21 01 2004 4872241 شناسه:

تفسیر سوره هود جلسه 31

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَي عَلَي اللَّهِ كَذِباً أُولئِكَ يُعْرَضُونَ عَلَي رَبِّهِمْ وَيَقُولُ الأَشْهَادُ هَؤُلاَءِ الَّذِين كَذَبُوا عَلَي رَبِّهِمْ أَلاَ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَي الظَّالِمِينَ (۱۸) الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَيَبْغُونَهَا عِوَجاً وَهُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ (۱۹) أُولئِكَ لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فِي الأَرْضِ وَمَا كَانَ لَهُمْ مِن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضَاعَفُ لَهُمُ العَذَابُ مَا كَانُوا يَسْتَطِيعُونَ السَّمْعَ وَمَا كَانُوا يُبْصِرُونَ (۲۰) أُولئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَا كَانُوا يَفْتَرُونَ (۲۱) لاَ جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الآخِرَةِ هُمُ الأَخْسَرُونَ (۲۲)﴾

 

بعد از بيان معارف توحيد و وحي و نبوت و معاد فرمود انسانها در برابر دين الهي به دو قِسم‌اند يك عده عليٰ بينه‌اند يك عده علي فريه يك عده با شاهد زندگي مي‌كنند يك  عده غافلانه به سر مي‌برند انبيا و اوليا و شاگردان آنها ﴿علي بينة من ربّه﴾[1]اند منتها بينه انبيا و اوليا معجزه است و شهود حق و بينه پيروان آنها پذيرش معجزه و ايمان به معجزه و مانند آن است آنها كه علي فرية من نفسه هستند اينها يا حقِّ مسلّمِ از طرف خدا را تكذيب مي‌كنند يا باطلي كه مربوط به خود آنهاست به حق اسناد مي‌دهند امر آنها داير بين تكذيب و كذب است آنچه را خدا فرمود اينها نمي‌پذيرند مي‌شود تكذيب آنچه را خدا نفرمود اينها به خدا اسناد مي‌دهند مي‌شود كذب اينها ﴿يطوفون بينها و بين حميمٍ آنٍ﴾اند يا اهل تكذيب‌اند يا كذب‌اند و اين چون مانعة الخلوّ است جمع را شايد، گروهي هم مبتلا به تكذيب حق‌اند هم به كذب باطل يعني آنچه را كه خدا فرمود اينها نمي‌پذيرند تكذيب مي‌كنند آنچه را كه خدا نفرمود اينها دروغ مي‌گويند و به خدا اسناد مي‌دهند پس انسان يا مومن است كه ﴿علي بيّنةٍ من ربه﴾[2] است يا كافر است كه «علي فريته» مؤمن امرش داير بين تصديق و صدق است كافر امرش بين تكذيب و كذب است بعد مي‌فرمايند از اين ظلم قببيح‌تر و شديدتر فرضي ندارد و از اين ظالم اظلم فرضي ندارد ممكن است ديگري مساويِ اين باشد ولي اظلمِ از اين نيست در نوبت قبل اشاره شد كه تقريباً در حدود چهارده پانزده مورد است كه كلمه اظلم به كار رفت حدود ده موردش مربوط به اظلم بودن مفتري است كه قرآن نفي مي‌كند كه اظلم از اينها كسي نيست نه يعني اينها اظلم الناس‌اند تا اينكه اشكال بشود كه ما بيش از يك اظلم نداريم اين أفمن كان ﴿من كان اظلم﴾ ﴿من كان اظلم﴾ يعني ديگري از اينها اظلم نيست ممكن است كه چند گروه متساوي الظلم باشند كه اين گروههاي منحرف نسبت به يكديگر متساوي‌اند گرچه نسبت به ديگران اظلم‌اند ﴿و من أظلم ممّن منع مساجد الله يذكر فيها أسمه﴾[3] من اظلم كذا من اظلم كذا يعني اثبات اظلم بودن اينها نيست تا تنافي داشته باشد كه تعددپذير نيست نفيِ اظلم بودنِ غير است اگر ما بگوييم اعلم از اين كيست اعلم از اين وجود ندارد اين قابل تعدد است مثلاً درباره ده نفر ما بگوييم كه اعلم از آن آقا كسي نيست اما اگر به لسان اثبات باشد بگوييم فلان آقا اعلم است اين ديگر تعددپذير نيست مگر اينكه اعلمِ نسبي باشد و با قرينه گفته باشيم اگر گفته بشود كه فلان گروه اظلم‌اند اين ديگر تعددپذير نيست مگر اينكه قرينه بياوريم بر اين‌كه نسبي مراد است نه نفسي اما بگويم من اظلم منه يعني از اين شخص يا اين گروه ظالم تر كسي نيست اين تعددپذير است ممكن است چند گروهي متساويِ در ظلم باشند كه ديگران اظلم از اينها نباشند و اينها اظلم از ديگران باشند ولي نسبت به خودشان متساوي باشند پس اظلم از اين مفتري كسي نيست و چون ظلم باعث خسارت است و اين افراد گرفتار بدترين ظلم‌اند قهراً محكوم به شديدترين خسارت‌اند لذا در پايان مي‌فرمايد كه ﴿لا جرم انهم في الاخرة هم الآخسرون﴾ از اينها اخسر كسي نيست براي اينكه اينها همه چيز را باختند در بحثهاي قبل هم داشتيم كه معامله با ذات اقدس الاه اين سود را دارد كه خداي سبحان عِوض و معوَّض هر دو را به انسان مي‌دهد يعني وقتي انسان با خدا تجارت مي‌كند اين‌طور نيست كه يك چيزي بدهد و يك چيزي بگيرد وقتي بنايش بر اين باشد كه براي رضاي خدا كار بكند اگر جانش را مالش را عِرضش را حيثيّتهايش را در راه ذات اقدس الاه داد دارد مصرف مي‌كند هزينه مي‌كند خداي سبحان كه طرف اين داد و ستد است عِوض و معوَّض را حفظ مي‌كند مي‌پروراند سالم نگه مي‌دارد كامل مي‌كند پربار مي‌كند تحويل آدم مي‌دهد عِوض و معوَّض هر دو را و اگر كسي خداي ناكرده با شيطان معامله كرد اين چنين نيست كه شيطان يك چيزي از آدم بگيرد يكّ چيزي به آدم بدهد بلكه عِوض و معوَّض هر دو را مي‌برد و هر دو را در مسيري كه خودش مي‌طلبد صَرف مي‌كند بيان ذلك اين است حالا اگر كسي با ذات اقدس الاه معامله كرد ﴿ان الله اشْتري من المومنين أنفسهم و أموالهم بان لهم الجنه﴾[4] حالا جهاد اصغر كرد جهاد اوسط كرد جهاد اكبر كرد بالاخره جسمش را و مالش را و حيثيتش را و اعضا و بدنش را در راه خدا دارد خب چه كار مي‌كند ذات اقدس الاه؟ اين جانش را از هر گزندي حفظ مي‌كند اين را تطهير مي‌كند شستشو مي‌كند تقديس مي‌كند با قداست مي‌شود با طهارت مي‌شود ديگر شهنا و بغضا و كينه و كينه توزي و حيله و اين چيزها را از او مي‌گيرد جهل علمي و جهالت عملي را از او شستشو مي‌كند اين را با علم و عمل صالح تطهير مي‌كند اين مي‌شود جان او و هر چه هم كه بخواهد به او عطا مي‌كند ﴿لهم ما يشاؤن فيها و لدينا مزيدٌ﴾[5] اين هم مربوط به مال او و اين در بهشت ابد مي‌ماند اين كسي كه جانباز است يا رزمنده است يا آزاده است يا شهيد است به خدا چه چيزي داد كه نگرفت خداي سبحان إين شخص جسمش را داد جان را كه قابل دادن نيست كه مثلاً نابود بشود آدم، انسان جسمش را مي‌دهد نه جان را اينها در حقيقت جسم بازاند جانباز فرمود ﴿و  تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله أواتا بل أياء عند ربهم يرزقون﴾[6] خب  كسي كه با خداي سبحان معامله كرد جسمش را داد يا اعضا و جوارحش را داد چه چيزي داد به خدا يعني اين را به امانت سپرد نه واگذار كرد كه ديگر حالا به او برنگردد خداي سبحان اين ناقص را مي‌گيرد تكميل مي‌كند مي‌پروراند تنظيم مي‌كند تطهير مي‌كند تقديس مي‌كند به او تحويل مي‌دهد مي‌گويد اين تويي و آنچه را هم كه مي‌خواهد به او عطا مي‌كند مي‌شود ﴿لهم ما يشاءُون فيها و لدنيا مزيد﴾[7] خب پس عِوَض و معوَّض هر دو را تطهير كرده تكميل كرده به انسان مي‌دهد ولي اگر كسي خداي ناكرده با شيطان معامله كرد كه آن گروه ﴿فما ربحت تجارتهم﴾[8] هست يا ﴿و كانوا قوماً بورا﴾[9] اينها كه تجارتشان سودآور نيست با شيطان معامله كردند شيطان چه كار مي‌كند عمر اينها را مي‌گيرد و حيثيتهاي اينها را مي‌گيرد خودش اينها را آلوده مي‌كند به هر وضعي كه خودش خواست به كار مي‌گيرد مي‌شوند جزء جنود الشيطان و وقتي اسير او شدند به هر نحوي كه خود شيطان بخواهد اينها مي‌انديشند و به هر نحوي كه شيطان بخواهد اينها كار مي‌كنند اينها كساني‌اند كه ﴿أنَّ الشياطين ليُوحون الي أوليائهم ليُجٰادلوكم﴾[10] شبهات را در ذهن اينها القا مي‌كنند اينها هم باور مي‌كنند گرايشهاي باطل را در دل اينها ايجاد مي‌كنند اينها هم گرايش پيدا مي‌كنند پس علماً و عملاً شيطان اينها را تسخير مي‌كند معتاد مي‌كند در چنگال خودش مي‌گيرد و عِوض و معوَّض هر دو را در راه خود مي‌گيرد نه اينكه چيزي به آنها بدهد پس بنابراين اگر كسي با شيطان معامله كرد و ـ معاذ الله ـ گرفتار تكذيب افتراي تكذيبي ياافتراي كذبي شد مي‌شود اخسر الناس يعني سرمايه خود و همه هستي خود را باخت و راهي هم براي ترميم نيست اينهايي كه ﴿وَ من اظلم﴾‌اند نتيجه‌اش ﴿هم الاخسرو﴾ هستند اين هم يك مطلب

مطلب ديگر اين كه دين به تعبير سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) در فرهنگ قرآن همان سنت اجتماعي است كه جامعه كارهاي خود را برابر آن سنت آن عقايد آن اخلاق آن قوانين عمل مي‌كند و پياده مي‌كند اين معناي دين «الدين ماهو؟» اين دين آن سنت اجتماعي است كه جامعه كارهاي خود را برابر آن سنت چه در بخش عقيده چه در بخش خُلق چه در بخش عمل اجرا مي‌كند اين معناي دين است اما «الدين كم هو؟» بعد از اينكه معلوم شد دين چيست آن وقت دين تقسيم مي‌شود اين سنت يا حق است يا باطل آن قانون يا حق است يا باطل آن عقيده يا حق است يا باطل آن اخلاق يا حق است يا باطل آن عمل يا صالح است يا طالح اين هم بعد از معنا كردن «الدين ما هو؟» و تقسيم «الدين كم هو؟» مي‌رسيم اين هم در قرآن كريم هست اين كه وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) با كفار فرمود ﴿لكم دينكم و لِيَ دين﴾[11] يعني شما يك سنت اجتماعي داريد ما هم داريم شما عقايد و اخلاق و اعمالتان را برابر يك سنت تنظيم مي‌كنيد ما هم عقايد و اخلاق و كارهايمان را برابر يك سنت تنظيم مي‌كنيم ﴿لكم دينكم ولي دين﴾[12] منتها يكي حق است و ديگري باطل فرعون هم حرفش اين بود مي‌گفت در سورهٴ مباركهٴ غافر آيهٴ 26 اين است ﴿و قال فرعون ذروني أقتل موسيٰ و يعدع ربه إني أخاف ان يبدّل دينكم أو أن يظهر في الأرض الفساد﴾[13] حرف فرعون هم اين بود كه به بني‌اسرائيل و به مردم مصر مي‌گفت من مي‌ترسم موسيٰ و برادرش دين شما را از بين ببرند اين دين همان قانون و سنت اجتماعي بود كه اينها برابر آن هم عقيده داشتند هم متخلق بودند هم عمل مي‌كردند ﴿إنّي أخاف أن يبدل دينكم او أن يظهر في الأرض الفساد﴾[14] اين كه در سوره مباركه توبه دارد كه ﴿قاتلوا الذين يلونكم من الكفار﴾[15] يا قاتلوا كذا و كذا براي اينكه اينها ﴿و لا يدينون دين الحق»[16] ناظر به همين است پس «ا لدين ما هو؟» مطلب «اول الدين كم هو؟» هم مطلب دوم در مطلب دوم روشن شد كه دين حق داريم و دين باطل و اين ﴿و إني أخاف ان يبدِّل دينكم﴾[17] يا ﴿لكم دينكم و لي دين﴾[18] و مانند آن نشانه آن است كه دين دو قسم است حق است و باطل و در قيامت دين حق ظهور كامل مي‌كند كه فرمود ﴿يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق﴾[19] در سوره مباركه نور فرمود در قيامت آن دين حقيقي و حق و راست را ذات اقدس الاه توفيه مي‌كند به اينها نشان مي‌دهد كه دين حق اين است قانون حق اين است عقيده حق اخلاق حق و عمل صالح اين است

سؤال ...

جواب: نه حالا ما چون

سؤال ...

جواب: نه دين يعني آن سنتهايي كه انسان يك جامعه عقيده خود اخلاق خود و اعمال خود را بر آن منطبق مي‌كند دين به معني قانون است حالا يا حق است يا باطل منتها پيش ما مؤمنان و مسلمانان دين همين حق است و ماوراي اين شيء باطلي است وقتي گفتند دين منصرف مي‌شود به همين ديني كه ﴿إن الدّين عند الله الاسلام﴾[20] وگرنه آنها هم دين داشتند و كلمه دين هم اين‌چنين نيست كه مجازاً در آنها استعمال شده باشد ﴿لكم دينكم و لي دين﴾[21] حقيقتاً استعمال شده است ﴿إني أخاف ان يبدّل دينكم﴾[22] حقيقتاً استعمال شده است نه اينكه مجازاً استعمال شده باشد يا ذات اقدس الاه به يهودي‌ها و مسيحي‌ها مي‌فرمود: ﴿لا تغلوا في دينكم﴾[23] اين ﴿لا تغلوا في دينكم﴾[24] را درباره مسيحيها دارد با اينكه در سوره توبه فرمود اينها ﴿و لا يدينون دين الحق﴾[25] اگر چيزي بخواهد يكي از خصوصيتها و قسمها را بيان كند اين يك پسوندي پيشوندي يك قرينه صارفه‌اي يك قرينه معينه‌اي مي‌طلبد لذا اگر گفت ﴿ان الدين عند الله﴾[26] بله اين مي‌شود اسلام يا ﴿يومئذ يوفيهم الله دينهم الحق﴾[27] وگرنه دين عند الاطلاق شامل هر دو قسم مي‌شود ﴿لا تغلوا في دينكم﴾[28] از اين قبيل است و مانند آن خب و اين دين مي‌شود سنت اجتماعي اينها كه سنت اجتماعي را عوض كردند حالا يا جهلاً بود يا سهواً بود يا نسياناً بود يا تناسيا بود يا تساهياً بود بالاخره بيراهه رفتند آنها كه معذور بودند كه از بحث بيرون‌اند آنها كه نه واقعا افترا داشتند يا تكذيب بود يا كذب فرمود اينها كه كاذبانه چيزي را كه به نام خدا نيست به خدا اسناد مي‌دهند اينها كساني‌اند كه بر خدا عرضه مي‌شوند در نوبتهاي قبل اشاره شد كه اينها هميشه معروض علي الله‌اند مخفي علي الله نيستند اما ديگران در قيامت مي‌فهمند كه در مشهد خدا بودند و در محضر خدا هستند ﴿لا تخفي منكم خافية﴾[29] است ﴿و برزوا لله جميعا﴾[30] است اينها كه مستورند مشهور مي‌شوند نه اينكه براي ذات اقدس الاه حجابي باشد وگرنه ﴿هو معكم اينما كنتم﴾ و ادله ديگر در قيامت اينها معروض علي الله‌اند اينها را حاضر مي‌كنند آن وقت شاهدان كه انبيا و اوليا هستند ﴿جئنا من كل أُمةٍ بشهيدٍ و جئنا بك علي هؤُلاء شهيداً﴾[31] شاهدان كساني‌اند كه در آن روز مجاز به سخن گفتن‌اند اينها بايد انبيا باشند ائمه معصوم باشند آن روز اين‌چنين نيست كه كسي بتواند حرف بزند ﴿يوم ... لا يتلكمون إلاّ من أذن الرَّحمن و قال صوابا﴾[32] آن‌طور نيست كه هر كسي بتواند حرف بزند حرف زدن امروز آزاد است و آن روز به هيچ وجه مقدور نيست نمونه هايش در خواب است مي‌بينيد انساني كه خواب مي‌بيند دارد خوابهاي خوب مي‌بيند وقتي بيدار شد مي‌گويد ‌اي كاش من اين مطلب را سؤال مي‌كردم ‌اي كاش فلان مطلب را مي‌پرسيدم ‌اي كاش مي‌پرسيدم اين‌طور نيست كه انسان در خواب اين زبانش در اختيار خودش باشد تا بتواند هر مطلبي را سؤال بكند يا اصلاً حرف بزند خواب انسان محصول عقيده و خُلق و عمل اوست تا انسانِ خواب بيننده در چه حدي باشد بعضي‌ها هستند كه وقتي در بيداري مواظب زبانشان باشند در عالم رؤيا زبانشان باز است ديگر مي‌توانند چيزهاي خوب سوال بكنند اينكه مي‌بينيد بعضي بيدار شدند مي‌گويند ‌اي كاش ما اين را سوال مي‌كرديم اين جاي ‌اي كاش نيست بايد مي‌گفت اي كاش ما ساليان متمادي زبانمان را مواظب بوديم كه بعد بتوانيم لااقل خواب خوبي كه ديديم مطلب خوب بپرسيم قيامت هم كه خواب اكبر است نمونه ضعيفش النوم كه هو اخ الموت است ما در خواب مي‌بينيم اينچنين نيست كه انساني كه خواب مي‌بينيد اعضا و جوارحش در اختيار خودش باشد وقتي اعضا و جوارحش در اختيار عقيده و اعمالي است كه انجام داد

در صحنه قيامت كبري كسي حق حرف ندارد ﴿لا يتكلون الا من اذن له الرحمن﴾ و آن روز هم جز حق و صواب چيز ديگري نيست اولا هر كسي مجاز نيست كه حرف بزند فقط انبيا و اوليا (عليهم السلام) هستند كه مجاز هستند و حق هم مي‌گويند در آن روزي كه ﴿لا يتكلمون الا من اذن له الرحمن و قال صوابا﴾ انبيا ائمه اولياي الهي (عليهم السلام) كه شاهدان صدق هستند اينچنين مي‌گويند ﴿و يقول الاشهاد هولاء الذين كذبوا علي ربه﴾ اينها افتراي كذبي دارند در قبال افتراي تكذيبي افتراي كذبي اين است كه چيزي را كه خدا نگفته اينها مي‌گويند خدا گفته درباره شريك درباره ﴿لا يفربون الي الله زلفا﴾ و مانند آن اين كارهايي كه خدا نگفته دستوري كه نداده اينها به خدا نسبت مي‌دهند كذب علي ربه بعد همين گروهي كه شهادت مي‌دهند به اذن خدا سخن مي‌گويند ﴿علي لعنة الله علي الظالمين﴾ آيا اين علي لعنة الله كلام خدا است يا كلام اشهاد آنچه از سوره مباركه اعراف برمي‌آيد اين است ك اين شاهدان به اذن خدا اين حرف را دارند آيه 44 و 45 سوره مباركه اعراف اين است ﴿و ناديٰ أصحاب الجنة اصحاب النار أن قد وجدنا ما وعدنا ربنا حقّاً فهل وجدتم ما وعد ربكم حقّاً قالوا نعم فأذَّن مؤذّنٌ بينهم أن لعنة الله علي الظالمين ٭ الذين يصدّون﴾[33] خب آن كسي كه تريبون معاد در دست اوست سخنگوي قيامت است كه انسان كامل است و به اذن خدا حرف مي‌زند او در حقيقت از طرف ذات اقدس الاه مي‌گويد ﴿الا لعنة الله علي الظالمين﴾ بنابر اين اين ﴿الا لعنة الله علي الظالمين﴾ مي‌تواند كلام همان شاهدان باشد ﴿و يقول الاشهاد هٰولاء الذين كذبوا علي ربهم ألا لعنة الله علي الظالمين﴾ چه اينكه در آيه 44 و 45 سوره اعراف آمده است ﴿فأذَّن موذّن بينهم أن لعنة الله علي الظالمين ٭ الذين يصدون عن سبيل الله﴾[34]

سؤال ...

جواب: بله

سؤال ...

جواب: آنها مربوط به مؤمنين است اما اينها مربوط به مفتريان كاذب است اينها مربوط به كفار و مشركين‌اند كه افتراي علي الله دارند آن راه همان‌طوري كه در دعاي كميل هست در نهج الفصاحه هست اگر ذات اقدس الاه بخواهد آبروي كسي را حفظ بكند نمي‌گذارد حتي ملائكه بفهمند كه فلان شخص اين گناه را كرده است كسي كه عمري را به طهارت گذرانده حالا اگر يك وقتي پايش لغزيد «و كنت انت الرقيب علىّ من ورائهم و الشاهد لما خفى عنهم و برحمتك ... سترته»[35] با اينكه ملائكه موَكَّل ضبط اعمال‌اند ﴿وَ ان عليكم لحافظين ٭ كراماً كاتبين ٭ يعلمون ما تفعلون﴾[36] با اينكه ذات اقدس الاه اين فرشتگان را فرستاده است تا اعمال انسان را ثبت و ضبط بكنند ولي مع ذلك براي حفظ آبروي اوحديِّ از مؤمنان اجازه نمي‌دهد كه حتي آن ملائكه بفهمند و ثبت و ضبط بكنند اين مال آنهاست اما كساني كه حرف انبيا و اوليا را نمي‌پذيرند و به خداي سبحان دروغ مي‌بندند اينها مسلوب الحيثيه‌اند لذا ﴿و يقول الاشهاد﴾ گفته مي‌شود ﴿هولاء الذين كذبوا علي ربهم ألا لعنة الله علي الظالمين﴾

سؤال ...

جواب: چگونه ذات اقدس الاه، مرحوم مجلسي(رضوان الله عليه) و ساير محدّثانِ ما اين حديث را نقل كردند كه در معاد ذات اقدس الاه كسي را در صحنه قيامت مي‌آورد و اعمال او را به او نشان مي‌دهد و او را مورد محاسبه قرار مي‌دهد بدون اينكه اين كسي كه در كنار اوست ببيند در دنيا هم همين‌طور است ديگر در دنيا اولياي الهي اگر خواستند كسي را ببينند يا به كسي نشان ‌بدهند كاري مي‌كنند كه اين چشم ملكوتي‌شان باز مي‌شود ديگري نمي‌بيند همان كاري كه وجود مبارك امام باقر كرد وجود مبارك امام سجاد كرد دربارهٴ صحنه عرفات آن همه را كه ﴿ما أقل الحجيج و اكثر الضجيج»[37]  حضرت فرمود به عكس خب آن همه حيوانات را به اين سائل نشان داد بدون اينكه ديگري ببيند اين‌گونه است ديگر در آن روايت دارد كه خداي سبحان اعمال اين شخص را به او نشان مي‌دهد مي‌گويد اين كار‌ها را تو كردي و از او مي‌گذرد بدون اينكه كسي كه در كنار او ايستاده است ببيند

﴿ألا لعنة الله علي الظالمين﴾ ظالمين كيان‌اند؟ ﴿الذين يصدون عن سبيل الله﴾ اينها صدّ مي‌كنند صد با صاد همان‌طوري كه قبلا ملاحظه فرموديد يعني صَرف هَم يصرفون انفسهم بالانصراف هَم يصرفون وجوه الناس و قلوبهم عن قبول الحق آنها كه با عملشان با شبههٴ‌شان با القاي شبهه به عنوان قرائت مختلف به عنوان تحريف دين تفسير رأي بالاخره با همه اين مشكلاتي كه مي‌تواند جلوي راه دين را بگيرد هم خودشان را منصرف مي‌كنند يصدون انفسهم بالانصراف و يصدون غيرهم به لقاء شبهه به تحريف به تفسير به رأي و مانند آن اينها همهٴشان مشمول ﴿الذين يصدون عن سبيل الله‌﴾اند و اين سبيل الله را كج مي‌كنند خدا دوتا راه ندارد يكي راه مستقيم يكي راه كج راه كج را كه خدا خلق نكرده كه همين راه است آنجايي كه فرمود سبيل را جمع آورد ﴿و الّذين جاهدوا فينا لنهدينَّهم سبلنا﴾[38] آن راههاي فرعي است كه به اين شاهراه و بزرگراه منتهي مي‌شود به اين صراط مستقيم منتهي مي‌شود و اگر يك راه ضعيفي باشد و به اين بزرگراه منتهي نشود كج‌راهه است آن كج راهه را خود انسان احداث كرده است يعني همين صراط مستقيمي كه هست اين را كج كرده معوج كرده بيراهه دارد مي‌رود به نام دين مي‌كند.

﴿الذين يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجاً﴾ نه اينكه يك راه كجي هست اينها راه كج مي‌روند همين را كج مي‌كنند.

سؤال ...

جواب: اگر سهو و نسيان باشد كه «رفع عن أمتي تسع»[39] اما اگر سهو و نسيان نباشد عالماً عامداً باشد اين صدِّ عن سبيل الله است يا مربوط به عقيده است يا مربوط به اخلاق يا مربوط به عمل خارجي است ديگر

سؤال ...

جواب: چرا آنهايي هم كه مي‌گويند، مي‌گويند الان مخلوق است از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) رسيده است كه «ليس منا» از ما نيست كسي كه بگويد بهشت و جهنم خلق نشده است بهشت و جهنم الان مخلوق‌اند در تعبيرات قرآني دارد كه ﴿اعدت للمتقين﴾[40] ﴿أعدّت للكافرين﴾[41] اين بهشت براي متقين آماده است آن جهنم براي كافرين آماده است ﴿و ازلفت الجنه للمتقين﴾[42] آن اعدت، ﴿انا اعتدنا للظالمين ناراً﴾[43] كذا و كذا و كذا ما آماده كرديم منتها

سؤال ...

جواب: بله و اصل بهشت هست اصل جهنم هست منتها حالا آن درختهايش را انسان بايد بكارد آن حديث معروف كه در معراج بود هم همين را تأييد مي‌كند كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلم) از جبرئيل(سلام الله عليه) سؤال كرد چطور اين فرشتگان كه مشغول ساختن اين بنا هستند اين غرف مبنيه را دارند احداث مي‌كنند چطور گاهي تعطيل مي‌شود كارشان گاهي مشغول‌اند با اين كه اينها خسته نمي‌شوند جبرئيل عرض كرد كه اينها قصور و بناهايي است كه براي ديگران دارند مي‌سازند هر وقت آنها كار خير و عمل صالحي انجام دادند اينها يك آجر مي‌چينند هر وقتي كه تعطيل بود كاري آنها نكردند اينها هم كاري ندارند ﴿وَ ما تقدّموا لأنفسكم من خيرٍ تجدوه عند الله﴾[44]

ظالمين كيان‌اند؟ هم آن اظلم را شامل مي‌شود هم ديگران را ﴿الذين يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجاً و هم بالاخرة هم كافرون﴾ مشكل اساسي اينها هم اين است كه اينها قيامت را منكرند چون صِرف اعتقاد به وجود مبدأ در عينِ حال كه نافع است اما همه مشكلات را حل نمي‌كند در سورهٴ مباركهٴ ص و مانند آن آمده است اينهايي كه گرفتار سيئات اخلاقي شدند براي آن است كه ﴿بما نسوا يوم الحساب﴾[45] اينها چون روز قيامت را فراموش كردند در جريان جاهليتْ مشركين مهم‌ترين مشكلشان همين بود صِرف اينكه انسان عقيده داشته باشد خدايي هست و خدا عالَم را خلق كرده است اين مشكل را حل نمي‌كند براي اينكه اين را مشركين هم معتقد بودند و اعتقاد به ﴿رب العالمين﴾[46] خدا كه او مدير كل است مدير عامل است رب الارباب است ﴿رب العالمين﴾[47] است هم مشكلي را حل نمي‌كند براي اينكه اين را هم مشركين معتقد بودند عمده ربوبيت جزئي است كه ربّ ما چه كسي است؟ رب زمين چه كسي است؟ رب دريا چه كسي است؟ رب مزرع و مرتع كيست؟ ما كار را به چه كسي بسپاريم از چه كسي كار بخواهيم قانون ما را چه كسي بايد تدوين بكند اينها چنين چيزي را قائل نبودند مي‌گفتند خدا رب الارباب است كارها را ـ معاذ الله ـ به ارباب متفرقه سپرده است ما بايد اينها را عبادت كنيم حرفهاي اينها را گوش بدهيم بعد هم هر كسي هرچه كرد تمام مي‌شود با مرگ از بين مي‌رود ب﴿ما نسوا يوم الحساب﴾[48] انساني كه خود را مسئول نداند و خيال بكند كه با مرگ پرونده‌اش مختوم مي‌شود و هيچ خبري بعد از مرگ نيست او داعي ندارد از قدرت سوء استفاده نكند از شهوت استفاده نكند بعد بگويد من معدوم مي‌شوم خب اينكه مي‌بينيد برخي‌ها مي‌گويند جواني‌ات را درياب اين خيال مي‌كند انسان بعد از مرگ هيچ خبري از او نيست و اگر الان ـ معاذ الله ـ بيراهه نرفته از رفته در حالي كه اگر كسي بيراهه رفته باشد همان معامله با شيطان است كه عِوض و معوّض هر دو را مي‌برد پس منشأ اساسي اين تبهكاري مشركان همان كفر به قيامت است ﴿بما نسوا يوم الحساب﴾[49] كه در سورهٴ ص هست اينجا مي‌فرمايد ﴿و هم بالاخرة هم كافرون﴾ اينها نسبت به قيامت كافرند چون نسبت به قيامت كافرند همه پيامدهاي سوء را تحمل مي‌كنند بعد ذات اقدس الاه به ديگران و به اينها اين آگاهي را مي‌دهد كه اگر ما به يك عده‌اي تبهكار كافر مشرك ملحد به اينها مهلت مي‌دهيم اين نه براي آن است كه اينها قدرتشان بيش از قدرت خدااست يك، نه براي آن است كه از بتهايشان كمك گرفتند قدرت بتها بيش از قدرت خداست دو، هيچ كدام از اينها نيست براي اينكه همه اينها جزء جنود الهي‌اند فرمود ما بعضي‌ها را مهلت مي‌دهيم تا به نصاب كامل برسند ﴿ليهلك من هلك عن بينةٍ﴾[50] و بعضي‌ها را هم ما الان گرفتيم يعني اينها را داريم كيفر مي‌كنيم منتها الان چون بيهوش‌اند مدهوش‌ند فريادشان بلند نيست و وقتي به هوش آمدند دادشان بلند مي‌ شود پس اينها ما را عاجز نكردند اولياي اينها هم ما را عاجز نكردند ما به اينها مهلت داديم تا ﴿ليهلك من هلك عن بينةٍ و يحيي من حيَّ عن بينةٍ﴾[51] بشود و بعضي‌ها را هم الان گرفتيم لذا مهمترين سرمايه اينها كه هوش اينها عقل اينها تشخيص اينها باشد از اينها گرفتيم اين از آن مهمترين هشدارهاي قرآن كريم است در جريان مال فرمود اگر كسي مالش را در راه حرام مصرف كرد ما يك مدّتي مهلت مي‌دهيم بعد مال را از او مي‌گيريم چه اينكه مي‌گيرد در جريان علم و عقل و تشخيص هم همين‌طور است اگر كسي خدا به او عقل داد هوش داد استعداد داد فطرت داد اين را بيراهه صرف كرده است  اين را در القاي شبهات صرف كرده است به سوء اختيار خودش به عنوان با تهاجم فرهنگي و امثال ذلك از اين عقل و هوش استفاده سوء كرده است كم كم ذات اقدس الاه آن نيروي تشخيص را از او مي‌گيرد وقتي گرفت اين گرفتار فقر فرهنگي مي‌شود بايد بار ديگران را بكشد و در قيامت هم مي‌گويد ما هر دو سرمايه را از دست داديم و اين گناه ما بود بالاخره انسان يك سرمايه نقلي دارد يك سرمايه عقلي سرمايه نقلي‌اش را از راه گوش و چشم و امثال ذلك به دست مي‌آورد با خواندن كتابهاي ديگران با گوش دادن حرفهاي ديگران اينها سرمايه‌هاي نقلي است سرمايه‌هاي عقلي از دورن او قلب او بسياري از مطالب را بر اساس  ﴿فألهمها فجورها و تقويٰها﴾[52] خدا به او داده است بر اساس ﴿فأقم وجهك للدّين حنيفاً﴾[53] خدا به او مرحمت كرده است اين هم آن سرمايه قلبي عقلي دروني را از دست داد هم سرمايه بيروني به نام گوش شنوا داشتن را از دست داد نه گوش شنوا دارد نه قلب بيدار و هر دو را باخته است و در قيامت مي‌گويد ‌اي كاش هر دو يا يكي از اينها براي ما مي‌ماند و اعتراف مي‌كند كه اينها را ما به وسيله گناه از دست  داديم مثل اينكه كسي يك مِلك طيبِ طاهر موروثي از پدرانش به او رسيده باشد يك، خودش هم كسب فراوني كرده باشد دو قدرت كسب هم دارد خوب اين كه قدرت كسب دارد مال موروثي هم دارد ـ معاذ الله ـ افتاده به اعتياد اين هر دو سرمايه را مي‌بازد اين اگر لاشه‌اش را در خيابان دارند جمع مي‌كنند اين چه مي‌گويد مي‌گويد‌ اي كاش من هر دو يا لااقل يكي را حفظ مي‌كردم اي كاش من آن مال موروثي را حفظ مي‌كردم اي كاش آن قدرت كسب داشتم از درآمده‌هايم استفاده مي‌كردم هر دو را باختم و اين گناه من است خب يك آدم معتادي كه در جدول افتاده مي‌گويد اي كاش من آن مال موروثي را حفظ مي‌كردم اي كاش اين قدرت كسبم را حفظ مي‌كردم اين در حقيقت اقرار به گناه است در قيامت اينها مي‌گويند ﴿لو كنّا نسمع او نعقل ما كنا في اصحاب السعير ٭ فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لأصحاب السعير﴾[54] قرآن كريم با فاي تفريع مي‌فرمايد اينها دارند به گناهشان اعتراف مي‌كنند مي‌گويند اگر يكي از اين دوتا راه لااقل براي ما مانده بود ما نجات پيدا مي‌كرديم بالاخره انسان يا خودش بايد محقق باشد پژوهشگر باشد مجتهد باشد صاحب نظر باشد يا حرف صاحب نظر را گوش بدهد ديگر يا بايد از دل بجوشد يا از گوش مدد بگيرد بارها اين مثال گفته شد حالا اگر زميني مثل چشمه از خود آب داشت بالاخره سرسبز است اگر مثل چشمه نيست كه از خود [آب] داشته باشد نظير حوض و استخر و اينها راهش به چشمه باز باشد حالا اگر يك چيزي نه استخر بود نه چشمه خب مي‌خشكد ديگر استخر از جدولِ چشمه و چاه آب مي‌گيرد استخر خودش آب ندارد كه گوش اين‌طوري است اگر يك كسي مثل چشمه داراي قلب بود خودش مجتهد بود پژوهشگر بود محقق بود خيلي چيزها را مي‌فهمد اگر اين نبود لااقل گوش به حرف مجتهدان و متخصصان و كارشناسان دين مي‌دهد مثل آن استخري كه از راه جدول از چشمه و چاه آب مي‌گيرد اينها مي‌گويند ما هر دو سرمايه را باختيم ﴿لو كنا نسمع﴾[55] يعني نستفيد بالادلة النقليه ﴿أو نعقل﴾[56] يعني نستفيد بالادلة العقليه يا عقل يا نقل كه جمع اينها كمال اين را در بر دارد مي‌گفتند اگر يكي از اين دو سرمايه براي ما بود ما امروز در جهنم نبوديم و ذات اقدس الاه فرمود همين اعتراف مثل آن معتادي كه افتاده در جدول مي‌گويد اگر من مال موروثي ام را حفظ كرده بودم يا آن درآمدهايي كه خودم فراهم كرده بودم حفظ كرده بودم آن كسبي كه مي‌توانستم داشته باشم اگر آن را حفظ مي‌كردم امروز لاشه‌ام در جدول نبود و اين در حقيقت اعتراف به گناه است ذات اقدس الاه مي‌فرمايد اينها اين راه را طي مي‌كنند سرّش اين است كه ﴿ما كانوا﴾ ديگر نفرمود و ما كانوا اين را كاملاً جدا كرد اين به اصطلاح يك پاراگراف جدايي است عبارت را ملاحظه بفرماييد ﴿اولئك لم يكونوا معجزين في الأرض﴾ خودشان نمي‌توانند در برابر قدرت ذات اقدس الاه قدرت خدا را عاجز بكنند معاجزين نيستند معجز نيستند ﴿سبقوا﴾[57] اينها پيش نرفتند اين تعبيرات در چند طايفه [از] آيات قرآني هست اين يك ﴿و ما كان لهم من دون الله من أولياء﴾ غير از خدا وليي نيست هم كه مشكل اينها را حل بكند يا آن اوليا مثلاً قدرتشان بيش از قدرت خدا باشد مشكل اينها را حل بكند اين دو، سه ﴿يضاعف لهم العذاب﴾ اين‌ها عذابشان دو برابر است مثل آن معتادي كه يك عده جوانها را هم معتاد كرده است خب اينها عذابشان دو برابر است براي اينكه ﴿و يبغونها عوجا﴾ ﴿يصدون عن سبيل الله﴾ راه خدا را به عنوان تحريف تفسير به رأي اختلاف قرائت القاي شبهه تهاجم فرهنگي به هم زدند يك عده را گرفتار شبهه كردند خب اينها هم مشكل خودشان را بايد تحمل كنند هم وزر آن اضلال ديگران را بايد تحمل بكنند هيچ كس بار ديگري را تحمل نمي‌كند ﴿و لا تزر وازرةٌ وزر أخري﴾[58] هيچ كسي بار ديگري را تحمل نمي‌كند اما هر كسي بار خودش را تحمل مي‌كند منتها بار بعضي‌ها يكي است بار بعضيها دو تا آن كسي كه ضالّ است بارش يكي است آن كه ضالِّ مضلّ است بارش دوتاست و آنهايي هم كه ضالّ‌اند به تبع اين راه باطل را طي كردند بار آنها يكي است اين چنين نيست كه در قيامت اينهايي كه ديگران را به گمراهي كشاندند بار آنها را بكشند بار آنها را نمي‌كشند بار خودشان را مي‌كشند منتها بار اينها دوتاست در سوره مباركه عنكبوت آيه 12 و 13 به اين صورت است ﴿و قال الذين كفروا للذين آمنوا اتَّبِعوا سبيلنا و لنحمل خطاياكم﴾[59] به مؤمنين مي‌گفتند شما به دنبال ما راه بيفتيد اگر خطري داشت ما تحمل مي‌كنيم خدا مي‌فرمايد ﴿وما هم بحاملين من خطاياهم من شيءٍ﴾[60] اينها هرگز نمي‌توانند اشتباهات ديگران را به دوش بكشند﴿انهم لكاذبون﴾[61] ولي ﴿ولَيحَملُنَّ أثقالهم و أثقالاً مع أثقالهم﴾[62] اينها نسبت به انحرافات و اضلال‌هايي كه داشتند سه تا گناه است در اينجا دوتا گناه را اينها كردند يك گناه را آن تابعان، تابعاني كه به دنبال اينها راه افتادند خب يك گناه كردند منحرف شدند اينها دوتا گناه كردند يكي اينكه  خودشان بيراهه رفتند يكي اينكه ديگران را هم بيراهه بردند چون دوتا گناه كردند لذا ﴿و ليحملنَّ أثقالهم و أثقالاً مع أثقالهم﴾[63] يعني با اينكه ثقل و بار سنگين خودشان را حمل مي‌كنند يك بار ديگر را هم حمل مي‌كنند آن بار اضلال است اما ديگران كه به دنبال اينها راه افتادند آنها بار خودشان را دارند آنها يك‌باره‌اند چون ﴿و لا تزر وازرةٌ وزر أخري﴾[64] وگرنه هيچ كسي بار ديگري را حمل نمي‌كند هر كسي بار خودش را حمل مي‌كند و اگر تعبيراتي از اين قبيل آمده است براي آن است كه اينها در حقيقت دوتا گناه كردند چون نظير آنچه كه درباره همسران پيغمبر آمده است

خب از اين مجموعه استفاده مي‌شود به اينكه چرا ﴿يضاعف لهم العذاب﴾ اين آيه را هم باز خوب دقت بفرماييد ﴿اولئك لم يكونوا معجزين في الأرض﴾ يك، ﴿و ما كان لهم من دون الله من أولياء﴾ دو، ﴿يضاعف لهم العذاب﴾ سه اين سه فصل گذشت منشأ همه اينها اين است كه ﴿ما كانوا﴾ نفرمود، و ما كانوا، ﴿ما كانوا يستطيعون السمع و ما كانوا يبصرون﴾ اينها اهل چشم و گوش نبودند همان‌طوري كه در بخش پاياني آيه قبل فرمود ﴿و هم بالاخرة هم كافرون﴾ كه مشكل اساسي اين‌ها اين است كه اينها قيامت را باور ندارند و خود را مسئول نمي‌دانند مي‌گويند هر كاري كرديم كرديم تمام شد و رفت چه كسي [هست كه] حالا ببيند براي كسي نگوييد پشت درهاي بسته هست خيال مي‌كنند هميشه اين در بسته است چون به قيامت معتقد نيستند دست به آن تباهي مي‌زنند از نظر معرفت شناسي اينها چون سرمايه تشخيص را باخته‌اند به هر كاري هم تن در مي‌دهند ﴿ما كانوا يستطيعون﴾ ديگر نمي‌توانند چرا؟ براي اينكه اول كاملاً هوش داشتند هوشمند بودند ما اينها را باهوش خلق كرديم ساليان متمادي ديديم اينها هوششان را در راه تهاجم فرهنگي و اِضلال اين و نوشتن فلان مطلب و اغواي اين و تحريف فلان مطلب و اختلاف قرائت و تفسير به رأي و اينها به كار بردند ما اين هوش را گرفتيم، ديگر ﴿ما كانوا﴾[65] به عنوان ﴿ما كانوا﴾ يعني حالا عاجزند و بعضي هم [از] آنها مي‌فهمند مثل يك آدم معتادي كه مال را از او بگيريم بعد هم اينها مي‌فهمند كه ﴿ختم الله علي قلوبهم﴾[66] است يك ﴿فلما زاغوا أزاغ الله قلوبهم﴾[67] است دو ﴿و نقلب أفئدتهم و أبصارهم كما لم يومنوا به أوّل مرّه﴾[68] است سه فرمود ما اين كاسه خردورزي اينها را كه رو به ملكوت بود اين را تدخيل كرديم قلبشان را نه اين قلب صنوبري شكلي كه كارش پالايش خون است آن قلبي كه بايد بفهمد اين قلبي كه بايد بفهمد دهنش باز است به طرف ملكوت است ﴿و في السماء رزقكم و ما توعدون﴾[69] اين دهنه قلب باز است اگر كسي كه مقلّبُ قلوب است چون كار به دست او است اين يك قلبي نيست كه كسي متخصص قلب بتواند آن را ببيند و عمل كند اين قلب ظاهري را ممكن است متخصص قلب بببيند بررسي كند عكس برداري كند آزمايش بكند بعد بگويد اين قلب سالم است ولي خدا ي سبحان مي‌فرمايد ﴿في قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضاً﴾[70] قلب فلان شخص مريض است خب اين قلبي كه مريض است ذات اقدس الاه يك مدتي مهلت مي‌دهد دارو مي‌فرستد ﴿و ننزِّل من القرآن ما هو شفاء﴾[71] مي‌بيند نه با اين دارو نه با اين طبيب نه با اين شفا نه با آن شافي هيچ ارتباطي ندارد وقتي از دوران ...

پايان نوار

 

[1]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 17.

[2]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 17.

[3]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 114.

[4]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 111.

[5]  ـ سورهٴ ق، آيهٴ 35.

[6]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 169.

[7]  ـ سورهٴ ق، آيهٴ 35.

[8]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 16.

[9]  ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 18.

[10]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 121.

[11]  ـ سورهٴ كافرون، آيهٴ 6.

[12]  ـ سورهٴ كافرون، آيهٴ 6.

[13]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 26.

[14]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 26.

[15]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 123.

[16]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 29.

[17]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 26.

[18]  ـ سورهٴ كافرون، آيهٴ 6.

[19]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 25.

[20]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 19.

[21]  ـ سورهٴ كافرون، آيهٴ 6.

[22]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 26.

[23]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 171.

[24]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 171.

[25]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 29.

[26]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 19.

[27]  ـ سورهٴ نور، آيهٴ 25.

[28]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 171.

[29]  ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 18.

[30]  ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 21.

[31]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 41.

[32]  ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 38.

[33]  ـ سورهٴ اعراف، آيات 44 ـ 45.

[34]  ـ سورهٴ اعراف، آيات 44 ـ 45.

[35]  ـ اقبال، ص 709.

[36]  ـ سورهٴ انفطار، آيات 10 ـ 12.

[37]  ـ بحار الانوار، ج 46، ص 261.

[38]  ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 69.

[39]  ـ بحار الانوار، ج 74، ص 155.

[40]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 133

[41]  ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 131.

[42]  ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 90.

[43]  ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[44]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 110

[45]  ـ سورهٴ ص، آيهٴ 26.

[46]  ـ سورهٴ فاتحه، آيهٴ 2.

[47]  ـ سورهٴ فاتحه، آيهٴ 2.

[48]  ـ سورهٴ ص، آيهٴ 26.

[49]  ـ سورهٴ ص، آيهٴ 24.

[50]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[51]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 42.

[52]  ـ سورهٴ شمس، آيهٴ 8.

[53]  ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.

[54]  ـ سورهٴ ملك، آيات 10 ـ 11.

[55]  ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 10.

[56]  ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 10

[57]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 59.

[58]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 164.

[59]  ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 12.

[60]  ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 12.

[61]  ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 12.

[62]  ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 13.

[63]  ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 13.

[64]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 164.

[65]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 7.

[66]  ـ سورهٴ انعام، ايه 110.

[67]  ـ سورهٴ صف، آيهٴ 5.

[68]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 110.

[69]  ـ سورهٴ ذاريات، آيهٴ 22.

[70]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 10.

[71]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 82.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق