اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَعَلَيَّ إِجْرَامِي وَأَنَا بَرِيءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ (۳۵) وَأُوحِيَ إِلَي نُوحٍ أَنَّهُ لَن يُؤْمِنَ مِن قَوْمِكَ إِلَّا مَن قَدْ آمَنَ فَلاَ تَبْتَئِسْ بِمَا كَانُوا يَفْعَلُونَ (۳۶) وَاصْنَعِ الفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا وَلاَ تُخَاطِبْنِي فِي الَّذينَ ظَلَمُوا إِنَّهُم مُّغْرَقُونَ (۳۷) وَيَصْنَعُ الفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِن قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُم كَمَا تَسْخَرُونَ (۳۸) فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُقِيمٌ (۳۹)﴾
دعوت حضرت نوح(سلام الله عليه) در طي اين نه قرن و نيم با كمال صبر و متانت به پايان پذيرفت آنها حرفي نداشتند جز تهمت به افترا وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) فرمود: اگر اين افترا است و حرف من است به خدا اسناد دادم شما خوب هم همين حرف را بزنيد و به خدا اسناد بدهيد تحدّي كردند در حقيقت در اين كه اين ﴿أم يقولون افتراه﴾ حرف قوم نوح است نسبت به نوح(سلام الله عليه) يا حرف مشركين است نسبت به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) بين اهل تفسير دو نظر است ظاهر سياق اين است كه تتمه قصه نوح(سلام الله عليه) باشد نه جمله معترضه و اما از آن جهت كه همين مطلب قبلاً بازگو شد از يك سو هم لحن عبارت عوض شد در تعبير قصه نوح(سلام الله عليه) به صورت قالو و قال آمده است يعني قوم نوح گفتند و نوح فرمود قالوا قال قالوا قال اما اينجا سبك عوض شد ﴿ام يقولون افتراه قل إن افتريته﴾ بصورت ﴿يقولون﴾ است و به صورت امر به پاسخ است اين نشان ميدهد كه تغيير سياق براي آن است كه متكلم و مخاطب فرق كرده به هر تقدير چه جمله معترضه باشد چه تتمّه قصه حضرت نوح باشد مفادش اين است كه دعوت حضرت نوح و دعواي حضرت نوح نظير دعوت رسول خدا(صلي الله عليه و آله و سلّم) و دعواي او كلام الهي است و هيچكدام فريه نيست ﴿أم يقولون افتراه﴾ از مقاتل و امثال مقاتل نقل شده است كه اين جمله معترضه است و مخصوص خطاب به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است ﴿قل إن افتريته فعليّ إجرامي﴾ تقديم علي بر اجرام هم براي افاده حصر است يعني اگر فريهاي باشد تنها جرمش دامن گير خود مفتري ميشود دامنگير شما نخواهد شد ﴿فعليّ تجرامي﴾ البته شما از جرم من برئ هستيد من هم از جرم شما بريءام تنها كسي كه گرفتار جرم افتراء است خود مفتري است ﴿فعليّ إجرامي﴾ نفرمود اجرام آن بر من است فرمود بر من است اجرا خود من ﴿و انا بريء مما تجرمون﴾ من از آنچه كه جرم شما است برئ هستم شما هم از آنچه كه جرم من است برئ هستيد خوب در اين فضا وجود مبارك حضرت نوح(سلام الله عليه) از ذات اقدس اله استنصار كرده است كمك خواسته است در سورهٴ نوح آمده كه به حضرت باري تعالي عرض كرد خدايا ﴿إنّي دعوت قومي ليلاً و نهاراً ٭ فلم يزدهم دعائي إلاّ فراراً﴾[1] و هر وقت من آنها را دعوت كردم ﴿جعلوا أصابعهم في آذانهم و استغشوا ثيابهم و أصرّوا و استكبروا استكباراً﴾[2] اصلاً حاضر نشدند حرفهاي من را گوش بدهند در سورهٴ مباركهٴ قمر استنصار حضرت نوح(سلام الله عليه) مطرح شد آيهٴ 10 سورهٴ قمر اين است ﴿فدعا ربّه اني مغلوب فانتصر﴾[3] عرض كرد ديگر حالا كاري از من ساخته نيست آنها هم كه ايمان بياور نيستند اينها هم ﴿لا يلدوا إلاّ فاجراً كفّاراً﴾[4] نسل بعد را هم اينها آلوده ميكنند خودشان ايمان نميآورند نسل بعد را هم آلوده ميكنند كاري هم از من ساخته نيست ﴿إني مغلوب فانتصر﴾[5] آنچه را كه قبلاً هم وجود مبارك نوح به مردم فرمود ﴿هو ربكم﴾ اينكه ناظر به توحيد ربوبي است يعني تنها كسي كه كار از او ساخته است خداست پس اگر او توفيق به شما ندهد و شما را به حال خودتان در اثر سوء اعمالتان رها كند نصيحت من هم بر شما اثر نميكند در چنين فضايي از ذات اقدس اله نصرت طلب كرده است آنگاه خداي سبحان براي بخش پاياني قصه نوح اين قسمت را نازل كرد فرمود ﴿و أوحي الي نوحٍ انه لن يؤمن من قومك إلاّ من قد آمن﴾ به نوح(سلام الله عليه) اينچنين وحي فرستاده شد كه ديگر كسي غير از همين چند خانوار كسي به تو ايمان نميآورند اين بود كه وجود مبارك نوح در برابر آنچه كه در سورهٴ نوح است عرض كرد خدايا ﴿إن تذرهم ... لا يلدوا إلاّ فاجراً كفّاراً﴾[6] اينها بندگان خدا را گمراه ميكنند و فرزندانشان را گمراه ميكنند و نسل آينده را هم گمراه ميكنند براي اينكه ﴿إن تذرهم ... لا يلدوا الاّ فاجراً كفّاراً﴾[7] اين را از همين آنچه را كه در سورهٴ نوح و مانند آن آمده اين مسبوق است به آنچه كه در سورهٴ هود آمده كه خداي سبحان از راه وحي به حضرت نوح فرمود: ديگر كسي ايمان نميآورد وگرنه اينطور ايشان به ضرس قاطع بگويد آيهٴ 26 به بعد سورهٴ نوح ﴿وقال نوح ربّ لا تذر علي الأرض من الكافرين ديّاراً ٭ إنّك إنْ تذرهم يُضلّوا عبادك و لا يلدوا إلاّ فاجراً كفّاراً﴾[8] اين بصورت ضرس قاطع از آينده اين قوم و نسل بعد خبر بدهد اين مسبوق به وحي الهي است اول خداي سبحان به او فهماند و از راه وحي آگاهش كرد كه ديگر كسي به تو ايمان نميآورد آنگاه ايشان عرض كرد خدايا اينها خودشان ايمان نميآورند نسل بعدش هم كافر ميشود پس اينها را از روي زمين بردار خوب ﴿و أوحي الي نوحٍ أنّه لن يؤمن﴾ با حرف تأكيد ﴿لن﴾ براي تأكيد است نه تعبيد چيزي كه مغياست و غايت دارد ابدي نيست ﴿فلن أبرح الأرض حتّيٰ يأذن لي أبي﴾[9] اينطور نيست كه براي نفي أبدي باشد چون أبديت با غايت داشتن سازگار نيست.
سؤال ...
جواب: آن با قرينه خارجيه است نه خود ﴿لن﴾ دلالت بكند مثل ﴿لا تدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللّطيف الخبير﴾[10] اين نه حرف لا دلالت كند آن قرينه عقلي است كه دلالت ميكند وگرنه ﴿لاتدركه الأبصار و هو يدرك الأبصار و هو اللّطيف الخبير﴾[11] اينها قضايايي هستند كه جهتشان ضرورت است يعني اگر ما خواستيم به اين قضيه جهت بدهيم از ما سؤال كردند كه ﴿لا تدركه الأبصار﴾[12] چه قضيهاي است ميگوييم ضروري است ﴿و هو يدرك الأبصار﴾[13] چه قضيهاي است ميگوييم ضروريه است نه حينيه نه ممكنه نه دائمه از اين اينها، اينها را روي عقل ميگوييم.
سؤال ...
جواب: بله ديگر از اشتباهات يقيني آنهاست اين بارها عرض شد كه از شافعي نپرسيدم اين مسائل اين ديگر چيزي كه مغياست اين نميتواند أبد باشد ﴿فلن أبرح الأرض حتّيٰ يأذن لي أبي﴾[14] آن كار را نميكنند ﴿حتّيٰ يأذن لي﴾[15] اين چيزي كه أبد هست يعني لا غاية له اگر چيزي مغيا بود محدود است و محدود ديگر أبد نخواهد بود خوب آن محقّقين از علماي ادب هم به اين نكته توجه كردند اين معروف بين اوساط از علماي ادب است وگرنه آن محقّقين از علم ادب هم توجه كردند خوب فرمود: ﴿و أوحي الي نوح أنّه لن يؤمن من قومك إلاّ من قد آمن﴾ اين كلمه ﴿قد﴾ نشان ميدهد كه افراد سه گونه بودند يك عده به كفرشان اصرار ميورزيدند يك عدّه يقيناً مؤمن شدند ايمانشان يقيني است يك عده هم مردّد بودند فرمودند اينهايي كه مرددند بعد ايمان نميآورند هم آنهايي كه به تحقيق ايمان آوردند نه با ترديد آنها هستند كه پايدار هستند و ميمانند ﴿لن يؤمن من قومك إلاّ من قد آمن﴾ نه اينكه تردد في الايمان ﴿فلا تبتئس بما كانوا يفعلون﴾ اين كارهايي كه اينها ميكنند تو را در بوس و حزن و اندوه قرار ندهد ما تصميم نهايي را گرفتيم آن تصميم نهايي چه است اين است خوب پس چه كار بايد كرد فرمود دعوت يا براي هدايت است يا براي إتمام حجّت دعوت براي هدايت باشد كه ﴿ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي أحسن﴾[16] اين كار را بكنيد تا هدايت بشوند و حق برايشان روشن بشود گاهي انسان يقين دارد كه طرف هدايت نميشود اما براي اتمام حجّت است اين همان آيهاي است كه دارد ﴿معذرةً الي ربّكم﴾[17] اين ﴿معذرةً الي ربّكم﴾[18] يعني اتمام حجت تا حالا ﴿ليهلك من هلك عن بيّنة و يحييٰ من حيّ عن بيّنة﴾[19] و مانند آن فرمود ما اين كارها را كرديم تا اينكهاينها نگويند ﴿لولا أرسلت إلينا رسولاً فنتّبع آياتك من قبل أن نذلّ و نخزيٰ﴾[20] اين براي اتمام حجت است پس يا هدايت بر او مترتب است يا اتمام حجت اگر نه هدايت مترتب بود نه ﴿معذرةً الي ربكم﴾[21] بود اتمام حجت بود ديگر دعوت نبوده است اگر رسيديم به جايي كه ﴿و سواء عليهم أانذرتهم ام لم تنذرهم لا يؤمنون﴾[22] ديگر إنذار لغو است براي اينكه انذار براي احدي الفائدتين است و هر دو در اينجا مفقود لذا ذات اقدس اله فرمود ﴿فلا تبتئس بما كانوا يفعلون﴾ از اين به بعد برنامه هلاكت اينها است ﴿و اصنع الفلك بأعيننا﴾ دستور داد يك فلكي بساز اين فلك چون يك فلك معجزه است و خارق عادت است با الف و لام ذكر شده نفرمود واصنع فلكا يك كشتي بساز يك كشتي مشخص معهود مرحوم آن را بساز جريان فلك هم يستوي فيه المفرد و الجمع اما خوب چون معهود بود بين متكلم و مخاطب با الف و لام ذكر شده است هر كشتي منظورنبود يك كشتي خاص است اين كشتي سازي يك بخشش به آن مهندسي اوست يك بخشش به معماري و خانه هم همينطور ديگر يك نقشه كشي ميخواهد يك معماري ممكن است كسي مهندس باشد و معمار نباشد ممكن است كسي معمار باشد و مهندس نباشد اما ممكن است كسي هم مهندس باشد هم معمار در اين بخش هم اصول علمي را ذات اقدس اله ياد نوح(سلام الله عليه) ميدهد و هم تأييد عملي او را بعهده ميگيرد لذا فرمود هم به كمك ما هم به تعليم ما ﴿و اصنع الفلك﴾ هم ﴿بأعيننا﴾ هم وحينا ما از راه وحي تأييدت ميكنيم تعليمت ميكنيم كه از كجا فراهم بكني چگونه بساز و چون در مرآي ما و مشهد ما و در برابر ديدگان غيبي ما هستي مورد كمك هم هستي اين كمك كردن اگر كار عادي باشد خيلي نظير رسالت انبيا و اينها نباشد آنجا را ضمير را مفرد ميآورد نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ طه آيهٴ 39 آمده كه وجود مبارك موسي(سلام الله عليه) فرمود: ﴿و ألقيت عليك محبّةً مني و لتصنع علي عيني﴾[23] در آنجايي كه رفتي بعد از اينكه تو را گرفتند ﴿فَالْتَقَطَهُ آلُفِرْعَوْنَ لِيَكُونَ لَهُمْ عَدُوّاً وَ حَزَناً﴾[24] آنجا كه بودي در معرض ديد ما بودي بالأخره يعني مراقبت ما اما نه ﴿بأعيننا﴾ بلكه ﴿لتصنع علي عيني﴾[25] نه ﴿اعيننا﴾ هم از آن طرف ضمير متكلم مع الغير نيست هم عين مفرد است براي اينكه پرورش اين كودك مثل موسي(سلام الله عليه) در آنجا خيلي مراقبت جهاني لازم نيست حالا برخلاف جريان كشتي نوح كه بعد بخواهد يك آيت جهاني بشود فرمود ﴿و جعلناها آية للعالمين﴾[26] اين را ما ميخواهيم معجزه جهاني قرار بدهيم نه تاريخي لذا در اينجا ﴿اعيننا﴾ است يعني تمام نيروهايي كه در حفظ و مراقبت و محافظت اين كشتي سهيم هستند من به همه آنها مأموريت دادم فرشتگان أرضي و فرشتگان سماوي كه چيزي كم و كوتاه نباشد اين ديگر يك كشتي نيست كه با نيروهاي بخاري يا بادي يا علل و عوامل طبيعي حركت كند اين با ﴿بسم الله﴾[27] حركت ميكند كه ﴿بسم الله مجريٰها و مرسيٰها﴾[28] برخي از بزرگان اهل معرفت ميگفتند به اينكه انسان كه خليفهٴ خدا شد به جايي ميرسد كه بسم الله الرحمن الرحيم او كار كن ذات اقدس اله را ميكند خليفهٴ خدا با بسم الله الرحمن الرحيم كاري ميكند كه خود خدا با كُنْ آن كار را انجام ميدهد چون خليفهٴ خدا به اذن خدا آن كار را انجام ميدهد در حقيقت اين بسم الله الرحمن الرحيم يك ظهوري از آن كُن فيكون خود خداي سبحان است خوب پس اگر كار مهم بود ميفرمايد ﴿لتصنع علي عيني﴾[29] اگر اهم بود ميفرمايد ﴿بأعيننا﴾ نظير آنچه كه همين تعبير را درباره وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم فرمود چه اينكه درباره خود نوح(سلام الله عليه) هم دارد در سورهٴ مباركهٴ مؤمنون راجع به حضرت نوح(سلام الله عليه) مشابه همين تعبير سورهٴ هود را بيان فرمود، فرمود: به اينكه تو كشتي را به اعين ما بساز ﴿و اصنع الفلك باعيننا﴾ آيهٴ 27 سورهٴ مباركهٴ مؤمنون ﴿فأوحينا إليه أن اصنع الفلك بأعيننا﴾[30] چه اينكه درباره خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي تأمين رسالت آن حضرت و تأييد و شديد او در آيهٴ 48 سورهٴ مباركهٴ طور فرموده است ﴿و اصبر لحكم ربّك فإنّك بأعيننا﴾[31] پس اگر در حد اهم باشد هم با متكلم مع الغير ياد ميشود و هم جمع كه اعين خواهد بود اما اگر اهم نبود مهم بود نظير جريان پرورش حضرت موسي(سلام الله عليه) در بيت فرعون آنجا دارد ﴿ولتصنع علي عيني﴾[32]
سؤال ...
جواب: چرا آنجا دارد ﴿و ألقيت عليك محبّةً منّي﴾[33] آن جمله اُولي است ﴿و القيت عليك محبّة منّي﴾[34] اما حالا پرورش روزانه تو ﴿علي عيني﴾[35] است نه ﴿اعيننا﴾ چون هنوز به رسالت وجود مبارك موسي نرسيده است در دوران كودكي اوست البته رسالت او چون از انبياي اولوالعزم است اگر نياز ميداشت آنجا هم ممكن بود بفرمايد ﴿بأعيننا﴾
سؤال ...
جواب: بله ديگر چون گاهي ذات اقدس اله همه مدبّرات را ميگمارد گاهي بعضي از مدبّرات را نسبت به خداي سبحان فرقي نميكند اما نسبت ممكن به خداي سبحان فرق ميكند از آن طرف تفاوتي نيست ولي از اين طرف تفاوت است كه خداي سبحان چقدر اين شخص بخواهد از لطف خاص به فيض مخصوص الهي بهره بگيرد خوب اما اينكه گفت
سؤال ...
جواب: اين در مسئله فعل است آن در مسئله توحيدي ضمير متلكم وحده جايش ديگر در زمينههاي توحيدي جاي متكلم وحده است لا اله الا نحن و امثال ذلك جايش نيست اما در مسائل فعل و تدبير چرا اگر جمع بياورند عنايت خاص است
بعد فرمودند: ﴿و اصنع الفلك بأعيننا و وحينا﴾ برخي ميگفتند كه مردم فيليپين يا ساير مناطقي كه يا جزيرهنشين هستند يا ساحل نشين هستند اينها سابقه كشتي سازي را داشتند اوّلاً بايد ثابت كرد كه جزيره نشيني از چه زماني رواج شده ساحل نشيني ازچه زماني رواج شده استفاده از دريا در حد سفر چه زماني رواج شده ماهيگيري غير از سفر دريا است ثانياً از تعبير به ﴿وحينا﴾ برميآيد كه كشتي سازي يك چيز رايجي نبود كه وجود مبارك نوح از ديگري ياد گرفته باشد فرمود ما از راه وحي به او تعليم كرديم معلوم ميشود كه اول كسي كه اين كار را كرده است خود وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) است ﴿و اصنع الفلك بأعيننا و وحينا﴾ بعد فرمود: ﴿و لا تخاطبني في الذين ظلموا إنّهم مغرقون﴾ شما درباره كساني كه ظلم ورزيدند كه ﴿انّ الشرك لظلم عظيم﴾[36] و نسبت به تو ظلم كردند نسبت به فقرا و محرومان ظلم كردند گفتند ﴿و ما نرٰاك اتّبعك إلاّ الذين هم أراذلنا بادي الرّأي﴾[37] هم نسبت به خدا ظلم كردند شرك ورزيدند هم نسبت به تو ظلم كردند و نبوت را انكار كردند هم نسبت به جامعهٴ مسلمانها ظلم كردند آنها را تحقير كردند اينها ديگر بايد عذاب بشوند اما درباره ظالميني كه محكوم به غرق و عذابند با ما سخن نگوييد ﴿و لا تخاطبني في الذين ظلموا إنّهم مغرقون﴾ اين ﴿و لا تخاطبني في الذين ظلموا﴾ اگر ناظر به اين باشد كه شما درباره اينها ديگر نفرين نكن براي اينكه حكم ما جاري است از بحثي كه در پيش داريم بيرون است آنجا در نفرينهاي وجود مبارك حضرت نوح اين بود كه ﴿رب لاتذر علي الأرض من الكافرين ديّاراً﴾[38] آيه 26 و 27 سورهٴ مباركهٴ اين بود قال نوح ﴿ربّ لا تذر علي الأرض من الكافرين ديّاراً ٭ إنّك ان تذرهم يضلّوا عبادك و لا يلدوا إلاّ فاجراً كفّاراً﴾[39] اگر ناظر به اين باشد كه شما ديگر نفرين نكن لازم نيست حرف بزني ما تصميم را گرفتيم اين از بحثي كه در پيش داريم بيرون است اما اگر منظور اين باشد كه ما اينها را ميخواهيم غرق بكنيم شما نسبت به اينها شفاعت نكن اين چند نكته را بايد بهمراه داشته باشد يكي اينكه اين ﴿ولا تخاطبني﴾ ناظر به اصل شفاعت وجود مبارك نوح نيست براي اينكه خود نوح درخواست كرده ﴿ربّ لاتذر علي الأرض من الكافرين ديّاراً﴾[40] پس بالجمله نيست حالا ميتواند في الجمله باشد يا نه؟ في الجمله بودنش اين ميتواند زمينهاي باشد براي نهي آتي كه دربارهٴ براي فرزندش عرض كرد خدايا تو وعده دادي كه خانواده من و اعضاي خانواده من مصون باشند و فرزند من هم اهل من است مشكل در كجا است اين ﴿إبني من أهلي و إنّ وعدك الحق و أنت أحكم الحاكمين﴾[41] مشكل چيست كه من بفهمم آنجا آمده است كه ﴿و لاتخاطبني في الذين ظلموا﴾ و مانند آن اين ميتواند مقدمه آن بحث باشد و نسبت به برخي افراد هم كه احتمال شفاعت مطرح است اين ﴿ولا تخاطبني﴾ ممكن است ناظر به آنها هم باشد برابر آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ نور آمده از باب توافق تشريع و تكوين در جريان تشريع فرمود آنها كه دامنشان آلوده است بايد حدّ جاري بشود بر آنها حد جاري ميشود ﴿ولا تأخذكم بهما رأفة في دين الله﴾[42] دربارهٴ آن گروه فرمود شما رأفت خدا و رأفت خودتان را درباره دين خدا پياده نكنيد اينها كه آلوده هستند بايد تنبيه بشوند.
سؤال ...
جواب: نه ديگر نه آنها كه شايستگي ندارند خود وجود مبارك نوح از خداي سبحان براي آنها عذاب درخواست كرد فرزندش هم مشكلش اين بود كه شما خدايا اين كه صغراي قضيه اين است كه اين بچه من است كبراي قضيه هم آن است كه شما وعده داديد كه اهل من نجات پيدا كنند مشكلش چيست كه من بفهمم ﴿و أنت أحكم الحاكمين﴾[43] و عادلترين حكم حكم تو است مشكل چيست كه من بفهمم و همين درخواست رمز و راز قضا و قدر اين كار بود و عرض كرد ﴿إنّ ابني من أهلي﴾[44] اين صغري و تو هم كه فرمودي اهل من نجات پيدا ميكند ﴿و إنّ وعدك الحقّ و أنت أحكم الحاكمين﴾[45] مشكل قضيّه چيست كه بعد فهميد عرض كرد كه ديگر من به تو پناه ميبرم از اينكه سؤالهاي مثلاً جاهلانه بكنم حالا آن نسبت به مقام شامخ آن حضرت در سورهٴ مباركهٴ نور آيهٴ 2 به اين صورت آمده است كه ﴿الزّانية و الزّاني فاجلدوا كل واحدٍ منهما مائة جلدةٍ و لاٰ تأخذكم بهما رأفة في دين الله﴾[46] اين ناظر به تشريع است در اينجا ناظر به عذاب تكويني است و وجود مبارك نوح ميفرمايد ﴿و لا تخاطبني في الذين ظلموا﴾ كه تشريع و تكوين روي يك نظم اداره ميشود شما شفاعتتان بايد محدود باشد نسبت به كساني كه شايسته شفاعت هستند همانطوري كه اصل كلّي اين شفاعت ﴿من ذا الّذي يشفع عنده الاّ بإذنه﴾[47] آنگاه ﴿لا يشفعون إلاّ لمن ارتضيٰ﴾[48] در اينگونه از موارد هم همينطور است شما ميخواهيد درباره ظالميني كه محكوم به غرقند شفاعت كني اين روا نيست پس چه در نظام تشريع چه در نظام تكوين نسبت به ناأهل نميشود شفاعت كرد ﴿و لا تخاطبني في الذين ظلموا إنّهم مغرقون﴾ حالا شروع كردند به كشتي سازي.
سؤال ...
جواب: الفلك نشان ميدهد كه بين متكلم و مخاطب معهود بود كه چه كشتي را بساز نه اينكه آن كشتي ساخته را بساز كه اگر هم قبلاً هم كشتي معهود بود ميفرمود ﴿و اصنع الفلك﴾ خوب اين هم شامل آن ميشد ديگر اما از اين كه فرمود ﴿وحينا﴾ معلوم ميشود كه از راه وحي دارد تعليم ميدهد و بين متكلم و مخاطب معهود است نه بين ديگران ﴿و اصنع الفلك بأعيننا و وحينا﴾ يك كشتي اوّلين بار است كه دارد ميسازد و از اينكه قوم او هم عبور ميكردند و ميديدند او دارد يك چيزي ميسازد و متوجه نميشدند و مسخره ميكردند هم شايد تأييد بكند حالا ممكن است مسخره كردن آنها هم ناظر به اين باشد كه فهميدند كشتي است منتها كشتي يك وسيله نقليه دريايي است نه خشكي از اين جهت مسخره ميكردند ﴿و يصنع الفلك﴾ كه فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) مستمراً مشغول كشتي سازي بود اما ﴿و كلما مرّ عليه ملأ من قومه سخروا منه﴾ مسخره ميكردند كه اين چيست كه داري ميسازي بعد كه متوجه شدند كه اين كشتي است ميگفتند خوب كه اينجا كه دريا نيست برخي از تفاسير دارد كه وجود مبارك نوح(سلام الله عليه) فرمود اين يك خانه دريايي است يك خانهاي است كه در دريا ميشود با آن زندگي كرد حضرت فرمود ﴿ان تسخروا منّا فإنّا نسخر منكم كما تسخرون﴾ ما هم شما را تحقير ميكنيم شما كار جاهلانه انجام ميدهيد و كار عاقلانه ما را تجهيل و تسفيه ميكنيد ما كار جاهلانه شما را تجهيل ميكنيم كار سفيهانه شما را تسفيه ميكنيم ﴿فإنّا نسخر منكم كما تسخرون﴾ بعد طولي نميكشد كه ميفهميد به اينكه اين براي چه ساخته شده و چه كساني معذّب است و چه كساني اهل سعادت ﴿فسوف تعلمون من يأتيه عذاب يخزيه و يحلّ عليه عذاب مقيم﴾ گاهي يك سلسله حوادث است كه گذشته از عذاب ظاهري، عذاب باطني و عذاب معنوي را هم به همراه دارد گاهي نه فقط يك رنج ظاهري است آنچه كه در جريان طوفان نوح و امثال ذلك آمده غير از اين طوفانهايي است كه اتفاق ميافتد يك عدهاي را از بين ميبرد اين خوب يك رنج بدني است اما در جريان حضرت نوح(سلام الله عليه) گذشته از رنج بدني عذابي بود كه سند خزي و رسوايي اينها را همراه داشت در بخشي از آيات دارد كه ﴿لهم خزي في الدنيا و لهم في الاٰخرة﴾[49] عذاب الهي با رسوايي همراه است اين اختصاصي به قيامت ندارد كه ﴿ربنا إنّك من تدخل النّار فقد أخزيته﴾[50] اين جا هم در دنيا همينطور است ربنا من غرقته فقد اخزيته ربنا من احرقته فقد اخزيته آنجا كه ﴿ربنا إنّك من تدخل النّار فقد أخزيته فما للظّالمين من أنصار﴾[51] عذاب الهي با خزي همراه است چون معلوم ميشود كه اين شخص شايسته لطف خدا با اينكه او ارحم الراحمين است نيست و در خور تنبيه و تعقيب است يعني عقوبت كردن پس بنابراين با رسوايي همراه است چه در دنيا چه در آخرت اما رنجهاي طبيعي نه عذاب معنوي و خزي در آن نيست ﴿من يأتيه عذاب يخزيه﴾ بنابراين آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ آلعمران آمده است كه ﴿ربنا إنّك من تدخل النار فقد أخزيته﴾[52] اين مفهوم ندارد كه اين خزي مربوط به آخرت باشد نه ربنا من عذبته فقد اخزيته چه در دنيا چه در آخرت، در آخرت بر اساس ﴿ربنا إنّك من تدخل النار فقد أخزيته﴾[53] در دنيا ربنا من غرقته فقد اخزيته ﴿فسوف تعلمون من يأتيه عذاب يخزيه﴾ بعد هم بعد از اين عذاب رسوا كننده ﴿يحلّ عليه عذاب مقيم﴾ ﴿مقيم﴾ يعني دائم بر چه كساني ﴿عذاب مقيم﴾ و دائم روا است آن را هم بعد ميفهميم در جريان قوم نوح دارد كه ﴿اغرقوا فأدخلوا نارا﴾[54] كه با «فا» تعبير فرمود نه با «ثم» يعني اينها با طوفان در همان بحبوحهٴ آب كه مردند و غرق شدند مستقيماً وارد آتش شدند آن آتش برزخي در آب هم هست اينطور نيست كه اگر كافري در دريا افتاد و عرق شد قبرش «حفرة من حفر النيران»[55] نباشد آن آتش برزخي در دريا هم هست حالا تا دوباره اين شخص در قيامت به حالت اولياش برگردد از تعبير ﴿اغرقوا فأدخلوا﴾[56] نه ثم أدخلوا برميآيد كه آن آتش برزخي در آب هم هست اينجا هم فرمود به اينكه ﴿فسوف تعلمون من يأتيه عذاب يخزيه و يحلّ عليه عذاب مقيم﴾ كه آن ﴿عذاب مقيم﴾ هم خزي خاص خودش را دارد كه ﴿لهم خزي فى الدنيا﴾[57] و ﴿يوم يقوم الأشهاد﴾[58].
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] ـ سورهٴ نوح، آيات 5 ـ 6.
[2] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 7.
[3] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 10.
[4] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 27.
[5] ـ سورهٴ قمر، آيهٴ 10.
[6] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 27.
[7] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 27.
[8] ـ سورهٴ نوح، آيات 26 ـ 27.
[9] ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 80.
[10] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 103.
[11] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 103.
[12] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 103.
[13] ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 103.
[14] ـ سورهٴ يوسف، ايه 80.
[15] ـ سورهٴ يوسف، ايه 80.
[16] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 125.
[17] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 164.
[18] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 164.
[19] ـ سورهٴ أنفال، آيهٴ 42.
[20] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 134.
[21] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 164.
[22] ـ سورهٴ يس، آيهٴ 10.
[23] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 39.
[24] ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 8.
[25] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 39.
[26] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 15
[27] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 41.
[28] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 41.
[29] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 39.
[30] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 27.
[31] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 48.
[32] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 39.
[33] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 39.
[34] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 39.
[35] ـ سورهٴ طور، آيهٴ 39.
[36] ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 13.
[37] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 27.
[38] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 26.
[39] ـ سورهٴ نوح، آيات 26 ـ 27.
[40] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 26.
[41] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 45.
[42] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.
[43] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 45.
[44] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 45.
[45] ـ سورهٴ هود، آيهٴ 45.
[46] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 2.
[47] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 255.
[48] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 28.
[49] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 33.
[50] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 192.
[51] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 192.
[52] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 192.
[53] ـ سورهٴ آلعمران، آيهٴ 192.
[54] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 25.
[55] ـ بحار الانوار، ج 6، ص 214.
[56] ـ سورهٴ نوح، آيهٴ 25.
[57] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 33.
[58] ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 51.