23 11 2005 4848994 شناسه:

تفسیر سوره ابراهیم جلسه 4

دانلود فایل صوتی

أعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ

﴿الر كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَي صِرَاطِ العَزِيزِ الحَمِيدِ (۱) اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ وَوَيْلٌ لِّلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ (۲) الَّذِينَ يَسْتَحِبُّونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا عَلَي الآخِرَةِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ (۳) وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ وَهُوَ العَزِيزُ الحَكِيمُ (٤)

در قرآن كريم ذات اقدس الهي فضل خود را نسبت به رسول گرامي (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) فراوان ذكر كرد فرمود: ﴿وَكَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً﴾ كه در آيه 113 سورهٴ مباركهٴ «نساء» فضل الهي را زياد دانست فرمود خدا به تو فضل فراواني داده است ﴿وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ وَكَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً﴾ عظمت فضل خدا بر وجود مبارك رسول از اين آيه اول سورهٴ مباركهٴ ابراهيم مشخص مي‌شود زيرا كسي كه مأمور شده است جهاني را نوراني كند لابد خود نور جهان‌شمول دارد كه مي‌تواند جهاني را نوراني كند چه فضلي بالاتر از اين اگر ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾ چه اينكه خودش فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً[1] اگر به جميع مردم در جميع اعصار خطاب مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً﴾ بعد هم كار او نوراني كردن همه مردم است اين يك نور جهان شمولي مي‌طلبد بنابراين ﴿وَكَانَ فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيماً﴾.

مطلب بعدي آن است كه اين كار بايد به اذن خدا باشد اين صرف ترخيص نيست بلكه امر است يعني هم رسول خدا مأمور به نوراني كردن است هم جامعه بشري مأمور به اعتمارند مأمورند كه اين نوراني شدن را بپذيرند اين كه فرمود: ﴿بِإِذْنِ رَبِّهِمْ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه 64 اطاعت را هم ذكر كرد فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ پس وجود مبارك رسول خدا هم مشمول آن اصل كلي است بايد مطاع باشد بايد دستورش اطاعت بشود يعني بخش عقايد اخلاق احكام و قوانين فقهي و حقوقيش اطاعت بشود تا جامعه بشود نوراني پس آن اذن با امر همراه است يعني هم رسول خدا مأمور است هم جامعه مأمورند كه اطاعت كنند به اذن خدا صرف ترخيص نيست.

مسئله بعدي آن است كه نوراني شدن كار آساني نيست زيرا انسان محفوف به يك سلسله لذايذ است بهشت را در وسط گذاشتند اطرافش پر از سيم خاردار است جهنم را در وسط گذاشتند اطرافش پر از لذايذ و مشتهيات است اين بيان از سخنان نوراني رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) است كه فرمود: «حفت الجنة بالمكاره و حفت النار بالشهوات»[2] يعني آتش جهنم محفوف به شهوتهاست دور تا دور او را لذايذ گرفته بهشت محفوف به رنجها و دشواريها و سختيهاست دور تا دور او را سختي گرفته انسان بايد اين سختيها را تحمل كند تا به بهشت برسد و اگر به طمع خام آن لذايذ و شهوات حركت كرد هرچه جلوتر مي‌رود معتادتر مي‌شود تا گرفتار سوزنش جهنم بشود خب اين كار كار آساني نيست انسان از همه لذايذ بيجا بگذرد و تن به دشواريها بدهد سرّ دشوار بودن برنامه هم اين است كه انسان راه ابدي در پيش دارد اين راه ابد را اگر هفتاد سال يا هشتاد سال بخواهد ره‌توشه‌اش را تهيه كند زادراه را فراهم بكند بايد اين دشواريها را تحمل كند ديگر كسي زندگي ابد را با كار هشتاد ساله يا صد ساله بخواهد فراهم كند بايد شبانه روز تلاش بكند آخ آنجا سخن از يك ميليون سال و يك ميليارد سال و اينها كه نيست لذا اين صحنه عقبه كئود است در قرآن هم به ما فرمود: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ العَقَبَةَ[3] شما همه‌اش در دشت و هامون راه مي‌رويد خب در دشت قدم زدن و راه پيمايي كرده كار آساني است شما اين گردنه‌ها را طي كنيد اين كتلها را طي كنيد در ذيل آن آيه نوراني ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ العَقَبَةَ﴾ اين مسائل مطرح است خب كسي كه لباس مانده را بخواهد به دور بيندازد به كسي مي‌دهد با اين مي‌خواهد بهشت برود اين در دشت و هامون راه رفتن است اما اگر لباس نويي باشد دوتا لباس نو باشد يكي را خودش بپوشد يكي را به ديگري بدهد اين گردنه را پيمودن است غذاهاي مانده را انسان به ديگري مي‌دهد به خيال با اينكه با اين كار بهشت مي‌رود فرمود اين كه عقبه نيست اين هامون و دشت است كه رفتنش آسان است از وجود مبارك امام رضا (سلام الله عليه) در ذيل همين آيه نقل شده است كه وقتي سفره پهن مي‌شد يك كاسه خالي طلب مي‌كرد بهترين غذاي آن سفره را در اين ظرف خالي پر مي‌كرد دستور مي‌داد به مستمند عطا كنيد بعد شروع مي‌كرد به غذا خوردن بعد اين آيه را مي‌خواند ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ العَقَبَةَ﴾ يعني غذاي لذيذ تازه را به مستمند دادن اين عقبه است بايد انسان اين گردنه‌ها و كتلها را طي كند تا بالا برود منطقه ديدش وسيع بشود بنابراين «حفت الجنة بالمكاره و حفت النار بالشهوات»[4] در بعضي از محافل مثال زده شد كه انسان گاهي مي‌گويند ـ معاذالله ـ انسان دين كار آمد نيست به روز نيست بلكه دين را بايد با معنويت اضافه كرد خب معنويت را خود دين دارد بايد گفت به دين حقيقي بايد معنا كرد به همه جهات دين معنا كرد نه اينكه دين كارآمد ندارد يك چيزي ديگري هم بايد ضميمه دين كرد گاهي مثال گفته شد كه اگر يك مغازه‌اي پر از كالا باشد انسان تشنه وارد آن مغازه بشود تشنه وارد بشود و تشنه برگردد معلوم مي‌شود در اين مغازه آن نوشابه‌اي كه رفع عطش بكند نيست در جواب اين تشبيه گفته شد كه اگر در آن مغازه نوشابه‌هاي فراوان آب زلال خنك و گواراي فراوان هست ولي اين انسان تشنه رفته است پشت اين شيشه را دست زده اين شيشه را گرفته بوسيده بوييده به بدنش ماليده ولي درش را باز نكرده كه از آبش استفاده كند اين تشنه برمي‌گردد اينهايي كه به اعتاب مقدسه وارد مي‌شوند حرم را مي‌بوسند اما حرف ائمه را گوش نمي‌دهند يا قرآن را مي‌بوسند مي‌دهند حرف قرآن را گوش نمي‌دهند همين‌اند خب البته اينها سيراب نمي‌شوند حالا اگر كسي بگويد نه خود مغازه يك راهنما دارد و مسئول دارد بله مغازه راهنما دارد مسئول دارد مرتب مي‌گويد كه آن شيشه است آب گوارا در آن هست درش را باز كن بنوش مغازه، مغازه است مهد كودك كه نيست كه در شيشه را باز كنند و در حلقوم آدم بريزند كه آن مي‌شود اجبار و مهد كودك اينها مرتب مي‌گويند امر به معروف مي‌كنند نهي از منكر مي‌كنند دستگاه قضايي هست اينها عوامل فراواني هم هست براي جلوگيري از فساد دفعاً و رفعاً خب اگر «چندين چراغ دارد و بيراهه مي‌رود» چه بايد كرد؟ اين معلوم مي‌شود كه همان بيان نوراني قرآن كريم است كه فرمود: ﴿وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُم[5] شما بايد اين شيشه‌هاي زلال و كوثرهاي فراواني كه هست هر آيه‌اي كوثر است اين درش را باز كنيد معنايش را بفهميد و معتقد بشويد به خلقياتش متخلق بشويد به قوانين فقهي و عملي‌اش هم عمل بكنيد چون كار دشواري است عمل نمي‌كنيم الآن هم همين‌طور است اين‌طور نيست كه اگر جامعه عمل بكند به مقصد نمي‌رسد اكثري مردم گرفتار همين شهوات زودگذرند كه «حفت النار بالشهوات»[6] نه اينكه عمل شد و ما ديديم جامعه اسلامي عمل كرد و به نتيجه نرسيد فرمود: ﴿وَتَرَاهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ وَهُمْ لاَيُبْصِرُونَ[7] يا ﴿وَمَا أَكْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِينَ[8] اكثري گرفتار همين اين شهوات‌اند بنابراين اگر اين دستورات عمل بشود انسان نوراني خواهد شد هم تلاوت كه بخش اول است هم تعليم كتاب و حكمت كه بخش دوم است هم تزكيه نفوس به بخش سوم است سرانجام نوراني شدن جامعه است هر فردي كه عمل كرد نوراني شد هر امتي در هر عصر و مصري كه عمل كردند نوراني شدند آنهايي كه عمل نكردند خب ﴿وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُم[9] و نبايد توقع داشته باشيم كه رهبران الهي در شيشه را باز كنند در حلقوم مردم بريزند آن مي‌شود جبر آن ديگر فايده‌اي ندارد اينكه تكامل نيست خب ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ﴾ كه اين اذن هم با اطاعت بايد همراه باشد كه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ[10] خب.

پرسش ...

پاسخ: اين براي اينكه وقتي خارج بكنند بايد از قوه به فعل از تاريكي به نور بيايند براي اينكه بشر بدون وحي گرفتار جهل علمي يا جهالت عملي است ديگر اينها مي‌شود مقدم به حسب ظاهر انبيا كه مي‌آيند بشر را از اين جهل علمي يا جهالت عملي خارج مي‌كنند اما جريان جمع آوردن ظلمات و مفرد آمدن نور در اول سورهٴ مباركهٴ «انعام» مفصل گذشت كه جعل الظلمات و النور در همه جاي قرآن همين‌طور است كه ظلمات جمع است و نور مفرد براي اينكه آن پراكندگيهاي جهل و هوا و هوس زياد است نور راه حق است و راه توحيد است صراط مستقيم است و اختلافي در آن نيست و امثال ذلك خب.

پرسش ...

پاسخ: بله اما بعد از اينكه ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالحُسْنَي[11] آن گاه ﴿فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي[12] اينها كه قله فتح مي‌كنند چطوري است اينها كه قله‌هاي چند هزار متري را در دامنه‌هاي البرز و غير البرز فتح مي‌كنند براي اينكه اين راه را رفتند اين عقبه را رفتند اينهايي كه اين عقبات كئود را رفتند از آن به بعد فتح قله آسان است ﴿فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَاتَّقَي ٭ وَصَدَّقَ بِالحُسْنَي فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَي﴾ چه اينكه آن طرف هم همين‌طور است ﴿وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَي ٭ وَكَذَّبَ بِالحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَي[13] بعضيها عالماً عامداً مثل آب خوردن ربا مي‌خورند رشوه مي‌گيرند رانت خواري مي‌كنند اين خونهاي طيب و طاهر را زير پا مي‌برد بعضيها وقتي اول مي‌خواهد ربا بگيرد دستشان مي‌لرزد خب اينكه به آساني رشوه ‌مي‌گيرد به آساني رانت خواري مي‌كند به آساني بيت المال را هضم مي‌كند اين اول كه اين‌طور نبود كه اول دستش مي‌لرزيد بعد از اينكه چندين بار مثل مغني ته چاه رفته بود از آن به بعد چاه رفتن و چاه افتادن برايش آسان است ﴿وَأَمَّا مَنْ بَخِلَ وَاسْتَغْنَي ٭ وَكَذَّبَ بِالحُسْنَي ٭ فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْعُسْرَي﴾ هر راهي را كه آدم انتخاب بكند به پايان همان راه مي‌رسد بقيه راه براي او آسان مي‌شود يك امر طبيعي است.

پرسش ...

پاسخ: خب آن كافر فقير همان‌طور است ديگر كافر فقير خسر الدنيا و الاخره است بعضيها مثل فرعون و اينها به حسب ظاهر در دنيا رفاهي داشتند اما در قيامت و برزخ ﴿أَدْخِلُوا آلَ فِرْعَوْنَ أَشَدَّ العَذَابِ[14] آنهايي كه هم در دنيا راحت‌اند هم در آخرت راحت‌اند فقط واقعاً مؤمناني هستند كه مي‌گويند: ﴿رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً[15] اين راحت‌اند اما ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا[16] اينها بحثش در سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت بعضيها نمي‌گويند ﴿حَسَنَةً﴾ مي‌گويند: ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا﴾ همين براي او حلال و حرام يكي است نمي‌گويد كه ﴿حَسَنَةً﴾ آيه بعد دارد ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً وَفِي الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ اما آيه قبل اين است كه ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ﴾ يقول يعني منطق او اين است نه حالا دعا مي‌كند شايد اهل دعا هم نباشد شايد اهل نماز هم نباشد ولي سيره و سنّت او همين دنياست براي او حلال و حرام فرقي نمي‌كند ﴿فَمِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا﴾ همين چه حلال چه حرام اين گروه اگر هم يك وقتي سخن از اسلام دارند همان بيان نوراني حضرت امير است كه «ما أسلموا ولكن استسلموا»[17] اين ﴿وَلَمَّا يَدْخُلِ الإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُم[18] است كه در قرآن كريم است بنابراين ما به اسلام هر وقت عمل كرديم سرفراز شديم راحت شديم چه فردي چه جمعي.

فرمود: ﴿لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَي صِرَاطِ العَزِيزِ الحَمِيدِ﴾ فخررازي مي‌گويد سر تقديم عزيز بر حميد اين است كه عزّت به قدرت برمي‌گردد و قدرت مقدم بر ساير صفات است بر علم بر غنا و مانند آن چون علم به قدرت مقدم بر علم به علم واجب و غناي واجب است لذا خداوند براي تعليم ما عزيز را قبل از حميد ذكر كرده است در كتابهاي كلامي وقتي ملاحظه مي‌فرماييد مي‌بينيد حق با فخر رازي است آنها معمولاً قدرت واجب را قبل از علم ذكر مي‌كنند اما در كلام محققان اماميه حكما و اينها معمولاً علم قبل از قدرت است چون قدرت به علم برمي‌گردد معمولاً در كتابهاي حكمي علم واجب را قبل از قدرت او ذكر مي‌كنند چون علم او علم به نظام اصلح او همان منشأ قدرت است هر كاري را كه خداي سبحان صلاح بداند انجام مي‌دهد قدرت و علم مفهموما جداي از هم‌اند مصداقاً عين هم‌اند ولي در تحليل عقلي علم مقدم بر قدرت است چه اينكه در تحليل عقلي حيات مقدم بر هر دوي اينهاست كه آن را ام الاسماء السبعه مي‌دانند اگر يك موجودي زنده باشد علامت حيات ادراك و كوشش است عالم فعال بودن و فاعل بودن منشأش حيات است لذا مي‌گويند در بين اسماي سبعه حيات ام الاسماء است بعد علم است بعد قدرت پس اولاً تقديم اينها تقديم با فا و ثم و اينها نيست فقط تقديم لفظي است تقديم لفظي هم شايد براي رعايت فواصل باشد مثلاً در آيه بعد شديد دارد در آيه ديگر بعيد دارد اين بعيد و شديد و حميد با هم هماهنگ‌اند اگر مي‌فرمود «الي صراط الحميد العزيز» پايان اين آيه مي‌شد عزيز پايان آيه بعد مي‌شد شديد پايان آيه بعد مي‌شد بعيد اين ناهماهنگي فواصل بود فواصل را هم رعايت مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿إِلَي صِرَاطِ العَزِيزِ الحَمِيدِ﴾ عزيز حميد كيست ﴿اللَّهِ الَّذِي لَهُ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ﴾ كه برهان مسئله است برهان عزّت و محمدة است ﴿وَوَيْلٌ لِّلْكَافِرِينَ مِنْ عَذَابٍ شَدِيدٍ﴾ كافر گرفتار اين است آنهايي كه نه تنها گناه مي‌كنند بلكه گناه را دوست دارند اينها كساني‌اند كه ﴿وَأُشْرِبُوا فِي قُلُوبِهِمُ العِجْلَ[19] ‌اي حب العجل اينها دوستدار بت و بت پرستي‌اند دوستار گوساله و گوساله‌پرستي‌اند محبوب آنها اين است اين الف و سين براي تأكيد است نه براي باب استفعال كه گاهي براي تا كيد مي‌آيد نظير استكبر و استجاب اين از آن قبيل است اينها تأكيداً و تشديداً علاقم‌اند به اين كارند ﴿يَسْتَحِبُّونَ الحَيَاةَ الدُّنْيَا﴾ و ترجيح مي‌دهند دنيا را بر آخرت قهراً براي رسيدن به اين هدف ﴿وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ كه راه آخرت است ﴿وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً﴾ است كه بازگو شد ﴿أُولئِكَ فِي ضَلالٍ بَعِيدٍ﴾.

پرسش ...

پاسخ: اين مسلمان واقعي نيست اين همان «ولكن استسلموا»[20] است احياناً ممكن است كار خلاف بكند اما اين ديگر آن‌چنان نيست كه واقعا دنيا را بر آخرت ترجيح بدهد و ﴿وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ﴾ باشد اين همان بياني است كه در دعاي نوراني ابوحمزه ثمالي امام سجاد (سلام الله عليه) هست كه عرض مي‌كند خدايا ما هيچ وقت منكر شما نيستيم اگر يك وقتي گناهي كرديم نظير ﴿غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا[21] است و مانند آن يك اشتهاي زودگذري بود كه بر ما مسلط شد و ما دست به خلاف زديم به ربوبيت تو به مَبدئيت تو به مُبدئيت تو به خالقيت تو با فاطريت تو معتقديم آن اما يك وقت است نه كسي مكتبش اين است بنايش بر اين است كه راه خدا را ببندد خب اين مي‌شود كافر ديگر.

مطلب بعدي آن است كه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ﴾ اين اصل كلي اينها مربوط به نبوّت عام است خب چرا؟ ﴿لِيُبَيِّنَ لَهُمْ﴾ براي اينكه مطالب ما را براي آنها بيان كنند درباره انبياي ديگر آنها مشخص شد كه منطقه رسالت آنها محدود است كه در نوبت ديروز گذشت ﴿وَإِلَي عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً[22] يا ﴿وَإِلَي ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً[23] و مانند آن اما اينجا ديگر درباره وجود مبارك پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) ندارد كه ما براي عرب فرستاديم اين براي ناس فرستادند ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ[24] كه در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» بود يا آيه ديگري كه خود حضرت مي‌فرمايد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً[25] يا ﴿لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً[26] يا ﴿ذِكْرَي لِلْبَشَرِ[27] ﴿نَذِيراً لِلْبَشَرِ[28] اين چند طايفه نشان آن است كه وجود مبارك حضرت براي جامعه بشري آمده هر كسي بشر هست مرسل اليه است تا آنجا كه منطقه بشرنشين است چه در طول تاريخ چه در عرض جغرافيا آنجا قلمرو رسالت وجود مبارك حضرت است بايد به زبان اينها حرف بزند زبان اينها هم طبق بحث ديروز ثابت شد زبان فطرت است آن وقت اين دين مي‌توان جهاني باشد اين دين مي‌تواند حقوق بشر بنويسد وگرنه حقوق بشر نويسي مايه علمي ندارد يعني مواد فقهي و حقوقي را از كدام مباني مي‌گيرند؟ يك آن مباني را كه منشأ تدوين اين مواد حقوقي است آنها را از كدام منابع مي‌گيرند؟ ما اگر منبع مشترك نداشته باشيم مبناي مشترك نداريم اگر مبناي مشترك نداشتيم حقوق مشترك نداريم اينها جهاني حرف مي‌زنند ولي آمريكايي فكر مي‌كنند خب اگر كسي آمريكايي فكر مي‌كند بايد آمريكايي حرف بزند اگر كسي غربي فكر مي‌كند بايد غربي حرف بزند اينها غربي فكر مي‌كنند ولي آمريكايي حرف مي‌زنند مي‌گويند حقوق بشر حقوق بشر، شرق و غرب عالم كه از سنت و رسوم و رسوب شما گرفته نمي‌شود كه شما يك منبع مشتركي اين سازمان ملل كه الآن در چنگ آمريكا است شما ديديد بالأخره در حمله به عراق گفت ما اصلاً احتياج ندارم از سازمان ملل كمك بگيرم اجازه بگيرم خب يك كسي كه حرف جهاني مي‌زند ولي فكر آمريكايي دارد كه نمي‌توان حقوق بشر تدوين كند كه اين پايه علمي ندارد كه پايه علمي اين است كه آن مواد حقوقي را يك از مباني مشترك بگيريم دو آن مباني مشترك را از منابع مشترك استنباط كنيم سه منبع مشترك اين هفت ميليارد چيست؟ غير از فطرت طبيعت هم نمي‌تواند مشترك باشد تا بگويند حقوق طبيعي مگر ما طب جهاني داريم اصلاً معقول نيست ما طب جهاني داشته باشيم آن كه در قسمتهاي قطب زندگي مي‌كند با آن كه در قسمتهاي استوا زندگي مي‌كند در منطقه گرمسير زندگي مي‌كند در سردسير زندگي مي‌كند خيلي از گياهان است كه براي آنها خوب است براي ديگري خوب نيست خيلي از قرصها است كه براي آنها خوب است براي آنها خوب نيست يك قرصي يك دارويي يك شربتي براي هفت ميليارد خوب باشد اصلاً محال است آخ مزاجشان يكي نيست يكي گرمي است يكي سردي است يكي قطبي است يكي شمالي است يكي ما طب جهاني نداريم و داروي جهاني هم نداريم هيچ چيزي جهاني نداريم آنكه از زمين و زمان برمي‌خيزد جهاني نيست آنكه از طبيعيت برمي‌خيزد جهاني نيست آنكه از ماوراء طبيعت برمي‌خيزد از فطرت برمي‌خيزد بله او جهاني است آن حرف دين است اين فطرت كه ﴿لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ[29] مشترك است الآن هيچ فرقي بين اين هفت ميليارد نيست همه عدالت خواه‌اند حق خواه‌اند عدل جويند حق جويند حق خواه‌اند حق طلب‌اند اينها مطالب حقه است و آنچه كه از اينها گرفته بشود يعني بشود مباني مشترك و آنچه كه از اين مباني مشترك تدوين شده مي‌شود حقوق مشترك وگرنه غالب اينها غربي فكر مي‌كنند ولي جهاني حرف مي‌زنند آخ اين هماهنگ نيست بين قوه و فكر فرمود ما حرفي براي گفتن داريم جميع مردم را مي‌خواهيم روشن كنيم اينها اصلاً روشن خلق شدند ما كسي را در تاريكي خلق نكرديم ما همه را روشن خلق كرديم همه خواهان روشني‌اند اين دزدها هم خواهان عدل‌اند يعني در آن كالاهاي مسروق اگر يك خلافي بشود يك دزدي به دزد ديگر حمله مي‌كند مي‌گويد چرا حق من را ضايع كردي؟ اين مربوط به درس خواندن نيست امي و عالم در اين جهت سهيم‌اند عرب و عجم تازي و فارسي در اين جهت سهيم‌اند همه عدالت مي‌خواهند همه آزادي مي‌خواهند كسي كه به اينها نياموخته به اينها تزريق نكرد كه اينكه وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) در آن نامه مرقوم فرمود: «لا تكن عبد غيرك وقد جعلك الله حراً»[30] اين همين است اين «جعلك الله حراً» به فطرت برمي‌گردد آن وقت اسلام است البته اين خطوط مشترك را مسيحيت اصيل هم دارند يهوديت اصيل هم دارند اديان آسماني اصيل كه دست نخورده‌اند تحريف نشده‌اند دارند مي‌ماند منهاج و شريعت آن منهاج و شريعت ممكن است اقليمي و منطقه‌اي و محلي باشد اما خطوط كلي هرگز محلي نيست يك و مباين با آن خطوط منطقي هم نيست دو اما درباره عرب بودن بله از پيامبر (صلي الله عليه و آله و سلم) چون از منطقه عرب نشين برخواست اولين حرفش عربي است اما اين تنها براي عرب كه نبود براي مشرق و مغرب عالم بود يك تنها براي انسان كه نبود براي جن هم هست دو حالا آنها چون محل ابتلاي ما نيستند ما هم رابطه‌اي با آنها ندرايم از وضع آنها بي‌خبريم خيلي محل بحث نيست وگرنه از سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود: ﴿لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا القُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ[31] خب تحدّي كرده ديگر آنها را هم دعوت كرده اين سورهٴ مباركهٴ «جن» هم همين است ﴿إِنَّا سَمِعْنَا كِتَاباً أُنزِلَ مِن بَعْدِ مُوسَي[32] كه يك چنين جرياني است اينها آمدند گوش دادند آيات قرآني را شنيدند بعد فهميدند ايمان آوردند سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي (رضوان الله عليه) از استادشان مرحوم آقاي قاضي (رضوان الله عليه) نقل مي‌كرد كه بعضي از اين جنيها مي‌گفتند كه در طايفه ما، ما سني نداريم چون اينها خيلي عمر طولاني مي‌كنند گفتند در طايفه ما كسي سني نيست براي اينكه معمّرين ما كه صحنه غدير را درك كرده بودند هنوز هستند آنها مرتب شهادت مي‌دهند خب از اين اسرار نه ما با خبريم نه محل ابتلاي ماست نه ما دستي به آنها داريم اين را بارها ايشان از مرحوم آقاي قاضي نقل مي‌كردند آنها در بينشان سني هست شيعه هست مسلمان هست كافر هست مأموريت دارند و وجود مبارك پيامبر آنها را مي‌ديد آنها مي‌آمدند در الآن هم وجود مبارك ولي عصر اين است مي‌روند خدمت حضرت سؤال مي‌كنند استفتا مي‌كنند دستور مي‌گيرند و عمل مي‌كنند كافرشان حسابي دارد مؤمنشان حسابي دارد شيعه‌شان حسابي دارد سني‌شان حسابي دارد يك چنين موجود جهاني بايد حرف جهاني بزند جهاني كه در زمين و زمان نيست بيرون از زمين و زمان بله مي‌شود جهاني مي‌شود فطرت لذا همه مردم را به آن فطرت دعوت كرده است مكرر در مكرر فرمود شما سرمايه داريد: ﴿فَالهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[33] اين سرمايه را فراموش نكنيد نگذاريد اين سرمايه دفن بشود شما اين سرمايه‌اي را كه من به شما دادم اين نهالي را كه من غرس كردم شما اين را آبياري كنيد چرا اين را خاك رويش مي‌ريزيد كه دفن كنيد ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا ٭ وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[34] اين نهال را اب بدهيد با اشك چشمتان بگذاريد اين رشد بكند با آن طهارت دلتان بگذاريد اين رشد بكند اين اشك يك سطل آبي است كه روي اين نهال فطرت مي‌آيد و اين را شجره طوبي مي‌ كند.

اما اينكه فرمود: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ﴾ براي همين است كه برايشان تبيين بكند در جريان دفع و رفع كه بعضيها سؤال كردند دفع دو اصطلاح دارد يكي دفعي در قبال تدريجي يكي دفع در قبال رفع، دفع در قبال تدريج اين است كه انسان مرحله به مرحله يا تدريجاً است يا به سرعت است و دفعي است منظور در دفعي در قبال تدريجي نيست منظور از دفع در قبال رفع است دفع كه مي‌گويند دفع كه در اصول ملاحظه فرموديد مي‌گويند اهون از رفع است يعني دفع مثل بهداشت كه انسان بيماري را دفع كند كه كاري بكند كه بيمار نشود رفع مثل درمان است كه بيماري آمده را برطرف كند معصومين (عليهم السلام) دفعاً از گناه منزه‌اند ديگران ممكن است كه مختصري آلوده شده باشند بعد با توبه رفع كرده باشند آيه سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيه تطهير ناظر به دفع است ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ البَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً[35] اين اذهاب رجس يعني رجس شما را ببرد اين دفع است نه رفع يعني نمي‌گذارد شما مبتلا به رجس بشويد پس نمي‌شود اين آيات را گفت كه شامل معصومين نهمي‌شود نخير شامل معصومين هم مي‌شود براي اينكه سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيه تطهير كه مخصوص آنهاست در آن آيه فرمود كه خدا مي‌خواهد رجس را از شما اذهاب كند نه اينكه شما ـ معاذالله‌ـ مبتلاييد و مي‌خواهد شتسشو كند نمي‌گذارد شما به رجس مبتلا بشويد ﴿لِيُبَيِّنَ لَهُمْ﴾ وقتي كه بيّن شد آنجا هم به ما فرمودند كه متشابهات را بيان مي‌كند محكمات را بيان مي‌كند ديگر ﴿هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ[36] در تبيين وجود مبارك حضرت هم همين‌طور بود كه مثلاً در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» اين بحث گذشت ﴿هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ ذيل آيه ﴿هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ گذشت وجود مبارك حضرت در مسجد بعد از نماز احكام و حكم الهي را به ايشان مي‌گفت قوانين جنگي و نظامي را به اينها مي‌گفت ياد مي‌داد اينها موظف مي‌شدند در جبهه اين‌چنين عمل كنند باهم مي‌رفتند وارد صحنه بعد دوباره برمي‌گشتند مسجد نقصها را عيبها را كه كاملا از هم جدايند تفكيك مي‌كردند نقص آن است كه اين كار شما تا آنجايي كه انجام داديد درست بود بقيه مانده است مثلاً يك اتاقي كه مساحتش پانزده متر است اگر كسي فرش نوي دوازده متري پهن كند اين مشكل عيب و آفت‌زدگي ندارد اين فرش ناقص است نه معيب اما اگر يك فرشي پهن كرد كه چهار جايش رفو شده است چهار جايش زده است مي‌گويند اين فرش معيب است عيب يك مسئله است نقص يك مسئله ديگر كه كاملاً از هم جدايند گاهي ممكن است يك چيزي مبتلاي به هر دو مشكل باشد ولي نقص يك مطلب است عيب يك مطلب ديگر است در فقه ما هم همين‌طور است در خيارات ما هم همين‌طور است خيار نقص يك چيزي ديگر است خيار عيب يك چيزي ديگر وجود مبارك حضرت دوباره برمي‌گشتند در مسجد نقصها را بررسي مي‌كردند عيبها را بررسي مي‌كردند اگر كار اينها فقط نقص داشت راهنمايي مي‌كردند براي تكميل عيب داشت راهنمايي مي‌كردند براي تصحيح به هر دو مبتلا بود راهنمايي مي‌كردند هم براي تكميل هم براي تصحيح در آنجا فرمود: ﴿هذَا بَيَانٌ لِلنَّاسِ﴾ ما اين‌طوري مسائل را به مردم مي‌گوييم اما وقتي به اينها مي‌گوييم كه شما جلوي چشمتان را نگه داريد يك مقداري عادت كنيد در جواني بعد حل مي‌شود برايشان دشوار است آن وقت مي‌گويند ما ـ معاذالله‌ـ امتحان كرديم آزمايش كرديم جامعه اسلامي به اسلام عمل كرده به مقصد نرسيده خب اين كسي كه «حفت النار بالشهوات»[37] هر لحظه از منزل تا محل كار از محل كار تا منزل نه مواظب چشمش است نه مواظب گوشش است نه مواظب زبانش است نه مواظب غذا مواظبش دهنش است اين كجا به اسلام عمل كرده كار سختي است اوائل بعد آسان مي‌شود يعني همين نوراني نورانيتش مشخص مي‌شود طيب و طاهر بودنش مشخص مي‌شود و مانند آن.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 158.

[2] ـ بحارالانوار، ج67 ، ص78.

[3] ـ سورهٴ بلد، آيهٴ 11.

[4] ـ بحارالانوار، ج67 ، ص78.

[5] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 14.

[6] ـ بحارالانوار، ج67 ، ص78.

[7] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 198.

[8] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 103.

[9] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 14.

[10] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 64.

[11] ـ سورهٴ ليل، آيات 5 و6.

[12] ـ سورهٴ ليل، آيهٴ 7.

[13] ـ سورهٴ ليل، آيات 8 ـ 10.

[14] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 46.

[15] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 201.

[16] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 200.

[17] ـ نهج‌البلاغه، نامهٴ 16.

[18] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 14.

[19] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 93.

[20] ـ نهج‌البلاغه، نامهٴ 16.

[21] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 106.

[22] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 65.

[23] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 73.

[24] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 28.

[25] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 158.

[26] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 1.

[27] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 31.

[28] ـ سورهٴ مدثر، آيهٴ 36.

[29] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.

[30] ـ نهج‌البلاغه، نامهٴ 31.

[31] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 88.

[32] ـ سورهٴ احقاف، آيهٴ 30.

[33] ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 8.

[34] ـ سورهٴ شمس، آيات 9 و 10.

[35] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 33.

[36] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 138.

[37] ـ بحارالانوار، ج67 ، ص78.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق