09 01 2008 4811558 شناسه:

تفسیر سوره اسراء جلسه 49

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ إِنَاثاً إِنَّكُمْ لَتَقوُلُونَ قَوْلاً عَظِيماً ﴿40﴾ وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هذَا الْقُرْآنِ لَيَذَّكَّرُوا وَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً ﴿41

مهم‌ترين اصلي كه در اسلام مطرح است همان توحيد است كه همهٴ عقايد، اخلاق، احكام فقهي و حقوقي و مسائل معرفتي به توحيد برمي‌گردند حالا توحيد ذاتي، توحيد اسمايي، توحيد صفاتي، توحيد عبادي و مانند آن مراتبي دارند و مهم‌ترين مشكل مردم حجاز هم مسئله توحيد بود اين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه در مكه نازل شد عناصر محوري آن بر اساس عنصر توحيد دور مي‌زند بعد از اينكه در اين بخش حكمت كه تقريباً 25 مطلب ديني را فرمود كه هم مصدَّر به توحيد بود، هم مذيّل به توحيد دوباره به مسئله توحيد برگشتند.

مسئله توحيدي كه قرآن براي مردم حجاز و امثال حجاز مطرح مي‌كند اين مراتبي دارد بخشي از آنها بسيار عميق و والاست، بخشي از آنها مطالب مياني و بخشي از آنها مسائل نازل. سرّش آن است كه قرآن براي هدايت همه مردم آمده است يك كتاب عملي و فنّي خاص نيست كه براي يك گروه خاص نوشته شده باشد چون ﴿هُديً لِلنَّاسِ﴾ است ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُديً لِلنَّاسِ[1] لذا همهٴ مطالبش بايد قابل فهم باشد براي همه مردم اين يك مطلب.

و چون خواص و اوساط و ضِعاف در بين مردم هستند آيات هم به سه قسمت تقسيم شده است اين مطلب ديگر.

مطلب سوم آن است كه چيزي در قرآن كريم نيست كه قابل فهم براي تودهٴ مردم نباشد هيچ مطلبي در قرآن كريم نيست كه قابل فهم براي ضعيف‌ترين انسان نباشد، اما آياتي در قرآن كريم هست كه اوحدي از اهل حكمت در آن مي‌مانند همان آياتي كه اوحدي اهل حكمت در آ‌ن مي‌مانند اين را ترقيق مي‌كند به صورت داستان، به صورت مَثل، به صورت تنبيه، به صورت تذكره، به صورت تبصره آن قدر پايين مي‌آورد تا در دسترس فهم ضعيف‌ترين انسان باشد خاصيّت مَثَل اين است كه دامنهٴ مُمثّل را پايين مي‌آورند هم‌سطح دستِ فكر مخاطبانش قرار مي‌دهند تا آنها بفهمند.

مسئله توحيد كه در سورهٴ مباركهٴ «انبياء» حالا ان‌شاءالله روشن مي‌شود فرمود: ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا[2] اگر مثلاً دو خدا در جهان باشد جهان فاسد مي‌شود در تقرير اين برهان گفتند اگر يكي از دو خدا ارادهٴ حيات بكند ديگري ارادهٴ ممات زيد بكند هر دو واقع بشود محال است، هيچ كدام واقع نباشد محال است مراد يكي واقع بشود دونِ ديگري ترجيحِ أحدالمتساويين است پس اگر دو خدا در عالَم باشد جهان فاسد مي‌شود.

غالب متكلّمين در تبيين اين آيه گرفتار يك مُعضل علمي شدند گفتند اين تعدّد در صورتي تزاحم‌آور است كه اينها جاهلِ به مقصد باشند، جاهل به واقعيت باشند، جاهلِ به مصلحت باشند يا غرض‌ورزي كنند اما اگر هر دو عالِم «بما هو الواقع»اند، «بما هو الأصلح»اند، «بما هو الحكمت»اند و هيچ كدام غرضي ندارد، جاه‌طلبي ندارد هر دو اراده مي‌كنند حيات زيد را اگر حيات مصلحت دارد، هر دو اراده مي‌كنند ممات زيد را اگر ممات مصلحت دارد، چرا ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ اين جزء عويصه‌اي است براي متكلّمان در غالب كتابهاي كلامي حتي برخي از اهل نظر كه بر قدرت علمي آنها الحمدلله ترديدي نبود اينها وقتي كه در تبيين اين آيه ماندند اين برهان تمانع را به برهان توارد علّتين برگرداندند كه اگر دو علت بر معلولِ واحد وارد بشود محذور خاصّ خودش را دارد.

خب، همين آيه كه غالب حُكما و متكلّمين در آن گير دارند ذات اقدس الهي اين را در ظرف يك مَثل براي تودهٴ مردم بيان كرده كه ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكَاءُ مَتَشَاكِسُونَ[3] كه ان‌شاءالله وقتي به آنجا رسيديم معلوم مي‌شود كه آن آيهٴ نوراني مَثل است براي همين ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ[4] و هم آيه ﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ﴾ برهان خاصّ خودش را دارد بدون محذور، هم آن مَثل براي تفهيم ضعاف از مخاطبان كارساز است، هم آن مَثل مي‌تواند مَثل خوبي براي اين مُمثّل باشد و هم اين ممثّل را اگر پايين بياورند به صورت مَثل درمي‌آيد اين چهار مطلب ان‌شاءالله آنجا روشن خواهد شد.

در جريان اينكه خداي سبحان واحد است، شريك ندارد، فرزند ندارد، پسر ندارد، همسر ندارد، دختر ندارد از راه صمديّت او، احديّت او، بساطت او قرآن كريم آيات كمي ندارد كه اين براي خواصّ از اهل نظر است، اما براي تودهٴ مردم مخصوصاً مردم حجاز در آن عصر براي اينكه بفهماند فرشته‌ها دختر خدا نيستند با زباني كه آنها بفهمند سخن مي‌گويد مي‌‌فرمايد شما كه خدا را خالق سماوات و ارض مي‌دانيد، قادرِ مطلق مي‌دانيد، و به نظر شما پسر بهتر از دختر است چطور براي خودتان پسر را مي‌پسنديد و براي خدا دختر را كه مي‌گوييد ملائكه دختران الهي‌اند، خب اين بيان كجا، آن بيان ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ ٭ اللَّهُ الصَّمَدُ ٭ لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ[5] او كجا؟ فرمود ما اين قدر مطالب را متصرّف كرديم، منقلب كرديم، متحوّل كرديم اين قدر پايين آورديم كه در دسترس فهم اين شخص باشد، خب اگر هم‌سطح دستِ فكر مخاطب نباشد كه او نمي‌فهمد كه.

بنابراين آياتي در قرآن كريم است كه خواص در آن مشكل جدّي دارند اما مطلبي در قرآن كريم نيست كه تودهٴ مردم نفهمند همهٴ مطالب قابل فهم است منتها در صورت مثال، به صورت داستان، به صورت قصّه، به صورتهاي ديگر وگرنه اين اصلاً موضوع منتفي است ذات اقدس الهي منزّه از آن است كه فرزند داشته باشد اگر او صمد است، غنيّ محض است، او نه مرد است، نه زن است اينها صفات نقص است، اينها صفات جسم است او منزّه از جسميّت است ديگر نوبت به اين نمي‌رسد كه خدا دختر ندارد كه.

مطلب ديگر اينكه اين حرفها، حرفهاي روز هم هست يعني شما الآن اگر مسافرت كنيد به هند مي‌بينيد الآن كه عصر علم است و بالاي سرِ ما بيش از آن مقداري كه در كوي و بَرزن ما دوچرخه و موتور هست بالاي سرِ ما ماهواره است مگر الآن در اين شهر قم در اين كوي و بَرزن چندتا موتور هست؟ چندين‌ هزار ماهواره بالاي سرِ ماست ما چنين عصري داريم زندگي مي‌كنيم ديگر عصر، عصر علم است ديگر در همين عصر علم و عصر فنّاوري وقتي وارد سرزمين هند مي‌شويد مي‌بينيد عده‌اي موش مي‌پرستند، عده‌اي فلان سنگ را مي‌پرستند، عده‌اي فلان چيز را مي‌پرستند اليوم.

خب، اين حرفها براي مرد اليوم هم نافع است بيش از آن مقداري كه ما آب زمزم را تقديس مي‌كنيم جسارت است اينها ادرار گاو را تقديس مي‌كنند ما چقدر آبِ زمزم را تقديس مي‌كنيم؟ آنها چندين برابر تقديس مي‌كنند اليوم قصه نيست كه و از نظر صنعتهاي سنگين هم به مراتب از كشور ما پيشرفته‌ترند قبل از اينكه ايران تازه اين تانكها را بسازد آنها صنايع سنگين داشتند بالأخره هند است سرزمين اسرارآميز است اينها هم هست. ژاپن بدتر از اين است، ژاپن بدتر از هند است با اينكه از نظر صنايع ظريف خيلي پيشرفت كردند ممكن است كسي از نظر تكنولوژي، صنعت، در مسائل فيزيك خيلي پيشرفت كند ولي در معارف خيلي زير خطّ فقر باشد اينها كه ديگر داستان و افسانه نيست كه.

بنابراين اين حرفها، حرفهاي روز هم هست كه اگر ذات اقدس الهي آفريدگار آسمان و زمين است موجودي است مجرّد، مجرّد نه مذكر است، نه مؤنث است زيرا مَقسَم ذكورت و انوثت جسم است اين منزّه از جسميت است فضاي او فضاي تجرّد تام است اين حرفها را براي خواص ذكر مي‌كنند بعد به مردم حجاز مي‌فرمايند خب شما كه خدا را خالق مي‌دانيد چطور آن خوب را براي خودتان انتخاب كرديد، آنكه مرغوب نيست به خدا داديد اين يك طور حرف‌زدن است فرمود: ﴿أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ﴾ شما كه خودتان فرزند پسر را مي‌پسنديد دختر را دوست نداريد اين دختر را مشترك بين خود و خدا مي‌دانيد ولي پسر را براي خودتان انتخاب كرديد، گاهي مي‌فرمايد كه ملائكه كه شما فتوا داديد كه اينها مؤنث‌اند شاهدِ خلقتشان بوديد بالأخره انسان يا خودش بايد مشاهده كند يا دليلِ نقلي معتبر داشته باشد اگر نه دليل عقلي داشتيد، نه دليل نقلي پس چرا مي‌گوييد اينها دخترند؟ ﴿أَ شَهِدُوْا خَلْقَهُمْ[6] ﴿أَمْ لَهُ الْبَنَاتُ وَلَكُمُ الْبَنُونَ[7] چندين آيه در سُوَر مبارك مكّي در همين زمينه است.

در سورهٴ مباركهٴ «نجم» به اين صورت بيان فرمود آيه 21 به بعد سورهٴ «نجم» اين است ﴿أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَي﴾ اين كم‌كم زمينه را فراهم كرده كه يهوديها را متنبّه كند كه ﴿وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللّهِ[8] بعد مسيحيها را متنبّه كند كه بگويند ﴿الْمَسِيحُ ابْنُ اللّهِ[9] آنها كه گرفتار تثليث‌اند يعني مسيحيت آنها را هدايت كند، يهوديتي كه گرفتار تثنيه‌اند عُزير را ابن‌‌الله مي‌دانند آنها را هدايت كند، مشركان حجاز كه گرفتار بنات‌اللهي‌اند آنها را هدايت كند بعد جمع‌بندي كند كه او صمدِ محض است، واحدِ محض است، احدِ محض است، ﴿لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَلَمْ يَكُن لَّهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَلَمْ يَكُن لَهُ وَلِيٌّ مِنَ الذُّلِّ[10] اصلاً او همسر ندارد، زن ندارد، صَمد است، خالق ذكورت و انوثت است اينها دربارهٴ او اصلاً راه ندارد ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ[11].

خب، در سورهٴ «نجم» كه آيه 21 فرمود: ﴿أَلَكُمُ الذَّكَرُ وَلَهُ الْأُنثَي﴾ فرمود: ﴿تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزَي﴾ اين يك قسمت ظالمانه و نابرابر است، خب اين يك طور حرف زدن است براي ضعيف‌ترين مردم حالا اگر مي‌گفتند كه خدا داراي پسر است و دخترها را به ديگري داده يا پسرهاي او بهتر از پسران ديگرند قسمت عادله بود اين مفهوم ندارد ولي براي اينكه انسان اينها را بفهماند چاره جز اين نيست ﴿تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزَي﴾ الآن هم شما اگر خواستيد با هنديِ موش‌پرست بحث كنيد ناچاريد از همين راهها وارد بشويد اينكه نمي‌توانيد بگوييد او «بسيط الحقيقة كل الأشياء» است كه او صمد است كه، او احديّت دارد كه، او واحديّت دارد كه اينها را نمي‌توانيد بگوييد كه اين همين موش را مي‌فهمد ﴿تِلْكَ إِذاً قِسْمَةٌ ضِيزَي ٭ إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ[12] شريك‌داشتن خدا، فرزندداشتن خدا، دخترداشتن خدا الفاظي است كه «لها مفاهيم» اين يك، اين مفاهيم زيرش خالي است اسمِ بي‌مسمّاست چيزي به نام فرزند نيست، چيزي به نام دختر نيست، چيزي به نام پسر نيست، چيزي به نام شريك نيست فرمود: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوهَا﴾ اسمِ بي‌مسمّاست، اسمِ بي‌مسمّا مجعولِ خيال است.

فرمود: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُكُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ برهاني كه نداريد نه دليل عقلي داريد نه دليل نقلي ﴿إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ﴾ از نظر مسائل انديشه و علم گرفتار مظنّه‌ايد يك، از طرف انگيزه و گرايشهاي عملي گرفتار هواي نفس هستيد دو، نه در مسائل انديشه عالمانه سخن مي‌گوييد، نه در مسائل انگيزه عاقلانه عمل مي‌كنيد ﴿إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ﴾ راجع به آن اصل اول ﴿وَمَا تَهْوَي الْأَنفُسُ[13] راجع به اصل دوم.

بعد از اين در آيه 27 همان سورهٴ مباركهٴ «نجم» دارد كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ لَيُسَمُّونَ الْمَلاَئِكَةَ تَسْمِيَةَ الْأُنثَي﴾ نام مؤنث روي ملائكه مي‌گذارند خيال مي‌كنند دخترند اينها نه اينكه حالا دختر نيستند پسرند، قرآن درصدد بيان تجرّد فرشته‌هاست نه اينكه حالا شما دروغ مي‌گوييد اينها دختر نيستند بلكه پسرند تا بگويند نه، خدا هم پسر دارد يا اينها پسرند. قرآن نمي‌گويد كه اينها دختر نيستند كه مي‌گويد اينها فرزندان خدا نيستند نه اينكه حالا اينها پسرند هم پسربودن را نفي مي‌كند، هم دختربودن را نفي مي‌كند براي اينكه اينها جسم نيستند، اينها بدن ندارند كه يا اين‌‌چنين ساخته شده باشد يا آن‌چنان ساخته شده باشد كه ﴿وَمَا لَهُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِن يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً[14] اين در سورهٴ مباركهٴ «نجم» بود.

بخشي از اين مطالب در سورهٴ مباركهٴ «زخرف» هست آيه نوزده سورهٴ «زخرف» فرمود: ﴿وَجَعَلُوا الْمَلاَئِكَةَ الَّذِينَ هُمْ عِبَادُ الرَّحْمنِ إِنَاثاً﴾ اينها بندگان خداي‌اند، فرزندان خدا نيستند، شركاي الهي نيستند شما كه مي‌گوييد اينها دختران‌اند، مؤنث‌اند ﴿أَ شَهِدُوْا خَلْقَهُمْ﴾ ديديد خدا اينها را آفريد چطور آفريد ﴿سَتُكْتَبُ شَهَادَتُهُمْ وَيُسْأَلُونَ﴾، بنابراين اصلِ انوثت و ذكورت اينها را قرآن كريم نفي مي‌كند.

در سورهٴ مباركهٴ «صافات» مشابه همين مطلب آمده است كه فرشتگان مؤنث نيستند آيه 149 سورهٴ مباركهٴ «صافات» اين است كه ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ﴾ از آنها استفتا بكن يعني اظهارنظر بكن، نظرِ اينها را بگير اين استفتا مخصوص جريان فقهي نيست فتوادادن مخصوص جريان فقهي نيست هر صاحب‌نظري وقتي كه نظرش را اعلام كرد در صورتي كه متخصّص كار باشد مي‌گويند فتوا داد ﴿فَاسْتَفْتِهِمْ أَلِرَبِّكَ الْبَنَاتُ وَلَهُمْ الْبَنُونَ﴾، خب شما مي‌گوييد ما داراي پسرانيم و خداي سبحان داراي دختر است از آنها استفتا بكن ﴿أَمْ خَلَقْنَا الْمَلاَئِكَةَ إِنَاثاً﴾ مگر اينها مؤنث‌اند؟ آيه درصدد تكذيب اينها نيست كه اينها مؤنث نيستند مذكرند هيچ جا ندارد كه اينها مؤنث نيستند و مذكرند فرمود اصلاً اينها انوثت برنمي‌دارند ﴿أَمْ خَلَقْنَا الْمَلاَئِكَةَ إِنَاثاً وَهُمْ شَاهِدُونَ ٭ أَلاَ إِنَّهُم مِّنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ ٭ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾ حالا رفتند قسمت جامع را اصلاً خدا فرزند ندارد لذا حرف يهودي باطل است، حرف مسيحي باطل است، حرف مشركان حجاز باطل است ﴿أَلاَ إِنَّهُم مِّنْ إِفْكِهِمْ لَيَقُولُونَ ٭ وَلَدَ اللَّهُ وَإِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ ٭ أَصْطَفَي الْبَنَاتِ عَلَي الْبَنِينَ﴾ كه اين همزه، همزهٴ قطع است وگرنه همزه باب افتعال، همزهٴ مكسوره است اصطفاست كه فعل ماضي «إصْطفيَ» است اينجا ﴿أَصْطَفَي﴾ يعني «أ إصفيٰ» خداي سبحان بنات را بر بنين يعني همان طوري كه در آيه محلّ بحث آمده براي خودش دختران را اختصاص داد آنها را برگزيد و پسر را قبول نكرد اين است معنايش؟ ﴿أَصْطَفَي الْبَنَاتِ عَلَي الْبَنِينَ ٭ مَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ﴾ در آيه محلّ بحث اين است كه ﴿أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ إِنَاثاً﴾ آن برجسته‌ها را، آن صَفوه‌ها را كه به نظر شما پسر هست به شما اختصاص داد، دختر را هم براي شما، هم براي خود قرار داد اينكه نيست پس آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «صافات» آيه 153 آمده است مقابل اين آيه محلّ بحث است ﴿أَصْطَفَي الْبَنَاتِ عَلَي الْبَنِينَ﴾ يعني «أ إصطفيٰ» خدا بنات را بر بنين در آيه محلّ بحث فرمود: ﴿أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ﴾.

در سورهٴ مباركهٴ «نساء» فرمود اينها به زعم خودشان كه فرشتگان را شركاي الهي مي‌دانند و بنات‌الله مي‌دانند اينها در حقيقت اناث را مي‌خوانند چون اينها ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَي اللَّهِ زُلْفَي[15] يا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ[16] هم بُتهاي زميني داشتند، هم بتهاي آسماني. بتهاي زميني‌شان همين سنگ و چوب بود كه ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ[17] شامل حال آنهاست، بتهاي آسماني‌شان همين فرشته‌هاست حالا اقوام و قبايل و گروه‌ها مختلف بودند.

در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيه 117 فرمود: ﴿إِن يَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا إِنَاثاً﴾ اينها به زعم خودشان كه ملائكه را فرزندان خدا مي‌دانند و شركاي الهي ـ معاذ الله ـ مي‌پندارند اينها معتقدند اينها دخترند در حقيقت اينها اناث را مي‌طلبند بعد به تحليل عقلي مي‌رسد مي‌فرمايد خير، ﴿وَإِن يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطَاناً مَرِيداً﴾ خب اين را ديگر عوام را نمي‌فهمد، تودهٴ مردم نمي‌فهمد اينكه بت‌پرست‌اند خداي سبحان گاهي مي‌فرمايد او خدا واحد است، احد است، صمد است در اين محدوده نيست كه شما خيال مي‌كنيد اين يك اين را تودهٴ مردم نمي‌فهمد به همين تودهٴ مردم مي‌فرمايد كه اينها كه شما مي‌پرستيد كاري از آنها ساخته نيست اين را مي‌فهمد ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا﴾ اينها را مي‌فهمد. اينكه فرشته‌ها دختر نيستند اين را هم تا حدودي مي‌فهمد اما اينكه شما فقط داريد شيطان را عبادت مي‌كنيد نه بتها را اين را نمي‌فهمد تحليل مي‌خواهد اين را ديگر تودهٴ مردم نمي‌فهمند مي‌فرمايند آنكه شما را فريب داده از توحيد به شرك آورده شما به دنبال اين فريب‌كار راه افتاديد حرف او را گوش مي‌دهيد او شيطانِ متمرّد است شيطان به شما گفته اين بتها را بپرستيد براي اينكه شما دليل عقلي كه نداريد، دليل نقلي هم كه نداريد وگرنه ﴿لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُبِينٍ[18] ديگر يا برهان عقلي ﴿ائْتُونِي بِكِتَابٍ[19] در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» اين بود ديگر نمونه‌هايش هم قبلاً گذشت فرمود شما مطلبي كه داريد يا با برهان عقلي بايد اين را حل كنيد يا با برهان نقلي اگر نه دليلِ عقلي داريد، نه دليلِ نقلي داريد خب اين سخن باطل است ديگر.

در سورهٴ مباركهٴ «احقاف» آيه چهار اين است ﴿قُلْ أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾ ﴿أَرَأَيْتُم﴾ يعني «أخبروني» به من گزارش بدهيد اين بتهايي كه مي‌پرستيد آخر سند حرفتان چيست؟ ﴿أَرَأَيْتُم﴾ يعني «أخبروني» ﴿مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾ يك، ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ﴾ دو، ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ﴾ شما اينكه اين بتها را مي‌پرستيد براي چيست؟ بالأخره كاري بايد كرده باشند ديگر يا بايد خالق باشند كه نيستند، يا بايد شريك‌الخالق باشند كه نيستند، اگر مي‌گوييد خالق‌اند يا شريك‌الخالق‌اند يك دليل عقلي يا دليل نقلي بياوريد ﴿ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾ بگوييد مثلاً در تورات نوشته، در صُحف ابراهيم نوشته، در زبور داود نوشته، در انجيل عيسي نوشته، اگر گفتيد در كتابِ آسماني اين حرفها آمده ما قبول مي‌كنيم، اگر دليلِ نقلي نداريد، دليلِ عقلي اقامه كنيد باز هم ما قبول مي‌كنيم، اما اگر نه دليل عقلي داشتيد، نه دليل نقلي داشتيد، خب ﴿أُفٍّ لَّكُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ[20]. فرمود: ﴿أَرَأَيْتُم مَّا تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَرُونِي﴾ يعني «أخبروني» ﴿مَاذَا خَلَقُوا مِنَ الْأَرْضِ﴾ اينها چه كار كردند كه شما حالا مي‌خواهيد اينها را بپرستيد اين يك، ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ﴾ حالا يك وقت است كسي خالق نيست ولي شريك‌الخالق است.

از اين جامع‌تر سورهٴ مباركهٴ «سبأ» است كه آنجا چهار قسمت كرده و جزء جوامع‌الكلم آن قسمتهاست فرمود سِمَتي كه براي اين بتها هست كه در اثر آن سِمت قداستي دارند نه بيش از اين چهارتاست، نه كمتر از اين چهارتا و همهٴ اين چهارتا هم منتفي است اينها يا بايد بالاستقلال مالك ذرّه‌اي باشند در سماوات والارض كه نيستند يا بايد بالاشتراك در ذرّه‌اي سهيم باشند كه نيستند يا اگر استقلالاً مالك نيستند بالمشاركه مالك نيستند، بالمظاهره نقصي داشته باشند ﴿مَا لَهُ مِنْهُم مِن ظَهِيرٍ[21] يعني اينها مظاهرند، ظهيرند، پشتوانه‌اند، پشتيبان خالق‌اند، دستيارند، كمك‌اند كاري در خلقت مي‌كنند كه از آن به عنوان ظهير تعبير كرده اين هم كه نيستند.

مي‌ماند مسئله شفاعت، شفاعت براي اهل‌بيت است خدا اجازه داده شما دليل داريد كه اينها شفيع‌اند شما كه اينها را گرامي مي‌داريد يا براي استقلال آنها در مالكيت است يا براي شركت در مالكيت است يا براي مظاهره و دستياري و پشتوانه و پشتيبان خلقت‌بودن است كه «والتالي بأثرها باطل» مي‌ماند مسئله شفاعت، شفاعت اذن مي‌خواهد خدا به انبيا و اوليا داده به اينها كه اذن نداده كه آن جزء جوامع‌الكلم است كه از همه اينها جامع‌تر است در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» اما اينجا مي‌فرمايد شما يا دليل عقلي بياوريد يا دليل نقلي آخر چرا اينها را مي‌پرستيد ﴿أَمْ لَهُمْ شِرْكٌ فِي السَّماوَاتِ[22] يا خالق يا شريك‌الخالق اين دو مطلب را يا با عقل ثابت كنيد يا با نقل ﴿ائْتُونِي بِكِتَابٍ مِن قَبْلِ هذَا﴾ يعني قبل از اين قرآن يك كتاب آسماني بياوريد كه در آن كتاب آسماني نوشته شده باشد كه اينها سهمي دارند، خب اين دليل نقلي است ما قبول مي‌كنيم ﴿أَوْ أَثَارَةٍ مِنْ عِلْمٍ﴾ يك علمِ مأثوري، برهاني، عقل‌پسندي ارائه كنيد ما هم قبول مي‌كنيم اما نه آن باشد نه اين ﴿وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّن يَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ[23].

بنابراين در اين قست در سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه فرمود: ﴿إِن يَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلَّا إِنَاثاً﴾ تا اينجايش را توده مردم مي‌فهمند، اما ﴿وَإِن يَدْعُونَ إِلَّا﴾ كه حصر كرده ﴿إِلَّا شَيْطَاناً مَرِيداً[24] را نمي‌فهمند انسان بايد به او بگويد اين فكري كه در شما پيدا شده فكرِ عاقلانه و حكيمانه نيست اگر فكرِ عاقلانه و حكيمانه نبود منشأ فطرت ندارد يك، منشأ وحي آسماني هم ندارد دو، اگر نه منشأ فطرت داشت، نه منشأ وحي آسماني برخاسته از وساوس نفساني است سه، آنكه اين وساوس را مي‌شوراند همان خنّاسي است كه ﴿يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ[25] چهار، پس شما حرف شيطان را داريد گوش مي‌دهيد پنج، پس ﴿وَإِن يَدْعُونَ إِلَّا شَيْطَاناً مَرِيداً[26] اين قابلِ فهم براي تودهٴ مردم نيست.

اما اينكه شما به دنبال اناث راه افتاديد اين قابل فهم است براي اينكه به زعم آنها جدال است ديگر جدال احسن است به زعم اينها ملائكه مؤنث‌اند و شما هم مؤنث را با اينكه براي خودتان نمي‌پسنديد در حدّ ربوبيت نسبت به آنها فتوا داديد، خب ﴿أَفَأَصْفَاكُمْ رَبُّكُم بِالْبَنِينَ وَاتَّخَذَ مِنَ الْمَلاَئِكَةِ إِنَاثاً إِنَّكُمْ لَتَقوُلُونَ قَوْلاً عَظِيماً﴾ حرفِ بسيار بدي است جزء گناهان كبيره همين است ديگر. بعد مي‌فرمايد: ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هذَا الْقُرْآنِ﴾ ما متصرّف كرديم، منقلب كرديم، متحوّل كرديم، به تعبير جناب شيخ فريدالدين عطار فراز و فرود آورديم، بالا برديم، پايين آورديم، در حدّ ميانه حرف زديم تا بفهميد ﴿وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِي هذَا الْقُرْآنِ لَيَذَّكَّرُوا﴾ آن هم ما مطلبِ جديدي نياورديم همه اينها در نهان شما هست. ما اين علومِ حوزوي و دانشگاهي كه مقدور ديگران است چيزي به شما نگفتيم شما مي‌توانيد اين را ياد بگيريد كه در سورهٴ مباركهٴ «نحل» گذشت ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَكُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ[27] راهش هم فراوان است مي‌توانيد چند سال درس بخوانيد ياد بگيريد.

اين لوحِ نانوشته است نسبت به اين مطالب حوزوي و دانشگاهي اما معارف الهي نسبت به وحي، نسبت به نبوّت، نسبت به ولايت، نسبت به امامت، نسبت به توحيد ما همه اين سرمايه را در درونِ شما جاسازي كرديم اين ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا[28] اين ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ اين است ما شما را بي‌سرمايه خلق نكرديم اين همه سرمايه‌ها را ما به شما داديم، انبيا را فرستاديم به عنوان معدن‌شناس كه اين سرمايه‌ها را «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»[29] اين دفينه‌ها را، اين گنجينه‌ها را دربياورند به شما نشان بدهند بگويند شما اين هستيد، پس ما چيز جديدي نمي‌خواهيم به شما بگوييم قبلاً هر چه مي‌خواستيم بگوييم، گفتيم اينها تذكره است ﴿لَيَذَّكَّرُوا﴾ تا به يادتان بيايد.

اين مثالها قبلاً گفته شد الآن اين بچه‌هاي براي مهدكودك كه مشغول سروصدا و جنجال و بازي‌اند هر كسي بيايد اسم يكي از اين بچه‌ها را در حال بازي ببرد گوش نمي‌دهد اما همين كه مادرش آمد اين اسمِ اين بچه را برد اين فوراً برمي‌گردد اين صدا براي او آشناست.

انبيا صدايشان براي گوشِ جان ما آشناست، اگر ما حرفهاي زشت به اين گوش ندهيم اين آيه حرفِ همانهاست براي ما آشناست همان كه ما داريم آن را دارد مي‌گويد خب اين همه سروصدا مي‌كنند همين كه مادر آمده اسم بچه را برده اين فوراً برمي‌گردد نگاه مي‌كند ديگر مي‌بيند اين صدا، صداي آشناست ما اگر خوب گوش بدهيم اين حرفها براي ما حرفهاي آشناست. چندين آيه قرآن به عنوان ترجيع‌بند فرمود اين تذكره است، تذكره است، تذكره است ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ فَهَلْ مِن مُدَّكِرٍ[30] آيا كسي هست كه نظير «هل من ناصر» آيا كسي هست كه به يادش بيايد؟ مطلب جديدي ذات اقدس الهي به ما ياد نمي‌دهد همه اين آيات قرآني براي شكوفا كردن آن سرمايه‌ها دروني است ﴿وَلَقَدْ يَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّكْرِ﴾، ﴿هَلْ مِن مُدَّكِرٍ﴾، ﴿هَلْ مِن مُدَّكِرٍ﴾ يعني «هل من متذكّر» اين فراوان است در آن ترجيع‌بند آيا كسي هست كه يادش بيايد؟ آيا كسي هست كه تذكر كند اينجا كه فرمود: ﴿لَيَذَّكَّرُوا﴾ اما آنهايي كه ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[31]، ﴿وَمَا يَزِيدُهُمْ إِلَّا نُفُوراً﴾.

«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا»

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] . سورهٴ بقره، آيهٴ 185.

[2] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 22.

[3] . سورهٴ زمر، آيهٴ 29.

[4] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 22.

[5] . سورهٴ اخلاص، آيات 1 ـ 3.

[6] . سورهٴ زخرف، آيهٴ 19.

[7] . سورهٴ طور، آيهٴ 39.

[8] . سورهٴ توبه، آيهٴ 30.

[9] . سورهٴ توبه، آيهٴ 30.

[10] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 111.

[11] . سورهٴ حج، آيهٴ 6.

[12] . سورهٴ نجم، آيات 22 ـ 23.

[13] . سورهٴ نجم، آيهٴ 23.

[14] . سورهٴ نجم، آيهٴ 28.

[15] . سورهٴ زمر، آيهٴ 3.

[16] . سورهٴ يونس، آيهٴ 18.

[17] . سورهٴ صافات، آيهٴ 95.

[18] . سورهٴ نمل، آيهٴ 21.

[19] . سورهٴ احقاف، آيهٴ 4.

[20] . سورهٴ انبياء، آيهٴ 67.

[21] . سورهٴ سبأ، آيهٴ 22.

[22] . سورهٴ احقاف، آيهٴ 4.

[23] . سورهٴ احقاف، آيهٴ 5.

[24] . سورهٴ نساء، آيهٴ 117.

[25] . سورهٴ ناس، آيهٴ 5.

[26] . سورهٴ نساء، آيهٴ 117.

[27] . سورهٴ نحل، آيهٴ 78.

[28] . سورهٴ شمس، آيهٴ 7.

[29] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 1.

[30] . سورهٴ قمر، آيهٴ 17.

[31] . سورهٴ شمس، آيهٴ 10.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق