08 01 2006 4852651 شناسه:

تفسیر سوره ابراهیم جلسه 43

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿وَأَنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتِيهِمُ العَذَابُ فَيَقُولُ الَّذِينَ ظَلَمُوا رَبَّنَا أَخِّرْنَا إِلَي أَجَلٍ قَرِيبٍ نُّجِبْ دَعْوَتَكَ وَنَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَوَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ (٤٤) وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ وَتَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ وَضَرَبْنَا لَكُمُ الأَمْثَالَ (٤۵) وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُمْ وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الجِبَالُ (٤۶) فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَه إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ (٤۷) يَوْمَ تُبَدُّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ وَبَرَزُوا لِلَّهِ الوَاحِدِ القَهَّارِ (٤۸)

اين كريمه گرچه مرحوم امين الاسلام و ديگران اين را بر عذاب قيامت حمل كردند ولي روشن شد كه مربوط به عذاب استأصال دنياست آنها كه اين آيه را يعني ﴿وَأنذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأتِيهِمُ العَذَابُ﴾ را بر جريان قيامت حمل كردند مثل قرطبي در جامع‌الاحكام گفتند كه از آيات قرآن بر مي‌آيد در پنج مقطع كفار سؤالي را از ذات اقدس الهي داشتند درباره استمهال درباره رجوع درباره رد الي الدنيا در اين موارد خمسه چهار مورد خداي سبحان به اينها پاسخ داد احتجاج كرد و راه عذر اينها را بست بار پنجم فرمود ساكت باشيد ديگر آنها حرفي نزدند اين استنباطي است كه برخي از اهل تفسير كردند و قرطبي در جامع‌الاحكام خودش اين را نقل كرده اين محل بحث را يكي از آن موارد خمسه قرار دادند كه اينها طلب تأخير كردند يعني ما را برگردان مثلاً خداي سبحان در جواب فرمود كه ﴿أَوَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُم مِن قَبْلُ مَا لَكُم مِن زَوَالٍ﴾ اين يك پاسخ ﴿وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ﴾ اين دو ﴿وَتَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنَا بِهِمْ﴾ اين سه ﴿وَضَرَبْنَا لَكُمُ الأَمْثَالَ﴾ اين چهار يعني ما مطالب را گاهي با برهان گاهي با داستان براي شما تبيين كرديم شما همچنان غافلانه به سر برديد الآن ديگر وقت مهلت نيست در آيات ديگر هم اين در جريان رجوع  و رد با پاسخ الهي مطرح است كه آنها خواهان مراجعه بودند و خداي سبحان جواب داد كه جا براي رجوع نيست براي اينكه به اندازه كافي به شما مهلت داده شده يكي از آن موارد آيه يازده سوره مباركه «غافر» است كه ﴿قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَيْنِ وَأَحْيَيْتَنَا اثْنَتَيْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَي خُرُوجٍ مِن سَبِيلٍ﴾ در بحثهاي  قبل هم ملاحظه فرموديد كه اقرار يك وقتي با حسرت همراه است چنين اقراري سودآور نيست و آن اقرار در قيامت است كه ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ فَسُحْقاً لأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾[1] يك وقت است اقرار وسيله خوبي است براي نجات و آن در دنياست كه انسان با خدايش مناجات كند اعتراف كند به گناه و همين اعتراف را وسيله قرار بدهد در بعضي از مناجات و ادعيه هم است كه خدايا «جعلتُ الإقرار بالذنب إليك وسيلتي»[2] شما كه فرمودي ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الوَسِيلَةَ﴾[3] يكي از وسائل هم اقرار به گناه است در پيشگاه شما من معترفم كه بد هستم همين راهي است براي توبه كه زمينه را فراهم مي‌كند «وجعلت الإقرار بالذنب إليك وسيلتي» يعني «وسيلتي اليك» خوب اين اقرار، اقرار با رحمت است اما اقرار در قيامت اقرار حسرت است بدون اثر اين كريمه كه دارد ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾ به جاي اينكه بفرمايد به اين اقرار ما بر اين اقرار اثر مثبت بار مي‌كنيم فرمود: ﴿فَسُحْقاً لأَصْحَابِ السَّعِيرِ﴾ در اين آيه يازده سوره «غافر» هم همين طور است آنها هم مي‌گويند: ﴿فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَي خُرُوجٍ مِن سَبِيلٍ﴾ آن وقت پاسخش اين است: ﴿ذلِكُم بِأَنَّهُ إِذَا دُعِيَ اللَّهُ وَحْدَهُ كَفَرْتُمْ وَإِن يُشْرَكْ بِهِ تُؤْمِنُوا فَالحُكْمُ لِلَّهِ العَلِيِّ الكَبِيرِ﴾[4] شما در دنيا طوري بوديد وقتي نام خدا بود دين خدا بود انبياي الهي مطرح مي‌شد شرك مي‌ورزيديد و مي‌گفتيد اينها افسانه است وقتي سخن از كفر و ارتداد و الحاد مطرح مي‌شد شما آنجا حضور فعال داشتيد و حجت خدا هم بر شما بالغ شد امروز ديگر درخواست شما مستجاب نمي‌شود اين يكي از آن موارد پنج‌گانه است مورد ديگري كه آنها درخواست رجوع كردند و پاسخ منفي شنيدند اين است كه آيه 37 سورهٴ مباركهٴ «فاطر» به اين صورت آمده است آيه 36 و 37 ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لاَ يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلاَ يُخَفَّفُ عَنْهُم مِنْ عَذَابِهَا كَذلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ ٭ وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ﴾ استغاثه مي‌كنند با صراخ و دعوت به كمك و نجات خواهي مي‌گويند: ﴿وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحاً غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ﴾ اين درخواست رجوع كفار است از جهنم به دنيا پاسخي كه مي‌شنوند اين است كه ﴿أوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم مّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ﴾ ما عمر طولاني به شما داديم حوادث فراواني هم براي شما روشن شد راه براي تذكره و يادآوري شما فراهم بود ﴿أوَ لَمْ نُعَمِّرْكُم مّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ﴾ پس ﴿فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَصِيرٍ﴾ كه پاسخ منفي مي‌شنوند مي‌فرمايند راه براي رجوع به دنيا بسته است بار ديگر در سورهٴ مباركهٴ «سجده» الم سجده نه حم سجده كه سي و دومين سوره از سُوَر قرآن است آيه دوازده به بعد اين است كه ﴿وَلَوْ تَرَي إِذِ الُمُجْرِمُونَ نَاكِسُوا رُؤُوسِهِمْ عِندَ رَبِّهِمْ رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا فَارْجِعْنا نَعْمَلْ صَالِحاً إِنَّا مُوقِنُونَ﴾ ﴿وَلَوْ شِئْنَا لآتَيْنَا كُلَّ نَفْسٍ هُدَاهَا وَلكِنْ حَقَّ القَوْلُ مِنِّي لأَمْلأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ﴾ ﴿فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هذَا إِنَّا نَسِينَاكُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الخُلْدِ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ كه بعدش سجده واجب دارد آنها مي‌گويند برگردانيد ما را ذات اقدس الهي مي‌فرمايد كه ما از راه اختيار شما را آزاد گذاشتيم ولي عقل و فطرت از درون وحي و نبوت از بيرون حجت خدا بر شما تمام شده هر چه انبياي ما گفتند شما نفي كرديد و انكار كرديد ﴿فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُم﴾ اين خطر فراموشي عمدي شما را الآن بايد ادراك بكنيد اين در سورهٴ مباركهٴ «سجده» چون در تفسير قرطبي آيه محل بحث يعني ﴿أخِّرْنَا إِلَي أجَلٍ﴾ اين را هم جزء آن موارد شمردند تا كنون سه مورد خوانده شد اين آيه سوره «ابراهيم» كه مربوط به آن جريان نيست ايشان به آن جريان ضميمه كردند شده چهار مورد مانده پنجمين مورد در مورد پنجم همان است كه خداي سبحان پاسخ منفي به اينها مي‌دهد مي‌فرمايد كه جا براي اين حرفها نيست ديگر حرف نزنيد و اينها هم ديگر ساكت شدند آنها كه پاسخ منفي شنيدند ديگر حرف نزدند در آن زمينه گفتند ما را برگردانيد ذات اقدس الهي فرمود كه ﴿اخْسَئُوا﴾[5] همان سخني كه به كلب مي‌گويند كه او ساكت باشد وقتي سخن ﴿اخْسَئُوا﴾ را شنيدند ديگر حرف نزدند چيزي به تعبير جناب قرطبي خداي سبحان از اينها نقل نكرده است بعد از آن جريان ﴿اخْسَئُوا﴾ كه اين آيه معروفي هم است كه اينها در خواست.

پرسش ...

پاسخ: بله؟ سوره؟ بله «مؤمنون» بله.

﴿ألَمْ تَكُنْ آيَاتِي تُتْلَي عَلَيْكُمْ فَكُنتُم بِهَا تُكَذِّبُونَ﴾ آيه 105 سوره مباركه «مؤمنون» ﴿ قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْماً ضَالِّينَ ٭ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ﴾ در اينجا هم درخواست رجوع الي الدنيا كردند پاسخي كه مي‌شنوند ﴿قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلاَ تُكَلِّمُونِ﴾[6] همان سخني كه به كلب مي‌گويند كه «اخسئ» ساكت باش از آن به بعد ديگر اينها حرفي نزدند ديگر درخواست رجوع و رد الي الدنيا و اينها را مطرح نكردند ﴿قَالَ اخْسَئُوا فِيهَا وَلاَ تُكَلِّمُونِ ٭ إِنَّهُ كَانَ فَرِيقٌ مِنْ عِبَادِي يَقُولُونَ رَبَّنَا آمَنَّا فَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا وَأَنتَ خَيْرُ الرَّاحِمِينَ ٭ اتَّخَذْتُمُوهُمْ سِخْرِيّاً﴾[7] شما در دنيا بندگان مؤمن و وارسته ما را به مسخره گرفته بوديد و دين را اسطوره و فسانه مي‌پنداشتيد خب فتحصل در اين موارد پنج‌گانه‌اي كه قرطبي نقل كرده چهار موردش درست است يك موردش كه محل بحث است يعني در سوره «ابراهيم» اين با جريان دنيا هماهنگ است نه با جريان آخرت حالا ممكن است آيات ديگري هم باز در قرآن كريم باشد كه از در خواست رجوع كفار سخن به ميان آورده باشد ولي پايان‌بخشش همان ﴿اخْسَئُوا فِيهَا وَلاَ تُكَلِّمُونِ﴾ است خب.

پرسش ...

پاسخ: نه درباره آنها كه گرفتار عذاب‌اند ممكن است كه درخواست نجات و تخفيف بكنند اما رجوع الي الدنيا از آنها نقل نشده خب.

پرسش ...

پاسخ: ممكن است در حالت احتضار اين كار باشد يا برزخ اين كار باشد ولي قرآن معمولاً از كفار نقل مي‌كند خوب.

مطلب ديگر اينكه ﴿وَسَكَنتُمْ فِي مَسَاكِنِ الَّذِينَ ظَلَمُوا﴾ اين بحثش گذشت ﴿وَقَدْ مَكَرُوا مَكْرَهُمْ وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُم﴾ اين را جناب امين الاسلام مي‌فرمايد: ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُم﴾ يعني «عندالله جزاء مكرهم»[8] اين نيازي به حذف مضاف و تقدير و تأويل نيست كه جزاي مكر اينها پيش خداست خير مي‌خواهد بفرمايد كه مكر اينها اثر ندارد چرا؟ زيرا ذات اقدس الهي كنار اينها در حضور اينها در پشت درهاي بسته با خبر است ﴿وَهُوَ مَعَهُمْ إِذ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَي مِنَ القَوْلِ﴾[9] بنابراين كاري اينها نمي‌توانند انجام بدهند نه «عند الله جزاء مكرهم» مرحوم امين الاسلام هم اين آيه محل بحث را به عنوان حذف مضاف تفسير كردند ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُم﴾ هم آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «شوري» هست او را هم همين كار را كردند آيه 22 سوره «شوري» آن هم همين كار را كردند 22 سوره «شوري» اين است كه ﴿تَرَي الظَّالِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا كَسَبُوا﴾ ايشان فرمودند كه اينها اشفاقشان و احساس درد و رنج و ناگواريشان از ﴿مِمَّا كَسَبُوا وَهُوَ﴾ يعني جزاء ﴿مِمَّا كَسَبُوا وَهُوَ وَاقِعٌ بِهِم﴾ نه «ما كسبوا واقع بهم» آنجا هم مضاف محذوف است سِرّش آن است كه اگر روشن شد جزا عين عمل است ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[10] و همين عمل به آن صورت درمي‌آيد ديگر نيازي به حذف مضاف نيست خود اين عمل هست كه ﴿وَاقِعٌ بِهِم﴾ خود اين عمل است كه ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُم﴾ نه اينكه جزاء چيز ديگري باشد غير از عمل جزا غير از عمل باشد آن جزاي فقهي و حقوقي است كه الآن بحث مي‌شود اما جزاي كلامي و حكمي عين عمل است كه الآن درباره مطلب دوم توضيح داده مي‌شود غرض اين است كه اين دو تا فرمايش مرحوم امين الاسلام كه هم مقام بحث را كه ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُم﴾ گفتند عند الله جزاء مكرهم اين ناتمام است چه اينكه آيه 22 سوره «شوري» را كه فرمود: ﴿وَهُوَ وَاقِعٌ بِهِم﴾ يعني جزائه واقع بهم نه خود او اين هم ناتمام است اگر عمل به اين صورت درمي‌آيد پس در حقيقت خود عمل است كه ﴿وَهُوَ وَاقِعٌ بِهِم﴾ يا ﴿مِمَّا كَسَبُوا﴾.

پرسش ...

پاسخ: چه لزومي دارد اگر خود عمل به اين صورت.

پرسش ...

پاسخ: بله اما آنجا مي‌فرمايد كه ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾[11] در خيلي از جاها دارد كه ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[12] يعني هماني كه شما انجام داديد همان را هم مي‌چشيد ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُم﴾ اين دعاي نوراني صحيفه‌سجاديه در به عنوان ختم قرآن را كه ملاحظه مي‌فرماييد بعد از ختم قرآن خوب خواندن آن دعا مستحب است و حضرت در آن دعا دارد كه «صارت الاعمال قلائد في الأعناق»[13] خود عمل قول مي‌شود گردنگير آدم «وصارت الاعمال قلائد في الأعناق» خود عمل است به اين صورت ظاهر آيه‌اي كه ﴿من يعمل مثقال ذرة خيراً يره﴾[14] يعني يره همان خير را آن عمل را چرا ما بگوييم چيزي در تقدير است ﴿و من يعمل مثقال ذرة شراً يره﴾[15] يعني همان را كه عمل كرد مي‌بيند منتها اين عمل به اين صورت خاص در مي‌آيد حذف مضاف حذف متعلق و مانند آن همه اينها دليل مي‌طلبد اگر دليلي بر حذف نباشد و خود ظاهر قابل توجيه باشد خوب حجت است.

در اينجا فرمود كه ﴿وَعِندَ اللَّهِ مَكْرُهُم﴾ يعني خود مكر مكر اينها پيش ذات اقدس الهي حاضر است مي‌ماند مسئله كيفر كه در بحث ديروز اشاره شد كيفر و انتقام الهي چند قسم است فرمود: ﴿فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ مُخْلِفَ وَعْدِهِ رُسُلَه إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ انتقام فقهي و حقوقي در دنيا يك مطلب است انتقام كلامي در آخرت مطلب ديگر است بيان ذلك اين است كه آنها كه اشكال مي‌كردند مي‌گفتند انتقام براي تشفي است و ذات اقدس الهي منزه از تشفي است براي اينكه آزرده نمي‌شود نظير مظلوم تا براي تشفي خود انتقام بگيرد غافل از اين بودند كه انتقامهاي الهي براي حفظ دين و قانون و نظم جامعه و امنيت مردم است نظير انتقامي كه دستگاه قضايي از تبهكار مي‌گيرد نه انتقامي كه مظلوم از ظالم مي‌گيرد مظلوم از ظالم براي تشفي و تسلي و مانند آن است اما دستگاه قضايي وقتي از مجرم انتقام مي‌گيرد براي اينكه جرم‌زدايي بكند و امنيت جامعه را حفظ بكند خوب مظلوم خودش در جريان فردي خوشحال مي‌شود آن را قرآن كريم فرمود كه در آن روز ﴿وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ﴾[16] آن هست اما ﴿وَيَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِينَ﴾ نه يشفي الصدور قلب خدا وقتي كه مظلوم مي‌بيند كه حق او گرفته شده و از ظالم انتقام گرفته شده خوب قلب او هم متشفي مي‌شود ولي دستگاههاي قضايي براي برقراري عدل و نظم جامعه انتقام مي‌گيرد.

مطلب ديگر اين است كه اينكه در بحثها و مسائل حقوقي در كنار فقهي قرار مي‌گيرد نه براي آن است كه فقه در قبال حقوق باشد فقه زير مجموعه حقوق است يكي از بخشهاي فقه همان حقوق است لكن براي اهميت مسئله و موضوع و محمول خاص داشتنش مسئله حقوقي را از مسئله فقهي كه مربوط به احكام عبادي و فردي است جدا مي‌كند ولي زيرمجموعه فقه است بالأخره در جريان مسائل حقوقي در دنيا دستگاه قضايي كه ذات اقدس الهي به عنوان قصاص، حدود، ديات دستور داده است از تبهكار انتقام بگيريد براي اينكه جرم برطرف بشود اين درست است اما حالا اگر چنانچه به لحاظ آخرت مطرح بشود و جرمي مرتكب شده كسي مرتكب جرمي شده و كسي هم باخبر نبوده حالا چه جرم فردي چه جرم جمعي در اين گونه از موارد در قيامت بايد ظهور بكند آن كسي كه به دستگاه قضايي خودش را معرفي كرده و كيفر دستگاه قضايي اسلام را پذيرفته با توبه همراه بود اين ان‌شاءالله در قيامت كيفري ندارد براي اينكه پاك شده اما اگر كسي دستگاه قضايي او را گرفته دستگير كرده حكم الهي را بر او جاري كرده و او هم چنان معاندانه با اين حكم برخورد كرده هرگز تن در نداده و راضي به حكم الهي نبوده اين خسر الدنيا والاخرة است در آخرت هم معذب است خب انتقام كلامي مربوط به آن آثار تكويني است پس مطلب اول اين شد كه حقوق جزء زيرمجموعه فقه است منتها براي اهميتي كه دارد جداگانه گفته مي‌شود فقهي و حقوقي دوم اين است كه انتقام دستگاه قضايي كه در حدود و ديات و اينها مطرح است براي تشفي نيست براي تأمين امنيت و عدل است و جرم‌زدايي سوم اينكه مسئله كلامي انتقام كلامي كه از اسماء حسناي خداي سبحان است كه او منتقم است غير از انتقام حقوقي است انتقام كلامي مربوط به بين خود انسان است و ذات اقدس الهي چه در دنيا چه در آخرت خداي سبحان در جريان آخرت اين انتقامها را خواهد گرفت و انتقامي كه خداي سبحان مي‌گيرد با رحمت الهي منافاتي ندارد چون در جريان انتقام ملاحظه فرموديد دو اشكال بود يك اشكال اينكه انتقام براي تشفي است و خداي سبحان منزه از تشفي است دوم اينكه انتقام منافي با رحمت است و خدا ارحم الراحمين است آن اولي پاسخش داده شد اما دومي رحمت الهي رحمت عاطفي نيست همان خدايي كه ارحم‌الراحمين است فرمود: ﴿وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ المُؤْمِنِينَ﴾[17] ﴿وَلاَ تَأخُذْكُم بِهِمَا رَأفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[18] رحمت الهي در مسلمان است در كافر است در حيوانات هم هست اما رحمت عقلي در همه نيست رحمت عقلي از عقل فتوا مي‌گيرد رحمت عاطفي از ضعف نفس هم گاهي فتوا مي‌گيرد يا از عواطف فتوا مي‌گيرد رحمت عقلي وقتي عقل دستور قساوت مي‌دهد مي‌شود ﴿أشِدَّاءُ عَلَي الكُفَّارِ﴾[19] وقتي دستور رحمت مي‌دهد مي‌شود ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُم﴾[20] اين‌چنين نيست كه رحمت مؤمن رحمت عاطفي باشد هرجا عقل دستور قساوت داد مي‌شود ﴿أشِدَّاءُ عَلَي الكُفَّارِ﴾ و همين اين نسبت به نظام كلي رحمت است و هرجا دستور مهرباني داد مي‌شود ﴿رُحَمَاءُ بَيْنَهُم﴾ در جريان ذات اقدس الهي همين طور است خدا با اينكه بالمؤمنين رئوف و رحيم است ارحم الراحمين است فرمود به اينكه مبادا در اجراي حدود شما اظهار عجز كنيد اظهار عاطفه و رحمت كنيد ﴿وَلاَ تَأخُذْكُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾ اين رأفت را در صله رحم و ديد و بازديد و امر به معروف و نهي از منكر داشته باشيد نه رحمت را در دين خدا پياده كنيد كه اينجا بخواهيد گذشت داشته باشيد شما در روابط اجتماعيتان، تجاريتان گذشت داشته باشيد كه دعوا نشود نه اينكه اگر كسي دين خدا را حكم خدا را زير پا گذاشته حالا حد الهي دارد جاري مي‌شود رحمت الهي را هزينه كنيد اينجا نيست ﴿وَلْيَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ المُؤْمِنِينَ﴾[21] ﴿وَلاَ تَأخُذْكُم بِهِمَا﴾[22] درباره زانيه و زاني ﴿ رَأفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ﴾[23] بنابراين رحمت عقلي غير از رحمت عاطفي است خدا در عين حال كه رحيم است مع‌ذلك فرمود: ﴿إِنَّا مِنَ المُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ﴾[24] خوب حالا اين مجرم خدا بخواهد از او انتقام بگيرد انتقامش چه سنخ است در قيامت انتقام تشفي كه مطلقا نيست چه در دنيا چه در آخرت اين يك انتقام حقوقي در دنيا معنا دارد در آخرت كه معنا ندارد اين دو مطلب پس انتقام آخرت چه نحو خواهد بود؟ اين همان وجه سوم و چهارمي بود كه در بحث ديروز گذشت نظير انتقامي كه طبيب از بيمار بگيرد سخن در اين نيست كه آن كاري كه طبيب مي‌كند به آن مي‌گويند الطبيب المنتقم انتقمت الطبيب ينتقم الطبيب سخن از استعمال اين واژه نيست سخن اين است كه اگر كسي به شفاي شافي گوش نداد گرفتار درد مي‌شود قرآن كريم شفاست ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ القُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾[25] خوب اگر كسي داروي شفابخش را مصرف نكرد دردش زياد مي‌شود آنها كه ﴿فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾[26] هستند ﴿فَزَادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً﴾[27] خواهد بود اين شفاء را عمل نكرد دادش در مي‌آيد و معذب مي‌شود و بالاتر از آن مسئله ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أمْوَالَ اليَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾[28] است كه انتقامي است كه ولي از كودك بازيگوش مي‌گيرد كه از كودك بازيگوش انتقام مي‌گيرد به اين صورت است كه اگر به اين بچه گفت بود كه اگر كنار بخاري هستي دست به شعله بخاري نزن اين شعله گرچه خوش‌رنگ است ولي سوزنده است اگر او نافرماني كرد دست زد دست زدن همان و سوختن همان اين وجه سوم و چهارم براي تبيين انتقام الهي است در آخرت وگرنه در دنيا همان صبغه حقوقي خودش را دارد البته در دنيا آن عذابهاي انتقام سوم و چهارم هم كم و بيش هست خب.

پرسش ...

پاسخ: بله البته خود اين چون اين ديگر بر آدم واجب كه است اين حق انسان است نه تكليف انسان وقتي حق انسان بود مي‌تواند صرف نظر كند براي اينكه اينها اگر عفو مي‌كردند آثارش بيشتر بود وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) بعد از آن جريان هاي فراواني كه كفار مكه عليه ايشان اعمال كردند در فتح مكه فرمود: «اذهبوا فأنتم الطُلَقاء»[29] اين خيلي اثر گذاشته اين «اذهبوا فأنتم الطُلقاء» به كساني فرموده بود كه سيزده سال عليه وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ظلم كردند تخريب كردند سب و شتم داشتند عده‌اي را زدند و مانند آن.

پرسش ...

پاسخ: بله خوب.

پرسش ...

پاسخ: نه ديگر اين تعذيبش همين است تعذيبش همين است اثر وضعي نه يعني خودكار بي‌نياز به فاعل اين‌چنين نيست همه اينها مخلوق خدايند يك تأثير برخي تأثّر برخي با اراده الهي تنظيم مي‌شود و اين‌چنين نيست كه اگر يك وقتي خداي سبحان بخواهد چيزي را بر چيزي غالب كند اين شيء امتناع داشته باشد مجموعه آسمان و زمين مطيع خدايند ﴿فَقَالَ لَهَا وَللأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أتَيْنَا طَائِعِينَ﴾[30] آسمان و زمين مي‌گويند ما تابعيم و طاعئيم دستوري كه شما داديد ما امتثال مي‌كنيم اما «بالطوع و الرغبة ﴿أتَيْنَا طَائِعِينَ﴾» لذا جميع موجودات به تدبير الهي كار انجام مي‌دهند نه خودكار باشند خودكفا باشند اينها مبادي قابلي‌اند نه مبدأ فاعلي مبدأ فاعلي فقط ذات اقدس الهي است.

پرسش ...

پاسخ: شفاعت؟

پرسش ...

پاسخ: خوب معنايش امين است سمعه و سهل براي اينكه راه توبه را براي هميشه باز گذاشته است خيلي از موارد است كه فرشتگان نمي‌نويسند تا اين شخص توبه كند اين مي‌شود سهله ديگر اما حالا اين ديگر حالا با ناپرهيزي خود آدم بعد از اينكه بارها خداي سبحان به او مهلت داد منافات ندارد كه در تمام اين مواردي كه خوانده شده خداي سبحان احتجاج مي‌كند مي‌فرمايد ما مدتها به شما مهلت داديم ﴿وَتَبَيَّنَ لَكُم﴾ براي شما روشن شد كه پايان ظلم چيست ما داستان ظالمان را هم گفتيم شما هم از نزديك اوراق اينها را ورق زديد و ديديد كه چه گذشت باز مع‌ذلك حرف انبيا را پشت سر گذاشتيد ﴿نَبَذَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِم﴾[31].

پرسش ...

پاسخ: همين ديگر آن البته انسان كامل مثل ..؟ انتهاي نوار

در جريان ﴿وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الجِبَالُ﴾ جناب فخررازي دو مطلب را ذكر كردند يكي اينكه اين ﴿وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الجِبَالُ﴾ را گفتند اين مبالغه است يعني مكرشان هر اندازه بزرگ هم باشد نزد خداست نمي‌تواند بدون اذن خدا اثر كند كه اين كنايه از عظمت مكر آنهاست نظير آنچه كه در سوره مباركه «سجده» آيه ﴿يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ﴾ آمده است در سوره مباركه «شوري» آيه پنج اين است ﴿تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ وَالمَلاَئِكَةُ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِم﴾ در هنگام نزول وحي آن قدر بر آسمان سنگين است كه گويا آسمان مي‌خواهد تكه تكه بشود يك بخشي از تمثيل در سوره مباركه «حشر» است كه فرمود: ﴿لَو أنزَلْنَا هذَا القُرْآنَ عَلَي جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ﴾[32] اين براي زمين است و سلسله جبال مي‌فرمايد وقتي از بالا دارد مي‌آيد مثل اينكه آسمانها مي‌خواهد بتركد ﴿تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ﴾ وقتي دارد وحي مي‌آيد عظمت وحي اين است اين انسان كامل معصوم كه وحي مي‌گيرد هم از سماوات مستحكم‌تر است هم از جبال وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) كه حقيقت وحي را دريافت مي‌كرد نه تفطّر سماوات را داشت نه تخشّع و تصدّع جبال را فرمود وحي به قدري مهم است كه ﴿لَو أنزَلْنَا هذَا القُرْآنَ عَلَي جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ﴾[33] ولي وجود مبارك حضرت تحويل مي‌گرفت از بالا هم وقتي مي‌خواهد نازل بشود ﴿تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِن فَوْقِهِنَّ﴾ وقتي از بالا مي‌خواهد نازل بشود ولي حضرت تحويل مي‌گرفت البته برخي از مراحل وحي براي خود حضرت هم دشوار بود خوب اين ﴿لِتَزُولَ مِنْهُ الجِبَالُ﴾ را احتمال اولي را كه جناب امام رازي نقل مي‌كند اين است احتمال دوم اين است كه اين ان نافيه باشد نظير ﴿وَمَا كَانَ اللّهُ لِيُطْلِعَكُمْ عَلَي الغَيْبِ﴾[34] است ﴿وَإِن كَانَ﴾ يعني ما كان يعني مكر اينها نمي‌تواند آن اثر را داشته باشد كه كوهها را بلرزاند منظور از جبال امر دين است دين كالجبل الراسخ است مكر آنها نمي‌تواند جبال را بلرزاند ﴿وَإِن كَانَ مَكْرُهُمْ لِتَزُولَ مِنْهُ الجِبَالُ﴾ كه تزولُ بخوانيم نه تزولَ يعني ما كان ﴿ما كان﴾ مكرهم اين جور نيست كه جبال از او زائل بشود اين دو وجه را ايشان ذكر كردند خوب البته اولي همان وجه اولي به نظر مي‌رسد مطلب ديگر اين است كه اين انتقامي را كه ذات اقدس الهي مي‌خواهد بگيرد چه‌زمان است ﴿إِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ ذُو انتِقَامٍ﴾ چه‌وقت انتقام مي‌گيرد؟ ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ روزي كه وضع نظام عوض بشود زمين به زميني ديگر تبديل بشود آسمانها به آسمانهاي ديگر تبديل بشود در اينجا جناب فخر رازي و عده‌اي از مفسران ديگر گفتند تبديل دو قسم است همين دو حرفي كه يكي از ابن عباس نقل شده است يك از ابن مسعود ابن عباس مي‌گويد منظور از تبديل زمين تبديل صفت زمين است گوهر زمين ذات زمين محفوظ است اوصافش عوض مي‌شود كوهها كوبيده مي‌شوند دره‌ها هموار مي‌شوند بعد جنگلها صاف مي‌شوند آجام و عضوات و اينها صاف مي‌شوند كه ﴿لاَّ تَرَي فِيهَا عِوَجاً وَلاَ أمْتاً﴾[35] پس ذات زمين محفوظ است صفت زمين عوض مي‌شود اين سخني است كه از ابن عباس رسيده است و مورد پذيرش عده‌اي است وجه ديگر سخني است كه از ابن مسعود رسيده است و مورد قبول عده‌اي ديگر است كه ذات زمين عوض مي‌شود نظير ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[36] وقتي اين جلود به صورت خاكستر در آمد ما جلود تازه‌اي مي‌رويانيم ﴿لِيَذُوقُوا العَذَابَ﴾[37] خوب اين جلد غير از آن جلد است ولي تبديل شده آنهاست آنها مي‌گفتند كه تبديل زمين از سنخ تبديل سيئات بالحسنات است كه خداي سبحان ﴿يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِم حَسَنَاتٍ﴾[38] كه ذات محفوظ است صفت عوض مي‌شود اينها مي‌گويند از سنخ ﴿بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾ است هر دو طرف كه يكي حرف ابن عباس است يكي حرف ابن مسعود شواهدي دارند از قرآن و از روايات در ذيل اين آيه روايت فراواني است كه ملاحظه مي‌كنيد در بخشي از آن روايات دارد كه زمين تبديل مي‌شود «خبزة نقية يأكل الناس منها»[39] يعني اين كره زمين تبديل مي‌شود به كره نان كه اهل محشر از اين استفاده مي‌كنند تا حساب تمام بشود وقتي از ائمه (عليهم السلام) سؤال مي‌كنند مگر در قيامت هم باز احتياج به غذا هست؟ فرمود انسان در هر نشئه‌اي باشد غذا مي‌خواهد خب در جهنم كه بدتر از صحنه قيامت است آنها بالأخره طعامشان زريع است ﴿لاَ يَأكُلُهُ إِلاَّ الخَاطِئُونَ﴾[40] هست ﴿لَيْسَ لَهُمْ طَعَامٌ إِلاَّ مِن ضَرِيعٍ﴾[41] است آب هم مي‌خواهند و به اينها شراب حميم مي‌چشانند و مانند آن خوب در جهنم اينها احتياج به غذا دارند چه برسد به صحنه قيامت زمين تبديل مي‌شود به «خبزة نقية» نه مواد خوراكي روي زمين مي‌آيد نه خود كره ارض تبديل مي‌شود به «خبزة نقية» يك بيان نوراني از امام سجاد (سلام الله عليه) نقل شده است كه زمين تبديل مي‌شود «الي ارضٍ لم يعصي عليها» يعني روي آن هيچ معصيت نشده خوب اين تبديل كه با رانش زمين حاصل است گاهي كوه را مي‌كوبند دره مي‌كنند گاهي مي‌بينيد بيابان خيابان مي‌شود گاهي خيابان بيابان مي‌شود گاهي مأمور مخروب مي‌شود مخروب مأمور مي‌شود گاهي با سيل و زلزله جابه‌جا مي‌شود اين هر روز است اين تبديل وصفي اما كل زمين تبديل وصفي بشود يكجا البته اين جزء اشراها الساعه است اگر منظور از اين تبديل، تبديل جوهر باشد كه جوهر زمين عوض بشود به زمين ديگر آن گاه سؤالات فراواني درباره معاد مطرح است يكي اينكه اينها در ظرف تبديل كجا هستند اين بشري كه زنده شد ﴿فَإِذَا هُم مِنَ الأَجْدَاثِ إِلَي رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ﴾[42] اينها كجا هستند؟ اين را در روايات از ائمه (عليهم السلام) سؤال كردند چون راويان و سائلان يك سنخ نبودند و يك سطح نبودند بعضيها مسائل فقهي را سؤال مي‌كردند بعضيها مسائل كلامي را سؤال مي‌كردند بعضيها مسائل تفضيلي را سؤال مي‌كردند در اين تفسير شريف كنزالدقائق چند صفحه روايت فراواني هست البته در تفسيرهايي كه معاد هست براي جميع روايات، روايات فراواني دارند اما ايشان اين روايت را نقل مي‌كند كه از امام (سلام الله عليه) سؤال كردند كه اگر زمين تبديل مي‌شود به زمين ديگر اينها در اين دالان انتقالي كجا هستند؟ چه مي‌كنند؟ وقتي تبديل مي‌شود به ارض ديگر اينها چه كار مي‌كنند؟ حضرت فرمود كه اينها مهمانان الهي‌اند «فهم اضياف الله» ابو ايوب انصاري كه تفسير كنز‌الدقائق جلد هفت صفحه 92 «روي ان ابوايوب الانصاري قال أتي النبي (صلّي الله عليه و آله و سلم) حبر من اليهود فقال ارأيت اذ يقول الله تعالي في كتابه ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾» در اين نشئه جابه‌جايي «فأين الخلق عند ذلك» بخواهد زمين تبديل بشود به زمين ديگر در اين حالت انتقالي و تبديل مردم كجايند «فقال (صلّي الله عليه و آله و سلم) اضياف الله‌»اند اينها مهمانان الهي‌اند اين روايت كجا آن روايتهاي ظاهري كجا «فلن يعجزهم ما لديه» آنچه كه نزد خداست براي اين انسانها كافي است اينها مهمانان الهي‌اند خوب آن وقت صدها مشكل در تبديل زمين هست بالأخره اين زمين بايد شهادت بدهد يا بايد شكايت بكند يا بايد حاضر بشود براي او اينها مسائل بكر و دست نخورده است مثل مسئله‌اي كه الآن فرض كنيد در مريخ هست و كسي هم از آن خبر ندارد نمي‌شود گفت جريان معاد يك چيز شفاف و روشني است وقتي آدم وارد مي‌شود مي‌شود سؤال‌انگيز سؤال‌انگيز خيلي زحمت بكشد تازه سؤال را بفهمد بهترين راه اين است كه آمنا و صدقنا هرچه فرمودند علي الرأس و العين و ما معتقديم تمام انسان با تمام ذرّات بدنشان عين آن محشور مي‌شوند اما اين همان اعتقاد اجمالي عوامانه‌اي است كه ما داريم و بيش از اين هم مقدور ما نيست ولي وقتي وارد بشويم مي‌بينيم تلّي از سؤالات آدم را سؤال‌پيچ مي‌كند كه چه وقت مي‌شود چطور مي‌شود خوب ماها قبل از تبديل از زمين بر مي‌خيزيم پس ما همانيم بعد از تبديل بر مي‌خيزيم پس ما هم تبديل شده‌ايم حين تبديل بر مي‌خيزيم اين يعني چه؟ اين سؤال را ابو ايوب نكرد آن حبر نكرده‌اند سؤال كردند مردم در حين تبديل كجا مي‌روند خوب اي كاش سؤال مي‌كرديد اين مردمي كه زنده شدند قبل از تبديل زنده شدند بعد از تبديل زنده مي‌شوند با تبديل زنده مي‌شوند؟ اگر قبل از تبديل زنده بشوند از همين زمين بر مي‌خيزند بعد از تبديل زنده بشوند از زمين مبدّل برمي‌خيزند پس اين انسانها غير از آن انسانها هستند لحظه به لحظه معماست آدم هرچه جلوتر مي‌رود مي‌بيند مشكلات تفضيلي بيشتر است اول و وسط و آخر وظيفه ما اين است كه بگوييم «آمنا بجميع ما جاء بالنبي بظاهره و باطنه في المبدأ و المعاد» اين عقيده ما منتها در مطالب علمي هرچه فهميديم مطابق بود با وحي حنيئاً لنا مخالف بود كه مضروب به علي الجدار است اين گونه از سؤالها چند تاست معناي روايت نوراني امام سجاد (سلام الله عليه) كه زمين تبديل مي‌شود «الي ارضٍ لم يعصي عليها» يعني چه؟ اين بارها به عرضتان رسيد اين الآن مثلاً روزانه حداقل ده هزار طلبه درباره اين سه چهار خط دارند بحث مي‌كنند يا برائت است ﴿وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ﴾ است و «رُفِعَ عن امتي»[43] يا استصحاب است «لا تنقض اليقين»[44] يا بعض قواعد ديگر كل اصول را شما بررسي كنيد ده خط نمي‌شود و روزانه به طور الهي ده هزار فكر دارد روي آن كار مي‌كند وقتي به دست اين هفت هشت خط به دست فحول از علما برسد اين بركات را دارد اينها بركات دور است اما خوب آيات ديگر هم نور است ديگر آن احاديث ديگر هم نور است ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ الأَرْضُ غَيْرَ الأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ هم نور است.

پرسش ...

پاسخ: نه خوب آن مدت كوتاهي بحث مي‌كند بعد نتايج فراواني هم مي‌گيرند الآن روزانه ده هزار نفر دارند اصول مي‌خوانند، فقه مي‌خوانند اين ده هزار نفر حداكثر سرمايه اينها ده خط نمي‌شود و كار بسيار خوبي هم مي‌كنند براي اينكه اينها پرورنده است فقه كه بدون اصول نمي‌شود ولي اينها هست آيات ديگر هم هست ﴿يَوْمَ تُبَدُّلُ﴾ الآن شما يك قدري جلوتر مي‌رويد مي‌بينيد انباري از سؤالات است بدون جواب چون روي آن كار نشده ديگر لحظه به لحظه اين سؤالات آدم را درگير مي‌كند زمين تبديل مي‌شود «الي ارضٍ لم يعصي عليها» يعني چه؟ مگر كدام زميني است كه روي آن گناه نشده باشد؟ اين مي‌خورد با توجيه دومي كه ابن مسعود دارد كوهها را مي‌كوبند صاف مي‌كنند مي‌بينيد يك قدري آدم جلوتر برود در صورتي كه دست به ظاهر قرآن نزند مي‌بيند متحير مي‌شود اگر بخواهيم دست بزنيم و تأويل بكنيم بله اما وقتي يك كمي جلوتر برويم دست به ظاهر قرآن نزنيم مي‌بينيم ناچاريم آنجا ساكت بشويم قرآن دارد به اينكه از شما سؤال مي‌كند وقتي مي‌خواهد قيام بكند اين كوهها چه مي‌شود ﴿وَيَسْألُونَكَ عَنِ الجِبَالِ فَقُلْ يَنسِفُهَا رَبِّي نَسْفاً ٭ فَيَذَرُهَا قَاعاً صَفْصَفاً﴾[45] خب اينها را آدم مي‌فهمد قبل از اين فرمود كه روزي كه جبال ﴿كَالعِهْنِ المَنفُوشِ﴾[46] مي‌شود يعني مثل پنبه زده شده اين جبالي كه خيلي قرص و ستبر بود مثل پنبه زده شده مي‌شود اين را هم باز هم مي‌فهمد يك قدري جلوتر مي‌رويم مي‌بينيم كه اين جبال اينها مثل تل از شن هستند ﴿وَكَانَتِ الجِبَالُ كَثِيباً﴾[47] كثيب است يعني مثل اين شن شما كوه مي‌بينيد كه مستحكم است كه با كلنگ و اينها مشكل مي‌شود از آن كَند اما وقتي گردباد آمد يك مقدار شنها را روي هم جمع كرد يك تپه شن درست كرد خوب اين خيلي سهل است ديگر فرمود كوههايي كه فعلاً ستبر است در هنگام قيامت كثيب است ﴿كَثِيباً مَّهِيلاً﴾ اينها را هم مي‌فهميم اينها كاملاً قابل فهم است بعد يك قدري جلوتر مي‌بينيم اينجا ايست بازرسي است ﴿وَسُيِّرَتِ الجِبالُ فَكَانَتْ سَرَاباً﴾[48] كوهها مي‌روند و مي‌روند مي‌روند ﴿فَكَانَت﴾ نه «صارت» معلوم مي‌شود كوهي در كار نبود سراب بود نه «فصارت» اينها مي‌گويند كانت يعني «صارت» يعني مشكل خودمان را بر آيه حمل مي‌كنيم فرمود: ﴿وَسُيِّرَتِ الجِبالُ فَكَانَتْ سَرَاباً﴾ معلوم مي‌شود سراب بود كوهي در كار نبود شما كوه خيال مي‌كردي اين يعني چه؟ مي‌بينيد اگر اين آيات مطرح بشود آنچه فقط نصيب ماست معماست و سؤال مدام ناچاريم يا بگوييم تلاوت بكنيم ثواب ببريم كه آن البته حق است يا بگوييم تأويل بكنيم يا بگوييم فهمش به ما چه اين است كه كتاب بكر است خوب آن وقت درباره اين گونه از مسائل درباره آسمانها هم همين طور است فرمود الآن آسمانها بسته است براي شما نمي‌توانيد ﴿لاَ تَنفُذُونَ إِلاَّ بِسُلْطَانٍ﴾[49] اما و در جريان آسمانها فرمود وقتي ما درباره آسمانها دخل و تصرف كرديم ﴿فَكَانَتْ أبْوَاباً﴾[50] نه لها ابوابٌ كل آسمانها مي‌شود در براي همه راه باز است اين كجاست؟ اين چيست؟ اين چطور مي‌شود از آن طرف مي‌فرمايد به اينكه ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَت﴾[51] هست ﴿وَإِذَا النُّجُومُ انكَدَرَت﴾[52] هست همه اينها ريخته مي‌شود بساطشان جمع مي‌شود بعد در مي‌شود چه چيزي در مي‌شود كجا در مي‌شود اين است كه حرفهاي ابن عباس كه مي‌گويد ذات محفوظ است و صفت تبديل مي‌شود يا ابن مسعود كه مي‌گويد ذات عوض مي‌شود اينها حرفهاي خيلي ابتدايي است اگر نظير همين فقه و اصول كسي ده بيست سال كار اجتهادي بكند روي اين آيات بله نظير «لا تنقض» يك چيزي گيرش مي‌آيد اما همين جوري بخواهيم بحث بكنيم همين است كه هست خوب يك كسي بخواهد خوب بفهمد «لا تنقض» اين يك خط بيش نيست اين هشت ده سال درس عميق مي‌خواهد اينكه مربوط به امر حكمت عملي است آنكه مربوط به جهان‌بيني است غرض اين است كه اين دو نظري كه نقل شده هم چنان هست حالا تا ببينيم آيات ديگر كدام يك از دو نظر را تأييد مي‌كند.

 

«والحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 11.

[2] ـ مفاتيح الجنان، مناجات شعبانيه.

[3] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 35.

[4] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 12.

[5] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 108.

[6] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 108.

[7] ـ سورهٴ مؤمنون، آيات 108 ـ 120.

[8] ـ تفسير مجمع البيان، ج6، ص93.

[9] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 108.

[10] ـ سورهٴ نبأ ، آيهٴ 26.

[11] ـ سورهٴ نبأ ، آيهٴ 26.

[12] ـ سورهٴ طور ، آيهٴ 16.

[13] ـ صحيفه سجاديه، دعاي 42.

[14] ـ سورهٴ زلزله، آيهٴ 7.

[15] ـ سورهٴ زلزله، آيهٴ 8.

[16] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 14.

[17] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.

[18] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.

[19] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 29.

[20] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 29.

[21] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.

[22] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.

[23] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.

[24] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 22.

[25] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 82.

[26] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 10.

[27] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 10.

[28] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 10.

[29] ـ كافي، ج3، ص513.

[30] ـ سورهٴ فصلت، آيهٴ 11.

[31] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 101.

[32] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 21.

[33] ـ سورهٴ حشر، آيهٴ 21.

[34] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 179.

[35] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 107.

[36] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 56.

[37] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 56.

[38] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 70.

[39] ـ كافي، ج6، ص286.

[40] ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 37.

[41] ـ سورهٴ غاشيه، آيهٴ 6.

[42] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 51.

[43] ـ وسائل الشيعه، ج15، ص369.

[44] ـ وسائل الشيعه، ج1، ص245.

[45] ـ سورهٴ طه، آيات 105 و 106.

[46] ـ سورهٴ قارعه، آيهٴ 5.

[47] ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 14.

[48] ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 20.

[49] ـ سورهٴ رحمن، آيهٴ 33.

[50] ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 19.

[51] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 1.

[52] ـ سورهٴ تكوير، آيهٴ 2.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق