اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللّهَ يَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَحيمًا ﴿110﴾ وَ مَنْ يَكْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلي نَفْسِهِ وَ كانَ اللّهُ عَليمًا حَكيمًا ﴿111﴾ وَ مَنْ يَكْسِبْ خَطيئَةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَريئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبينًا﴿112﴾ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَ ما يُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ وَ أَنْزَلَ اللّهُ عَلَيْكَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ عَلَّمَكَ ما لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَ كانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظيمًا﴿113﴾
تغاير مفهومي ظلم، سوء، خطيئة و اِثم
عناويني كه در اين آيات مطرح است گاهي به صورت سوء گاهي به صورت ظلم گاهي به عنوان خطيئه گاهي به عنوان اثم مطرح است; اين عناوين چهارگانه گرچه ممكن است در يكجا جمع بشوند يعني يك شيء, مصداق چهار عنوان باشد ولي مفهومهاي اينها از هم جداست. عملي را سوء ميگويند كه مايه بدآمدن خود يا ديگري باشد اگر كسي نسبت به ديگري ظلم كرد چون آن مظلوم بدش ميآيد اين كار را سوء ميگويند و از آن جهت كه تعدي از مرز حق و قانون و وظيفه است آن را ظلم مينامند كه ظلم, همان نقص حق است و از آن جهت كه مطابق با واقع نيست اين را خطا ميگويند و از آن جهت كه برخلاف دستور است و گناه است او را اثم مينامند. لذا عنوان سوء، عنوان ظلم، عنوان خطيئه، عنوان اثم مفهوماً از هم جدايند, گرچه ممكن است در يك مصداقي باهم جمع بشوند. در بعضي از موارد گناه نسبت به خود آدم است نه نسبت به ديگري, اينجا گرچه ظلم به معناي عام, صادق است كه انسان به خود ظلم ميكند ولي ظلم مصطلح نيست كه به غير تعدي كرده باشد, اين مطلب اول.
امكان توبه از مطلق گناهان
مطلب دوم آن است كه هرگناهي راه براي تطهير او باز است; چه گناه كبيره چه گناه صغير و چه شرك و كفر و چه مادون آنها, براي اينكه اطلاق آيه ﴿وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللّهَ يَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَحيمًا﴾ شامل همه اين گناهان ميشود; ﴿مَنْ يَعْمَلْ سُوءًا﴾ خواه آن سوء, شرك و كفر و نفاق باشد يا غير اينها. بنابراين راه توبه براي هر گنهكاري باز خواهد بود.
ذاتي نبودن عصمت براي پيامبر
مطلب بعدي آن است كه گرچه طبق بحث آيه آينده, وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) معصوم است ولي عصمت پيغمبر ذاتي او نيست, نظير عصمت خدا نيست. لذا سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) در ذيل همان آيه ﴿وَ اسْتَغْفِرِ اللّهَ﴾[1] فرمودند گرچه پيغمبر معصوم است ولي بايد استغفار بكند, زيرا عصمت انبيا اگر ذاتي اينها بود مثل عصمت ذات اقدس الهي اين نيازي به استغفار و مانند آن نداشت ولي عصمت انبيا(عليهم السلام) وصف هستي آنهاست و خود هستي اينها ممكن است و زوالپذير. حيات اينها زوالپذير است, اوصاف اينها هم يقيناً زوالپذير است. اينچنين نيست كه عصمت اينها ذاتي باشد به هيچ وجه تخلفپذير نباشد نظير عصمت الهي. ولي زوال در اينها راه ندارد براي اينكه اينها علل دوام و بقا را همواره به دستور اله حفظ ميكنند و آن عبادت است و استغفار است و محاسبه هست و مراقبت هست و امثالذلك.
حكمت الزام معصوم به استغفار
در ذيل همين جمله ﴿وَ اسْتَغْفِرِ اللّهَ﴾ فرمودند ولو پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) معصوم است ولي بايد استغفار را حفظ بكند, براي اينكه آنچه حافظ اين عصمت است همان عبادت و استغفار و توجه است;[2] مثل همان نمونه كه در بحث ديروز گفته شد اگر كسي با كوشش و تلاش, نردباني تهيه كرد پلههاي نردبان را طي كرد به بالا رسيد حالا كه منطقه ديدش وسيع است نبايد بگويد نردبان چيست؟ زيرا اگر گفت نردبان چيست و منكر نردبان شد, همان جا سقوط ميكند. اينكه منطقه ديدش وسيع است و جاهاي بيشتري را ميبيند, براي اينكه روي پله نردبان ايستاده است انبيا و ائمه(عليهم السلام) كه معصوماند اين عصمتشان پله بالاي بندگي اينهاست. اگر ـ معاذ الله ـ يك لحظه اينها اينها عبادت را دعا را استغفار را امثالذلك را ترك كنند, همان جا سقوط ميكنند, لذا معصوم بودن با استغفار كردن منافات ندارد با گناه منافات دارد و اين استغفار آنها براي دفع از گناه است, نه رفع گناه موجود.
واقعيت و رافعيت استغفار
پرسش:
پاسخ: چون در هرجا اثر خاص خود را دارد. اختلاف, به لحاظ مورد است. انسان به ذات اقدس الهي توجه ميكند و از او ستاري طلب ميكند. سپر ميخواهد اين سپر كه ميخواهد و ساتر و حافظ ميخواهد يا براي آن است كه به او آسيبي نرسد يا اگر آسيبي رسيده است اين آسيب رسيده را برطرف كند, آن اختلاف در مفهوم نيست كه استعمال در اكثر از يك معنا باشد [بلكه] اختلاف در مورد و مصداق است, لذا همه دارند عبادت ميكنند عبادت ما به عنوان ﴿إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ﴾[3] جنبه رفع دارد. عبادت آنها كه ﴿إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ﴾ جنبه دفع دارد اينچنين نيست كه نماز براي ما اثر كند در آنها اثر نكند. اثري كه نماز در برون آنها دارد همان حفظ عصمت آنهاست"; آنها را از فحشا و منكر باز ميدارد دفعاً, ما را از فحشا و منكر باز ميدارد رفعاً. نماز همان نماز است, در هرجا جلوي بدي را ميگيرد با بدي مبارزه ميكند اگر بدي نبود نميگذارد بيايد.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر, اين همين خود شكر باعث ميشود كه گناه به طرف اينها نيايد. اينها به فضيلت اطاعت و رذيلت گناه پي ميبرند, گناه به طرف اينها نميآيد; دفع ميكند گناه را. معناي عصمت اين است كه گناه به طرف اينها نميآيد. چرا نميآيد؟ براي اينكه اينها نيروي دافعه قوي دارند دفع ميكنند; گناه را ديگران مبتلا ميشوند و اين گناه كرده را ميخواهند رفع كنند.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر, با همان عبادتشان گناه را دفع ميكنند; با همان بندگي خاصي كه دارند گناه را دفع ميكنند, لذا گناه به طرف اينها نميآيد چرا؟ چون اينها دائماً به ياد حقاند. از اين جهت, گناه دفع ميشود ولي براي ديگران كه داراي ملكه عصمت نيستند آلودگي به گناه راه دارد; گناه ميكنند آن وقت اين گناه كرده را رفع ميكنند, لذا اينها نماز ميخوانند ديگران هم نماز ميخوانند, نماز براي همه نهي از فحشا و منكر را به همراه دارد; منتها براي آنها دفع فحشا و منكر است [و] براي ديگران رفع فحشا و منكر.
عنايت خداوند رد نزديك نشدن گناه به معصوم
پرسش:...
پاسخ: بله، اين لسان دعاست در لسان دعا لسان گزارش و خبر نيست يعني اگر من اراده بكنم يا بخواهم براساس خواستههاي دروني ـ بدون عنايت شما ـ گناه بكنم شما بايد با حفظتان مرا نگه بداريد كه من آلوده نشوم وگرنه برابر آيه تطهير كه: ﴿إِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا﴾[4] اينها نه تنها گناه ندارند اثر گناه هم ندارند. سرّش آن است كه درباره كساني كه به مقام ائمه(عليهم السلام) نرسيدند درباره آنها دارد كه گناه به طرف اينها نميرود چه رسد به خود اينها. درباره يوسف صديق(سلام الله عليه) دارد كه ﴿كَذلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَ الْفَحْشاءَ﴾[5] نه «لِنَصرفه عن السوء و الفحشاء». نفرمود ما نگذاشتيم يوسف گناه بكند [بلكه] فرمود نگذاشتيم گناه به طرف يوسف برود, خب اهل بيت كه بالاتر از يوسف(سلام الله عليهم اجمعين)اند.
پرسش: ...
پاسخ: بله, اينها همه اين فعلهاي ماضي براي آن است كه براي ديگران كه محقق الوقوع است به فعل ماضي تعبير ميشود, براي ايشان كه محتمل الوقوع است لولا صيانت الهي به فعل ماضي تعبير ميشود.
معناي تطهير
براي اينكه آيه تطهير و امثال آيه تطهير ميگويد نه تنها گناه در اينها نيست, اثر گناه هم در اينها نيست. يك وقت است انسان يك جايي آلوده شد [و] زوال عين ميكند, اين را ميگويند اذهاب كرده ولي رنگش, بويش آثار آن آلودگي هست. آنقدر آب زلال ميريزند كه آثارش هم برود; اين را ميگويند تطهير كرده نه تنها جرم گناه در اينها نيست, اثر گناه هم در اينها نيست بوي گناه هم در اينها نيست: ﴿لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرًا﴾[6] هم زوال جرم است هم آثار; براي اينها رفع است در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحثش كه مبسوطاً گذشت در آيت الكرسي كه ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾;[7] اين ﴿يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾ معنايش اين نيست كه هر مؤمني قبلاً ظلمتي داشت و در ظلمتها فرورفته بود بعد خداوند او را از ظلمتها بيرون ميآورد. اين به تعبير مرحوم امينالاسلام[8] و ساير مفسرين بزرگ[9] اين اخراج بر آن دفع هم صادق است بر آن رفع هم صادق است آيت الكرسي نميگويد كه مؤمنيني كه تحت ولايت الهاند حتماً گناه كردند در ظلمت گناه فرورفتند بعد خدا اينها را از گناه بيرون آورد, اينچنين كه نيست. ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾ اين جامع بين دفع و رفع است و در تعبيرات عرفي ما هم همين طور است. اگر سميناري كنفرانسي يك مجلس علمي خاصي باشد كه مدعوين مخصوص بايد حضور داشته باشند اگر بيگانهاي بدون دعوت آنجا رفت او را بيرون ميكنند يا ناآشنايي بدون دعوت خواست برود, او را راه نميدهند. در هر دو حال ميگويند غير مدعوين را بيرون ميكنند. خب آن كه وارد شد او را بيرون كردند آن كه وارد نشد او را راه ندادند ولي او هم ميگويد بيرون كردند, اين يك تعبير عرفي و ادبي هم هست, ميگويند نرويد كه بيرون ميكنند, نرويد كه بيرون ميكنند يعني آنهايي كه رفتند بيرون ميكنند آنهايي كه نرفتند راه نميدهند. به هر تقدير اين يك تعبير محاورهاي است تحميل بر آيه نيست; اين بيرون كردن شامل دفع و رفع ميشود. ذات اقدس الهي مؤمنين را از ظلمت بيرون ميكند يعني آنهايي كه آلوده نشدند دفعاً آنهايي كه آلوده شدند رفعاً آنها را از ظلمت بيرون ميكند.
درباره معصومين(عليهم السلام) طبق آيه تطهير[10] و شواهد ديگر و طبق شاهد همين بحثي كه آن روز به عرضتان رسيد در همين سياق كه ﴿لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ﴾ كه باز هم در بحث امروز بازگو ميشود, اين نشان ميدهد كه اينها دفعاً معصوماند يعني اصلاً گناه به طرف اينها نرفته و نميرود. لذا مرحوم سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) ذيل اين ﴿وَ اسْتَغْفِرِ اللّهَ﴾[11] فرمود گرچه معصوماند ولي بايد استغفار بكنند براي اينكه عصمت اينها نظير عصمت خدا كه نيست كه نيازي به انابه و عبادت و امثالذلك نداشته باشد اينها چون عبد صالح خدا هستند مشمول عنايت تطهير و اذهاب رجساند پس بايد اين عبادت اين استغفار را داشته باشند[12] نميشود گفت كه حالا كه اينها كه معصوماند فحشا و منكر ندارند براي چه نماز بخوانند؟ براي اينكه نماز ﴿تَنْهي عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ﴾[13] اينچنين درست نيست, براي اينكه اينها كه معصوماند به بركت همين عبادت معصوماند, براي آنها جنبه دفع دارد براي ديگران جنبه رفع.
پرسش:...
پاسخ: چرا؟ كه اگر كسي آلوده شد همين نماز, زمينه تطهير او را فراهم ميكند. نهي هم مثل اخراج است يا در همان آيت الكرسي: ﴿اللّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ﴾ اينچنين است يا ﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُماتِ﴾[14] آن هم اينچنين است گرچه هركسي براساس نور فطرت متولد ميشود; اما حالا اين كافراني كه نور فطرت را تيره كردهاند و كافرند اينچنين نيست كه طاغوتيان, اينها را از نور به ظلمت بياورند, اينها را در ظلمت نگه ميدارند. اخراج در هر دو قسمت هست, نهي هم در هر دو قسمت هست اين چنين نيست كه خدا كه فرشتگان را نهي كرده است يعني رفع گناه باشد, نه آن هم نفي گناه است.
تبيين مفهوم عصمت معصومي(عليهم السلام)
پرسش: ...
پاسخ: نه يعني مطلق نيستند يعني نسبت به ذات اقدس الهي محدودند ولي در همان دايره هستي اينها, عصمتشان هست. اينچنين نيست كه دايره هستيشان مثلاً شصت درصد باشد عصمت اينها پنجاه درصد باشد اين طور نيست. البته هستي اينها محدود است همه كمالاتي كه براي هستي اينهاست آن هم محدود است, علمشان حياتشان قدرتشان عصمتشان هم به اندازه هستي اينهاست هستي يك ممكن محدود است [و] هستي واجب نامحدود, اوصاف ممكن محدود است اوصاف واجب نامحدود; اما اينچنين نيست كه انبيا(عليهم السلام) در آن مدار هستيشان, هستي اينها بيش از كمال اينها باشد يعني مثلاً هستي اينها شصت درصد باشد عصمت اينها پنجاه درصد كه ده درصد مثلاً ـ معاذ الله ـ در بعضي از كارها معصوم نباشد, اين طور كه نيست خب.
عدم اختصاص عصمت به انبياء و ائمه(عليهم السلام)
بنابراين اگر كسي به وسيله استغفار بخواهد آن كمال خودش را حفظ بكند اين راه دارد منتها معصوم بودن براي انبيا و ائمه(عليهم السلام) قطعي است براي ديگران ممكن است يعني ممكن است كسي در سايه محاسبت و مراقبت به عصمت برسد. اينچنين نيست كه عصمت, مخصوص آنها باشد. عصمت نظير امامت يا نظير رسالت يا نظير نبوت نيست كه سمت الهي باشد و به تعيين الهي باشد. ممكن است كسي نه امام باشد نه پيغمبر ولي به عصمت برسد; مثل خود حضرت صديقه طاهره(صلوات الله عليها) و چه ميدانيم كه در اهل بيت غير از اينها كس ديگري معصوم يا معصومه نبود. عصمت, اختصاصي به اين چهارده معصوم در نظام اسلامي ندارد حالا قبلاش كه محلّ بحث نيست. البته سمت مخصوص اينهاست; سمت نبوت و سمت امامت مخصوص رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ائمه(عليهم السلام) است.
تبيين موارد بهتان
مطلب بعدي آن است كه هر گناهي كه مايه مبهوت شدن باشد يعني كاري كه مايه مبهوت شدن باشد اين را ميگويند بهتان. يك وقت است كه در اثر نسبت, شيء ميشود بهتان; يك وقت در اثر ظلم. گاهي به كسي ظلم ميشود و حق او را غصب ميكنند او را مبهوت ميكنند, خود همين كار بهتان است. يك وقت هست چيزي را به ديگري نسبت ميدهند. اين نسبت, خواه انسان خودش كاري را كرده يا ديگري كاري را كرده آن وقت به بيگناه نسبت بدهند و بيگناه را متهم كنند يا نه, اصلاً كاري به واقع نشده ولي كسي را كه بيگناه است ميخواهند متهم كنند همه اين موارد, بهتان است. اما اينكه خود گناه بهتان است و كاري به نسبت ندارد, در همين سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه بيست قبلاً گذشت كه فرمود مهريهاي كه براي همسرهايتان قرار داديد روي ظلم و عدوان از او نگيريد: ﴿وَ إِنْ أَرَدْتُمُ اسْتِبْدالَ زَوْجٍ مَكانَ زَوْجٍ وَ آتَيْتُمْ إِحْداهُنَّ قِنْطارًا فَلا تَأْخُذُوا مِنْهُ شَيْئًا أَ تَأْخُذُونَهُ بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبينًا﴾; چيزي كه به او داديد قرارداد كرديد مهريه او قرار داديد او را اگر از دستاش بگيريد اين كار, بهتان است مايه مبهوت شدن اوست, پس بهتان اختصاصي به نسبت ندارد.
بهتان از مصاديق بارز ايذاء مؤمن
مطلب ديگر آن است كه ايذاي مؤمنين هم بهتان است. يكي از مصاديق بارز ايذاي مؤمنين آن است كه اگر مؤمن, كاري را نكرده است كسي او را كه بيگناه است متهم بكند اين ميشود بهتان. چه اينكه ساير گناهان هم بهتان خواهد بود; آيهٴ 58 سورهٴ «احزاب» اين است كه ﴿وَ الَّذينَ يُؤْذُونَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ بِغَيْرِ مَا اكْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتانًا وَ إِثْمًا مُبينًا﴾; اگر مؤمن يا مؤمنه كاري را نكرده است كسي بخواهد آنها را بيازارد و برنجاند اين بهتان است.
عدم اختصاص حرمت بهتان به حوزهٴ اسلامي
نكته مهم آن است كه تهمت زدن و بيگناهي را آلوده دانستن اين در اسلام حرام است و جزء قوانين بينالمللي اسلام است حرمتاش اختصاصي به حوزه اسلامي ندارد. بعضي از احكام است كه در حوزه اسلامي نافذ است; مثل مسئله ارث و بعضي از احكام قانون مدني و امثالذلك بعضي از احكام جزء قوانين بينالمللي اسلام است [و] اختصاصي به حوزه اسلامي ندارد بهتان زدن يعني بيگناهي را متهم كردن حرام است ولو آن بيگناه نصارا يا يهودي باشد, چه اينكه در اين محلّ بحث اينچنين بود; عدهاي از منافقين مدينه, زرهي را به سرقت بردند يك يهودي را متهم كردند و قرآن جلوي اين كار را گرفت و اين را گناه دانست. پس متهم كردن يك يهودي هم در اسلام حرام است, اينچنين نيست كه حالا اگر كسي يهودي شد بتوان انسان آبروي او را ببرد يا او را متهم بكند [و] نسبت ناروا بدهد, اينها مثل خيانت در امانت است اينها جزء قوانين بينالمللي اسلام است. در محلّ بحث كه اين گروه از مردم مدينه توطئهاي كردند زرهي را به سرقت بردند بعد خواستند يك يهودي را متهم كنند قرآن فرمود اگر كسي خودش گناهي را مرتكب شد, بعد بيگناهي را متهم كرده است اين بهتان است و اثم مبين.[15] گرچه اين آيه نسبت به موارد ديگر به صورت ظاهر شامل ميشود; اما در مورد خود كه شأن نزول او ذكر كردهاند نص است, پس هيچ گاه اسلام اجازه نميدهد كه يك فرد كافري را انسان بيجا متهم كند.
پرسش:...
پاسخ: محارب هم همين طور است; محارب را انسان اينچنين نيست كه كاري كه نكرده مجاز باشد كه آن كار نكرده را به او اسناد بدهد. البته محارب, حكمش اعدام است; اما سب و اهانت و امثالذلك كه ديگر نيست.
پرسش:...
پاسخ: نه; «باهتوهم»[16] هم يعني همين است, نظير كاري كه يعني «جادلوهم حتي يبهتوا» نظير ﴿فَبُهِتَ الَّذي كَفَرَ﴾.[17]
تقدّم كار علمي بر ارتكاب باطل جهت نجات جامعه
وقتي كه يك راه علمي صحيح هست چرا راه باطل را آدم طي بكند؟ اگر راه منحصر شد در گناه آنگاه براساس تزاحم اهم و مهم آدم يك گناه مهمي را مرتكب ميشود براي نجات از گناه اهم براي اينكه مثلاً اگر كسي دارد در استخري غرق ميشود ترك نجات اين غريق, گناهي است اهم. عبور از خانه ديگري غاصبانه گناهي است مهم انسان غصب ميكند و از ملك ديگري بدون اجازه ميرود تا غريقي را نجات بدهد, اين ارتكاب گناه مهم براي نجات از گناه اهم است; اما اگر راه منحصر نشد كه هرگز راه گناه باز نيست. در مسئله بدعتگزار, شما با او مباحثه كنيد, نظير نمرود كه مبهوت شد ﴿فَبُهِتَ الَّذي كَفَرَ﴾[18] شما اينچنين بكنيد. حالا اگر ديديد مباحثهپذير نيست راهپذير نيست نصيحتپذير نيست احتجاجپذير نيست, آنگاه انسان ميتواند يك گناه مهمي را يعني فسادي را براي نجات جامعه از افسد مرتكب بشود. به هر تقدير, اين مورد از جاهايي است كه قرآن كريم نهي كرده كه انسان يك يهودي را هم متهم بكند.
غفران و رحمت خاص خدا نسبت به توبهكننده
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللّهَ يَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَحيمًا﴾ يعني «غفوراً رحيماً لنفسه», نه اينكه خدا را غفور و رحيم مييابد «للناس» چون قرينه نشان ميدهد كه منظور آن است كه اين گناهكار تائب, خدا را غفور خود مييابد نه اينكه ميبيند خدا غفور است ولو او را نيامرزد پس كلمه «له» حتماً در تقدير است: «ثم يجد الله غفوراً له و رحيما اياه»
علّت امكان نيل به مقام عصمت
پرسش:...
پاسخ: همه اين مقامات, اعطايي است ولي عصمت منحصراً خدا به افراد معين نميدهد ولي نبوت را و امامت را چرا؟ مثلاً بعد از امام يازدهم(سلام الله عليه) وجود مبارك حضرت حجة(سلام الله عليه), خاتم الاوصيا و خاتم الاولياست و احدي به مقام امامت نميرسد; اما اينچنين نيست كه احدي به مقام عصمت نرسد. ما چه ميدانيم در اين عالم چه كسي معصوم است و چه كسي معصوم نيست؟ عصمت, جزء شئون ولايت است كه مؤمنون جزء اولياي الهياند; اما نبوت امامت رسالت; اينها مقامهاي اختصاصي است كه احدي به اين مقام غير از اين سيزده معصوم نميرسد.
پرسش:...
پاسخ: آيه تطهير آن روز بحثش گذشت يعني تنها خدا اراده كرده است. اگر آيه تطهير باشد كه بعضي از اين ائمه(عليهم السلام) هم كه به دنيا نيامدند كه شامل آنها پس نميشود. نه معنايش اين است كه خدا شما را ميخواهد و غير شما را نميخواهد آن حصرش اضافي است نسبت به ساير زنها و امثالذلك.
آيه بعدي كه فرمود: ﴿وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ﴾ اين نشان ميدهد كه عدهاي در صدد توطئه بودند تا مقام شامخ رسالت را آلوده كنند فرمود اگر فضل خدا و رحمت خاصه الهي نبود, عدهاي همت ميگماردند كه شما را آلوده كنند ولي آنها بدانند كه خودشان را دارند گمراه ميكنند (اين يك) و هيچ اثري به شما نميرسانند (اين دو) و دليلش را هم ذكر ميكند (سه). اينكه فرمود: ﴿وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ﴾ يعني اينها همين گروه سارق فراري همت گماشتند كه شما را گمراه بكنند; اما ﴿وَ ما يُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾; اين ﴿وَ ما يُضِلُّونَ إِلاّ أَنْفُسَهُمْ﴾ برابر آن است كه ﴿مَنْ يَكْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّما يَكْسِبُهُ عَلي نَفْسِهِ﴾; هركسي كار بدي ميكند عليه خود بد ميكند. اگر كسي دارد ديگران را گمراه ميكند خود را فريب داده است و گمراه كرده است; اما حالا نسبت به ديگري ممكن است ديگري را هم گمراه بكند و يا نكند درباره وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با دوتا جمله مسئله را حل فرمود: يكي اينكه اينها كه در صدد گمراه كردن تو هستند و فريب دادن تو هستند دارند خودشان را فريب ميدهند و نميدانند چه ميكنند ولي درباره تو با اين تعبير نكره در سياق نفي فرمود: ﴿وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ﴾; اينها هيچ كاري درباره نميتوانند بكنند آنها بخواهند با توطئه با نيرنگ با سوگند دروغ تو را فريب بدهند, هرگز اينچنين نيست.
تفسير «ما يضرّونك»
منظور از اين ﴿وَ ما يَضُرُّونَكَ﴾ اين نيست كه اينها نميتوانند ضرر نظامي به تو برسانند. اين ضرر نظامي و اينها براي كساني بود كه در جبهه جنگ ميخواستند تحميلي كنند; اما يك توطئه چند نفره بود سخن از جنگ داخلي و حمله مسلحانه و ضرر نظامي نبود. اگر بتوانند اينها وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ـ معاذ الله ـ آلوده بكنند فريب بدهند, اين يك ضرر فكري و يك ضرر اخلاقي و يك ضرر ديني و امثالذلك است كه مقام رسالت را آلوده ميكنند و حضرت را از انظار ساقط ميكنند. فرمود: ﴿وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ﴾ اصل صيانت و محفوظ بودن پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از هر خطري در آيات ديگر بازگو شد.
در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٴ 67 در جريان تبليغ حضرت امير(صلوات الله عليه) فرمود: ﴿وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ﴾ آنجا هم خطر نظامي نبود, چون اين جريان حجة الوداع بعد از فتح مكه بود بعد از فتح مكه همه نيروهاي شورشي و مسلح, خلع سلاح شدند; همه اينها تسليم شدند حالا يا مسلمان شدند يا منافق ماندند ولي ضرر نظامي نداشتند. اينكه خدا به پيغمبر فرمود عليبنابيطالب(صلوات الله عليه) را به خلافت نصب بكن, بعد فرمود: ﴿وَ اللّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النّاسِ﴾ اين عصمت فرهنگي، فكري، عِرضي، اخلاقي و امثالذلك است, نه عصمت از ضرر نظامي. آن ضررهاي نظامي در جنگ بدر و احد و خيبر و امثالذلك بود كه اينها پشتسر گذاشته شد. بعد از فتح مكه همه مسلحها خلع سلاح شدند و سران اين گروه هم تسليم شدند حالا يا مسلمان شدند يا منافقانه مستسلم شدند. هيچ كسي نميتوانست به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آسيب نظامي برساند ميماند همين توطئه كردنها، بدگوييها و امثالذلك. فرمود خداوند تو را در اين فضا از اين خطرها و توطئهها هم حفظ ميكند.
عصمت پيابر از هر سه مقطع آلودگي
در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه به يك مناسبتي اين بخش از سوره «اسراء» بازگو شد فرمود كه افراد عادي در سه مقطع آلوده ميشوند با تفاوتي كه بين مقاطع سهگانه است و توي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در تمام اين سه مقطع, معصومي. مقطع اول اين است كه بعضيها علناً گناه بكنند توطئه بكنند دروغي بگويند افترايي ببندند, اين مقطع اول كه مهمترين مقطع همين است دوم اين است كه در خارج گناه نكنند ولي تصميم بگيرند كه گناه بكنند; ميل داشته باشند كه گناه بكنند حالا ين ميلشان در خارج محقق نشود ولي ميل به گناه دارند, اين دو.
مرتبه سوم ـ كه دورتر از همه است ـ اين است كه گناه در خارج نكردهاند, ميل به گناه هم نداشتهاند; اما نزديك بود ميل پيدا كنند, منظرهاي را ميبيند حرفي را ميشنود ميل به گناه پيدا نميكند ولي ميرود كه ميل پيدا كند, اين مقطع سوم كه دورترين مرحله است. در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود اين دشمنها توطئه كردند كه مقداري در حريم آيات, دخل و تصرف بكني تو اين كار را نكردي يعني فريه نبستي در حريم آيات دخل و تصرف نكردي (يك)، ميل به فريه و دخل و تصرف هم نكردي (دو)، نزديك به ميل هم نشدي (اين سه). نزديك به ميل هم نشدي. آن آيات, در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» از آيه 73 شروع ميشود, فرمود: ﴿وَ إِنْ كادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذي أَوْحَيْنا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنا غَيْرَهُ وَ إِذًا لاَتَّخَذُوكَ خَليلاً﴾; آنها توطئه كردند كه چيزي را كم كني زياد كني فريه ببندي تا آنگاه با تو دوست بشوند ولي ﴿وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَليلاً﴾;[19] ما اگر با تثبيت الهي با تعصيم الهي تو را ثابت و معصوم نكرده بوديم نظير همين آيه محلّ بحث: ﴿وَ لَوْ لا فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ وَ رَحْمَتُهُ﴾ اگر عنايت الهي شامل حال تو نميشد ﴿لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَليلاً﴾ خود گناه را كه نكردي هيچ، ميل به گناه هم كه نكردي دو، نزديك به ميل كم هم نشدي اين سه، فرمود اگر ما تثبيت نكرده بوديم ﴿لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ﴾ «كاد يركن» يعني نزديك شد كه ركون كند ركون همان ميل قلبي است ولو اندك «كاد يفعل» يعني «قرب ان يفعل» ﴿كِدتَّ﴾ يعني قربت نه نزديك گناه ميشدي نزديك به ركون كم, آن هم كمرنگ. پس گناه در خارج واقع نشد (يك)، ميل به گناه هم واقع نشد (دو)، نزديك به آن ميل كمرنگ هم واقع نشد (سه)، اين سراسر قلب ميشود نوراني.
اما اينكه ذات اقدس الهي آنها را معصوم كرده اينكه هنر نيست, اين خيلي هنر است. خداوند همه را تجربه كرده, همه ما را تجربه كرده و اگر امروز اعتراف نكنيم, فردا از ما اقرار ميگيرند. هركدام از ما كم و بيش در آن مقداري كه عالم بوديم عامد بوديم متوجه بوديم اشتباه كرديم.
اختصاص نبوّت، رسالت و امامت به گروهي خاص
خداوند عصمت را ممكن است به افرادي بدهد; اما سمت را در بين معصومين به هر كس نميدهد; سمت امامت، سمت رسالت و نبوت را به گروه خاص ميدهد. به كساني ميدهد كه اگر بنا باشد كه به آتش برود در آتش بسوزد بگويد «سمعاً و طاعه», نظير ﴿حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ﴾[20] اگر بنا بشود فرزند را قرباني كند ميگويد «سمعا و طاعه» اگر بنا بشود با منشار و اره, ريزريز بشود ميگويد «سمعاً و طاعه» به يك چنين آدمهايي ميدهد, سمت را كه ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾[21] ولي مقامها كه سمت نباشد پُست نباشد به خيليها ميدهد; مرجعيت ميدهد علم ميدهد حكمت ميدهد فقه ميدهد فلسفه ميدهد خب همه اينها ممكن است بلغزند, همه اين افراد و اين لغزش اينها هيچ آسيبي نميرساند خب عالمي است گناه كرده. مردم وقتي ميبينند اين گناه كرده اين را رها ميكنند به سراغ ديگري ميروند اين مشكلي ندارد; اما كسي كه پست كليدي دارد اگر خداي ناكرده كسي كه نبوت او، رسالت او، و امامت او از طرف خدا تعيين شده باشد اين بخواهد بلغزد ديگر هيچ راهي براي ايمان آوردن مردم نيست يك و خداوند عقوبتي هم كه براي يك چنين افرادي مقرر كرده است براي هيچ كس مقرر نكرده به انبيا ميفرمايد به مردم عادي هم ميفرمايد كه انبيا بايد بدانند انبيا معصوماند گناه نميكنند ولي اگر ـ معاذ الله ـ گناه كردند كاري با آنها ميكنم كه با احدي نخواهم كرد خيليها هستند كه ادعاي نبوت كردند سلسله متنبيها كمتر از سلسله انبيا نيست; خدا به خيلي از اينها مهلت داد و در درازمدت يا كوتاه مدت بالأخره اينها يا مردند يا به عقوبت الهي گرفتار شدند كساني كه متنبي بودند به دروغ نبوت را به خود بستند.
اما اگر كسي ـ معاذ الله ـ نبي باشد; با معجزه آمده باشد كه دين را با معجزه به مردم ارائه بكند و در اين فضا خداي ناكرده آلوده بشود, خدا به او مهلت نخواهد داد. لذا هم در اين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود كه اگر تو اين كار را ميكردي يعني گناه كه هيچ نكردي ميل به گناه هم نكردي, اين دو، نزديك به ميل كم اگر ميشدي، نزديك به ميل كم اگر ميشدي: ﴿إِذًا َلأَذَقْناكَ ضِعْفَ الْحَياةِ وَ ضِعْفَ الْمَماتِ﴾;[22] دو برابر ديگران به عذاب دنيا و آخرت گرفتارت ميكردم, براي اينكه تو الآن سكه قبولي داره حرف تو, خب چرا عالم عذاباش در قيامت بيش از جاهل گنهكار است؟ براي اينكه حرف او در جامعه مقبول است خب اگر عالم گناه كرد مثل جاهل كه نيست, عذابش دو برابر است; منتها نه مثل عذاب انبيا براي اينكه او حرفاش در جامعه مقبول است.
جايگاه ويژه وابستگان به دين در ثواب و عقاب
اكثري مردم كه توفيق درس خواندن و حوزه آمدن ندارند ما هم اگر اين توفيق را خدا نداده بود مثل افراد عادي ميشديم. اگر خدا نصيب آنها ميكرد آنها هم به حوزه ميآمدند مثل ما يا بهتر از ما ميشدند اين نبايد ما خود را برتر از ديگران بدانيم, اين يك امتحاني است تقسيم كاري است حالا خدا نصيب ما كرده كه با حوزه آشنا شديم ولي اكثري مردم با عمل ما مسلماناند, نه توفيق درس و بحث را دارند نه توفيق كتاب را دارند در بين افراد, يك گروه كمي هستند كه به خواندن كتاب موفقاند. اكثري مشغول كار خودشاناند با عمل علما دين را ميشناسند و ميفهمند. لذا قرآن به كساني كه به يك نحوي به دين وابستهاند اگر فرمود شما آلوده شديد عذابتان بيش از عذاب ديگران است. به زنهاي پيغمبر هم همين تهديد را كرد فرمود: ﴿يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ﴾;[23] فرمود اگر شما تقوا داشتيد حيثيت اين بيت رسالت را حفظ كرديد پاداش شما دوبرابر پاداش زنهاي ديگر است,[24] براي اينكه هم به دستورات الهي عمل كردهايد هم حرمت و آبروي اين بيت را حفظ كرديد و اگر گناهي را مرتكب شديد, عذابتان دوبرابر زنهاي ديگر است,[25] براي اينكه هم گناه كرديد و هم اينكه آبروي اين بيت را برديد اين در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» فرمود اين يك استدلال كلي است شامل غيرزنان پيغمبر هم ميشود هركسي كه خلاصه حرف او سكه قبولي خورده در جامعه, او اگر بخواهد بلغزد, گناهش دو چندان است.
درباره پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تنها تعبيري كه فرمود همان تعبير سورهٴ «اسراء»[26] نيست, بلكه در پايان سوره «حاقه» آن تعبير تند را دارد; در سورهٴ مباركهٴ «حاقه» آيهٴ 43 به بعد اين است, فرمود اين كتاب: ﴿تَنْزيلٌ مِنْ رَبِّ الْعالَمينَ ٭ وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ اْلأَقاويلِ ٭ َلأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمينِ ٭ ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتينَ ٭ فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزينَ﴾; فرمود او اگر بخواهد كمي تخلف بكند چيزهايي كه ما گفتيم به شما نرساند, چيزي كه ما نگفتيم از خود دربياورد ما رگ حيات او را قطع ميكنيم قدرت او را ميگيريم احدي هم نميتواند از او حمايت بكند. خب اين حرف را درباره بهاييها و ساير متنبيها كه نفرمود ـ گرچه آنها را به عقوبت الهي گرفتار كرد ـ متنبي, دروغاش در كوتاه مدت يا درازمدت روشن ميشود; اما نبي ـ معاذ الله ـ كه حرفش مقبول است او اگر بخواهد به نام خدا چيزي را جعل بكند در كوتاهترين مدت, به شديدترين عذاب الهي گرفتار ميشود و هيچ قدرتي هم نميتواند او را از دست عذاب الهي برهاند. اين تهديد را درباره مسيلمه كذاب و امثال مسيلمه كذاب نفرمود, براي اينكه او يك دروغي گفته در يك آينده نزديك يا دور, دروغش روشن ميشود. آمار متنبيها در عالم فراوان است خدا به همهشان هم با اين لحن رفتار نكرده است ولي انبيا اين سمت را دارند.
به هر تقدير, به خيليها خدا مقام داد يعني مقامات معنوي; اما سمت و پست كليدي نداد. در سوره «اعراف» فرمود آن جريان عابد بنياسرائيل را شما ببينيد چه كرده است؟ آيهٴ 175 و 176 سوره «اعراف»: ﴿وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذي آتَيْناهُ آياتِنا﴾ خب اهل كرامت بود اين بلعم باعور; اما پيغمبر نبود امام نبود نتوانست او را حفظ بكند ﴿فَانْسَلَخَ مِنْها﴾; از اين پوست درآمده ﴿فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطانُ فَكانَ مِنَ الْغاوينَ ٭ وَ لَوْ شِئْنا لَرَفَعْناهُ بِها وَ لكِنَّهُ أَخْلَدَ إِلَي اْلأَرْضِ وَ اتَّبَعَ هَواهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ﴾ همين كه صاحب كرامت بود شده مثل سگ, پس ميشود انسان به مقاماتي برسد و از امتحان الهي برنيايد; اما نبي يك آدمي است كه دارد آن مقام را و از امتحان برميآيد هرچه شد.
زوال پذير بودن عصمت
بنابراين فتحصل كه عصمت, زوالپذير است; اما خدا ميداند در بين افرادي كه داراي كرامت و كشف و شهود و عصمتاند چه گروهي پايدار و مقاوماند كه براي دين, هر خطري را هم تحمل ميكنند ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾[27] به آنها سمت ميدهد ولي به ديگران به عنوان امتحان, خب چه چيزي بالاتر از طي الأرض در اين كمالات عادي خود ما يا اخبار غيب; از غيب باخبر بودن از خيلي از حوادث گذشته و آينده مستحضر بودن طي الأرض داشتن, آنچه براي همين شخصي كه فرمود: ﴿آتَيْناهُ آياتِنا﴾[28] نقل كردند. حالا همه اين قسمتهاي تاريخي درست نباشد بالجمله صحيح نباشد, في الجمله كه صحيح هست. براي اينكه خدا فرمود ما آياتمان را به او داديم اين از اين پوست درآمده همان طوري كه يك عالم ممكن است سي سال چهل سال تمرين بكند بعد يكبار بلغزد كسي كه از كرامات هم برخوردار است ممكن است سي، چهل سال داراي كرامت باشد, يكبار هم بلغزد ولي كسي كه قلبش مشروح است مثل رسول خدا و ائمه(عليهم الصلات و عليهم السلام) گناه نميكنند; هيچ ميل به گناه هم نميكنند هيچ نزديك به آن ميل هم نميشوند: ﴿وَ ما يَضُرُّونَكَ مِنْ شَيْءٍ﴾, اين ﴿مِنْ شَيْءٍ﴾ نكره در سياق نفي همه اينها را افاده ميكند.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ نساء، آيهٴ 106.
[2] . ر . ك: الميزاٴ، ج 5، ص 72.
[3] . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.
[4] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.
[5] . سورهٴ يوسف، آيهٴ 24.
[6] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.
[7] . سورهٴ بقره، آيهٴ 257.
[8] . ر . ك: مجمع البيان،ج 2، ص 632.
[9] . ر . ك: تفسير القرآن الكريم (صدرا)، ج 246؛ التفسير الكبير، ج 7، ص 19.
[10] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.
[11] . سورهٴ نساء، آيهٴ 106.
[12] . ر . ك: الميزان، ج 5، ص 72.
[13] . سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.
[14] . سورهٴ بقره، آيهٴ 257.
[15] . ر . ك: مجمع البيان، ج 3، ص 165.
[16] . الكافي، ج 2، ص 375.
[17] . سورهٴ بقره، آيهٴ 258.
[18] . سورهٴ بقره، آيهٴ 258.
[19] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 74.
[20] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 68.
[21] . سورهٴ انعام، آيهٴ 124.
[22] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 75.
[23] . سورهٴ احزاب، آيهٴ 32.
[24] . ر . ك: سورهٴ احزاب، آيهٴ 31.
[25] . ر . ك: سورهٴ احزاب، آيهٴ 30.
[26] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 75.
[27] . سورهٴ انعام، آيهٴ 124.
[28] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 175.