28 05 1996 4977054 شناسه:

تفسیر سوره انعام جلسه 103

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ لا إِلهَ إِلاّ هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ ﴿106﴾ وَ لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَكُوا وَ ما جَعَلْناكَ عَلَيْهِمْ حَفيظًا وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِوَكيلٍ ﴿107

خط مشي پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) با اين آيات روشن مي‌شود و برهان عقلي مسئله هم در كنارش بازگو مي‌شود و چون وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) اسوهٴ همه انسانها بلكه مخصوصاً مسلمين است وظيفهٴ ما در تأسي پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) با اين آيات هم روشن مي‌شود و امروز چون پايان بحث قبل از ماه مبارك رمضان است و تعطيلي ماه مبارك رمضان در پيش است دربارهٴ اينكه وظيفه ما پيروي از قرآن و احياي قرآن در جامعه اسلامي است ان‌شاء الله چند حديثي هم بازگو خواهد شد اينكه ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿اتَّبِعْ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ﴾ به ما هم در حقيقت دستور مي‌دهد كه تابع وحي باشيد منتها وحي بر پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) نازل مي‌شود به ما ابلاغ مي‌شود بر خود آن حضرت نازل مي‌شود او پيروي مي‌كند بعد به ما ابلاغ مي‌كند ما هم بايد پيروي كنيم پس مسير ما همين مسير وحي خواهد بود و وحي هم به صورت قرآن و عترت ظهور مي‌كند چون بسياري از خصوصيات و جزئيات وحي به وسيلهٴ احاديث قدسي به اهل بيت(عليه السّلام) الهام شده است كه آنها حدود و صغور احكام و قوانين الهي را بيان فرمودند و محور اصلي هم توحيد است كه ﴿لا إِلهَ إِلاّ هُوَ﴾ هيچ انساني در هيچ وقت گناه نمي‌كند مگر اينكه در آن وقت مشرك است منتها شرك مراتبي دارد يك شرك جلي و روشن است حالا اگر يك كسي بتي را مي‌پرستند و حكم فقهي خاصي دارد حكم كلامي مخصوصي دارد و مانند آن و يك شرك دقيق و رقيقي است كه آن از اين احاديث برمي‌آيد كه هيچ كسي در هيچ مقطعي گناه نمي‌كند مگر اينكه مشرك است يعني چه؟ يعني بر اساس ﴿أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ[1] عمل مي‌كند بالأخره كسي كه گناه مي‌كند يعني برابر با هوا و ميل خود دارد حركت مي‌كند در آن مقطع هواي خود را بر وحي الهي مقدم مي‌دارد در حقيقت مطيع هواي خود هست منظور از اين شرك هم شرك در ربوبيّت است و در عبادت، نه شرك در خالقيت و در ذات، البته خود مشركين مكه هم معتقد نبودند كه دو تا واجب الوجود در عالم هست يا دو تا خالق در عالم هست يا دو تا رب‌الارباب در عالم هست اينها هم در اصل ذات موّحد بودند در اصل خالق موّحد بودند در اصل رب به معناي رب العالمين، رب الارباب موّحد بودند اما در ربوبيّتهاي جزئي مشرك بودند مي‌گفتند ارباب متفرقون‌اند كه كارها را اداره مي‌كنند و در اين بخشهايي كه ربوبيّتها را تقسيم و توزيع مي‌كردند شرك مي‌ورزيدند ذات اقدس الهي فرمود همان طوري كه من خالق كل‌ام خالق جزئ‌ام رب كل‌ام رب جزئ‌ام معبود كل‌ام معبود جزئ‌ام همه چيز را من خلق كردم معبود همه چيز هم منم اينكه بزرگان هم فرمودند كه هيچ كس در هيچ مقطع گناه نمي‌كند مگر اينكه در آن مقطع مشرك است ناظر به شرك ربوبي است در بحثهاي ايمان ملاحظه فرموديد رواياتي هست كه هرگز مؤمن دزدي نمي‌كند هرگز مؤمن دروغ نمي‌گويد «لا يزني الزاني حين يزني و هو مؤمن لا يسرق السارق حين يسرق و هو مؤمن»[2] از اين قبيل روايات كم نيست اين‌ هم معنايش آن است كه در آن حال ارتكاب گناه روح ايمان از آدم گرفته مي‌شود براي اينكه كسي كه در آن حال از هواي خود دارد اطاعت مي‌كند ديگر از الله اطاعت نخواهد كرد پس اصلش به ﴿أَ رَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ[3] بر‌مي‌گردد پس اگر اين ﴿لا إِلهَ إِلاّ الله﴾ را ما تكرار كنيم و در خود پياده كنيم ان‌شاءالله از هوس و هوا نجات پيدا مي‌كنيم و اگر اشتباهاً يك وقتي لغزيديم آن را ذات اقدس الهي مي‌بخشد پس اين پيروي به استناد وحي خداست اولاً، و ريشهٴ همه حقايق هم توحيد الهي است ثانياً، اين حديث خيلي حديث نوراني است گرچه كلام ائمه(عليه السّلام) «كَلامُكُمْ نُورٌ»[4] همه آن احاديث نوراني است اما اين جمله خيلي بلند است كه مرحوم صدوق(رضوان الله عليه) در همان كتاب شريف توحيد صدوق در بحث ثواب موّحدين از پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) نقل مي‌كند كه نه من و نه هيچ پيامبري قبل از من كلمه‌اي كه معادل ﴿لا إِلهَ إِلاّ الله[5] باشد نياورديم چه رسد به ارزشمند‌تر از او يعني چيزي كه معادل توحيد باشد نيست در حقيقت خب اين ﴿لا إِلهَ إِلاّ الله﴾ كه در وسط ذكر شد يعني محور پيروي شما توحيد است و هيچ كسي در هيچ مقطعي گناه نمي‌كند مگر اينكه در آن مقطع گرفتار شرك است يعني ميل خود را بر وحي الهي مقدم داشت بعد فرمود: ﴿وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِكينَ﴾ كه منظور از اين اعراض اين نبود كه آنها را رها كن براي اينكه اين آيه در مكه نازل شد و در اَثناء سورهٴ مباركهٴ «انعام» است و سورهٴ «انعام» باهم نازل شد و بعد از اين هم دستورات فراواني مي‌دهد كه با مشركين احتجاج كن، مناظره كن، دعوتشان كن پس معلوم مي‌شود اِعراض يعني از آنها فاصلهٴ قلبي بگير نه از آنها فاصلهٴ بدني كه احتجاج نكني خب اين هم وظيفهٴ سوم ماست ما در تبليغ عموماً و در تبليغ ماه مبارك رمضان خصوصاً اول محور پيروي ما وحي خواهد بود يك، بيش از هر چيزي هم مواظب توحيديم دو، و با تبهكاران با تيره‌دلان و مانند آن بحث مي‌كنيم اما اين‌چنين نيست كه حالا آنها را در بحث رها بكنيم يا غ مگين باشيم و غصه داشته باشيم به اينكه چرا حرف ما را نپذيرفتند يا چرا حرف در آنها اثر نكرده است و مانند، ما تا آخرين لحظه مؤظفيم با برهان سخن بگوييم البته قول سديد بايد داشته باشيم چيزي كه براي خود ما روشن نشده است هرگز با كسي در ميان نگذاريم اگر هم احياناً يك مقدار مسئله پيچيده است قبلاً با همفكرانمان بحث بكنيم كمك فكري بگيريم براي ما خوب روشن بشود وقتي براي ما روشن شد به بداهت رسيده است مستدل شد آن‌گاه به ديگران ارائه كنيم بعد اين جمله‌اي كه فرمود: ﴿وَ لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَكُوا﴾ به خواست خدا در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 148 خواهد آمد كه مشركين همين مطلب را دارند منتها به صورت مغالطه در همين سورهٴ مباركهٴ «انعام» آيهٴ 148 اين است كه ﴿سَيَقُولُ الَّذينَ أَشْرَكُوا لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَكْنا وَ لا آباؤُنا وَ لا حَرَّمْنا مِنْ شَيْ‏ءٍ﴾ آنها مي‌گويند شرك ما مجاز و مرضي خداست خب اگر خدا نمي‌خواست ما شرك نمي‌ورزيديم آنها به وجود خدا معتقدند به قدرت خدا معتقدند كه خدا قادر علي بكل شيء است مي‌گفتند كه اين شرك ما مرضي خداست ـ معاذ الله ـ براي اينكه اگر اين شرك ما مرضي خدا نبود خدا جلوي ما را مي‌گرفت خب اين يك مغالطه است بين تكوين و تشريع، ذات اقدس الهي البته تكويناً قادر است كه جلوي شرك مشركان را بگيرد چه اينكه فرمود: ﴿لَوْ شاءَ لَهَداكُمْ أَجْمَعينَ[6] در يك آيه ﴿لَوْ شاءَ رَبُّكَ َلآمَنَ مَنْ فِي اْلأَرْضِ كُلُّهُمْ جَميعًا[7] در سورهٴ «يونس» آيهٴ ديگر ولي اگر خدا از راه اثبات، اضطرار و مانند آن افراد را مؤمن كند اين كمالي براي افراد نمي‌ماند كه خب، فرعون هم در همان حال موّحد شده است گفت: ﴿آمَنَتْ﴾ به آن الهي كه ﴿آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائيلَ[8] آن‌گونه از ايمان كه به درد كسي نمي‌خورد ايمان بايد روي اراده و اختيار و حسن انتخاب خود آدم باشد مشركين طبق آيهٴ 148 مغالطه‌اي كردند خلط كردند بين تكوين و تشريع، تشريعاً خدا ناراضي است شرك را تحريم كرده از اكبر كبائر محسوب مي‌شود هيچ گناهي به بزرگي شرك نيست چه اينكه هيچ ظلمي هم به اندازه شرك نيست ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظيمٌ[9] ولي مشركين مغالطه كردند بين تكوين و تشريع خدا هرگز تشريعاً نخواست تشريعاً تحريم كرد شرك را، ولي تكويناً هر كاري كه در عالم انجام مي‌گيرد با حفظ مبادي به خدا ارتباط دارد اگر كسي خواست با ارادهٴ خود مشرك بشود خدا جلوي او را نمي‌گيرد چه اينكه اگر خواست با ارادهٴ خود مؤمن بشود خدا جلوي او را نمي‌گيرد منتها در راه ايمان تأييد و توفيق هست در راه شرك جلوگيري هست در حدّ توبه و امهال و مانند آن اما نه در حدّ اضطرار و الجاء و نظاير آن، بنابراين در اينجا كه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَ لَوْ شاءَ اللّهُ ما أَشْرَكُوا﴾ ناظر به تكوين است آن مغالطه‌اي كه آنها كردند ناظر به تشريع است در نظام تكوين خدا به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد كه اگر خدا بخواهد كه آنها مؤمن باشند يقيناً مؤمن مي‌شوند و اگر بخواهد كه مشرك نباشد يقيناً شرك نمي‌ورزند يعني در نظام تكوين خدا قادر علي كل شيء است ولي چنان ايماني يا پرهيز از شرك شركي كه سودمند نيست اما در آيهٴ 148 كه بعد در پيش داريم آنها خيال تشريع كردند خيال كردند كه خدا چون جلوي آنها را نگرفته پس به كار آنها راضي است در حالي كه نهي تشريعي دارد، رضاي تشريعي ندارد، نهي تشريعي دارد، امر تشريعي ندارد تشريعاً خدا نخواسته است منتها تكويناً هر چه كه در عالم واقع مي‌شود با حفظ مبادي اختيار و انتخاب البته مقدور خداست و خدا آن را با حفظ اختيار ديگران انجام مي‌دهد پس همين مطلب را به صورت قياس استثنايي ذات اقدس الهي برهان اقامه كرده منتها به عنوان مشيت تكويني و مشابه همين مطلب را به صورت مغالطه در قياس استثنايي در آيهٴ 148 همين سورهٴ مشركين بيان كردند به صورت ارادهٴ تشريعي و آنجا به خواست خدا روشن خواهد شد و ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) فرمود تو نه در نظام تكوين ذاتاً حافظ اينها هستي و نه در اَهَم از تكوين و تشريع وكيل اينها هستي تو هم مبلّغ اينها هستي رسول اينها هستي بايد به اينها ابلاغ كني بعد ديگر حالا بلوغ به عهده خود آنها است و غمگين و محزون باشي هم روا نيست اما در پايان بحث چند روايت نوراني از ائمه(عليهم السّلام) دربارهٴٴ عظمت قرآن، فضيلت قرآن، تدبر قرآن قرائت بشود چون ماه مبارك رمضان ماه قرآن است هم خودمان بيشتر از ماههاي ديگر قرآن قرائت كنيم هم در سخنرانيهايمان موعظه و ارشادمان جلسات علميمان مدار را قرآن كريم قرار بدهيم و خوب مطالعه كنيم محصول مطالعه را اگر در سطح بالاست در جلسات علمي براي خواص ذكر بكنيم بعد او را يك مقدار بازتر بكنيم در جلسات عمومي براي مردم ذكر بكنيم چون مشكل‌ترين درد اين مملكت همان درد اخلاقي است به لطف الهي مشكلات ديگر به زودي حل مي‌شود يا خيلي از آنها حل شده است مشكل سازندگي حل مي‌شود، نظامي مي‌شود، سياسي حل مي‌شود، يك مشكل عميق ريشه‌‌داري كه در همه مي‌تند و مي‌خزد همان مشكل اخلاقي است هر كسي در هر جايي يك مشكلي پيدا مي‌كند براساس همان فراموشي معاد است اگر ما باورمان بشود كه گناه در حقيقت سمّ است گناه آتش است و نمي‌شود با آتش بازي كرد اين مملكت به واقع گلستان خواهد شد يعني هيچ كمبودي ندارد هر جا كمبودي است اخلاق است و بر اخلاق را هم بايد حوزه بسازد يعني واقع حوزه بايد فرشتگاني تربيت كند كه اگر اينها در دستگاه قضايي رفتند مشكلي نداشته باشند در نهاد رهبري رفتند مشكلي نداشته باشند در ادارات ديگر رفتند مشكلي نداشته باشند و اگر ما مشكلات اخلاقي خودمان را حل بكنيم و به صورت يك فرشته‌اي در ماه مبارك رمضان در بين مردم منتشر بشويم بالأخره مردم فطرت اصلي خود را حفظ كرده‌اند وقتي يك ماه با ما مأنوس باشند يك ماه با فرشته‌ها مأنوس باشند يقيناً اثر مي‌كند و اگر هم اخلاق حل بشود كسي در مملكت ديگر ربا نمي‌گيرد، رشوه نمي‌گيرد، دروغ نمي‌زند اگر مي‌بينيد باران يك مدتي نمي‌آيد اين‌چنين نيست كه ذات اقدس الهي باران نفرستد فرمود ما باران را به عدد نياز تمام قطرات مي‌فرستيم به عدد نياز تمام گياهان مي‌فرستيم هيچ گياهي نيست كه استحقاق دريافت باران نداشته باشد اما اگر مردم نالايق بودند در اثر گناهشان بد عمل كردنشان فرمود ما به اين بادها دستور مي‌دهيم كه اين ابرها را ببرند در بيابانها ببارند نياورند در شهر‌ها و روستا‌ها به مزرع و مرتع اينها ببارند خب فرمود: ﴿وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَي الطَّريقَةِ َلأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقًا[10] فرمود اگر اينها آدمهاي مستقيم باشند ما باران فراوان و به موقع مي‌فرستيم خب پيام ديگر اين آيه چيست؟ اين است كه اگر اينها منحرف باشند خب ما باران نمي‌فرستيم اين باران فيضهاي ديگر هم همين طور است اين اختصاصي به باران ندارد اصل كلي را فرمود: ﴿وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ اْلأَرْضِ[11] فرمود اگر مردم اين مملكت مؤمن باشند ما بركات آسمان و زمين را نازل مي‌كنيم در اوايل انقلاب آن صفا و روشني فراوان بود بعد كم كم تيره شد در زمان جنگ هم آن فضاي روشن و نوراني بيشتر بود بعد متأسفانه يك قدري كمتر شد هر وقت آن فضا باشد ذات اقدس الهي درهاي رحمت را به روي انسان باز مي‌كند ديگر هر كاري هم بكنند هرگونه محاصره اقتصادي هم بر ايران اسلامي تحميل بكنند واقع پيش نمي‌برند براي اينكه رازق ذات اقدس الهي است حرفي بود كه منافقين در صدر اسلام زدند ﴿لا تُنْفِقُوا عَلي مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّي يَنْفَضُّوا﴾ ذات اقدس الهي در جوابشان فرمود: ﴿لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ لكِنَّ الْمُنافِقينَ لا يَفْقَهُونَ[12] ﴿لاَ يَعْلَمُونَ[13] و مانند آن فرمود خزائن آسمان و زمين در اختيار خداست خب زمين بايد بروياند كه در اختيار خداست آسمان كه بايد ببارد در اختيار خداست اين معدنها در دل كوه بايد بپرورانند رشد پيدا كنند كه در اختيار خداست آن مواد اولي كه بايد به نفت تبديل بشود در اختيار خداست به گاز تبديل بشود در اختيار خداست هيچ فرضيه‌اي كه بتواند حرف نهايي را بزند كه هنوز بشر ارائه نكرده است كه مواد تا كجاست و با چه عواملي تأمين مي‌شود فرمود اين حرف حرف باطلي است كه گفتند مسلمانها را در محاصرهٴ اقتصادي قرار بدهيد تا اينها دست از پيغمبرشان بردارند براي اينكه ﴿لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ اين ﴿لكِنَّ الْمُنافِقينَ﴾ است كه ﴿لاَيَفْقَهُونَ﴾ اند ﴿لاَ يَعْلَمُونَ﴾ اند و مانند آن، بنابراين تنها مشكلي كه ما در جامعه داريم مشكل اخلاقي است يعني مال حرام خلاصه نمي‌گذارد كه دعا اثر بكند مي‌بينيد انسان در برابر امام زمانش قرار مي‌گيرد يعني حسين‌ابن‌علي‌ابن‌ابيطالب(سلام الله عليهما) خب امام زمان حسين‌ابن‌علي‌ابن‌ابيطالب بود در كربلا و اين امام زمان نصيحت كرد و حرف او را گوش ندادند حضرت فرمود سرّ اينكه حرف من در شما اثر نمي‌كند اين است كه شكم شما از حرام پر شده است بالأخره اين غذا بايد انديشه بشود ديگر اينها بايد آماده كند تا انسان چيز بفهمد به يك سبك ديگري برود اگر كسي از راه حلال حركت بكند آنها آماده هستند ديديد يك بچه‌اي دوساله شروع كرده به حفظ قرآن در سن پنج سالگي اين نوري شد براي اين نظام خب اينها پس شدني است لازم نيست آدم پيغمبر باشد لازم نيست امام باشد همين كه با اين خاندان رابطه پيدا بكند مي‌دهند براي آنها كه فرقي نمي‌كند كه خب پس مهمترين مشكل ما همان مشكل اخلاقي است اگر در ادارات مثلاً خداي ناكرده حالا ان‌شاءالله اين گزارشها درست نيست مي‌گويند بعضيها مثلاً رشوه مي‌دهند بعضيها رشوه مي‌گيرند يا اين گزارشها ان‌شاءالله در بازار درست نيست مي‌گويند بعضي ربا مي‌گيرند بعضي ربا مي‌دهند خب اينها بركات را قطع مي‌كند ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبا وَ يُرْبِي الصَّدَقاتِ[14] خب، ما اگر واقع باورمان بشود كه صدقات مايه رقوه و ترقي است و ربا خاموش مي‌كند چراغ زندگي را خب دست به اين كار نمي‌زنيم عمده باور كردن ما است اين روايات را مرحوم صاحب وسايل الشيعه(رضوان الله عليه) در كتاب شريف وسائل‌ الشيعه در بخش صلاة در پايان ابواب قرائت نماز بابي دارد به عنوان ابواب قرائت قرآن و لو في غير الصلاة بعد هم ابواب دعاست، ابواب ذكر است و مانند آن يعني كتاب شريف وسائل الشيعه بحث قرائت صلاة كه به پايان رسيد آن‌گاه كتاب قرآن و دعا و ذكر اين ابواب بعد از ابواب قرائت نماز روايات فراواني را زير مجموعهٴ خود جمع كرده است روايت اولي كه حالا ما نمونه‌هايي از اينها را مي‌خوانيم اولاً اين مضمون در چند جاي اين وسائل الشيعه آمده است كه از پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه «من قرا القران فكأنما اُدرجت النبوة بين جنبيه الا انه لا يوحي اليه»[15] اگر كسي در خدمت قرآن بود گويا نبوت در جان او رسوخ كرده منتها وحي به او نمي‌آيد آن نبوت بدون وحي بازگشتش به ولايت است چون نبوت يك مقام رسمي است كه فقط خدا بايد بدهد با تحصيل و كسب و امثال ذلك به دست نمي‌آيد رسالت اين‌چنين است امامت اين‌چنين است ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَهُ[16] اما ولايت كه انسان تحت ولايت الله باشد جزء اولياء الله باشد اين ديگر انحصاري نيست اين با تلاش و كوشش بالأخره به دست مي‌آيد اينكه فرمود: «من قرا القران فكأنما اُدرجت النبوة بين جنبيه الا انه لا يوحي اليه»[17] اگر كسي در خدمت قرآن بود، اهل قرائت قرآن بود، اهل تدبر قرآن بود گويا نبوت در جان او رسوب كرده و در دو طرف او حضور و ظهور دارد يعني در قلب او حضور دارد كه بين دو طرف او قرار گرفته است اِلّا اينكه وحي نمي‌شود يعني اِلّا اينكه ‌آن نبوت رسمي، رسالت رسمي، تشريحي و خلافت تشريحي اينها را ندارد جزء اوليا خدا خواهد بود در روايت باب اول از ابواب قرائت قرآن حديث مبسوطي است كه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) نقل كرده است كه وجود مبارك ابي‌جعفر امام باقر(سلام الله عليه) فرمود: «تعلموا و القرآن فان القرآن يأتي يوم القيامه في احسن صورة نظر اليها الخلق»[18] فرمود عالم قرآن بشويد هم قرآن خواندن را هم معاني‌اش را عالم بشويد براي اينكه قرآن در روز قيامت به بهترين صورت ظهور مي‌كند كه اين روايت گويا در بحثهاي قبل هم يك وقتي خوانده شد كه از صف مؤمنين مي‌گذرد از صف صديقين شهدا و صالحين مي‌گذرد از همهٴ اينها زيبا منظر‌تر است وقتي از صف صديقين و شهدا و صالحين مي‌گذرد همهٴ اهل آن صف مي‌گويند اين از ماست وقتي كه از اينها ترقي كرد و بالا رفت معلوم مي‌شود كه از اينها نيست يك چنين صورتي را قرآن كريم در قيامت از خود به ما نشان مي‌دهد در صفحهٴ 167 اين كتاب شريف وسائل الشيعه جلد ششم موسسهٴ آل‌ البيت صفحهٴ 167 اين حديث از وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) است كه «لا يعذب الله قلباً وعي القرآن» قلبي كه وعاء و ظرف قرآن باشد خدا چنين دلي را آزار نمي‌كند عذاب نمي‌كند اينكه اختصاصي به آخرت ندارد شما در اين روايت سخن از قيامت نمي‌بينيد اين اطلاقش شامل دنيا و آخرت خواهد شد گاهي انسان به عذابهاي روحي مبتلا مي‌شود فشارهايي در دنيا براي او پيش مي‌آيد كه بالأخره قلبش به درد مي‌آيد اگر كسي اهل قرآن باشد در خدمت قرآن باشد يعني قلبش ظرف قرآن باشد اين قلب به درد نمي‌آيد حالا لازم نيست كه دليلي بر حصر نيست كه اين مخصوص قيامت باشد سياقي هم نيست كه بگوئيم سياق، سياق قيامت است خب اطلاقش شامل دنيا و آخرت خواهد شد نه تنها در قيامت قلبش عذاب نمي‌شود در دنيا هم قلبش عذاب نمي‌شود البته عذاب يك مقدارش همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت كه ﴿كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَيْرَها[19] اما يك مقدارش كه فوق آن عذاب است اين ﴿نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ[20] است كه ﴿تَطَّلِعُ عَلَي اْلأَفْئِدَةِ﴾ آن ﴿نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ كه ﴿تَطَّلِعُ عَلَي اْلأَفْئِدَةِ[21] گاهي در دنيا است گاهي در آخرت است گاهي مي‌بينيد انسان آن قدر در درونش غصه هست كه زندگي براي او بسيار تلخ است با اينكه به حسب ظاهر همهٴ امكانات را دارد اما اگر قلبي وعاء و ظرف قرآن باشد نه به آن تلخي دنيا مبتلا مي‌شود نه به تلخي آخرت در همان صفحهٴ 167 باز از اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) نقل شده است كه وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «خياركم من تعلم القرآن و علّمه» خب اين تقريباً وظيفه حوزه را روشن مي‌كند يعني شما‌ها بالأخره بهترين مردم طبق اين كساني خواهند بود كه هم خودشان عالم قرآن باشند و هم معلّم قرآن قهراً [ناگزير] سخنرانيهاي شما ان‌شاءالله در ماه مبارك رمضان از محور آيات نخواهد گذشت حرفهاي غيرعلمي را انسان كمتر بگويد يا اصلاً نگويد هر نيازي كه جامعه دارد آن نياز را بر قرآن عرضه كنيد شِفا را از قرآن بگيريد در سخنرانيها در جلسات و مانند آن ارائه كنيد چون فرمود: ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ[22] بالأخره هر دردي كه باشد شفايش در قرآن كريم هست و واقعاً اگر ماه مبارك رمضان بتواند اين خدمت را از حوزه دريافت بكند و كل نظام و جامعه اسلامي به اخلاق رو بياورند هيچ مشكلي ما نداريم شما مي‌بينيد اين دستگاه قضايي برادران عزيز ما در دستگاه قضايي سعيشان مشكور خيلي تلاش و كوشش مي‌كنند اما باز مي‌بينيد احتكار هست، تورم است، تعزيرات حكومتي خيلي تلاش مي‌كند باز مي‌بينيد كم نشده دستگاه قضايي، زندان ده درصد، پانزده درصد مي‌تواند اثر بكند آن نود درصدش آن 85 درصدش را اخلاق بايد اداره كند مگر مي‌شود براي هر كسي يك پليسي گذاشت براي هر پليسي هم يك پليس ديگر گذاشت مگر مي‌شود تنها حوزه است كه بالأخره نظام را حفظ مي‌كند مردم را حفظ مي‌كند مردم هم مردم مسلماني‌اند عمده آن است كه اينها باورشان بشود كه ما هر روزي‌اي كه بخواهيم خدا به اندازه روزي براي ما مقرر كرده است مي‌فرستد بقيه ديگر انبار‌دار ديگرانيم و بايد باورمان بشود كه ما همان طوري كه از بيگانه فرار مي‌كنيم از برادر و خواهر زن و پدر و مادر هم در قيامت فرار مي‌كنيم هيچ رابطه‌اي بين ما و فرزندان نيست آخر چرا براي آنها ما بسوزيم ﴿يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخيهِ[23] آن روز كه ديگر روزي نيست كه پسر و پدري داشته باشد كه هر دو باهم از خاك سر برمي‌دارند ديگر زيد پدر عمر نيست عمر هم پسر زيد نيست اينها در يك عالمي غير از عالم دنيا پدر و پسر بودند آن روز كه هر دو سر از خاك برداشتند كه ديگر كسي والد نيست و ديگري ولد نيست كه خب كسي كه از او فرار مي‌كند امروز آخر عقل مي‌گويد اين كار را نكن نقل مي‌گويد اين كار را نكن يك جنون است كه آدم براي ديگري بيخود بسوزد واقعاً بچه ديگر است، پدر ديگر است، پسر ديگر است بيگانهٴ بيگانه آخر دليل ندارد كه براي بيگانه بسوزد كه خب فرمود: «خياركم من تعلم القرآن و علّمه»[24] در صفحهٴ 168 از وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه «ما من رجل علّم ولده القرآن الا توّج الله ابويه يوم القيامة تاج الملك» اينها را متوج مي‌كند و اينها به دو حُله‌اي كسوت مي‌يابند كه «لم ير الناس مثلهما» اگر كسي پدر و مادري در تعليم قرآن فرزندانشان بكوشند خدا به اينها دو جامه مي‌دهد كه احدي مثل اينها نديد اولاً جامه‌هايي كه ما در دنيا شنيديم و ديديم بهترينش به اصطلاح اينها پرنيان، حرير و ابريشم است ديگر غير از، بالاتر از پرنيان كه ديگر پارچه‌اي نيست بالاصطلاح ابريشم، ابريشم طبيعي ذات اقدس الهي مي‌فرمايد بهشت فرشهايي دارد حالا آن فرشها كه روي ديوار است يا سقف است آنها قابل گفتن نيست فرشهايي كه زير پاي بهشتي‌هاست او را شرح مي‌دهد آن فرشي كه زير پاي بهشتي‌هاست يك آستري دارد، يك ابره‌اي خب مستحضريد تمام زيبايي و هنر و نقاشي فرش براي ابري اوست نه براي آستر او خب آستر رو به خاك است آن ابره است كه بالأخره هنرنمايي مي‌كند ابرهٴ فرش زير پاي بهشتيها چيست آن را هم خدا مي‌داند براي ما شرح نداده فرمود كه اين را بدانيد كه آستر فرشي كه زير پاي شما است حرير است آسترش از ابريشم است حالا ابرش چيست نمونه‌اش در دنيا نيست كه آدم بگويد چيست كه فرمود: ﴿مُتَّكِئينَ عَلي فُرُشٍ بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ[25] «البطانه از الظهاره ابره‌دان البطانه آستر» «بطانه» يعني آستر، آستر آن ابريشم است ابره‌اش چيست خدا مي‌داند خب چنين فرشي تازه زير پاي بهشتي‌هاست ﴿مُتَّكِئينَ عَلي فُرُشٍ﴾ كه ﴿بَطائِنُها مِنْ إِسْتَبْرَقٍ[26] ظهائروها چيست؟ خدا مي‌داند در اينجا فرمود: «كُسيا حُلتين لم ير الناس مثلهما» اينكه دارد «ما خطر علي قلب بشر» و مانند آن براي اينكه نمونه‌هايش را انسان در عالم طبيعت نديده است در همان صفحهٴ 168 دارد كه از وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه «ان هذا القرآن مأدبة الله فتعلموا مأدبَتَهُ» يك معدبه دارند يك مائده، مائده يعني سفره، خوان، سفره خالي، مائده، سفره‌اي كه درونش غذا است مَعدَبه به خود غذاي پخته و آماده مي‌گويند نه مائده فرمود يك غذاي پخته است فقط شما دست دراز كنيد و استفاده كنيد خب در جريان حضرت مريم(سلام الله عليها) مستحضريد كه بالأخره رُطب را ذات اقدس الهي از همان آن درخت خشك رويانيد ﴿فَأَجاءَهَا الْمَخاضُ إِلي جِذْعِ النَّخْلَةِ[27] آن وقت ذات اقدس الهي همان جذع نخل را به صورت يك شجره رتبِ رطب در آورده است بعد فرمود يك دستي دراز كن ﴿وَ هُزّي إِلَيْكِ بِجِذْعِ النَّخْلَةِ تُساقِطْ عَلَيْكِ رُطَبًا جَنِيًّا[28] تو دستي دراز كن اهتزاز بده اين شاخه را بتكان تا از آن استفاده كني الآن همين حدّ است اين معدبه و اين غذا آماده است فقط انسان بايد دستي دراز كند و بگيرد در صفحهٴ 169 از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه «اذا جمع الله عزوجل الاولين والآخرين اذا هم بشخص قد اقبل لم ير قط احسن صورة منه» كه اين همان عظمت زيبايي قرآن كريم است بعد در پايان اين حديث آمده است كه ذات اقدس الهي وقتي قرآن در يمين عرش مستقر شد خدا مي‌فرمايد: «و عزتي و جلالي و ارتفاع مكاني لاُكرمن اليوم من اكرمك و لاُهينن من اَهانك» خب اهانت قرآن به چيست به نخواندن است، بحث نكردن است، به عمل نكردن است به متروك گذاشتن است در سخنرانيها حرف خدا را با حرف ديگران يكجا قرار دادن است يك طور گرفتن است خب اينها همه اهانت است به قرآن كريم در صفحهٴ 171 سماعه مي‌گويد وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: «ينبغي لمن قراء القرآن اذا مر بآيه من القرآن فيها مسألة او تخويف ان يسأل عند ذلك خير .. من العذاب»[29] فرمود كسي كه قرآن مي‌خواند به هر آيه‌اي كه رسيده است بالأخره برابر محتواي آن آيه از خدا چيز بخواهد خب اين لازمه‌اش اين است كه آدم معناي آيه را بداند ديگر آيه‌اي كه پيامش رحمت است انسان از خدا اميد رحمت داشته باشد آيه‌اي كه پيامش عذاب است انسان از خدا درخواست نجات عذاب را بكند در صفحهٴ 172 از وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه فرمود: «اني لاعجب كيف لا اشيب اذا قرأت القرآن» فرمود من از خودم تعجب مي‌كنم چطور قرآن مي‌خوانم و پير نمي‌شوم بعد فرمود كسي از حضرت سؤال كرد كه چطور شما پيري زودرس داريد سن شريف شما هنوز به آنجا نرسيده و محاسنهايت سفيد شده زود پير شدي فرمود: «شيبتني هود و الواقعة و المرسلات و عم يتسائلون» ظاهر اين حديث نوراني آن است كه اين چند تا سوره مرا پير كرده و اين نه براي آن است كه دعوت به استقامت شده است استقامت خود و استقامت همراهان ﴿فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ[30] براي اينكه در سورهٴ «هود» اگر اين‌چنين هست در سورهٴ «واقعه» و «مرسلات» و «نبأ» كه نيست قدر مشترك اين سُوَر همان جريان معاد است جريان معاد پيركننده است فرمود: ﴿فَكَيْفَ تَتَّقُونَ إِنْ كَفَرْتُمْ يَوْمًا يَجْعَلُ الْوِلْدانَ شيبًا[31] آدم را پير مي‌كند چون آن طوري كه به ما دستور دادند تا انسان بخواهد برهد مي‌بيند به اينكه خيلي سخت است خيلي سخت است كه انسان برابر دستور عمل كرده باشد اگر ما راه صحيح را طي مي‌كرديم هيچ فقيري در اين مملكت نداشتيم هيچ بي‌مسكني نداشتيم اما خب خيلي از ماها مي‌بينيد عمل نمي‌كنيم و ناقد هم كه بصير است جريان قيامت جريان پيركننده است ظاهراً اين حديث ناظر مسئلهٴ قيامت است در صفحهٴ 173 از وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) رسيده است كه آن حضرت از وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) نقل كرد فرمود: «ألا اخبركم بالفقيه حقاً» مي‌دانيد فقيه حقيقي كيست؟ «من لن يقنط الناس من رحمة الله» كسي كه مايه قنوت و نااميدي مردم را فراهم نكند و لو با عمل خود گاهي انسان طرزي عمل مي‌كند كه يك عده نااميد مي‌شوند «و لم يومنهم من عذاب الله» اولاً در سخنرانيها يا در نوشته‌ها خيلي مردم را وعدهٴ به سعه رحمت ندهد يك، خيلي مردم را هم از عذاب نترساند دو، همان طور بين خوف و رجاء حركت كند چه خودش چه گفتار و رفتارش «و لم يرخص لهم معاصي الله و لم يترك القرآن رغبة عنه الي غيره» حالا مثلاً چون مردم سخن فلان دانشمند غربي را مي‌پذيرند ما چهار تا اسم غربي و واژه غربي را هم بياوريم و آيات را مطرح نكنيم فرمود اين كار را نكنيد فقيه كسي است كه در هدايت مردم از قرآن نگذرد «و لم يترك القرآن رغبة عنه الي غيره» ما نبايد به اين فكر باشيم كه مردم فعلاً چه چيز را مي‌پسندند بايد به اين فكر باشيم كه براي مردم چه چيز نافع‌تر است و واقعاً آنچه كه براي مردم نافع‌تر است همين سخنان خدا و عترت است و مردم هم عملاً نشان دادند كه به قرآن و عترت بيش از هر چيزي دل بسته‌اند «الا لا خير في علم ليس فيه تفهم الا لا خير في قراءة ليس فيها تدبر الا لا خير عبادةٍ ليس فيها تفقه» در صفحهٴ 174 كه تحريم استضعاف اهل قرآن است از وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است كه «اشراف امتي حملة القرآن و اصحاب الليل» اينها اشراف امت پيغمبرند حاملان قرآن و اصحاب الليل يعني كساني كه شب‌زنده دارند اين‌چنين‌اند در صفحهٴ 181 اين‌چنين آمده است كه درجات بهشت البته به اندازهٴ درجات قرآن كريم است آن روايات مفسّر و مبسوطي دارد اما در صفحهٴ 181 از پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است كه سزاوارترين مردم به خشوع در سرّ و علن حامل قرآن است كسي كه حامل قرآن است بايد بيشتر از مردم چه در علن و چه در سرّ خاشع باشد، خاضع باشد، متواضع باشد، و ذات اقدس الهي اين‌چنين ندا مي‌دهد يا «يا حامل القرآن تواضع به يرفعك الله» البته در سورهٴ «مجادله» دارد ﴿يَرْفَعِ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ[32] اما چطوري خدا رفع مي‌كند شرط ارتفاع چيست؟ فرمود شرط ارتفاع حاملان قرآن تواضع آنها است «تواضع به يرفعك الله» خدا تو را بالا مي‌برد و اگر كسي خداي ناكرده اهل تواضع نبود ممكن است كه از آن ارتفاع الهي محروم باشد چه اينكه فرمود به وسيله قرآن خود را زينت بده «تزين به لله يزُينك الله به و لا تزين به للناس»[33] مبادا براي مردم خود را با خواندن قرآن يا تفسير قرآن يا تعليم قرآن زينت بدهي وگرنه مايه شِين و نقص تو خواهد شد باز در صفحهٴ 182 فرمود كسي اهل قرآن است كه هر مشكلي پيش بيايد «فوضع دواء القرآن علي داءِ قلبه» مشكلات قلبش را با همين اين حل كند و دارو بگذارد البته ذات اقدس الهي از قرآن به عنوان شفا ياد كرده است كه بالاتر از دارو است گاهي ممكن آدم دوا بخورد و شفا پيدا نكند اما خدا نفرمود قرآن دواست فرمود قرآن شفا است واقعاً اگر قرآن در جايي اثر كرد آن مي‌گويند يعني در جاي حضور و ظهور پيدا كرد ممكن نيست معالجه نشود در بعضي از تعبيرات روايي از قرآن به دوا ياد شده است اما خدا از قرآن به عنوان شفاء ياد كرده است نه به عنوان دوا در صفحهٴ 186 وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلّم) به اميرالمؤمنين(عليه السّلام) مي‌فرمايد: «عليك بتلاوة القرآن علي كل حال» در همه حالات در خدمت قرآن كريم باش و بالأخره در صفحهٴ 187 آن جملهٴ معروف است كه وجود مبارك امام كاظم(سلام الله عليه) موسي‌ابن‌جعفر(عليهم السّلام) فرمود: «ان درجات الجنة علي قدر آيات القرآن يقال له» يعني به اهل بهشت به قاري قرآن مي‌گويند «اقرأ وارقه فيقرأ ثم يرقيٰ» اميدواريم خداوند همه شما را جزء اشراف امت قرار بدهد ما را هم از دعا فراموش نكنيد.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

 ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 43.[1]

 ـ كافي، ج2، ص 31.[2]

 ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 43.[3]

 ـ مفاتيح الجنان، زيارت جامعهٴ كبيره.[4]

 ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 19.[5]

 ـ سورهٴ نحل، آيهٴ9.[6]

 ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 99.[7]

 ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 90.[8]

 ـ سورهٴ لقمان، آيهٴ 13.[9]

 ـ سورهٴ جن، آيهٴ 16.[10]

 ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.[11]

 ـ سورهٴ منافقون، آيهٴ 7.[12]

 ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 13.[13]

 ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 276.[14]

 ـ وسايل الشيعه، ص 191.[15]

 ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 124.[16]

 ـ وسايل الشيعه، ص 191.[17]

 ـ كافي، ج2، ص 596.[18]

 ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 56.[19]

 ـ سورهٴ همزه، آيهٴ 6.[20]

 ـ سورهٴ همزه، آيهٴ 7.[21]

 ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 82.[22]

 ـ سورهٴ عبس، آيهٴ 34.[23]

 ـ وسايل الشيعه، ج6، ص 167.[24]

 ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 54.[25]

 ـ سورهٴ الرحمن، آيهٴ 54.[26]

 ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 23.[27]

 ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 25.[28]

 ـ وسايل الشيعه، ص 171.[29]

 ـ سورهٴ هود، آيهٴ 112.[30]

 ـ سورهٴ مزمل، آيهٴ 17.[31]

 ـ سورهٴ مجادله، آيهٴ 11.[32]

 ـ وسايل الشيعه، ج6، ص 181.[33]


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق