08 01 2004 4871934 شناسه:

تفسیر سوره هود جلسه 20

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

 بسم الله الرحمن الرحيم

﴿أَمْ يَقُولُونَ افْترََئهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْترََيَاتٍ وَ ادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ (13)

فَإِلَّمْ يَسْتَجِيبُواْ لَكُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّمَا أُنزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ وَ أَن لَّا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ فَهَلْ أَنتُم مُّسْلِمُون(14)﴾

در تتمه مسائل مربوط به معجزه بودن قرآن و تحدي كردن و عجز مشركان و مخالفان بايد به اين مطالب توجه كرد: اول اينكه هر موجودي آيه‌اي از آيات الهي است چه آفاقي باشد چه انفسي چه در درون انسان باشد چه بيرون، اين نشانه وجود خدا و اسماي حسناي الهي است.

مطلب دوم آن است كه موجود از جهت كثرت و قلت، به عادي و غيرعادي تقسيم مي‌شود؛ موجود عادي همين كارهاي روز مره است موجود غيرعادي را مي‌گويند خارق عادت. اگر دعاي كسي مستجاب شد يا كسي توانست مرده‌اي را زنده كند يا اعماي مادرزادي را درمان كند يا ابرصي را با دعا درمان كند و مانند آن، اين كارها خارق عادت است نه خارق عقل.

كارهاي خارق عادت را به دو قسم تقسيم مي‌كنند: اگر همراه با ادعا و تحدي باشد معجزه نام دارد و اگر همراه با ادعا و تحدي نباشد كرامت است. پس كاري كه انبيا و اوليا انجام مي‌دهند كه خارق عادت است چون با ادعاي نبوت و رسالت همراه است يا كاري كه ائمه (عليهم السلام) انجام مي‌دهند چون با ادعاي امامت همراه است و در حقيقت تحدي مي‌كنند يعني مبارز طلب مي‌كنند و ديگران از آوردن مثل آن عاجز هستند اين را مي‌گويند معجزه؛ ولي اگر براي اثبات ادعا نباشد صرف يك لطف و عنايتي نسبت به يك كسي باشد كرامت است. پس موجود خارق عادت دو قسم است اگر با ادعاي نبوت و رسالت و امامت همراه باشد و با تحدي همراه باشد معجزه نام دارد و اگر با ادعا همراه نباشد با تحدي همراه نباشد صرف لطف و احسان باشد كرامت است.

مطلب بعدي آن است ذات اقدس اله ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْ‏ءٌ﴾[1] است واحد است لا شريك له بالذات. غير خدا و هر چه فرض بشود بالأخره ممكن الوجوداست اين ممكن الوجود زمامش به دست خداي سبحان است حتي قرآن. قرآن كه واجب الوجود نيست ممكن الوجود است؛ قهراً تمام احكام و اوصاف و اسمايش هم ممكن الوجود خواهد بود؛ يعني اگر گفته شد قرآن مثل ندارد اين مثل نداشتنش بالعرض خواهد بود نه بالذات، چون اصل هستي قرآن بالذّات نيست واجب الوجود كه نيست ممكن الوجود است مخلوق است كلام خدا است آفريده خدا است، اين آفريده خدا در بين موجودات عادي و كلمات عادي مثل و نظيري ندارد؛ يعني ممكن نيست كسي بتواند مثل قرآن بياورد؛ البتّه اصل و وجود قرآن ممكن بالذات است و تمام احكامي كه در مدار قرآن است از بالعرض نمي‌گذرد وجودش بالعرض است، قهراً احكام و اوصافي هم كه دارد بالعرض است؛ لكن اگر كسي بخواهد مثل قرآن بياورد چون ذات اقدس اله بايد اراده كند اذن بدهد چيزي را خداي سبحان نخواهد موجود نمي‌شود ممتنع بالغير است براي اينكه اراده الهي و اذن الهي سهم تعيين كننده دارد چه اينكه اگر چيزي موجود شد مي‌شود ضروري بالغير موجود نشد مي‌شود ممتنع بالغير، خداي سبحان اذن نداد و نمي‌دهد به احدي اجازه نمي‌دهد مثل اين قرآن سخن بگويد.

پرسش: ...

پاسخ: غرض آن است كه غير خدا احدي نمي‌تواند مثل قرآن بياورد اما خود ذات اقدس اله كه اول تا آخر قرآن كلام اوست در طي بيش از 20 سال اين سوره‌ها را نازل كرده است همه مثل هم‌اند اگر مصلحت مي‌دانست بيش از اين نازل مي‌كرد و اگر مصلحت كمتر از اين بود كمتر از اين نازل مي‌كرد.

نسبت به خود ذات اقدس اله همان طوري كه آيات سوره زمر دارد اينها متشابهاً مثاني‌اند اين آيه‌ها شبيه هم‌اند اين سوره‌ها شبيه هم‌اند مثيل هم‌اند و مانند آن. ديگري اگر بخواهد يك كاري انجام بدهد بايد به اذن خدا باشد، چون هيچ ممكن نيست غير خدا بتواند كاري را انجام بدهد الّا باذن لله و ذات اقدس اله چنين اذني را به احدي ندارد چنين قدرتي را به كسي نداد كه بتواند مثل اين كار را انجام دهد.

بنابراين خود آيات قرآن و سور قرآن اينها مماثل هم‌اند متشابه هم‌اند كه فرمود ﴿كِتاباً مُتَشابِهاً مَثانِي﴾[2] يعني سراسرش همگون است همسان است هماهنگ است شبيه هم است؛ ولي غير خدا بخواهد سوره‌اي مثل اين بياورد تا خدا اذن ندهد ممكن نيست و خدا هم به احدي اذن نداده است و نمي‌دهد. پس معجزه بودنش روی اين است.

مطلب ديگر اينكه آيا معجزه بودنش مخصوص به فصاحت و بلاغت است كه گروه خاصي كارشناس آن رشته‌اند يا نه؟ آيا جريان قرآن مي‌تواند نظير جريان عصاي موسي (عليه السلام) باشد يا نه؟ در جريان عصاي موسي اين معجزه بود براي گروه خاصي كه كارشناسان سحراند، چون افراد ديگر فرقي بين سحر و معجزه نمي‌گذاشتند؛ لذا وجود مبارك موساي كليم در آن ميدان مسابقه كه ساحران جمع شدند و چوب‌ها و طناب‌ها را به صورت مار درآوردند و ﴿سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظيمٍ﴾[3] وجود مبارك موساي كليم در درون خود هراسناك شد ﴿فَأَوْجَسَ في‏ نَفْسِهِ خيفَةً مُوسى﴾[4] و ترس موساي كليم (سلام الله عليه) همان طوري كه بارها گذشت از عدم تشخيص مردم بود كه اگر اين تماشاچي‌ها ديدند اين طناب‌ها و چوب‌ها به صورت مار درآمده و من هم عصا را بياندازم يك ماري پيدا بشود همتاي اين مارها آنها نتوانند بين معجزه من و سحر ساحران فرق بگذارند بايد چه كرد!؟ ﴿فَأَوْجَسَ في‏ نَفْسِهِ خيفَةً مُوسى﴾ كه ذات اقدس اله دستور داد ﴿لا تَخَفْ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعْلى﴾[5] تو وقتي عصا را بيندازي اين واقعاً مي‌شود مار و معجزه است آنها مارنما هستند و بساط آنها را جمع مي‌كنم تو پيروز خواهي شد.

خوب تحدي در حقيقت در قبال كارشناسان سحر بود آيا قرآن كريم هم اعجازش در مدار فصاحت و بلاغت است و محور تحدي هم كارشناسان ادبي‌اند و فصاحت و بلاغت هستند يا نه؟ پاسخش اين است كه نه مثل آن نيست، زيرا در جريان موساي كليم مدار تحدي اين بود كه شما ساحران را جمع بكنيد كارشناسان سحر را جمع بكنيد ببينيد اين سحر است يا نه؛ ولي قرآن كريم همه جن و انس را به مبارزه دعوت كرده است ﴿اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهيرا﴾[6] از اين كه انس و جن را به مبارزه دعوت كرده است فرمود اينها اگر دور هم جمع بشوند پشتوانه يكديگر باشند پشتيبان يكديگر باشند ظهير و مظاهر يكديگر باشند نمي‌توانند مثل اين قرآن بياورند، معلوم مي‌شود مدار تحدي فصاحت و بلاغت نيست، زيرا اكثري مردم عربي آشنا نيستند و از آوردن عربي‌هاي عادي عاجزند چه رسد به عربي مبين.

شاهد ديگر همان آيه سوره مباركه نسا است كه معيار اعجاز را هماهنگي و اينكه قرآن مفسّر يكديگر است مصدق يكديگر است ناطق به يكديگر است و هيچ اختلافي در صدر و ساقه قرآن نيست ﴿لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً﴾[7] يعني لكن التّالي فاسد و المقدم مثله اين مي‌شود معجزه فرمود اگر اين كتاب از نزد غير خدا بود چون در طي بيش از 20 سال در شرايط گوناگون نازل میشد حتما اختلاف داشت و چون هيچ اختلافي يبن آيات قرآن نيست معلوم مي‌شود كلام الله نيست. خوب اين اصلاً  كاري به لفظ ندارد. اگر كسي قرآن را درست ترجمه بكند معاني قرآن را درست ترجمه بكند، باز هم مي‌شود معجزه، براي اينكه اصلاً به لفظ فصاحت و بلاغت كار ندارد. مي‌فرمايد اين كتابي كه در طي بيش از 20 سال در شرايط گوناگون در سرّا و ضرّا در جهاد اصغر و اوسط و اكبر در هجرت صغري و وسطي و كبري در فشار و غير رفاه در همه حالات در طي بيش از 20 سال آمده است اول تا آخرش يكسان است، اين معلوم مي‌شود از علمي نشأت گرفته است كه هيچ تغييري در او نيست و گذشته از اينكه خبرهاي غيبي فراواني در آن هست تمام اخبار غيبي او هم هماهنگ است، نشانه‌اش آن است كه آن اخبار غيبي كه در انجيل است مطابق اين است اخبار غيبي كه در تورات است مطابق اين است داستان آدم را داستان نوح را داستان ابراهيم را داستان انبياي ديگر (عليهم الصلاة و عليهم السلام)  را ذات اقدس اله در تورات بيان كرده در انجيل بيان  كرده اين ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ﴾[8] بود كه به پيغمبر فرمود ﴿نُوحيها إِلَيْك﴾ نسبت به همه آنها هم يكسان است بيش از صد بار نام مبارك موساي كليم آمده اما همه‌اش همسان و همگون و هماواي هم‌اند در بخشي از قسمت‌هاي قرآن كه احكام و حكم و حدود و مسائل تعزيرات و اينها مطرح است فرمود آنچه را كه ذات اقدس اله براي انبياي گذشته مثلاً موساي كليم نازل كرده است، همين است كه الان در قرآن كريم آمده و وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) كه اُمّي بود درسي نخواند مكتبي نرفت توراتي نديد انجيلي نديد و شما اي علماي يهود احبار و رهبان! شما اين تورات‌هايي كه در خانه‌هايتان پنهان كرديد اين تورات را بياوريد تطبيق كنيد ببينيد همين حرفي كه در قرآن كريم است در تورات هست يا نه؟ ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقين﴾[9] اين حكم حقوقي كه در آنجا درباره مثلاً رجم آمده اين در تورات شما هم هست بياوريد بخوانيد ببينيد همين كه در قرآن آمده هست يا نه؟

خوب اين اصلاً كاري به لفظ ندارد كاري به فصاحت و بلاغت ندارد ترجمه قرآن هم مي‌شود از اين منظر مي‌شود معجزه. ترجمه قرآن وقتي جريان حضرت آدم را جريان حضرت نوح را نقل مي‌كند كه قدم به قدم خداي سبحان به پيغمبر آدرس مي‌دهد تو در آن صحنه نبودي ولي قضيه از اين قرار است تو در طور نبودي تو در جانب غربي نبودي تو در نگهداري مريم نبودي تو در جريان يوسف نبودي تو در كيفيت اعتراف و اقرار آمدن برادران يوسف نبودي ولي قضيه از اين قرار است، خوب اگر اينها ترجمه بشود به فارسي يا زبان ديگر يك آدم امي از همه اخبار غيبي با خبر باشد ﴿تِلْكَ مِنْ أَنْباءِ الْغَيْبِ نُوحيها إِلَيْك﴾ مي‌شود معجزه.

بنابراين اعجاز بخشي از قرآن به فصاحت و بلاغت برمي‌گردد، اين مما لا ريب فيه است؛ اما آن طوري كه جناب فخر رازي و بعضي از فرمايشات مرحوم امين الاسلام طبرسي در مجمع برمي‌آيد كه مثلاً منحصر در فصاحت و بلاغت باشد، اين چنين نيست، بلكه بخش عظيمي از معجزات قرآني تحدي قرآني و مبارز طلب كردن قرآن به آن عقايد است و معارف است و اخبار غيبي است و ملايم است و معارف است و امثال ذلك.

سوال: ...

جواب: نه اول تا آخر قرآن اين چنين است يك كتابي است همگون هيچ آيه‌اي آيه ديگر را نفي نمي‌كند بلكه همسان و مساوق او و مساوي او پيش مي‌رود.

سوال: ...

جواب: خيلي از كتابهاي بشري يك دانه‌اش را ما نداريم مثلاً بزرگان ما خوب علّامه از آن قداست خوبي هم برخوردار است آن هوش و استعداد و حافظه‌اش كه مورد قبول همه است مي‌گويند صارت اقواله بحسب كتبه اين در هر كتابي خوب در شرح لمعه ملاحظه فرموديد مرحوم علامه در بسياري از كتابها رأيش برمي‌گردد صاحب راي جديد مي‌شود مي‌گويند به اندازه كتابش راي دارد فتوايش در منتهی طوري است در تذكره طوري است در تحرير طوري است در قواعد طوري است خوب اين اختلاف نظري است كه پيش مي‌آيد انسان است سهو و نسيان دارد در يك كتاب مي‌بينيد قبلاً يك مطلبی را گفته بعد فراموشش مي‌شود انسان طبعش اين است اما آنكه ﴿وَ ما كانَ رَبُّكَ نَسِيًّا﴾[10] مخصوص ذات اقدس اله است از آنجا يك كتابي تنظيم شده به نام قرآن كه ﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه﴾[11] اين اوصافي را كه ذات اقدس اله براي قرآن ذكر مي‌كند غالب اينها به معارف قرآني و معاني قرآن برمي‌گردد فرمود كتاب ﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه﴾ اين نور است اين كتاب مبين است اين هدايت است اين مشكل شما را حل مي‌كند اين ﴿شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُور﴾[12] است آن فصاحت و بلاغت خوب در سبعه مغلقه هم هست آن خودش درد آور است شما غالب آنچه كه در بازار عكاظ مي‌ديديد همين اين يا تشبيب بود يا هجو بود يا قدح زيد بود يا مدح بكر اينها خودش دردآور است اينكه ﴿شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُور﴾ نيست اينكه فرمود ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ﴾[13] اين راجع به جهل‌ها را آن برطرف مي‌كند عقايد منحرفه را اين برطرف مي‌كند اخلاق رذيله را اين برطرف مي‌كند اينها همه‌اش راجع به معارف قرآن است راجع به معاني قرآن است راجع به احكام و حكم قرآن است نور بودن و كتاب مبين بودن ﴿شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُور﴾ بودن ﴿لا يَأْتيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِه﴾ بودن و ﴿هُدىً لِلنَّاس﴾[14] بودن و اينها همه مال معارف قرآن است مال معاني قرآن است وگرنه اين فصاحت و بلاغت در عرب بود مشكل‌شان را افزوده كرد شما الان غالب اشعار كه در سبعه معلقه است شما مي‌خوانيد يا درباره بدنبال اجوفين بودند بالأخره خوب.

سوال: ...

جواب: بله اينها اگر انباء غيبي در افواه ممكن است چيزهايي باشد اما به صورت جد ﴿عَلى‏ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ﴾[15] كسي به ضرس قاطع بگويد نوح اين چنين فرمود ابراهيم اينچنين فرمود انبياي ديگر اينچنين فرمودند تا يك مبدا غيبي نباشد اينجا چگونه جزم دارد  اينها فقط در كتابهاي آسماني است در كتابهاي آسماني هم كه در دسترس وجود مبارك حضرت رسول نبود چون امي بود فرمود ﴿ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمان﴾[16] ﴿وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ﴾[17] تو اگر اهل خواندن بودي اهل نوشتن بودي كتابي مي‌ديدي خطي مي‌نوشتي خطي مي‌خواندي بيگانه‌ها مي‌گفتند اين را از كتابهاي ديگر گرفت اما تو اهل اين حرفها نبودي تو كتاب نمي‌خواندي خطي نمي‌نوشتي خطي ياد نگرفتي

سوال: ... جواب: بله شنيدن اگر بود ديگران هم مي‌شنيدند با شنيدن اگر بود ديگران هم مي‌شنيدند لو كان لبان.

در جريان معجزه بودن قرآن از نظر فصاحت و بلاغت و ويژگي خاصش، اين ترديدي در او نيست؛ اما حرف در او  است كه منحصر در او نيست. الان هم با اينكه خطبه‌هاي نوراني حضرت امير خوب قرّاء است مع ذلك در پرشورترين خطبه هاي نهج البلاغه يك آيه نه سوره يك آيه اگر قرار بگيرد مي‌گويند يك درخشش خاص دارد در نهج الفصاحه هم همين طور است در خطبه‌هاي نوراني پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) يك آيه را كه حضرت به عنوان شاهد وسط سخنراني‌اش مي‌آورد مي‌بينيم يك نورانيت ديگري دارد خوب در نهج البلاغه هم چند جا وجود مبارك حضرت امير به قرآن تمسّك فرمودند مي‌بينيم اين يك آيه با كل قبل و بعد فرق دارد با اينكه علي (سلام الله عليه) است و خطبه قرّاء او هم كم نظير است.

مطلب بعدي آن است كه اين كه فرمود اگر نياوردند ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيات﴾ ابن عباس آن سخن معروف خودش را گفته مورد قبول جامعه مفسّر اهل تفسير قرار گرفته و به همان سخن ابن عباس و امثال ابن عباس بسنده كردند گفتند كه به حسب ظاهر سوره هود قبل از سوره يونس نازل شده است ولي سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) كه از آيات سوره يونس شاهد آوردند كه آيه سوره يونس دلالت مي‌كند كه قبل از سوره هود بود، بايد به هر زحمتي هست اين را توجيه كنند كه چگونه تحدي يك سوره قبل از تحدي ده سوره است. صاحب المنار ايشان اين چنين فرمودند كه چون در اين سوره دارد كه ﴿بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيات﴾ در جاهاي ديگر سخن از ﴿مِثْلِهِ﴾ است نه سخن از ﴿مِثْلِهِ مُفْتَرَيات﴾ اين كلمه ﴿مُفْتَرَيات﴾ چون در خصوص سوره هود است راجع به ده سوره كه شما ده سوره مفترا بياوريد افتراه هم قسمت مهمش به بخشهاي قصص و تاريخ انبياي پيشين برمي‌گردد، مي‌فرمايد منظور اين است كه ده سوره‌اي كه مثل سوره هود است كه قصص انبيا دارد جريان گذشته‌ها را بازگو مي‌كند و شما مي‌گوييد اين اساطين اولين است و پيغمبر (صلّي الله علي و آله و سلم) «معاذ الله» اينها را سر هم كرده و به خدا اسناد داده، شما هم ده سوره مثل اين بياوريد، آن ده سوره‌اي كه در تفسير المنار آمده عبارت از اين است: اعراف يونس مريم سه سوره، طه شعرا نحل شش سوره، قصص قمر صاد نه سوره و آخرين سوره هم هود است.

سيّدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي (رضوان الله عليه) مي‌فرمايد که اين تفسير ناتمام است اين توجيه شما صاحب المنار ناتمام است، زيرا اولا شما در ترتيب اين ده سوره به برخي از آثار و اخبار واحد اعتماد كرديد كه اثبات اين گونه از مطالب با خبر واحد در مطلب‌هاي غير تعبّدي يعني در مطلب‌هاي علمي كار آساني نيست. خبر واحد در امور تعبّدي حجّت است، در امور علمي يك پژوهش كامل مي‌طلبد تا انسان اطمينان پيدا كند. حالا بر فرض با خبر واحد بدانيم كه كدام سوره قبل از سوره است يا بعد از اين سوره چه اثر عملي دارد؟ اينكه نظير احكام تعبدي صوم و صلاة نيست كه ما آثار عملي بر او بار كنيم. ثانياً آنها به پيغمبر (صلّي الله علي و آله و سلم) مي‌گفتند تمام اين سوره‌هايي كه تو بنام خدا نقل مي‌كني همه‌اش إفترا است «معاذ الله» هيچ كدامش از خدا نيست. آنگاه در مقام تحدي در مقام مبارز طلب كردن جواب اين باشد كه شما هم ده سوره مثل اين بياوريد، اين دليل اخص از مدّعا است، چرا؟ براي اينكه آنها مي‌گويند تمام اين سوره‌ها افترا است، آن وقت شما در مقام مبارزه و تحدي بگوييد كه اگر همه اينها افترا است شما هم ده سوره مثل اين سوره هاي طولاني بياوريد، خوب او معوذتين را هم افترا مي‌داند تبت يدا را هم ا فترا مي‌داند سوره توحيد را هم افترا مي‌داند سوره ﴿قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُون﴾ جحد را هم افترا مي‌داند آن وقت شما تحدي كنيد بگوييد كه اگر اين سوره‌ها افترا است شما ده سوره طولاني مثل اين ده سوره ياد شده بياوريد اين دليل مي‌شود اخص از مدعا آنها مي‌گويند شما ما را تحدي كنيد به سوره‌هاي كوچك ما مثل سوره‌هاي كوچك مي‌آوريم اگر سخن آنها درباره همه سور قرآن است چه طولاني چه كوتاه در مقام تحدي شما به ده سوره مشخص طولاني تحدي كنيد اين دليل اخص از مدعا است برفرض اينها نتوانند مثل اين ده سوره بياورند ثابت مي‌شود اين ده سوره افترا نيست اما بقيه چه؟ پس برابر حرف آنها كه مي‌گويند تمام اينها ادعا است بايد چنين جواب داد كه شما هم نظير يكي از اينها را بياوريد يا تمامش را بياوريد مثل ﴿لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى‏ أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآن﴾ يا ده سوره اَيّة سور كان هر سوره‌اي ده تا سوره كوتاه ده تا سوره طولاني ده تا سوره تلفيقي از كوتاه و طولاني ده سوره هر چه شد و به تعبير سيّدنا الاستاد اين ده سوره نظير اشواط سبعه طواف يا اشواط سبعه سعي و مروه يا رمي‌هاي هفتگانه رمي جمره نيست كه إلّا و لابد ده باشد عدد ده نظير ﴿لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ﴾[18] و مانند آن است كثرت را حكايت مي‌كند حالا ده تا نه تا يازده تا 15 تا هشت تا بالأخره يك رقمي منظور است چون ما يك دليل خاص داشته باشيم كه عدد ده خصيصه‌اي دارد ليس الا اين اثبات مي‌خواهد برخلاف آن موارد ياد شده آن موارد ياد شده خوب بالأخره تعييني است كم كردنش صحيح نيست بيشتر كردنش صحيح نيست خوب حالا بسيار خوب برفرض عدد ده، ده سوره مثل هر كدام از آنها بياوريد همه‌شان بخواهد طولاني باشد همه‌شان بخواهد كوتاه باشد يا بعضي طولاني بعضي كوتاه و اگر چنانچه شما توان آن را نداريد يك سوره بياوريد جامع بين اين سه قسم ﴿فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ﴾[19] است از لابلاي فرمايشات ايشان برمي‌آيد اين ﴿فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ﴾ ممكن است كمتر از سوره را هم شامل بشود مثلاً بعضي از آيات قرآني كه برهانی را به همراه دارد يك مجموعه منسجمي است يك دعوا است يك حجت و يك دوره كاملي از قرآن را بهمراه دارد احياناً ممكن است آن بخش را هم شامل شود حالا يك آيه يا چند آيه منسجم كمتر از سوره هستند ﴿فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ﴾ كه حديث صادق باشد كه يتحدث به الناس وگرنه مفرداتي را انسان جمع بكند نظير ﴿مُدْهامَّتان﴾[20] و ﴿وَ الضُّحى﴾[21] و ﴿الْحَاقَّة﴾[22] و ﴿مَا الْحَاقَّةُ﴾ و ده بيست كلمه مفرد از اين‌ها را جمع بكند اينها حديث نيست كه يتحدث به الناس باشد اين مفردات را كنار هم جمع بكنيد و بگوييد ما مثل قرآن آورديم اين حديث نيست لذا به آيه تحدي نشده.

ايشان سيدنا الاستاد مي‌فرمايد اثبات ترتيب كه اول ده سوره بود و بعد يك سوره آسان نيست و اما چه طور بعد از يك سوره به ده سوره تحدي شده است براي اين نكته است که حالا شما يك سوره منسجم را ممكن است نتوانيد بياوريد ده سوره را بالأخره بررسي كنيد بينيد با همه دستيارانتان يك كسي در آن رشته متخصص است يكي در آن رشته متخصص است يكي در آن رشته متخصص است ظاهر فرمايش آنها اين است كه اين عدد ده خصيصهای ندارد يعني ما ليس بواحد يا بسورة كه تنوين تنوين وحده است يا نه بيش از يك سوره است اين هم گرچه تقديم و تأخير زماني هست اما اين در كنار هم بايد قرار گرفت شما يا يك سوره يا يك چند سوره اين طور نه اينكه اول مبارزه به يك سوره است بعد از اينكه ثابت شد كه شما عاجزيد حالا مبارزه مي‌كنيم به بيش از يك سوره آن به منزله تنويع است بمنزله تخيير است نه ترتيع صرف تقدم و تأخّر زماني دليل بر ترتيب نيست گاهي به ده سوره گاهي به يك سوره گاهي به كل قرآن گاهي ﴿فَلْيَأْتُوا بِحَديثٍ مِثْلِهِ﴾ كه احياناً ممكن است كمتر از يك سوره چند ايه‌اي كه منسجم باشد را هم شامل بشود صرف تاريخ دليل ترتيب كلامي نيست كلام نه يعني سخن كلام يعني علم كلام كه مثلاً اول تحدي به يك سوره باشد بعد تحدي به ده سوره اين چنين نيست حالا يا يك سوره يا بيش از يك سوره بالأخره هرچه توانستيد شما و دستيارانتان بياوريد و چون محور اصلي اين معارف توحيد است بدنبال آن نبوت، در سوره مباركه اسراء فرمود ﴿لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِن﴾ اما در سوره مباركه يونس و همچنين اين سوره و در بخشي از سور ديگر براي اينكه توحيد ثابت بشود مي‌فرمايد شما از دستياران بشري و امثال بشري كمك بگيريد اين تضرع و ناله و لابه خودتان را كه در پيش بتهايتان داريد از آنها كمك بگيريد از اين بتهايتان كمك بگيريد اگر اين بتها نتوانستند شما را ياري بدهند براي آوردن مثل، دو مطلب براي شما ثابت مي‌شود يكي اينكه اين بتها خدا نيستند يكي اينکه آنچه را كه من آوردم كلام الله است پس هم توحيد ثابت مي‌شود هم وحي و نبوت آيات ديگر اين چنين نيست كه فرمود ﴿وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّه﴾ در سوره مباركه بقره فرمود ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِه﴾[23] ﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتي‏ وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ﴾[24] إنذار است؛ اما اينجا تتمه احتجاج را ذكر مي‌كند فرمود ﴿وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّه إِنْ كُنْتُمْ صادِقين﴾ هر كه هم هست آنها را بخوانيد بخواهيد تضرّع و ناله كنيد از آنها كمك بگيريد در بخشهاي ديگر هم فرمود ﴿وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين﴾[25] اگر ديدي از بتها كاري ساخته نبود از فصحا و بلغاي شما كاري ساخته نبود هم توحيد ثابت مي‌شود هم نبوت ﴿فَإِلَّمْ يَسْتَجيبُوا لَكُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّه﴾ است اين يك؛ هم ﴿أُنْزِلَ﴾ است هم به اذن خدا است افترا نيست و بدانيد ﴿أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُو﴾ يعني هم نبوت ثابت مي‌شود هم توحيد به دو دليل توحيد ثابت مي‌شود: يكي اينكه از اين بتها كاري ساخته نيست كار فقط مال خدا است دوم اينكه اگر ثابت شد اين كلام الله است شما الله را كه قبول داريد شما كه ملحد نيستيد نظير كمونيست و امثال ذلك كه بگوييد ﴿ما هِيَ إِلاَّ حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَ نَحْيا وَ ما يُهْلِكُنا إِلاَّ الدَّهْرُ﴾[26] شما كه ملحد نيستيد كمونيست نيستيد قبول داريد كه عالم را خدا آفريد و مدير كل عالم و رب الارباب و رب العالمين را هم قبول داريد خدا است در ارباب متفرّق و جزئي را گير داريد مي‌گوييد رب الانسان كذا رب البحر كذا رب الشجر کذا رب الحجر کذا رب الزرع كذا اينها را ارباب متفرقه قايليد براي رفع نيازهايتان هم به اين بتها كه مثالي هم براي ارباب متفرقه فراهم نمي‌شود خوب پس الله را قبول داريد.

اگر از اين بتها هيچ كاري ساخته نبود معلوم مي‌شود كه اين وحي است و گفته الله است اين يك مطلب ما اگر بخواهيم بوسيله قرآن مبدأ را ثابت كنيم اين مي‌شود مصادره به مطلوب و دور ولي با قرآن مي‌شود توحيد را ثابت كرد اثبات اصل مبدأ با قرآن ممكن نيست بله براي اينكه اصل مبدأ بايد ثابت بشود تا ثابت بشود او عليم است حكيم است قدير است ولايت مردم به عهده او است براي تدبير امور مردم وحيي دارد رسولي دارد كتابي دارد كه بعد از اثبات اصل ذات نبوت ثابت بشود؛ اما اگر ثابت شد خدايي هست هنوز نمي‌دانيم واحد لا شريك له ام له شريك، مي‌دانيم خدايي هست مي‌دانيم عالم را خدا خلق كرد ما را خدا خلق كرد بايد ما را هدايت بكند براي هدايت ما هم به كتابي فرستاده است، نمي‌دانيم شريك دارد يا نه؟ در خود اين قرآن آمده ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّه﴾[27] ما توحيد را مي‌توانيم از قرآن ثابت كنيم اما اصل مبدأ را البته نه لذا فرمود اگر آنها نتوانستند مثل اين قرآن بياورند دو مطلب ثابت مي‌شود: يكي وحي بودن و نبوت و رسالت شما يكي هم چون خود شما كه رسوليد مي‌گوييد خدا واحد است لا شريك له و اين كتاب كه وحي خدا است مي‌گويد الله واحد لا شريك له توحيد هم ثابت مي‌شود لذا فرمود ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ﴾ كه ﴿مُفْتَرَيات﴾ است به زعم شما اگر اين ﴿مُفْتَرَيات﴾ قيد احترازي باشد بايد انسان تلاش و كوشش كند كه چرا اينجا گفته و در جاي ديگر نگفته اما يك قيد توضيحي است و در سوره مباركه يونس هم گذشت كه اصلا قرآن افترا بردار نيست ﴿ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى‏﴾[28] اين يك كتابي نيست كسي بتواند افترا ببندد نه كتابي است كه مثل او بتوانند بياورند نه كتابي است كه خودش كسي اين را بگويد و به خدا اسناد بده كار بشر نيست مثل اينكه كه كسي بگويد سلسله جبال البرز يك چيزي نيست كه كسي بتواند بياورد يا كره مريخ يك چيزي نيست كه يك كسي بتواند بسازد ﴿ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى‏﴾ در سوره مباركه يونس گذشت حالا اگر كسي كره مريخ را ديد بعد گفت اين ساخت كيست؟ اين مگر سماور است كه كسي بسازد؟ فرمود اين كار بشر نيست يا كل مجموعه عالم فرمود اين مثل سماور و ديگ بر نيست كه كسي بسازد اين كره مريخ است اين راه شيري است اين كهكشان است اين كار بشر نيست درباره قرآن هم همين است فرمود اين كلام ديگران سبع معلقه و امثال ذلك كلام عادي است اما قرآن ﴿ما كانَ حَديثاً يُفْتَرى‏﴾ اصلاً قابل فريه نيست هيچ كس ممكن نيست مثل اين كتاب حرف بزند اينجا هم اگر ﴿مُفْتَرَيات﴾ قيد احترازي بود بايد بحث بشود كه چرا حالا ناظر به چيست؟ اگر قيد توضيحي شد چون در همه موارد افترا است ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيات﴾ شما كه مي‌گوييد افترا است خوب مثل اين را بياوريد اين جدل احسن است جدال احسن است اگر فريه است گفته غير خدا شما هم بياوريد.

سوال: ...

جواب: بله حالا ممكن است ولي منظور در ترتيب است كه چه طور ﴿بِعَشْرِ سُوَرٍ﴾ نسبت به بعد از سورة واحده ذكر شده است خود سورة واحده هم بايد صدر و ساقه‌اش منسجم باشد مختلف نباشد مثلاً فرض كنيد سوره اعراف سوره مخصوصي است اول و آخرش هم اخبار غيبيه دارد هم براهين فلسفي دارد هم براهين كلامي دارد هم حقوقي دارد هم فقهي دارد اينها بايد منسجم باشد خوب.

سوال: ...

جواب: حالا يك سوره هم كه بگوييد با هم مرتبط باشد باز هم نقض شده چون برابر آيه سوره نساء اگر اينها يك سوره بياورند كه اختلاف در آن نباشد آن هم همين است منتها يك سوره طولاني فرض كنيد.

سوال: ...

جواب: فخر رازي از ابن عباس نقل كرده كه اول اين بود اين خبر واحد است بايد ثابت بشود آن سوره‌هايي كه جناب فخر رازي ذكر كردند كه شاهدي بر آن نبود.

سوال: ... جواب: اگر در صورتي است كه ترتيب محفوظ باشد اما اگر تخيير باشد چه؟ صرف تاريخ كه نقشي ندارد يك وقتي ما ترتيب تاريخي و زمانمندي فرض مي‌كنيم يك وقتي ترتيب كلامي ترتيب كلامي يعني علم كلام كه اول آن است نشد اين اگر صرف ترتيب تاريخي باشد اين ترتيب تاريخي اين تقّدم و تاخّر تاريخي نشانه تقدّم و تاخّر و ترتيب كلامي يعني علم كلام نيست يك استحساني است.

سوال: ... جواب:  عقلي در صورتي كه ترتيب كلامي معيار باشد؛ اما اگر ترتيب كلامي معيار نباشد عمده جمع بندي نهايي است ما چه برهاني داريم در حد استحسان.

سوال: ... جواب:  اثباتش دليل مي‌خواهد چرا باشد؟

فرمود: ﴿أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ قُلْ فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَياتٍ وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين﴾ ضمن اينكه دارند آن تهمت افترا را رد مي‌كنند و وحي و نبوت و قرآن را ثابت مي‌كنند توحيد را هم مي‌خواهند ثابت كنند فرمود ﴿وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ﴾ در جريان سوره اسراء كه فرمود ﴿لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ﴾[29] آنجا ديگر چنين پيامدي نيست كه شما از بتهايتان كمك بگيريد اما در آيات ديگري كه دارد ﴿وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّه﴾[30] يا اين آيه محل بحث فرمود ﴿وَ ادْعُوا مَنِ اسْتَطَعْتُمْ مِنْ دُونِ اللَّه﴾ مي‌خواهد ضمن اثبات وحي و نبوت توحيد را هم تثبيت كند بعد فرمود ﴿فَإِلَّمْ يَسْتَجيبُوا لَكُم﴾ روي اين جهت سيّدنا الاستاد مي‌فرمايد «لم يستجيبوا» يعني آن آله‌اي كه «من دون الله» است شما كه مضطريد از آله‌تان چيزي خواستيد از آنها هم برنيامده پس معلوم مي‌شود آنها اله نيستند اگر خودتان و آلهه دروغينتان از از آوردن مثل اين سور عاجزيد دو مطلب ثابت مي‌شود ﴿فَإِلَّمْ يَسْتَجيبُوا﴾ آن «من دون الله» كه شما خوانديد دعوت كرديد از آنها خواستيد كاري از آنها ساخته نبود اجابت نكردند خواسته شما را اين دو مطلب كه يكي نبوت است يكي توحيد در قوص صعود بپذيريد ﴿فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ﴾ منتها حالا در خواندن انما خوانده مي‌شود ﴿فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ بِعِلْمِ اللَّهِ﴾ ﴿فَاعْلَمُوا أَنَّما أُنْزِلَ﴾ اولا اين انزال شد افترا نيست به علم خدا است به ديگري وابسته نيست پس ما فريه نبستيم بر ما نازل شده است كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمين ٭ عَلى‏ قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذِرينَ﴾[31] ﴿بِالْحَقِّ أَنْزَلْناهُ وَ بِالْحَقِّ نَزَل﴾[32] اين «انزل» است نه افترا اين هم علم خدا است اين يك مطلب دوم، ﴿وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُو﴾ براي اينكه به دو دليل توحيد ثابت مي‌شود يكي اينكه از اين آله شما كه هيچ كاري ساخته نيست چون از اينها خواستيد كاري هم ساخته نبود دوم اينكه در همين قرآن كريم مسئله توحيد مطرح است كه بهترين عبادت استغفار است و بهترين علم توحيد ﴿فَاعْلَمْ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ وَ اسْتَغْفِرْ لِذَنْبِكَ﴾[33] اين دو مطلب كه حديث دارد «خير العلم التوحيد» و «خَيْرُ الْعِبَادَةِ الِاسْتِغْفَار»[34] و از آن آيات در ساير آيات هم كه مكرر در مكرر توحيد الهي ثابت مي‌شود توحيد را مي‌شود از قرآن كمك گرفت و اما اصل مبدأ را البته نمي‌شود ﴿وَ أَنْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَهَلْ أَنْتُمْ مُسْلِمُون﴾.

و الحمد لله رب العالمين

 

[1] _ سورهٴ شوري، آيهٴ 11

[2] _ سورهٴ زمر، آيهٴ 23

[3] _ سورهٴ اعراف، آيهٴ 116

[4] _ سورهٴ طه، آيهٴ 67

[5] _ سورهٴ طه، آيهٴ 68

[6] _ سورهٴ اسراء، آيهٴ 88

[7] _ سورهٴ نساء، آيهٴ 82

[8] _ سورهٴ هود، آيهٴ 49

[9] _ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 93

[10] _ سورهٴ مريم، آيهٴ 64

[11] _ سورهٴ فصلت، آيهٴ 42

[12] _ سورهٴ يونس، آيهٴ 57

[13] _ سورهٴ اسراء، آيهٴ 82

[14] _ سورهٴ انعام، آيهٴ 91

[15] _ سورهٴ هود، آيهٴ 17

[16] _ سورهٴ شوري، آيهٴ 52

[17] _ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 48

[18] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 96

[19] _ سورهٴ طور، آيهٴ 34

[20] _ سورهٴ رحمان، آيهٴ 64

[21] _ سورهٴ ضحي، آيهٴ 1

[22] _ سورهٴ حاقه، آيهٴ 1

[23] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 23

[24] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 34

[25] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 23

[26] _ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 24

[27] _ سورهٴ محمد، آيهٴ 19

[28] _ سورهٴ يوسف، آيهٴ 111

[29] _ سورهٴ اسراء، آيهٴ 88

[30] _ سورهٴ بقره، آيهٴ 23

[31] _ سورهٴ شعراء، آيات 194_193

[32] _ سورهٴ اسراء، آيهٴ 105

[33] _ سورهٴ محمد، آيهٴ 19

[34] _ كافي، ج 2، ص 517


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق