27 11 2005 4849070 شناسه:

تفسیر سوره ابراهیم جلسه 7

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ (٤) وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَي بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ (۵) وَإِذْ قَالَ مُوسَي لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ أَنجَاكُم مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ العَذَابِ وَيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذلِكُم بَلاَءٌ مِن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ (۶)

يكي از احكام نبوت عام اين است كه هر پيامبري با فرهنگ و عادات و آداب آن قوم آشناست و به زبان همان قوم سخن مي‌گويد و اولين مفسر و مبيّن مكتب هر پيامبري خود آن پيامبر است پس بيگانه‌اي ترجمان وحي آن پيامبر نيست غير دخالت ندارد اين دو مطلب است يكي اينكه اگر احياناً در تعبيرات وحياني كلماتي مشاهده مي‌شود كه به حسب ظاهر برخيها نمي‌پسندند براي اينكه فرهنگ آن مردم اين بود تعبير يد‌الله عين‌الله جاء‌الله امثال ذلك اين در لسان عرب بود و مشابه همان تعبيرها در قرآن كريم هم آمده است منتها بيان فرمود كه خدا رفت و آمد ندارد دست ندارد ﴿لا تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الأَبْصَارَ﴾[1] است و مانند آن او سبّوح است قدّوس است.

مطلب دوم آن است كه هم وظيفه پيامبران را مشخص فرمود كه بايد مفسر مكتب باشند هم وظيفه امم را تبيين كرد شما حرفها را بايد از انبيايتان بشنويد مبيّن مكتب آورنده آن مكتب است حرفها را از ديگري نشنويد اگر كسي خواست اسلام‌شناس باشد بايد ببيند كه اهل بيت چه چيزي فرمودند نه اينكه ديگري بيايد اسلام را براي اينها معرفي بكند قرآن‌شناس باشد هم اين‌چنين است در هر مكتبي مبين آن مكتب رسول آن مطلب است پس اين ﴿ليبين لهم﴾ هم وظيفه رسولان را مشخص مي‌كند هم وظيفه امم را هم به انبيا مي‌فرمايد شما خوب تبيين كنيد روشن كنيد شفاف كنيد ما به صورت متن مي‌گوييم شما تبيين كنيد البته آنچه را كه انبيا تبيين مي‌كنند برابر علومي است كه ذات اقدس الهي به اينها عطا كرده است هم وظيفه امم را مشخص مي‌كند كه شما حرفهاي ديني را از انبيا و اوصياي معصوم او بايد بگيريد.

مطلب ديگر اين بود كه انبيا گاهي محلي‌اند گاهي منطقه‌اي‌اند گاهي بين‌المللي‌اند آن انبياي أولواالعزم بين المللي‌اند ظاهراً اگر گفته شد وجود مبارك ابراهيم جزء انبياي أولواالعزم است يعني رسالتش همگاني است ولو هميشگي نيست براي اينكه با آمدن وجود مبارك حضرت موسي دامنه رسالت حضرت ابراهيم (سلام الله عليه) در بخش منهاج و شريعت قطع شده است گرچه در بخش اسلام باقي است چون ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾[2] و همچنين جريان حضرت موسي با آمدن حضرت عيسي (سلام الله عليه) از نظر خطوط كلي دين كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِندَ اللّهِ الإِسْلاَمُ﴾ باقي است لذا وجود مبارك عيسي به عنوان ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾[3] ره‌آورد موسي (عليه السلام) را تصديق كرده است لكن ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[4] براي هر پيامبري يك فروع خاصي هست تا به زمان وجود مبارك پيغمبر اسلام (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) برسد كه حضرت هم در خطوط كلي عقايد و اخلاق و فقه و حقوق به عنوان ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ﴾ حرفهاي انبيا قبلي را تصديق كرده است لكن فروعات جزئي آورد احكام جزئي آورد كه بعضي از آن احكام قبلي را نسخ فرمود كه ﴿لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾[5] هيچ محال عقلي يا نقلي دليل نقلي بر خلاف نيست كه دوتا پيامبر أولواالعزم در يك عصري باشد در دو اقليم دور از هم ولي دليلي بر وقوع چنين چيزي نيست كه مثلاً همزمان با حضرت موسي (سلام الله عليه) يك پيامبر أولواالعزم ديگري هم در جاي ديگر بوده يا همزمان با حضرت عيسي (سلام الله عليه) يك پيامبر أولواالعزم ديگري هم در جاي ديگر بوده ممكن است انبياي ديگري هم باشند اما غير أولواالعزم‌اند و حافظان شريعت همين انبياي أولواالعزم هستند نظير آنچه كه وجود مبارك لوط پيامبري بود در عصر حضرت ابراهيم به خود حضرت ابراهيم ايمان آورد حافظ شريعت حضرت ابراهيم بود ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ وَقَالَ إِنِّي مُهَاجِرٌ إِلَي رَبِّي﴾[6] اما از اينكه وجود مبارك حضرت موسي (سلام الله عليه) بعد از عبور از دريا به بت‌پرستاني رسيدند كه داشتند بتي را مي‌پرستيدند نسبت به آنها هيچ امر به معروفي نهي از منكري تبليغي نداشت يعني آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» آيه 138 بود اين است: ﴿وَجَاوَزْنَا بِبَنِي إِسْرَائِيلَ البَحْرَ فَأَتَوْا عَلَي قَوْمٍ يَعْكُفُونَ عَلَي أَصْنَامٍ لَهُمْ قَالُوا يَامُوسَي اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ قَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾ اگر نسبت به آن قوم تبليغي نكرد بت‌پرستي اينها را باطل ندانست اين دليل آن نيست كه رسالت وجود مبارك موسي مقعطي بود و محلي يا منطقه‌اي بود و شامل حال آنها نمي‌شد براي اينكه همان‌طوري كه درباره رسالت خود حضرت رسول (صلي الله عليه و آله و سلم) يك برنامه‌هاي كوتاه‌مدت داشتند ميان‌مدت داشتند بلندمدت داشتند با اينكه كساني در اطراف مكه بودند حضرت براي آنها نه نامه نوشت نه آنها را دعوت كرد با اينكه بعد از تأسيس حكومت در مدينه آمد امپراطوري ايران و امپراطوري روم نامه نوشتند مسيحيان همچنين با مسيحيان مباهله‌اي بكند مجادله‌اي بكند دعوتي بكند اينها در مكه نبود اين نشان آن نيست كه وجود مبارك حضرت پيامبر همه نيست نشان آن است كه برنامه‌ريزي آن حضرت سه بخش بود برنامه‌هاي كوتاه‌مدت و ميان‌مدت و بلند‌مدت از همان اول هم كه آمد رسول جهاني بود وجود مبارك موساي كليم (سلام الله عليه) در همان صحنه كه به اين گروه برخورد كردند يك تنبهي به بني‌اسرائيل دادند فرمودند كه ﴿إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ﴾[7] يك هشداري هم به آنها دادند فرمودند: ﴿إِنَّ هؤُلاَءِ مُتَبَّرٌ مَاهُمْ فِيهِ وَبَاطِلٌ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ﴾[8] فرمود اين كار باطلي دارند مي‌كنند خب بنابراين اين تذكر بود لكن درگيري مستقيم نهي از منكر نبود براي اينكه تازه قوم خود را دارد نجات مي‌دهد از شرّ فرعون و تازه از دريا آزاد شدند لذا اين دليل بر مقطعي بودن رسالت حضرت موساي كليم نيست فرمود ما موساي كليم (سلام الله عليه) را فرستاديم كه مانند انبياي ديگر و مانند پيامبر اسلام (عليهم الصلاة و عليهم السلام) جامعه خود را نوراني كنند معلوم مي‌شود كه ﴿الر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾[9] اين جزء احكام نبوت عام است نبوت خاص نيست يعني هر پيامبري آمده جامعه خود را نوراني بكند در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد نوراني كردن جامعه درجاتي دارد از آن ﴿يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِكَ﴾[10] شروع مي‌شود يك ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتَابَ وَالحِكْمَةَ﴾[11] دو ﴿وَيُزَكِّيهِمْ﴾[12] سه ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[13] چهار، تا بعد از عبور از اين عقبه‌هاي كئود انسان نوراني بشود نوراني شدن هم به همان جريان حارثة بن زيد و امثال ذلك است كه اينها گفتند «كأني انظر الي عرش الرحمان بارزاً» آن هدف نهايي است اين‌چنين نيست كه اگر جامعه‌اي عادل شد به مقصد رسيده است اگر همه‌شان عادل باشند صالح باشند اينها هنوز بين راه‌اند وقتي به مقصد مي‌رسند كه نوراني باشند «إتقوا فراسة المؤمن فإنه ينظر بنور الله»[14] باشد وقتي به مقصد مي‌رسند كه ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ اليَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الجَحِيمَ﴾[15] تا انسان بهشت وجهنم را مي‌فهمد اين در بين راه است وقتي بهشت و جهنم را مي‌بينيد اين به مقصد رسيده است ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ اليَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الجَحِيمَ﴾ يعني در دنيا كه هستي جهنم را مي‌بينيد وگرنه كفار هم در قيامت جهنم را مي‌بينند مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[16] ديگر علم اليقين نمي‌خواهد و ايمان و اسلام هم نمي‌خواهد اين ناظر به قبل از موت است قبل از موت شما جهنم را مي‌بينيد بهشت را هم مي‌بينيد اين رويت همان نورانيت است كه آن پايان راه است بالأخره اين هدف همه انبياست جزء نبوت عام براي انبيا (عليهم الصلاة و عليهم السلام) است به دليل اينكه در آيه پنج فرمود: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَي بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾.

مطلب ديگر اين است كه اين ﴿أَنْ﴾ مي‌تواند به معناي‌ اي باشد كه تفسير باشد و مي‌توان به اين معنا باشد ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَي بِآيَاتِنَا﴾ «و قلنا له ان اخرج» كه به او گفتيم اين كار را بكن چون ﴿أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا﴾[17] معناي قلنا را در بر داد اين ﴿أَخْرِجْ﴾ مثل آن است كه به او گفتيم كه «قلنا ان اخرج» تو هم بايد جامعه‌ات را نوراني كني البته كساني بودند كه نوراني شدند و در جريان كوه طور بالأخره خيليها هم سهمي داشتند چون در جريان پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) آنجا به فعل مضارع ياد كرد فعل را به رسول نسبت داد فرمود: ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾[18] اين احتياج داشت يك كلمه باذن ربهم را ذكر بكند اما اينجا وقتي خود رب امر مي‌كند ديگر لازم نيست بفرمايد: ﴿أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ ﴿بِإِذْنِ رَبِّهِمْ﴾ آنجا ﴿بِإِذْنِ رَبِّهِمْ﴾ بود چون سخن از امر نبود اينجا وقتي امر است ديگر معلوم است به دستور خداي سبحان است و قهراً به اذن خداي سبحان است جامعه‌تان را نوراني كنيد نوراني كردن در همه اين مقاطع درست است كسي كه قدرت قرائت قرآن ندارد قدرت تلاوت پيدا كردن يك مرحله از نورانيت است ولو ضعيف عالم به كتاب و حكمت نيست وقتي عالم شد يك مرحله بالاتر از نورانيت را پيدا كرده است اهل تزكيه و طهارت روح نبود وقتي مطهر شد مرحله بالاتر را طي كرد ا سراري را كه در كتابها و كتيبه‌هاي ديگر نيست انبيا براي انها بازگو كردند ﴿وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[19] شد اين يك مرحله بالاتر را پيدا كرده است و آن مرحله نهايي هم آن است كه ﴿لَتَرَوُنَّ الجَحِيمَ﴾[20] اينها همه‌شان هست لكن بعضي از اين كارها با راهنماييهاي قولي حل مي‌شود با راهنماييهاي علمي و تبيين علمي حل مي‌شود اين كار نبوت است و رسالت است و ولايت است و امثال ذلك ولايت به معناي باطني اما ولايت به معناي والي بودن و امامت و رهبري آن بخواهد جامعه را از ظلم به عدل بياورد اين يك كار عملي است اين غير از جريان تعليم كتاب و حكمت و تزكيه نفوس يك استقامت و بردباري هم مي‌خواهد گرچه هر كاري يك استقامتي دارد اما مبارزه با طاغوت جهاد اصغر جنگ و گريز و فشار در برابر بيگانه اين يك صبر و شكري هم مي‌طلبد براي چنين كاري در اين بخش فرمود كه ﴿أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ وَذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ﴾ شما بخواهيد يك حكومت سابقه‌دار كهني را مبتلا به فروپاشي كنيد يك حكومت نوپايي را تأسيس كنيد خب آنها هرگز حاضر نيستند شما بالأخره بايد صابر باشيد بلكه صبّار باشيد در جريان مصر يك دين اعتقادي و عبادي حاكم بود كه همان بت‌پرستي بود يك دين سياسي اجتماعي بود كه در اين بخش از دين اجتماعي سياسي ربوبيت براي فرعون بود فرعون كه مي‌گفت: ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الأَعْلَي﴾[21] يك ﴿مَا عَلِمْتُ لَكُم مِنْ إِلهٍ غَيْرِي﴾[22] دو اين ناظر به ربوبيتهاي عبادي يا الوهيت عبادي نبود چون خود فرعون بت‌پرست بود آنها هم بالأخره يك بتي داشتند مي‌پرستيدند فراعنه درباريان فرعون به فرعون گفتند كه اگر به موسي (سلام الله عليه) و همفكرانش مهلت بدهي اين خدايان تو را از بين مي‌برد ﴿وَيَذَرَكَ وَآلِهَتَكَ﴾[23] اين آله و خدايان و ارباب و اصنام و اوصاني كه داري بساط اينها را جمع مي‌كند همان كار حضرت ابراهيم را مي‌كند تو اگر به اينها مهلت بدهي معلوم مي‌شود كه خود فرعون يك الاه ربوبي و عبادي شخصي داشت يعني آن عبادتهاي او آن خضوع و كرنشهايي كه بود نظير ساير بت‌پرستها در برابر بتها بود اينكه فرعون مي‌‌گفت ﴿أَنَا رَبُّكُمُ الأَعْلَي﴾[24] اين ناظر به دين سياسي اجتماعي بود اگر جامعه‌اي صلاح و فساد خود را در عمل به انديشه كسي مي‌دانند خب همان را دارند مي‌پرستند ديگر اگر كسي بگويد قانون اين مملكت را من بايد تدوين كنم يعني اعبدوني مرا بايد اطاعت كنيد فرعون هم بيش از اين ادعا نداشت نگفت كه من خالق آسمان و زمينم يا در برابر من سجده كنيد چون خالق آسمان و زمين مي‌دانستند ديگري است خودش هم كه در برابر آن بت‌سجده مي‌كرد اينكه مي‌گفت ﴿إِنِّي أَخَافُ أَن يُبَدِّلَ دِينَكُمْ أَوْ أَن يُظْهِرَ فِي الأَرْضِ الفَسَادَ﴾[25] بخش وسيعي ناظر به همين دين سياسي اجتماعي بود آن بيان نوراني امام جواد (سلام الله عليه) كه از ائمه ديگر (عليهم السلام) رسيده است «من أصغي الي ناطق فقد عبده» همين است اگر كسي گوشش بدهكار حرف كسي است هرچه آن شخص گفت قانوني كه آن وضع كرد اين اطاعت مي‌كند «من أصغي الي ناطق فقد عبده فان كان يؤدّي الناطق عن الله عزّوجلّ فقد عبد الله [سبحانه و تعالي] و ان كان الناطق يؤدّي عن الشيطان فقد عبد الشيطان [لعنه الله]»[26] اين بيان نوراني امام جواد (سلام الله عليه) را ائمه ديگر هم فرمودند خب اگر كسي بگويد قانون اين مملكت آن است كه من بگويم سعادت و رشد جامعه هم در انديشه من است خودش هم گفت: «اهديكم سبيل الرشاد» جامعه‌اي چنين قانون گذار را بپذيرند همان عبادت اوست ديگر ارتش ايران هم متأسفانه اخيراً از شاه مفقود مي‌گفتند كه خدايگان همين بود ديگر همان حرفي بود كه فرعون مي‌زد بيش از آن كه ادعا نكرده بود فرعون وجود مبارك موساي كليم مأمورشد كه هم آن بخش شرك عبادي را برطرف كند هم آن بخش سياسي اجتماعي را برطرف كند اگر قانون مملكت بر اساس وحي الهي بود پرستشهاي مملكت هم بر اساس وحي الهي بود زمينه براي نوراني شدن اين جامعه هست و اين كار كار دشواري است و صبر مي‌طلبد در اين حالت وجود مبارك موساي كليم در آغاز راه آنها را به يك سلسله امور متذكر كرد در اثناي راه و در پايان راه گذشته‌ها را به ياد اينها مي‌آورد قرآن كريم اين جريان تذكره را خيلي بها مي‌دهد به خود پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) هم مي‌فرمايد به ياد ابراهيم باش به ياد موسي باش به ياد عيسي باشد به ياد مريم باش ﴿وَاذْكُرْ فِي الكِتَابِ مَرْيَمَ﴾[27] ﴿وَاذْكُرْ فِي الكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ﴾[28] ﴿وَاذْكُرْ فِي الكِتَابِ مُوسَي﴾[29] ﴿وَاذْكُرْ﴾ اين ﴿وَاذْكُرْ﴾ يعني به ياد اينها باش اينها مردان الهي بودند قيام كردند جامعه را نوراني كردند تو هم بايد به ياد اينها باشي اما در بين انبيا وقتي سخن از ﴿وَذَا النُّونِ﴾[30] حضرت يونس مي‌رسد فرمود او را مطرح نكن ﴿وَلاَ تَكُن كَصَاحِبِ الحُوتِ﴾[31] مثل انبياي ديگر باش خب وجود مبارك حضرت موسي (سلام الله عليه) هم قوم خود را به ايام‌الله متذكر كرد طبق دستور الهي يعني خداي سبحان به حضرت موسي (سلام الله عليه) فرمود كه بهترين وسيله براي نوراني كردن جامعه اين است كه اين جامعه مطمئن باشد كار به دست خداست يك و خداي سبحان سوابق فراواني هم در اين زمينه داشت دو اگر كسي صابر باشد از همين فيض و فوز الهي بهره مي‌برد سه درست است اعتماد ملي خوب است اتكاء به نفس خوب است اما اتكاء به نفس يا اعتماد ملي معناي خودباوري يك راه ابتدايي يا مياني است انسان خود را وقتي باور مي‌كند كه به تكيه‌گاه عميق وابسته باشد خب وگرنه خودش هر لحظه در معرض زوال است چه چيزي حافظ انسان است اگر به يك عزيز قدير تكيه نكند چه قدرتي دارد لذا فرمود: ﴿وَذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ﴾ اين ﴿ذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ﴾ متذكرشان كن يعني يك سرمايه است آنها هم بدانند كه بايد صابر باشند اين صبر يك ملكه اخلاقي محض نيست كه انسان فقط بخواند به ما فرمودند: ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾[32] نماز هم همين‌طور است متاسفانه ما با نماز آن رفتاري كه با سلاح بايد بكنيم نمي‌كنيم بالأخره يك انسان جنگجو از اسلحه كمك مي‌گيرد ديگر بهما فرمودند اين نماز كمك شماست هر كاري داريد نماز اين كه مقيد نكرده كه «استعينوا بالصبر و الصلاة في ذلك الامر» يا «في هذا الامر» يا «في تلك الامور» كه اين حذف متعلق هم يدل علي العموم هر مشكلي داريد دو ركعت نماز اين يك امر جدي است فرمود: ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ در آن بخشهاي سورهٴ مباركهٴ «بقره» هم همين‌طور سوره «اعراف» هم همين‌طور اينجا هم همين‌طور است اينكه فرمود: ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ﴾ يعني ﴿اسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ﴾ چه اينكه «استعينوا بالصلاة» مگر كار به دست خدا نيست مگر خدا از حال ما غافل است ـ معاذالله‌ـ مگر به ما وعده نداد مگر نفرمود شما يك قدم برويد: ﴿مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾[33] اينكه تنها مربوط به صدقات كميته امداد نيست كه اگر كسي واقعاً يك ساعت براي رضاي خدا درس بخواند نتيجه ده ساعت را خدا به او مي‌دهد ده تا مطلب را مي‌فهمد اين آيات كه مقيد نيست كه اين مربوط به قيامت محض كه نيست هر كسي به پيشگاه الهي با يك حسنه برود ده برابر پاداش مي‌گيرد يك قدم براي حل مشكل يك فردي يا يك قبيله‌اي يا يك طايفه‌اي يا يك جامعه‌اي يا يك ملتي يا يك دولتي اگر وسيع‌تر قدم بردارد ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ آثار شفافش البته در قيامت ظاهر مي‌شود اما اين آيات كه مقيد به قيامت نيست هر كار خيري را انسان انجام بدهد يقيناً ده برابر خدا پاداش مي‌دهد آدم باور كند روي اعتقاد عمل كند نه روي امتحان ببينيم چه مي‌شود نيست اين ببينيم چه مي‌شود با شك همراه است چرا ببينيم چه مي‌شود؟ ﴿وَمَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً﴾[34] ﴿وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ﴾[35] او وعده داد اگر خبر داد ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً﴾ اگر انشاء است و وعده داد من اوفي بعهده من الله اينجا هم به وجود مبارك موساي كليم فرمود به اينكه به اينها بگو و ذكرهم يعني بعد هم موساي كليم در قصه‌هاي ديگر فرمود: ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾[36] ﴿قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ اسْتَعِينُوا بِاللّهِ وَاصْبِرُوا﴾[37] آن آياتي كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» و «اعراف» بود خوانديم همين بود ديگر نه اينكه براي آ نها تاريخ بگو يك وقت است انسان قصص و تاريخ انقلاب را مي‌خواند براي صد سال اخير يا كمتر و بيشتر را مي‌خواند اين مي‌شود تذكره اما اگر نه بداند در همه موارد وقتي اين جامعه پيروز شد به عنايت الهي بود اين ذكر هم يعني ﴿وَاسْتَعِينُوْا بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ﴾ وگرنه تذكره تاريخي يك فقط ثمره علمي دارد فرمود: ﴿وَذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ﴾ مستحضريد كه اين يوم در مقابل ليل نيست نظير نماز روز در مقابل شب يك مجموع ليل و نهار را كه مي‌گويند يوميه اين هم نيست دو مقطعي از عمر هم نيست كه «الدهر يومان يوم لك و يوم عليك»[38] سه اينها نيست هر ظهوري روز خداست ولو شب هم باشد وقتي جلوه الهي جمال الهي است ظهور خداست ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾[39] اين ﴿كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ نه يعني هر دوازده ساعت خدا يك كار مي‌كند يا هر 24 ساعت خدا يك كار مي‌كند يا هر مقطع تاريخي خدا يك كار مي‌كند كل ظهور ﴿هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ چرا؟ براي اينكه ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾[40] خب ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ مگرهر روز كسي يك سؤال دارد يا هر لحظه سؤال دارد مگر هر شبانه روز يك سؤال دارد يا هر مقطع تاريخي يك سؤال دارد يا نه هر لحظه سائل است اگر سؤال هر لحظه است پس جواب هم هر لحظه است ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ آن هم سؤال اين هم جواب اگر ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ﴾ كل آن كل يوم ‌اي كل آن ﴿هُوَ فِي شَأْنٍ﴾ پس يوم خدا هميشه است منتها گاهي ظهور رقيق و ضعيف است گاهي ظهور تام هر اسمي از اسماي حسناي الهي كه ظهور تام پيدا كرد آن مي‌شود يوم الله در آن رواياتي كه در بحثهاي روز چهارشنبه خوانديم كه دو طايفه بود آن ظهور كاملش وقتي كه وجود مبارك حضرت ظهور بكند (سلام الله عليه) يوم القيامة است صغرا هست يوم قيامت كبرا هست اينها يك ظهور بيشتر و كامل‌تري است و روايات ديگري آن طايفه ديگري كه هر وقتي نعمتي از طرف خداي سبحان برسد اين جزء ايام‌الله است اگر به جامعه‌اي نعمتي برسد اين جزء ايام‌الله است اينها مثبتان‌اند اينها هيچ كدام مقيد ديگري را مخالف ديگري نيستند بنابراين هر نعمتي كه ذات اقدس الهي داد ظهور است براي اينكه در آنجا مسبوق به سؤال و نياز بود ﴿يَسْأَلُهُ مَن فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ كُلَّ يَوْمٍ هُوَ فِي شَأْنٍ﴾[41] حالا اگر يك ظهور كاملتري و بيشتري داشت اين ظهور باعث پيروزي يك ملت ضعيف بر ملت قوي است خب جريان ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي اليَمِّ﴾[42] از همين قبيل است ديگر يك فرماني با يك عصا آبهاي رفته، رفته آبهاي نيامده، نيامده همان‌طور روي هم يك سد آبي پيدا شده روي هم روي هم آبها مانده اين آبها هم رفته اين آبها هم پس زده وسط شده جاده خاكي آن قدر اين وسط جاده خاكي شد كه تعبير به يبس دارد اصلاً علامت تري در دريا نبود ﴿فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي البَحْرِ يَبَساً﴾[43] مثل اينكه در جادهٴ خشك و خاكي كوير دارند راه مي‌روند خب اين مي‌شود ايام الله با يك عصا همين كه اينها رفتند دوباره برگشت از اين كارها ذات اقدس الهي براي بني‌اسرائيل زياد كرده هر كدام از اينها يوم‌الله است بالأخره فرمود: ﴿وَذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ﴾ خب اگر روايتي كه در ذيل اين آيه است اين مربوط به ظهور حضرت حجت باشد يا قيامت صغرا باشد يا قيامت كبرا باشد ايان چه كار دارد به پيروزي يك قوم مستضعف بر قوم مستكبر و مقاومت بني‌اسرائيل ﴿وَذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ﴾ چرا؟ براي اينكه اگر شما ايام‌الله را به اينها متذكر كرديد اين آيات الهي است نشانه‌هاي قدرت خداست براي هر كسي كه صبّار شكور باشد اگر كسي بينا باشد مي آيد؟ وگرنه خيليها ﴿وَكَأَيِّن مِنْ آيَةٍ فِي السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْهَا وَهُمْ عَنْهَا مُعْرِضُونَ﴾[44] «و هم عنها غافلون» و مانند آن اگر كسي اهل صبر و شكر باشد از اين آيات طرفي مي‌بندد ﴿وَذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ﴾ اين جمله معروفي كه از وجود مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است كه «ان لله في ايام دهركم نفحات الا فتعرضوا لها و لا تعرضوا عنها» هم از همين قبيل است گاهي يك نسيمي مي‌وزد خب انسان وقتي كه نسيم مي‌وزد بايد حق‌شناسي كند موقع او را ضبط كند آثارش را خوب دريافت كند و مواظب آن آثار باشد و آنرا حفظ بكند بالأخره اين پرده‌اي كه آويخته شده جلوي چشم ما و اسرار عالم يا با يد با تلاش و كوشش و جهاد برويم نزديك پرده با دست خود اين پرده را كنار بزنيم گوشه‌اي از پشت پرده را ببينيم يا بالأخره بايد حالت آمادگي داشته باشيم منتظر باشيم يك نسيمي بيايد اين پرده كنار برود ما ببينيم يا اين يا آن البته براي مردان الهي جمع را شايد اما براي آحاد مردم بايد همين باشد ديگر يا اين است با دست خود آدم زحمت بكشد يك پرده را كنار بزند يا نه يك نسيم الهي بوزد اين مي‌شود راه مدرسه آن مي‌شود راه مسجد اين مي‌شود راه درس و بحث آن مي‌شود راه اعتكاف بالأخره هر دو باز است اين‌طور نيست كه آنهايي كه معتكف شدند سه روز درس نخواندند اينها سه روز در معرض آن نسيم نشستند كه پرده كنار برود يك چيزهايي را ببيند برايشان روشن بشود خيلي آرام هم رفت اين نسيم خيلي آنها را آرام مي‌كند بالأخره يا اين است يا آن اين «ان لله في ايام دهركم نفحات الا فتعرضوا لها و لا تعرضوا عنه» اين است حالا وجود مبارك حضرت موساي كليم (سلام الله عليه) دارد به دستور الهي عمل مي‌كند راه عمل كردنش اين سري كه ما روزها يك مقدار زودتر مي‌آمديم براي اينكه الآن قبل از دوازده اذان است و بعضي از آقايان هم نماز جماعت دارند كه برسند حالا ان‌شاءالله مي‌رسيم فرمود: ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَي لِقَوْمِهِ اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ﴾ وجود مبارك موساي كليم دارد دستور الهي را بازگو مي‌كند مي‌فرمايد كه آن روزي كه نعمتهاي الهي به شما رسيد آن جزء ايام‌الله است ديگر خب وجود مبارك موساي كليم دارد امتثال مي‌كند اين را دارد ﴿وَذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ﴾ را امتثال مي‌كند آن هم تذكره كرده متذكرشان كرده فرمود: ﴿اذْكُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ﴾ چه نعمتي؟ نعمت نجات مستضعف از شر مستكبر ﴿إِذْ أَنجَاكُم مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ﴾ ال فرعون چه مي‌كردند ﴿يَسُومُونَكُمْ سُوءَ العَذَابِ وَيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ وَفِي ذلِكُم بَلاَءٌ مِن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ﴾ اين بلاء عظيم را با نجات الهي خداي سبحان برطرف كرد جريان «يسومون» ﴿وَيُذَبِّحُونَ﴾ مبسوطاً در سورهٴ مباركهٴ «بقره» و «اعراف» گذشت يكي از لطايفي كه در ﴿يَسُومُونَكُم﴾ بود اين بود كه شما را عذاب چر مي‌كردند سائمه در مقابل غنم معلوفه است آن گوسفندهاي دست‌چر را مي‌گفتند معلوفه كه دستي علف مي‌دادند آن گوسفندهايي كه به بيرون مي‌بردند در مزرع كه در مرتع خودشان بچرند مي‌گفتند سائمه فرمود اينها شما را عذاب چر مي‌كردند فقط خوراكتان عذاب بود گرچه چند لغت چند وجه براي ﴿يَسُومُونَكُم﴾ در سورهٴ مباركهٴ «بقره» و اينها گذشت ولي يكي از لطايف اين تعيبر آن بود كه اينها خوراكتان را عذاب كرده بودند شما عذاب‌خور بوديد ﴿يَسُومُونَكُمْ سُوءَ العَذَابِ﴾ و الآن هم شما مي‌بينيم صهيونيستها چگونه اين نوجوانها را ذبح مي‌كنند آن قصه تاريخي را هم كه ديديد از همين قبيل است ﴿وَيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُم﴾ زنها را نگه مي‌دارند براي كارگري در منزل ومانند آن وگرنه نوجوانها و فرزندان شما را مي‌كشند بچه‌ها را مي‌كشند و اين بلاء عظيم است ابنا در مقابل نسا نشان مي‌دهد كه پسر بچه‌ها را مي‌كشتند دختر بچه‌ها را حفظ مي‌كردند نه اينكه ﴿نِسَاءَكُم﴾ يعني زنهاي سالمند يا زنهايي كه خانه‌دارند آنها را هم شامل مي‌شود ولي به قرينه تقابل با ابنا دخترها را هم شامل مي‌شود اين آيه مباركه مباهله كه ابنا برحسنين (سلام الله عليهما) تطبيق شد نساء بر وجود مبارك حضرت صديقه كبرا (سلام الله عليها) تطبيق شد هم از همين قبيل است كه خواهر در مقابل برادر ابنا در مقابل بنات ابنا در مقابل همسر و ازواج و اينها نيست گرچه آنها هم مشمول اطلاق نسا هستند اما اين تقابل روشن نشان مي‌‌دهد كه منظور آن است كه سپرها را ذبح مي‌كردند دخترها را سالم نگه مي‌داشتند ﴿وَيُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُم﴾ و اينها هم عذابي بود براي آن زنها هم براي كارگري و امثال ذلك ﴿وَفِي ذلِكُم بَلاَءٌ مِن رَّبِّكُمْ عَظِيمٌ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 103.

[2] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 19.

[3] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 48.

[4] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 48.

[5] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 48.

[6] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 26.

[7] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 138.

[8] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 139.

[9] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 1.

[10] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 129.

[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 129.

[12] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 129.

[13] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 151.

[14] ـ كافي، ج1 ، ص218.

[15] ـ سورهٴ تكاثر، آيات 5 و 6.

[16] ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 12.

[17] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 25.

[18] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 1.

[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 151.

[20] ـ سورهٴ تكاثر، آيهٴ 6.

[21] ـ سورهٴ نازعات، آيهٴ 24.

[22] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 38.

[23] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 127.

[24] ـ سورهٴ نازعات، آيهٴ 24.

[25] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 26.

[26] ـ كافي، ج1 ، ص434.

[27] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 16.

[28] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 41.

[29] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 51.

[30] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 87.

[31] ـ سورهٴ قلم، آيهٴ 48.

[32] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 45.

[33] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 160.

[34] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 122.

[35] ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 111.

[36] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 45.

[37] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 128.

[38] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 396.

[39] ـ سورهٴ رحمن، آيهٴ 29.

[40] ـ سورهٴ رحمن، آيهٴ 29.

[41] ـ سورهٴ رحمن، آيهٴ 29.

[42] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 40.

[43] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 77.

[44] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 105.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق