اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْري لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَميلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذًي مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضي أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرينَ عَذابًا مُهينًا ﴿102﴾ فَإِذا قَضَيْتُمُ الصَّلاةَ فَاذْكُرُوا اللّهَ قِيامًا وَ قُعُودًا وَ عَلي جُنُوبِكُمْ فَإِذَا اطْمَأْنَنْتُمْ فَأَقيمُوا الصَّلاةَ إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَي الْمُؤْمِنينَ كِتابًا مَوْقُوتًا﴿103﴾
بررسي شأن نزول آيه
در اين آيه يك بحث راجع به شأن نزول هست يك بحث هم راجع به تفسير محتوا و بيان حكم فقهي آن درباره شأن نزول اين آيه مبارك گفته شد كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در يك جريان جنگي حضور داشتند بين حضرت و بين اصحابش در اثر بارش باران فاصله شد يك سيل گونهاي راه افتاد دشمنها كه مواظب حضرت بودند از اين فرصت سوء استفاده كردند گفتند رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) الآن تنها شد و اين سيل بين او و يارانش جدايي انداخت ما از اين فرصت استفاده كنيم يكي از مشركين از جبهه خاص حركت كرد آمد شمشير را بر بالاي سر حضرت كشيد آن طوري كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل ميكند بعد حالا حضرت يا در حال نشستن بود يا در حال استراحت بود اين شمشير را بر بالاي سر حضرت كشيد و گفت «من ينجيك» چه كسي تو را از دست من نجات ميدهد؟ براي اينكه ياوران تو كه اصحاب تواند آن طرف سيل قرار دارند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در كمال آرامش فرمود: «الله»، بدون هيچ اضطرابي فرمود خدا من را نجات ميدهد يعني بين اين شمشير تو و سر و گردن من قدرت غيبي فاصله است و نميگذارد او هم باور نكرد و اين شمشير را فشار آورد تا بر سر حضرت فرود بياورد گفت «لزجني بين كتفي» من ديدم كسي محكم روي دوشم زد بين دو كتفم زد من دستم لرزيد و پايم لغزيد و افتادم وقتي افتادم وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) برخاست و شمشير را گرفت فرمود: «من ينجيك» حالا تو را چه كسي از دست من نجات ميدهد؟ من به قدرت غيبي معتقد بودم و در حال خطر ميگفتم خدا حافظ من است تو كه به اين قدرت معتقد نيستي چه كسي تو را نجات ميدهد چون بين تو و اصحاب تو هم الآن فاصله است اگر سخن از حفظ خارجي است خب تو الآن حافظ نداري اينجا عرض كرد من به كرم تو پناه ميبرم فرمود برو من بخشيدم شمشير را هم به او داد فرمود برو[1] در چنين فضايي اينها نماز قبل از اينكه باران بيايد نماز ظهر را خوانده بودند وقتي كه خواستند نماز ظهر را بخوانند ديدند همه ايستادند و صف بستند به پيغمبر اقتدا كردند مشركين گفتند كه چه موقع خوبي بود اگر ما الآن حمله ميكرديم آن كه آشنا به سيره حضرت بود گفت نمازي بعد از اين دارند كه نزد اينها عزيزتر از نماز قبلي است نماز عصر را در نزد دارند كه نماز عصر نزد اينها عزيزتر از نماز ظهر است وقتي به نماز دوم يعني به نماز عصر ايستادند ما حمله ميكنيم بين نماز ظهر و عصر اين آيه نازل شد كه شما نماز جماعت را باهم نخوانيد يك عده سنگر را حفظ بكنند يك عده نماز بخوانند[2] كه اين هم از معجزات قرآن كريم است كه بين نماز ظهر و عصر اين آيه نازل شد.
اين تعبير اگر درست باشد چون اين تعبير نه از معصوم است نه از اصحاب معصوم كه از معصوم نقل كرده باشند اگر آن تعبير درست باشد نشان ميدهد كه ﴿حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي﴾[3] منظور از نماز وسطا نماز عصر است نه نماز ظهر
اگر آن سخن حق باشد كه نماز عصر نزد پيغمبر و اصحابش(صلوات الله عليه و علي اهل بيته) بهتر از و عزيزتر از نماز ظهر است اين نشان ميدهد كه ﴿حافِظُوا عَلَي الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الْوُسْطي﴾ منظور از اين صلات وسطا نماز عصر است چون در روايت هم بر اينها تطبيق شد چه اينكه غالب روايات او را بر نماز ظهر تطبيق كرده است[4] خب اين خلاصه شأن نزول.
بيان حكم صلاة خوف در آيه
مطلب دوم آن است كه در صدر اين كريمه آمد ﴿وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ﴾ يعني اگر تو بودي و خواستي و نماز جماعت را اقامه كردي آنها نماز جماعتشان را به اين سبك بخوانند در حال خوف برخيها خواستند بگويند اين مفهوم دارد مفهومش اين است كه اگر تو نبودي اين حكم نيست ولي غافل از اينكه اين بيان حكم است به صورت يك موضوع خارجي و مثال اختصاصي به وجود مبارك حضرت ندارد اين به عنوان نمونه ياد شده است اين بيان حكم صلات خوف است.
عدم نخس و عدم اختصاص حكم به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
اين بيان مختصات پيغمبر(صلوات الله و سلام عليه و علي اهل بيته) نيست براي اينكه بعد از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم به اين حكم عمل شده مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در كتاب شريف خلاف در جلد اول درباره صلات خوف اينچنين ياد ميكنند اولين مسئلهاي كه مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) عنوان ميكنند اين است كه صلات خوف جايز است منسوخ نشده و همه فقها نظرشان اين است چه فقهاي خاصه چه فقهاي عامه مگر ابويوسف و ديگري كه اين يكي دو نفر مخالف بودند آنها گفتند كه مثلاً نسخ شده است بعد هم نقل كردهاند كه ابويوسف از اين حرف برگشت مطابق با سخن ساير فقها فتوا داد آنگاه دليلي كه مرحوم شيخ طوسي در خلاف ياد ميكنند اين است كه دليل ما اجماع فرقه بلكه اجماع امت است فرقه اماميه بلكه امت اسلامي بر اين اجماع دارند بعد ميفرمايد كه گذشته از اين اجماع ظاهر آيه ﴿وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ﴾ اين همه را شامل ميشود و كسي كه مدعي نسخ است او بايد دليل ارائه كند از طرفي هم از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شد كه در ذاتالرقاع كه بعد از اين جريان هست صلات خوف خوانده پس اين حكم تا زمان پيغمبر نسخ نشد و چه اينكه در بطنالنخل هم باز صلات خوف خوانده در عسفان هم باز صلات خوف خوانده البته هيچكدام از اينها دليل بر عدم نسخ نيست اين دليل است بر اينكه تا زمان پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين حكم بود عمده آن است كه فرمود: «و رُوِيَ عن علي(عليه السلام) انه صلي صلاةَ الخوف ليلة الهرير» در آن جنگي كه با معاويه(عليه اللعنه) داشت كه از او به عنوان ليلة الهرير ياد ميكنند آن خروش و آن نالهها و فريادها و پارسهاي كلاب را ميگويند حرير حالا يا براي اينكه يا سروصدا زياد بود يا نالههاي اصحاب اموي به صورت هرير تشبيه شده است يعني صوتالكلب به هر تقدير آن شب را شب هرير ميگفتند چه اينكه در قبالش يوم الهرير هم هست در ليلة الهرير وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) صلات خوف خوانده است «و رُوِيَ عن ابيموسي أنّه صلّي باصحابه صلاةَ الخوف» خب اين هم كه معصوم نبود اين هم صلات خوف خواند
«و رُوِيَ عن ابي هريرة انّه صلّي صلاة الخوف و رُوِيَ عن الحسين(عليه السلام) أنّه صلّي عند مصابهِ صلاة الخوف باصحابه» خب اين يك حالا اين يك امر قطعي بود كه معصومين هم به ديگران آموختند يك صلات خوف هست و يك صلات شدتالخوف اين هم در كتابهاي فقهي مطرح است هم در مقتلها در صلات شدت خوف به ايما و اشاره اكتفا ميشود خواه به جماعت خوانده بشود خواه به فرادا سجده هر نمازي هم به حسب خود اوست آن كسي كه قدرت ركوع و سجود مصطلح ندارد ايما او سجده اوست ديگر اينچنين نيست كه او سجده نكرده باشد سجده او همان ايماي اوست «و رُوِيَ عن الحسين(عليه السلام) أنّه صلّي عند مصابه صلاةِ الخوف باصحابه و كان سعيد بن العاص والياً علي الجيش بطبرستان فأمر حذيفة فصلي بالناس صلاة الخوف»[5] پس از شيعه و سني بناي آنها بر اين بود كه بعد از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) صلات خوف داشتند
علت بيان حكم به صورت موضوع خارجي
از اينجا معلوم ميشود كه اين جمله ﴿وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ﴾ اين ﴿وَ إِذا كُنْتَ﴾ به عنوان مثال است يك وقتي ميخواهند قانون بيان بكنند يك وقتي با ذكر مثال عملاً نشان ميدهند يكي از راههاي تعليم رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين بود كه او مدرس و معلم و مفسر مصطلح نبود اين عملاً ياد ميداد اصحاب را در مسجد جمع ميكرد احكام را برايشان ميگفت بعد ميفرمود حالا كه اين احكام را ياد گرفتيد برويم سفر يا برويم جنگ ميرفتند سفر يا ميرفتند جنگ و همه اعمال را كنترل ميكرد وقتي برميگشتند مدينه اينها را ميآورد در مسجد ميفرمود آنچه را كه من گفتم اين مقدارش را درست ياد گرفتيد و عمل كرديد فلان مقدار را ياد نگرفتيد يا ياد گرفتيد و عمل نكرديد نشانهاش فلان ضعف بود در فلان مسافت يا در فلان سفر همه اينها را تبيين ميكرد كه اين ميشد يك معلم عملي نه يك معلم تئوري محض.
افضليت نماز جماعت در حالت خوف
مطلب بعدي آن است كه اگر در حال عادي انسان بتواند نماز را هم فرادا بخواند هم جماعت، جماعت افضل است در حال خوف هم بتواند نماز را فرادا يا جماعت بخواند جماعت افضل است.
فردي الواجب بودن نماز جماعت
پرسش:...
پاسخ: هميشه نماز جماعت واجب است نماز جماعت كه مستحب نيست نماز جماعت افضل فردي الواجب است به چيزي كه تركش «لا الي بدلٍ» جايز باشد ميگويند مستحب نماز اول وقت كه مستحب نيست افضل فردي الواجب است نماز جماعت كه مستحب نيست افضل فردي الواجب است نافله را ميگويند مستحب نافله تركش لا الي بدلٍ جايز است اين را به آن ميگويند مستحب اما اگر چيزي را ترك كردند حتماً بايد بدل آن را به جا بياورند چنين چيزي كه مستحب نيست اين احد افراد الواجب است حالا يا واجب تخييرش عقلي است مثل افراد يك كلي يا تخيير شرعي است نظير خصال كفارات چيزي مستحب است كه تركش في نفسه «و لا الي بدلٍ» جايز باشد.
پرسش:...
پاسخ: نه يك وقت هست كه بحث علمي و فقهي دارند آن را در حوزهها مشخص ميكنند كه افضل فردي الواجب است يك وقتي در رسالههاي عملي به زبان ساده كه همه بفهمند دارند، آن را ميگويند مستحب است اين بحث علمي و فقهي را كه نميشود در رساله عمليه نوشت كه به دست افرادي كه آشنا به اين مصطلحات نيستند بدهند آنجا كه مستحب را معنا ميكنند ميگويند تركش جايز است خب اگر چيزي تركش «لا الي بدلٍ» حرام بود اينكه مستحب نيست اين افضل فردي الواجب است شما اگر بخواهيد قيد را جدا بكنيد آن وقت آن قيد در حقيقت يك امر بيگانه است ميشود «ايقاع الصلاة جماعة» يا «ايقاع الصلاة في المسجد» يا «ايقاع الصلاة اول الوقت» اين قيد به امر خارج از محدوده نماز است آن در حقيقت آن ميشود مستحب و اين هم كار نيست و عبادت هم نيست اين ايقاع اما آنكه به متن نماز برميگردد كه نماز دو قسم است يا فراداست يا جماعت اين افضل فردي الواجب است مثل نماز اول وقت نماز در مسجد يك وقت هست كه نه حكم روي نماز نميرود حكم روي «ايقاع الصلاة في المكان الكذا كالمسجد او في الزمان الكذا كاول الوقت» اين ايقاع كه خارج از محدوده نماز است اين ميشود مستحب حالا يا توصلي يا تعبدي اين را در آن قسمتها كه اگر كسي درباره نماز ريا نكرد درباره «ايقاع الصلاة في اول الوقت» يا «ايقاع الصلاة في المسجد» ريا كرد آنجا متعرضاند اين حرفهاي فقهي را كه در رسالههاي عملي نمينويسند كه اين به درد مردم هم نميخورد كه اين به درد يك فقيهي ميخورد كه اين خصوصيات را جدا كند كه اگر كسي در اصل نماز خالص است ولي اينكه نماز را در مسجد ميخواند يا اول وقت ميخواند ريائاً ميخواند خب اين هم كه امر عبادي نيست اين ريا خورد به خارج از محدوده نماز اين را در كتابهاي فقهي ميگويند به هر تقدير اگر شما درباره نماز بحث ميكنيد كه متن نماز متعلق حكم باشد نماز چه جماعت چه فرادا واجب است چه اول وقت چه آخر وقت واجب است چه مسجد چه خانه واجب است يكي افضل است ديگري غيرافضل يك وقت هست كه خارج از محدوده نماز بحث به ميان ميآيد «ايقاع الصلاة في المسجد ايقاع الصلاة في اول الوقت ايقاع الصلاة جماعةً» كه خارج از مرز نماز است آن وقت آن ديگر عبادت نيست به هر تقدير اين حكم يعني فضيلت جماعت در حال جنگ حتي در خوف هم هست.
علت يكسان نبودن سياق ضماير در آيات
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ﴾ اين ضميرها گاهي مؤنث است گاهي به عنوان جمع مذكر سالم براي آن است كه گاهي خصوصيتهاي لفظي ملحوظ است گاهي خصوصيتهاي معنوي فرمود: ﴿وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ﴾ بعد فرمود از همين طايفه به عنوان جمع مذكر سالم ياد كردند فرمودند: ﴿وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ﴾ نفرمود «والتأخذ اسلحتها» آنجا كه مؤنث ميآورد به لحاظ كلمه طايفه است آنجا كه جمع مذكر ميآورد به لحاظ معناست نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» آيهٴ نُه بيان فرمود كه: ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا﴾ خب اول تثنيه آورد فرمود: ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ﴾ بعد جمع ياد كرد فرمود: ﴿وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنينَ اقْتَتَلُوا﴾ نفرمود «اقتتلا» سرّش اين است كه طايفه جمع است و اين دو گروه جمعاند از اين لحاظ با جمع مذكر سالم ياد كرد از آن جهت كه دو گروه در مقابل هم هستند با تثنيه ياد كرد پس گاهي به لحاظ لفظ است گاهي به لحاظ معنا.
اطلاق وجوب أخذ فهم در هر شرايطي
مطلب بعدي آن است كه يك چيز اخذش مطلقا واجب است و آن هوشمندي هست هوشمندي و عاقل بودن و آدم باشعور بودن كه در بارندگي و غير بارندگي كه فرق نميكند آدم بايد باهوش باشد با احتياط باشد حالا چه مريض باشد چه سالم چه بارندگي باشد هوا چه نباشد اين مطلق است لذا يكجا اخذ سلاح است اول؛ يكجا اخذ حذر است سوم وسط اخذ حذر و سلاح باهم است اين اخذ حذر و «ما يحذر منه» به نام فرزانگي يعني آدم بفهم بودن اين هميشه واجب است اگر آدم آشنا به اين مسئله نيست خب بايد ياد بگيرد اگر آشناست بايد هوشش را هميشه به كار ببرد فهميدن كه ديگر اختصاصي به زمان مرض و غير مرض ندارد زمان باران و غير باران ندارد كه اينكه فرمود: ﴿وَلْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ﴾ يعني «وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ» چون «و حذف ما يعلم منه جائز» و در جمله بعد هم فرمود حذر و اسلحه را بگيريد در جمله سوم هم فرمود حالا كه بيماريد يا در حال بارش باران هست اسلحه برداشتن سخت است لااقل فهمتان را داشته باشيد اين براي آن است كه اخذ فهم مطلقا واجب است.
بيان دلالت معناي «أخذ» به سلاح و فهم
مطلب بعدي آن است كه بعضي به زحمت افتادند كه اخذ فهم معناي مجازي است اخذ سلاح معناي حقيقي است اين جمع در حقيقت و مجاز شده به زحمت افتادند غافل از اينكه «اخذ كل شيء بحسبه» نظير ﴿يا يَحْيي خُذِ الْكِتابَ بِقُوَّةٍ﴾[6] يا به بني اسرائيل فرمود: ﴿خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ﴾[7] در ذيل اين آيه كه ﴿خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ﴾ از امام صادق(سلام الله عليه) سؤال كردند كه آيا منظور اخذ فكري و اعتقادي و ايماني و معنوي است يا اخذ بقوة الابدان «اقوة في الأبدان أم قوة في القلوب» حضرت فرمود: «فيهما جميعاً»[8] يعني هم خوب بفهميد محكم ايمان بياوريد هم محكم اسلحههايتان را بگيريد خب اين «خُذُوا ما آتَيْناكُمْ بِقُوَّةٍ القلوب وقوة الابدان» معلوم ميشود اخذ هر دو واجب است خب ايمان كسي قوي است كه فهمش قوي باشد خب اگر كسي فهم ضعيف داشت ايمانش چگونه قوي ميشود پس اينكه فرمود: ﴿وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ﴾ حتماً مسئله اخذ حذر همراه او هست اين هم يك مطلب.
منافات نداشتن اخذ حذر و سلاح با مناجات و نماز
پرسش:...
پاسخ: مناجات با ذات اقدس الهي كارهايي كه در راه خداست نه تنها حاجب نيست بلكه آن زمزمه را تأييد ميكند يك وقتي انسان به فكر مال و فرزند و مقام و جاه و جايزه است اين با مناجات سازگار نيست يك وقتي در صدد حفظ دين است اين متن مناجات است همان اشكال كه گفتند چطور شما نقل ميكنيد كه حضرت امير(سلام الله عليه) در حال سجده بودند آن تير شكسته را از پاي مبارك درآوردند او احساس نكرده از طرفي هم ميگوييد در حال نماز داشت نماز ميخواند در حال ركوع سائلي آمده در مسجد و چيزي خواست و حضرت دستش را اشاره كرد كه سائل آمد و انگشتر را گرفت اين دوتا باهم جمع نميشود علي(سلام الله عليه) اگر آن خلوص را دارد چگونه صداي فقير را ميشنود اگر صداي فقير را ميشنود چگونه تير شكسته را از پا در ميآورند احساس نميكند اين غافل از اينكه آن تير را اگر احساس بكند ديگر با مناجات منافات دارد و اگر اين ندا را نشنود با مناجات منافات دارد تا صدا چه صدا باشد تا درد چه دردي باشد خب اگر مؤمن مظهر لطف خداست عيادت مؤمن به منزله عبادت است كسي صداي مستضعف مستمند را نشنود معلوم ميشود اهل مناجات نيست تير درآوردن خيلي سخت است اگر به بدن خودش توجه داشته باشد بله حالا طبق مثل معروف آنكه گرفتار يك صورت ظاهري است دستش را ميبرد با تيغ و كارد احساس نميكند ﴿وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ﴾[9] اينكه در كنار يك عكس افتاده به نام يوسف(سلام الله عليه) آن كه در جمال يوسف آفرين غرق است خب اگر تير از پايش دربياورند خب البته احساس نميكند. اين جريان اينكه شمشير به سر مطهر آمد «فزت و رب الكعبة»[10] را فرمود قبل از حضرت امير كسي شربت شهادت نوشيد همين جمله را گفت[11] اينچنين نيست كه اول كسي كه اين جمله را گفته باشد حضرت امير باشد كه حالا چون ما براساس آن مسائل متأسفانه دسترسي نداريم خيال ميكنيم حضرت امير يعني همين يا وقتي اوج مقامات اينها را ميخواهيم تشريح كنيم از نظر ايثار آيات سوره «انسان» را مطرح ميكنيم خب اگر آيات سوره «انسان» است كه فضه كه كنيز اينهاست هم كه سهيم بود پس معلوم ميشود يك چيزهاي ديگري اينها دارند خب گرسنه ماندن و سهميه افطار خود را به ديگري دادن از فضه هم برميآيد اين نه امام بود نه امامزاده در جريان اينها يك حسابات ديگري است به حق يك حساب ديگري است و اين وقتي به آن حساب انسان ميرسد كه توحيد را خوب بررسي كند كه خدا يعني چه؟ آن وقت مرز خدا و بنده خدا مشخص ميشود اين دعاهاي نوراني ماه رجب را مباحثه كنيد نه تنها بخوانيد « لا فَرْقَ بَيْنَكَ وَبَيْنَها اِلاَّ اَنَّهُمْ عِبادُكَ وَخَلْقُكَ، فَتْقُها وَرَتْقُها بِيَدِكَ، بَدْؤُها مِنْكَ وَعَوْدُها اِلَيْكَ اَعْضادٌ واَشْهادٌ ومُناةٌ واَذْوادٌ، وَحَفَظَةٌ وَرُوَّادٌ، فَبِهمْ مَلَأْتَ سَمآئَكَ وَاَرْضَكَ، حَتّيٰ ظَهَرَ اَنْ لا اِلهَ إلاَّ اَنْتَ»[12] اينهاست آن شخصيتهايي كه روي اين مسائل كمتر كار كردند ميگويند اين دعاها جعلي است از بزرگان هم هستند ميگويند اين دعاها تحريف شده است و جعلي است اما آنها كه صاحب بصر و صاحب دل هستند ميگويند نه، شما اگر اشكال سندي داريد يك مطلب ديگر است ولي اشكال دلالي نه نميتواند نبايد داشته باشد ميگويند به بركت اهل بيت آسمانها و زمين پر از ولايت شد فضه كجا چنين راهي دارد يا آن كسي كه گفت «فزت و رب الكعبة» كجا چنين مقامي دارد اينها كه به آنجاها نميرسند كه فرشتهها هم اگر ميگويند «لا اله الا الله» به بركت تعليم علي و اولاد علي است كه «فسبَّحنا فَسبّحت الملائكهة»[13] آن وقت مسئله گرسنه خوابيدن و غذاها را به ديگران دادن از شاگردان ايشان هم برميآيد «فزت و رب الكعبة»[14] را شاگردان اينها هم گفتند قبل از اينها هم گفتند اينها تربيت كردند به هر تقدير آنچه كه مربوط به اينها است يك چيز ديگر است حالا اگر در اين فضا اينها آمدند گفتند كه نماز را با اين صورت دارند ميخوانند و به مقام جمع الجمعي رسيدهاند اينها صداي فقير را هم ميشنوند يك، براي حفظ دين ميدانند كه دشمن چه وقت حمله ميكند اين هم دوتا، اما حالا دردي دارند آن را احساس نميكنند تا صدا از كجا باشد اين را كاملاً تشخيص ميدهند.
بنابراين هيچ منافاتي ندارد كه كسي اهل مناجات باشد و اخلاص باشد و مستغرق در جمال و جلال حق باشد و آنچه كه در مسير احياي دين است آنها را بشنود و آنچه در مسير دين نيست و حاجب است اصلاً آنها را نشنود اينها خيلي فرق دارد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . ر . ك: تفسير القرآن الكريم (الثمالي)، ص 147 و 148؛ ر . ك: الكافي، ج 8، ص 127.
[2] . مجمع البيان، ج 3، ص 157.
[3] . سورهٴ بقره، آيهٴ 238.
[4] . ر . ك: مجمع البيان، ج 2، ص 599.
[5] . الخلاف (شيخ طوسي)، ج 1، ص
[6] . سورهٴ مريم، آيهٴ 12.
[7] . سورهٴ بقره، آيات 63 و 93؛ سورهٴ اعراف، آيهٴ 171.
[8] . تفسير العياشي، ج 1، ص 45.
[9] . سورهٴ يوسف، آيات 31 و 50.
[10] . المناقب (ابن شهرآشوب)، ج 2، ص 119.
[11] . مجمع البيان، ج 2، ص 881.
[12] . مصباح المتهجد، ص 803 و 804.
[13] . الاختصاص، ص 91.
[14] . مجمع البيان، ج 2، ص 881.