اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿كهيعص ﴿1﴾ ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا ﴿2﴾ إِذْ نَادَي رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيّاً ﴿3﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً ﴿4﴾ وَإِنِّي خِفْتُ الْمَوَالِيَ مِن وَرَائِي وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً ﴿5﴾ يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِيّاً ﴿6﴾
سورهٴ مباركهٴ «مريم» در مكه نازل شد گذشته از جنبهٴ تاريخي عناصر محوري خود سوره شاهد داخلي محلّ نزول اوست زيرا سوَري كه در مكه نازل ميشد عناصر محوري آنها اصول اعتقادي بود يعني مسئلهٴ توحيد بود, وحي و نبوّت بود, معاد بود و اعجاز بود, خطوط كلي حقوق بود, خطوط كلي اخلاق بود و مانند آن. مسائل فرعي امثال زكات, حج, صوم اين گونه از عناوين فقهي اينها در مدينه نازل شد مسئلهٴ جهاد, اسيرگيري, مسئله شهادت و مانند آن كه مربوط به استقرار حكومت اسلامي است در مدينه نازل شد در مكه سخن از جنگ و مبارزه و دفاع و شهادت و غنيمت و اسيرگيري و اسيرشدن و اينها نبود مسئلهٴ صوم و زكات اغنام و امثال ذلك مطرح نبود, مسئلهٴ نماز جمعه و امثال ذلك مطرح نبود چون مايِز اصلي مكّي و مدني بودن سوَر همين است و همين مايز و ميزان در سورهٴ «مريم» مشهود است معلوم ميشود اين در مكه نازل شد پس به دو دليل اين سوره مكّي است يكي دليل نقلي از بيرون كه روايت است, خبر است كه اين در مكه نازل شد, يكي تحليل دروني با آشنايي به عناصر محوري خود سوره اين مطلب اول.
مطلب دوم نامگذاري اين سوره به نام مريم است در تسميه و نامگذاري گاهي نامي از زبان خود پيغمبر يا اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هست نظير سورهٴ مباركهٴ «فاتحةالكتاب» كه «لا صلاة الاّ بفاتحة الكتاب»[1] و مانند آن اين نشان ميدهد كه نامگذاري سوره به فاتحةالكتاب به وسيلهٴ خود معصوم شد برخي از سوَرند كه نامگذاري آنها از باب عَلمِ بالغلبه است مثل سورهٴ «انعام» سورهٴ «بقره» سورهٴ «عنكبوت» سورهٴ «فيل» و امثال ذلك بعيد است كه نامگذاري اين سوَر به نام اين حيوانات باشد لذا تفسيرهايي كه براي شيعه يا براي سنّي است هر دو گروه آن تفسيرهايي كه براي قبل از هزار سال است از هزار سال به ماقبل نميگويند سورة البقره ميگويند «في تفسير سورة الّتي يُذكر فيه البقره», «في تفسير سورة الّتي يُذكر فيه العنكبوت» نوشتهٴ مرحوم سيّد رضي از ما شيعهها اين طور است نوشتار برخي از علماي اهل سنّت همين طور است آن تفسيرهاي قبل از هزار سال معمولاً گفته ميشود «في تفسير سورة الّتي يُذكر فيه الأنعام», «في تفسير سورة الّتي يُذكر فيه العنكبوت» بعد براي تخفيف و آسان شدن اين علم بالغلبه شد, شد سورهٴ «بقره» سورهٴ «فيل» سورهٴ «عنكبوت» و مانند آن, اين هم دو مطلب.
دربارهٴ نامگذاري اين سوره به نام «مريم» (سلام الله عليها) هم محتمل است از باب علم بالغلبه باشد و هم طبق روايتي مردي آمده خدمت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض كرد كه ديشب خدا به من دختري مرحمت كرد من نام آن دختر را چه بگذارم؟ حضرت فرمود ديشب سورهٴ «مريم» بر من نازل شد تو اسم دخترت را مريم بگذار او هم همين كار را كرد و اسم دخترش را مريم گذاشت و كنيه اين شخص هم شده ابامريم, ابومريم لكن اين روايت تقويت نشده است يك روايت صحيح و معتبر و قوي نيست اصل نقل آمده اما تأييد نشده تقويت نشده بنابراين هم محتمل است كه اين سوره به وسيلهٴ خود معصوم(سلام الله عليه) نامگذاري شده باشد طبق اين روايت, هم ممكن است از باب علم بالغلبه باشد.
آيهٴ اوّلش كه مربوط به ﴿كهيعص﴾ است اين مربوط به حروف مقطّعه است كه در اول سورهٴ مباركهٴ «بقره» بحث مبسوطي در همين زمينه ارائه شد چندين قول دربارهٴ اين حروف مقطّعه هست اما يك قول قطعي كه تطمئنّ به النفوس والقلوب آن هنوز ارائه نشده سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) همان طوري كه سبك تفسيريشان تفسير قرآن به قرآن است اين حروف مقطّعه را هم با يكديگر تفسير ميكنند اين حروف مقطّعه بعضها را با بعض تفسير ميكنند ميفرمايند مثلاً ﴿المص﴾[2] اين مركّب است از «الم» و حرف «صاد» قرآن در اين سه سوره كه يك سوره مصدّر به «الم» است, يك سوره مصدّر به «صاد» است, يك سوره هم مصدّر به «المص» ميفرمايند ما وقتي اين سه سوره را بررسي ميكنيم ميبينيم روال سورهٴ مباركهٴ «الم» به يك سَمت است يك, سورهٴ مباركهٴ «ص» به سَمت ديگر است دو, سورهٴ «المص» جامع بين اين دو روال است سه, اين نشان ميدهد كه حروف مقطّع هم بعضها يفسّر بعضها مشابه اين تحليل را هم دربارهٴ ﴿كهيعص﴾ دارند كه اگر شما سوَري كه مصدّر به آن حروف است مخصوصاً سورهٴ «ص» يا سوَر ديگر ارزيابي كنيد خطوط اساسي آنها را در سورهٴ مباركهٴ «مريم» مييابيد ﴿كهيعص﴾ برخيها هم گفتند كه براي اينكه به عرب بفهمانند كه قرآن راز معجزه بودنش چيست فرمود اين قرآن از همين حروف تشكيل شده «الم» است, «صاد» است, «عسق» است و مانند آن, اين قرآن از همين حروف تشكيل شد موادّ اصلياش در اختيار شماست كه شما در منثور و منظوم با اين حروف سر و كار داريد اما نميتوانيد مثل اين بياوريد براي اينكه بفهماند قرآن اعجازش از جاي ديگر نيست از همين حروف تشكيل شده منتها ارادهٴ الهي كاري كرده است كه مقدور شما نيست اين حروف را در بخشي از سوَر قرآن يادآوري كرده تا مردم عنايت كنند كه موادّ اصلي قرآن از همين حروف رايج و دارج است ولي مقدورشان نيست. به هر تقدير بخشي از اين محتملات در اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره» مبسوطاً مطرح شد.
مطلب ديگر اين است كه رحمتهاي الهي در اين سوره به خوبي تبيين شده خداوند يك رحمت خاصّه دارد كه مخصوصاً مؤمنين است ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ﴾[3] يك رحمت عامّه دارد كه ﴿وَرَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ﴾[4] در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آمده در دعاي نوراني «كميل» هم ميگوييم «بِرَحْمَتِكَ الَّتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيءٍ»[5] آن رحمتِ رحمانيه فراگير است هيچ موجودي از رحمت رحمانيه محروم نيست اما رحمت رحيميه مثل رحمت علم, رحمت شفا, رحمت رزق, رحمت كرامت, رحمت عفّت, رحمت صبر اين از اوصاف كمالي همه در اثر رحمتهاي خاصّه الهي است اين رحمتها هم وسيع است گرچه «وسعت كلّ شيء» نيست اينكه در بعضي از دعاهاي ماه مبارك رمضان آمده «وَكُلُّ رَحْمَتِكَ واسِعَةٌ»[6] همين طور است او رحمتي دارد به نام شِفا, شفاي او محدود نيست كه بعضيها را بتواند بعضيها را نتواند رزق او, احياي او و مانند آن, اين رحمتهاي خاصّهاي كه به مؤمنين عطا ميكند اينها هم واسعه است لذا جا براي حسد نيست اگر كسي از رحمت خاصّه برخوردار است ما هم ميتوانيم به همان خدايي كه ديگري رحمت داد به ما هم عطا كند لذا «وَكُلُّ رَحْمَتِكَ واسِعَةٌ» اين رحمت خاصّه است اما «بِرَحْمَتِكَ الَّتي وَسِعَتْ كُلَّ شَيءٍ» آن رحمت رحمانيه است. در اين سورهٴ مباركهٴ «مريم» بسياري از اين رحمتهاي خاصّه الهي چه به زن چه به مرد, چه به پيرمرد چه به نوجوان چه به ميانسال عطا كرده گاهي به زن رحمت خاصّه داده گاهي به مرد, گاهي به كهنسال مثل زكريا داده گاهي به ميانسال مثل موسي و هارون گاهي به نوسال مثل يحيا و مانند آن, اين رحمت الهي گاهي شامل پير است گاهي شامل نوجوان است گاهي شامل جوان است گاهي شامل ميانسال است گاهي شامل كودك است گاهي شامل مرد است گاهي شامل زن است اين رحمت خاصّه را در سورهٴ مباركهٴ «مريم» بيان كرده. در بخشهاي فراواني از اين سوره دارد ﴿وَاذْكُر﴾, ﴿وَاذْكُر﴾, ﴿وَاذْكُر﴾ به ياد اينها باش اين ﴿وَاذْكُر﴾ يعني به ياد اينها باش گاهي در مسئلهٴ صبر و استقامت و پايداري و پايمردي و اينهاست مثل اينكه به وجود مبارك حضرت رسول(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) ميفرمايد نام مبارك ابراهيم را متذكّر باش, نام موسي را متذكّر باش اينها مبارزه كردند آدمهاي نستوه بودند ﴿وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾[7] مثل ذالنّون نباش كه صحنه را ترك كني فرار كني مردم را تنها بگذاري اين يك بحث است «واذكر ابراهيم», «واذكر موسي», «واذكر كذا», ﴿وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ به ياد ذالنّون نباش به ياد ابراهيم و موسي باش اين يك بخش است. بخش ديگر مربوط به اين است كه رحمتهايي كه به اينها داديم به ياد اين رحمتها باش اين بخش از آيات ناظر به نستوه بودن و مقاوم بودن و مبارز بودن و جبهه رفتن و جنگ كردن نيست ناظر به اين است كه اگر با او ارتباط برقرار كني درِ رحمت را باز ميكند اين در از دو طرف باز است و نزديك است هم از آن طرف نزديك است ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾[8] هم از اين طرف نزديك است در بيان نوراني امام سجاد است در ادعيه ديگر اين ذوات مقدس است كه «اَنَ الرَّاحِلَ اِلَيْكَ قَريبُ الْمَسافَةِ»[9] يعني اگر كسي بخواهد به طرف خدا برود هم راه باز است هم در باز است هم نزديك است «اَنَ الرَّاحِلَ اِلَيْكَ قَريبُ الْمَسافَةِ» اين همان اوايل دعاي نوراني امام سجاد در دعاي «ابوحمزه ثمالي» در سحرهاي ماه مبارك رمضان است پس از هر دو طرف هم در باز است, راه باز است, نزديك هم هست نه اگر خدا بخواهد فيضي به ما برساند در وسط بند و گيري است نه اگر ما بخواهيم از او فيض بگيريم بند و گيري است مگر اين بندي را كه خودمان ببنديم «وَاَنَّكَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ اِلاَّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعمالُ دوُنَكَ» تنها چيزي كه نميگذارد ما اين در را باز كنيم قفل اين در است گناهِ ماست «اَنَ الرَّاحِلَ اِلَيْكَ قَريبُ الْمَسافَةِ وَاَنَّكَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِكَ اِلاَّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعمالُ دوُنَكَ» پس راه از دو طرف باز است اگر راه از دو طرف باز است يا ما بايد بكوشيم كه قفل نكنيم يا اگر قفل كرديم با دست خودمان با توبه و انابه اين قفل را باز كنيم بالأخره راه باز است لذا فرمود: ﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا﴾ درست است مسائل مبارزاتي, مقاومت و مانند آن ممكن است در جنب اين داستانها طرح بشود اما محور اصلياش دريافت رحمت الهي است آن هم رحمت خاصّه انواع رحمت را ذات اقدس الهي داد داشتنِ خانوادهٴ صحيح و طيّب و طاهر از بهترين رحمتهاي الهي است داستان اوّلين داستاني كه در اين سورهٴ مباركهٴ «مريم» ياد ميشود همان تشكيل يك خانوادهٴ صحيح است فرمود: ﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا﴾ حالا يا خبر است براي مبتداي محذوف يا مبتداست براي خبر محذوف ولي آنچه به ذهن نزديكتر ميرسد اين است كه ﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ﴾ يعني «اُذكر ذكراً» كه آن ذكر ﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ﴾ است به ياد رحمت پروردگارت نسبت به زكريا باش به شهادت وحدت سياقي كه در اين سوره است در همين سوره آيه شانزده اين است ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مَرْيَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَكَاناً شَرْقِيّاً﴾ باز در همين سوره آيهٴ 41 آمده ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ﴾ در همين سوره آيهٴ 54 آمده ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِسْماعِيلَ﴾ در همين سوره آيه 57 آمده ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ﴾ همهجا ﴿وَاذْكُرْ﴾, ﴿وَاذْكُرْ﴾ است بعيد است كه اينجا خبر براي مبتداي محذوف و يا مبتدا براي خبر محذوف باشد و از سنخ ﴿وَاذْكُرْ﴾ نباشد يعني «واذكر رحمت ربّك» به ياد بياور كه خدا چگونه بندهٴ خاصّ خود را مشمول رحمت قرار داده است ﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ﴾ نه «ذكر ربّك عبده بالرحمة» اين نيست كه خدا بندهاش را از راه رحمترساني فراموش نكرده به ياد بندهاش بود ذاكر تويي نه خدا, تو به ياد رحمت پروردگارت باش نسبت به چه كسي است؟ نسبت به زكريا, مستحضريد يك زكرياي اول است يك زكرياي دوم چه اينكه دربارهٴ اسماعيل هم يك اسماعيل صادقالوعد است يك اسماعيل ذبيح اينها يكي نيستند طبق بعضي از نقلهاي تاريخي ولي اين زكريا همان زكرياي معروف است كه از انبياست و پدر يحياي حسور است. ﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا﴾ خب آن رحمت چيست؟ اين متن است شرحش اين آيات بعدي است, اين اجمال است تفصيلش آيات بعدي است ﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا﴾.
در جريان ذكر و يادآوري اگر نسبت به پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) باشد خب قابل توجيه است كه آن حضرت در بعضي از عوالِم به اين مطالب آگاه بود در اين عالَم به وسيلهٴ آيات قرآني تذكرهاي است براي او كه آنچه را در آن عالَم آگاه شدي الآن به ياد بياور اما براي تودهٴ مردم اين «واذكُر» يعني چه؟ دربارهٴ ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ﴾ كه خطاب به شخص پيامبر(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) است روشن است اما دربارهٴ ما اين ذكر تام نيست مگر اينكه اصلِ اعلام باشد به ما نميگويند متذكِّر باش براي اينكه ما قبلاً يادمان نبود تازه اوّلين بار است داريم ياد ميگيريم بنابراين چون خطاب به وجود مبارك پيامبر است ميشود گفت كه به ياد اين باش براي اينكه در صحنهاي اين مطالب را آگاه بودي الآن كه اينجا آمدي بايد تو را متذكّر كنيم به آنچه را كه در آن مطلب.
مطلب ديگر اينكه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» ذات اقدس الهي نسبت به پيامبرش تعبيري كرده اما آن ﴿عَبْدَهُ﴾ با اين ﴿عَبْدَهُ﴾ خيلي فرق دارد در سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَي الْمَسْجِدِ الْأَقْصَي﴾[10] جريان معراج طليعهاش اسراء بود اسراء از مكّه شروع شد معراج از قدس شروع شد بالأخره در اين سفر غيبي تعبيري كه ذات اقدس الهي از رسولش دارد اين است كه ﴿سُبْحَانَ الَّذِي أَسْرَي بِعَبْدِهِ﴾ اما در اينجا ﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ﴾ كه به او يحيا داد اين ﴿عَبْدَهُ﴾ با آن ﴿عَبْدَهُ﴾ اين عطا با آن عطا خيلي فرق ميكند بنابراين در جريان وجود مبارك حضرت يعني رسول خدا(عليه و علي آله آلاف التحيّة و الثناء) چون خاتم انبياست اشرف از آنهاست بركات خاصّي دارد رحمتي كه نصيب آن حضرت شد نصيب ديگر انبيا نشد اما بالأخره چون آن حضرت از اين مطالب باخبر است ميتوان به آن حضرت گفت به ياد اينها باش اما نسبت به ماها كه تعليم ابتدايي است ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾[11] است اين تذكره نيست در قرآن اين گونه از مسائل را به عنوان تذكره نشمردند آن مطالب اخلاقي را مطالب توحيدي را به عنوان تذكره ذكر كردند براي اينكه آن سرمايهٴ اصلياش را آن دلمايه را خدا به ما داد فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[12] ما با آن سرمايهٴ اصلي به دنيا آمديم اگر جريان توحيد را مطرح كردند, وحي و نبوّت را مطرح كردند, ولايت را مطرح كردند ميتوانند بگويند اين تذكره است چون سرمايه اصلياش به ما داده شد اما دربارهٴ قصص انبيا كه ما خبري از آنها نداريم تعبير به تذكره نشده يا اگر شده فقط ناظر به وجود مبارك پيامبر است.
پرسش: حاج آقا ببخشيد در تلاقي دو رحمت صادر مشترك هست ولي جامع مشترك نيست.
پاسخ: چرا, جامع مشترك همان رحمت عامّه است ديگر چون اگر از يك جا آمده است «مِن رحمة بدا و إلي ما بدا يعود»
از رحمت آمدند و به رحمت روند خلق مِن رحمة بدا و إلي ما بدا يعود
گر وعده دوزخ است و يا خلد غم مخور بيرون مَرند تو را از ديار دوست
آن يك رحمت ديگر است.
خب, ﴿ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا﴾ چگونه خدا به ياد بندهاش بود رحمتش را به او فرستاد؟ اول منادات بود بعد مناجات شد مناجات بعد از منادات است انسان اول دور است «يا ربّ, يا ربّ, يا ربّ» بعد وقتي نزديك شد ميگويد «ربّ» شايد چند سال قبل هم اين روايت نوراني از كافي خوانده شد كه در رواياتي كه مرحوم كليني نقل ميكند اين است كه شايسته است انسان در آن مراسم نيايش اول بگويد «يا ربّ, يا ربّ, يا ربّ,» بعد از اينكه ده بار گفت «يا ربّ» بگويد «ربّ» ديگر «يا» نگويد اين را اگر به يك اديب بگويي ميگويد «يا» محذوف است و حرف ندا حذف شده, به يك حكيم بدهي ميگويد جا براي مناجات است نه براي منادات يايي در كار نيست تا حذف بشود اينكه دستور دادند اول ده بار بگو «يا ربّ» بعد بگو «ربّ, ربّ, ربّ» يعني حالا كه نزديك شدي حالا كه به مناجات رسيدي حالا كه داري نجوا ميكني ديگر جا براي «يا» نيست وقتي در حضور كسي آدم قرار گرفته نميگويد آي فلان كس كه, با او حرف ميزند اينكه مرحوم كليني نقل كرده در باب دعاي كافي وظيفهٴ داعي اين است كه اول چند بار بگويد «يا ربّ» بعد اين حرف «يا» را حذف بكند بگويد «ربّ, ربّ» همين است وجود مبارك زكريا(سلام الله عليه) اول منادات داشت بعد مناجات اول «يا ربّ» بود بعد «ربّ» همه همين طورند بعضيها در اين منادات گير ميكنند هميشه از دور ميگويند «يا ربّ» احساس قُرب نميكنند وقتي احساس قرب نميكنند چگونه بگويند «ربّ» آن كه به آن مرحله نرسيد نبايد به خودش اجازه بدهد بگويد «ربّ, ربّ, ربّ» براي اينكه اين هنوز در مرحلهٴ نداست اگر در مرحلهٴ نداست يا بايد «يا» را بگويد يا اگر «يا» را نگفته از باب «و حذف ما يُعلم منه جائز» اينجا حرف ندا محذوف است اما وقتي كه به قرب رسيده آنجا نه «يا» را ميگويد نه «يا» محذوف است فعلاً وجود مبارك زكريا از دور گفت «يا ربّ» و اين بحث هم قبلاً گذشت كه قُرب و بُعد الهي يك اضافهٴ اشراقيه يك طرفه است نه دو طرفه ما در مسائل قرب و بعد مكاني و زماني حتماً دو طرفه است و هر دو طرف هم علي وزانٍ واحد قريب يا بعيدند مثلاً اين ستون مسجد اعظم اگر از ديوار شرقي يا ديوار غربي پنج متر فاصله دارند آن ديوارها هم از اين ستون پنج متر فاصله دارند اين طور نيست كه اين دور باشد آنها نزديك, اگر جسمي از جسم ديگر دور باشد او هم دور است آن جسم ديگر هم دور است اگر جسمي به جسم ديگر نزديك باشد آن جسم ديگر هم نزديك است اما در مسائل معنوي يك طرفه است ممكن است «الف» از «باء» دور باشد ولي «باء» به «الف» نزديك اين در مسائل مادّي نمونه ندارد ولي شبيهسازياش ممكن است اگر نابينايي كنار دوست بينايش بنشيند و او را نبيند اين نابينا از آن دوست دور است ولي آن دوست به اين نزديك است اگر كسي كور بود واقعاً از خدا دور است ولي خدا واقعاً به او نزديك است اگر سخن از نداست و سخن از دوري است دوري دو جانبه نيست از اين طرف «اَنَ الرَّاحِلَ اِلَيْكَ قَريبُ الْمَسافَةِ»[13] است اگر حاجب عمل نباشد, بعيد المسافه است اگر حاجب عمل باشد ولي در هر دو حال ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾[14] سرِ جايش محفوظ است او در هر دو حال نزديك است ﴿فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾[15] اما دعاكننده گاهي نزديك است گاهي دور ﴿إِذْ نَادَي رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيّاً﴾ و چه گفت به عرض پروردگار رساند ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً﴾ اصلِ دعا را كه شما ميشنوي استجابت ميكني را اول ذكر كرده اما خواستهٴ خدا كه چه ميخواهم را بعد ذكر كرده عرض كرد پروردگارا! قابل هيچ مبدأ قبول در آن نيست من كه كهنسالم پيرمردم محكمترين عضو بدن انسان استخوان است وقتي يك استخوان پوك شد ساير اعضا هم پوك است ديگر عرض كرد خدايا! وقتي عَظْم اين استخوان كه ستون بدن است و محكمترين عضو بدن است اين موهون شد سست شد ديگر از ساير اعضا خبري نيست موي سر هم كه سفيد است ﴿إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً﴾. خب, دادِ از سرِ پيري و من معتقدم كه دادِ تو را قابليت شرط نيست بلكه شرط قابليّت دادِ توست ما در اين مسائل عادي ميگوييم درست است فاعل تام است ولي قابل هم بايد تامّالقابليه باشد اين در كارهاي آدم است از فاعلهاي عادي برنميآيد كه ناقابل را قابل كند بالأخره قابل زمين بايد آماده باشد شورهزار نباشد تا بذرافشان كشاورزي كند اما در برابر قدرت ذات اقدس الهي اگر او بخواهد غير قابل را هم قابل ميكند اگر گفتند:
داد او را قابليّت شرط نيست بلكه شرطِ قابليّت دادِ اوست
همين است اينچنين نيست كه او قدرتش محدود باشد به ناقابل نتواند عطا كند قبولِ قابل را هم او عطا ميكند قابليّت را هم او عطا ميكند منتها به همگان قابليّت داده است اگر كسي در اثر سوء رفتار خود آن قابليّت را هدر داد بار ديگر خدا گاهي ممكن است بدهد ممكن است ندهد ولي براي اولين بار داده است و اگر هم بخواهد عطا كند عطا ميكند آن كه مُرده را زنده ميكند و مانند آن همين است ديگر. خب, لذا عرض كرد خدايا من از نظر قابليّت هيچ وسيلهاي ندارم كه عرضه كنم ولي قدرت تو بيكران است پس هيچ بهانهاي در كار نيست نميشود گفت تو ديگر حالا پيرمردي من دوتا ضعف ميآورم و اعتراف هم دارم و اين دو ضعف را هم تو ميتواني ترميم كني خود من الآن به كهنسالي رسيدم كه وضعم اين است همسر من آن وقتي كه جوان بود يك زن نازايي بود عُقْم و عُقْر و نازايي در او بود الآن كه پير است ﴿وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً﴾ نه ﴿امْرَأَتِي عَاقِر﴾[16] اين ﴿امْرَأَتِي عَاقِر﴾ در بعضي از آيات اين است ﴿وَكَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً﴾ عرض كرد خدايا الآن كه او پير است آن وقتي هم كه جوان بود عقيم بود لذا ما فرزند نداشتيم. خب, اين زنِ پيرِ نازا را تو زائو ميكني مردِ پير را تو پدر ميكني از تو برميآيد اين ميشود رحمت خاصّه براي داشتن فرزندي مثل يحيا اين گونه سرمايهگذاري جا دارد ﴿رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً﴾ اما ﴿وَلَمْ أَكُن بِدُعَائِكَ رَبِّ شَقِيّاً﴾ بگويم حالا اين كار شدني نيست و نميشود و اينها نه, مثل اينكه دارند اذان ميگويند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . مستدرك الوسائل, ج4, ص158.
[2] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 1.
[3] . سورهٴ توبه, آيهٴ 128.
[4] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 156.
[5] . اقبالالأعمال, ص706.
[6] . بحارالأنوار, ج95, ص94.
[7] . سورهٴ قلم, آيهٴ 48.
[8] . سورهٴ ق, آيهٴ 160.
[9] . بحارالأنوار, ج95, ص83.
[10] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 1.
[11] . سورهٴ جمعه, آيهٴ 2.
[12] . سورهٴ شمس, آيات 7 ـ 8.
[13] . بحارالأنوار, ج95, ص83.
[14] . سورهٴ ق, آيهٴ 16.
[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 186.
[16] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 40.