20 12 2005 4849643 شناسه:

تفسیر سوره ابراهیم جلسه 27

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ (۲٤) تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ (۲۵) وَمَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ مَالَهَا مِن قَرَارٍ (۲۶) يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ (۲۷) أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ البَوَارِ (۲۸) جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ القَرَارُ (۲۹) وَجَعَلُوا لِلَّهِ أَندَاداً لِّيُضِلُّوا عَن سَبِيلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِيرَكُمْ إِلَي النَّارِ (۳۰)

گرچه قبلاً مسئله ايمان و كفر و همچنين طاعت و عصيان را بيان فرمود اما در اين مثل جريان استمرار و استقامت و تداوم ايمان و عمل صالح را بازگو مي‌كند همان‌طوري كه اصل ايمان و عمل صالح لازم و سودمند است استقامت و تداوم هر دو هم ضروري است اگر كسي در اصل ايمان و عمل صالح مستقيم و مستديم و مستمر بود جريان او همانند جريان چنين درختي است كه اصلش ثابت است و فرعش في السماء است در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» بخش پاياني‌اش از تداوم ايمان و عمل صالح مردان وارسته ياد كرده است آيه 191 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اين است ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هذَا بَاطِلاً﴾ يعني اينها دائماً در ياد الهي‌اند اگر در سورهٴ مباركهٴ «جمعه» يا ساير سور ما را به كثرت ذكر امر كرد ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً﴾[1] اين كثرت ذكر را به تداوم ايمان و استقامت و استمرار تبيين كرد گرچه فرمود زياد به ياد خدا باشيد اما زياد به ياد خدا بودن را در آيه 191 سوره «آل‌عمران» به اين نحو بازگو كرد كه اينها در حال نشستن ايستادن قيام و همه شئون به ياد خداي سبحان‌اند گرچه تطبيق شده است بر نماز در حالات گوناگون كسي كه توان نماز ايستاده را ندارد خميده يا نشسته يا مستلقي نماز بخواند ولي آن يكي از مصاديق اين آيه است وگرنه اطلاق آيه همه موارد را شامل مي‌شود پس ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِم﴾[2] كذا و كذا و چيزي هم اينها را از ياد خدا و نام خدا غافل نمي‌كند در سورهٴ مباركهٴ «نور» هم فرمود مردان الهي كساني‌اند كه چيزي اينها را از ياد خدا غافل نمي‌كند ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾[3] و از وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) هم سؤال شده است كه سفله چه گروهي‌اند؟ فرمود سفله كسي است كه چيزي كه او را از ياد خدا غافل مي‌كند او را به خود مبتلا بكند «من كان له شيء يلهيه عن الله سبحانه و تعالي» پس مردان خردمند و عاقل كه از سفله بودن منزه‌اند كساني‌اند كه ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾ و اين يك فاجعه است براي حوزه‌هاي اسلامي و شيعي كه موقع نماز ظهر موقع نماز مغرب همه مشغول خريد و فروشند «ألهتكُم التجارة و البيع عن ذكر الله» چه ذكراللهي بالاتر از اقامه نماز خب وقتي شما مي‌بينيد هيچ فرقي نيست هر چه موذن مي‌گويد «حي علي الصلاة، حي علي الفلاح» كسي گوش نمي‌دهد و همه مشغول خريد و فروش و رفت و آمد و اينها هستند خب مي‌شود «ألهتكم التجارة و بيع عن ذكر الله» ديگر اينها ديگر از آن نور خاص الهي برخوردا نيستند متاسفانه پس كساني كه ﴿يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِم﴾[4] اينها به ياد خدا هستند اهل ايمان و عمل صالح‌اند مستقيماً مستمراً مستديماً مثل اين گروه مثل كلمه طيبي است كه دائماً ميوه مي‌دهد.

مطلب ديگر اين است كه اينكه فرمود: ﴿وَفَرْعُهَا فِي السَّماءِ﴾ اين چند نكته را به همراه دارد يكي اينكه درختي است سر به فلك كشيده بلند طولاني تا بالا هم ميوه مي‌دهد اين يكي، يكي اينكه حاجبي ندارد كه جلوي آفتاب را بگيرد درخت يا خود بايد بالا باشد كه مستقيماً همه آفتاب را بگيرد يا اگر يك درخت معمولي است جايش در جاي آفتاب‌گير باشد بالأخره احد الامرين لازم است بدون نور كه اينها به ثمر نمي‌رسند هرچه نور آفتاب بيشتر باشد ثمر اينها بيشتر است احد الامرين لازم است البته اگر چنانچه هر دو جمع بود كه ديگر بهتر است يا خيلي بالاست حاجبي ندارد كه جلوي نور را بگيرد يا نه اگر يك درخت متوسط القامه است اين در وسط باغ است نه در كنار ديوار شرقي يا در كنار ديوار غربي درختي كه در كنار ديوار شرقي است اين صبح تا يك مدتي از نور آقتاب محروم است سايه ديوار نمي‌گذارد كه نور بگيرد و اگر در كنار ديوار غربي است از عصر به بعد تا يك مدتي از نور محروم است براي اينكه آفتاب دارد غروب مي‌كند سايه ديوار مي‌افتد روي درخت و نمي‌گذارد اين نور بگيرد در باغ آن درختي بهتر از همه ميوه مي‌دهد كه وسط باغ باشد نه كنار ديوار شرقي نه كنار ديوار غربي اين است كه در سورهٴ مباركهٴ «نور» آن درخت زيتونه را مي‌ستايد مي‌فرمايد: ﴿يُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُبَارَكَةٍ زَيْتُونَةٍ لاَّ شَرْقِيِّةٍ وَلاَ غَرْبِيَّةٍ يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِي‏ءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَي نُورٍ﴾[5] درخت شرقي يك مقدار از صبح بي‌نور است درخت غربي يك مقدار از عصر بي‌نور است وقتي نور نرسد آفتاب به آن نرسد خب ثمرش هم شيرين و شاداب نخواهد بود ولي وسط باغ كه باشد لا شرقي و لا غربي اين نور‌گيرتر از آفتاب بيشتر مي‌تابد گرم‌تر است و شيرين‌تر مي‌شود پس أحد‌الأمرين لازم است يا هر جاي باغ هست سر به فلك كشيده باشد كه حاجبي نداشته باشد يا اگر يك شجره ميان قامتي است در وسط درخت باشد اين دو بيان مربوط به آيه محل بحث در سوره «ابراهيم» و آن آيه سورهٴ مباركهٴ «نور» خب پس اگر كسي دائماً به ياد ذات اقدس الهي بود مثلش مثل آن درختي است كه دائماً نور مي‌گيرد و دائماً هم ميوه مي‌دهد.

مطلب مهم آن است كه در اين كريمه فرمود: ﴿تُؤْتِي أُكُلَهَا﴾ نه «تؤتي الاكل» يعني هر كسي بايد ميوه خاص خودش را بدهد نبايد به اين فكر بود كه اين شخص ميوه مي‌دهد خواه ميوه براي خود او باشد يا نباشد اگر اين شد ممكن است چند روزي يا چند سالي ميوه بدهد بعد بپوسد اين بايد خودش را بشناسد كه اصلاً براي چه چيزي خلق شده چه ميوه‌اي را بايد بدهد بعضيها اصلاً خداي سبحان آنها را آفريده براي اينكه عالم رباني بشوند حوزي بشوند بعضي براي اينكه دانشگاهي بشوند بعضي براي اينكه كارهاي عادي داشته باشند اولاً بايد خودش را بشناسد براي چه چيزي ساخته شده اين‌چنين نيست كه روي هوس كار بكند روي ميل كار بكند اگر به يك امري در يك مقطع از زماني علاقه نشان مي‌دهد اين به آن سمت برود اين درست نيست اين ميوه او نيست اين بعد از يك مدتي فاصله مي‌گيرد افسرده مي‌‌شود عمده آن است كه ﴿تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ﴾ گاهي مي‌بينيد يك امري مورد تشويق جامعه است خيليها به آن سمت مي‌روند در حالي كه خيليها براي او ساخته نشده‌اند اين «رحم الله امرءٍ عَرف قَدره»[6] ناظر به همين بخشهاست كسي خودش را بشناسد بداند «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة»[7] او چه معدني است براي چه چيزي خلق شده گرايش با خودش يك مقداري حرف بزند گرايش خودش را ببيند آن عطش دروني خودش را شناسايي بكند كه بداند براي چه چيزي خلق شده همان راه را برود موفق تر است حالا كه راه را انتخاب كرد مسئوليتي را در نظام قبول كرد بايد ميوه خودش را بدهد ديگر چند شغله باشد و چند كاره باشد اين هيچ ميوه نمي‌دهد اين آيه هم براي مسائل فردي ما خوب است هم براي مسائل جمعي ما خوب است هر كسي هر كاري را كرده بايد ميوه خاص خودش را بدهد ﴿تُؤْتِي أُكُلَهَا﴾ نه «تؤتي الاكل» بنا بر اين نيست كه اين درخت ميوه بدهد بنا براين است كه درخت ميوه خاص خودش را بدهد اين بايد خودش را بشناسد و رسالت خودش را هم بشناسد حالا كه خودش را شناخت كه مثلاً درخت گلابي است بايد گلابي بدهد ديگر ديگر يك پيوندي به آن بزند اين درست است پيوند راه خوبي است اما درخت ديگر تربيت بكن مگر اين زمين اين خاك را شما شناسايي بكني كه اين چند منظوره است بعد پيوند بزني اما اگر اين خاك براي درخت سيب آماده شده ريشه اين بهترين ميوه‌اي كه مي‌تواند سيب است حالا شما به اين يك ميوه ديگر پيوند بزنيد اين به ثمر نمي‌نشيند اگر هم بنشيند كوتاه مدت است اين پنج شش شغله شدن هفت هشت جا كار كردن اين پيوندي است اين به جايي نمي‌رسد آدم بايد واقع بداند در هر كاري هم همين‌طور است در رشته‌هاي علمي هم همين‌طور است بعضيها را ذات اقدس الهي براي فقه خلق كرده بعضي را براي تاريخ خلق كرده بعضي را براي حكمت و كلام خلق كرده بعضي را براي تفسير خلق كرده بعضي را براي «الناس معادن كمعادن الذهب و الفضة»[8] بعضيها هستند كه اصلاً شبانه روز تلاش و كوشششان فقه است معلوم مي‌شود اين نورانيت فقه در آنها هست بعضيها بعكس آدم خودش را بايد بشناسد كه براي چه رشته‌اي خلق شده به چه رشته‌اي علاقه‌مند است همه اينها علوم اسلامي است و كار آمد است عمده آن است كه ﴿تُؤْتِي أُكُلَهَا﴾ هر كسي بايد ميوه خاص خودش را بدهد اگر هم يك مسئوليتي را در نظام قبول كرده بايد همان را ايفا بكند آن وقت چه اينكه آدم وقتي اين‌چنين شد وارد بهشت كه شد آن درختهاي بهشت چند منظوره است آن وقت فرمود: ﴿تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾ و هرگز فراموش نمي‌كند اذن رب را اگر هم سخن از مردم است كمك مردمي است كمك مردمي حق است لا ريب فيه اما مردم جزء ابزار الهي‌اند ﴿وَلِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والأَرْضِ﴾[9] ما مواظب حرف زدنهايمان فكر كردنهايمان باشيم نقش مردم خيلي زياد است حرفي در آن نيست اما مردم جنود الهي‌اند ذات اقدس الهي مردم را به يك سمت گرايش مي‌دهد دلهاي مردم را به يك سمت منتقل مي‌كند اگر يك اقبالي شد بايد گفت خدا را شكر كه مردم را به اين سمت راهنمايي كرده است نه اينكه ما به مردم تكيه بكنيم به نيروي مردمي تكيه بكنيم بايد بگوييم خدا را شكر كه مردم را در اين جهت هدايت و راهنمايي كامل كرده است باذن ربها در همه كارهاي ما بايد حضور و ظهور داشته باشد ﴿تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا﴾ آن گاه فرمود مثل كلمه خبيث هم مثل شجره خبيث است چهار نكته مربوط به اين چهار عنوان است شجره طيبه شجره خبيثه و ممثل به اين مثلها كه مؤمنان‌اند و كافران هم درباره تطبيق شجره طيبه نخل و غير نخل ذكر شده به عنوان تطبيق هم درباره شجره خبيثه حنزل و غير حنزل ذكر شده است به عنوان تطبيق هم درباره آن «مثل الذين آمنوا كشجرة» آن ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ به وجود مبارك پيغمبر و اهل بيت (عليهم الصلاة و عليهم السلام) تطبيق شده است هم «مثل الذين كفروا» به اموي و مرواني و امثال اينها تطبيق شده است اين چهار عنوان از باب تطبيق است تطبيق مصداقي است نه تفسير مفهومي به دليل اينكه در همين رواياتي كه لابد ملاحظه فرموديد اختلافات زياد است گاهي دارد كه شجره طيبه وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است و آن ساقه‌اش وجود مبارك حضرت امير است شاخه‌اش فاطمه زهرا (سلام الله عليها) و ساير افراد معصومين‌اند در بعضي از روايات دارد كه مثلاً شاخه‌اش مؤمنين‌اند اين‌چنين است همين اختلاف نشان مي‌دهد كه اين روايات در صدد تطبيق است نه تفسير مفهومي پس اين چهار عنوان يعني ﴿كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ﴾ ﴿كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ﴾ ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ اينها تطبيق شدند بر گروه خاص در بعضي از روايات ما از وجود مبارك امام باقر (سلام الله عليه) نقل شده است كه تطبيق كرده ﴿كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ﴾ را بر بني اميه آلوسي مستحضريد كه ايشان مي‌گويد كه «روي الاماميه و انت تعرف حالهم» از بس درباره شيعه و اماميه سخنان تلخ گفتند كه اينها به يكديگر مي‌گويند اينها را كه شما مي‌شناسيد «روي الاماميه و انت تعرف حالهم» از وجود مبارك امام باقر عن ابي جعفر به تعبير ايشان (رضوان الله عليه و قد رضي الله عنه) مي‌گويد از وجود مبارك امام باقر (سلام الله عليه) تطبيق شده است به اينكه مثلاً شجره خبيثه بر بني اميه قابل تطبيق است بعد خودش هم يك روايتي نقل مي‌كند كه از وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه قريش جزء شجره طيبه است سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) بعد از نقل اين ماجرا مي‌فرمايند بسيار خب اگر روايتي دارد كه قريش ﴿كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ﴾ است اين في‌الجمله است نه بالجمله نه يعني همه اعضاي قريش خب يكي‌اش هم اين ابولهب است كه ﴿تَبَّتْ يَدَا أَبِي لَهَبٍ وَتَبَّ﴾[10] در آن هست كجا قريش جزء شجره طيبه است اگر وارد شده است يعني قريشي كه بتواند وجود مبارك پيغمبر و اهل بيت (عليهم الصلاة و عليهم السلام) تطبيق بدهد اين‌چنين است نه همه افراد اولاً در آن روايت سندا و جهت صدورش دلالا بايد ارزيابي كرد ثانياً اين ناظر به في‌الجلمه است نه بالجمله براي اينكه كفار و فسقه در قريش كم نبودند حالا شما داريد اصرار مي‌كنيد كه بني اميه را تبرئه كنيد اين چه تلاشي است اليوم هم حرف همين است شما مثلاً ملاحظه بفرماييد خب بنابراين اين رواياتي كه ملاحظه مي‌فرماييد غالب اينها از سنخ تطبيق است چه اينكه ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الآخِرَةِ﴾ كه روايت فراواني در اين زمينه است بر جريان برزخ و حالت قبر و اينها تطبيق شده است اين مصداق بارزشان است البته در دنيا هم تثبيت مي‌كنند عمده آن است كه اين تثبيت گاهي بلاواسطه است گاهي مع الواسطه گاهي انسان چون در عين حال كه ذات اقدس الهي ملائكه را انبيا را اوليا را وسائط فيض قرار داده است به ما از همه آنها نزديك‌تر است اينكه در دعاي نوراني ابو حمزه ثمالي در سحرهاي ماه مبارك رمضان قرائت فرموديد كه اگر هر وقت من خواستم با تو مناجات كنم با تو سخن بگويم «بغير شفيع» مي‌شنوي «بغير شفيع» پاسخ مي‌دهي «بغير شفيع» گفتگو ممكن است براي اين است كه در عين حال كه مدبرات در عين حال كه وسائل در عين حال كه وسائط در عين حال كه شفعاً حق‌اند اما خدا به ما از شفعاي ما نزديك‌تر است لذا گاهي كاري را انجام مي‌دهد كه اين فرشتگان هم حتي نمي‌بينند با اينكه اصلاً آنها مأمورند براي ضبط اعمال ما همين دعاي نوراني كميل هم از همين قبيل است ديگر اصلاً فرشته‌ها ﴿وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾[11] مأمور نوشتن و ثبت احوال و اعمال مايند اما بعضي از گناهان را ذات اقدس الهي اجازه نمي‌دهند كه آنها ببينند «الشاهد لما خفي عنهم و برحمتك أخفيته وبفضلك سترته»[12] خدا اگر بخواهد آبروي برخيها را حفظ بكند حتي اجازه نمي‌دهد آن فرستاده مخصوص او آن ملك موكل و كاتب كه معصوم است اصلاً براي ثبت اعمال آمده او آن خاطره را بفهمد تا بنگارد كه آبروي ما نزد او محفوظ بماند خب اين براي آن است كه خداوند به ما از اين ملكي كه اصيل است مستعد است آماده است قريب است نزديك است در درون درون ما به درون درون ما به اذن خدا احاطه دارد ذات اقدس الهي به ما از آن فرشته نزديك است چون «اقرب من كل شيء» است و نمي‌گذارد او بفهمد «الشاهد لما خفي عنهم» اما «و برحمتك أخفيته وبفضلك سترته» نه اينكه آنها نديدند تو نگذاشتي ببينند خب يك چنين خدايي هست اين تسبيب گاهي بلاواسطه است گاهي مع الواسطه مع الواسطه‌اش همان آيات معروفي است در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» و غير فصلت هست در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» آيه سي اين است ﴿إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ المَلاَئِكَةُ أَلاَّ تَخَافُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَبْشِرُوا بِالجَنَّةِ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾ كه اين را گفته در حال احتزار است در حال سؤال و جواب است در حال احتزار آن مشكلاتي كه براي محتضر پيش مي‌آيد فرشتگان رحمت از طرف ذات اقدس الهي تثبيتش مي‌كنند مي‌گويند نترس غمگين نباش به او بشارت مي‌دهند اين يك نحو تثبيت است در شديدترين حالات بنابراين تثبيت الهي گاهي بلاواسطه است گاهي مع الواسطه ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ هم آن تثبيت از باب تعليق حكم بر وصف است كه مشعر به عليت است هم اين لرزاندن و اسقاط كردن هم ﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ﴾ به ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ تعلق گرفته هم ﴿وَيُضِلُّ اللَّهُ﴾ به ﴿الظَّالِمِينَ﴾ تعلق گرفته ﴿وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ﴾ اين تعليق حكم بر وصف مشعر به عليت است آن تعليق حكم بر وصف هم مشعر به عليت است در حقيقت «﴿يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ لايمانهم ﴿وَيُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِينَ﴾ لظلمهم» هر دو معلل به اين دو علت‌اند بعد فرمود كه اين تثبيت هم در دنياست هم در آخرت براي اينكه آنها كار مستمر را انجام دادند يك بيان نوراني از امام سجاد (سلام الله عليه) است در صحيفه سجاديه كه آن را هم بارها ملاحظه فرموديد «يا من لا تبدل حكمته الوسائل»[13] خداي را تسبيح مي‌كنيم كه با هيچ وسيله نمي‌شود مسير حكمت او عوض كرد انسان توسل كند دعا كند مناجات كند كه از خدا بخواهد كه كاري غير حكيمانه انجام بدهد ـ معاذالله‌ـ اين شدني نيست بهترين راه اين است كه ما از خدا خير بخواهيم پيشنهاد بدهيم بعد گله كنيم بگوييم يا گريه و ناله از خدا فلان چيز را خواستيم خدا به ما نداد ما كه از مصلحت و مفسده آينده كار باخبر نيستيم كه «من لا تبدل حكمته الوسائل» خدايي را تسبيح بكنيم كه با هيچ وسيله نمي‌شود مسير حكمت او را عوض كرد او حكيمانه كار مي‌كند بنابراين بهترين راه در دعا اين است كه از خدا خير بخواهيم و پيشنهاد هم كه مي‌دهيم بگوييم اگر خير است عطا كنيد نشد بهتر از او را به ما عطا كنيد اين كار براي آن است كه خداي سبحان حكيمانه كار انجام مي‌دهد ﴿وَيَفْعَلُ اللَّهُ مَا يَشَاءُ﴾ «و لايشاء الا الحكمة» حالا فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ البَوَارِ ٭ جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا﴾ نمي‌بيني بعضي چقدر بيراهه مي‌روند ما به جاي اينكه آنجا فرمود از وجود مبارك حضرت موسي كه ﴿لَئِن شَكَرْتُمْ لأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِن كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ﴾[14] آنجا مسئله نعمت و شكر نعمت يا كفران نعمت بازگو شده است حالا مي‌فرمايد بعضي نعمت را به كفر تبديل كردند اين تبديل نعمت به كفر يا به اين است كه در برابر نعمت بايد شكر باشد آنها شكر نعمت را تبديل به كفر كردند كفران كردند كه فرمود: ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً﴾ يعني «بدلوا شكر نعمت الله كفرانها» به جاي شكر نعمت كفران كردند اين يك معنا يا نه نعمت بايد شكر بشود يعني نعمت بجا مصرف بشود اگر بيجا مصرف شده است همين نعمت تبديل به كفران شده است اين‌چنين نيست آن سخن از شكر زباني است يا كفران زباني اما همين نعمت كه «صرفها في موضعا، صرفها في ما خلق لاجرها» اگر اين است اگر اين را بيجا صرف كرد همين نعمت را كفران كرده است اين نعمت را تبديل به معصيت كرد با اين غذا قدرت پيدا كرد براي گناه كردن يا اين غذا را يا آن پول را در جاي حرام صرف كرده است با يكي از اين كارها تبديل نعمت به كفر است اما آن اولي روي مثلاً حذف مضاف است و اينها ﴿ألَمْ تَرَ إِلَي الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً﴾ دومي كه تحليل دقيق‌تري است نيازي به حذف مضاف و امثال ذلك ندارد اينها اصلاً نعمت را كفران مي‌كنند مثلاً كسي كه اسراف كرده مي‌گوييم كفران نعمت كرده نمي‌گوييم؟ اين يك تعبير ادبي هم هست با ادبيان ما هم هماهنگ است اگر كسي تظاهر كرده به ثروت مي‌گوييم كفران نعمت مي‌كند اسراف كرده است مي‌گوييم كفران نعمت كرده است نعمتي كه براي چيزي خلق شده است بيجا صرف كردنش كفران آن نعمت است اين مستقيماً به ﴿دَارَ البَوَارِ﴾ مي‌رسد بوار يعني هلاك در قرآن كريم بعضي از امم واقوام را خداي سبحان ملت بوار و بائر و هلاك مي‌داند اين بوار اختصاصي به زمين ندارد كه ما بگوييم فلان زمين دائر است فلان زمين بائر زمينه هم مثل زمين به دو قسم تقسيم مي‌شود يا زمينه موات است يا نه اگر موات نبود يا دائر است يا نه اين سه قسم بودن محصول اين دو تقسيم طولي است زمين اگر به هيچ وجه آب ندارد سنگلاخ است و غير ذي زرع است كه خب فعلاً ممات است يا نه آماده كشت هست آب دارد ولي كسي كشت نمي‌كند اين مي‌شود بائر يا نه چون آب دارد كشاورز دارد از آن استفاده كردند اين را دائر كردند فعلاً بحث در دائر و بائر است نه حي و ميت كه احيا و اماته مطرح باشد و احياي ممات و حيات و ممات فعلاً از بحث بيرون است زمين يا دائر است يا بائر اگر ميوه داد دائر است و اگر ميوه نداد افتاده بود مي‌شود بائر اين براي زمين زمينه زندگي بعضي از اقوام و ملل هم همين‌طور است در قرآن كريم بعضي از اقوام را يك ملت بائر مي‌داند فرمود اينها ﴿وَكَانُوا قَوْمَاً بُوراً﴾[15] اين بور يعني بائر است اينها فرمود يك ملت بائري هستند بي‌ثمرند اهل ثمر و كشاورزي و اينها نيستند كاري از اينها ساخته نيست اينها ﴿قَوْمَاً بُوراً﴾ اگر كسي زمينه زندگي‌اش بائر بود اهل ثمر نبود يك ملت بور بود اين ملّت بور را به ﴿دَارَ البَوَارِ﴾ مي‌فرستند ﴿دَارَ البَوَارِ﴾ هم يعني همين نه اينجا خبري از شعله و سوخت و سوز نيست آنجا خبري از نعمت و رشد و صلاح و فلاح نيست لذا فرمود: ﴿وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ البَوَارِ﴾ آن ﴿دَارَ البَوَارِ﴾ ﴿جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا﴾ اينها خودشان نعمت را كفران كردند ديگران را هم زير مجموعه خودشان بردند كه يك عده مستكبرند يك عده مستضعف‌اند و اصل بحثش هم در سورهٴ مباركهٴ «هود» گذشت كه در آن جا دارد ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ القِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الوِرْدُ المَوْرُودُ﴾ آيه 98 سورهٴ مباركهٴ هود كه قبلاً بحث شد اين بود كه فرعون ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ القِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الوِرْدُ المَوْرُودُ﴾ اينها چون.

جزء ائمه كفرند ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ﴾[16] در يوم‌القيامه هم پيش كسوت جهنمي‌ها هم اينها هستند ايها پيشاپيش مي‌روند جهنم عده‌اي هم به دنبال اينها مي‌روند جهنم اين عده‌اي كه مقصرانه آنها را به عنوان رهبري پذيرفتند خب ﴿فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الوِرْدُ المَوْرُودُ﴾ اينها كه در سورهٴ هود آيه 98 فرمود: ﴿يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ القِيَامَةِ﴾ در همين آيه محل بحث سوره «ابراهيم» فرمود كه ﴿وَأَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دَارَ البَوَارِ﴾ تفاوتي كه هست اين است كه افرادي كه جهنميها آنهايي كه عاقبتشان ممكن است به نجات ختم بشود آنها گرفتار ﴿يَصْلَوْنَهَا﴾ هستند ﴿جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا﴾ بعضي مبتلا به ﴿تَصْلِيَهُ جَحِيمٍ﴾[17]اند در قرآن دارند يك عده ﴿يَصْلَي النَّارَ﴾[18] يك عده ﴿تَصْلِيَهُ جَحِيمٍ﴾ شما مي‌بينيد اين غذاها يا چيزهايي كه روي آتش مي‌گذارند بعضي روسوزي مي‌شود اميد نجاتش هست آن پشتش سالم است درونش سالم است بالأخره اين رويش كه سوخته‌شد اگر رويش را بردارند درون و پشتش محفوظ است بعضيها ﴿تَصْلِيَهُ جَحِيمٍ﴾ است ظاهرسوزي است پشت‌سوزي است درون‌سوزي است چون باب تفعيل خاصيتش اين است اينها ﴿نَارُ اللَّهِ المُوقَدَةُ﴾[19] است ﴿الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الأَفْئِدَةِ﴾[20] است سخن از درون سوزي و برون‌سوزي و ظاهرسوزي و باطن‌سوزي است پشت و رو‌سوزي است نه فقط ﴿يَصْلَي النَّارَ﴾ باشد گرچه ﴿يَصْلَي﴾ مطلق است آن ﴿تَصْلِيَهُ﴾ را هم مي‌گيرد ولي اگر يصلي در قبال تصليه قرار گرفت معلوم مي‌شود جهنميها يكسان نيستند آنها كه يك مقدار مسلمان و موحد فاسق‌اند با روسوزيها و با يك مقدار سوخت و سوز گناهانشان تطهير مي‌شود بيرون مي‌آيند آنها كه نه ـ معاذالله‌ـ كافرند منافق‌اند لجوج‌اند اينها ﴿تَصْلِيَهُ جَحِيمٍ﴾[21]اند اين اطلاق مي‌تواند شامل هر دو گروه باشد ولي اگر يك جايي يصلي در قبال ﴿تَصْلِيَهُ جَحِيمٍ﴾ قرار گرفت اين فرق را به همراه دارد ﴿جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ القَرَارُ﴾ جايگاه بدي هم هست قرار است نه يعني اينها آرام‌اند قرار است از اين جهت كه ﴿ كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُوا فِيهَا﴾[22] نه اينجا مي‌آرم‌اند اينجا آرامگاه نيست اينجا جايي است كه نمي‌توانند بيرون بروند خروج ممنوع است نه اينكه اينها اينجا آرامشي دارند آرام دارند قرار به معناي ‌‌آرامش نيست يعني اينجا بيرون نمي‌روند ﴿ كُلَّمَا أَرَادُوا أَن يَخْرُجُوا مِنْهَا أُعِيدُوا فِيهَا﴾ به اينها مي‌گويند: ﴿ذُوقُوا عَذَابَ النَّارِ﴾[23] پس قرار جهنميها به اين معنا است كه قدرت خروج ندارند اينجا بايد بمانند نه اينكه اينجا جاي آرام است و آرام مي‌مانند ﴿جَهَنَّمَ يَصْلَوْنَهَا وَبِئْسَ القَرَارُ﴾.

 

«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيئات أعمالنا و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 41.

[2] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 191.

[3] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 37.

[4] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 191.

[5] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 35.

[6] ـ غرر الحكم، ص233.

[7] ـ كافي، ج8، ص177.

[8] ـ كافي، ج8، ص177.

[9] ـ سورهٴ فتح، آيهٴ 4.

[10] ـ سورهٴ مسد، آيهٴ 1.

[11] ـ سورهٴ انفطار، آيات 10 و 11.

[12] ـ مفاتيح الجنان، دعاي كميل.

[13] ـ صحيفهٴ سجاديه، دعاي 13.

[14] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 7.

[15] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 18.

[16] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 41.

[17] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 94.

[18] ـ سورهٴ اعلي، آيهٴ 12.

[19] ـ سورهٴ همزه، آيهٴ 6.

[20] ـ سورهٴ همزه، آيهٴ 7.

[21] ـ سورهٴ واقعه، آيهٴ 94.

[22] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 20.

[23] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 20.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق