16 05 2012 4776806 شناسه:

تفسیر سوره نمل جلسه 11 (1391/02/27)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُبِينٍ (1) هُديً وَبُشْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ (2) الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ (3) إنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ (4) أُولئِكَ الَّذِينَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذَابِ وَهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ (5) وَإِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ (6)

سورهٴ مباركهٴ «نمل» كه معروف به همين نام است كه مي‌گويند سورهٴ «نمل» اين ظاهراً جزء اعلام بالغلبه است در برخي از تفسيرهايي كه علماي شيعه يا اهل سنّت نوشتند مي‌گويند «السورة الّتي يُذكر فيها النمل»[1] البته آن سوَري كه در روايات اسامي‌شان آمده مثل «لا صلاة الا بفاتحة الكتاب»[2] يا سورهٴ «يس»[3] و مانند آن كه در روايات آمده نام خاصّ آنهاست ولي اين سور‌ه‌ها كه روايات معتبري در تَسميه آنها وارد نشده اينها اعلام بالغلبه است البته در برخي از روايات هم جريان احتمال علم بالغلبه مطرح است يعني آنچه بين مسلمين شهرت پيدا كرده مي‌گويند سورهٴ «منافقون» سورهٴ «جمعه» و مانند آن اين احتمال علم بالغلبه است. در بين اين عَلَم بالغلبه, غلبه نمل بر هدهد نشان داد كه اين ديگر سورهٴ هدهد نباشد وگرنه اين سور‌ه به سه نام معروف بود يعني از نظر شهرت غلبه‌اي مي‌گفتند سورة النمل, سورة الهدهد براي اينكه غير از اين سور‌ه در هيچ سور‌ه‌اي نام نمل نيامده يا نام هدهد نيامده و از طرفي آن طوري كه در سورهٴ «نمل» قصّه سليمان(سلام الله عليه) به طور مبسوط بيان شده در هيچ سور‌ه‌اي بيان نشده از اين جهت اين سور‌ه به نام مبارك سليمان هم شهرت پيدا كرد مي‌گويند سورة سليمان.[4] اين گونه از مناسبتها تَسميه واقعي را به همراه ندارد.

مطلب ديگر اين است كه آنچه از سورهٴ مباركهٴ «فرقان» شروع شده بعد «شعراء» بعد هم «نمل» بعد هم سورهٴ مباركهٴ «قصص» كه در پيش است همه اين سوَر، مُصدّر به تكريم قرآن‌اند اين قدر مشترك اين چند سور‌ه است يعني سورهٴ «فرقان» سورهٴ «شعراء» سورهٴ «نمل» سورهٴ «قصص» اين‌چنين است البته برخي از ساير سوَر هم نظير سورهٴ «حجر» آن هم مصدّر به همين مطالب است اما اين چهار سور‌ه كه در كنار هم‌اند مصدّر به عظمت قرآن‌اند. در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» آيه اوّلش اين است: ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾ در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» اوّلش اين است: ﴿طسم ٭ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «نمل» كه محل بحث است فرمود: ﴿طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُبِينٍ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «قصص» كه به خواست خدا در پيش است فرمود: ﴿طسم ٭ تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ﴾.

فرمود: ﴿طس﴾ اين حروف مقطّع كه در سوَر قرار گرفت كه بحث مبسوطش در همان اول سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت چند قسمت‌اند بعضيها به تنهايي يك آيه‌اند نظير آنچه در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» گذشت كه آيه اوّلش همان ﴿طسم﴾ است برخيها جزء آيه اوّل‌اند نظير آنچه در اين سورهٴ «نمل» مطرح است كه فرمود: ﴿طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ﴾ كه جزء آيه اُولاست بعضيها دو آيه‌اند نظير ﴿حم ٭ عسق[5] يكي آيه اول است يكي آيه دوم بنابراين اين حروف مقطّع گاهي جزء آيه‌اند گاهي يك آيه‌اند گاهي دو آيه. فرمود: ﴿طس تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ﴾ اين ﴿تِلْكَ﴾ كه مؤنث است براي اينكه ﴿آيَاتُ﴾ مؤنث است بر خلاف ﴿ذلِكَ﴾ كه اشاره به كتاب است ﴿الم ٭ ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ[6] آن ﴿ذلِكَ﴾ كه اشاره به دور است اين ﴿تِلْكَ﴾ هم كه اشاره به دور است ناظر به بعيد المنال بودن و رفعت منزلت و مقام آيات قرآن كريم و كتاب الهي است با اينكه گفته مي‌شود ﴿هَذا كِتابٌ[7] از اين جهت كه انسان در خدمت آن است گفته مي‌شود ﴿هذا﴾ و از آن جهت كه منزلت رفيعي دارد مي‌فرمايند ﴿تِلْكَ﴾ يا ﴿ذلِكَ﴾.

مطلب بعدي آن است كه گاهي در نام‌گذاري اين فقط قرآن مطرح است گاهي كتاب مطرح است گاهي قرآن و كتاب باهم مطرح است آنجا كه گفته شد ﴿الم ٭ ذلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ﴾ آنجا فقط سخن از كتاب است از قرآن سخني به ميان نيامده گاهي سخن از قرآن است كتاب ذكر نمي‌شود گاهي جمع بين كتاب و قرآن است مثل اينجا و مثل آيه سورهٴ «حجر» در مواردي كه جمع بين قرآن و كتاب است گاهي كتاب مقدّم بر قرآن ذكر مي‌شود كه در سورهٴ «حجر» آمده گاهي قرآن قبل از كتاب ذكر مي‌شود كه در محلّ بحث آمده. در اول سورهٴ «حجر» دارد ﴿الر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَقُرْآنٍ مُّبِينٍ﴾ كه قرآن بعد از كتاب ذكر شده اما در سورهٴ «نمل» كه محلّ بحث است فرمود: ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُبِينٍ﴾ خب اول قرآن هست بعد كتاب, جريان قرآن نظير الواح موساي كليم نيست كه به صورت لوح و كتابِ نوشته نازل شده باشد اول اين معارف در قلب مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شده است كه ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ[8] بعد هم فرمود: ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ[9] بعد هم فرمود: ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي[10] بعد حضرت املاء مي‌فرمود و حضرت امير(سلام الله عليه) و ساير كَتبه وحي مي‌نوشتند مي‌شد كتاب, پس اول قرآن است «قَرأ» خواندن «جَمَع» و مانند آن است بعد به صورت كتابت در مي‌آيد گرچه حرف «واو» براي ترتيب نيست ولي تقديمِ ذكري ناظر به آن است كه اول قرآن است بعد كتاب.

 در سورهٴ مباركهٴ «شعراء» فقط كتاب ذكر شده ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ الْمُبِينِ[11] براي اينكه آنچه فعلاً در دست مسلمين است كتاب است قرائتي در كار نيست و تلاوتي در كار نيست كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) قرائت بكند تلاوت بكند اما «قَرأ» به معناي «جَمَع» كه همين باعث شده است كه اجزاي منسجم او به صورت يك كتاب در بيايد او البته هميشه هست لذا مي‌شود گفت ﴿قُرآنٌ مُبِينٌ[12] اينكه در سورهٴ «نمل» كه محلّ بحث است اول كلمه قرآن آمده بعد كتابِ مبين براي آن است كه آن نظم طبيعي رعايت بشود اما در سورهٴ مباركهٴ «حجر» كه اول كتاب است بعد قرآن آنجا گفتند آن قرآن عطف بيان است نه وصف وقتي عطف بيان شد آن وقت مُبيِّن كتاب است مفسّر كتاب است از اين جهت مي‌تواند بعد از او ذكر بشود بدل نيست وصف نيست براي اينكه عطف بيان است. ﴿تِلْكَ آيَاتُ الْقُرْآنِ وَكِتَابٍ مُبِينٍ﴾ اين كتاب و همچنين مبين نكره ذكر شده است براي اينكه تنوينها, تنوينهاي تفخيم و تعظيم است نظير آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ «قمر» كه فرمود: ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ[13] ديگر «عند المليك المقتدر» يعني با الف و لام ذكر نشده خداي سبحان مَليك است خداي سبحان مقتدر است تنوينهاي ﴿مَلِيكٍ﴾ و ﴿مُقْتَدِرٍ﴾ نشانه عظمت و فَخامت آن مليك مقتدر است اين تنوين ﴿مُبينٌ﴾ تنوين ﴿كِتابٌ﴾ اينها نشانه تفخيم مسئله است نشانه‌اش آيه شش همين سور‌ه است كه فرمود: ﴿وَإِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾ اين گونه از تنوينها كه براي تفخيم و تعظيم است نيازي ديگر به الف و لام نيست با آن فخامت و عظمتي كه از اين تنوينها استفاده مي‌شود. اين سور‌ه هم چون در مكه نازل شد قسمت مهمّش بيان حقيقت قرآن است از نظر اضلاع سه‌گانه اين مثلث كه مبدأ نزول اين كتاب كيست؟ مهبط اين كتاب كيست؟ و خود اين كتاب چيست؟ مبدأ نزولش حكيمِ عليم است مهبطش هم رسول امين(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است خودش هم كه كتاب است و نور است و مبين است و هدايت است و بُشرا است و امثال ذلك كه الآن اوصاف آن را دارد ذكر مي‌كند مبدأ فاعلي را ذكر مي‌كند مبدأ قابلي را ذكر مي‌كند نظام داخلي را هم ذكر مي‌كند اين گونه از عناصر را هم در صدر اين سور‌ه ذكر مي‌كنند هم در آيات پاياني اين سور‌ه؛ آيات پاياني اين سور‌ه از آيه 89 شروع مي‌شود تا 93 كه ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا وَمَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ﴾ كذا در آيه 92 دارد ﴿فَمَنِ اهْتَدَي فَإِنَّمَا يَهْتَدِي لِنَفْسِهِ﴾ كه اين از باب ردّ العجر الي الصدر، بخش پاياني سوره به اول برمي‌گردد كه اگر متكلّمي, نويسنده‌اي در نوشتن و گفتن ماهر بود در پايان جمع‌بندي مي‌كند مي‌گويد فتحصّل اين فتحصّل يا فانقدح كه در كتابها هست نشانه آن است كه آن مؤلف حَسَن الورود و حَسن الخروج است او فهميده چگونه وارد دالان مطلب بشود و چگونه از مطلب خارج بشود و چيزي در دستش هست كه بالأخره ما چه گفتيم چه شده اين «فتبيّن, فانقدح, فتحصّل» براي آن حُسن خروج است براي متكلّم يا نويسنده يا گويندهٴ حَسن الورود، اين بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «نمل» هم ﴿وَأَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ[14] كه اين برگشتش به صدر سور‌ه است اين باعث حُسن خروج از اين سور‌ه است كه معلوم مي‌شود محور اصلي اين سور‌ه چيست.

 در اين بخش نام مؤمنين را برد فرمود: ﴿هُديً وَبُشْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ با اينكه اين كتاب ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است اختصاصي به مؤمنين ندارد. در همان آغاز سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت كه اگر گفته شد اين كتاب ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ[15] است با اينكه فرمود: ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ[16] اين براي آن است كه مؤمنين بهره بيشتري مي‌برند اين يك جهت يا نه, نه تنها مؤمنين بهره بيشتري مي‌برند از اين جهت فرمود: ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾ براي اينكه هدايت زائد را هم اينها مي‌برند نه اصلِ هدايت و بهره‌برداري براي اينها باشد. اگر فرمود: ﴿إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آيَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً[17] اينها معلوم مي‌شود پيشگامان‌اند هم اينها بهره مي‌برند ديگران يا بهره نمي‌برند يا اگر بهره بردند بعد از اينها هستند و هم اينها روزانه در ترقّي‌اند كه ﴿زَادَتْهُمْ إِيمَاناً﴾ ديگران اين‌چنين نيستند لذا اين ﴿هُديً﴾ و ﴿بُشْرَي﴾ هر دو متعلّق به «مؤمنين‌»اند علي‌التنازع يعني اين ﴿لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ متعلّق به ﴿هُديً﴾ و ﴿بُشْرَي﴾ است علي‌التنازع, مفعول واسطه است براي هر دو «هدي للمؤمنين», ﴿بُشْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ انذار هم هست البته ﴿هُديً وَ بُشْرَي لِلْمُؤْمِنِينَ﴾.

 مؤمنين كساني‌اند كه بين عقيده سالم و اقرار زباني و عملِ اركاني جمع كرده باشند. جريان عقيده كه با ايمان مطرح شد. مهم‌ترين عمل دو بخش است يك بخش رابطه با خداست كه از آن با ﴿يُقِيمُونَ الصَّلاةَ﴾ ياد شده است يك بخش هم رابطه با مردم است كه مسائل مالي و حقوق مالي را ادا مي‌كند كه به عنوان ﴿يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ﴾ مطرح شد اين را بارها ملاحظه فرموديد كتاب چون حكيم است فرمود: ﴿وَالْقُرْآنِ الْحَكِيمِ[18] يك مطلب و دين, صلات را به عنوان عمود مطرح كرده است كه «الصلاة عمود الدين»[19] دو مطلب, لذا قرآن كريم هر جا سخن از نماز به ميان مي‌آورد مسئله اقامه نماز است سخن از قرائت نماز نيست. درباره قرآن و تلاوت و قرائت و اينها مطلب ديگر است اما وقتي دين بنا شد نماز را ستون بداند خب ستون را كه نمي‌خوانند ستون را اقامه مي‌كنند. فرمود: ﴿يُقِيمُوا الصَّلاةَ﴾, ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾,[20] ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾,[21] ﴿وَالْمُقِيمِينَ الصَّلاَةَ[22] چه به صورت فعل ماضي چه مضارع چه امر چه وصف همه سخن از اقامه است كه با عمود بودن دين هماهنگ باشد آنجا كه دارد ﴿صَلَّي[23] و مانند آن, آن موارد هم به معناي اقامه صلات است خب اگر كسي ستون دين را نگه داشت اين خيمه را به پا داشت زير اين خيمه مي‌رود و حكم اين خيمه را رعايت مي‌كند كه مسئله زكات هم مطرح است در بحثهاي قبلي عنايت فرموديد كه سوَري كه در مكه نازل شده است آنجا سخن از زكات فقهي كه در مدينه مطرح است كه ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ[24] نيست در آن نُه چيز زكات واجب است زكات مال واجب است زكات فطر در پايان ماه مبارك رمضان واجب است اينها در مدينه نازل شده پس اگر سخن از زكات در سوَر مكّي هست به معني مطلق صدقات مالي است كه هر توانگري, توانمندي, كسي كه مقدورش است بايد به مشكلات فقرا برسد اين در مكه هم بود اين زكاتي كه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» گذشت كه ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِلزَّكَاةِ فَاعِلُونَ[25] آنجا هم به معني تزكيه معنا شد هم به معني مطلق صدقات مالي براي اينكه صدقات فقهي يعني زكات مال زكات فطر اينها در مدينه نازل شد و همه آياتي كه مشكلات زكات دارد و در مكه نازل شد اين درباره تأمين نيازمنديهاي فقراست كه بر مسلمانها واجب است كه اين كارها را بكنند حالا لازم نيست به عنوان زكات باشد، بالأخره حلّ مشكل مردم واجب است يا واجب نيست اين‌چنين نيست كه حالا حتماً مخصوص به آن زكات باشد آن زكات خب مصارف هشت‌گانه دارد انسان مي‌تواند مسجد بسازد حسينيه بسازد مدرسه بسازد مجاهدين را ياري كند جبهه‌ها را تقويت كند في سبيل الله باشد قرضِ قرض‌دارها را ادا كند و مانند آن اين مصارف هشت‌گانه اختصاصي به زكات مال ندارد زكات فطر هم همين طور است انسان فطريه خودش هم مي‌تواند به مجاهد بدهد قرض قرض‌دارها را ادا بكند اين زندانيهاي بي‌گناه را آزاد بكند بالأخره اينها بدهكارند ديگر. غارمين يكي از مصارف هشت‌گانه زكات فطر است يكي از مصارف هشت‌گانه زكات مال است و مانند آن. اينها احكامي است كه در فقه براي بعد از هجرت مشخص كردند اما اين آياتي كه در سوَر مكّي هست ناظر به مطلق رفع نيازمنديهاي نيازمندان است فرمود كساني كه اين خيمه دين را نگه مي‌دارند اقامه مي‌كنند خب اگر خيمه دين نگهداري شد خيمه سرِ پا شد اينها زير اين خيمه زندگي مي‌كنند وقتي زير اين خيمه زندگي كردند بايد مشكلات مستمندان را هم برطرف كنند ﴿وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ﴾.

 اهميت مطلب باعث شد كه اين كلمه ﴿هُمْ﴾ دو بار تكرار بشود در يك جمله كوتاه، فرمود: ﴿وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ﴾ چون هيچ چيزي به اندازه ايمان به آخرت ضامن اجرا نيست حتي مسئله توحيد، خب بالأخره خدا هست خب خدا هست را اين مشركين هم قبول داشتند ديگر خدا هست ولي ما هم در برابر خدا مسئول هستيم يا نه يك سؤال و جوابي هست يا نه؟! مي‌گويند نه, تا مسئله معاد نباشد مسئوليّت انسان نباشد احكام دين ضامن اجرا ندارد اين همه مشركيني كه در عالم بودند اينها خدا را كه قبول داشتند اصرار قرآن كريم بر جريان معاد اين است كه بسيار خب, همين خدا روزي از شما سؤال مي‌كند يا نمي‌كند شما در برابر خدا مسئول هستيد يا نيستيد مي‌گويند نه, ﴿ذلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ[26] يعني چه وقتي انسان مُرد, مُرد ديگر, اصرار قرآن در يك جمله كوتاه با تكرار كلمه ﴿هُمْ﴾ نشان مي‌دهد اين آقايان به قيامت معتقدند چون همين اعتقاد به قيامت است كه ضامن اجراست ديگر.

پرسش: اگر توحيد, توحيد مثل باشد مثل توحيد حضرت ابراهيم از قيامت هم مؤثرتر است...

پاسخ: خب البته, وقتي كه ابراهيمِ ملكوتي باشد آن را همراه دارد چون ﴿هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ[27] هست آن قيامت را به همراه دارد اما اين توحيدي كه در مردم هست در مشركين هم بود مي‌گفتند: «هو الأول».

پرسش: در اينها كه نبود.

پاسخ: نه اينها در مسئله وجوبِ وجود موحّد بودند كه خدا شريك ندارد در وجوبِ وجود, خدا خالق است شريك ندارد خدا ربّ‌الأرباب است شريك ندارد اله‌الآلهه است و مديركل است شريك ندارد اما تدبير امور جزيي به ارباب متفرّقون وابسته است. خب البته كسي توقّع داشته باشد كه توحيدش نظير توحيد ابراهيمي(سلام الله عليه) باشد بعد مع‌ذلك نقص آخرت داشته باشد كه اين جمع نيست براي اينكه آن ﴿هُوَ الأوّل﴾ آن عين «هو الآخر»[28] است اگر «هو الآخر» شد يعني معاد ديگر, آ‌ن معنا مخصوص اوحدي از موحّدان است ولي براي توده مردم سخن از قيامت نيست ﴿وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ[29] است.

 وجود مبارك حضرت امير بعضي از بياناتشان را مثلاً سالي يك بار يا دو بار ذكر مي‌كردند اما بعضي از مطالبشان را هر شب ذكر مي‌كردند آخر يك مطلبي را انسان هر شب ذكر بكند يعني چه؟! سرّ اينكه موعظه تكرارپذير است و خسته‌كننده نيست مطلب علمي خسته‌كننده است چيست؟ مطلب علمي براي اينكه آدم يك مطلب را عالِم بشود خب عالم شد, شد ديگر شما روزي كه تدريس كرديد همان مطلب را روز دوم براي شنونده‌هايتان بگوييد مي‌بينيد اينها احساس خستگي مي‌كنند اما مطلب موعظه شما مجالس وعظ مي‌رويد يا خودتان يا ديگران وعظ مي‌كنند انسان يك موعظه را ده جا هم بشنود باز حاضر است بشنود موعظه تكرارپذير است چرا؟ براي اينكه آن فشار آن آسيب تكرارپذير است هر روز هر لحظه دارد ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ[30] خب اين موعظه دارد آن را مرهم مي‌گذارد ديگر اين وسوسه يك نيش است ديگر خب آن هم مرهمي است لذا انسان در تمام اين روضه‌خوانيها مي‌رود در تمام اين مجالس مي‌رود نام اهل بيت هست اين تكرارپذير است موعظه, دستور تقوا تكرارپذير است براي اينكه از آن طرف دارد نيش مي‌خورد از اين طرف يك مرهم لازم است ديگر, موعظه تكرارپذير است خب وجود مبارك حضرت امير هر شب بعد از نماز عشاء وقتي نماز عشاء تمام مي‌شد نمازگزارها مي‌خواستند بروند اين جمله را مي‌فرمود آقايان بارهايتان را ببنديد «تَجهّزوا رَحِمَكم الله»[31] اين «تجهّزوا» يعني جهازتان را ببنيديد بارهايتان را ببنيديد را هر شب بعد از نماز عشاء مي‌فرمود «تَجهّزوا رَحِمَكم الله» براي اينكه اين مشكل را حل مي‌كند اگر كسي در حدّ ابراهيم خليل(سلام الله عليه) و انبياي ديگر بود البته او توحيدش تام است آن ﴿هُوَ الأوَّل[32] او با «هو الآخر»[33] است و مانند آن, اما در اين گونه از موارد در يك جمله كوتاه دوباره كلمه ﴿هُمْ﴾ را ذكر كرد چه اينكه در مقابلش هم در يك جمله كوتاه دو بار كلمه «هم» را ذكر كرد در اين آيه يعني آيه سوم فرمود: ﴿وَهُم بِالْآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ﴾ در آيه پنج فرمود: ﴿وَهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ﴾ براي اهميّت مسئله است فرمود آنهايي كه به ياد قيامت نبودند در دنيا شرك ورزيدند مشركانه زندگي كردند اينها بيش از ديگران خسارت مي‌بينند براي اينكه ديگران يا مؤمن‌اند كه خسارت نمي‌بينند يا اگر طالح‌اند ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً[34] بالأخره حسابي است كتابي است يك ارزيابي است يك بررسي است و خسارت اگر ديدند نفع هم بردند اما اينها كه ﴿بِالآخِرَةِ كَافِرُونَ﴾اند اينها تمام اعمال خيرشان حابِط است چون وقتي انسان در قيامت كنار ميزان الهي مي‌رود كه عملي براي ارزيابي و براي توزين داشته باشد عمل وقتي قابل توزين است كه اين دو خصوصيّت را داشته باشد خود عمل حَسن باشد (يك) با حُسن فاعلي همراه باشد (دو) آدم خوب اگر كار خوب بكند وارد صحنه ترازو مي‌شود آدم خوب يعني مؤمن حالا كسي كه به خدا و قيامت ـ معاذ الله ـ ايمان ندارد عمل خير انجام بدهد اين بهره مادّي و دنيايي مي‌برد در دنيا شهرتي پيدا مي‌كند بركات مالي و دنيايي ممكن است نصيبش بشود اما سهمي از آخرت ندارد, اگر حُسن فاعلي و حُسن فعلي ضميمه نشد و انسان ـ معاذ الله ـ كافر بود در همان بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «كهف» فرمود: ﴿فَلَا نُقِيمُ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَزْناً[35] ما براي او ترازو نمي‌آوريم آخر چه چيزي را بسنجيم؟! اگر ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً[36] خب ترازوي چه چيزي را بسنجيم البته ترازويي هست كه دركات را مي‌سنجد آن را مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ[37] بله آن هست اما براي حسنات و درجات، او چيزي نياورده ما بسنجيم.

پرسش...

پاسخ: بله آنها اگر غافل باشند ممكن است ذات اقدس الهي در آخرت به آنها پاداش هم بدهد اما اگر كافرِ عنود باشند و ملحد باشند اينها ديگر «خسرت صَفقة عبد»[38] اينها بهره اخروي ندارند بهره‌هاي دنيايي دارند خودشان فرزندانشان و بازماندگانشان.

فرمود: ﴿إنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ﴾ ما هم به اينها كيفر مي‌دهيم ﴿زَيَّنَّا لَهُمْ أَعْمَالَهُمْ فَهُمْ يَعْمَهُونَ﴾ ما اولاً انسان را طوري خلق كرديم كه زيباپسند است و جهان را زيبا قرار داديم زمينِ زير پاي او را زيبا قرار داديم ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا[39] نه «لكم» كه در سورهٴ «كهف» گذشت آنچه روي زمين است اينها جامه پرنياني و زيباي زمين است ﴿إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَي الْأَرْضِ زِينَةً لَّهَا﴾ سقفي دارد به نام آسمان كه ﴿وَزَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ[40] يا ﴿بِزِينَةٍ الْكَوَاكِبِ[41] سقف خانه او را مزيّن كرديم كفِ خانه او را مزيّن كرديم گفتيم اين زندگي خوب داشته باشد اما به او گفتيم سر بالا كني آنها براي تو نيست سر پايين بياوري اينها براي تو نيست تو از زميني كه روي آن پا گذاشتي بزرگ‌تري از آسماني كه بالاي سرت قرار دارد تو بالاتري تو يك زينت ديگري داري آن را در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» مشخص كرد فرمود: ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ[42] زينتت آن است خب حالا اگر كسي زينت خودش يعني زينت انسان را فراموش كرد زينت الأرض را به حساب خود آورد زينت السماء را به حساب خود آورد حرف انبيا را گوش نداد حرف اوليا را گوش نداد «نَبذوا كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ»[43] از اين به بعد ما او را گرفتار كيفر مي‌كنيم چه كار مي‌كنيم؟ ما همين تلخيها, كج‌فهميها, كج‌رويهاي او را نزد او زيبا نشان مي‌دهيم اين تزيين كيفري است نه تزيين ابتدايي.

 شما ببينيد جناب زمخشري در كشاف مي‌گويد اسناد تزيين يا حقيقي است يا مجازي اين حقيقت و مجاز در اسناد است كه عقلي است نه حقيقت و مجاز لغت و كلمه، مي‌گويد تزيين ﴿زَيَّنَّا﴾ يا حقيقت است يا مجاز, حقيقتش آنجا كه دارد ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ[44] مجازش آنجاست كه به خداي سبحان اسناد داده مي‌شود[45] اين خيلي بيراهه رفتن است شيطان كاري در عالم نمي‌تواند بكند شيطان يك كَلب معلَّم است شيطان كاري كه انجام مي‌دهد وسوسه است هيچ كسي در برابر شيطان نمي‌تواند اعتراض كند كه تو باعث شدي شيطان مي‌گويد مأموريت من وسوسه است نامه دعوت نوشتن است كاري بيش از اين از من برنمي‌آيد خب انبيا نامه دعوت نوشتند اوليا نامه دعوت نوشتند فطرت و عقلت از درون نامه دعوت نوشتند مي‌خواستي آنها را گوش بدهي. در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» اين مناظره بين شياطين و افراد در قيامت گذشت كه شيطان مي‌گويد: ﴿فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم[46] من را سرزنش نكنيد خودتان را سرزنش بكنيد من دعوت كردم مي‌خواستيد نياييد خب انبيا هم دعوت كردند ديگر, كتاب انبيا دعوت‌نامه است فطرت و عقل دعوت‌نامه است چرا مرا ملامت مي‌كنيد اين كار شيطان است. شيطان در اين نظام مثل كلب معلّم است هيچ كسي را گاز نمي‌گيرد و نمي‌گزد ولي كفار و منافقين كه بيراهه رفتند و «نَبذوا كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ»[47] از آن به بعد به عنوان اِضلال كيفري نه اضلال ابتدايي فرمود: ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً[48] ما اغراء كرديم اين شياطين را به جان كفار فرستاديم كه گاز بگيرند و بگزند ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ[49] هم ولايت جعل كرده هم گزيدن و گاز گرفتن را فرموده, فرمود ما گفتيم گاز بگير اما طوري گاز بگير كه اختيارشان همچنان محفوظ باشد همان حال هم بگويند «أعوذ بالله» من نجاتشان مي‌دهم اين‌چنين نيست كه اسناد تزيين به ذات اقدس الهي مجاز باشد منتها مشكل اين بزرگواران اين است كه اينها بين تزيين ابتدايي و تزيين كيفري خلط كردند هرگز ذات اقدس الهي تزيين ابتدايي ندارد مجازش غلط است ما يك مجاز داريم و يك غلط; غلط يعني غلط [و] مجاز يعني صحيح, چه در كلمه چه در اسناد، حرف از سه حال بيرون نيست اسناد محمول به موضوع يا صحيح است يا غلط اين يك تقسيم, اگر صحيح بود يا حقيقت است يا مجاز, اگر صحيح نبود كه مي‌شود غلط, اسناد صحيح يا مجاز است يا غلط, تزيين ابتدايي غلط است هرگز خدا چنين كاري نكرده فرمود من سه كار كردم يك: زينت زمين مشخص; دو: زينت آسمان مشخص; سه: زينت انسان هم مشخص ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ[50] من هرگز آسمان و زمين را براي شما زينت قرار ندادم گرايش هم ندادم به شما خودتان بيراهه رفتيد اينكه اين اسناد سه قسم است مثل جريان «جريٰ» است اين جريان را شما وقتي به آب نسبت مي‌دهيد حقيقت است اسناد الي ما هو له است مي‌گوييد «جري الماء» وقتي به نهر نسبت مي‌دهيد مي‌گوييد «جري النهر» صحيح است ولي مجاز, نهر يعني رودخانه خب نهر, خانه رود است اين خانه كه حركت نمي‌كند ما هم در تعبيرات فارسي مي‌گوييم رودخانه جريان دارد رودخانه روان است اسناد جريان به نهر صحيح است مجازاً, اسناد جريان به آب صحيح است حقيقتاً, اسناد جريان به جدار و شجر و اينها غلط است مجاز نيست ما بگوييم «جري الجدار» خب «جري الجدار» غلط است و اما «جري الميزاب» صحيح است چرا؟ براي اينكه بالأخره آب از ناودان مي‌آيد پايين شما به چه مناسبت گفتيد ديوار جاري است خب مي‌توانيد بگوييد ناودان جاري است اما ديوار را كه نمي‌توانيد بگوييد جاري است پس اسناد يا صحيح است يا غلط اگر صحيح بود يا حقيقت است يا مجاز, اسناد تزيين ابتدايي به الله غلط است جناب زمخشري! نعم, اسناد كيفري به الله صحيح است و حقيقت، سخن از مجاز نيست فرمود ما گفتيم بگير اين كيفر ماست ما برخيها را گفتيم حالا كه رفتي برو.

مطلب بعدي آن است كه كيفر خدا يك امر وجودي نيست اضلال كيفري يك امر وجودي نيست چيزي به نام ضلالت باشد كه خدا در قلب كسي القا كند اين نيست كيفرهاي الهي در اين بخشهاي دنيا به امر عدم ملكه برمي‌گردد آنچه در سورهٴ مباركهٴ «فاطر» خواهد آمد، در آنجا فرمود: ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ[51] اين جزء محكم‌ترين محكمات آيات قرآني است در اين بخشها، فرمود ما درِ رحمت را يا باز مي‌كنيم يا باز نمي‌كنيم آن رحمة للعالمين را كه هميشه باز كرديم به روي همه گفتيم بياييد اما اين رحمت خاصّه را براي بعضيها باز مي‌كنيم براي بعضي باز نمي‌كنيم براي بعضيها كه ذات اقدس الهي فرمود آنها كه حرف ما را گوش دادند ﴿يَهْدِي مَن يَشَاءُ[52] چند قدم رفتند آمدند تلاش كردند كوشش كردند ما هم پاداشي به اينها مي‌دهيم اما عدّه‌اي كه صريحاً مي‌گويند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ[53] با انبيايشان در كمال بي‌اعتنايي برخورد مي‌كنند ما اين در را نسبت به آنها باز نمي‌كنيم همين! سخن از ارسال عذاب نيست فرمود: ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا﴾ دري را كه خدا بر اساس رحمت به روي امّتي بگشايد كسي نمي‌تواند ببندد اما ﴿وَمَا يُمْسِكْ﴾ يعني اگر اين در را ببندد باز نكند ﴿فَلاَ مُرْسِلَ﴾ نه اينكه چيزي است به نام اِضلال چيزي است به نام تزيين كيفري نه, لطف خودش را برمي‌دارد اين همان است كه «اللهمّ لا تَكلني الي نفسي طرفة عين»[54] اگر ـ معاذ الله ـ يك لحظه ما را به حال خودمان بگذارد ماييم و فقرِ ما ديگر فرمود ما او را به حال خودش رها كرديم او كه ديدش اين است ما هم كه لطفمان را گرفتيم البته او سقوط مي‌كند «أعاذنا الله من شرور انفسنا و سيّئات أعمالنا».

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . تفسير التستري, ص116; تلخيص البيان عن مجازات القرآن, ص260; لطايف الاشارات, ج3, ص23.

[2] . فقه القرآن, ج1, ص102.

[3] . الكافي, ج2, ص632.

[4] . التحرير و التنوير, ج19, ص216.

[5] . سورهٴ شوريٰ, آيات 1 و 2.

 2. سورهٴ بقره, آيات 1 و 2.

[7] . سورهٴ انعام, آيهٴ 92.

[8] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 105.

[9] . سورهٴ شعراء, آيات 193 و 194.

[10] . سورهٴ نجم, آيات 3 و 4.

[11] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 2.

[12] . سورهٴ حجر, آيهٴ 1; سورهٴ يس, آيهٴ 69.

[13] . سورهٴ قمر, آيهٴ 55.

[14] . سورهٴ نمل, آيهٴ 92.

[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 2.

[16] . سورهٴ بقره, آيهٴ 185.

[17] . سورهٴ انفال, آيهٴ 2.

[18] . سورهٴ يس, آيهٴ 2.

[19] . الامالي (شيخ طوسي), ص529.

[20] . سورهٴ بقره, آيهٴ 43.

[21] . سورهٴ هود, آيهٴ 114.

[22] . سورهٴ نساء, آيهٴ 162.

[23] . سورهٴ قيامت, آيهٴ 31; سورهٴ علق, آيهٴ 10.

[24] . سورهٴ توبه, آيهٴ 60.

[25] . سورهٴ مؤمنون, آيهٴ 4.

[26] . سورهٴ ق, آيهٴ 3.

[27] . سورهٴ حديد, آيهٴ 3.

[28] . الكافي, ج1, ص115.

[29] . سورهٴ روم, آيهٴ 7.

[30] . سورهٴ ناس, آيات 5 و 6.

[31] . الامالي (شيخ صدوق), ص498; نهج‌البلاغه, خطبه 204.

 3. سورهٴ حديد, آيهٴ 3.

4. الکافی، ج1، ص 115.

[34] . سورهٴ توبه, آيهٴ 102.

[35] . سورهٴ كهف, آيهٴ 105.

[36] . سورهٴ فرقان. آيهٴ 23.

[37] . سورهٴ نساء, آيهٴ 145.

[38] . بحارالأنوار, ج64, ص142 و ج95, ص226.

[39] . سورهٴ كهف, آيهٴ 7.

[40] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 12; سورهٴ ملك, آيهٴ 5.

[41] . سورهٴ صافات, آيهٴ 6.

[42] . سورهٴ حجرات, آيهٴ 7.

[43] . الكافي, ج1, ص203.

[44] . سورهٴ انفال, آيهٴ 48; سورهٴ نمل, آيهٴ 24; سورهٴ عنكبوت, آيهٴ 38.

[45] . الكشاف, ج3, ص348.

[46] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 22.

[47] . الكافي, ج1, ص203.

[48] . سورهٴ مريم, آيهٴ 83.

[49] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 27.

[50] . سورهٴ حجرات, آيهٴ 7.

[51] . سورهٴ فاطر, آيهٴ 2.

[52] . سورهٴ بقره, آيهٴ 142.

[53] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 136.

[54] . الكافي, ج2, ص524.

​​​​​​​


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق