اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبيرًا بَصيرًا ﴿30﴾ وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبيرًا﴿31﴾
بعد از اينكه وظيفه اولاد را نسبت به پدر و مادر مقرر فرمود وظيفه پدر و مادر را نسبت به اولاد هم تبيين ميكند مهمترين مشكل در جاهليت اين بود كه پدر و مادر نه تنها به تربيت فرزند همتي نداشتند بلكه احياناً آنها را ميكشتند كشتن فرزند در جاهليت براساس جهات فراواني بود براي اينكه جزء مشكلترين امر خانوادگي بود از يك سو و خود قتل هم جزء معاصي بزرگ الهي است از سوي ديگر اينها را تحت دو عنوان ذكر فرمود يك عنوان قتل نفس است چه فرزند چه غير فرزند يك عنوان قتل فرزند است و اينها را هم جزء حكمت ناميد يعني اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «اسراء» در تبيين حكمت الهي است اگر خداي سبحان قرآن را كتاب حكمت معرفي كرد و اگر فرمود: ﴿يُؤْتِي الْحِكْمَةَ مَنْ يَشاءُ وَ مَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثيرًا﴾[1] و اگر فرمود وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) معلم كتاب و حكمت است ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ﴾[2] نمونههايي از حكمت را در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «اسراء» بيان ميكند از توحيد شروع كرده و عدل و رعايت مسائل خانوادگي و رعايت عفاف و مانند آن بعد ميفرمايد ﴿ذلِكَ مِمّا أَوْحي إِلَيْكَ رَبُّكَ مِنَ الْحِكْمَةِ﴾[3] اين حكمتي كه ما به شما آموختيم اين است هم نظري است هم عملي براي اهميت قتل فرزند آن را جدا ذكر كرده وگرنه در آيات بعدي همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ﴾[4] اما مسئله قتل اولاد براي اهميتي كه دارد جداگانه ذكر فرمود فرمود در وظيفه پدر و مادر نسبت به فرزند اين است كه اينها را خوب تربيت كنند و مشكل جاهلي هم اين بود در جاهليت هم اين بود كه احياناً اينها را ميكشتند و منشأ قتل هم گاهي آن غيرت كاذبه جاهليت است گاهي آن قربت و تقرب و عبادت جاهلي جاهليت است گاهي هم مسائل اقتصادي است آن غيرت كاذب را در سورهٴ مباركهٴ «نحل» بيان فرمود كه بحثش قبلاً گذشت آيه 58 سورهٴ مباركهٴ «نحل» اين بود ﴿وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِاْلأُنْثي ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ ٭ يَتَواري مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلي هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ﴾ اين غيرت كاذبه بود كه ميگفتند ما در جنگها كشته ميشويم بچههاي ما به اسارت ميروند اگر پسر باشند بالأخره ميتوانند خودشان را اداره كنند اما اگر دختر باشند با غيرت ما سازگار نيست دختركُشي در جاهليت رسم بود و دختر داشتن ننگ بود اما اين نه براي همه مردم جاهلي و همه قبائل يك قبيله خاصي اين كار را ميكردند چون اگر همه اينها دست به كشتن دختر ميزدند نسل قطع ميشد اين طور نبود كه همه قبايل عرب اين كار را ميكردند منتها قبايل ديگر ناظر بي تفاوت بودند ميديدند كه احياناً بعضي افراد چنين كاري انجام ميدهند و نهي از منكر هم نميكردند و ميگفتند شايد برابر غيرت باشد اين يك غيرت كاذبه است كه در آيه 57 و 58 سورهٴ مباركهٴ «نحل» بحثاش مبسوطاً گذشت و در سورهٴ مباركهٴ «تكوير» كه فرمود: ﴿وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾[5] هم ناظر به همين است از اين دخترهايي كه اينها را در قبر ميگذاشتند زنده به گور ميكردند «وئد» دفن در زمين است و قبر پيش مردم جاهلي يكي از دامادهاي آنها بود ميگفتند كه اين قبر صهر ماست صهر صاد و هاي هوز و از قبور به «اصهار» ياد ميكردند يعني به دامادها ميگفتند يكي از دامادهاي ما همين قبر است خب اين ﴿إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ ٭ بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾ در سورهٴ «تكوير» و آيهٴ 57 و 58 سورهٴ مباركهٴ «نحل» كه ﴿أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ﴾ ﴿أَ يُمْسِكُهُ عَلي هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ﴾ كه بحثاش مبسوطاً گذشت راجع به دختركشي بود آن هم روي غيرت جاهلي اينجا هم يك پرانتزي باز بشود سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) در بخشهاي زنا در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» و مانند آن ميفرمايد رگههايي از جاهليت در كشورهاي اسلامي هم هست الآن اگر كسي بفهمد كه مثلاً پسرش تن به زنا داده است طوري نيست براي او اما اگر دخترش تن به زنا بدهد مثلاً حاضر است كه او را از بين ببرد و امثال ذلك در حالي كه از نظر فحشا هيچ فرقي نيست گناه هيچ فرقي نيست حكم كلامياش هيچ فرقي نيست حكم فقهياش هيچ فرقي نيست اما اينكه كسي حاضر نيست دخترش آلوده بشود ولي پسرش اگر آلوده شد عيب ندارد اين يك رگه جاهلي است در خيليها هم هست اينچنين نيست كه اگر كسي مسلمان بود عاقل بود صددرصد اسلامي فكر بكند اين كه به من برخورد به غيرت من برخورد بايد در هر دو جا بربخورد اگر حكم كلامي است كه عذاب قيامت است كه يكسان است اگر حكم فقهي است كه ﴿الزّانِيَةُ وَ الزّاني فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ﴾[6] فرقي بين پسر و دختر نيست اينچنين نيست كه اگر كسي مسلمان بود به حسب ظاهر اسلام آورد در تمام شئون واقعاً منقاد قرآن كريم باشد اين بايد خودش را بيازمايد خب يك بحث مربوط به آن است يك بحث مربوط به مسائل كشتن بچهها اعم از پسر و دختر اينچنين نيست كه جناب زمخشري در كشاف اين آيات محل بحث سورهٴ مباركهٴ «اسراء» را به دختركُشي متوجه كرد اين كاري به دختركُشي ندارد اين مربوط به فرزند است براي فرار از فقر شايد در صورت فرار از فقر دخترها را مقدم ميداشتند بر پسرها در كشتن ولي اين بحث جداي از آن بحث است اين مربوط به دخترداري و كشتن دختر نيست و فرزندكُشي است چون اينها معمولاً در بيابانها زندگي ميكردند ترسالي در آنجا بسيار كم بود خشكسالي آنجا زياد بود همهشان كه اهل غارت نبودند بالأخره قسمت مهم آنها دامدار و كشاورز بودند و از باران و نزولات آسماني استفاده ميكردند لذا آنجا قحطي و گراني و كميابي فراوان ديده ميشد هر وقت اينها احساس فقر ميكردن احياناً بعضي از اينها بچهها را ميكشتند اين ديگر اختصاصي به قبيله تميم و بني كذا و بني كذا ندارد نظير دختركُشي نيست كه يك قبيله خاص اين كار را ميكردند در جريان دختركُشي يك قبيلهاي به طور رسمي اين كار را ميكردند و ديگران هم كم و بيش داشتند اما مسئله كشتن فرزند براي پرهيز از فقر اين ديگر عمومي بود فرمود شما فرزندانتان را نكشيد براي ترس از فقر مبسوطاً بحثاش خواهد آمد قسم سوم فرزندكشي اينها مربوط به فقر نبود مربوط به غيرت نبود مربوط به تقرب و عبادت و امثال ذلك بود كه اين بحثاش در سورهٴ مباركهٴ «انعام» گذشت كه فرمود: ﴿قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾[7] اينها فرزندان را براي بتها قرباني ميكردند اين كشتن فرزند به عنوان قرباني براي بتها اين ديگر مربوط به فقر نيست اين يك سفاهت است در سورهٴ مباركهٴ انعام به هر دو بخشاش اشاره فرمود هم آنهايي كه روي ترس گرسنگي بچهها را ميكشتند اشاره كرد آن در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 151 به اين صورت بود ﴿قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْسانًا وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ﴾ كه اين مربوط به فقر است حالا املاق و فقر و اينها هم بحثاش خواهد آمد كه به چه مناسبت فقر را املاق ميگويند اما در همان سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 140 به اين صورت بود ﴿قَدْ خَسِرَ الَّذينَ قَتَلُوا أَوْلادَهُمْ سَفَهًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾ اين ظاهراً ناظر به قرباني كردن اولاد بود براي بتها اين مربوط به املاق و فقر و امثال ذلك نبود لذا قرآن در آن بخش از اينها به عنوان سفاهت و امثال ذلك ياد ميكردند پس قرآن كريم در يك بخش وظيفه فرزندها را نسبت به پدر و مادر بيان فرمود كه ﴿إِمّا يَبْلُغَنَّ عِنْدَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفِّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كَريمًا ٭ وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾[8] وظيفه پدر و مادر را درباره فرزندها هم ذكر فرمود منتها بحث مهمي كه در جاهليت مورد نياز بود همين سه فصل بود يا غيرت كاذبه بود يا قربت كاذبه بود يا خشيت كاذبه فرمود اين خشيت كاذبه اثر ندارد چون رازق خداست آن غيرت كاذبه اثر ندارد چون همه اينها مخلوقان الهياند و خدا تأمين ميكند آن قربت كاذبه هم اثر ندارد براي اينكه بتها كاري از آنها ساخته نيست تا از شما شفاعت كنند يا قرباني شما را قبول كنند اين است كه مسئله قتل اولاد را در يك فصل مستقل در كنار قتل نفس محترمه ذكر فرمود در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ 33 با اينكه بالصراحه دارد ﴿وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالْحَقِّ﴾ دو آيه قبلش كه الآن محور بحث است فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ﴾[9] اين هم يك فصل از بحث. بحث ديگر اين است كه ذات اقدس الهي چون مخزن نامتناهي دارد قدرت نامتناهي دارد اگر احياناً به كسي روزي فراوان داد بسط كرد اين كم نميآيد تا اينكه ﴿فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا﴾[10] بشود بشر است كه قدرت او محدود است لذا خدا فرمود كه ﴿لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ﴾ ﴿لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلي عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ﴾[11] اگر خداي سبحان به بعضيها مال فراوان هم بدهد او محذوري ندارد تمام نميشود لكن مال فراوان براي همه فسادآور است كه ﴿لَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِي اْلأَرْضِ﴾[12] لذا درباره خداي سبحان آن محذور نيست براي اينكه در جريان قارون فرمود كه ما اينقدر به او گنج داديم كه ﴿ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ﴾[13] بعد هم وقتي قارون را نصيحت ميكند به موساي كليم ميفرمايد به قارون بگو قبل از تو كساني بودند كه از تو سرمايهدارتر بودند ما آنها را به خاك كرديم اينچنين نيست كه قارون تنها سرمايهدار تاريخ باشد فرمود ﴿أَهْلَكَ﴾ قبل از قارون من ﴿مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعاً﴾[14] اينچنين نيست كه قارون تنها نمونه باشد فرمود به او بگو قبل از تو سرمايهدارتر از تو هم بودند ما آنها را از بين برديم چه اينكه به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد به اين صناديد حجاز اين سرمايهداران حجاز بايد بدانند ما كساني را قبل از اينها از بين برديم و خاك كرديم كه اين سرمايهداران كنوني ﴿وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيْناهُمْ﴾[15] اين يك دهم ثروت آنها را ندارد ما آنها را از بين برديم اينها به چه مغرورند اين ﴿وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيْناهُمْ﴾ را راجع به سرمايهداران حجاز فرمود آن قبل از او هلاك كرديم كسي كه «اشد منه كذا» «اكثر منه مالاً كذا» او را درباره قارون فرمود پس بسط الهي از اين جهت براي خداي سبحان محذوري ندارد براي اينكه قدرتش نامتناهي است اين انسان است كه نميتواند تحمل كند ﴿إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ﴾ اين هم مربوط به بحثهاي قبلي است هم سر فصل است براي بحث بعدي كه شما بچههايتان را براي چه ميخواهيد بكشيد اگر براي فقر است در عالم دو تا فقر پيشبيني ميشود يكي قابل علاج نيست يكي درمانپذير است آن فقري كه قابل علاج نيست فقر طبيعي است دنيا كه مثل بهشت نيست كه هر كس رفت آنجا همه چيز همه نعمت براي همه كس حاضر باشد كه ما ميخواهيم جلوي فقر طبيعي را در دنيا بگيريم محال است و محال براي اينكه يك عده بچهاند خب ما بچه نداشته باشيم يا داشته باشيم خب بچه نيازمند است ديگر سالمند نداشته باشيم بر اساس ﴿مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ﴾[16] وجود سالمندان ضروري است وجود اطفال ضروري است وجود ايتام ضروري است وجود بيماران ضروري است وجود از كار افتادهها ضروري است اينها را كه نميشود از دنيا برداشت اين ميشود فقر طبيعي آن كه نقص است و ننگ است فقر اقتصادي است يعني كسي باشد مال نداشته باشد فرمود اين ننگ را اسلام برداشت ما بر هر ذي رمقي قوتي فراهم كرديم يك درصدي از مال ديگران را يعني مالي كه خودمان به اينها داديم گفتيم اين صددرصدي را كه من دادم بيست درصد را به تو دادم بيست درصد را مال ديگران است هشتاد درصد را به تو دادم اين صددرصد را خدا داد فرمود: ﴿وَ آتُوهُمْ مِنْ مالِ اللّهِ الَّذي آتاكُمْ﴾[17] شما كه نداشتيد ما به شما داديم ما به شما داديم مال شما نيست اين بيست درصد مال ديگري است در روايات زكات ملاحظه ميفرماييد اين است در روايات خمس و سهم سادات و سهم امام اين است در روايات ائمه فرمودند اينها شريك مال شمايند شما كه نميخواهيد صدقه بدهيد كه از مال خودتان بدهيد آن در صدقات مستحبي بله از مال خودتان داريد ميدهيد اما اين وجوه شرعي كه مال شما نيست آن زكات كه مال شما نيست آن كفارات كه مال شما نيست اينها كه مال شما نيست اين مالي است كه خداي سبحان براي فقرا قرار داده و شما را مسئول اين كار قرار داده شما شريك آنهاييد خب اين ننگ را دين زدوده كه ما فقر اقتصادي نداريم يعني كسي باشد در اسلام گرسنه بماند اين طور نيست بارها اين قصه را هم شنيديد صاحب كتاب شريف الغارات اين الغارات تقريباً صد و چند سال قبل از نهجالبلاغه نوشته شده اين بزرگوار بخشي از كلمات حضرت خطب حضرت نامههاي حضرت كلمات قصار حضرت سيره و سنت حضرت امير(سلام الله عليه) جمعآوري كرده منتها عنصر محوري اين كتاب غارتهايي بود كه امويان و مروانيان در قلمرو حكومت حضرت امير اعمال ميكردند الغارات الغارات همين است فلان جا را غارت كردند فلان جا را غارت كردند فلان جا را غارت كردند وجود مبارك حضرت امير در فلان جا چه گفت در فلان جا چه گفت در فلان جا چه نوشت بخش مهم مربوط به غارتهاست در اين كتاب شريف الغارات كه قبل از نهجالبلاغه در حدود صد و چند سال قبل از نهجالبلاغه تاليف شده دارد كه وجود مبارك حضرت امير داشتند عبور ميكردند ديدند يك پيرمرد مكفوفي شيخ مكفوفالبصر يك پيرمرد نابينايي دارد تكدي ميكند حضرت فرمود اين كيست عرض كردند يك مسيحي است دارد گدايي ميكند فرمود تا قدرت داشت به اين مرز و بوم خدمت كرد به مردم خدمت كرد حالا كه مكفوفالبصر شد و سالمند شد اين بايد گدايي كند «انفقوا عليه من بيت المال»[18] اين را از بيت المال تأمين كنيد ديگر نفرمود اين مسيحي است كه بالأخره در پناه دولت اسلام است يا نه ما هر سال كه با اين اعضاي محترم كميته امداد ديدار داريم ميگوييم مبادا فرق بگذاريد در اين كشور بين فقير يهودي و مسيحي و زرتشتي اينها در پناه دولت اسلامياند مگر ميشود گفت فلان يهودي فقير است خب باشد به من چه اگر در دامنه حكومت اسلامي است و در دامن اسلام است و جز ء مستأمنان است و جزء پناهندههاي به حكومت اسلامي است جزء مردم همين سرزمين است همان بيان نوراني حضرت اميرالمومنين اين را شما بايد كميته امداد خاص براي يهوديها براي مسيحيها براي زرتشتيها براي هر انسان ولو موحد هم نباشد بالأخره در اين كشور دارد زندگي ميكند ديگر وجود مبارك حضرت امير ديگر نفرمود حالا اين مسيحي است بگذاريد گدايي بكند كه فرمود گدايي در حكومت اسلامي شأن اسلام نيست شأن انسان نيست «انفقوا عليه من بيت المال» خب پس فقر اقتصادي را كاملا بايد برطرف كرد يك بودجهاي برايش بگذاريد ماهانهاي برايش بگذاريد سرانهاي بگذاريد كه تأمين بشود اما فقر طبيعي قابل رفع نيست و نقص هم نيست يعني نميشود گفت ما در كشوري زندگي كنيم كه بچه نباشد سالمند نباشد مريض نباشد تصادفي نباشد اينها كه شدني نيست لذا فرمود كه ذات اقدس الهي رزاق محض است و روزي ميدهد و كسي مشكل روزي نداشته باشد تأمين است منتها اين روزيها را خداي سبحان نازل ميكند در تقسيم گاهي عدالت هست گاهي نيست اين قصه را هم كه سدالغابه از جناب احنفبنقيس نقل كرده است هم در همين بحث تفسير چند بار نقل شد كه يك وقت معاويه براي عوام فريبي فكر جبر را اين اموي خيلي ترويج ميكردند خدا غريق رحمت كند مرحوم حاج آقا رضاي همداني را ايشان در بحث كتاب طهارت در آنجا كه جبريه حكمشان چيست مفوضه حكمشان چيست فرمود اين جبر مطلب پيچيده نظري است تفويض هم اينچنين است يك مطلب ضروري كه نيست و اين جبر را هم همين اموي و امثال اموي ترويج كردند بعضي از سلاطين و اين قدرتمندها براي اينكه مردم را ساكت كنند مكتب جبر را حمايت ميكردند كه آنچه كه شما داريد خواست خدا همين است بايد همين طور باشيد ما هم همين طوريم شما هم همين طور باشيد اين را مرحوم حاج آقا رضا همداني در باب طهارت در باب طهارت و نجاست جبريه آنجا ذكر ميكند يك روزي همين معاويه(عليه من الرحمن ما يستحق) در حضور جمعي كه احنفبنقيس هم ايستاده بود اين را اسد الغابه في معرفة الصحابه نقل ميكند كه معاويه گفته بود كه خداي سبحان در مخزنش نعمتهاي فراوان و روزيهاي فراوان دارد يك، به هر اندازه كه بخواهد نازل بكند نازل ميكند دو، براي شما همين مقدار نازل كرده است به دست شما رسيده است سه، ديگر براي گراني و تورم و امثال ذلك چرا شكايت داريد چهار، در بين جمعيت احنفبنقيس بود بلند شد گفت معاويه اين جا چند تا مسئله است شما داري مغالطه ميكني يك همه قدرتها و نعمتها و روزيها در مخزن الهي است ما باور داريم دو ذات اقدس الهي برابر با مصلحت روزيها را نازل ميكند و كار خدا عين حكمت است سه ذات اقدس الهي براي تأمين معاش همه ما مردم روزي ما را نازل كرده است چهار آنچه را كه خدا از خزينه غيب نازل كرده تو به جاي اينكه توزيع عادلانه كني به خزينه خودت گذاشتي ما اينجا جمع شديم براي آن مطلب چهارم ما كه نميگوييم خدا ندارد يا نميدهد يا عادلانه توزيع نميكند كه آن سه مسئله حق است چهارمي را داري مغالطه ميكني خدا اين قدري كه به ما ميرسد نازل نكرده بيش از آن مقدار نازل كرده تو بيجا داري توزيع ميكني بنابراين ذات اقدس الهي فرمود شما هيچ مشكلي از نظر روزي نداشته باشيد اينها همه عائله مناند بچههاي شما عائله مناند خود شما هم عائله منايد اينچنين نيست كه شما رازق آنها باشيد من شما و آنها را يك، آنها و شما را دو، تأمين ميكنم آنجا كه بايد لازم بود كه اول آباء ذكر بشود فرمود: ﴿نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيّاهُمْ﴾[19] آنجا كه لازم بود اول اولاد ذكر بشود فرمود: ﴿نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيّاكُمْ﴾ اين دو تا هر جا كه محور خطر هست او را اول ذكر ميكند فرق سورهٴ مباركهٴ «انعام» با سورهٴ مباركهٴ «اسراء» همين است در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» كه الآن محل بحث است فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيّاكُمْ﴾ شما خطر را اول متوجه آنها كرديد ما هم اهميت را به آنها ميدهيم ميگوييم آنها و شما را ما روزي ميدهيم شما كه روزي نميدهيد در سورهٴ مباركهٴ «انعام» خطر را متوجه خودشان ميديدند ميگفتند پس ما چه بخوريم اول احساس سختي بر خودشان ميكردند بعد براي بچهها در آنجا فرمود: ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيّاهُمْ﴾ شما هر كه را ميترسيد پيشاپيش ذكر ميكنيد ما هم او را در رزق مقدم ميداريم ميگوييم ما او و شما را ما شما و او را تأمين ميكنيم پس مشكل نداريد شما مگر به عهده شماست شما فقط موظفيد كار بكنيد بقيه ديگر به عهده ما نيست در مسئله زرع فرمود كشاورز كه شما نيستيد كه ﴿ءَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ﴾[20] مگر كشاورز حيات ميبخشد كشاورز يك مشت جمادي را تحويل جماد ديگر ميدهد يعني اين حبهها كه به حسب ظاهر جمادند اين را تحويل دل خاك ميدهد كه آن هم جماد است فرمود كار شما حرث است يعني نقل بذر از انبار به مزرعه همين ﴿أَ فَرَأَيْتُمْ ما تَحْرُثُونَ٭ ءَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزّارِعُونَ﴾ ماييم كه يكي را زنده ميكنيم يكي را هفتصد تا ميكنيم شما مگر ميتوانيد حيات بدهيد شما مگر ميتوانيد اين حبه جامد را روح به آن بدهيد از يك طرف بشكافيد بشود ريشه از يك طرف بشكافيد بشود خوشه و شاخه كار شما نيست شما فقط حارثيد نه زارع كار شما نقل يك بار است از انبار به مزرعه اينها كه كاسبند همين طورند كار آنها نقل كالاست از يك جايي به جاي ديگر چيدن در مغازه است و به نام خدا بروند در مغازه را باز كنيد چه كسي ميآيد چه كسي نميآيد دلهاي كسي را بايد راهنمايي بكند به طرف اين مغازه او به دست ديگري است گاهي ميبينيد دو تا برادر كنار هم مغازه باز ميكنند يكي وضعش خوب ميشود يكي نه دو تا همسايه كنار هم مغازه باز ميكنند جنس يكي محل يكي معبر يكي گذر يكي، يكي بيشتر درآمد دارد يكي نه خب اين ديگر مربوط به شما نيست اين آزمون ماست به هر كس هم كه داديم در حد آزمون است اين را در سورهٴ مباركهٴ «فجر» فرمود فرمود اين نه فخر است براي كساني كه از تكاثر برخوردارند نه وهن است براي كسي كه از تكاثر برخوردار نيستند اينها خيال ميكنند كه كساني كه فقيرند ما آنها را امتحان كرديم خير همه مبتلايند بعضي مبتلا به فقرند بعضي مبتلا به ثروت ﴿فَأَمَّا اْلإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَكْرَمَنِ ٭ وَ أَمّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبّي أَهانَنِ ٭ كَلاّ﴾[21] ما هم او را مبتلا به ثروت كرديم مبتلا يعني ممتحن هم تو را مبتلا به فقر كرديم مبتلا يعني ممتحن الآن كه ما اينجا نشستيم به لطف الهي از سلامت برخورداريم مبتلا به سلامتيم آنها هم كه در بيمارستانند مبتلا به مرضاند مبتلا يعني ممتحن در برابر اين نعمت چه بايد بكنيم خودمان ميدانيم و آن وظيفهاي كه خدا براي ما تشخيص داده بنابراين فرمود كه شما مثل كشاورزيد روزي به دست ديگري است شما براي چه تلاش ميكنيد اينكه در كتابهاي فقهي ملاحظه فرموديد اگر يك مغازهداري به يك عابري او را دعوت كند به مغازه خود بگويد اين جنس را من دارم بيا از من بخر مستحب است كه سود نگيرد يا مكروه است كه سود بگيرد اگر عابر دارد ميگذرد يك جنسي را در مغازه ديد آمد بخرد بله او ميتواند سود بگيرد اما وقتي كه دعوت كرد گفت بيا من جنس خوب دارم اينجا يا مستحب است كه سود نگيرد يا مكروه است كه سود بگيرد فرمود آن كه كار شما نيست شما وظيفهتان اين است كه مغازهتان را باز كنيد پس ﴿إِنَّ رَبَّكَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ وَ يَقْدِرُ﴾ چون ﴿إِنَّهُ كانَ بِعِبادِهِ خَبيرًا بَصيرًا﴾ بعد فرزندانتان را هم نكشيد فتحصل كه قتل فرزند در جاهليت براساس سه فصل بود كشتن دختر براي بعضيها روي غيرت كاذب بود كشتن فرزند اعم از پسر و دختر قربةً الي الاصنام و الاوثان اين هم براي يك گروه بود كه اين دو فصل فعلاً در محل بحث نيست فصل سوم آن است كه قتل فرزند براي املاق است حالا يا فقر رسيده اين در سورهٴ مباركهٴ «انعام» است فرمود: ﴿مِنْ إِمْلاقٍ﴾[22] يا در آستانه رسيدن است و انسان هراسناك است فرمود ﴿خَشْيَةَ إِمْلاَقٍ﴾ كه محل بحث فعلي ماست اين هم يك تفاوت ديگر اما حالا چرا فقر را املاق گفتند «أملقَ» به معني فقر شدن نيست چه اينكه خود فقير هم به معناي ندار نيست كه بحثش قبلاً گذشت چون انسان بي مال ناچار است به «مَلَقْ» تملق، كرنش، چاپلوسي بيفتد فقر را گفتند ملق «املق» يعني «حمله علي الملَقْ» اين نداري آدم را وادار ميكند به چاپلوسي البته اين را ميدانيد يك حكمت است نه علت اينچنين نيست كه حالا هر نداري اين كار را بكند اينها وجه غالبي است ديگر در تسميه و اينها ملاحظه فرموديد وجه تسميه را ميگويند حكمت است نه علت اين طور نيست كه حالا هر كسي ندار باشد اين طور باشد نه اين طور نيست گفت «ما آبروي فقر و قناعت نبردهايم اگر اينچنين است پس يك اصل كلي نيست موجبه كليه نيست ولي غالباً اين طور است اين نداري مُمْلِقْ است «أملَقَ» يعني «حمله علي الملقْ» اين گرفتار تملق ميشود مداحي اين قدح است هجو اين ثناي او اينها هست اين را ميگويند املاق و روي جهت غلبه هم هست فرمود براي اينكه مبادا به فقر بيفتيد دست به فرزندكشي نزنيد چون به شما ارتباطي ندارد بعضي از عرفا نقل كردند كه كسي آمده گفته من عائلهام زياد است و مشكل جدي دارم گفت برو در خانه هر كدام از اينها را خدا بي روزي گذاشته اين را از خانه بيرون كن فرمود به تو چه همه اينها را تأمين كرده مگر نفرمود تمام اين كساني كه در روي زميناند و نفس ميكشند عائله مناند ﴿وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي اْلأَرْضِ إِلاّ عَلَي اللّهِ رِزْقُها﴾[23] فرمود اينها همه عائله مناند من معيلام منتها من ميدهم شما نگيريد و بدهيد به اهلش برسد شما توقع داشته باشيد براي اينكه من بيايم اين نان را بگذارم در دهان اينها اين شدني نيست براي اينكه يك مثلي دارد عرب كه ميگويند «يداك اوكتا و فوك نفخ» بالأخره جهان جهان كار و تلاش و كوشش است ديگر اين «يداك اوكتا و فوك نفخ» يك مثل رايج عرب است آن روزهايي كه بلم و طراده نبود چه رسد به غل اينها اين مشكها را پر باد ميكردند از آن طرف شط به اين طرف شط ميآمدند اين وسيله نقليه ايشان بود در دوران خيلي كهن بعدها هم كم كم بلم و طراده و بعد كم كم پل و امثال ذلك ساخته شد يك كسي كه خيلي مستعجل بود اين مشك را گرفته كم دميده دهانه مشك را هم شل بسته وسط اين شط كه رسيده اين بادش در رفته حالا دارد غرق ميشود به اطراف به ساحلها به ساحلنشينها نگاه ملتمسانه دارد آنها از كنار ساحل داد زدند گفتند خودت را ملامت كن «يداك اوكتا و فوك نفخ» دهان تو دميد دستهاي تو بست ميخواستي بيشتر بدمي محكمتر ببندي اين «يداك اوكتا و فوك نفخ» يك مثلي است براي همه مردم خب اگر يك كسي به دنبال كار و كسب نميرود دعاي او هم مستجاب نيست بنابراين
پرسش: ثروت جهان به رباست كه پشتوانه كالاهاي خارجي است!
پاسخ: آن كسب كاذب است البته نهخير آن اينچنين نيست ذات اقدس الهي به اندازه نياز بشر ... هيچ چيزي كم نگذاشته اين يك «استثمن ذا ورم» هست كه آن هم از امثال رايج عرب است يك وقت است انسان الآن به سمت جاهليت دارد ميرود يك جاهليت مدرني است حالا تنها مثالش همان نبود كه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) ذكر كرده ربا را كه دين خبط ميداند سفه ميداند جنون ميداند بعد ميفرمايد كه ﴿لا يَقُومُونَ إِلاّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ مِنَ الْمَسِّ﴾ چون به اين صورت درآمدند اين را خِرَد ميپندارند اين مثل رايج عرب اين است كه «استثمن ذا ورم» ممكن است بعضي از مراكز ربوي رشد بكنند اما اين رشد نيست يك، چاقي نيست دو، آماس است سه، فرق اين سه هم در بحثهاي قبلي گذشت يك وقت است انسان در سن بالندگي است مثل جوان است اين براساس اقطار سهگانه رشد ميكند يعني به اندازه قد ميكشد به اندازه عرض پيدا ميكند به اندازه قطر پيدا ميكند اين اقطار ثلاثهاش متناسب است اين را ميگويند نمو ميگويند اين نوجوان دارد نمو ميكند يا اين درخت دارد نمو ميكند اين يك چيز بسيار خوبي است يك وقت است از نمو گذشته سن به ميانسالي رسيده به چهل رسيده اما بطين شده مدام دارد چاق ميشود اين ثمن است كه زمينه بيماري است اين چاقي است اين وزن افزوده است اين نمو نيست اين ثمن است بدتر از اينها يك وقت است دست كسي را زنبور زده ورم كرده اين نه نمو است نه ثمن عرب ميگويد اين ورم كرده خيال ميكند چاق شده اگر جناب شيخ محمود شبستري گفت كه «برو اي خواجه خود را نيك بشناس كه نبود فربهي مانند آماس» همين است اين بانكها آماس دارد نه رشد نه ثمن چه رسد به نمو آن چاق نشده اين زنبور زده ورم كرده و خيال ميكند كه الآن سرمايهدار است روزي هم بساطش برچيده ميشود خب فرمود اين نيست هر كسي هر اندازه بخواهد ما تأمين ميكنيم منتها نبايد توقع داشته باشد كه فرشتههاي ما بيايند نان را در دهان افراد بگذارند جامه را بر پيكر اينها بپوشانند خودشان هم بايد حركت كنند ديگر درباره قتل اولاد كه سه فصل بود آن دو فصل از محور بحث كنوني ما بيرون است همين يك فصل محور است كه ﴿وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَ إِيّاكُمْ إِنَّ قَتْلَهُمْ كانَ خِطْأً كَبيرًا﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . سورهٴ بقره، آيهٴ 269.
[2] . سورهٴ جمعه، آيهٴ 2.
[3] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 39.
[4] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 33.
[5] . سورهٴ تكوير، آيات 8 ـ 9.
[6] . سورهٴ نور، آيهٴ 2.
[7] . سورهٴ انعام، آيهٴ 140.
[8] . سورهٴ اسراء، آيات 23 ـ 24.
[9] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 31.
[10] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 29.
[11] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 29.
[12] . سورهٴ شوري، آيهٴ 27.
[13] . سورهٴ قصص، آيهٴ 76.
[14] . سورهٴ قصص، آيهٴ 78.
[15] . سورهٴ سبأ، آيهٴ 45.
[16] . سورهٴ يس، آيهٴ 68.
[17] . سورهٴ نور، آيهٴ 33.
[18] . وسائل الشيعه، ج 15، ص 66.
[19] . سورهٴ انعام، آيهٴ 151.
[20] . سورهٴ واقعه، آيهٴ 64.
[21] . سورهٴ فجر، آيات 15 ـ 17.
[22] . سورهٴ انعام، آيهٴ 151.
[23] . سورهٴ هود، آيهٴ 6.