اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
﴿أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ بِالحَقِّ إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ (۱۹) وَمَا ذلِكَ عَلَي اللَّهِ بِعَزيزٍ (۲۰) وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شَيءٍ قَالُوا لَو هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَيْنَاكُمْ سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِيصٍ (۲۱)﴾
بعد از اينكه فرمود نظام هستي به حق است و هدفمند است و اينچنين نيست كه باطل در نظام راه داشته باشد به آن پيام قبلي عنايت فرمود و آن اينكه در همين سوره آيه سيزده و چهارده اين بود فرمود: ﴿فَأَوْحي إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ ٭ وَلَنُسْكِنَنَّكُمُ الأَرْضَ مِن بَعْدِهِمْ ذلِكَ لِمَنْ خَافَ مَقَامِي وَخَافَ وَعِيدِ﴾ انبيا (عليهم السلام) كه به اقوام و مللشان پيام الهي را رساندند گرچه عدهاي پذيرفتند اما مستكبران سرباز زدند و انبيا را تهديد كردند گفتند: ﴿لَنُخْرِجَنَّكُم مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا﴾[1] ذات اقدس الهي به انبيا (عليهم السلام) وحي فرستاد كه ما ظالمين را هلاك ميكنيم و شما را به جاي آنها مينشانيم يعني ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ طبق آن تهديد الهي الآن همين مطلب را بازگود فرمود كه ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ البته بر اساس نظام الهي كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾[2] و بر اساس اينكه ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ﴾[3] هم مرگ فردي هست هم مرگ جمعي هست به طور عادي هم همينطور است يعني خداي سبحان «يذهب قوماً ﴿وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾» هر روز همينطور است هم ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ هم ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ﴾[4] اما به نحو تعذيب اين مربوط به همه نيست كساني كه ظالماند و در برابر انبيا مستكبرانه برخورد ميكنند خداي سبحان درباره آنها فرمود: ﴿لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ﴾[5] اينجا هم برابر همان تهديد قبلي ميفرمايد: ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾.
مطلبي كه در تتمه بحثهاي قبل مانده است اين است كه حق گاهي بر ذات اقدس الهي اطلاق ميشود و گاهي بر نظام آفرينش كه فيض اوست حقي كه بر خدا اطلاق ميشود در چند جاي قرآن آمده است سورهٴ مباركهٴ «لقمان» و مانند آن ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الحَقُّ وَأَنَّ مَا يَدْعُونَ مِن دُونِهِ البَاطِلُ﴾[6] اگر حق بر خداي سبحان اطلاق شد به معناي هستي و حقيقت اين حق مقابل ندارد چون در مقابل حق يعني هستي محض جز عدم چيزي ديگري نيست خدا مقابل ندارد و اگر باطل در مقابل حق به كار رفت اين به معناي عدم ملكه نيست اين باطل به معناي معدوم محض است گاهي حق بر ذات اقدس الهي اطلاق ميشود يعني او استحقاق عبادت دارد او شايسته پرستش است و بتهايي كه در مقابل او ادعا ميكنيد يا ميكنند باطل است يعني ربوبيت آنها باطل است اين هم عند التحليل به عدم و ملكه بر نميگردد به نقيضين بر ميگردد ولي بالأخره بت يك چيزي است كه عبادت او باطل است و خداي سبحان موجودي است كه عبادت او حق است پس حق گاهي بر خداي سبحان اطلاق ميشود به معناي ربوبيت محض و هستي صرف و حقيقت محض اين حق مقابل ندارد و گاهي بر خداي سبحان اطلاق ميشود به عنوان معبود به جا معبود شايسته مستحق ربوبيت و عبادت به اين معنا مقابل دارد كه بتها حق نيستند باطلاند يعني يك موجودياند كه عبادت اينها باطل است پرستش اينها باطل است اما حق به معناي نظام يعني عالمي است كه هدفمند است مطلب ديگر آن است كه خداي سبحان اولي است كه آخر است آخري است كه عين اول است و چون بسيط محض است اوليّت و آخريّت او عين هماند اما فيض او اول و آخر دارد اول و ثاني و ثالث دارد «اول ما خلق الله نوري»[7] (عليه وآله آلاف التحية و الثناء) بعد چيزهاي ديگر را خلق كرد و مانند آن فيض او ترتيب دارد اولي دارد ثاني دارد ثالثي دارد لكن خود خداي سبحان به عينه هم اول است و هم آخر.
مطلب ديگري كه سؤال شده بود درباره علومي كه در آكادمي يا غير آكادمي كفار دارند كافر اگر يك علمي پيدا كرد و فطرتش را خاموش نكرد آن علم بالأخره او را يك روزي نجات ميدهد و اگر مستكبر بود نه كافر اين علم حجت خداست عليه او چون در روايات آمده است كه يا علم حجت علي العالم است يا حجت للعالم علم نافع كه عالم با اين علمش عمل ميكند و ديگران را هدايت ميكند اين حجتي است للعالم علم نسبت به غير عالم عامل غير عادل حجتي است عليه او يعني در قيامت خداي سبحان به او ميفرمايد تو كه ميدانستي چرا عمل نكردي بنابراين اگر علم انشاءالله با عمل صالح همراه بود ميشود علم نافع و حجت ميشود للعالم و اگر با عمل صالح همراه نبود حجت خداست علي العالم مطلب بعدي درباره بازي دادن بچههاست بازي دادن بچهها اشاره شد بكه عالم دنيا لهو و لعب است كه ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ﴾ مطلب اول برابر سوره «حديد» اين است كه ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ﴾[8] اين مراحل پنجگانه است كه انسان در دوران نوجواني يك طور است در دوران جواني طور ديگر است در دوران ميانسالي طور ديگر است در دوران كهولت طور ديگر است در دوران فرتوتيت طور ديگر است در دوران فرتوتي و كهنسالي كه اين اهل ﴿لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ﴾ نيست مثلاً بگويد من يك مقامي دارم و فخر كند و اينها ديگر از اين افتاده فقط به تكاثر ميپردازد اينقدر نوه دارم اين قدر مال دارم يا مال داشتم فقط به همين تكاثر بسنده ميكند كه پنجمين مرحله دنياست ﴿اعْلَمُوا أَ نَّمَا الحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ﴾[9] خب دنيا را ذات اقدس الهي آفريد فرمود ما بازيگر نيستيم ولي دنيا را خدا خلق كرد اسباب بازي را خلق كرد لكن فرمود اين اسباب بازي براي رفع خستگي شماست شما دائماً در صدد تحقيق باشيد در صدد كسب باشيد در صدد كوشش باشيد خب خسته ميشويد انسان طوري نيست كه ﴿وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَداً لاَّ يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ﴾[10] بشر در عالم طبيعت هم احتياج به غذا دارد هم احتياج به استراحت دارد و مانند آن اگر همه وقت را به تحصيل و كسب و تلاش و كوشش بگذراند اين متلاشي خواهد شد اين نميتواند بشر در عالم طبيعت اينچنين زندگي كند قهراً نياز به استراحت دارد غذا دارد بازي دارد و مانند آن فرمود ما آن دنيا را آن منطقه لهو و لعب را هم ما خلق كرديم لكن كودكان عالم طبيعت را كه در گهواره هستند چون ﴿جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ مَهْداً﴾[11] مادامي كه انسان زميني فكر ميكند كودك است مادامي كه كودك شد زمين براي او گهواره و مهد است ولي وقتي جزء رجال الهي شد همين زمين همين دنيا براي او متجر اولياست در بيانات نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) هست كه دنيا را مزمت نكنيد براي اينكه متجر اولياست همه اولياي الهي در همين دنيا به مقاماتي رسيدند ديگر پس مادامي كه انسان كودكانه فكر ميكند ﴿جَعَلَ لَكُمُ الأَرْضَ مَهْداً﴾[12] اين مهد است گهواره است و مانند آن ذلول هم هست مادامي كه در اين گهواره زندگي ميكند مقداري بايد تلاش و كوشش كند مقداري هم بازي كند و اين مقداري كه بازي ميكند حكمت است و اگر اولياي مدرسه يا منزل از بازي نهي كردند يعني در افراط در بازي هرگز هيئت مديره مدرسه امناي مدرسه ناظم مدرسه اين بچههاي درس خوان را از بازي كردن در زنگ ورزش نهي نميكنند اينها را از بازي كردن در زنگ و ساعت تحصيل نهي ميكنند ميگويند آن ساعت تحصيلتان تحصيل، آن ساعت استراحت وبازيتان هم بازي اين بابر حكمت است اگر خداي سبحان اين لهو و لعب را خلق كرد براي آن است كه كساني كه مشغول كسب و كار تحصيل علماند بالأخره هر كسي كار خاص خود را دارد آنها را انجام ميدهند بعد در موقع استراحت بازي ميكنند آن را فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا نَوْمَكُمْ سُبَاتاً﴾[13] ما خواب شما را وسيله استراحت شما قرار داديم و تهيه منزلتان و عواطف داخليتان را تامين كرديم و مانند آن پس نهي از افراط است مطلب بعدي آن است كه فرمود اين كار براي خداي سبحان سخت نيست و شما را ببرد و عدهاي ديگر را بياورد چون با اراده كار ميكند همه اينها براي خدا آسان است چون مستقبل محقق الوقوع در حكم ماضي است حالا ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَيَأْتِ بِخَلْقٍ جَدِيدٍ﴾ ﴿إِن يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ﴾ معنايش اين است كه شما را ميبرد و نابودتان ميكند قبلاً هم گذشت آن آياتش هم تلاوت شد كه اگر انسان تبهكار ميميرد نابود ميشود كه راحت ميشود چون بعد از مرگ ـ معاذاللهـ خبري نيست او هم ديگر ﴿أَيَحْسَبُ الإِنسَانُ أَن يُتْرَكَ سُديً﴾[14] اما نه اينچنين نيست كه ببرد يعني نابودتان كند از دنيا شما را منتقل ميكند بعد ميشود ﴿وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً﴾ همه شما چون مستقبل محقق الوقوع است از آن به فعل ماضي ياد كرده است فرمود: ﴿وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً﴾ براز آن سرزمين باز وسيع را ميگويند براز كساني كه در سرزمين باز و وسيع رفتند ميگويند برزوا و اينكه گفته شد ﴿وَبَرَزُوا لِلَّهِ﴾ به نظر خود مردم است آن روز مردم ميفهمند كه خدا اينها را ميبيند گرچه واقعاً خداي سبحان هميشه در هر حالي مردم را ميبيند در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» كه قبلاً بحث شد آنجا ذات اقدس الهي فرمود هر كاري كه ميخواهيد انجام بدهيد در مشهد و منظر ماييد آيه 61 سورهٴ مباركهٴ «يونس» اين بود ﴿وَمَا تَكُونُ فِي شَأْنٍ وَمَا تَتْلُوا مِنْهُ مِن قُرْآنٍ وَلاَ تَعْمَلُونَ مِنْ عَمَلٍ إِلاَّ كُنَّا عَلَيْكُمْ شَهُوداً إِذْ تُفِيضُونَ فِيهِ﴾ «أفاض» يعني وارد شدن ﴿ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ﴾[15] يعني همين، همين كه ميخواهيد وارد كار بشويد در مشهد ماييد در محضر ماييد خب پس اينچنين نيست كه در قيامت مردم براي خدا ظاهر بشوند در قيامت ما ميفهميم كه هميشه خدا ما را ميديد اين يومي است كه ﴿يَوْمَئِذٍ تُعْرَضُونَ لاَ تَخْفَي مِنكُمْ خَافِيَةٌ﴾[16] يعني براي ما معلوم ميشود كه او هميشه ما را ميديد اگر گفته شد ﴿يَوْمَ لاَ تَمْلِكُ نَفْسٌ لِنَفْسٍ شَيْئاً﴾[17] نه يعني امروز ديگران مؤثرند و فردا خدا مؤثر است چه امروز چه فردا رب العالمين فقط ذات اقدس الهي است و لاغير منتها براي ما معلوم ميشود كه هم كاره در همه نشئات خداي سبحان بوده است ﴿وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً﴾ نه اينكه امروز مستورند فردا مشهورند امروز و فردا مشهورند منتها فردا ما ميفهميم كه خداي سبحان ميبيند ﴿وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً﴾ وگرنه در آيه 61 سوره «يونس» كه قبلاً گذشت فرمود هر كاري كه انجام ميدهيد همين كه ميخواهيد وارد بشويد در منظر و در مرئاي خداي سبحانيد ﴿وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً﴾ آن گاه در صحنه معاد حالات گوناگوني است يكي از برخوردهايي كه مناسب با پيام سوره «ابراهيم» است همان پيام مستكبران و مستضعفان و امثال ذلك است افراد مستضعف ضعفاً به مستكبران گفتند كه ما در دنيا مطيع شما بوديم هر چه شما ميگفتيد ما عمل ميكرديم آيا امروز ميتوانيد مشكل ما را حل كنيد مقداري از عذاب ما را كم بكنيد يا نه؟ آنها ميگويند از ما كاري ساخته نيست ما چه بناليم چه نناليم عذاب الهي قطعي است اين مستضعف چه مستضعفي است؟ وظيفه ضعفا چيست؟ و كدام ضعفا هستند كه آن روز گرفتارند؟ كدام ضعفا هستند كه آن روز اهل نجاتاند؟ بخشي از اينها در سورهٴ مباركهٴ «مائده» و «اعراف» و اينها گذشت مستضعف و ضعيف اينها دو قسم است چند حكم دارد چند درجه است اول اگر كسي ضعيف شد كسي در برابر مستكبر قرار گرفت بايد جهاد كند وظيفه او جهاد است اگر نسبت به جهاد توانا نبود بايد هجرت كند اگر نسبت به جهاد و هجرت ضعيف بود نه توان آن را داشت كه بجنگاند نه توان آن را داشت كه از شهرش هجرت كند پيرزن بود پيرمرد بود كودك بود اينها تا آنجا كه اهل درك است بايد تقيه كند يعني آنها را به عنوان رهبري نپذيرد اگر هيچ كدام از اين احكام سهگانه را انجام نداد عالماً عامداً زمامداري مستكبران را قبول كرد مثل خود مستكبران در قيامت گرفتار عذاب ميشود در بخشي از بحثهاي گذشته اين آيات خوانده شد كه اين مستضعفان در جهنم به خداي سبحان عرض ميكنند: ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ العَذَابِ وَالعَنْهُمْ لَعْناً كَبِيراً﴾[18] به خداي سبحان با اين مضمون عرض ميكنند كه خدايا ما از اين مستكبران اطاعت كرديم اينها ما را گمراه كردند عذاب اينها را دو برابر كن حالا كه ما را نجات نميدهي هر دو را عذاب ميكني پس عذاب اينها را دو برابر كن خداي سبحان در همان عالم به آنها جواب ميدهد ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[19] هم عذاب شما دو برابر است هم عذاب آنها دو برابر است عذاب مستضعف ستمپذير كمتر از عذاب مستكبر ستمگر نيست بيان ذلك اين است كه ميفرمايد عذاب آنها زياد است اينها دو عذاب دارند بله حق با شماست اينها هم خودشان راه كفر و ظلم را طي كردند هم شما را در كفر و ظلم يدك كشيدند براي اينكه شما ابزار كار آنها بوديد ديگر آنها دو معصيت كردند لذا دو عقاب دارند يكي اينكه اهل كفر و معصيت بودند يكي اينكه كفر و معصيت را هم بر شما تحميل كردند شما هم پذيرفتيد اما شما هم دو عذاب داريد چون دو معصيت كرديد يكي اينكه كفر و معصيت را پذيرفتيد يكي اينكه رهبري اينها را تقويت كرديد خب اگر شما رهبري اينها را تقويت نميكرديد اولياي الهي كه خانهنشين نميشدند ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ شما تحقيق نكرديد معصيت شما كه كمتر معصيت آنها نيست اين وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) وقتي آن مرد را ديد فرمود آخر شماها باعث شديد كه ما خانهنشين شديم وگرنه اموي چه قدرتي داشتند وحي كه در خاندان ما بود رسالت كه در خاندان ما بود عصمت كه در خاندان ما بود عدالت كه در خاندان ما بود سوابق هم كه براي خاندان ما بود آخر «ما منا الاّ مقتول او مسموم» براي شماها بود ديگر شماها ما را خانهنشين كرديد اگر تو و امثال تو نبوديد كه معاويه روي كار نميآمد بنابراين اين تحليل را كه تحليل عقلي است ميبينيد در قيامت اينها ميروند استدلال ميكنند به خداي سبحان ميگويند خدايا تو كه عادلي چرا عذاب ما و عذاب آنها يكسان است؟ جواب ميدهد من عادلانه رفتار ميكنم اينها دو گناه كردند دو عذاب ميبينند شما هم دو گناه كرديد دو عذاب ميبينيد ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[20] اين عقل حجت خداست در بحثهاي قبلي هم از سورهٴ مباركهٴ «نساء» خوانديم كه ما انبيا را فرستاديم تا خدا زير سؤال نرود در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» فرمود كه خداي سبحان زير سؤال نميرود ﴿لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُونَ﴾[21] يعني خداي سبحان هرگز زير سؤال نميرود مستحضريد كه سؤال يا سؤال استعطائي است كه درخواست ميكنند از خداي سبحان كه يك چيز خوبي هم هست هميشه داريم سؤال ميكنيم ﴿يَسْألُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾[22] است ﴿وَسْأَلُوا اللّهَ مِن فَضْلِهِ﴾[23] است و مانند آن اين سؤال رحمت است بركت است از خدا چيز خواستن است اين سؤال استعطا يعني خدايا به ما چيز عطا كن دوم سؤال استفهامي است كه فرمود: ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ﴾[24] كسي كه مطلبي را نميداند از معلمش استادش از محقق سؤال ميكند اين سؤال استفهامي است اين سؤال چيز خوبي است قسم سوم سؤال يعني زير سؤال بردن بازخواست كردن اينكه در قيامت ايست بازرسي دارد ﴿وَقِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾[25] اينكه ميبينيد مجلس از فلان وزير سؤال كرده اين سؤال زمينه آن استيضاح را فراهم كرده يعني فلان وزير را زير سؤال برده نه سؤال استعطايي است از او چيز خواسته نه سؤال استفهامي است سؤال استفهامي را ديگري ميكند اما سؤال زير سؤال بردن حق مسلم مجلس است مجلس از يك وزير سؤال ميكند يعني او را زير سؤال ميبرد خداي سبحان هرگز زير سؤال نميرود اين ﴿لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» است ناظر به اين سؤال سوم است ﴿لاَ يُسْئَلُ عَمَّا يَفْعَلُ وَهُمْ يُسْئَلُونَ﴾[26] اينكه خداي سبحان زير سؤال نميرود در يك بخشي به نحو سالبه به انتفاع موضوع است در بخش ديگر سالبه به انتفاع محمول كسي نميتواند خدا را زير سؤال ببرد اما در بيرون نظام هستي خدا زير سؤال نميرود چون بيرون نظام هستي كسي نيست كه خدا را زير سؤال ببرد اين عدم سؤال از باب عدم سائل است سالبه به انتفاع موضوع است در درون حوزه هستي خداي سبحان ممكن است زير سؤال برود اما صدر و ساقه كار او حكمت و عدل است او بهانه دست كسي نميدهد همه كارهاي او متقن حكيمانه عالمانه بهانهاي به دست كسي نميدهد فرمود من زير سؤال نميروم در سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه بحثش قبلاً گذشت فرمود ما انبيا فرستاديم اوليا فرستاديم حجج الهي فرستاديم كتب آسماني فرستاديم تا در قيامت زير سؤال نرويم سورهٴ مباركهٴ «نساء» هست آيه 162 و 163 تا 164 كه نام بسياري از انبيا (عليهم السلام) را دارد ميفرمايد: ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَيْكَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَى تَكْلِيماً ٭ رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ ما انبيا فرستاديم تا زير سؤال نرويم اگر انبيا نميفرستاديم اين مردم در قيامت به ما ميگفتند كه تو كه ميدانستي بعد از مرگ خبرهايي است صراط هست حساب هست تطاير كتب است مواقف فراوان هست بهشت هست جهنم هست ما هم كه اينجا را خبر نداشتيم آخر چرا يك راهنما نفرستادي فرمود ما اگر انبيا نميفرستاديم در قيامت زير سؤال ميرفتيم اين تقويت عقل است حجيت عقل است بها دادن به برهان عقلي است در اوج تأثير خودش تنها كسي كه ميتواند خدا را زير سؤال ببرد برهان عقلي است تنها چيز و قرآن هم در كمال قداست روي اين برهان عقلي تكيه كرده فرمود براي اينكه ما زير سؤال نرويم انبيا فرستاديم بعد كه ظرف است مفهوم ندارد ولي چون در مقام تهديد است مفهوم دارد ﴿لِكَيْلاَ يَكُونَ﴾[27] اين كار را كرديم ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾[28] يعني اگر ما انبيا نميفرستاديم يقيناً مردم حجت داشتند ما زير سؤال ميرفتيم به خدا ميگفتند تو كه ميدانستي انسان كه مرد مهاجرت ميكند از جايي به جاي ديگر ميآيد و ما هيچ خبر از اينجا نداريم كه اينجا چه خبر است اينجا كجاست صراط يعني چه حساب يعني چه تطاير كتب يعني چه نامه اعمال يعني چه دست چپ و راستي كه نامه ميگيرد يعني چه هزارها معمّا در جريان قيامت است هيچ كدامش را ما پيش بيني نميكرديم آخر يك راه بلد براي ما ميفرستادي ما براي اينكه زير سؤال نرويم انبيا فرستاديم ﴿لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ اين قرآن كه به عقل اين قدر بها ميدهد در جهنم هم حرف اعتراضآميز جهنميها را هم گوش ميدهد ميفرمايد آنها در قيامت به ما اعتراض ميكنند همين مستضعفان ميگويند خدايا آخر ما با هم چرا يك جا هستيم اينها بايد عذابشان بيشتر باشد ﴿رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبيلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَيِنِ مِنَ العَذَابِ﴾[29] جواب ميآيد كه ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[30] براي هر كدام از شما دو تا عذاب هست منتها شما حسابگر نيستيد حساب بكنيد ببينيد كه من شما را به عدل عذاب كردم يا نه آنها دو گناه كردند شما هم دو گناه كرديد شما در خانه علي و اولاد علي را بستيد ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ بازترش را وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) به آن مستشار ديوان اموي فرمود فرمود اگر تو و امثال تو نبوديد كه ما خانهنشين نميشديم اين ميشود برهان عقلي حالا دو حديث هست كه از نهجالبلاغه انشاءالله ميخوانيم مرحوم امين الاسلام طبرسي (رضوان الله عليه) در ذيل همين آيه يكي از اين دو حديث را از وجود مبارك حضرت امير كه به حارث همداني فرمود نقل ميكند آن حديث ظاهراً در نهجالبلاغه نيست اما به حارث ديگر سخني فرمود كه انشاءالله آن حديث را ميخوانيم كه انسان بايد اهل استدلال باشد دينش را از مردم نگيرد دينش را از عقل بگيرد دينش را از استدلال بگيرد فرمود: «اعرف الحق تعرف اهله»[31] در جنگ جمل همينطور بود در جنگهاي ديگر همينطور بود به حضرت امير عرض كردند اين همه جمعيتي كه در برابر ما صف كشيدند اينها بر باطلاند ما بر حقيم فرمود: «لا يعرف الحق بالرجال»[32] اگر ميبينيد طلحه آن طرف است زبير آن طرف است اينها يك وقتي هم سابقه انقلابي داشتند شما اينها را فعلاً نگاه نكن شما اصلاً انقلاب را بدان يعني چه اسلام را بدان يعني چه امامت و وحي و عصمت يعني چه حق يعني چه صراط مستقيم يعني چه آن وقت ميفهمي كه حق با ماست يا حق با او «اعرف الحق تعرف اهله» هميشه اين جريان متشابهات هست اينكه ميگويند خواب آدم عاقل و خردمند بهتر از بيداري و عبادت انسان مشكلدار است همين است فرمود: «اعرف الحق تعرف اهله»[33] آن بيان لطيفي كه مرحوم امين الاسلام (رضوان الله عليه) در بخش پاياني همين آيه نقل كردند كه اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) به حارث همداني فرمود او هم همينطور است دو روايت است مربوط به اينكه حق اينچنين نيست كه علامت داشته باشد هر كسي بفهمد كه اين پرچم دست اوست حق با اوست حق را بايد با برهان شناخت و بر طبق آن روايت نوراني معلوم ميشود كه بهترين راه براي شناخت تحليل عقلي است يك، و اگر كسي قدرت تحليل عقلي ندارد لااقل كسي كه پنجاه سال شصت سال امتحان داد و او ميشناسد اينكه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ﴾[34] همين است بالأخره علما شهرش را ميشناسد رجال الهي شهرش را ميشناسد زهّاد و عبّاد شهرش را ميشناسد اگر تحقيق كرد خداي ناكرده خلاف درآمد ديگر معذور است اين تحقيقي كه خداي ناكرده به نتيجه نرسد ذات اقدس الهي عفو ميكند اما همينطور بررسي نكرده داوري كند مشكل جدي دارد خب ذات اقدس الهي در قيامت فرمود شما تحليل كنيد ببينيد اين تعذيب مساوي كه من دارم اين عدل است يا نه ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ﴾[35].
پرسش ...
پاسخ: خب او را البته با اين كه چون ذات مقدس رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «إني تارك فيكم الثقلين» اين يك، بعد هم فرمود اينها دوازده تا هستند نه بيشتر نه كمتر اين هم دو تا يازدهتايشان به تعبير مرحوم شيخ طوسي در كتاب شريف امالي طبق تاريخ قطعي آمدند و رحلت كردند يا شهيد شدند يا مسموم شدند بالأخره رحلت كردند اين سه، مطلب چهارم اين است كه حضرت زنده است و ميماند ديگر، ديگر اگر به طور تواتر قطعي وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود جانشينان ما دوازده هستند و بطور قطعي فرمود تا روز قيامت اينها از قرآن جدا نيستند و بطور قطعي فرمود بشر تا روز قيامت امام دارد و بطور قطعي يازدهتايشان آمدند و يا شهيد شدند يا مسموم شدند يا رحلت كردند پس بطور قطعي يكي حيّ است و آن مهدي موجود موعود (عليه آلاف التحية و الثناء) است.
خب حالا درباره مستضعفين ملاحظه بفرماييد چند تا آيه است درباره مستضعفين تا مبادا كسي بگويد كه ما نميتوانيم اول جهاد وظيفه جهاد است نشد هجرت است نشد تقيه اگر چنانچه تقيه بود ديگر خوب ذات اقدس الهي كاري ندارد در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» به اين وضع آمده است آيه 31 سورهٴ مباركهٴ «سبأ» اين است ﴿وَلَوْ تَرَي إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ القَوْلَ﴾ فرمود آن لحظه را اگر ببينيد اين ظالمان در محضر ذات اقدس الهي با يكديگر گفتگو دارند ﴿يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ القَوْلَ﴾ يكي ميگويد يكي برميگرداند خب چه ميگويند؟ ﴿يَقُولُ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَكُنَّا مُؤْمِنِينَ﴾ مستضعفان به مستكبران ميگويند شما اگر نبوديد ما هم ايمان داشتيم اينها تقصير را به عهده مستكبران ميگذارند ﴿قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الهُدَي﴾[36] ما نگذاشتيم شما مؤمن بشويد؟ شما انبيا را ديديد معجزات اينها را ديديد حرفهاي آنها را ديديد سيره و سنت آنها را ديديد خب ميخواستيد حرفهاي آنها را قبول كنيد چطوري ما شما را منع كرديم شما تبليغات آنها را هم گوش داديد تبليغات ما را هم گوش داديد در همين بخش سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» كه حالا بعد آيهاش را بعد ميخوانيم شيطان هم در قيامت همينطور استدلال ميكند ميگويد چرا من را لعن ميكنيد؟ من چه كار كردم؟ اين همه انبيا دعوتنامه نوشتند من هم يك كارت براي شما دادم اين همه فطرت و عقل راهنمايي كردند من هم يك كمي وسوسه كردم من كه بيش از دعوتنامه چيزي براي شما ننوشتم كه همين محاجه در دنيا همين كاري كه هست در قيامت تبهكاران با شيطان دارند ميگويند تو باعث شدي لعنت خدا بر تو شيطان ميگويد چرا من را لعن ميكنيد مرا ملامت ميكنيد؟ ﴿فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ﴾[37] خب اين دعوتنامه اين كارت بزرگ به نام قرآن كريم اين را براي شما فرستادند ديگر اين نهجالبلاغه كارت علوي است براي شما دادند ديگر اين صد جلد بحار اهل بيت اين كارتي است به شما دادند ديگر خب من هم يك كارت دادم چرا كارت من را گوش داديد؟ خب ميخواستيد آن كارت را بگيريد من دعوت كردم كار ديگر نكردم كه همين حرف در بحث بعدي كه الآن ميخوانيم در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» هست ﴿قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاكُمْ عَنِ الهُدَي بَعْدَ إِذْ جَاءَكُم بَلْ كُنتُم مُّجْرِمِينَ﴾[38] شما خودتان مجرميد ﴿وَقَالَ الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِينَ اسْتَكْبَروُا﴾[39] اينكه ﴿يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَي بَعْضٍ القَوْلَ﴾[40] همين است آنها ميگويند اينها ميگويند آنها ميگويند اينها ميگويند دوباره مستضعفان به مستكبران ميگويند: ﴿بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ﴾ شما شبها نشستيد پشت درهاي بسته روزها نشستيد پشت درهاي بسته نقشه كشيديد و ما را منحرف كرديد ﴿بَلْ مَكْرُ الَّيْلِ وَالنَّهَارِ إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّكْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً﴾[41] بعد هم ميدانند كه درست است پشت درهاي بسته آنها نشستند نقشه كشيدند اما در قبال درهاي باز اين همه دعوت از انبيا و علما بود ديگر ﴿وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا العَذَابَ﴾[42] ديدند نه البته عدهاي پشت درهاي بسته نشستند نقشه كشيدند اما درهاي باز حسينيه و مسجد هم كم نبود كتابهاي ديني هم كم نبود مراكز مذهبي هم كم نبود آن تحليل كه در آن بخشهايي كه قبلاً خوانديم آن مربوط به قيامت است كه خداي سبحان ميفرمايد: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾[43] مشابه اين گفتگو در سورهٴ مباركهٴ «غافر» يعني همان سوره «مؤمن» آيه 47 و 48 به اين صورت است ﴿وَإِذْ يَتَحَاجُّونَ فِي النَّارِ﴾ گاهي در صحنه قيامت است گاهي در آتش است اينها محاجه ميكنند با يكديگر ﴿فَيَقُولُ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً﴾ مشابه همين بحثهايي كه در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» داريم ميخوانيم ﴿إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُغْنُونَ عَنَّا نَصِيباً مِنَ النَّارِ﴾ ما تابع شما بوديم ميتوانيد الآن مشكل ما را از نظر عذاب حل كنيد يك قدري عذاب ما كم بشود؟ ﴿قَالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُلٌّ فِيهَا﴾ ما هم اهل عذابيم شما هم اهل عذابيد ما مشكل خودمان را نميتوانيم حل كنيم چه رسد به اينكه مشكل شما را حل كنيم ﴿إِنَّ اللَّهَ قَدْ حَكَمَ بَيْنَ العِبَادِ﴾ او عادلانه حكم كرده بود حكم تمام شده بود در محل بحث دارد آنجا دارد كه در سوره «غافر» اينها به خزنه جهنم (عليهم السلام) ميگويند كه اگر بشود يك مقداري عذاب الهي تخفيف پيدا كند ﴿وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْماً مِنَ العَذَابِ﴾ آن گاه خزنه جهنم (عليهم السلام) ميگويند: ﴿قَالُوا أَوَلَمْ تَكُ تَأْتِيكُمْ رُسُلُكُم بِالبَيِّنَاتِ قَالُوا بَلَي قَالُوا فَادْعُوا وَمَا دُعَاءُ الكَافِرِينَ إِلاَّ فِي ضَلالٍ﴾ در آيه محل بحث آنها ميگويند كه آيا ميشود مقداري از مشكل ما را حل كنيد يعني در همين آيه 21 سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» ﴿وَبَرَزُوا لِلَّهِ جَمِيعاً فَقَالَ الضُّعَفَاءُ لِلَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا كُنَّا لَكُمْ تَبَعاً فَهَلْ أَنتُم مُّغْنُونَ عَنَّا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ مِن شَيءٍ﴾ اين من اولي من بيان من دومي تبعيض ﴿قَالُوا لَو هَدَانَا اللَّهُ لَهَدَيْنَاكُمْ﴾ اگر خدا راه نجات را به ما نشان ميداد ما هم راه نجات را به شما نشان ميداديم اما الآن ما نجات نداريم اينجا ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا﴾ ما چه ناله بكنيم چه ناله نكنيم بايد عذاب بچشيم ﴿مَا لَنَا مِن مَحِيصٍ﴾ اينها حرف كيست؟ اينها حرفهاي كساني است كه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[44] اينها به جايي رسيدند كه به پيامبرشان ميگفتند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الوَاعِظِينَ﴾[45] اينها كه به جايي رسيدند كه به انبيائشان ميگويند چه بگويي چه نگويي ما همانيم كه بوديم اينها كساني هستند به جايي رسيدند كه خداي سبحان به پيامبرش ميفرمايد چه وعظ بكني چه وعظ نكني چه انذار بكني چه انذار نكني همين سواء سواء كه در دنيا اينها داشتند در قيامت به آن صورت ظهور ميكند ميگويند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صَبَرْنَا مَا لَنَا مِن مَحِيصٍ﴾.
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيئات أعمالنا و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 13.
[2] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 35.
[3] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 34.
[4] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 34.
[5] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 13.
[6] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 30.
[7] ـ بحارالانوار، ج25، ص22.
[8] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 20.
[9] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 20.
[10] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 8.
[11] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 53.
[12] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 53.
[13] ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 9.
[14] ـ سورهٴ قيامت، آيهٴ 36.
[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 199.
[16] ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 18.
[17] ـ سورهٴ انفطار، آيهٴ 19.
[18] ـ سورهٴ احزاب، آيات 67 و 68.
[19] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.
[20] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.
[21] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 23.
[22] ـ سورهٴ رحمن، آيهٴ 29.
[23] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 32.
[24] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 7.
[25] ـ سورهٴ صافات، آيهٴ 24.
[26] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 23.
[27] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 50.
[28] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 165.
[29] ـ سورهٴ احزاب، آيات 67 و 68.
[30] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.
[31] ـ بحارالانوار، ج40، ص126.
[32] ـ بحارالانوار، ج40، ص126.
[33] ـ بحارالانوار، ج40، ص126.
[34] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 4.
[35] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.
[36] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 32.
[37] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 22.
[38] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 32.
[39] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 33.
[40] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 31.
[41] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 33.
[42] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 33.
[43] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.
[44] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 6.
[45] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 136.