27 12 2007 4811218 شناسه:

تفسیر سوره اسراء جلسه 37

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبيرًا ﴿31﴾ وَ لا تَقْرَبُوا الزِّني إِنَّهُ كانَ فاحِشَةً وَ ساءَ سَبيلاً ﴿32﴾ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِيِّهِ سُلْطانًا فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كانَ مَنْصُورًا﴿33

قرآن كريم كه معلم كتاب و حكمت است كه فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ[1] مصاديق حكمت را هم در قرآن كريم مشخص فرمود اصل حكمت را خير كثير دانست يك، و هر كس از حكمت برخوردار بود از خير كثير متنعم است اين دو، حكمت به اصطلاح قرآن كريم غير از حكمت به اصطلاح حوزه و دانشگاه است هم حكمت نظري هم حكمت عملي همه را در بر مي‌گيرد هم جهان بيني الهي حكمت است هم كلام حكمت است هم فقه حكمت است هم اخلاق حكمت است هم حقوق حكمت است الآن بسياري از اين معارف حكمت نظري و حكمت عملي را در اين تقريباً بيست آيه ذكر مي‌كنند بعد مي‌فرمايند ﴿ذلِكَ مِمّا أَوْحي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ[2] اينها حكمت است بنابراين جريان جاهليت زدايي جريان رعايت حق اولاد جريان رعايت حق والدين حرمت عقوق والدين و مانند آن اينها جزء حكمت است در جاهليت يك سلسله كارهايي مي‌شد كه الآن بين‌الغي بودن آنها روشن است يك سلسله جاهليتهايي هم در عصر نو حاصل است كه اينها براي بعضيها جاهليت بودن آنها روشن است و براي بعضيها هم روشن مي‌شود در جريان قتل اولاد فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ﴾ كه اين در سه فصل ارائه مي‌شد كه دو فصلش در سورهٴ مباركهٴ «انعام» اشاره شد يك فصلش هم در سورهٴ مباركهٴ «تكوير» مطرح است كه ﴿إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ[3] و همچنين در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آنچه كه در اين سوره يعني سوره «اسراء» بيان شده است مشابه آن فصل دوم سورهٴ مباركهٴ «انعام» است در سورهٴ «انعام» آن قتلهاي سفيهانه را كه بچه‌ها را قرباني بتها مي‌كردند تحريم كرده كه ﴿قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ[4] يك نوع سفاهت است بخش ديگرش هم كشتن فرزندان بود در اثر هراس از فقر و گرسنگي آنجا فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ[5] كه اين «من» براي تعليل است اينجا هم كه مي‌فرمايد ﴿ لاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاَقٍ﴾ معادل فصل دوم سورهٴ مباركهٴ «انعام» است نه فصل اول كه قتل بچه‌ها را به عنوان قرباني بتها تشريح كردند در اينجا مي‌فرمايد اين خِطْأً كبير است گفتند بين خِطْأً و خَطَأ فرق است چه اينكه بين خِطْأً و أخطَأ فرق است البته اين فرق فرق قالبي است گاهي هم ممكن است هر كدام از اينها در جاي يكديگر استعمال بشوند ولي بين خِطْأ و خَطَأ فرق است آن ا«أخطأ» كه فعل اِفعال است از خَطَأ مشتق است نه از خِطْأً خَطَأ آن است كه انسان كاري را اراده كرده است كه آن كار بد نيست ولي اشتباهاً در مقام فعل برخورد بدي شد مثل قتل خَطَئي «خِطْأ» آن است كه از اول قصد كار بد دارد در جريان فرعون فرمود كار فرعون و درباريان فرعون خِطْأ است اينها خاطي‌اند قتل اولاد خِطْأً است برادران يوسف اقرار كردند كه ما خاطئ بوديم آن خاطئ بودن برادران يوسف كه حضرت را به چاه انداختند خاطئ بودن درباريان فرعون كه اين ‌طور بني اسرائيل را ﴿ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ[6] ذبح مي‌كردند خاطئ بودن كساني كه خشية املاق فرزندانشان را مي‌كشتند از خِطْأً است كه فرمود: ﴿ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئاً كَبِيراً﴾ اما اگر كسي اراده كار خير داشت يا اراده مباح داشت ولي يك برخورد بدي پيش آمد آن مي‌شود خَطَأ كه قتل خَطَأ همين است در بحثهاي قتل خَطَأ در سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه ﴿وَ مَنْ يَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُتَعَمِّدًا[7] كذا اما خَطأ حكمش چيست آنجا مشخص شد كه اگر فعل به فاعل اسناد پيدا كرد كه فاعل اراده داشت كاري را انجام بدهد منتها در عمل موفق نشد به جاي اينكه كار را در موضع «الف» انجام بدهد در موضع «باء» ناخواسته انجام داد اين فعل به اين فاعل اسناد دارد فعل اگر به فاعل اسناد داشت اين نحوه اسناد يا عمد است يا شبه عمد است يا خَطَأ كه باب حدود و ديات عهده‌دار اين كارند اما اگر فعل به فاعل به هيچ وجه اسناد نداشت مستند نبود به فاعل به اين شخص و اين شخص مورد فعل بود نه مصدر فعل اين فعل براي او نيست نه عمد است نه شبه عمد نه خطا اگر يك راننده‌اي برابر اصول رانندگي دارد راه خودش را با سرعت مجاز مي‌رود يك موتور سواري دوچرخه سواري عابر پياده‌اي رعايت نكرد خودش را به اتومبيل زد و آسيب ديد و كشته شد اين قتل نه عمد است نه شبه عمد نه خطا آن راننده هيچ بدهكار نيست چون اين راننده و اتومبيلشان مورد فعل‌اند نه مصدر فعل اما اگر راننده يا عمداً يا شبه عمد يا خَطأ اراده كرد اين راه را با اين سرعت برود در حالي كه نبايد مي‌رفت و در معرض رفت و آمد عابران و امثال عابران بود اين مي‌خواست به راه خود ادامه بدهد ولي به ديگري برخورد كرد و زد اين فعل به اين فاعل اسناد دارد وقتي فعل به فاعل اسناد داده شد آن وقت كارشناس بايد مشخص كند كه عمد بود يا شبه عمد يا خطا فتحصل اگر فعل منقطع الارتباط بود از شخص اين شخص مي‌شود مورد فعل نه مصدر فعل اينجا نه عمد است نه شبه عمد نه خطا و هيچ بدهكار نيست اما اگر فعل به فاعل اسناد داده شد كارشناس بايد مشخص كند كه به كدام نحو از انحاء سه‌گانه اسناد دارد اين مي‌شود خطا پس در جايي كه شخص مصدر فعل است احد انحاء ثلاثه مطرح است آنجا كه مورد فعل است نه عمد است نه شبه عمد نه خطا اين مال خطا كه أخطأ از اين خَطَأ مشتق است نه از اين خِطْأً اما آنجا كه نه اصلاً قصد كار خلاف دارد اين را مي‌گويند خِطْأً و خاطئ بودن از اين مشتق است لذا بين خاطئ و مخطي گفتند فرق است البته همان طوري كه در اول اشاره شد گاهي ممكن است اين فرق را رعايت نكنند و اما از نظر فقه اللغه‌اي بين خَطأ و خِطْاً فرق است اولاً و بين خاطئ و مخطئ فرق است ثانياً در اينجا فرمود قتل فرزند خِطْأً كبير است همين خِطْأً باعث شده است كه در مواردي از كساني كه گرفتار چنين خِطْأً كبيرند به عنوان خاطئ ياد بشود در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» آيهٴ 97 به اين صورت آمده است ﴿ قَالُوا يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ﴾ اعتراف كردند بعد طلب مغفرت مي‌كنند و اين خاطئ از همان خِطْأً است كه در اينجا آمده خِطْأً كبير است چه اينكه درباره جريان فرعون هم به اين صورت آمده است كه كار فرعون خِطْأً بود اينها خاطئ بودند آيه هشت سورهٴ مباركهٴ «قصص» اين است كه ﴿ إِنَّ فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا كَانُوا خَاطِئِينَ﴾ اين خاطئ از آن خَطَأ نيست از اين خِطْأً است كه معصيت كبيره است با تعمد هم سازگار است مشابه اين هم در موارد ديگر خِطْأً به كار رفته چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» در برابر خِطْأً «خَطأ» را كه قابل بخشش است ذكر كرد و أخطأ كه از خَطَأ مشتق است او را آنجا به كار برد آيهٴ پنج سورهٴ مباركهٴ «احزاب» اين است ﴿ وَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ فِيَما أَخْطَأْتُم بِهِ وَلكِن مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُكُمْ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً﴾ فتحصل كه بين خِطْأً و خَطأ فرق است بين خاطئ و مخطئ فرق است احياناً ممكن است اين فرق رعايت نشود و احدهما به جاي ديگري استعمال بشود ولي فرمود «كان» قتلشان خِطْأً كبير است يك وقت است يك كسي اراده بد دارد ولي كارش كار خوب است يعني قبح فاعلي دارد با حسن فعلي اين خواست يك مؤمني را از پا در بياورد اتفاقاً تيرش به يك منافق خورد فعلش حسن است فاعل قبيح است اين شخص براساس اراده بدي كه داشت مواخذه مي‌شود ولي براساس كار خوبي كه اتفاق افتاد پاداش نمي‌گيرد بر اساس «انما الاعمال بالنيات»[8] بر اساس «يحشر الناس علي نياتهم»[9] و مانند آن به اين شخص پاداش معنوي نخواهند داد خب.

پرسش: ...

پاسخ: فرق نمي‌كند مورد قبول ما شيعه‌هاست اين‌‌چنين نيست كه اينها مستحضريد كه عدالت شرط نيست وثاقت شرط است لذا در جريان سماعه و امثال سماعه رواياتشان كاملا مقبول است با اينكه اينها شيعه اماميه و دوازده امامي نيستند اينكه مي‌گويند موثقه سماعه موثقه سماعه سرّش همين است فطحي‌‌ها اين‌‌چنين هستند اگر يك كسي موثق بود روايت او و نقل او حجت است اگر ما خواستيم به كسي اقتدا كنيم گفتند عدالت شرط است اما اگر خواستيم گزارش كسي را قبول كنيم وثاقت كافي است وثاقت در شيعه و سني هست حالا در عدالت مشكلي است البته از سماعه و امثال سماعه كه رواياتشان مقبول است با اينكه بخشي از اينها فطحي‌اند سرّش همين است كه بر اساس «خذوا ما رووا و دعوا ما رأوا» [10]اينها چون موثق‌اند و غير امامي‌اند رأيشان معتبر نيست ولي روايتشان معتبر است البته از اين جهت بايد بررسي كرد كه در اين كار ثقه هستند يا نيستند خب فرمود: ﴿ إِنَّ قَتْلَهُمْ كَانَ خِطْئاً كَبِيراً﴾ بعد يكي از حكمتهايي كه ذات اقدس الهي آنها را اينجا مبسوطاً ذكر مي‌كند بعد در هنگام جمع بندي در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيه 39 مي‌فرمايد ﴿ ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ﴾ اين است فرمود: ﴿ وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً﴾ فرمود نزديك اين كار نشويد عمل وقتي خيلي قبيح باشد خيلي منشأ خطر باشد مي‌گويند نزديك نشويد اگر نه يك خطر عادي داشته باشد مي‌گويند اين كار را انجام ندهيد فرمود نزديك اين كار نشويد براي اينكه اين جزء كارهاي فحشا و قبيح و زشت است يك، راه بدي هم هست راه بد يعني پايانش سقوط است ديگر.

پرسش: آمدن زنا در كنار قتل مي‌شود فهميد كه گناه زنا ...

پاسخ: خيلي مهم است در جريان سورهٴ مباركهٴ «انعام» كه بحثش قبلاً گذشت آنجا هم همين كار شده است آيه 151 سورهٴ مباركهٴ «انعام» همين طور بود فرمود: ﴿ وَلاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُم مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلاَ تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ﴾ سرّش همين است كه اين فحشا مثل قتل نفس است از بعضي از جهات ممكن است از او زشت‌تر باشد مسئله فحشا را قرآن در رديف توحيد ذكر كرد در رديف قتل نفس ذكر كرد و مانند آن بعد هم فرمود اين عفاف حكمت است و اين زنا بر خلاف حكمت است برهاني هم كه ذكر كرد فرمود اين فحشاست و راه بدي هم هست سرّش اين است كه مهم‌ترين كاري كه انبيا كردند (عليهم الصلاة و عليهم السلام) ضمن مسئله توحيد از يك سو معرفي جهان از آغاز تا انجام از سوي ديگر مهم‌ترين كار انبيا اين است كه انسان را به انسان معرفي كردند كه انسان چيست با چه كسي مربوط است در چه حد بايد باشد از كجا آمده و به كجا مي‌رود به وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) عرض كردند چرا اين‌قدر خدا را دوست داري گفت اين راه فرشته‌ها را براي من انتخاب كرده يك برنامه‌اي براي ملائكه و انبيا قائل شده همان برنامه را به من داده من چرا او را دوست نداشته باشم اين در نهج‌البلاغه در اين تمام نهج‌البلاغه كه سعي آن بزرگوار و آن محقق مشكور باشد چون همه كلمات نوراني حضرت مفيد است اختصاصي به نهج‌البلاغه معروف ندارد نهج‌البلاغه كه سيد رضي(رضوان الله عليه) جمع آوري كرده مستحضريد كه كتاب حديث نيست لذا از هر خطبه نوراني آن حضرت او پنج شش جمله آهنگين كه فصاحتش بيشتر بلاغتش بيشتر لغت و ادبياتش شفاف‌تر است آنها را انتخاب كرده نقل كرده ولي از نظر اينكه كلام معصوم نوراني است خب فرق ندارد چه آهنگين باشد چه نباشد اين تمام نهج‌البلاغه كه آن بزرگوار سعي بليغش مشكور باشد همه فرمايشات نوراني حضرت امير را جمع كرده و براي همه شما آقايان لااقل مباحثه يكي دو صفحه در روز لازم است يعني پايان سال يك دور نهج‌البلاغه بايد در دست شما باشد ديگر نگوييد حالا كتابي است عميق و مشكل اين كتاب را آدم مطالعه مي‌كند ولو با ترجمه بعد هم در يك دفترچه مشخصي آن موضوعات را مراجعه مي‌كنيد كه هر وقت خواستيد تحقيق كنيد متوجه مي‌شويد كه در كدام خطبه در كدام نامه در كدام حكمت اين فرمايش را حضرت فرموده بعد مي‌رويد روي آن پژوهش مي‌كنيد ولي اصلش يك طلبه شيعي حتماً بايد يك دور نهج‌البلاغه در دستش باشد كه هر جا خواست مراجعه كند ببيند كه حضرت چه فرمود اين دو تا هم بحث انتخاب مي‌كنيد روزي دو صفحه يك صفحه با هم مباحثه مي‌كنيد ولو در حد ترجمه مثل خواندن قرآن واقعاً اينها معادل با قرآن‌اند «إنّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي»[11] اين ‌طور نيست كه حالا فرمايش اينها در حد يك امر عادي باشد و اينها تالي تلوآن است نور است مفيد است حكمت است وجود مبارك حضرت امير در همين بخش پاياني تمام نهج‌البلاغه آمده است كه خب من چرا خدا را دوست نداشته باشم براي اينكه او راه ملائكه را به من نشان داد من اگر بخواهم فرشته بشوم مي‌توانم راه انبيا را به من نشان داد راه اوليا را به من نشان داد منا به من معرفي كرد حالا بنگريد ببينيد غرب در چه آلودگي به سر مي‌برد و اسلام انسان را به كجا برده همين جريان حرمت زنا و وجوب عفاف و حجاب كه در اينجا به عنوان حكمت الهي معرفي شده است نه تنها آن زنا به عنوان اينكه فحشا و ساء سبيل است ذكر شده بلكه عفت حكمت است ﴿ ذلِكَ مِمَّا أَوْحَي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ[12] يعني اين حكمتي نيست كه خود حوزه و دانشگاه بتواند سر در بياورد اين حكمت را ذات اقدس الهي بايد بيان كند بيان ذلك اين است كه انسان بايد بماند چون انسان را نيافريدند كه منقطع الاخر بشود صفوراً يك آدم و حوايي خلق بشوند و بعد منقرض بشوند اين نسل بايد بماند ماندن انسانيت انسان مثل فرشته‌ها نيست كه آنها باقي بالشخص باشند فرشته نمي‌ميرد مگر اينكه ذات اقدس الهي در آن نشئه آخر با اينها يك حساب خاصي داشته باشد اينها مرگ بردار نيستند اگر مرگ بردار نيستند نيازي به نكاح ندارند نيازي به زاد و ولد ندارند نيازي به القاء نسل ندارند ولي انسان اين‌‌چنين نيست انسان بايد بماند خب پس انسان از اين جهت مثل فرشته نيست كه قائم بالشخص باشد انسان محفوظ بالنوع است از اين جهت كه محفوظ بالنوع است محتاج به نسل است در اين جهت يك صبغه حيواني دارد حيوانات هم بالأخره بايد بمانند يعني اين گوسفندها بايد بمانند يا نمانند گاوها بايد بمانند يا نمانند اين دامها بايد بمانند يا نمانند اگر دام بايد بماند بايد ازدواج كند انسان هم اگر بخواهد بماند بايد ازدواج كند اما انسان آن صبغه ملكوتي كه دارد بايد فرشته بشود انسان مثل يك دام نيست كه نسل گوسفندها هم محفوظ است نسل انسان هم محفوظ است ملائكه هم به شخصه محفوظ‌اند انسان بخواهد بماند يعني جامعه انساني بماند مثل مَلك بماند يا مثل دام آنكه انسان را برده در آزمايشگاه موش مقام شامخ طبابت را پايين آورده به حد بيطار رسانده هر چه كه آزمايشگاه موش مي‌دهد اينجا جواب مي‌دهد اين خيلي بين انسان و موش فرق نمي‌گذارد چه حلال چه حرام هر آزمايشي كه در آزمايشگاه موش پاسخ گرفته درباره انسان هم همان معامله را مي‌كند حالا اين مال از راه ربا بود از راه حرام بود از راه غصبي بود با مشروب بود با الكل بود اينها براي او فرقي نمي‌كند كه اين مقام شامخ طبابت را پايين آوردن است اين انسانيت را به حد دام رساندن است مشترك بين دام و انسان درست كردن است و مانند آن تمام بحثهاي انبيا اين است كه انسان كه مي‌خواهد بماند اين نوع كه مي‌خواهد محفوظ باشد مثل فرشته ماندني است يا مثل دام تمام فرق اين است ذات مقدس پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود ما مي‌خواهيم انسان را نگه بداريم آن طوري كه فرشته مي‌ماند نه آن طوري كه دام مي‌ماند فرمود: «النكاح سنتي»[13]، «فمن تزوج فقد احرز نصف دينه»[14] اين را از منظر ملكوت دارد به اين ازدواج نگاه مي‌كند اين چه كار دارد به ارضاي غريزه و جمع شدن نر و ماده فرمود پنجاه درصد دين با تشكيل خانواده حل است خب اين نگاه كجا آن نگاه اجتماع نر و ماده كجا اينكه شما مي‌بينيد غرب الآن به اين صورت افتاده است نه مهري در او هست نه عاطفه در او هست نه انسانيتي در او هست يك دام متمدني است يك باغ وحش منظمي است اين براي آن است كه اينها اين اصول را رعايت نكردند شما الآن بررسي مي‌كنيد براي شما اين امر تعجب برانگيز است و شگفت آور يك ملتي شصت سال آواره است در آن اردوگاه به دنيا مي‌آيد در اردوگاه زندگي مي‌كند در همان اردوگاه مي‌ميرد از وطنش اين را دور كردند حالا اين چهار تا سنگ دستش است دارد از خودش دفاع مي‌كند مي‌گويند اين تروريست است قضيه فلسطين اين است ديگر اينها مي‌گويند ما اينجا بوديم شما آمديد ما كه از جاي ديگر نيامديم كه آن قبلاً هم به عرضتان رسيد اينها كه مسلمانند كه از جاي ديگر نيامدند اينها آبائشان مسيحي بودند يهودي بودند بعد وقتي اسلام وارد اين منطقه شد اينها اسلام را پذيرفتند براي همين سرزمين‌اند مثل اينكه ما پدرانمان زرتشت بود وقتي اسلام آمد ما قبول كرديم ما كه از جاي ديگر نيامديم ايران كه نمي‌شود چون مسلمانيم ما را از ايران بيرون كنند كه بگويند اينجا جاي زرتشتيهاست خب ما هم آبائمان زرتشتي بود ما هم ايراني بوديم ما هم ايراني هستيم منتها ما اسلام را قبول كرديم در اين سرزمين‌ايم اينها كه از جاي ديگر نيامدند كه خب اينها با سنگ دارند از خودشان دفاع مي‌كنند مي‌گويند اينها تروريست‌اند چه طور مي‌شود يك جامعه‌اي شصت سال اين ‌طور ظلم را ببيند و براي يك عده واقعاً جا افتاده كه اينها تروريست‌اند و حالي‌شان نمي‌شود سرّش اين است كه اينها واقعاً مثل دام دارند زندگي مي‌كنند ازدواجشان را بنگريد ببينيد چيست و اينكه ما مي‌بينيد اين روايات را ما مي‌بوسيم براي اينكه اينها واقعاً ما را آدم كردند وجود مبارك پيغمبر فرمود كه ما نمي‌خواهيم نر و ماده با هم جمع بشوند كه ما مي‌گوييم «النكاح سنتي فمن رغب عن سنتي فليس مني»[15] مي‌گوييم «من تزوج فقد احرز نصف دينه»[16] اينها دو تايي جمع مي‌شوند نصف دين را اين حفظ مي‌كند نصف دين را او حفظ مي‌كند اين خانواده بشود محفوظ آنها شركت سهامي دارند يعني نصف حقوق را زن مي‌دهد نصف حقوق را مرد مي‌دهد تا شكمشان تأمين بشود الآن ازدواج در غرب همين شركت سهامي است ديگر مي‌گويند ما دو تايي با هم كار مي‌كنيم زندگيمان تأمين مي‌كنيم اين كجا آن كجا ما فقيهان زيادي ديديم همه ما بالأخره قرآن را مي‌بوسيم اما حالا كتاب حديث را كسي ببوسد و روي سر بگذارد ممكن است ديگران اين كار را كرده باشند ما فقط از سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي ديديم ايشان وقتي اين كتاب حديث را تدريس مي‌كردند اين كتاب حديث را مي‌بوسيدند روي چشم مي‌گذاشتند ... گفت اينها ما را آدم كردند بالأخره همين حرفهاي قرآني است به وسيله روايات به ما رسيده ديگر فرمود شما يك شركت سهامي داريد نصف حقوق را زن مي‌گيرد نصف حقوق را مرد مي‌گيرد مي‌خواهيد زندگيتان را تأمين كنيد مسكن و شكم و لا غير خب مگر حيوان در آشيانه سازي غير از اين است شما ببينيد آن كسي كه از طرف آفريدگار ما آمده از منظر ملكوت دارد به اين ازدواج نگاه مي‌كند كه ما هم مثل فرشته‌ها بمانيم نه مثل گوسفندها فرمود: «من تزوج فقد احرز نصف دينه» اين هم نصف دينش را حفظ مي‌كند آن زن هم نصف دينش را حفظ مي‌كند صد در صد در محيط خانواده اين دين مي‌شود محفوظ اما وقتي غرب مي‌رويد مي‌گويد نصف هزينه را من مي‌دهم نصف هزينه را شما مي‌دهيد كل مسكن و كرايه رفت و آمد و وسيله نقليه و وضع شكم و لباس تأمين مي‌شود اين كجا آن كجا فرمود اين حكمت است ما كه نمي‌خواهيم شما مثل دام بمانيد اين بيان نوراني حضرت امير فرمود كه خدا مي‌خواهد من مثل فرشته بشوم چرا دوست نداشته باشم او را فتحصل كه ازدواج براي بقاي نسل است كه اگر ازدواج نباشد نسل منقرض مي‌شود اما نه نسل طبيعي كه در دامهاست بقاي فراطبيعي كه در فرشته‌هاست ما مي‌خواهيم بمانيم آن طوري كه فرشته مي‌ماند لذا «العلماء باقون ما بقي الدهر»[17] بقيه هم همين طورند زنده‌اند اين نسل زنده است فرمود: «اغزوا تورثوا أبناءكم مجدا»[18] اينها با مجد و كرم زنده‌اند فرمود اين كار را نكنيد پس اين غريزه براي آن نيست كه انسان آن را براي بيراه صرف بكند اين حكمت است تشكيل خانواده داشتن همسر داشتن فرزند اين حكمت است بخواهيد اين سرمايه را بيجا مصرف كنيد اين فحشاست و بيراهه رفتن است ﴿ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً﴾ اين راه بدي است مطلب مهم آن است كه فرمود شما بايد بمانيد يك، نسلتان بايد بماند دو، هر دو زحمت دارد سه، من مزد زحمت شما را هم به شما مي‌دهم چهار، براي اينكه خسته مي‌شويد انسان كه مثل دام نيست كه غذاي او در سفره طبيعت مثل علف آماده باشد كه هم تهيه مواد اولي دشوار است هم ساختنش و پرداختنش و طبخش دشوار است فرمود اين كارها را كه مي‌كنيد مزدي كه من به تو مي‌دهم لذت خوردن است اين را حكيم از اين حكمت استخراج كرده فرمود اين لذت غذا خوردي مزد آن باربري است انسان اگر از خوردن لذت نبرد كه به دنبال طبخ غذا نمي‌رود اين بيچاره خيال مي‌كند غذا مي‌خورد براي اينكه لذت ببرد در حالي كه حكمت مي‌گويد يك لذت مختصري در فضاي دهان به تو دادند مزد اين كارگري است مگر نمي‌خواهيد بمانيد اگر مي‌خواهيد بمانيد بايد غذا بخوريد تهيه غذا هم كار سختي است ديگر مزدش همين لذتي است كه مي‌بريد از ديدنش از بويش از ساير جهات لذت ببريم مهم‌ترين لذتش هم براي لذت ذائقه است اما اين‌قدر نخور كه به اين دستگاه گوارش آسيب برساني اين همين كه در فضاي ذائقه است لذيذ است وگرنه بالا بيايد بدبوست پايين برود هم بدبوست اين‌قدر نخور اينكه دين دستور داد وقتي كه احتياجي به غذا نداريد كنار سفره نرويد يك لقمه مانده سير بشويد بلند شويد نگذاريد اين شكم پر بشود هيچ آدم پر شكمي عالم و ملا نخواهد شد «لا تجتمع الفطنة والبطنة»[19] آدم بطين پرخور كه هميشه سير مي‌شود اين ممكن نيست كه ملا بشود اين بيان نوراني حضرت امير است فطانت با بطانت جمع نمي‌شود آدمي كه هميشه شكمش سير است اين خوش فهم در نمي‌آيد كه خب اينها را به ما گفتند فرمود مگر چقدر بايد بخوري اكثر بيماريها مال دستگاه گوارش است ديگر حالا تصادف و علل و عوامل ديگر هم هست ولي هشتاد درصد بيماري مال پرخوري و بد خوري است فرمود آن مقداري كه لازم است بخور بقيه را نخور براي اينكه اين براي اينكه بماني بايد غذا بخوري اين براي اين تشكيل فرزند اولاد تشكيل خانواده كار دشواري است يك لذتي در وقاع گذاشتند اين مزد آن باروري و كارگري است اين خيال كرده كه نكاح براي همان لذت است اين كجا و آن كجا حالا معلوم شد چگونه اينها حكمت است فرمود شما بايد بمانيد مثل فرشته بمان اين لذت وقاع براي اين است كه مزد باروري است يك تحمل بكني بعد آن عاطفه آن مهر در عمودين هست انسان واجب است كه عمودين خود را حفظ بكند و عمودين واجب النفقه او هستند آباء و اجداد و جدّات و كذا اولاد و احواد و اسواد و كذا و كذا اين عمودين را بايد حفظ بكند اين اصول خانوادگي بايد محفوظ بماند شما الآن مي‌بينيد غرب گرفتار قطع نسل شده است كشور آنها كشور جوان نيست جايزه قرار مي‌دهند مي‌گويند هر كس بچه بياورد ما اين‌قدر به او مي‌دهيم اين مكتب كجا آن مكتب كه بچه قرة العين است آن كجا بچه ثمره فؤاد است محبوب دلهاست همين بچه كه محبوب دلهاست حاضر نيست كه پدر و مادر را به خانه سالمندان بفرستد اينها چون براي گرفتن جايزه بچه‌دار مي‌شوند خب اين را مي‌برند به مهد كودك آن روز به عرضتان رسيد از اين طرف مهد كودك ساخته شد از آن طرف خانه سالمندان اصول خانوادگي هم قطع شد.

پرسش ...

پاسخ:

خب اگر ما رعايت نكنيم دستوراتمان را ـ معاذ الله ـ همين‌طور مي‌شود ديگر اينها فرمودند كه ﴿ اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ[20] الآن شما تعجب نكنيد جريان فلسطيني‌ها را يك عده مي‌گويند تروريست براي اينكه اينها اصلاً مجاري ادراكش ﴿ خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ وَعَلَي سَمْعِهِمْ وَعَلَي أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ[21] بسته شد بنابراين اولاد را يك طور حفظ نسل را يك طور ديگر قرآن مي‌گويد حكمت است فرمود آنچه كه عنصر محوري خانواده را تشكيل مي‌دهد اين است كه ﴿خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجًا لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً[22] مسئله جهيزيه مهم نيست مسئله مهريه مهم نيست عمده محبت است و رحمت دوستي اگر عاقلانه باشد زندگي هر چه بالاتر آمد اساس خانواده محكم‌تر مي‌شود دوستي اگر بر اساس غريزه باشد سن هر چه بالاتر آمد افت مي‌كند و اين افت ارتباط آفتي براي خانواده است ﴿وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾ فرمود زنا يك لذت كاذبه دارد ﴿ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَمَقْتاً وَسَاءَ سَبِيلاً﴾ بيراهه رفتن است نسبت به كسي كه آزاد باشد زن حره به اصطلاح تعبير به زناست نسبت به كنيزان قرآن تعبير به بغاء مي‌كند بغاة همين زانيان‌اند منتها حالا ممكن است يكي در جاي ديگري هم به كار برود هر كدام از اينها ولي اصطلاح قرآن كريم درباره زنهاي آزاد همين فحشاست زناست درباره كنيزان تعبير به بغاء است كه فرمود: ﴿وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَي الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّنًا﴾ آيه 33 سورهٴ مباركهٴ «نور» اين است ﴿ وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِي آتَاكُمْ وَلاَ تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَي الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً﴾ حالا اين از نظر فقه اللغه‌اي است كه اگر كنيز آلوده بشود مي‌گويند بغاء كرده و اگر حرّه آلوده بشود مي‌گويند زنا كرده اين مسئله زنا در جاهليت يك ننگ رايج بود و يك فحشاي رايج بود ننگ هم نمي‌دانستند ذات اقدس الهي به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اين زنهايي كه مي‌آيند بيعت مي‌كنند بايد يكي از مواد تعهدشان اين باشد كه تن به اين آلودگي ندهند در سورهٴ مباركهٴ «ممتحنه» وقتي كه آيه دوازده شرايط تعهد زنهاي با ايمان را ذكر مي‌كند مي‌فرمايد ﴿ يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَي أَن لاَ يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئاً وَلاَ يَسْرِقْنَ وَلاَ يَزْنِينَ وَلاَ يَقْتُلْنَ أَوْلاَدَهُنَّ﴾ آنجا هم قتل اولاد جزء گناهان رايج جاهليت بود زنا هم جزء گناهان رايج جاهليت بود فرمود اينها بايد در متن اين قرارداد بيايد فرمود اينها حكمت است اين عفت حكمت است و جامعه را اينها حفظ مي‌كنند بنابراين نه اينكه زن و مرد با هم جمع بشوند براي اينكه دو تايي بتوانند هزينه مسكن و پوشاك و خوراك را فراهم بكنند اينكه مي‌بينيد در دوران سالمندي يك قلاده سگ يا گربه به همراه دارند براي اينكه نمي‌دانند كه اين عاطفه را با چه بايد تأمين بكنند به جاي نوه يك دانه سگ همراهشان است يك دانه گربه همراهشان است

پرسش: ...

پاسخ: چرا ديگر با مردها هم همچنين است در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» هم وضع همين مردها را ذكر كرده بندگان خدا را اين‌‌چنين گفته آنها هم تعهدات كذا و كذايي را سپرده‌اند منتها در جريان مردها و زنها مشكل اساسي اين است كه در همان سورهٴ مباركهٴ «مائده» يا سورهٴ مباركهٴ «نور» اينها فرق گذاشتند در جريان سرقت غالباً از طرف مردهاست چون كاري است جرأت بيشتري مي‌خواهد جربزه بيشتري مي‌خواهد جسارت بيشتري مي‌خواهد يك شجاعت بيشتري مي‌خواهد يك نترسي بيشتري مي‌خواهد آنجا اسم مرد را اول مي‌برند ﴿السّارِقُ وَ السّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُما[23] اما در جريان زنا چون جاذبه از آن طرف است از آن طرف معمولاً شروع مي‌شود فرمود: ﴿الزّانِيَةُ وَ الزّاني فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ[24] سرقت قسمت مهم از مرد شروع مي‌شود زن پيروي مي‌كند آن فحشا قسمت مهم از آن طرف شروع مي‌شود مرد را به دنبال خودشان مي‌كشند اين تفاوت جنسيت هست البته ولي هر دو كار يكسان است فرق نمي‌كند خب در اين قسمت فرمود كه ﴿ وَلاَ تَقْرَبُوا الزِّنَي﴾ نزديك نشويد ﴿ إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلاً﴾ راه بدي است اما اينكه گاهي سؤال مي‌شود اگر روزي خداي سبحان نامتناهي است با اينكه جهان طبيعت محدود است ما كجا بتوانيم بفهميم كه روزي خدا نامتناهي است مخزن الهي كه مجردات در آنجا هستند كه خب اين نامتناهي است اما اين رزق ظاهري به اراده الهي وابسته است يك انباردار بر اساس باغ و مزرعه خودش نظر مي‌دهد ولي ذات اقدس الهي بر اساس اراده نظر مي‌دهد هر چه او اراده بكند حاصل مي‌شود اگر ارزاق به اراده الهي وابسته است قهراً مي‌شود نامتناهي وگرنه انبار فيزيكي در آنجا نيست ما بگوييم اين انبار متناهي است كه مطلب مهمّي را كه ذات اقدس الهي اين را به عنوان حكمت ذكر كرده است فرمود ناموس زن يك امانت الهي است بعضي از امانتهاست كه مشترك است بعضي از امانتهاست كه فقط مخصوص ذات اقدس الهي است قتل، غصب يعني حرمت احترام به شخص مؤمن اين جزء حقوق الهي است و مشترك هم هست خداي سبحان انسان را هم در اينجا ذي حق كرده است و هيچ كسي حق ندارد كه خودش را بكشد براي اينكه اين نفس ما جان ما و اين حيات ما به عنوان امانت به ما داده شد تمليك نكردند كه ما بگوييم «الناس مسلطون علي اموالهم»[25] و علي انفسهم يعني هر شخص بتواند به جان خودش ضرر برساند هر شخص بتواند خودش را انتهار بكند بكشد دست به خودكشي بزند اين‌‌چنين نيست اين «انفسهم» در برابر همين شئون عادي است اين جان و اين حياتي كه خداي سبحان به ما داد اين امانت است ما نمي‌توانيم اين امانت را از بين ببريم ولي اگر كسي اين امانت را از ما گرفت عضوي از اعضاي ما را از بين برد چشم را يا گوش را يا اصل حيات را برد اگر عضو را برد كه خود ما مادامي كه زنده‌ايم مي‌توانيم عفو كنيم اگر اصل حيات را برد كه ولي دم مي‌تواند عفو كند اين يك امانتي است كه ذات اقدس الهي حق عفو را به امين داده است اما جريان ناموس جريان عِرض زن اين يك امانت محضه است اين‌‌چنين نيست كه حالا اگر كسي زن راضي شد يا مرد شوهر راضي شد يا اعضاي خانواده راضي شدند اين شخصي كه آمده هتك عِرض كرده اين معفو باشد اين زن آمده گفته به من تجاوز به عنف شده من حالا از پرونده صرفنظر كردم اين به درد غرب مي‌خورد كه اين را مثل مال مي‌داند اما به درد محكمه اسلام كه نمي‌خورد كه اين ناموس زن كه مال زن نيست بگويد من بخشيدم كه اگر كسي تجاوز به عنف كرده حكمش اعدام است حالا اگر همه اعضاي خانواده او بيايند بگويند ما بخشيديم آخر مال آنها نيست اگر كسي بخواهد مثل فرشته بشود بايد راهش را مواظب باشد اين مثل مال نيست يا حتي مثل خون نيست لذا ممكن است زن پيغمبر كافر باشد مثل اينكه زن نوح كافره بود زن لوط كافره بود اين ننگ نيست اما ممكن نيست زن پيغمبر آلوده دامن باشد در سورهٴ مباركهٴ «نور» در جريان افك نسبت به آن زن با اينكه بالأخره آن زن در برابر حضرت امير آن كارهاي جمل و اينها را راه اندازي كرد ذات اقدس الهي در كمال قدرت و شهامت از آن زن دفاع كرده كه اين حرف اين‌‌چنين نيست اين افك است اين افك عظيم است چرا شما ساكت شديد تهمت را شنيديد حرف نزديد اين افك عظيم است اين بهتان عظيم است اين نمي‌شود همين منافقان كه نتوانستند پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ترور كنند دست به آن بي عفتي زدند كه به امور خانوادگي او اهانتي وارد كنند همين منافقين اينها هيچ چيزي را شرم نداشتند اما خداي سبحان در در سورهٴ مباركهٴ «نور» كاملا از اين موضوع دفاع كرده كه اين يك امر عادي نيست اين كفر نيست كه حالا ما تحمل بكنيم در سورهٴ مباركهٴ «نور» آيه 14 و 15 به بعد اين است ﴿إِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِكُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِكُمْ ما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَيِّنًا وَ هُوَ عِنْدَ اللّهِ عَظيمٌ ٭ وَ لَوْ لا إِذْ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما يَكُونُ لَنا أَنْ نَتَكَلَّمَ بِهذا سُبْحانَكَ هذا بُهْتانٌ عَظيمٌ﴾ چرا اين حرفها را نزدي چرا نگفتيد اين بهتان عظيم است مگر مي‌شود زن پيغمبر آلوده بشود بله كافر است كفر ننگ نيست اين لوط بود كه زنش كافره بود آن نوح بود كه زنش كافره بود مي‌رود جهنم اما آلوده دامن بودن ننگ است و اين به حرم نبوت آسيب مي‌رساند ﴿هذا بُهْتانٌ عَظيمٌ ٭ يَعِظُكُمُ اللّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِهِ أَبَدًا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ ٭ وَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ اْلآياتِ وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ ٭ إِنَّ الَّذينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشيعَ الْفاحِشَةُ فِي الَّذينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَليمٌ فِي الدُّنْيا وَ اْلآخِرَةِ وَ اللّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ﴾ چندين آيه است درباره همين موضوع بنابراين مسئله ناموس امانت الهي است يك، و هيچ حق گذشت در آن نيست دو، از اينجا معلوم مي‌شود كه عفت حكمت جامعه است سه، و انسان بخواهد بماند تا عفيفانه و حكيمانه ازدواج نكند مثل فرشته ماندني نيست مثل دام ماندني است بله نسل اين بشر هم محفوظ است و نسل آن دام هم محفوظ است.

اعاذنا الله من شرور انفسنا و سيئات اعمالنا

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 129.

[2]  . سورهٴ اسراء، آيهٴ 39.

[3]  . سورهٴ تكوير، آيات 8 ـ 9.

[4]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 140.

[5]  . سورهٴ انعام، آيهٴ 151.

[6]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 49.

[7]  . سورهٴ نساء، آيهٴ 93.

[8]  . وسائل الشيعه، ج 1، ص 48.

[9]  . وسائل الشيعه، ج 1، ص 48.

[10]  . من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 542.

[11]  . مستدرك الوسائل، ج 11، ص 3

[12]  . سورهٴ اسراء، آيهٴ 39.

[13]  . بحار الانوار، ج 100، ص 220.

[14]  . بحارالانوار، ج 100، ص 219.

[15]  . بحارالانوار، ج 100، ص 220.

[16]  . بحارالانوار، ج 100، ص 219.

[17]  . نهج‌البلاغه، حكمت 147.

[18]  . الكافي، ج 5، ص 8.

[19]  . غرر الحكم، ص 360.

[20]  . سورهٴ انفال، آيهٴ 24.

[21]  . سورهٴ بقره، آيهٴ 7.

[22]  . سورهٴ روم، آيهٴ 21.

[23]  . سورهٴ مائده، آيهٴ 38.

[24]  . سورهٴ نور، آيهٴ 2.

[25]  . عوالي اللئالي، ج 1، ص 222.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق