اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُوا صَالِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُوراً ﴿25﴾ وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيراً ﴿26﴾ إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً ﴿27﴾
بعد از اينكه قضاي الهي را درباره اصل توحيد و لزوم رعايت حرمت پدر و مادر ذكر فرمود و توهين به اينها، تحقير اينها را تحريم كرد فرمود اگر كسي در اين احكام الهي غفلتي كرد و در دل آن طهارت باطن را احراز نكرد... يك وقت است كه انسان ظاهرسازي ميكند و احترام به پدر و مادر را با انزجار دروني تحمل ميكند اين امتثال آيه نشد براي اينكه آيه دارد كه ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾[1] اگر در قلب نسبت به توحيد يا نسبت به احسان والدين و مانند آن قدري قصوري روا داشت ذات اقدس الهي نه تنها عليم است بلكه اعلم است انسان آنچه را كه در درونِ جانِ اوست عالِم است خداي سبحان گاهي ميفرمايد: ﴿إِن تُبْدُوا مَا فِي أَنْفُسِكُمْ أَوْ تُخْفُوهُ يُحَاسِبَكُم بِهِ اللّهُ﴾[2] و خداوند عالِم است، گاهي ميفرمايد خداوند از شما به آنچه كه در ضمير شماست اعلم است ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ﴾ اعلم بودن در انسانها به اين است كه حالا يا او احفظ است يا ادقّ است يا اعمق است و مانند آن، ولي درباره ذات اقدس الهي كه او اعلم است اولاً علم او ذاتي است نه عرضي و كسبي ثانياً مصون از جهل است بالقول المطلق، مصون از سهو و نسيان و غفلت است بالقول المطلق و گذشته و حال و آينده را يكسان ميداند بالقول المطلق پس خدا «اعلمِ بما في نفوسكم» است بالقول المطلق چه اينكه ارحم به شماست بالقول المطلق همه ما نسبت به خودمان رحيم و مهربانيم اما رَحم خدا، مهرباني خدا، نسبت به ما از خود ما بيشتر است براي اينكه سِعه و ضيق رَحم به سِعه و ضيق علم از يك سو، قدرت از سوي ديگر و اعمال قدرت هم از سوي سوم برميگردد اگر كسي علمش بيشتر بود، توانايياش بيشتر بود، جود و سخاي او بيشتر بود رحم او مهرباني او هم بيشتر است اينچنين نيست كه ما به حال خودمان رحيمتر از ذات اقدس الهي باشيم ـ معاذ الله ـ يا معادل رحم خدا به خودمان رحيم باشيم بلكه خداي سبحان به ما ارحم است بالقول المطلق حتي از خود ما لذا اگر مصالح ما را ميداند بهتر از ما ميداند، ميخواهد بهتر از ما ميخواهد، ميتواند بهتر از ما ميتواند او ارحمالراحمين است بالقول المطلق و «أعلم بما في نفوسكم و نفوسنا» است بالقول المطلق لذا اگر كسي در مطاوي خيالش، ثناياي خيال، خواياي خيالش مطلبي را دفينه كرده، مدفون كرده باشد ذات اقدس الهي ميداند اين كار را براي آن بيان فرمود كه اگر در توحيد كسي خللي بود يا در احسان كسي نسبت به مقام پدر و مادر خللي بود بايد بداند خدا اعلم است اين يك و تصريح نفرمود كه مشكل شما در توحيد يا احسان داريد براي اينكه خلل در توحيد يا خلل در والدين «مما لا ينبغي عن يصدر» است چون «مما لا ينبغي» است ذكر نفرمود.
خب، محور بحث در اين نيست كه خدا اعلم است، بله خدا اعلم است اما بعد از اينكه ما را مكلّف كرد به توحيد و احسان به والدين، هشدار داد كه اعلم است بعد هم فرمود اگر در اثناي ذهنتان يك خطور ناروايي پديد آمد و شما فوراً جبران كرديد ميشودي أوّاب، «آئب» يعني راجع، «مآب» يعني مرجع، «آب» يعني «رَجع» وقتي رجوع كرديد ميشويد صالح، وقتي صالح شديد رجوع الي الله كرديد خدا هم غفورِ رحيم است، صالحين را ميپذيرد، أوّابين را ميپذيرد و مانند آن.
پس صدرش يك هشدار است كه ما غفلت نكنيم همراه آن هشداري ما را هم هوشيار و بيدار ميكند كه اگر غفلت كرديم در توحيد يا احسان والدين فوراً برگرديم و اگر برگشتيم از فساد به صلاح برميگرديم و خداوند صالحين را اوّابين را مورد رحمت و مغفرت قرار ميدهد ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُوا صَالِحِينَ﴾ اگر صالح باشيد اين اوّابين را ميبخشد، خب اينكه حدّ وسط تكرار نشد معلوم ميشود بعضي از مقدمات مطوي است كه قياس به صورت منطقي دربيايد اگر صالح شديد ميشويد اوّاب، اگر اوّاب شديد خدا اوّابين را مورد مغفرت و رحمت قرار ميدهد احديالمقدمتين مَطْوي است ﴿إِن تَكُونُوا صَالِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُوراً﴾ يعني «إن تكونوا صالحين تصيروا اوّابين و أنتم اوّابون والله يغفر كلّ اوّاب» و مانند آن ﴿إِن تَكُونُوا صَالِحِينَ فَإِنَّهُ كَانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُوراً﴾ حالا اين اوّاب كه يا صيغهٴ مبالغه است يا حرفه و پيشه است بالأخره كثيرالاُوب و كثيرالرجوع را شامل ميشود اين رجوع الي الله براي همهٴ موجودات هست مخصوصاً آنهايي كه مورد امر الهياند گاهي سلسله جبال در صف اوّابين شركت ميكنند كه ذات اقدس الهي به سلسله جبال فرمود درباره پيروي از داود و مانند آن شما جزء اوّابين باشيد ﴿يَا جِبَالُ أَوِّبِي مَعَهُ﴾[3] اين اُوب و رجوع و ناله و لابه وظيفهٴ شماست ببينيد كجا داود پيامبر(سلام الله عليه) حضور دارد در امامت، در نماز، در دعا، در مناجات شما در خدمت داود جزء اوّابين باشيد.
اما حالا چرا ما بايد اوّاب باشيم? چرا بايد مرتّب رجوع بكنيم از هر طرف مراجعه بكنيم اين اوّاب بودن يا به معني كثيرالرجوع است يك، يا به معناي رجوعات متعدّد و شئون متعدّد است نه از نظر زمان اين دو، سرّش اين است كه ما نه از نظر زمان راحتيم نه از نظر زمين اين دشمني كه عدوّ مبين است گفت من كه اينها را رها نميكنم كه گاهي از جلو ميآيم، گاهي از پشت سر ميآيم، گاهي از طرف راست ميآيم، گاهي از طرف چپ ميآيم اين تحديدي كه ذات اقدس الهي از ابليس نقل كرده كه ﴿ثُمَّ لَآتِيَنَّهُم مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾[4] همين است ديگر گاهي ميگويد آيندهات چه ميشود، گاهي ميگويد آينده بچههايت چه ميشود، گاهي ميگويد اين قدرتي كه از دست داده چه ميشود? اينكه ميگويد از طرف راست ميآيم، از طرف چپ ميآيم، از آينده از پشتسر ميآيم يعني به اينها ميگويم به فكر بچههايت باش اين مال حرام را بگير او كه از يك طرف نميآيد، خب اگر از يك طرف نميآيد از جلو ميآيد، از طرف چپ ميآيد، از پشتسر ميآيد، از طرف راست ميآيد ما هم بايد چهار جهت اوّاب باشيم اگر يك طرف را مواظب باشيم طرف ديگر را موظب نباشيم مشكل داريم خب روبهرو را مواظبيم پشتسر را چه كنيم اين ميگويد در عين حال كه اين دارد ميرود من ميگويم به فكر بچههايت هم باش، خب مگر ما خالق آنهاييم، مگر ما رازق آنهاييم بله ما بايد به فكر آنها باشيم تعليم، تربيت، احسان و مانند آن اما مال حرام جمع بكنيم براي بچهها اين يعني چه? اين تهديد كرد گفت من كه از يك طرف نميآيم من از چهار طرف ميآيم.
در روايات هست كه اين فقط بالا و پايين را استثنا كرده يعني نگفته كه «من فوقهم و من تحت ارجلهم» اين را نگفته، گفته ﴿مِن بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَن شَمَائِلِهِمْ﴾ اين مضمون در قرآن هست من از چهار جهت ميآيم اين چهار جهت هم معلوم است وقتي سؤال كردند چرا فوق و تحت ارجل را نگفتند، گفتند اين دو طرف راه باز است انسان فقط دوتا راه باز دارد يكي سر بلند كند مناجات كند از خداي سبحان كمك بخواهد، يكي سر خم بكند سجده كند در پيشگاه الهي خاضع و ساجد باشد تا از اين چهار خطر محفوظ باشد اين دوتا راه براي هميشه باز است نه راه دعا بسته است نه راه سجده انساني كه اهل دعا، مناجات است مصون است، انساني كه اهل سجده و نماز و عبادت است مصون است ولي او از چهار طرف ميآيد، خب حالا اگر او از چهار طرف ميآيد ما هم از چهار طرف اُوب و رجوع داشته باشيم تا اوّاب نباشيم كه نميتوانيم از خطر بِرَهيم كه آيات بعد هم همين را تأييد ميكند كه برخيها اخوان شياطيناند ﴿وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً﴾ اين آيات بعد هم همين را تأييد ميكند.
اينكه فرمود ذات اقدس الهي «اعلِم بما في نفوسكم» است در همين سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيه 54 و 55 كه در پيش داريم آنجا اين است ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِكُمْ إِن يَشَأْ يَرْحَمْكُمْ أَوْ إِن يَشَأْ يُعَذِّبْكُمْ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً﴾ بعد يك اصل جامع و كليتري را ذكر فرمود، فرمود: ﴿وَرَبُّكَ أَعْلَمُ بِمَن فِي السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ او اعلمِ بالقول المطلق است بعضي از امور است كه خدا ميداند و ديگران اصلاً نميدانند، بعضي از امور است كه اگر ديگران ميدانند به تعليم الهي آگاهاند علم خدا به آن اشيا بيش از علم ديگران به آن اشياست پس او هم اعلمِ تفضيلي است، هم اعلمِ تعييني آنجا كه او عالم است و ديگران جاهلاند كه عليم بالمحض است، آنجا كه ديگران به علم الهي عالم شدند و خدا هم عالم است خدا در آنگونه از موارد اعلم است.
خب، ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ﴾ وقتي «بما في نفوس» اعلم شد «بما في الجوارح» به طريق اُوليٰ اعلم است ديگر ﴿رَبُّكُمْ أَعْلَمُ بِمَا فِي نُفُوسِكُمْ إِن تَكُونُوا صَالِحِينَ﴾ ميشويد اوّاب، اگر اوّاب شديد ﴿فَإِنَّهُ كَانَ لِلْأَوَّابِينَ غَفُوراً﴾ وگرنه حدّ وسط تكرار نشد و نتيجه نميدهد شما اگر صالح باشيد خدا اوّاب را ميبخشد معلوم ميشود كه اينكه حدّ وسط تكرار نشد نتيجه هم نميدهد معلوم ميشود كه اگر صالح شديد جزء اوّابين هستيد، هر كسي اوّاب بود مورد رحمت خداست.
خب، اين بخش سرفصل مطالب ديگر است فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ وَالْمِسْكِينَ وَابْنَ السَّبِيلِ وَلاَ تُبَذِّرْ تَبْذِيراً ٭ إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً﴾ فرمود در بخشهاي قبلي بسياري از احكام و حِكَم فقهي و حقوقي بيان شده دربارهٴ مسائل خانوادگي هم بيان شده كه پدر و مادر حرمت خاصّ دارند بايد به آنها رسيدگي كرد به اوضاع آنها رسيدگي كرد و مانند آن، حالا ارحام و اقارب كه به امور خانوادگي وابستهاند از يك سو، نيازمندان و مستمندان جامعه از سوي سوم اينها كه محتاج به كمكاند در درجهٴ اول اعضاي خانواده، بعد ارحام فاميلها، بعد نيازمندان عمومي فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ﴾.
در جريان ذيالقربيٰ در سورهٴ مباركهٴ «بقره» آيه 177 يك بحث مبسوطي شده كه بِرّ و نيكي چيست? بَرّ و انسان نيك كيست? در آيه 177 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ وَالْمَلاَئِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ وَآتَي الْمَالَ عَلَي حُبِّهِ ذَوي الْقُرْبَي وَالْيَتَامَي وَالْمَسَاكِينَ وَابْنَ الْسَّبِيلِ وَالسَّائِلِينَ وَفِي الرِّقابِ﴾، خب تفاوت جوهري آيه 177 با آيه محلّ بحث اين است كه در آنجا به جاي حق، حُبّ دارد و در اينجا به جاي حُبّ، حق دارد در آنجا فرمود: ﴿وَآتَي الْمَالَ عَلَي حُبِّهِ ذَوي الْقُرْبَي﴾ يعني آن مال را كه محبوب شماست آن را به ذويالقربيٰ و ايتام و مساكين بدهيد اين ميشود هماهنگ با آيه سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» كه فرمود: ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾[5] آنچه را كه محبوب شماست بدهيد وگرنه لباس مانده و غذاي مانده تهِ سفره و اينها را دادن اين هنر نيست.
از وجود مبارك امام رضا(سلام الله عليه) بارها شنيديد كه حضرت وقتي سفره پهن ميكردند يك ظرف خالي طلب ميكرد از بهترين غذاهاي آن سفره در آن ظرف ميريختند آن را پُر ميكردند به نيازمند ميدادند بعد شروع ميكردند به غذا خوردن ميفرمودند كه ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ﴾ اين گردنه رفتن است وگرنه در دشت و بيابان صاف راه رفتن كه هنر نيست به ما گفتند چرا اين كُتلها را طي نميكني ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ ٭ فَكُّ رَقَبَةٍ ٭ أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ ٭ يَتِيماً ذَا مَقْرَبَةٍ﴾[6] در گراني و قحطي روزهاي برفي و روزهاي يخي روز سرما اين گردنه طي كردن است وگرنه روزهاي عادي انسان به فكر ديگران باشد اين عَقبه نيست اينكه كُتل نيست تشويق قرآن اين است كه اينها همهاش در پاي كوهاند، خب اگر شما ميخواهيد ديدِ وسيعتري داشته باشيد، جايِ بهتري را ببينيد، جايِ بيشتري را ببينيد بايد برويد بالاي كوه، خب بالاي كوه گردنهرفتن، كُتلپيمايي ميخواهد ديگر دشوار است ديگر فرمود: ﴿فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ﴾ اين تحضيض است، تشويق است، ترغيب است فرمود چرا اينها كُتل را طي نميكنند، گردنه را طي نميكنند همهاش در پاي كوهاند كه ﴿أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ﴾ روزي كه گراني است، كَمي است، قحطي است و مانند آن.
خب، در آن روزها اين مال، محبوب است يا به لحاظ زمان مال محبوب است يا نه، چون لباس نو است، غذاي لذيذ است محبوب است فرمود اگر بخواهيد به مقام ابرار برسيد يا به بِرّ و نيكي برسيد بايد كه آنچه محبوب شماست در راهِ خدا عطا كنيد آنچه را كه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» بيان كرده كه ﴿لَن تَنَالُوا البِّرَّ حَتَّي تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ﴾[7] در سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود: ﴿وَآتَي الْمَالَ عَلَي حُبِّهِ﴾[8] اين مالِ ضِعاف و اوساط از مؤمنين است، اما آنها كه به مقام ابرار رسيدند و بالاتر اين ضمير ﴿حُبِّهِ﴾ به الله برميگردد «وآتي المال علي حبّ الله» نه «علي حبّ المال» اينها محبوبي ندارند جز خدا اين همان است كه وجود مبارك حضرت امير فرمود كه ما خدا را عبادت ميكنيم «حُبّاً» «لا خوفاً و لا شوقاً» نه «خوفاً من النار» است نه «شوقاً الي الجنة» بلكه «حُبّاً لله» است، «شكراً لله» است «كعبادة الأحرار». اگر شخص جزء مقرّبين بود به خدمت اين آيه آمد اين ضمير را به الله برميگرداند، اگر جزء افراد عادي بود به خدمت قرآن آمد اين ضمير را به مال برميگرداند ﴿وَآتَي الْمَالَ عَلَي حُبِّهِ﴾.
به هر تقدير اين حُكم فقهي و حقوقي از آن درنميآيد آيا واجب است? آيا مستحب است? آيا اينها واجبالنفقه انساناند اين را بايد فقه معين كند به بركت سنّت اهلبيت(عليهم السلام) در مقام بحث هم به جاي حُبّ، حق را ذكر فرمود، فرمود: ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي﴾ حق آن ذيالقربيٰ را، خب آن ذيالقربيٰ اگر جزء عمودين باشند يعني پدر و مادر از يك سو، فرزند از سوي ديگر اين ميشود واجبالنفقه اما اگر عمودين نباشند طبقه دوم و سوم باشند برادر و خواهر باشند عمو و خاله باشند، عموزادهها و خالهزادهها باشند اينها ديگر واجبالنفقه آدم نيستند اين را بايد فقه ما معيّن بكند حقّ فقهي كه به نحو وجوب انفاق است يا عدم وجوب اين را بايد فقه معيّن كند اجمالاً حق است چه به نحو ايجاب، چه نحو استحباب و مانند آن ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ﴾ اما مسكين و ابنسبيل اينها اگر جزء مصارف هشتگانهٴ زكات باشند كه در سورهٴ «توبه» گذشت حقّ مسلم آنها در زكات محفوظ است كه ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ﴾[9] كذا و كذا، اگر كسي زكات واجب به عهده او نبود، خب مستحب است اينها را تأمين بكند، اگر كسي نيازمند بود و فقط همسايهٴ او باخبر بود و احدي اطلاع نداشت بر همسايه واجبِ عيني است، اگر چند نفر از همسايهها باخبر بودند كه اين شخص نيازمند است و مشكل جدّي دارد بر اينها واجب كفايي است در بعضي جاها وجوب كفايي است، در بعضي وجوب عيني است، در بعضي جاها مستحب است، در بعضي جاها همان واجب اوّلي است اينها را بايد فقه مشخص كند حقوق اينها چيست? اين را بايد فقه معيّن كند. ﴿وَآتِ ذَا الْقُرْبَي حَقَّهُ﴾ يك، ﴿وَالْمِسْكِينَ﴾ يعني «و آت المسكين حقّه» «و آت وابن السبيل حقّه» بعد ميفرمايد تبذبير نكن مال را بيراهه مصرف نكن در حرام صرف كردن اين تبذير است.
تبذير آن بذرافشاني بيثمر است اين كشاورز را ميگويند مُبذّر چون بذر ميافشاند يك وقت بذر را در شورهزار ميافشاند يا بذر را روي سنگ ميافشاند يا بذر را در جادهها همين طور پرت ميكند ميريزد اين ميشود تبذير يعني نشر بذر بدون بهرهبرداري اگر بذرافشاني روي شورهزار بود، روي سنگها بود، روي جاده بود، بدون آب بود، جاي كشاورزي نبود اين بذرافشانيِ مفسدانه است دارد اين را فاسد ميكند اين كار را اصطلاحاً ميگويند تبذير اين غير از اسراف است يك وقت انسان افراط ميكند يك وقت نه، يك مال كمي را هم بيجا صرف ميكند اين گرچه اسراف نيست نزد عُرف ولي عندالتحليل اسراف هست از يك سو، تبذير هم هست يعني اين بذر را بيجا پاشيد.
اين كار اين هم به صورت شكل اول منطقي نظير همان آيه قبل كه به صورت شكل اول منطقي بود اين هم به صورت همان است فرمود چرا اين كار را نكن? براي اينكه ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ﴾ اينهايي كه اهل تبذيرند حالا اختصاص مال ندارد عمر همين طور است، حيثيت همين طور است، جهات ديگر همين طور است حيثيت و جاه همين طور است يك وقت كسي حيثيت و جاه خودش را بيجا هدر ميدهد، وقتش را بيجا هدر ميكند اينكه يك ساعت يا دو ساعت يكجا مينشينند به اصطلاح قعدهاي دارند، گَعدهاي دارند اين تبذير در عمر است فرمود هر كس جانش، مالش، عمرش، حيثيتش را بيجا صرف كرد اين معلوم ميشود همنشيني دارد كه او تحريكش ميكند و اين هم تحرّكپذير است ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ﴾ اين اخوان أخ بودن يا اُخت بودن به معني برادر و خواهر نيست برادر و خواهر را چون ملازم آدماند أخ و اُخت ميگويند وگرنه أخ و اُخت به همان امر ملازم است اگر كسي ملازمِ وصفي بود عنوان أب، عنوان أخ مانند آن كار ميرود ميگويند او «أخ الفضل» است، او «ابوالفضل» است او «أخ الجود» است او «أبوالجود» است اين تعبيرات هست در كتابهاي ادبي وقتي ميبينيد ميگويند «باب كان و اخواتها» يعني «كان و نظايرها» نه «كان» و خواهران «كان» اُخت يعني مثل ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾[10] يعني «لعنت مثلها» أخ و اُخت اين طور است،
اگر كسي بذرافشاني بيجا داشت اين اخوان الشياطين است مثل آنهاست ديگر، نظير آنهاست، ملازم آنهاست، آنها ملازم ايناند، اين ملازم آنهاست، خب از كجا ملازمت درميآيد? در سورهٴ مباركهٴ «فصلت» آنجا به اين صورت ذكر شده آيه 25 سورهٴ «فصلت» فرمود عدهاي كه بيراهه رفتهاند ﴿وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ﴾ ما قرار داديم، برانگيختيم براي چنين تبهكاراني يك سلسله همراهاني قرار داديم اين همراهان ﴿فَزَيَّنُوا لَهُم مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ حالا اَيمان و شمائل را در جاي ديگر ذكر فرمود در اين آيه همين دو جهت را ذكر كرد فرمود يك عده همراهاني دارند كه اينها را به اميد آيندهٴ كاذب ترغيب ميكنند كه اين آيندهٴ پُرزرق و برق به انتظار جنابعالي است و از آن طرف هم ميگويند به فكر بچهها باش چيزي را به نام اينها بكن كه اينها بعد از تو آسيب نبينند اين دوتا كار را در اينجا ذكر فرمود آن چهار كار را كه دوتا از آنها همينجا ذكر شده است در آيه ديگر كه ﴿مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ ذكر ميكند.
خب، اين ﴿قُرَنَاءَ﴾ ميگويند پيشرو كن، ترقّي كن، روند تكامليات بايد بيشتر باشد از اين حرفهاي بيمصرف، خب آدم را وادار به حرام ميكنند از آن طرف هم به فكر آينده باشد ﴿لَهُم مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ﴾ اين تزيين به وسيله شيطان است، چرا? براي اينكه ما ميبينيم كه در درونِ ما صبح كه بلند شديم اين خيالات نبود كه، اين مطلب اول، بعد در صحنهٴ ما، ذهن ما غوغايي پيدا شد فلان كار را بكنم، فلان كار را نكنم، فلان جا بروم، فلان جا نروم اينها پيدا شد اين دو اينها بالأخره موجود است يا معدوم? اينها موجود است رهبري ما را همينها تأمين ميكند انسان اول ميانديشد بعد حركت ميكند اين سه. موجود سبب ميخواهد يعني اتفاقاً بر اساس شانس و بَخت و اتفاق و لاطائل اين امور در ذاهن آدم پيدا ميشود يا يك مبدأ فاعلي ميخواهد? اگر چيزي بيفاعل در عالم پيدا بشود كه ما راهي براي اثبات صانع نداريم، پس اينها حتماً، حتماً يعني حتماً يك مبدأ فاعلي ميخواهد.
مطلب پنجم اين است كه فاعلِ اينها كه فرشته و الله نيستند كه الله و فرشتهٴ الهي كه انسان را به فساد و گناه و معصيت دعوت نميكند كه حتماً شيطان اينجا حضور داشت، اينجا آمد صفآرايي كرد اين همه زبالهها را اينجا ريخت و رفت بعد هم خَنّاس است خودش را پشت اين زبالهها پنهان كرده اينها «يقدم رجلاً ويؤخر اخريٰ» همين است اين دزد در حال فرار است اين با دوتا پاي ايستاده كه مقاومت نميكند كه اين قدري «يقدم رجلاً ويؤخر اخريٰ» آماده براي فرار است تا انسان متوجه ميشود اين يك گوشه پشت اين زبالهها ميخَزد ميشود خَنّاس، خَنس همين است ﴿والجوارح خناس﴾ هم اين پنج ستاره را كه ميگفتند خنّاس است، خنّاس است براي اينكه بعد از مدتي خودشان را كنار افق پنهان ميكنند.
خب، خنّاس بودنشان هم به همين است زبالهها را اينجا ريخته پشت زباله هم پنهان شده اگر ما كمي فاصله گرفتيم دوباره ميآيد جَولان پيدا ميكند اين ميشود قرين سوء فرمود: ﴿وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لَهُم مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ﴾[11] مگر ميشود يك خاطرات و يك سلسله انگيزهها، انديشهها و يك سلسله خيالات خود به خود اينجا چيده بشود? اينكه محال است كه چه اينكه محال است كه مبدأ پيدايش اينها ذات اقدس الهي و فرشتههاي رحمت باشند پس معلوم ميشود انسان، اَخ شيطان است مثل اوست، نظير اوست، همراه اوست، هماهنگ اوست، همآواي اوست، همسفر اوست بعد هم با هم وارد صحنه قيامت كه شدند آنگاه ميگويند كه ﴿بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَداً بَعِيداً﴾[12] اين ﴿نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ﴾[13] در آيه ديگر همين است ﴿قَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ﴾ همين است كه در اين آيه سورهٴ مباركهٴ «فصلت» است ﴿وَقَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ فَزَيَّنُوا لَهُم مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ﴾[14] آنگاه ﴿وَحَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنَّهُمْ كَانُوا خَاسِرِينَ﴾ اينجا فرمود اينها اخوانالشياطيناند وقتي اخوانالشياطين شدند يعني امثال شياطين شدند كارِ شيطان از آنها ساخته ميشود ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ﴾ خب.
پرسش:...
پاسخ: بله ديگر ما اين را فرستاديم مگر در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه شيطان كَلب معلَّم است اين يك سگِ شكاري است شيطان كه ـ معاذ الله ـ در برابر الله نيست كه خداي سبحان عقل داده از درون، فطرت داده از درون، انبيا و وحي و نبوت و امامت و ولايت از بيرون انسان را هدايت ميكند دوبار، سهبار، دهبار، صدبار هم مهلت ميدهد ديگر ميبيند انسان هر روز دارد بيراهه ميرود با داشتن عقل و فطرت از درون، با داشتن وحي و نبوت و امامت از بيرون اين ﴿نَبَذَ فَرِيقٌ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ كِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[15] در چنين فاز و فضايي ميفرمايد ما يك سگِ شكاري داريم اين سگ براي همه پارس ميكند پارس از بهترين نعمتهاي جهان است اين معلوم ميشود دوست چه كسي است? دشمن چه كسي است? آدم هم وقتي ببيند اينجا سگ هست خب نبايد برود ديگر وسوسه از بهترين نعمتهاي جهان خلقت است كاري با آدم ندارد كه دعوتنامه ميفرستد آدم را كه نميگزد و گاز هم نميگيرد دعوتنامه فرستادن براي اين است كه انسان مبارزه بكند، جهاد بكند در جهاد اوسط و اكبر بين آنچه را كه دين گفته و بين آنچه را كه شيطان دعوت ميكند در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» هم اين بحثش مبسوطاً گذشت كه شيطان در قيامت ميگويد كه ﴿لاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم﴾[16] من كارِ بدي نكردم من فقط يك دعوتنامه نوشتم اين همه دعوتنامه انبيا بود ميخواستي آن طرف بروي ﴿فَلاَ تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنفُسَكُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِيَّ﴾ اگر كسي با داشتن همه اين راهها و با مهلتهاي فراواني كه ذات اقدس الهي داد با باز كردن راهِ توبه و گشودن باب اُوب و رجوع كسي به راه نيامد از آن به بعد ميفرمايد ما اين سگِ شكاري را ميفرستيم اين را بگيرد ﴿أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّيَاطِينَ عَلَي الْكَافِرِينَ تَؤُزُّهُمْ أَزّاً﴾[17] نه «علي المؤمنين»، نه «علي المسلمين»، نه «علي الناس» ﴿عَلَي الْكَافِرِينَ﴾ كذا و كذا ﴿إِنَّا جَعَلْنَا الشَّيَاطِينَ أَوْلِيَاءَ لِلَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ﴾[18] حالا اگر كسي بيراهه رفت ما ده سال مهلت داديم، همه حجتها را براي او بازگو كرديم اين ديگر هَتك حرمتش به جايي رسيده كه قابل برگشت نيست ما اين سگ را ميفرستيم اين را بگيرد باز هم راه به او نشان ميدهيم ميگوييم اين سگ كه دارد تو را ميگيرد اينجا هم راه هست بگو «يا الله» ما نجاتت ميدهيم باز هم نميگويد ما تمام اين راهها را تابلو نصب كرديم گفتيم در هر مقطعي ميتواني بگويي «يا الله» با داشتن همه اين تابلوها باز هم نميآيد از آن به بعد است وگرنه ذات اقدس الهي كه ابتدائاً ﴿قَيَّضْنَا لَهُمْ قُرَنَاءَ﴾[19] نميفرمايد كه. خب، ﴿إِنَّ الْمُبَذِّرِينَ كَانُوا إِخْوَانَ الشَّيَاطِينِ﴾ اين صغراي مسئله، كبراي مسئله اين باشد كه «كلّ مَن اخوان الشياطين فكذا» در حالي كه حدّ وسط تكرار نشده ﴿وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً﴾ اين براي آن است كه اين شبيه قياس مساوات است كه به شكل اول برميگردد اينها اخوانالشياطيناند يعني مثل شيطاناند يعني شيطنت دارند يعني كارِ اينها كارِ شيطاني است با اين تتمّه صغرا به نِصابش ميرسد پس اين ميشود شيطان وقتي شيطان شد ﴿كَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً﴾ اين شخص هم «كان لربّه كفورا» صدر و ساقه بحث اين است، اگر اين شخص در مسائل اعتقادي تبذير كرد، مشرك شد ميشود كفر اعتقادي، اگر در مسائل مالي تبذير كرد نه در مسائل اعتقادي ميشود كفر عملي نظير آنچه كه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «حج» آمده كه ﴿لِلّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَمَن كَفَرَ﴾[20] كه كفرِ عملي است كفرِ عملي همان كفران نعمت است در مقام عمل نه كفرِ اعتقادي بالأخره يا كفرِ اعتقادي است جزء اخوان شياطين است در مرحله اعتقادي يا كفرِ عملي است كفران نعمت است جزء اخوانالشياطين است در مسئله عمل اينجا چون معيار شيطنت است ديگر از جنب افراط آمده از يك سو آن اخوان هم حذف شده از سوي ديگر اين كار، كار شيطنت است ديگر ما احتياج نداريم بگوييم شياطين يك، احتياج نداريم بگوييم اخوان دو، هر دو حذف ميشود تبديل ميشود به يك چيز آن هم مفرد شيطنت است كه منشأ كفران است آنجا سخن از شياطين بود چون افراد بودند با شياطين كار داشتند اما اينجا يك مطلب علمي است كاري به افراد ندارد كه شيطنت، كفر است حالا يا شيطنت در اعتقاد است كه بشود كفرِ اعتقادي يا در مقام عمل است ميشود كفرِ عملي است ﴿إِنَّ الشَّيْطَانَ﴾ كه ميشود مفرد حالا اين شيطان ابوالشياطين است همان ابليس معروف است كه همه اينها أتباع او هستند يا نه، جنس است نياز به جمع ندارد كه ما بگوييم شياطين يا بگوييم اخوان ﴿وَكَانَ الشَّيْطَانُ لِرَبِّهِ كَفُوراً﴾.
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سيّئات أعمالنا»
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ اسراء، آيهٴ 24.
[2] . سورهٴ بقره، آيهٴ 284.
[3] . سورهٴ سبأ، آيهٴ 10.
[4] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 17.
[5] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 92.
[6] . سورهٴ بلد، آيات 11 ـ 15.
[7] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 92.
[8] . سورهٴ بقره، آيهٴ 177.
[9] . سورهٴ توبه، آيهٴ 60.
[10] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.
[11] . سورهٴ فصلت، آيهٴ 25.
[12] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 30.
[13] . سورهٴ زخرف، آيهٴ 36.
[14] . سورهٴ فصلت، آيهٴ 25.
[15] . سورهٴ بقره، آيهٴ 101.
[16] . سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 22.
[17] . سورهٴ مريم، آيهٴ 83.
[18] . سورهٴ اعراف، آيهٴ 27.
[19] . سورهٴ فصلت، آيهٴ 25.
[20] . سورهٴ آلعمران، آيهٴ 97.