اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿مَن كَانَ يُرِيدُ الحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا نُوَفِّ إِلَيْهِمْ أَعْمَالَهُمْ فِيهَا وَهُمْ فِيهَا لاَ يُبْخَسُونَ (۱۵) أُولئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فِيهَا وَبَاطِلٌ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ (۱۶)﴾
چون اساس دين براي تعليم كتاب و حكمت است از يك سو و تزكيه نفوس است از سوي ديگر تا بالاخره مدينهٴ فاضله حاصل بشود از سوي سوّم و مهمترين رهزن زرق و برق دنيا است و عاملي كه اين زرق و برق را حقّ نشان ميدهد نفس اماره است از درون و ابليس است از بيرون و كتاب آسماني ﴿شفاء لما في الصدور﴾[1] است بايد هم درد را بيان كند هم دارو را بيان كند هم علل و عوامل درد را بيان كند هم علل و عوامل درمان را تا بشود ﴿شفاء لما في الصدور﴾[2].
مطلب دوّم آن است كه ما در يك عالمي زندگي ميكنيم كه اين عالم، عالم آزمون است جاي كسب و كار است براي تهيهٴ توشهٴ آخرت كسب و كار هم در اين نشئه بدون زحمت نيست يعني انسان اگر بخواهد كار بكند بالأخره نيازمند به غذا است نيازمند به ساير غرايز است براي رفع اين نيازها يك پاداشهايي ميخواهد آن پاداش همان لذايذي است كه به انسان ميدهند انسان مثل فرشته نيست كه بدون نكاح نسلش بماند حتماً بايد با نكاح نسل را حفظ بكند و مثل فرشته نيست كه بدون غذا بماند حتماً بايد با غذا زندگي كند غذاي انسان نظير غذاي حيوان آمادهٴ در طبيعت نيست يعني هر علفي را بخورد اينچنين نيست هر گياهي خوراكي نيست هر گوشتي خوراكي نيست بالأخره بايد اين مواد فراهم بشود پخته بشود اين گوشتها پخته بشود نيازي به ابزار صناعي و مانند آن دارد تا غذاي انسان تأمين بشود پس تحصيل غذا نظير غذاي حيوانات آماده در سفرهٴ طيبعت نيست بايد برود كسب بكند بعد از كسب مواد غذايي پختن آن و ساختن آن هم كار آساني نيست خام خوري مال حيوان است انسان مقدورش نيست خام خور باشد پس بايد مطبخ و آبدارخانه هم راه اندازي كند همهٴ اينها زحمت دارد براي حفظ نسل هم بايد نكاح داشته باشد آن هم زحمت دارد هزينهٴ طرف را تحمّل كند و مانند آن ذات اقدس اله براي اينكه انسان اين زحمات را تحمّل بكند يك سلسله پاداشهايي را هم به انسان داده است اين پاداشها هم پاداشهاي طبيعي است لذّتهايي كه انسان ميبرد پاداش او است يعني آنچه كه انسان بعد از خوردن به هنگام خوردن لذّت ميبرد اين اجر رنج او است آن لذّتي هم كه در حال نكاح براي حفظ نسل ميبرد آن لذّت رنج او است اين هم مطلب دوّم اين انسان خام خيال ميكند كه ميخورد براي اينكه لذّت ببرد يا همسر انتخاب ميكند براي اينكه لذّت ببرد غافل از اينكه اين يك مزدي است كه به لبهٴ دهن او ميمالند تا او كارش را انجام بدهد اگر اين خوردن لذيذ نباشد نميخورد و ميميرد نكاح اگر براي او لذيذ نباشد تن به اين كار نميدهد و نسل منغرض ميشود اين خيال ميكند نكاح براي او لذّت است يا خوردن براي او لذّت است درحالي كه اين مزد باربري او است يك باربري كه چمدان و جامدان و ساك و گوني را جايي به جايي برده به او چيزي ميدهند و اگر ندهند نميبرد اين باربر ميداند كه اين كار را ميكند براي آن مزد در حقيقت اگر آن مزد نباشد اين بار را نميبرد در جريان تغذيه و تنميه و همچنين حفظ نسل و توليد اينها يك بارهاي سنگيني است كه لذّتهايي را ميطلبد آن لذّتها به منزله مزد كارگري اين انسان است ولي اين انسان خام خيال ميكند اينها هدف است لذا پرخوري ميكند و تقريباً قسمت مهمّ بيماريها مال همين دستگاه گوارش است حال البتّه العان كه جنگي پيش آمد و تصادفها و رانندگي و اينها هم اضافه شد مطلب ديگري است وگرنه به طور معمول اكثر بيماري هاي انسان را دستگاه گوارش است يعني پرخوري و بدخوري.
خوب مطلب ديگر اين است كه اگر انسان بخواهد در قوس صعود ترقّي بكند چاره جز دنيا نيست و دنيا هم بدون تغذيهٴ رنج آور حاصل نخواهد بود و بدون نكاح رنج آور حاصل نخواهد بود خود اين نظام جزء نظام احسن است يعني دنيا باشد انسان با تلاش و كوشش آزمون بشود ديگر از اين زيباتر ممكن نيست همه چيزش هست منتها ذات اقدس اله انسان را طرزي آفريد كه در اين نشئه به طور محدود زندگي ميكند و در نشئهٴ بعد ﴿عطاء غير مجذوذ﴾[3] به طور نامحدود زندگي ميكند در اين نشئهٴ محدود بايد توشهٴ آن نشئهٴ نامحدود را فراهم بكند و علم را هم واجب كرده است بر انسان اين «طلب العلم فريضةٌ علي كل مسلم و مسلمة»[4] از غرر بيانات پيغمبر اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) است اين كلمهٴ «مسلمة» هم در نههج الفصاحه هست حضرت فرمود بر هر مرد مسلمان و زن مسلمان بالأخره عالم شدن و خردمند شدن واجب است يعني طرز زندگي را حداقل بايد ياد بگيرد دنيا را بشناسد خودش را بشناسد جهان را بشناسد رابطهٴ خود با جهان را بشناشد رابطهٴ خود با هم نوع را بشناسد رابطهٴ جهان با جهان را بشناسد اينها چيزهايي است كه تحصيل آن واجب است بقيّهٴ علوم ممكن است كه جزء نوافل باشد ولي «إنّما العلم ثلاثة آية محكمه أوْ فريضهٴ عادلة أو صنّة قائمة»[5] اينها جزء فرايض به نماز است نه جزء نوافل من كي هستم از كجا آمدهام كجا ميروم وظيفهام چيست؟ با خودم چگونه رفتار كنم با هم نوعم چگونه رفتار كنم با جهان چگونه رفتار بكنم به جهان چه بدهم از جهان چه بگيرم اينها جزء فرائض علوم است حالا آن تحقيقات نهايي لازم نيست ولي خطوط كلياش را آدم بايد بداند براي اينكه با حيات آدم با سرشت آدم با سرنوشت آدم ارتباط مستقيم دارد بعد فرمود اين يك چيز جاذبه داري هم هست اين چيز اگر جاذبه نميداشت كه شما تلاش و كوشش نميكرديد چون جاذبه دارد ممكن است كه به دام اين جاذبه بيفتيد ما به شما عقل داديم فطرت داديم از درون مكرّر در مكرّر انبيا ميفرستيم ائمه را جانشين آنها قرار ميدهيم ﴿ولقد وصّلنا لهم القول﴾[6] از يك سو ﴿قد ارسلنا رسلنا تترا﴾ اين ﴿تترا﴾ يعني متواترا مثل تقوا كه اصلش وتر است متواتراً ما متواتراً انبيا فرستاديم كه به شما بگويند هشدار بدهند انبياي متواتر ائمهٴ متواتر رسل متواتر صحف متواتر ﴿ثمّ أرسلنا رسلنا تترا﴾[7] و نگذاشتيم موعظهٴ ما قطع بشود ﴿ولقد وصّلنا لهم القول﴾[8] پشت سر هم نصيحت و موعظه و حكمت و ارشاد از درون شما هم كه فطرت و عقل شما منادي خوبي است كه مبادا خداي ناكرده اين وسيله را هدف تلقّي كنيد اين مسافرخانه را خانهٴ خودتان و وطن تلقّي بكنيد و همين جا سر پل بمانيد لذا تعبيرات قرآن كريم در اين زمينه است كه دنيا براي هيچ كس ميوه نميشود چون بالأخره عمرش كوتاه باشد سرماي زودرس در پيش است كسي حالا از متاع دنيا لذّتي ببرد به جايي برسد به آرزوهايش برسد اينطور نيست يك چند روزي سر سبز است بعد يك خزان در پي است يك سرماي زود رسي در پي است كه فوراً اين شكوفههايش ميريزد دوباره گرما ميرسد شكوفه ميكند تا اين شكوفه ميخواهد به ثمر برسد سرماي زودرس ميرسد دوباره ميريزد... دنيا درختي نيست كه براي هر كسي ميوه بدهد هميشه در حدّ شكوفه است بعد ميريزد اين يك بخش
فرمود اين شما را سرگرم نكند بخش بعدي اين است كه اگر كسي سرگرم شد آن هدف اصلي را آن ندا و صداي درون و بيرون انبيا و فطرت را پشت سر گذاشت ﴿أفرأيت من اتّخذ إلهه هواه﴾[9] شد و به همين لذّتها بسنده كرد و در اين لذّتها فرو رفت و از دستور الهي باز ماند چون اين خوراك او نيست بالأخره اين خوراك او نيست اگر غذاي او بود خوب او را فربه ميكرد چون غذاي او نيست بيماري ميآورد بيماري كه به تعبير حضرت امير سلام الله عليه به دنبال دنيا خوري است همان بيماري وبا است از قبيل بيماري سرطان و اينها نيست آن كلمهٴ «اوبا» كلمه «موبئ»[10] كلمه «وبا» اينها در نهج البلاغه كم نيست فرمود دنيا بالأخره يك مرتع وباخيز است اگر برخي از علفها مسموم باشند يا اينها را مسموم بكنند براي ... اين گوسفندهايي را كه اين علف را چريدند مبتلا به بيماري وبا ميشوند وبا هم ميدانيد مثل سرطان و اينها يك بيماري نيست كه بالأخره محترمانه انسان بميرد اين طور نيست يك بيماري آبرو بري است بالأخره اين پرستار بيچاره از هر طرف لگن و تاس را بايد آماده داشته باشد يا از بالا يا از پايين دفع بكند ديگر آبرويي براي اين بيمار نميماند كسي كه به بيماري وبا مبتلا شد ديگر آبرويي براي او نميماند اين كلمهٴ اوبا «موبئ»[11] وبي در نهج البلاغه كم نيست فرمود اگر كسي خداي نا كرده آمده به دنبال همين شكوفهٴ نارس خواست ميوه بشود ميوهاش در آخرت است شما اينجا اين شكوفهها را ببين لذّت ببر در سايهٴ اين شكوفه بشين چهارتا كار مثبت بكن آنچه را كه شما ميخواهي به صورت شجرهٴ طوبا ﴿اُكُلهٰا و ائم﴾[12] در بهشت به شما ميدهند امّا اين شكوفه را بخواهيد بخوريد بالاخره اين كه ميوه نيست اين مادهٴ غذايي شما نيست اين ميشود موبي اوبا وبي و پايانش هم وبا است اين كه ميبينيد افراد دنيا زده سر انجام مسلوب الحيثيّه ميميرند همين است امّا اينكه در بحث ديروز اشاره شد به اينكه هر كسي يك كاري انجام بدهد و لو پشت درهاي بسته اين يك لوازمي دارد ملزوماتي ملازماتي دارد مقارناتي دارد و اين كار به امضاي كوچك پشت درهاي بسته به صورت يك اردو درميآيد و نميشود آن را پنهان كرد براي آن است كه ذات اقدس اله در بخشي از .. فرمود آنهايي كه در قلبشان مشكلات كينه و حقد و كينه توزي و امثال ذلك است خيال كردند ما اينها را بيرون نميآوريم حالا اطلاق آيه شامل دنيا و آخرت ميشود ﴿أم حسب الذين في قلوبهم مرض أن لن يخرج الله أضغانهم﴾[13] هيچ كس ممكن نيست كه پشت درهاي بسته چهار تا خلاف بكند و گرفتار نشود منتها گاهي هر دو را ما ميفهميم گاهي يكي را ميفهميم ديگري را نميفهميم گاهي ميبينيم بعضيها به يك وضع بدي افتادند امّا نميفهميم كه چه كار كردند پشت درهاي بسته كي فلان كار را كردند كي چون به خلوت ميرسند آن كار ديگر ميكنند اين را نميفهميم گاهي ميفهميم كشف ميشود كه چون به خلوت ميرسند آن كار ديگر ميكنند امّا كي آبرويشان رفته كي آبرويشان ميرود آن را نميبينيم اين را ذات اقدس اله به پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود ما حسابمان منظم است تو انتظار نداشته باش تا زندهاي همهٴ امور را تو ببيني آخر تو چند روزي بيشتر نيستي بعد ميميري اينها همينطور ميآيند دارند ميروند ﴿و إن ما نرينّك بعض الّذي نعدهم او نتوفّينّك فإنّما عليك البلاغ و علينا الحساب﴾[14] بعضي از مواردي كه زنده هستي ميبيني بعضي حوادث را نيستي ببيني تو وظيفه ات تبليغ روشن است انجام بده حسابرسي به عهدهٴ ما است پس اينچنين نيست كه اگر كسي پشت درهاي بسته چهار تا كار منفي كرده است اين سالم در رفته باشد اين طور نيست در دودمان او هست در افكار او هست به حوادث تلخي او را تعقيب كرده است و آبرويهاي او رفته منتها ما خبر نداريم ... براي ما ما كه از درون و بيرون مردم بيخبريم نميدانيم بر آنها چه گذشت كه ولي اصل كلي هست كه اگر كسي خيال بكند پشت درهاي بسته ميتواند يك كاري را انجام بدهد و از چشم نظام دور باشد اين طور نيست فرمود اين كار وقتي انجام گرفت ميشود موجود يك وقتي موجود شد ميافتد در خط توليد اين دو چون ما معطّل كه در نظام علّي و معلولي نداريم يعني يك موجودي در عالم بشود معطل هيچ كاري نكند اين طور نيست سه اگر موجود است لوازمي دارد ملزوماتي دارد ملازماتي دارد مقارناتي دارد چهار همين امضاي كوچولوي پشت درهاي بسته بعد از يك هفته ميشود اردو آن وقت اين اردو را نميشود نگه داشت لذا هر حرفي ما بزنيم هر كاري ما بكنيم كساني هستند كه ﴿رسلنا لديهم يكتبون﴾[15] ﴿و ما يمكرون﴾[16] مكرها و حيله هاي اينها را يادداشت ميكنند خوب حالا يا ما نتيجهاش را الان ميبينيم يا دو روز ديگر ميبينيم يا بعد از مرگ ما حوادث تلخي به انتظار او است به پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود به اينكه اينچنين نيست كه ما اينها را رها بكنيم ﴿و إن ما نرينك بعض الذي نعدهم أو نتوفّينّك فإنّما عليك البلاغ و علينا الحساب﴾[17] گاهي قبل از توفي تو گاهي بعد از توفي تو اين حوادث پيش ميآيد آنها به زمين ميافتند پس بنابراين چيزي فراموش نخواهد شد و دنيا هم يك همچنين حالتي را دارد يعني شكوفه است و هرگز به ثمر نميرسد در سورهٴ مباركهٴ طه به اين نكته اشاره فرمود كه اين هميشه شكوفه است آيهٴ 131 سورهٴ مباركهٴ طه اين است ﴿ولاتمدّنّ عينيك الي ما متّعنا به أزواجاً منهم زهرة الحياة الدنيا﴾[18] گاهي ميفرمايد متاع دنيا قليل است گاهي ميفرمايد متاع دنيا اندك است متاعّ كه تنوينش تنوين تحقير و تقليل است گاهي ميفرمايد به اينكه چشمهايت را باز نكن چشمهايت را ندوز به آن سمت اعراض نكن و تيز بين نباش به آنچه را كه ما يك عدّهاي را متمتع كرديم بهرهمند كرديم از زهرهٴ حيات دنيا زهره و زهر مثل تمرة و تمر آن «تاء»اش علامت وحدت است زهر مثل تمر به معني شكوفه است ازهارالربيع يعني شكوفه هاي بهار اين كتاب زهر الربيع مرحوم جزايري يعني شكوفه بهار زهر و زهره مثل تمر و تمره است فرمود اين شكوفه است براي حياي اينها اينچنين نيست كه ثمري باشد كه نفرمود آنچه را كه ما به اينها داديم ثمرة الحياة الدنيا يا فاكهة الحياة الدنيا ميوه نيست اين شكوفه است براي اينكه اصلاً در جايي سرد اين درخت هست ما ميدانيم اين درخت را كجا غرس كرديم خوب يك باغبان ماهري اگر بداند كه اينجا يك منطقهٴ ييلاقي سرد سير است و پاييز زود رس دارد خوب ميداند كه اينجا اين درختها ميوه نميدهند فقط براي زيبايي غرس كرده است شما ميبينيد در بعضي از بخشها كه منطقههاي ييلاقي است آنجا درخت به ثمر نمينشيند درختهاي زينتي هست امّا درختهاي ميوهاي به بار نمينشيند براي اينكه تا شكوفه بكند سرماي زودرس هست فرمود دنيا وضعش اين است اين شكوفه است هرگز ميوه نخواهد شد و چون شكوفه است و ميوه نميشود اگر كسي خداي ناكرده به سرگرم شدن اين به عليه دين و نظام و مردم قيام كرد خودش را به عذاب اليم گرفتار كرد به جاي اينكه به ﴿إنّ الدّار الاٰخرة لهي الحيوان﴾[19] به عالم حياة برسد به ﴿دار البوار﴾ ميرسد كه در آيهٴ 28 سورهٴ مباركهٴ ابراهيم به آن اشاره فرمود ﴿ألم تر الي الذين بدّلوا نعمت الله كفراً و أحلّوا قومهم دار البوار﴾[20]
و امّا آنهايي كه بخواهند در طرف مقابل زندگي كنند در طرف مقابل زندگي كردن روا نيست دنيا اصلاً به همان دو قسمت بالأخره انسان تا لذّت نبرد به فكر تغذيه نيست تا لذّت نبرد به فكر حفظ نسل نيست اينها يك حلالي دارد يك حرامي دارد يك مشروعي دارد يك نامشروعي دارد اگر كسي زاهدانه رفتار كرد نه زهد معقول مقهود اين گرفتار تفريط ميشود همان طوري كه افراط بد است تفريط هم بد است يك زندگي معقول مقبولي كه بين الافراط و التفريط باشد اين مورد پذيرش قرآن كريم است آيهٴ 32 و 33 سورهٴ مباركهٴ اعراف دارد تعديل اين فكر است فرمود به اينكه معاصي خدا محرّم است فواحش محرّم است و مانند آن امّا زينت حياة دنيا كه محرّم نيست ﴿قل من حرّم زينة الله الّتي أخرج لعباده و الطّيّبات من الرّزق﴾[21] اصلاً ذات اقدس اله اين عالم را مزيّن كرده است كه انسان از آن بهره برداري كند منتها بايد علمش را داشته باشد به اين علم عمل بكند به هنر به زيبايي هم ذات اقدس اله بها داده در جريان اوائل سورهٴ مباركهٴ نحل اگر برسيم انشاء الله آنجا هست كه شما از اين دامداريها بهره هاي فراواني ببريد از پشمشان از پوستشان استفادهٴ چادرسازي، خيمهسازي خيمه بافي از يك سو فرش بافي، لباس بافي، لباس دوزي از سوي ديگر از لبنياتشان براي تغذيه استفاده ميكنيد ﴿و لكم فيها جمال حين تريحون و حين تسرحون﴾[22] روا بود، بامگاه و شامگاه لذّت هم ميبريد در اين رمه سراها وقتي ميبينيد كه گوسفندهاي زيادي مادرشان بچهها را رها ميكنند بچّهها در يك طرف مادرها در يك طرف به چرا ميروند شامگاه كه مادرها برميگردند تمام اين بچّهها مادرهايشان را ميشناسند تمام مادرها بچههايشان را ميشناسند اينها به به كنان به طرف آنها ميروند اگر اشتباهي يك بچّهاي به سراغ مادر ديگري برود آن را نميپذيرد يا مادري بچّهٴ ديگري را بپذيرد او هم قبول نميكند فرمود بامداد اين چنين است شامگاه اين چنين است وقتي ميخواهيد شما مادرها را از بچّهها جدا كنيد يك جور لذّت دارد به هم مرتبط بشوند يك جور لذّت دارد ﴿لكم فيها جمال حين تريحون و حين تسرحون﴾[23] خوب پس مسئلهٴ هنر و زيبايي از يك طرف مسئلهٴ تغذيهٴ لبنياتي از يك طرف مسئلهٴ ﴿لكم فيها دفءٌ و منافع﴾[24] از يك طرف ديگر اينها را ذات اقدس اله براي انسان خلق كرده ﴿من حرّم زينة الله التي أخرج لعباده و الطّيّبات من الرزق﴾[25] اينها كه محرّم نيست اينها ميشود تفريط در كار در آيهٴ بعد فرمود ﴿قل إنّما حرّم ربّي الفواحش ما ظهر منها و ما بطن﴾[26] مال مردم خوردن ربا خوردن رشوه گرفتن تجاوز كردن تطفيف كردن كم فروشي، گران فروشي... اينها محرم هستند وگرنه ﴿زينة الحياة الدنيا﴾[27] كه محرّم نيست اسراف البتّه محرّم است انسان سعي كند جزء مترفين باشد بيراهه ميرود امّا در حدّ اعتدال فرمود اينها را ما براي شما اصلاً خلق كرديم هم براي مسكنتان هم براي پوشاكتان هم براي خوراكتان هم براي هنرتان ﴿و لكم فيها جمال حين تريحون و حين تسرحون﴾[28] خوب
سؤال... جواب: بله اصلاً تفريط مقطع چيز ندارد تفريط يعني از هستهٴ مركزي گذشتن يك وقتي است كه انسان در حدّ رقيق ترين و نازلترين مرحله زندگي ميكند تا آن مشكلاتي كه در جامعه هست بايد حل بشود نظير كار حضرت امير اين عين عدل است حضرت امير از آن هستهٴ مركزي اعتدال متعارف خيلي پايين تر بودند امّا اين خيلي پايين تر بودن عين عدل بود براي اينكه به حضرت عرض كردند... شما با اين وضع با اين خوراك با اين پوشاك فرمود بله من هم ميتوانم و ميدانم و دارم براي اينكه اين همه سهم بيت المال است به ديگران ميرسد خوب به من هم به همان اندازه ميرسد ديگر امّا ذات اقدس اله بر ائمهٴ مسلمين فرض كرده است كه حدّ نازل به سر ببرند تا آن نيازمندي كه دستش كوتاه است مشكل پيدا نكند اين براي او ميشود عدل نه اينكه او تفريط كرده وجود مبارك پيغمبر (صلي الله وعليه وآله وسلم) به عثمان بن مضعون گفت اين چه وضعي است در آوردي بالأخره حي شبها نماز شب تا صبح روزها هم روزه گرفتي بالأخره عيال حقِّ دارد زن و بچه حقِّ دارد بايد به اينها هم برسي اين يك معتدل بودن همان صراط مستقيم است زهد در حدّ اعتدال خوب است بالاترش ناروا است پايين ترش ناروا است امّا كار حضرت امير عين عدل بود براي اينكه فرمود خداي سبحان بر ائمهٴ عدل، ائمهٴ امم اين مقدار را لازم كرده است خوب آن روزها به عرضتان رسيد وجود مبارك حضرت امير تقريباً سلطان خاور ميانه بود الان تقريباً چهل پنجاه كشور شده چهل پنجاه دولت اسلامي شده ولي آن روز همهاش يكي بود ديگر يعني از غرب فرانسه تا اين آسياي ميانه همه اذان ميگفتند يعني امپراطوري روم در اختيار حكومت مركزي اسلام قرار گرفت امپراطوري ايران هم كه فتح شده بود در خاورميانه غير از جريان حجاز و يمن و اينها دو تا امپراطوري بود يكي شاهنشاهي ايران بود بود يكي خاقان قيصرهاي روم چيزي در دسترسي نبود و آن طرف آبهاي اقيانوس كبير يعني آمريكا هم كه كشف نشده بود اگر ميگفتند دنيا دنيا يعني همين خاورميانه وجود مبارك حضرت امير سلطان اين خاورميانه بود آن وقت ظاهراً رو كردند به عسل فرمودند خيلي خوش رنگي ولي من نميدانم مزهات چيست اين عين عدل است اينكه در بحثهاي عقلي شايد شنيده باشيد كه اين «خير الامور اوسطها»[29] مال بخشهايي است آنهايي كه ميخواهند بيايند در راه ميگويند كج راهه نرويد نه طرف يمين نه طرف يسار «اليمين و الشمال مضلّة و الطريق الوسطي هي الجادّة»[30] حالا كه آمديد در راه راست «خير الامور اكثرها و اوفرها و اشدها و اعلاها» اينجا ديگر «خير الامور اوسطها»[31] نيست «خير الامور اوسطها»[32] مال اينكه آدم بيفتد در صراط مستقيم اگر افتاد در صراط مستقيم برابر آنچه در دعاي كميل هست خواسته است «أقربهم منزلة منك وأخصّهم زلفةً لديك»[33] جا دارد خوب افراد عادي اگر كل مالشان را يك بار به همهٴ مستمندان بدهند و همه را به مستمندان بدهند ميگويند اين اسراف است و تفريط است و افراط است و امثال ذلك وجود مبارك امام مجتبي كريم اهل بيت (عليهم الصلاة و عليهم السلام) چند بار اين كار را كرده چند بار كه تقسيم كسي نصف مال را به خود اختصاص داد نصف مال را به مستمندان چند بار تمام مال را داد اگر كسي در هستهٴ مركزي صراط مستقيم باشد از آن به بعد «خير الامور اكثرها و اوسعها و اشدها» امّا حالا تشخيصش با كيست؟ چه كسي به اينجا رسيده است آن فقط امام معصوم ميطلبد و امثال امام معصوم كه شاگردان او هستند
سوال... جواب: منظور آن است كه هر كسي برابر كار خودش اينها است كه مملكت را ميسازد دولت را ميسازد ملّت را ميسازد وگرنه با نيروي انتظامي و با دستگاه قضايي و اينها ده درصد يا 15 درصد حل ميشود انسان تا فرهنگ عمومياش بين خود و خدا حل نكند كشور اصلاح نميشود اين گاهي من فكر ميكنم اينهايي كه ميگويند ارواحنا التراب مقدمه الفداء از بهترين ادبها است واقعاً ارواحنا لتراب مقدمه الفداء وجود مبارك حضرت كه ميآيد حالا با چه قدرتي هست ما نميدانيم آن قبل از اينكه جهان را پر از عدل و داد بكند پر از فهم و فرهنگ ميكند رواياتش را بنگريد اينجور نيست كه با شمشير مردم را آدم بكند «يملاً الله قلوب أمة محمّد(ص) غنيً»[34] ملّتي بفهم را اداره كردنش آسان است تمام مشكلات به همان جهت است كه هر كسي «كل يجر النار الي قرس» اگر ملّت بفهم باشد اين واقعاً منتظر وجود مبارك ولي عصر است ما كه منتظر عدل و داد هستيم همان به «يملاً الله به الأرض قسطا و عدلاً»[35] را ميخوانيم امّا «يملا الله قلوب أمة محمّد(ص) غني»[36] را قبلاً بخوانيم.
چقدر را مگر حضرت ميكشد مگر با كشتن جامعه اصلاح ميشود حالا بر فرض در الان اگر حضرت سلام الله عليه ظهور بكند شش ميليارد يا هفت ميليارد مردم در روي زمين هستند يك ميليارد را بكشد يا سه ميليارد را بكشد تازه ترور و آدم كشي از آن به بعد شروع ميشود مگر با كشتن ميشود جامعه را كشتن در حدّ، آن حدّ ضرورت است آن چهار درصد پنج درصد حد اكثر ده درصد آن با آن حلّ ميشود امّا اكثري مردم با فهم و فرهنگ حل ميشود وآن وجود نوراني حالا خدا چه ميكند چهطور خداي سبحان به او عنايت ميكند كه «وضع يده علي رئوسهم»[37] آنگاه «فاعطاهم الله»[38] «كذا و كذا و كذا» عقول مردم و فهم مردم و ادب مردم و فرهنگ مردم زياد ميشود آن وقت ادارهٴ يك ملّت بفهم آسان است واقعاً ارواحنا لتراب مقدمه الفداء اين چه ميكند معلوم نيست
سؤال... جواب: بله نداريم يعني ما اينها همه را ميدانيم الان مثلاً شما به اين چيزهاي دادگستري كه مراجعه بفرماييد همين كمبود اخلاق است ديگر
سؤال... جواب: اخلاق اضافه ميكند سؤال... جواب: بله خوب خيليها نقص اخلاقي شان مربوط به نقص علمي شان است اينها كه نميدانند كه دنيا چيست آخرت چيست كجا آمدهاند كجا دارند ميروند خودشان را بايد با چه اصلاح كنند اينها خيليهايشان يا گياهي زندگي ميكنند يا حيواني كه در بحث ديروز گذشت آن روز هم عرض شد كه شما الان مثلاً پنج ميليون يا شش ميليون پرونده در كل دادگستري ايران متأسفانه ميگذرد اينها را ملاحظه بفرماييد به استثناي پروندههاي خيلي اندك اكثر اين پروندهها مربوط به الفباي دين است اختلاف مؤجر و مستأجر است كمفروشي است گرانفروشي است بد قولي است تهمت است تجاوز است اينها چيزهايي است كه همهٴ ما ميدانيم بد است همهٴ ما ميدانيم حرام است اگر مردم به همين رسالهٴ عمليهٴ بزرگان ما عمل بكنند مشكل حلّ است يعني هر كسي مواظب حرفش باشد ما مشكل علمي نداريم الان شما ميبينيد آن پروندهاي كه مربوط به رژيم حقوقي درياي خزر است البتّه يك كار علمي است آخر دريا كه دشت حساب نيست كه بيايد اين منافع و معادنش را تقسيم بكنند كه اين يك ذوذنقه و كثير الاضلاع مختلف الاضلاع مبرد عميق سطيح فراوان دارد خوب نفت را از كدام قسمتش استخراج بكنند هزينهاش چگونه است اگر يك دشت صافي باشد بله امّا بعضي جا بلند است بعضي جا پايين است بعضي تپههاي ماهوري دارد در دريا آنجا كه سرازير است مثل كاسهاي كه يك طرفش بالا است يك طرفش پايين است نفتها آنجا بيشتر ميرود آيا بايد عادلانه تقسيم بشود مواسات و مساوي تقسيم بشود يا نه هر جا هر چه گرفت مال خودش است اين يك مسئلهٴ غامض علمي حقوقي پيچيده است يا در ايستگاه ميري كه الان نيست و قبلاً بود و حالا منحل شد آنجا چگونه است كرهٴ مريخ رفتن آنجا چگونه است اينها يك مسائل علمي عميقي است كه پرونده هاي خاص خودش را دارد امّا اكثري پرونده هاي ما مربوط به همين امور جزئي است ديگر يعني اگر مسجدهاي ما حسينيه هاي ما ماه مبارك رمضانها محرمها طوري باشد كه بالأخره مردم حرف ما را به عنوان حرف انبيا باور بكنند ما نميخواهيم به مردم چيز بفهمانيم ميخواهيم به مردم باور بدهيم باور بدهيم هم آنها راحتند هم ما راحتيم هم نظام ما راحت است عمده باور است لذا ذات اقدس اله
سؤال... جواب: الهي امين، حالا ديگر معجزه ذات مقدّسش است ديگر واقعاً ارواحنا لتراب مقدمه الفداء بالأخره مردم عاقل ميشوند آن عقلي كه «عبد به الرحمن و اكتسب الجنان»[39] در اكثري مردم حاصل بشود آن وقت ادارهٴ مردم عاقل سهل است، ادارهٴ مردم عاقل سهل است در آيهٴ 32 و 33 سورهٴ مباركهٴ اعراف فرمود زينت حيات دنيا العان نيست درست است ما گفتيم به دنبال حرام نرويد امّا خودتان را هم به زحمت نيندازيد و فشار هم بر خودتان تحميل نكنيد شما بر فرض بر خودتان فشار تحميل كرديد اين بچّهها تحمّل نميكنند به فكر همهشان هم باشيد اسراف بد است حرام بد است و مانند آن امّا تعديل را حفظ بكنيد بگذاريد اين بچّهها هم مشكلي نداشته باشند خدا غريق رحمت كند شهيد مطهري را من خودم از ايشان نشنيدم يكي از دوستان مشترك ما ميگفت به اينكه يك كسي بالأخره در اثر زهد فراوان بچّههاي او در زحمت بودند اين بچّه از منزل فرار كرده اين مال 50 سال قبل است بعد از 20 سال آن را در يكي از اين بين راهها كه العان نام نميبرم در يكي از اين قهوهخانهها ديدند لنگي دوشش است دارد ماشين شويي ماشينها ميكند بعد از 20 سال گفتند تو فلان كس نيستي پسر فلان كس نيستي گفت بله گفتند چرا به اين روز در آمدي گفت زهد پدر اين هم افراط كردن چيز بدي است به ما هم وجود مبارك حضرت امير فرمود مثل من نميتوانيد باشيد اگر اين زندگي معقولي داشته باشيم خودتان حالا هر طور خواستيد زندگي بكنيد زندگي بكنيد امّا زن و بچّه را در حدّ حلال سخت نگيريد اين روايات باب وسائل براي تأمين زندگي ما است اينها واقع آداب زندگي را به ما آموختند شما باب اطعمه و اشربهٴ همين وسائل را ملاحظه بفرماييد باب ميوه خريدن را ملاحظه بفرماييد فرمود اين بچّهها... شما را نگاه ميكنند شما را مظهر رازقيّت خدا ميدانند وقتي خانه ميرويد با دست خالي نرويد وقتي ميوه ميخريد سعي نكنيد ميوه پوسيده و ارزان بخريد اگر يك كسي به اين فكر باشد ميوهٴ پوسيده و ارزان بخرد ملائكه ميگويند «لا يبارك الله لك» اگر يك ميوهاي حالا آن اسرافي هم نه ميوهٴ سالم تهيه كند براي بچّهها فرشتهها ميگويند «بارك الله لك» اينها از آن طرف به ما گفتند دنيا زدگي چيز بدي است اسراف چيز بدي است از اين طرف ميگويند بچّهها را هم فشار نياوريد اينها در باب اطعمه و اشربه به عنوان روايات به ما فرمودند آنها در حقيقت تفسير همين آيهٴ 32 و 33 سورهٴ مباركهٴ اعراف است كه آيهٴ 32 اين است ﴿من حرّم زينة الله الّتي أخرج لعباده و الطّيّبات من الرّزق قل هي للّذين آمنوا في الحياة الدنيا﴾[40] اما ﴿خالصة يوم القيامه﴾[41] در دنيا همه بهره ميبرند در آخرت فقط مؤمنان ﴿كذلك نفصّل الايٰات لقوم يعلمون ٭ قل إنّما حرّم ربّي الفواحش﴾[42] آنها را كه حرام نكرده... معصيت را حرام كرده غصب را حرام كرده مال مردم را حرام كرده همين مال وجوهات داده نشده را حرام كرده اگر مالي طيب و طاهر باشد يا متعلّق به وجوهات نباشد اينها را كه تحريم نكرده ﴿إنّما حرّم ربّي الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و الإثم و البغي وأن تشركوا بالله ما لم ينزّل به سلطاناً و أن تقولوا علي الله ما لا تعلمون﴾[43] كه بعضي از آنها گناه كبيره است بعضي صغيره بعضي شرك است اعتقادي است برخي اخلاقي بنابراين دنيا يك حسابي دارد معياري دارد و هرگز وسيلهٴ غرور نيست اين انسان بي فرهنگ است كه مغرور ميشود حالا بخشي از بيانات نوراني حضرت امير را آورديم كه بخوانيم مثل اينكه وقت گذشته انشا ء الله فردا ميخوانيم.
و الحمد لله رب العالمين
[1] ـ سوره يونس، آيه 57.
[2] ـ سوره يونس، آيهٴ 57.
[3] ـ سوره هود، آيه 108.
[4] ـ مستدرك، ج 17، ص 249.
[5] ـ كافي، ج 1، ص 32.
[6] ـ سوره قصص، آيه 51.
[7] ـ سوره مؤمنون، آيه 44.
[8] ـ سوره قصص، آيه 51.
[9] ـ سوره جاثيه، آيه 23.
[10] ـ نهج البلاغه، حكمت 367.
[11] ـ نهج البلاغه، حكمت 367.
[12] ـ سوره رعد، آيه 35.
[13] ـ سوره محمّد، آيه 29.
[14] ـ سوره رعد، آيه 40.
[15] ـ سوه زخرف، آيه 80.
[16] ـ سوره انعام،: آيه 123.
[17] ـ سوره رعد، آيه 40.
[18] ـ سوره طه، آيه 131.
[19] ـ سوره عنكبوت، آيه 64.
[20] ـ سوره ابراهيم، آيه 28.
[21] ـ سوره اعراف، آيه 32.
[22] ـ سوه نحل، آيه 6.
[23] ـ سوره نحل، آيه 6.
[24] ـ سوره نحل، آيه 5.
[25] ـ سوره اعراف، آيه 32.
[26] ـ سوره اعراف، آيه 33.
[27] ـ سوره كهف، آيه 46.
[28] ـ سوره نحل، آيه 6.
[29] ـ كافي، ج 6، ص 540.
[30] ـ نهج البلاغه، خطبه 16.
[31] ـ كافي، ج 6، ص 560.
[32] ـ كافي، ج 6، ص 540.
[33] ـ إقبال، ص 709.
[34] ـ بحارالانوار، ج 51، ص 92.
[35] ـ بحارالانوار، ج 38، ص 126.
[36] ـ بحارالانوار، ج 51، ص 92.
[37] ـ ؟.
[38] ـ ؟.
[39] ـ كافي، ج 1، ص 11.
[40] ـ سوره اعراف، آيه 32.
[41] ـ سوره اعراف،: آيه 32.
[42] ـ سوره اعراف، آيات 32 ـ 33.
[43] ـ سوره اعراف، آيه 33.