اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً (12) وَإِذَا أُلْقُوا مِنْهَا مَكَاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنِينَ دَعَوْا هُنَالِكَ ثُبُوراً (13) لاَ تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً (14) قُلْ أَذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيراً (15) لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ خَالِدِينَ كَانَ عَلَي رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُولاً (16) وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَقُولُ أَأَنتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِي هؤُلاَءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِيلَ (17) قَالُوا سُبْحَانَكَ مَا كَانَ يَنبَغِي لَنَا أَن نَّتَّخِذَ مِن دُونِكَ مِنْ أَوْلِيَاءَ وَلكِن مَّتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّي نَسُوا الذِّكْرَ وَكَانُوا قَوْمَاً بُوراً (18)﴾
بيان اجمالي ثمرات انذار الهي و موجود بودن بهشت و جهنم
در طليعه اين سوره مباركه از انذار الهي سخن به ميان آمده كه فرمود وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيراً﴾[1] براي اينكه انذار, محض نباشد با تبشير همراه شد و در آيه شش همين سوره فرمود: ﴿إِنَّهُ كَانَ غَفُوراً رَّحِيماً﴾[2] اين غفورِ رحيم براي آن است كه تبشير با انذار كنار هم قرار بگيرد (اولاً) و راه را براي بازگشت تبهكاران فراهم بكند (ثانياً) كه اگر آنها موحد بشوند و دست از كار سيّء بردارند از غفران و رحمت الهي برخوردارند.
مطلب قبلي كه در قبل ثابت شد اين بود كه بهشت و جهنم اليوم موجودند منتها نه در دنيا موجودند در آخرت موجودند در آن نشئه, بهشت الآن هست جهنم هست تعبير ﴿أُعِدَّتْ﴾[3] يا ﴿أَعْتَدْنَا﴾[4] كه در قرآن كريم آمده ناظر به آن است كه در آن مقطع هم بهشت آماده است و هم جهنم آماده است.
عدم تأثير مواعظ و كيفر الهي بر مجرمين
مطلب بعدي آن است كه اينها در دنيا به جايي ميرسند كه موعظه در آنها اثر نميكند و خودشان هم بالصراحه به رهبران الهي ميگويند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[5] چه موعظه بكني چه اصلاً جزء واعظان نباشي براي ما بيتفاوت است آن قدر منحرفاند كه نميگويند «سواء علينا أوعظتَ أم لم تَعِظ» ميگويند ﴿أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ همين گروه بيتفاوت در برابر دين, در قيامت هم اقرار ميكنند ميگويند: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَجَزِعْنَا أَمْ صبرنا﴾[6] چه ناله بزنيم چه صبر بكنيم يكسان است اثري ندارد. در چنين مقطعي ذات اقدس الهي ميفرمايد اينها وقتي وارد دوزخ شدند درخواست هلاكت ميكنند بعد فرمود: ﴿لاَ تَدْعُوا الْيَوْمَ ثُبُوراً وَاحِداً وَادْعُوا ثُبُوراً كَثِيراً﴾ درخواست مكرّر هم بكنيد برايشان بياثر است براي اينكه شما در دنيا بالصراحه به انبيايتان ميگفتيد ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ به جايي هم رسيديد كه ما به پيامبران الهي(عليهم السلام) گفتيم ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ لَنْ يَغْفِرَ اللهُ لَهُم﴾[7] خدا اينها را نميآمرزد. بنابراين چه يك بار چه چند بار درخواست هلاكت بكنيد يا استغاثه بكنيد بياثر است.
مواد اصلي تشكيل دهنده جهنم و بهشت
مطلب بعدي آن است كه در قرآن نسبت به اين گروه فرمود اينها گاهي حَطب جهنماند نظير آيه سورهٴ «جن» كه ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[8] گاهي اصل كلّي را ذكر ميكند ميفرمايد: ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[9] كه آن موادّ اول سوخت و سوزش يك مقدار سنگ است يك مقدار انسان كه خود انسانها موادّ سوخت و سوزيِ جهنماند بعد روشن ميكند اين انسانهايي كه موادّ سوخت و سوزي جهنماند و آن سنگهايي كه جزء موادّ سوخت و سوز جهنم است بتها و بتپرستاناند ﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾[10] پس اينكه فرمود: ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[11] يا ﴿قُوا أَنفُسَكُمْ وَأَهْلِيكُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ روشن ميشود كه موادّ سوخت و سوزي جهنم خود انسان است مثل اينكه با زغالسنگ كورهها را پرآتش ميكنند با افراد تبهكار كورههاي جهنم را پرآتش ميكنند; اين در طرف دوزخ. در طرف بهشت هم ظاهر آيات سورهٴ مباركهٴ «واقعه» اين است كه مقرّبين خودشان روح و ريحاناند ﴿فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾[12] نه «له جنّتٌ» ما حالا چون درك اين معنا براي ما دشوار است حتماً ميگوييم «لام» حذف شده ما كه از آنجا خبر نداريم از وضع مقرّبين و بهشت و اهل بهشت بياطلاعيم فوراً بگوييم اينجا «لام» حذف شده يا ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ﴾ يعني «لهم روحٌ و ريحانٌ» آخر اين تقدير براي چه؟!
لزوم حفظ ظواهر آيات مگر با اقامه دليل معتبر بر خلاف
اگر به ما گفتند «خويش را تأويل كن ني ذكر را»[13] ما به همين ظاهر آيه معنا ميكنيم اگر دليل عقلي يا نقليِ معتبري بر خلاف اقامه شده باشد بعد ميگوييم اينجا حرفي محذوف است و مانند آن وگرنه ظاهر آيات سورهٴ مباركهٴ «واقعه» اين است كه اگر كسي جزء مقرّبين شد ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾ نه «له روحٌ» نه «له ريحان» نه «له جنّة نعيم» آن وقت آن بيان نوراني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه مرحوم صدوق در امالي نقل كرد اين است كه «أنا مدينةُ الحكمة و هي الجَنّة و أنت يا عليُّ بابها»[14] خود حكمتي كه خداي سبحان ميفرمايد: ﴿وَمَن يُؤتَ الْحِكمةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْراً كَثِيراً﴾[15] و يكي از مصاديق روشن كوثر است خود اين كوثر خود اين حكمت, جنّت است. حالا اگر براي ما دليل عقلي يا دليل نقلي معتبر اقامه شده است كه كوثر نميتواند جنّت باشد حكمت نميتواند جنّت باشد جنّت الاّ ولابد يك قسم دارد و آن همان است كه درخت داشته باشد آب داشته باشد و قسم ديگر ندارد آنگاه ميگوييم كه مثلاً «لام» محذوف است و امثال ذلك اما اگر گفته شد ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾[16] يا ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾[17] يا در بخش پاياني سورهٴ «قمر» فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[18] ما چرا آن ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ را با ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[19] يكي بدانيم در اين مقطع ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ كه براي همه مؤمنين هست چه ابرار چه مقرّبين اما براي مقرّبين يك جنّات ديگر است كه خود آنها ميشوند جنّت خود آنها ميشوند روح و ريحان اگر در اين طرف سقوط و دركات بعضيها ميشوند هيزم جهنم بعضيها ميشوند سنگ جهنم ﴿إِنَّكُمْ وَمَا تَعْبُدُونَ مِن دوُنِ اللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾[20] يا ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[21] از اين طرف حَصَب و از اين طرف حَطب داريم از آن طرف هم روح و ريحان و جنّت نعيم داريم مناسب هم اين است ادب هم همين را اقتضا ميكند كه ما اين ظواهر را حفظ بكنيم مگر اينكه دليل قطعي بر خلافش اقامه بشود.
ظلم و بتپرستي و سيئات مستلزم شعلههاي آتش قيامت
پرسش: آن آتش از چه عملي درست ميشود؟
پاسخ: همين سيّئات ميشود آتش خود اين شخص دارد گُر ميگيرد اين شخص با چه چيزي گُر ميگيرد با ظلم گُر ميگيرد اين ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الْأَفْئِدَةِ﴾[22] اين شخص مشتعل ميشود ظلمِ امروز به صورت آتشِ فردا در ميآيد چطور در رؤياهاي صادق اگر كسي خواب ببيند كه آبِ زلال نوشيده است يا در استخر زلال شنا ميكند علمِ صحيح نصيبش ميشود اگر كسي خواب ببيند كه شيرِ خالص به او دادهاند حكمت نصيبش ميشود اينها درست است معلوم ميشود كه حكمت يا علم بخواهد در عالم طبيعت به صورتي در بيايد به صورت آب زلال يا شير در ميآيد اگر ظلم را بخواهند به عالم طبيعت در بياورند ميشود شعله لذا فرمود: ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ خب اگر اينچنين است كه خود اين شخص بتپرستياش آتش است و اين آتش از درون بتپرست در ميآيد و خودش را ميسوزاند بدن هست حسّي هم هست جسم هم هست آتش هم هست منتها اين آتش را از بنزين و گازوئيل نميآورند از بتپرستي ميآورند ما كه نرفتيم آنجا از اوضاع آنجا خبر نداريم ظاهر آيات هم اين است آنهايي هم كه گفتند ما ديديم اين طوري ميگويند ما ديديم بعضي از بزرگان هم كه در كتابهاي عرفاني حرف نوشتند و مورد قبول است آنها ميگويند ما ميبينيم بعضيها كه حرف ميزنند از دهنشان آتش در ميآيد[23] اينكه ميگويند «آتشبيار معركه» اين تشبيه محض نيست اينها هم دروغ نگفتند ميگويند ما ميبينيم برخي از افراد فتنهگر برخي از افراد اختلافاند از برخي از افراد دروغگوي توطئهگر اينها كه حرف ميزنند از دهن اينها آتش در ميآيد ميگويند ما اينها را ديديم.
اوصاف بهشت و بهشت شدن مقرّبين براساس ظواهر آيات
خب اينها كه ميگويند ما ديديم همين طور ظواهر آيات هم كه همين است اگر براي ما دليل قطعي عقلي يا نقلِ معتبر شد بله ميگوييم اينكه روح و ريحان اين است يا جنّت نعيم اين است يك «لام» تقدير ميگيريم اما وقتي كه دليل بر خلاف نيست و برخي هم همين را ميگويند ما مشاهده كرديم ما به ظاهرش بايد عمل بكنيم. اين حرفها براي آن است كه اين مصير را ما ديگر عوض نكنيم فرمود: ﴿أَذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ كَانَتْ لَهُمْ جَزَاءً وَمَصِيراً﴾ اين ﴿لَهُمْ﴾ هم سرِ جايش محفوظ است يعني اين جنّت براي اينها مصير است يعني اينها پايان صيرورتشان بهشت است نه پايان سيرشان بهشت است نه اينكه اينها ميروند بهشت اينها بهشت ميشوند خب اگر صيرورت, بهشت است بهشت ميشوند ما دليلي بر خلاف نداريم بلكه دليلي بر وفاق ادّعا شده است اين ظواهر محفوظ است [يعني] بهشت ميشوند بهشت معنوي ميشوند آن ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[24] كه سرِ جايش محفوظ است اينكه انسان بهشت ميشود يعني چه؟ در بهشت جز طهارت جز عدل و عقل جز احسان و مهر و وفا و صفا چيز ديگر نيست. در جريان قيامت ذات اقدس الهي به صورت «لا»ي نفي جنس ميفرمايد اين صحنه قيامت كه ﴿إِنَّ الْأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَي مِيقَاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[25] اين صحنهاي كه اوّلين و آخرين حاضرند ﴿لاَ ظُلْمَ الْيَوْمَ﴾[26] اين «لا», «لا»ي نفي جنس است يعني امروز ظلم مرده است نه خدا به كسي ظلم ميكند نه فرشتهها به كسي ظلم ميكنند نه كسي توان آن را دارد به كسي ظلم بكند صحنه قيامت صحنه عدلِ محض است وقتي حساب بررسي شد اينها وارد بهشت شدند آنجا هم به صورت «لا»ي نفي جنس فرمود: ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾[27] اينكه مرفوع است براي اينكه «لا» تكرار شده فرمود آنجا جاي گناه نيست آنجا جاي حرف لغو نيست نگاه لغو نيست خيال لغو نيست اگر گفتند آنجا ﴿وِلْدَانٌ مُخَلَّدُونَ﴾[28] هستند ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾ با اينكه حوري هستند معذلك گفتند ﴿قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ﴾[29]اند با اينكه زيبايي حوري در مژه بلند است نه مژه كوتاه ولي قرآن وقتي وصف حوري را ذكر ميكند ميفرمايد اينها مژهكوتاهاند گفتند اين ناظر به آن است كه اينها غير از همسرشان اصلاً به احدي نگاه نميكنند[30] ﴿قَاصِرَاتُ الطَّرْفِ﴾اند در بهشت وقتي اينچنين شد كه ﴿لَا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ﴾ آنگاه ميفرمايد هر چه بخواهند به آنها ميدهند معلوم ميشود خلاف نميخواهند; اگر فضاي بهشت فضاي طهارت است, اين است.
تفاوت بهشت مقربين با شفاعت شدهها
حالا اگر كسي به چنين مقامي رسيد خودش ميشود بهشت اينكه حضرت فرمود: «أنا مدينة الحكمة و هي الجنّة و أنت يا عليُّ بابها»[31] اين براي آن است اين ميشود بهشت معنوي اين ميشود بهشت عقلي اين ميشود بهشت روحاني. آن بهشتي كه ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[32] آن را كه به همه مؤمنين ميدهند اما ميبينيد وقتي قرآن كريم تعبير ميكند در پايان سورهٴ مباركهٴ «قمر» ميفرمايد: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[33] اينها نزد خدايند نزد خدا ديگر سخن از باغ و ارم نيست آنجا خودش جنّتِ معنوي است كه ﴿وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾[34] است نه ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ جنّت الله كه ديگر درخت ندارد جنّت الله عقل دارد و عدل و آنها از اينكه هميشه چيز ميفهمند هميشه درصدد عقل و عدلاند هميشه درصدد مِهر و وفا و صفايند هميشه در لذّتاند چنين حالتي دارند بنابراين اگر كلمه صيرورت در اين گونه از موارد به كار رفت اين به ظاهرش محفوظ است.
پرسش:
پاسخ: اين براي ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ است كه وارد ميشوند اما در بخش سورهٴ مباركهٴ «واقعه» كه مقرّبين را ذكر ميكند ميفرمايد اگر كسي جزء مقرّبين بود ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾ خود مقرّبين روح و ريحاناند و جنّت نعيماند نه اينكه براي مقرّبين روح و ريحان است براي مقرّبين جنّت نعيم است در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» به اين صورت آمده است: ﴿فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾[35] نه «له جنّت نعيم» آنجا كه درخت است و نهر است كه براي اينهاست و دارند ديگران هم دارند ابرار هم دارند كساني هم كه مشمول شفاعت شدند و وارد بهشت شدند آنها هم كه ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً﴾[36] آنها هم دارند وقتي با شفاعت وارد بشوند; اما اينها كه عنداللهياند اينها كه مشمول ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾[37]اند وارد جنّت الله شدند آنجا ديگر سخن از باغ و راغ نيست آنجا سخن از علم است و عقل است و طهارت است و عصمت است و ولايت است و شنيدن كلام الله است اين ميشود بهشت الآن انسان غذايي ميخورد لذّت ميبرد مطلبي را ميفهمد لذّت ميبرد مطلبي را ابتكاراً خودش تحصيل ميكند لذّت ميبرد فنّي را ابتكاراً پديد ميآورد لذّت ميبرد آيا اين لذّت هست يا نه اين لذّت, لذّت ميوه درخت است يا لذّت علم و عقل است اين خودش بهشت است اندوه هم دو نمونه است يك وقت دست كسي را ميسوزانند يك وقت كسي كاري كرده شرمنده است و خجالت ميكشد خوابش نميبرد اين عذاب اليم است يا نه پس ما دو نحوه عذاب داريم يك عذاب جسمي داريم يك عذاب روحي دو نحوه نشاط داريم يك نشاط جسمي داريم يك نشاط روحي هر دو حكم جهنّم را دارند در بخش درد و رنج, هر دو حكم بهشت را دارند در بخش لذّت و گنج; اينچنين نيست كه هر بهشتي در آن درخت باشد بهشتي كه در آن درخت است در آنجا ميفرمايد: ﴿لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[38] بهشتِ بيدرخت را ديگر با لام ذكر نميكنند فرمود: ﴿فَأَمَّا إِن كَانَ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ ٭ فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾ خودِ اين شخص جنّت نعيم است علم بهشت است عقل بهشت است رحمت و لطف بهشت است يك انسان رحيمِ عاقلِ عادل در بهشت دارد زندگي ميكند و لذّت هم ميبرد.
تفاوت نعمات خدادادي در دنيا و آخرت براي انسان
پرسش: حتي در دنيا؟
پاسخ: در دنيا مرحله ضعيفه اوست از اينجا كمي قويتر در برزخ است ولي اصلش در قيامت است چون اينجا هر چه به هر كه دادند آزمايش است ممكن است بگيرند اينجا جاي جزا نيست اينجا جاي آزمون است نعمتي است كه خدا داده است و انسان بايد حقشناسي كند لذا ممكن است از او سلب بشود اينجا جاي آن معنا نيست مگر كسي كه بدنش در اينجا باشد روحش در جاي ديگر كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه دارد كه «قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَلِ»[39] فرمود بدنش مشغول نماز و روزه و احسان و عبادت و خدمات به مردم است اما روحش در بهشت است, روحش در بهشت است يعني هماكنون در بهشت است براي اينكه آنجايي كه روح او مستقر است كه در دسترس كسي نيست.
پرسش: جمال حضرت بقية الله الأعظم جنّت الله است...
پاسخ: خب البته امام هر زماني اين طور است كه «بِيُمنه رُزِق الوريٰ و بوجوده ثَبَتَتِ الأرض و السماء»[40] امامِ هر عصري كلّ جمال و كمال مردم آن عصر به بركت اوست ديگر, امروز به بركت وجود مبارك وليّ عصر است.
خب بنابراين اين ﴿مَصِيراً﴾ سر جايش محفوظ است.
اجابت خواستههاي متيقن براي نيل به لذائذ بهشتي
ذات اقدس الهي بعد از بيان اين دو گروه و بيان پاداش و كيفر اين دو گروه كه در قيامت محقّق ميشود به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿أَذلِكَ خَيْرٌ أَمْ جَنَّةُ الْخُلْدِ﴾ به اينها بگو كدام يك از اين دو خوب است آن يا اين؟ اگر ـ معاذ الله ـ بگوييد بعد از مرگ خبري نيست عالَم ميشود پوچ هر كه هر چه كرد, كرد اين را كه عقل نميپذيرد اگر عالم پوچ نيست يك حساب و كتابي دارد ـ كما هو الحق ـ پايان شرك و كفر و ظلم همان است كه ﴿سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً﴾ پايان توحيد و عقل و عدل همين است كه ﴿جَنَّةُ الْخُلْدِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ﴾ اين تقديم خبر هم نشانه آن است كه اين يك ويژگي براي مردان باتقواست كه وارد صحنه بهشت شدند مشيئت را قرآن كريم منشأ پيدايش و تحقّق لذايذ بهشت قرار داد خب انسان چطور ميشود به جايي برسد كه هر چه بخواهد براي او حاصل است سرّش آن است كه فرمود ما آنچه خيانت و خلاف و كينه و جفا و اينهاست از دلِ اينها كَنديم; اگر داشتند كه ما كَنديم, اگر نداشتند نگذاشتيم وارد بشوند. آنها كه اهل كينه بودند اهل خلاف بودند اينها را عمل جرّاحي ميكنند بالأخره اين طور نيست كه هر كسي را با هر خيال خامي بهشتي كنند اينها يا در دنيا فشار ميبينند, نشد در حال احتضار فشار ميبينند, نشد در برزخ آن قدر فشار ميبينند كه احدي از آن خبر ندارد اگر در برزخ هم پاك نشدند در ساهره قيامت كه پنجاه هزار سال است فشار ميبينند تا بشوند طيّب و طاهر تا طيّب و طاهر نشدند به بهشت راه پيدا نميكنند آنجا جا براي كسي كه اهل خلاف است و اراده خلاف دارد نيست لذا در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» و مانند آن فرمود: ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾[41] حالا تنها غِلّ و خيانت و كينه و اينها نيست هر ناپاكي را ما از دل اينها كَنديم تا نكَنند و اينها را طيّب و طاهر نكنند اينها وارد بهشت نميشوند انسان وقتي كه طيّب و طاهر شد آنجا كه رفت هر چه بخواهد حاصل است منتها سه قسم مشيئت است يك قسم مشيئتهايي است مربوط به ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[42] كه هر چه بخواهند در بهشت حاصل است.
برخورداري از نعمتهاي متعدد و تداوم كمال علمي ابرار در بهشت
از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) سؤال كردند در جريان بهشت آدم روايات مختلف است بعضي از روايات دارد كه گندم بود بعضي از روايات دارد انگور بود بعضي روايات طور ديگر دارد كدام يك از اينها درست است فرمود همهاش درست است براي اينكه درخت بهشت مثل درخت دنيا نيست كه درخت انگور, گندم ندهد اين برابر مشيئت و اراده بهشتي است او اگر بخواهد كه درخت گندم بدهد گندم ميگيرد انگور خواست انگور ميگيرد[43] چون او ديگر با كود و هرس و غرس كه به دست نيامده او با عمل صالح حاصل شده فرمود همهاش درست است. آن بيان لطيفي را كه مرحوم امينالاسلام(رضوان الله عليه) در مجمعالبيان نقل كردند در ذيل آيه ﴿يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً﴾[44] فرمودند چشمههاي بهشت را خود بهشتيها تفجير ميكنند ايشان اين جريان را نقل ميكند كه با دست يك خط ميكشند آنجا چشمه ميجوشد[45] اين طور نيست نظير دنيا باشد كه هر جا چشمه است آنجا انسان ويلايي بسازد يا چادر بزند چشمه در اختيار بهشتيان است اين براي يك مرحله است كه ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ﴾ اما كساني كه ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾[46] يك بهشت ديگري دارند آنجا هم ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ﴾ هر علمي بخواهند خدا غريق رحمت كند شيخناالاستاد مرحوم حكيم الهي قمشهاي را اين بارها ميگفت آرزوي ما اين است كه ما در بهشت نهجالبلاغه را خدمت حضرت امير بخوانيم اين مكرّر در مكرّر ميگفت اين تكّه كلامش بود كه اي كاش برويم آنجا و نهجالبلاغه را خدمت حضرت بخوانيم اين يك خواسته است آنجا علوم حاصل ميشود ولي اعمال حاصل نميشود يعني كسي نمازي بخواند روزهاي بگيرد به جايي برسد كاملتر بشود اين طور نيست كمالِ عملي نيست اما كمالِ علمي كاملاً يكي پس از ديگري هست. خب اين آرزوها, آرزوهاي حقّي است ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ﴾ اين براي كسي است كه جزء ابرار است.
تحقق و صدق ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ﴾ بر سه طائفه بهشتيان
اما اگر جزء مقرّبين بود و روح و ريحان بود خودش بهشت بود باز هم ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ﴾ اينها از ذات اقدس الهي مراحل برتر طلب ميكنند خود ائمه(عليهم السلام) خود اولياي الهي چون فاصله بين اينها و ذات اقدس الهي نامتناهي ـ نامتناهي يعني نامتناهي ـ است اين طور نيست كه فاصله بين اينها و خداي سبحان متناهي باشد وگرنه ـ معاذ الله ـ تناهي خدا لازم ميآيد زيرا اينها يك موجود محدود و متناهياند (يك) فاصله بين اينها و ذات اقدس الهي هم ـ معاذ الله ـ اگر متناهي باشد (دو) مجموع دوتا متناهي ميشود متناهي (سه) آن وقت لازمهاش اين است كه آن مبدأ اعلا بشود متناهي لذا فاصله بين صادر اول و ذات اقدس الهي نامتناهي است فاصله بين خلق و خالق نامتناهي است اينها ﴿رَبِّ زِدْنِي عِلْماً﴾[47] را آنجا هم دارند هر چه از ذات اقدس الهي اسماي حسنا طلب بكنند اگر طلب بكنند شهود پيدا ميكنند ذات اقدس الهي اشهاد دارد اعلان دارد ارائه ملكوت دارد ارائه جبروت دارد و مانند آن پس ﴿لَهُمْ فِيهَا مَا يَشَاؤُونَ﴾ هم براي كساني كه ﴿لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[48] است وارد است هم براي ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾[49] كه فوق اين است وارد است هم براي كساني كه ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾[50] شدند هست و اين اصل ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ براي هر سه گروه هست.
اعطاء و نعمات و معارف زائد بر مشيئت گروههاي ثلاثه بهشتيان
فرمود ما چيزهايي داريم چيزهايي نزد ما هست كه از قلمرو مشيئت اوّليها از حوزه مشيئت دوميها از حوزه مشيئت سوميها بيرون است يك سلسه معارفي نزد ما هست كه زائد بر مشيئت آنهاست. بيان ذلك اين است كه بالأخره گروه اول مشيئتشان محدود است ما اين مثال را قبلاً چند بار همين جا به عرضتان رسانديم كه افراد عادي مشيئتشان محدود است اگر به يك كشاورز بگويند شما چه ميخواهي هر چه بخواهي براي شما حاصل كنيم اين هرگز آرزو نميكند اي كاش نسخه خطّي تهذيب شيخ طوسي را من داشته باشم اين اصلاً تهذيب نشنيده فقه نشنيده آرزوي او محدود است اما يك فقيه را اگر بگويند يكي از آرزوهايتان چيست ميگويد اي كاش من نسخه خطّي كافي را ميداشتم اينها جزء آرزوهاي اوست آرزوي هر كسي به حوزه درك او وابسته است يك كشاورز يك دامدار يك پيشهور يك تاجر يك كارمند يك كارگزار اينها آرزوهايشان محدود است فرمود: ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾[51] چيزهايي هم نزد ما هست كه آنها نميتوانند آرزو بكنند.
گروه دوم هم يك سلسله خواستههايي دارند و يك سلسله اموري است كه نميدانند تا آنها را بخواهند گروه سوم هم كه ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾[52] شدند اينها هم يك سلسله چيزهايي دارند كه درك ميكنند يك سلسله چيزهايي هم لدي الله هست كه اينها به آنجا نرسيدند و جزء اسماي مستأثره است حالا اسماي مستأثره را اينها خواستارند يا نميخواهند سيدناالاستاد امام(رضوان الله عليه) كه بيميل نيستند كه بفرمايند اسماي مستأثره را اولياي الهي به اذن خدا ميدانند ولي باز به اذن خدا ميدانند آنجا هم ممكن است چيزهايي باشد كه احدي به آن دسترسي نداشته باشد مگر اينكه به مقام فنا برسد به هر تقدير در همه اين بخشها فرمود: ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا﴾ (يك) ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ (دو) يعني بيش از آن مقدار مشيئت هر چه بخواهند به آنها ميدهيم.
تفاوت گروههاي ثلاثه بهشتيان در نيل به درجات و نعمات بهشتي
بعضي از چيزهاست كه اصلاً آنها نميفهمند تا بخواهند. اين تعبير ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «سجده» نيست اما آيه هفده سورهٴ «سجده» اين است كه ﴿فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم﴾[53] اين ﴿نَفْسٌ﴾ نكره در سياق نفي است هيچ كسي نميداند ما اينجا چه چيزي ذخيره كرديم نه گروه اول نه گروه دوم نه گروه سوم, گروه اول كه ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾[54] را دارند نميفهمند كه بيش از اين باغ و بوستان چيزهاي ديگر هم هست مستحضريد اينها در طول هماند گروه اول ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ را دارند اما مرحله دوم و سوم را ندارند; گروه دوم مرحله اول و دوم را دارند ولي مرحله سوم را ندارند; گروه سوم كه وارد ﴿جَنَّتِي﴾ شدند اول و دوم را دارند سومي را هم دارند بنابراين اينچنين نيست كه ـ معاذ الله ـ آن ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ براي بعضيها باشد نه اين براي همه است منتها اين وسطيها يا ابتداييها آن بالاييها را ندارند اين غرف مبنيه اين برجهاي بهشت نظير برجهاي دنيا نيست در برجهاي دنيا اگر كسي در طبقه پنج است ميتواند مهمان طبقه شش بشود و به آنجا رفت و آمد بكند ولي در بهشت اين طور نيست اگر كسي جايش در طبقه پنج است نميتواند برود بالا كه وارد طبقه ششم بشود براي اينكه به همان دليل كه نتوانست در دنيا نماز شبش را حفظ بكند زبانش را حفظ بكند چشمش را حفظ بكند آنجا هم نميتواند بالاتر برود اين طور نيست كه حالا اين غرف مبنيه نظير برجهاي دنيا باشد بنابراين هر چه پايينيها دارند بالاييها دارند اما اين طور نيست كه هر چه بالاييها داشته باشند پايينيها هم دارند.
پرسش:
پاسخ: بله نميتواند بالاتر برود ديگر به همان دليلي كه در دنيا درجاتي بود و در قرآن كريم فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾[55] (يك) ﴿هُمْ دَرَجَاتٍ﴾[56] (دو) بعضيها اصلاً تدرّج نكردند بالاتر بروند بعضيها برابر سورهٴ «انفال» بالاتر رفتند شده ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ برخيها آن قدر بالا رفتند كه خودْ درجه شدند كه در سورهٴ «آلعمران» ديگر بدون «لام» آمده فرمود: ﴿هُمْ دَرَجَاتٍ﴾ اين را شما وقتي به زمخشري يا به فخررازي ميدهيد ميگويد اينجا «لام» محذوف است به دليل اينكه در سورهٴ «انفال» دارد ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ خير «خويش را تأويل كن»[57] هيچ لامي هم حذف نشده بعضيها ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ﴾ بعضيها ﴿هُمْ دَرَجَاتٍ﴾ هستند خب اگر اينجا خودشان درجه شدند يعني مالك درجه شدند به مرحله والا بار يافتند ديگران را هم ميتوانند زيرمجموعه خودشان نگه بدارند.
قيامت، روز پاداش و ظهور اسرار عالم
پرسش: ...
پاسخ: بله, اين براي راه است فرمود: ﴿وَمَن يُطِعِ اللّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً﴾[58] اينها در راهاند اما وقتي به مقصد رسيدند هر كدام جاي خودشان را دارند ديگر در راه بله اين طور است اينچنين نيست كه حالا در قيامت كسي يك سوره بخواند برود بالا در دنيا هر اندازه كه خواند و درجه يافت در آخرت يكي پس از ديگري ظهور ميكند تا به آن قلّهاي كه در دنيا كسب كرده است برسد فرمود: «إنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لاَ حِسَابَ وَ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ»[59] امروز جاي كار است ديگر ولي فردا يعني قيامت ديگر شريعتي نيست ديگر وحي و نبوّت و رسالت تشريعي نيست كه كسي عملي انجام بدهد ثواب ببرد خب اگر آنجا عمل بود خب خيليها توبه ميكردند ديگر خيليها ايمان ميآوردند اصلاً ايمان ممكن نيست بين نفس و ايمان, اراده فاصله است و آن روز اين كنترل شده است هيچ كس نميتواند يك كار جديدي بكند نه ميتواند گناه بكند نه ميتواند ثواب بكند منتها اسرار عالم يكي پس از ديگري برايش روشن ميشود تكامل علمي فراوان است براي گروه خاصّي البته, اما تكامل عملي هيچ ممكن نيست.
پرسش:...
پاسخ: پاداش متّقيان محسوب ميشود ديگر, اما كسي كاري انجام بدهد كه اين كار پاداش داشته باشد در قيامت ممكن نيست قيامت ظرف پاداشِ كارهاي اينهاست در دنيا نه ظرف كارِ خير باشد ظرف پاداش كارهاي خير نيكان است در دنيا خب.
تفاوت بهشتيان و جهنّميان در بهرهمندي از خواستهها و تعليقات
در بهشت هر چه بهشتي بخواهد به او ميدهند ولي تبهكاران در دنيا هر چه دلشان ميخواست انجام ميدادند كه ميگفتند ﴿هذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِن تَحْتِي﴾[60] اما وقتي كه مُردند برابر آيه 54 سورهٴ مباركهٴ «سبأ» ﴿وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ﴾ آنچه را كه ميخواستند از آنها گرفته شد تعلّق مانده (يك) متعلَّق از دست اينها گرفته شد (دو) عذاب و فرياد شروع ميشود (سه) چرا معتادها را گرفتند عذابشان شروع ميشود براي اينكه مواد را از آنها ميگيرند (يك) اعتياد ميماند (دو) اعتياد بدون متعلّق, دردآور است (سه) چرا فشار مرگ هست فشار قبر هست براي اينكه اين شخصِ معتاد به دنيا به مال و فرزند و زندگي طبيعي دل بسته است (يك) هنگام مرگ اين متعلَّق را از او گرفتند (دو) تعلّق مانده است (سه) فرياد شروع ميشود (چهار) تا تك تك اين تعلّقات گرفته نشود اين شخص در جان كندن است خب ﴿وَحِيلَ بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ مَا يَشْتَهُونَ كَمَا فُعِلَ بِأَشْيَاعِهِم مِن قَبْلُ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «ق» به اين صورت بيان فرمود: ﴿وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[61] تا ميرسد به اين آيات كه ﴿ادْخُلُوهَا بِسَلاَمٍ ذلِكَ يَوْمُ الْخُلُودِ ٭ لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾[62] يعني يك سلسله كمالات و معنويات و لذايذ نزد ما هست كه فوق مشيئت و اراده آنهاست حالا آن كشاورز نسخه خطّي نخواست ما نسخه خطّي ميخواهيم حدّاكثر آن است كه يك سلسله مطالب علمي و يك سلسله مسائل اخلاقي و امثال ذلك را طلب بكنيم ديگر محدود است ديگر, نميدانيم نزد اهل بيت چه چيزي هست تا بخواهيم. بنابراين هر كدام از ماها هم مشيئت ما و ارادت ما به حوزه معرفت ما وابسته است و آن هم محدود است لذا بالقول المطلق ذات اقدس الهي فرمود: ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾ آنچه را كه اينها ميخواهند ما داريم و بيش از آن.
تبيين علم لدني و تحقق وعده بهشت لدني به مقرّبان
در سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» آيه 22 فرمود: ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُنَ عِندَ رَبِّهِمْ﴾ اين ﴿عِندَ رَبِّهِمْ﴾ در آيه محلّ بحث نيست در خيلي از جاها نيست اينها كه برابر بخش پاياني سورهٴ «قمر» به ﴿عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ رسيدهاند خدا چيز زايد به آنها عطا ميكند كه آنجا فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[63] در آيه 22 سورهٴ مباركهٴ «شوريٰ» ميفرمايد: ﴿لَهُم مَا يَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ﴾ همان طوري كه ما علم لدنّي داريم بهشت لدنّي هم داريم لدن يعني نزد يك وقت انسان پايين است و اين باران رحمت اين كوثر رحمت ميريزد به وسيله اهل بيت(عليهم السلام) به شاگردانشان ميرسد به وسيله كتابها و نوشتهها و درس و بحث تا به انسان برسد اين صفّ نِعال است اين ديگر لدنّي نيست مثل باراني كه از بالا بيايد تا به تَه جوي برسد بالأخره آن باران اوّليه نيست فيض هم همين طور است برخيها قوس صعود را طي ميكنند بالا ميروند تا عند ربّه ميرسند آنجا ميگيرند وقتي گرفتند ميشود علم لدنّي, علم لدنّي علمي نيست در برابر فقه و اصول و فلسفه و كلام و عرفان اگر هر كدام از اينها را انسان لدي الله و عند الله بگيرد ميشود علم لدنّي همين احكام صوم و صلات را كه ما با صدها واسطه از اهل بيت(علهيم السلام) داريم درس ميگيريم اين علم عادي است علم كتاب و مدرسه است ولي همين ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ﴾[64] را وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مِن عند الله گرفته اين ميشود علم لدنّي نه اينكه علم لدنّي علمي باشد موضوعي داشته باشد محمولي داشته باشد البته, همه اين حقايق كه باطن اين احكام و حِكماند نزد خداست اسرار عالم نزد خداست بعضي از آن چيزها به صورت علم رسمي در ميآيد بعضي از آنها به صورت علم رسمي در نميآيد هر علمي را كه انسان لدي الله كه بالاتر از عندالله است و اگر نشد عندالله فرا گرفت ميشود علم لدنّي در اينجا ميفرمايد آيه 22 سورهٴ «شوريٰ» ﴿لَهُم مَا يَشَاءُونَ عِندَ رَبِّهِمْ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِيرُ﴾ اما در آيه محلّ بحث سخن از عند ربّه نيست بعد ميفرمايد اين وعدهاي است كه ما داديم (يك) و عدّهاي هم از ما ميخواهند خدايا تو كه وعده دادي عمل بكن (اين دو) هم فرشتهها ميگويند هم مردان الهي اهل سحر ميگويند خدايا آن وعدهاي كه دادي به ما عطا بكن! فرشتهها برابر آيه هشت سورهٴ «غافر» به خداي سبحان عرض ميكنند ﴿رَبَّنَا وَأَدْخِلْهُمْ جَنَّاتِ عَدْنٍ الَّتِي وَعَدتَّهُمْ﴾ اين بهشتي كه به اينها وعده دادي مرحمت بكن ﴿وَمَن صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ وَأَزْوَاجِهِمْ وَذُرِّيِّاتِهِمْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾ در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» هم مؤمنان الهي آنها كه ﴿يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾[65] آنها هم عرض ميكنند ﴿رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِياً يُنَادِي لِلْإِيمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَكَفِّرْ عَنَّا سَيِّآتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ ٭ رَبَّنَا وَآتِنَا مَا وَعَدْتَّنَا عَلَي رُسُلِكَ﴾[66] وعدهاي كه به زبان انبيا(عليهم السلام) دادي آن وعده را اِنجاز بكن در همين بخش از آيات سورهٴ مباركهٴ «فرقان» دارد كه اين ﴿كَانَ عَلَي رَبِّكَ وَعْداً مَسْؤُولاً﴾ يعني ما وعده داديم (يك) خدا هم كه خُلف وعده نميكند (دو) هم فرشتهها از ما سؤال ميكنند كه اين وعده را انجاز كنيد هم مؤمنان از ما طلب ميكنند.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 1.
[2] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 6.
[3] . سورهٴ بقره, آيهٴ 24; سورهٴ آلعمران, آيهٴ 131.
[4] . سورهٴ نساء, آيهٴ 18; سورهٴ فرقان, آيهٴ 11 و... .
[5] . سورهٴ شعراء, آيهٴ 136.
[6] . سورهٴ ابراهيم, آيهٴ 21.
[7] . سورهٴ منافقون, آيهٴ 6.
[8] . سورهٴ جن, آيهٴ 15.
[9] . سورهٴ تحريم, آيهٴ 6.
[10] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 98.
[11] . سورهٴ بقره, آيهٴ 24.
[12] . سورهٴ واقعه, آيات 88 و 89.
[13] . مثنوي معنوي, دفتر اول, بخش 59.
[14] . الامالي (شيخ صدوق), ص388.
[15] . سورهٴ بقره, آيهٴ 269.
[16] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 46.
[17] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 62.
[18] . سورهٴ قمر, آيات 54 و 55.
[19] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 15.
[20] . سورهٴ انبياء, آيهٴ 98.
[21] . سورهٴ جن, آيهٴ 15.
[22] . سورهٴ همزه, آيات 6 و 7.
[23] . الفتوحات (4 جلدي), ج1, ص702.
[24] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 15.
[25] . سورهٴ واقعه, آيات 49 و 50.
[26] . سورهٴ غافر, آيهٴ 17.
[27] . سورهٴ طور, آيهٴ 23.
[28] . سورهٴ واقعه, آيهٴ 17.
[29] . سورهٴ صافات, آيهٴ 48; سورهٴ ص, آيهٴ 52; سورهٴ الرحمن, آيهٴ 56.
[30] . التبيان في تفسير القرآن, ج9, ص481.
[31] . الامالي (شيخ صدوق), ص388.
[32] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 15.
[33] . سورهٴ قمر, آيات 54 و 55.
[34] . سورهٴ فجر, آيهٴ 30.
[35] . سورهٴ واقعه, آيات 88 و 89.
[36] . سورهٴ توبه, آيهٴ 102.
[37] . سورهٴ فجر, آيات 29 و 30.
[38] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 198.
[39] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 192.
[40] . مفاتيح الجنان, دعاي عديله.
[41] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 43; سورهٴ حجر, آيهٴ 47.
[42] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 15.
[43] . عيون اخبارالرضا, ج1, ص306.
[44] . سورهٴ انسان, آيهٴ 6.
[45] . مجمعالبيان, ج10, ص616.
[46] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 46.
[47] . سورهٴ طه, آيهٴ 114.
[48] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 198.
[49] . سورهٴ الرحمن, آيهٴ 46.
[50] . سورهٴ فجر, آيات 29 و 30.
[51] . سورهٴ ق, آيهٴ 35.
[52] . سورهٴ فجر, آيات 29 و 30.
[53] . سورهٴ سجده, آيهٴ 17.
[54] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 15.
[55] . سورهٴ انفال, آيهٴ 4.
[56] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 163.
[57] . مثنوي معنوي, دفتر اول, بخش 59.
[58] . سورهٴ نساء, آيهٴ 69.
[59] . نهجالبلاغه, خطبهٴ 42.
[60] . سورهٴ زخرف, آيهٴ 51.
[61] . سورهٴ ق, آيهٴ 31.
[62] . سورهٴ ق, آيات 34 و 35.
[63] . سورهٴ قمر, آيات 54 و 55.
[64] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 78.
[65] . سورهٴ آلعمران. آيهٴ 191.
[66] . سورهٴ آلعمران, آيات 193 و 194.