتادِ عن عادتِهِ كالمعجز»[13] خب، اين يك مسئله.
مخالفت زورمداران و زرمداران با اسلام
مسئله ديگر آن است كه زورمدار هم با آن مخالفت ميكرد، كليدداران كعبه با اين مخالفت ميكردند. شما الان ميبينيد به نام اسلام، نابترين و ظريفترين حكم اسلام را در حرمين جلوگيري ميكنند. تاريخ توليت كعبه را شما بخوانيد كه اين کعبه در جاهليت در تحت توليت چه كساني بود، كليدداران كعبه چه كساني بودند، اين توليّت كعبه را با چه چيزي معامله ميكردند. گفتند ابوغبشان با دو مشك شراب يا كمتر و بيشتر، اين كليدداري و توليت كعبه را معامله كرد[14]. خب روزي بر خانه ابراهيم چنين گذشت. الان همان است به شكل ديگر. اگر كسي بخواهد با اين بتپرستي به اين سبك يا با آن سبك مبارزه كند بسيار دشوار است. لذا وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه آمد، شعار حمايت از محرومين و مستضعفين سر نداد وگرنه پا برهنهها زياد بودند دورش جمع ميشدند. يک حرفي زد كه هم فقرا با آن مخالفت كردند هم اغنيا. گفت اين بتها را بايد بشكنيد! الان شما بگوييد سيزده بدر يك خرافات است هم تاجر با شما مخالف است هم دستفروش، چون خرافات پذيرفته شده ردش مشكل است. صبر و جخد اين چنين از اين خرافات زياد است. خب ولي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيامد از اين ضعف سوءاستفاده كند.
يك وقت گفتند پسري داشت به نام ابراهيم و آن پسر كه مُرد اتفاقاً در همان روز آفتاب را ظل گرفت و ماه، فاصله شد بين زمين و آفتاب و شمس منكسف شد. عدهاي از جاهلها و دوستان نادان گفتند كه مرگ پسر پيغمبر بر آسمان اثر گذاشت و آفتاب را ظل گرفت. حضرت طبق نقل مردم را به مسجد دعوت كرد. وقتي دعوت كرد، سخنراني كرد. فرمود: «ان الشمس و القمر آيتان من آيات الله لا تنكسفان لموت أحد»[15] اينها دو آيه از آيات الهياند برابر مسائل نجومي و رياضي، انخسافي دارند انكسافي دارند. پسر من طبق جريان عادي مُرد و اين كاري به آسمانها ندارد، اينها چيست؟ خب اگر ـ معاذالله ـ بنايش بر اين بود كه از ضعف فكر مردم و از دوستان نادان سوءاستفاده بكند آنجا ساكت ميشد ولي مبارزه با جهل، مبارزهٴ با خرافات اين مهمترين رسالت انبيا(عليه اسلام) است. چون خرافات به عنوان يك بدعت باطل پذيرفته شده است جنگ با او كار سختي است، لذا در همين مسئله عدهٴ زيادي مخالفت كردند اما در اين بخش حمايت از محرومان گروه كمتري مخالفت كردند يعني محرومان؛ اما اين چنين نبود كه مثلاً حالا يك حمايتي بكنند زنها تظاهرات بكنند راهپيمايي بكنند اين طور نبود. مردها يعني همان زور مدارها مخالفت ميكردند تا اينكه بالاخره اين آيات، آنها را سر جاي خودشان نشاند و فرمود اينها هم ارث ميبرند هم در ارث مستقلاند هم در كسب مستقلاند. نه تنها در مسائل ارثي مستقلاند در مسائل كسبی هم مستقلاند ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾[16] وقتي عقيده را تحرير كرد و آن بدعتشكني را شروع كرد احياي سنت كرد مسائل خانوادگي را مسائل ارث و امثالذلك را تشكيل داد آن وقت ادعاي جهاني بودن را دارد. ديني جهاني است كه برابر با قسط و عدل باشد، چون آنچه را كه برابر با فطرت هر انسان است آن ميتواند جهاني باشد.
شما ميبينيد در عين حال كه بدترين گروهي كه با اسلام و مسلمين درگير بودند يعني همان يهوديت بود كه مثل مشركين بدرفتاري ميكردند با مسلمانها: ﴿أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا﴾[17]؛ يهوديها و مشركين نسبت به مسلمانها از ديگر دشمنان متصلبترند، قرآن اين را امضا كرده است كه دشمني يهوديها بيش از ديگران است و كارشكني يهوديها هم در داخلهٴ مدينه هنگام تأسيس نظام اسلامي محسوس بود، معذلك در دو بخش مستقيم، قرآن از يهوديهاي مشخص حمايت كرده و دفاع كرده. فرمود اگر اهل كتاب، مسيحيها يهوديها از تو سؤال كردند، اگر اهل كتاب از تو سؤال كردند كه كتابي بياوري ﴿فَقَدْ سَأَلُوا مُوسَيٰ أَكْبَرَ مِن ذلِكَ﴾[18] آن نقطه ضعفهاي يهوديها را شمارد ولي آن علما, متدينين, متعهدين يهوديها را با عظمت ياد كرد: ﴿لكِنِ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ.. وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاَةَ﴾[19] اين يك، از آنها با عظمت ياد كرد؛ نه تنها در سورهٴ «نساء» كه محلّ بحث است در سورهٴ «آل عمران» هم همين طور بود: ﴿لَيْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ﴾[20] (اين يك)
جهانی بودن اصول اساسی دين اسلام
دوم: يك مسلماني خيانت كرده مالي را گرفته و يك يهودي بيگناهي را متهم كرده. در اين زمينه همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» آياتي را نازل كرد كه: ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا أَرَاكَ اللّهُ وَلاَ تَكُن لِلْخَائِنِينَ خَصِيماً﴾[21]؛ مبادا اين يهودي بيگناه را متهم بكني اين يهودي گناهي ندارد آن مسلمان، خيانت كرده فرار كرده اين يهودي را متهم كرده، خب چنين ديني ميتواند جهاني باشد. بعد از اينكه فرمود محور اساسي قسط و عدل است، از اين موارد جزئي هم نگذشت. درباره محور اصلي فرمود كه ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ﴾[22] اولاً در آنجا كه آيهٴ رد امانت است و حفظ امانت است و تحريم خيانت؛ آيهٴ 58 فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَيٰ أَهْلِهَا﴾ اين يك امر جهاني است ديگر مفتيٰ به هم است، روايت هم برابر همين آيه است. حالا اگر يك غير مسلماني يك مالي را به عنوان امانت به يك مسلمان داد، خب خيانت در آن امانت حرام است ديگر، اين ديگر اختصاصي به حوزهٴ اسلامي كه ندارد؛ حفظ امانت و وجوب رد امانت و حرمت خيانت اين مطلق است خواه صاحب مال، مسلمان باشد خواه غير مسلمان.
علت جهانی بودن اصول اساسی اسلام
بعد از اينكه در آيهٴ 58 اين بيان را فرمود دربارهٴ مسائل قضايي اينچنين دستور داد: ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا﴾؛ آيهٴ 135 ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ وَلَوْ عَلَي أَنْفُسِكُمْ أَوِ الْوَالِدَيْنِ وَالْأَقْرَبِينَ إِن يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقِيرَاً فَاللّهُ أَوْلَيٰ بِهِمَا﴾؛ اين دين ميتواند جهاني باشد، با اينكه فرمود نه تنها قائم به قسط باشيد قوّام به قسط باشيد، براي حق شهادت بدهيد، براي رضاي خدا شهادت بدهيد و به حق شهادت بدهيد اگر عليه خود شماست كه اقرار بكنيد، اگر عليه پدر يا مادر يا بستگان است از اداي شهادت باز نمانيد. اگر آن مشهود عليه يا مشهود له، فقير يا غني است شما فقر و غناي او را رعايت نكنيد. حالا اگر فقيري ـ همانطوري كه در خلال بحث گفته شد ـ در اثر رعايت نكردن اصول رانندگي يا تندراني موتور، زد به كسي كه وضع مالي او خوب است و او را انداخت حالا شما خواستيد شهادت بدهيد بگوييد چون اين راننده يا اين موتور سوار فقير است من به نفع او شهادت بدهم و اين مصدومي كه به جدول پرت شده است، چون سرمايهدار است من به عليه او شهادت ميدهم. فرمود آن كار شما را نداشته باشيد! خدا به حساب هر كدام جداگانه ميرسد، نه توانگري توانگران در قسط و عدل شما دخالت كند نه تهيدستي تهيدستان: ﴿إِن يَكُنْ غَنِيّاً أَوْ فَقِيرَاً فَاللّهُ أَوْلَيٰ بِهِمَا فَلاَ تَتَّبِعُوا الْهَوَيٰ﴾[23] اين قابل قبول است در هيچ جاي دنيا كه اگر فقيري به يك غنياي ستم كرد او را با موتور زد از يك مسلماني كه شاهد صحنه بود شهادت طلب بكنند اين بايد به سود آن موتوسوار شهادت بدهد، چون اين فقير است، اين قابل قبول است در هيچ جا؟! چون در محكمهٴ عقل و فطرت قابل قبول نيست و ذات اقدس الهي براساس عقل و فطرت و كمبودش را با وحي داوري كرده است، فرمود اين دين, دين جهاني است، حق را بگو ولو عليه خودت باشد ولو عليه پدر و مادرت باشد ولو عليه بستگانت باشد (يك)، فقر فقرا و توانگري توانگران هم در احقاق حق و ابطال باطل نقشي نداشته باشد، اين دين ميتواند جهاني باشد ديگر؛ هيچ چيزي در اين شهادت نقشي ندارد إلاّ الحق
تبيين رهبری دراسلام و حجيت قول و فعل آن
مطلب بعدي آن است كه در جريان اطاعت از رهبري، چون اينگونه از آيات كه مربوط به تأسيس نظام است اينها در مكه نازل نشد در مدينه نازل شد، مسئله ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ﴾[24] آمده است كه در آن وقت هم مطرح شد كه اگر بشود هر كدامتان رسالهاي در اين زمينه [بنويسيد] بعضي از آقايان چيزي مرقوم فرمودند ولي اگر بشود بعضيها همين آيهٴ ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾ را محور بحث قرار بدهند [و] رسالهاي دربارهٴ اين بنويسند كه اين ﴿أُولِي الْأَمْرِ﴾ منظور ائمه(عليهم السلام) است، البته به دستور ائمه در زمان غيبت جانشينان آنها ولايت امر را دارند ولي آيه دربارهٴ ائمه(عليهم السلام) است و آن ادلّهاي كه فخررازي و ساير متفكران اصولي خواستند از اين آيه استدلال كنند براي حجيت اصول اربع, كه در اصول مطرح است يعني كتاب و سنت و اجماع و قياس به زعم آنها, آنها خواستند بگويند اين چهار دليل اصولي از اين آيه استفاده ميشود يعني حجيت كتاب, حجيت سنت, حجيت اجماع و حجيت قياس.
شيعه بر آن است كه حجيت كتاب، حجيت عترت معصومين(عليهم السلام) که سنت معصومين(عليهم السلام) همان چهارده معصوم(عليهم السلام) حتي سنت فاطمه زهرا(صلوات الله و سلامه عليها) حجت است يعني يك روايتي اگر [از] حضرت زهرا(عليها السلام) برسد، هر فقيهي ميتواند طبق او فتوا بدهد، چون معيار حجيت، عصمت است. گاهي خود حضرت امير(سلام الله عليه) به سخن حضرت زهرا(عليها السلام) استدلال ميكنند.
به هر تقدير و چهارمي هم عقل است نه قياس، آن را همين آيهٴ مباركهٴ: ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ﴾[25] به همراه دارد، اينهم مربوط به رهبري و اطاعت از رهبري و از طرفي هم استدلال كردن به اين آيه براي حجيت اصول چهارگانه درباره مباني اصول فقه. حالا فروعات ديگري هم ميماند كه به خواست خدا در بحث بعد خواهد آمد.
«والحمد لله رب العالمين»
[1] . بحار الانوار، ج 2، ص 150.
[2] . مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج 2، ص 9.
[3] . سورهٴ مائده، آيهٴ 54؛ سورهٴ حديد، آيهٴ 21؛ سورهٴ جمعه، آيهٴ 4.
[4] . سورهٴ نساء، آيهٴ 1.
[5] . ر . ك: سورهٴ حجر، آيهٴ 29؛ سورهٴ ص، آيهٴ 72.
[6] . سورهٴ نساء، آيهٴ 34.
[7] . سورهٴ نساء، آيهٴ 1.
[8] . سورهٴ نساء، آيهٴ 34.
[9] . سورهٴ نساء، آيهٴ 2.
[10] . سورهٴ نساء، آيهٴ 3.
[11] . سورهٴ نساء، آيهٴ 12.
[12] . سورهٴ نساء، آيهٴ 12.
[13] . تحف العقول، ص 489.
[14] . البداية و النهاية
، ج 2، ص 210.
[15] . الكافي، ج 3، ص 463.
[16] . سورهٴ نساء، آيهٴ 32.
[17] . سورهٴ مائده، آيهٴ 82.
[18] . سورهٴ نساء، آيهٴ 153.
[19] . سورهٴ نساء، آيهٴ 162.
[20] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 113.
[21] . سورهٴ نساء، آيهٴ 105.
[22] . سورهٴ نساء، آيهٴ 135.
[23] . سورهٴ نساء، آيهٴ 135.
[24] . سورهٴ نساء، آيهٴ 59.
[25] . سورهٴ نساء، آيهٴ 59.