31 08 2017 443100 شناسه:

جلسه درس اخلاق (1396/06/09)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

«الحمد لله رب العالمين و صلي الله علي جميع الانبياء و المرسلين سيّما خاتمهم و افضلهم محمّد و سيّما بقية الله في العالمين بهم نتولّي و من اعدائهم نتبرّء الي الله».

مقدم شما بزرگواران برادران و خواهران ايماني را گرامي مي‌داريم، روز پربرکت عرفه است و به تعبير سيد بن طاوس از اعياد رسمي مسلمين است و روز مخصوص دعا و مناجات با خداست. اميدواريم توفيق اين دعا را خدا به همه ما مرحمت کند و استجابت اين ادعيه را از طرف ذات اقدس الهي براي همه شما و علاقهمندان قرآن و عترت مسئلت مي‌کنيم.

اسلام راه‌هاي فراواني را براي تقرّب بنده به خدا مقرر کرده است. اوّل راه علمي است که فرمود: «طَلَبُ العِلمِ فَرِيضَةٌ عَلَي کُلِّ مُسْلِمٍ»[1] که انسان، محقق، عالم و دانشمند بشود هم خود را بشناسد هم جهان را بشناسد، هم پيوند خود با جهان را بشناسد که همگي در تحت تدبير يک مدبّر به نام خداست. اين نظم دقيق عالمانه که صدها دانشگاه براي شناختن بدن انسان فعاليت مي‌کنند هنوز به بسياري از مجهولات رسيدند، چه رسد به روح انسان و قرآن کريم حرف تازه‌اي آورده است و آن حرف تازه اين است که انسان در مصاف با مرگ انسان مرگ را مي‌ميراند نه بميرد؛ اين حرف را غير از انبيا کسي نگفت. همه خيال مي‌کنند که مرگ پايان راه است و انسان مي‌ميرد و تمام مي‌شود! اين دين است که آمده گفته تنها دشمن انسان مرگ است، اگر ما از انفجار از زلزله از سيل و مانند آن هراسناک هستيم؛ براي اين است که مي‌ترسيم بميريم. دين آمده گفته تنها دشمن انسان مرگ است، يک؛ و انسان در مصاف با مرگ مرگ را مي‌ميراند و ابدي مي‌شود، دو؛ مرگ را زير دست و پاي خود لِه مي‌کند، به ابديت مي‌رسد که ﴿لا يَذُوقُونَ فيهَا الْمَوْتَ إِلاَّ الْمَوْتَةَ الْأُولى‏﴾[2] مرگي نيست که نيست مي‌شود ابدي. اين جهان‌بيني که انسان مي‌شود ابدي، يک فکر ابدي مي‌خواهد، يک کالاي ابدي مي‌خواهد، يک راه ابدي مي‌خواهد. براي موجود ابدي، نه کالايي در آسمان است نه در زمين، اين را بايد از دل‌ها جستجو کرد و از مقلب القلوب.

اوّلين راه، راه علم است راه تحقيق است که حوزه و دانشگاه مسئول و متولّي اين رشته هستند. هم آيه سوره «توبه» که فرمود: ﴿فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾،[3] هم «طَلَبُ العِلمِ فَرِيضَةٌ»، حوزه و دانشگاه را تأمين مي‌کند. اين براي آن است که انسان عالم بشود، تا بيراهه نرود، يک؛ و راه کسي را نبندد، دو؛ خاصيت علم اين است. دوم راه عبادت است که آن هم در راستاي علم است؛ آن نماز است روزه است حج است عمره است آن براي تطهير بدن است تطهير قلب است تطهير روح است که انسان انديشه باطل نکند و خيال باطلي را در سر نپروراند. اين راه عبادت است. راه سوم جمع بين علم و عبادت است و آن راه دعا و نيايش است.

 مهم‌ترين کار اين راه دعا و نيايش است که تقريباً ضعيف‌ترين برنامه‌هاي ماست، ما آنچه براي آن حساب قائل نيستيم دعاست. اين دعا يک وقت انسان دعا مي‌خواند که ثواب ببرد، اين يک گوشه کار است اين دعا نيست. يک وقت به کسي گفتند شما فلان مشکل را داري، اين ديد الآن لاعلاج است به بيماري صعب العلاج و به غدّه بدخيم دچار است اين چه طور ناله مي‌کند؟ اين چه طور دعا مي‌کند؟ دعا يعني اين! ما هستيم که در حال مرگ دست و پا مي‌زنيم، اين حال را بايد مجسّم بکنيم بعد دعا بکنيم. در آن حال هم خوب مي‌فهميم که با چه کسي داريم حرف مي‌زنيم و هم جدّاً مي‌خواهيم. پس اين دعاها براي اين است که آدم ثواب ببرد، اين اثرش بسيار کم است. اينکه در دين آمده: «الدُّعَاءُ مُخُّ الْعِبَادَة»؛[4]مغز عبادت دعاست. اين است که گفتند تا مضطر نشوي نمي‌خواني. يک وقت مي‌خواني، يک وقت مي‌خواهي؛ خواندن ثوابي دارد البته دعاهايي که ما مي‌خوانيم بعد از نماز، داخل نماز، ثوابي دارد؛ اما خواندن غير از خواستن است. اين در مناجات‌هاي خواجه عبدالله انصاري اين است که دانايي مهم نيست دارايي مهم است. کسی ممکن است علامه بشود علم فراوان داشته باشد، او داناست؛ البته در جامعه ما محترم است؛ اما دارا نيست، دارا کسي است که آن علم او را کاملاً حفظ بکند. حرف او در مناجات اين است که دانا در عالم فراوان است، چه در حوزه چه در دانشگاه. يک وقت مي‌بينيد که عصباني مي‌شود و خلاف مي‌کند؛ بيراهه مي‌رود و خلاف مي‌کند؛ يا روي ميزي يا زيرميزي است يا اختلاس است يا نجومي است چه در حوزه چه در دانشگاه، اين دانا هست ولي دارا نيست. او در مناجات ناله مي‌زند مي‌گويد: خدايا مرا داراي علم بکن نه دانا! اين دعا براي اين است که چرا فرمود: ﴿أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ﴾؟[5] تا کسي مضطر نباشد، الآن اگر ـ خداي ناکرده ـ به کسي بگويند اين فرزند جوانت فلان بيماري را دارد، او سراسيمه است، خودش دعا مي‌کند به ديگري مي‌گويد دعا بکند، مي‌گويد اين آب را دهن بزن، آن دعا را بکن! اين سراسيمه است. همه ما يک چنين حالتي را در پيش داريم تا سراسيمه نشويم، دارا نشويم، ناله نمي‌زنيم. اين ناله را او دوست دارد. آن عويل را او دوست دارد. دعا فضيلتي است بين دانايي و دارايي. پس يک وقت است که کسي عبادت مي‌کند، يک وقت است که کسي حوزه و دانشگاه مي‌رود، يک وقت به دعا مي‌نشيند. اين دعا که در تعبيرات ديني آمده «مُخُّ الْعِبَادَةِ» اين جمع بين حوزه و مسجد است، جمع بين فهميدن و ناله زدن است.

مطلب بعدي آن است که در هر زمان، در هر زمين، اين ممکن است. اما امروز که روز عرفه است اصلاً ويژه اين کار است روز دعا و ناله است. اين دعاي «عرفه» در ادعيه و زيارات و مجامع ما فراوان است؛ منتها دو دعا خيلي معروف است: يکي دعاي عرفه امام سجاد(سلام الله عليه) است؛ يکي برتر از همه و والاتر از همه و سلطان ادعيه دعاي نوراني سيّدالشهداء که عصر روز نهم، نهم ذي حجّه يعني امروز، حسين بن علي آن دعا را خواند که تمام چشمان حضرت پر از اشک بود آن دعا را خواند.[6] اين روز همان طوري که کنار کعبه جاي استجابت دعاست کنار آن ناودان جاي استجابت دعاست، آنجا که هاجر ناله زد جاي استجابت دعاست وقتي هاجر به ابراهيم خليل گفت اينجا که آباد نيست يک سرزمين «غير ذي زرع» است، اين تعبير قرآن است: ﴿رَبَّنا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتي‏ بِوادٍ غَيْرِ ذي زَرْعٍ﴾؛[7] چون زمين يا دائر است، يک؛ يا بائر است، دو؛ يا موات است، سه؛ يا «لم يزرع» است، چهار؛ يا «غير ذي زرع» است، پنج. زمين دائر که مشخص است که هر کسي باغي دارد مشخص است، دائر اين است. بائر آن است که حالا امسال کِشت نکرد؛ ولي کاملاً آماده است. موات اين است که اصلاً سابقه حيات ندارد اينجا کسي نبوده که زندگي بکند. «لم يُزرع» هم شبيه موات است. اما بخش اخير «غير ذي زرع»؛ يعني قابل کشت نيست، درست است که آباد نيست، اما شما چگونه اينجا را مي‌خواهي آباد کني؟ اينجا سنگلاخ است آب که ندارد، مسطّح هم که نيست همه‌اش سنگ است کجا را مي‌خواهي در اينجا باغ کني؟ «خليل من» به تعبير جناب سعدي «همه بت‌هاي آزري بشکست»[8] گفت خدايا! اينجا يک مشت سنگلاخ است، باغ شدن، آباد شدن، خانه شدن هيچ ممکن نيست. نه خاک دارد اين بخش، نه آب دارد. تمام فضاي اين مکه را شما ببينيد يک مرغ پَر نمي‌زند؛ براي اينکه مرغ آب مي‌خواهد، اينجا که آب نيست. هاجر گفت که من يک زن، تازه مادر شدم، اين هم بچهام اسماعيل است. اين را در اين صحرا، در اين سرزمين گذاشتي کجا داري مي‌روي؟ مأموريت ابراهيم خليل اين بود که اينها را اينجا بسپارد و برود، به چه کسي بسپارد؟ هاجر گفت: «إِلَی مَنْ تَدَعُنَا»؟ احدي اينجا نيست! من هستم و اين بچه! ابراهيم گفت: «إِلَی رَبِّ هَذِهِ الْبَنِيَّة»[9] به هر حال اين سرزمين صاحبي دارد. اين چه روحيه‌اي است! اين چه عقيده‌اي است! اين چه ايماني است! دعا ما را به اينجا مي‌رساند. وقتي او گفت برو من حافظم، مي‌گويد چشم!

پس ما يک علم داريم که حوزه و دانشگاه مسئول اوست. يک عبادت داريم که حسينيه و مسجد و اينهاست، اينها امر عادي است که ما معمولاً مي‌گذرانيم. يک ناله داريم، آن ناله اين نيست که ما در نماز مي‌خوانيم يا در تعقيبات مي‌خوانيم، دعا مي‌خوانيم اين ثوابي است. الآن اگر ـ خداي ناکرده ـ به کسي گفتند که شما يک غدّه بدخيم داري، او چگونه دعا مي‌کند؟ او نمي‌گويد: «اللهم اشفني»! اين ضجّه مي‌زند، دعا آن است که هم علم داخل آن است و هم عمل داخل آن است. اين ناله خواجه عبدالله انصاري که خدايا مرا دارا کن نه دانا همين است، روز عرفه روز اين کار است. شما در اين دعاي نوراني امام سجاد که در روز عرفه خواندند در آنجا همان دعا و تعبيري که درباره ماه مبارک رمضان هست آن تعبير آمده؛ در ماه مبارک رمضان ما چه مي‌گوييم؟ مي‌گوييم: «هَذَا شَهْرٌ عَظَّمْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ شَرَّفْتَهُ وَ فَضَّلْتَهُ عَلَی الشُّهُور».[10] در دعاي نوراني امام سجاد در روز عرفه اين است که اين روز «شَرَّفْتَهُ وَ كَرَّمْتَهُ وَ عَظَّمْتَه‏»[11] اين شبيه ماه مبارک رمضان است، زمان دعاست. کنار کعبه، زير آن ناودان، در مُستجار، آنجا که هاجر ناله زد، آن زمين جاي استجابت دعاست، عرفه هم جاي استجابت دعاست. اين صحنه که براي همه ما هست، حالا يا زود يا دير. وقتي مي‌گويند پاها را به طرف قبله دراز بکشيد، ما چه حالي داريم؟ چه کسي مشکل ما را حلّ مي‌کند؟ الآن بايد حلّ کنيم. آن روز که نه حالش را داريم نه بر فرض هم داشته باشيم کسي از ما قبول مي‌کند. ما هستيم و ابديت! سخن از ده سال و بيست سال و سی سال و سي ميليارد سال و سيصد ميليارد سال نيست، ﴿خالِدينَ فيها أَبَدا[12] اين حرف زير اين آسمان، فقط حرف انبياست که انسان مرگ را مي‌ميراند، مرگ تحت سلطه انسان است ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ﴾،[13] نه «کل نفس يذوقها الموت»، مرگ ما را نمي‌چشد و هضم بکند، ما مرگ را هضم مي‌کنيم، هر ذائقي مذوقش را هضم مي‌کند، پس ما بايد ابدي فکر بکنيم.

بهترين راه‌هايي که براي ما هست همين ادعيه‌اي است که با ناله همراه بکنيم. وجود مبارک امام سجاد در همين دعاي عرفه روز نهم مي‌گويد خدايا! در تمام روي زمين از من پَست‌تر احدي نيست: «أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ»؛[14] خدايا همه را تو آفريدي، تو ارزشگزاري مي‌کني. من بگويم مثل آن مورچه ضعيف هستم، نه از او پَست‌تر هستم، مثل آن حشره‌ام از او پست‌تر هستم. از من پست‌تر در عالم احدي نيست؛ اين دعاي امام سجاد است در روز عرفه. اين چه حالتي مي‌بيند؟ آن حالتي که دست و پا را به طرف قبله بکنيد، يک حشره مي‌تواند براي خودش حرکت کند يا يک مگس! ما آن هم در آن حالت که دست و پا را رو به قبله مي‌کنند آن هم نيستيم. الآن يک حشره وز وز مي‌کند راه خودش را طي مي‌کند؛ اما وقتي گفتند دست‌ها و پاهايش را به طرف قبله بکشيد، کاري از ما ساخته نيست. «أَنَا بَعْدُ أَقَلُّ الْأَقَلِّينَ وَ أَذَلُّ الْأَذَلِّينَ وَ مِثْلُ الذَّرَّةِ أَوْ دُونَهَا»؛ از من در تمام عالم پست‌تر احدي نيست. همين امام سجاد در همين دعاي «عرفه» که اين بيان را دارد، وقتي مورد عنايت الهي است بالاي منبر شام قرار گرفته گفت مردم بدانيد در تمام روي زمين مردي به عظمت من نيست و درست گفت: «أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَی أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا، انا بن کذا انا بن کذا، أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی، أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَی...،‏ أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاء...، أَنَا ابْنُ مَنْ ﴿دَنا فَتَدَلَّی فَكانَ قابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنى﴾[15]‏»[16] فرمود يزيد! بدان، دربانيانت بدانند، مردم شام بدانيد در تمام مشرق و مغرب عالم مردي به عظمت من نيست و درست گفت. آنکه با خداي خود مي‌گويد از من پست‌تر نيست، وقتي به مقام امامت مي‌رسد خليفة الله مي‌شود تالي تلو قرآن مي‌شود عِدل قرآن مي‌شود جانشين پيغمبر مي‌شود، مي‌گويد در تمام روي زمين مردي به عظمت من نيست و درست هم گفت.

غرض آن است که عرفه را رايگان از دست ندهيم، يک؛ با دين بازي نکنيم، دو؛ با خودمان بازي نکنيم، سه؛ ما ابديت در پيش داريم، چهار، قهراً نه بيراهه مي‌رويم و نه راه کسي را مي‌بنديم. در همين زمينه وجود مبارک امام سجاد در دعاي «عرفه» دارد که خدايا بقيه عمر مرا هم توفيق بده که در حج و عمره بگذرانم خوشا به حاجيان و معتمران و عاکفان کوي حق که امروز که عرفه هستند در سرزمين مکه‌اند در سرزمين حجازند؛ اما خدا و خدا! خدايي که همه را به کعبه دعوت کرده، فرمود اگر احرام بستي اين طور نمي‌شود که من در را به روي هر کسي باز کنم، شما بايد اطراف شهر بگردي، داخله شهر نه، محدوده شهر نه، از محدوده حرم بايد بروي بيرون، ناله بزني، روي شن‌ها بخوابي، آماده بشوي، بعد وارد حرم بشوي. حاجي اين کار را مي‌کند. حاجي وقتي عمره تمتّع خود را انجام داد معمولاً روز ترويه، روز هشتم کم‌کم احرام مي‌بندد که شب نهم را در سرزمين عرفات بمانند. آنچه واجب است از ظهر تا غروب روز نهم است که بايد در سرزمين عرفات باشد. اين مي‌خواهد بيايد دور کعبه بگردد، چه کسي راهش مي‌دهد؟ اين گونه نمي‌شود، اوّلاً بايد از شهر بروي بيرون، ناله بزني بعد اجازه بدهند وارد شهر بشوي بعد بيايي کنار کعبه طواف بکني. اين حاجي‌ها مأمور هستند، بر آنها واجب است که از شهر بروند بيرون، از حرم بروند بيرون. عرفات از حرم بيرون است، بيرون حرم است. آنجا ناله مي‌زنند ضجه مي‌زنند گريه مي‌کنند، غروب روز نهم از عرفات مي‌آيند در مشعر، اينجا هم بيرون است، در اين شن‌ها مي‌خوابند ناله مي‌زنند ضجه مي‌زنند؛ بعد فرداي آن روز وارد سرزمين منا مي‌شوند، آنجا آن اعمال را انجام مي‌دهند، بعد لياقت پيدا مي‌کنند وارد حرم بشوند، کنار کعبه طواف بکنند بشوند حاجي. اين طور نيست که هر کسي وارد مکه بشود، بشود حاجي. اوّل بايد بيرون برود، از حرم بيرون برود، آنجا ناله بزند، آنجا اذن دخول بگيرد وارد محدوده حرم بشود.

بنابراين روز عرفه چنين فرصت زرّيني هست. ما هستيم و ابديت در پيش است. اين چنين نيست که حساب دو سال و يکسال و صد سال و امثال آن باشد. ابديت خود را بايد در همين ايام تأمين بکنيم و بهترين زمان، روز عرفه است. حقوقي بر گردن ماست ادا کنيم. کسي حق بر گردن ما دارد ادا کنيم. ما حقي بر گردن کسي داريم او را آزاد کنيم. ناله بزنيم، تا اين حوادث سختي که در پيش داريم ما را حفظ بکند؛ وگرنه هر روز يا به اين سمت بگرديم يا به آن سمت گرايش بکند اين خطر را قرآن کريم گوشزد کرد، فرمود اکثر مؤمنين يک غدّه بدخيم شرک در آنها هست: ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون‏﴾؛[17] با غدّه شرک انسان چه کار مي‌کند؟ وقتي به امام عرض کردند که چگونه اکثر مؤمنين مشرک‌اند؟ فرمود همين که مي‌گويند خدا هست ولي! خدا هست اما![18] «اما» در کنار خدا يک «اما و ولي» دارد! اگر فلان کس نبود مشکل ما حلّ نمي‌شد! وقتي به امام عرض کردند اين آيه معنايش چيست؟ آيه مي‌گويد اکثر مؤمنين مشرک‌اند! بت‌پرست هستند! يا فلان شخص را مي‌پرستند يا مقام را مي‌پرستند يا حزب را مي‌پرستند يا مال را مي‌پرستند. ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون‏﴾، اين دعا براي اين است که انسان را موحّد بکند. بهترين فرصت اين است که با خدايمان از راه ناله بگوييم خدايا! آن توفيق را به ما عطا کن که غير از تو را نپرستيم و غير از تو چيزي نخواهيم، چون همه نعمت‌ها از توست «مَا بِنَا مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنْكَ»؛[19] آن وقت در اين فرصت‌هاي زرّين، نظام خود را، کشور خود را، مملکت خود را، ملت خود را، دولت خود را، جامعه اسلامي را، امت اسلامي در سراسر را، حاجيان و معتمران و عاکفان کوي حق را که در سرزمين عرفات امروز به سر مي‌برند بعد وارد منا مي‌شوند بعد مکه، همه اينها را دعا کنيم. طوري نيست که حالا اگر همه اينها را دعا کرديم چيزي کم بيايد! هيچ کم نمي‌آيد. «يا من لا تَزِيدُهُ كَثْرَةُ الْعَطاءِ الّا جُوداً وَ كَرَما»،[20] چون کم نمي‌آيد براي همه دعا مي‌کنيم و دومين روزي است که سالار شهيدان از مکه به طرف کربلا حرکت کردند، «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَی الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكَ مِنِّي سَلَامُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لَا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكَ السَّلَامُ عَلَی الْحُسَيْنِ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَی أَوْلادِ الْحُسَيْن وَ عَلَی أَصْحَابِ الْحُسَيْن‏‏ و رحمة الله و برکاته».[21]

«غفر الله لنا و لکم». پروردگارا امر فرج ولي‌ّات را تسريع بفرما!

نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه وليّ‌ات حفظ بفرما!

خطر سلفي و تکفيري و داعشي را به استکبار و صهيونيسم برگردان!

اين کشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!

مشکلات اقتصادي و ازدواج جوان‌ها را در سايه لطف وليّ‌ات برطرف بفرما!

جوانان مملکت و فرزندان ما را از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!

اين دعا را در حق همه مؤمنان عالم مستجاب بفرما!

حاجيان و زائران و عاکفان و معتمران و مُحْرمان را سلامت و صحت ويژه مرحمت بفرما!

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

 


[1] . مصباح الشريعة، ص13.

[2] . سوره دخان، آيه56.

[3] . سوره توبه، آيه122.

[4] . الدعوات (للراوندي) / سلوة الحزين، النص، ص18.

[5] . سوره نمل، آيه62.

[6] . الإقبال بالأعمال الحسنة (ط ـ الحديثة)، ج‏2، ص74.

[7] . سوره ابراهيم، آيه37.

[8]. ديوان سعدي، غزل40؛ «دگر به روي کَسم ديده بر نمي‌باشد ٭٭٭ خليل من همه بت‌هاي آزري بشکست».

[9] . الكافي (ط ـ الإسلامية)، ج‏4، ص201.

[10] . الإقبال بالأعمال الحسنة (ط ـ الحديثة)، ج‏1، ص80.

[11] . الصحيفة السجادية، دعای چهل و هفتم.

[12] . سوره نساء، آيات57 و  122 و ... .

[13] . سوره انبياء، آيه35.

[14] . الصحيفة السجادية، دعای چهل و هفتم.

[15] . سوره نجم، آيات8 و 9.

[16] . بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج‏45، ص138 و 139.

[17] . سوره يوسف، آيه106.

[18]. تفسير نور الثقلين، ج2، ص476.

[19] . مصباح المتهجد و سلاح المتهجد، ج1، ص63.

[20] . الإقبال بالأعمال الحسنة (ط ـ الحديثة)، ج‏1، ص139.

[21] . مصباح المتهجد و سلاح المتهجد، ج2، ص776.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق