16 10 1985 2138863 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 95 (1364/07/24)

دانلود فایل صوتی

 

أعوذ بالله من الشّيطان الرّجيم

بسم الله الرّحمن الرّحيم

﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلاَئِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (30) وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْماءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَي المَلاَئِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هؤُلاَءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ (31) قَالُوا سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ العَلِيمُ الحَكِيمُ (32) قَالَ يَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَّكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَالأَرْضِ وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ (33)﴾

 

ويژگي ديگر جعل خليفه

ـ قيد *«في الأرض»* قيد جعل، نه مجعول

اين كريمهٴ خلافت انسان در زمين نه به اين معناست كه انسان خليفهٴ في الأرض است بلكه جعل خليفهٴ في الأرض است كه اين *«في الأرض»* قيد جعل است نه قيد مجعول، قرار خدا در زمين است نه اين كه آن خليفه، خليفهٴ في الأرض است فقط بر موجودات زمين و در محدودهٴ زمين خليفةالله باشد. فرقش با جريان داوود(سلام الله عليه) اينست كه در آنجا فرمود: *«يَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ»*﴿1﴾ كه اين *«في الأرض»* متعلّق به خليفه است مفعول به واسطه است براي خليفه كه ظرف خلافت است در جريان حضرت داوود *«إنّا جعلناك خليفة في الأرض»* كه اين *«في الارض»* ظرف خلافت است امّا در جريان انسان كامل كه آدم(سلام الله عليه) يك نمونه‌اي از آن انسان كامل است فرمود: *«إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً»* چون خليفه، مطلق است. آن خلافت اختصاص به ارض ندارد او خليفةالله است چه در أرض و چه در سماء منتها اين جعل و قرار دادن در زمين است. *«إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً»*

نقش محوري علم به اسماء در مقام خلافت

ـ درخواست ازدياد علم از خداي سبحان، طلب كوثر

و محور بحث همان طور كه ملاحظه فرموديد معرفت و علم است چه در سؤال و چه در جواب اجمالي و چه در جواب تفصيلي، لذا خداي سبحان به رسولش دستور ازدياد علم داد. در سورهٴ مباركهٴ «طه» آيهٴ ١١٤ به پيغمبر فرمود: *«قُل رَبِّ زِدْنِي عِلْماً»*﴿2﴾ چيزهاي ديگر را فرع مزيد علم دانست بسياري از كمالات است كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مأمور به تحصيل آن‌ها بود امّا همهٴ آن‌ها در پرتو معرفت است هر چه علم و معرفت بيشتر باشد كمالات هم بيشتر است. لذا فرمود: *«وقُل رَبِّ زِدْنِي عِلْماً»*. اين دعوت به دعا بدون اجابت نخواهد بود اين نه به آن معناست كه تو بگو من مختارم در اجابت، اگر اجابتش يقيني نباشد كه راه دعا را به انسان نمي‌آموزاند فرمود: بگو: *«قُل رَبِّ زِدْنِي عِلْماً»* آن وقت اين پيامبر را خدا اسوهٴ ما قرار داد كه ما هم از خداي سبحان مزيد علم مسألت كنيم. چون اين علم كوثر است برخلاف مال كه زياديش تكاثر است و ما را خداي سبحان به كوثر دعوت مي‌كند و از تكاثر باز مي‌دارد اين *«ربّ زدني علماً»* در حقيقت كوثر طلبي است *«و قل ربّ زدني علماً»*.

سؤال ...

جواب: خليفهٴ مطلق نبود خليفهٴ مطلق وقتي است كه به صورت انسان دربيايد وانسان كون جامع است هم مي‌تواند در زمين حضور داشته باشد وهم مي‌تواند در عالم مثال و هم مي‌تواند در عالم مجرّدات عقلي.

بنابراين محور بحث معرفت و علم است و اگر آدم خليفةالله شد در حقيقت انسان خليفةالله است و انسان كامل اگر خليفةالله است معيارش علم و معرفت است امّا خداي سبحان همين علم و معرفت را بعد از جريان آدم(سلام الله عليه) يعني مع‌الواسطه به فرشتگان آموخت.

در مسألهٴ يادگيري فرشتگان چند نكته است يكي اين كه اصلاً فرشته ممكن است علم جديد فراهم بكند يا نه. نكتهٴ ديگر آن است كه فرشتگان از كجا فهميدند آدم كه اين علوم و اسماء را به آنها تعليم كرد حق بود و صدق بود و مطابق با واقع تعليم كرد. خداي سبحان وقتي چيزي را به كسي ياد مي‌دهد عين واقع را ياد مي‌دهد ولي اگر انسان بخواهد چيزي را به ديگري بياموزاند آيا عين واقع است يا احتمال خلاف هم راه دارد؟ فرشتگان اگر علوم را بلاواسطه از خداي سبحان دريافت مي‌كردند عالم به أسماء مي‌شدند اكنون كه مع الواسطه دريافت مي‌كنند به وسيلهٴ انسان كامل ياد مي‌گيرند از كجا فهميدند كه آدم آنچه حق بود به اين‌ها افاضه كرد و اشتباه نكرد؟

امكان افزايش علم در فرشتگان

امّا مطلب اوّل، فرشتگاني كه در سطح تجرّد نفسند آن‌ها مي‌توانند چيز ياد بگيرند همان طوري كه روح مجرّد است و در اثر تعلّق تدبيري به نفس، جا براي ازدياد علم در روح است فرشتگان هم كه مدبّرات سماوات و أرضند سماوات و ارض به منزلهٴ ابدان اين‌‌هاست و اين‌ها به منزلهٴ ارواح سماوات و ارضند اين راه براي فرشتگان باز است كه چيز ياد بگيرند. اگر فرشته‌اي فرض بشود كه جنبهٴ نفسي ندارد يعني مدبّر چيزي نيست و نظير ارواح انساني نيست كه چيز ياد بگيرد بايد دربارهٴ آن‌ها انديشيد و بحث كرد. گر چه فرشتگان گفتند *«وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ»*﴿3﴾ ولي در همان مقام معلوم درجاتي است ممكن است يكي از پس ديگري آن درجات را تحصيل كند.

مصونيت از خطا در تعليم أسماء

ـ مصونيت محدودهٴ علم الأسماء و نشئهٴ فرشتگان از اشتباه

 امّا مطلب ديگر اين كه فرشتگان از كجا فهميدند كه آدم همهٴ اسما را آنچه حق بود به اين‌ها آموخت (در حدّ انِبا) براي آنكه در آن محدوده جا براي شيطنت نيست يعني در محدودهٴ علم الأسماء جا براي شيطنت نيست وقتي شيطان در آن محدوده راه نداشت قهراً وهم و خيال كه ابزار شيطنتند راه ندارد وقتي وهم و خيال راه نداشت جا براي اشتباه نيست. در محدودهٴ معرفت اسماي حق آنجا كه فرشتگان زندگي مي‌كنند و بالاتر از مرحلهٴ فرشتگان جا براي اشتباه نيست چون همهٴ اشتباهات در اثر وهم وخيال است كه ابزار شيطان است. و شيطان در مرحلهٴ معرفت أسماء و معرفت فرشتگان راه ندارد تا اين كه آنجا دخالت كند چيزي را كه باطل است به جاي حق بنشاند در آن محدوده اصلاً باطل راه ندارد.

سؤال ...

جواب: شيطان جنّ است ملك نيست منتها تغليباً گفته شد چون قرآن كريم از شيطان به عنوان جنّ ياد مي‌كند *«كَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»*﴿4﴾ منتها زير پوشش ملائكه است تغليباً به او ملك گفته مي‌شود چنان كه بحثش در مبحث سجده خواهد آمد انشاء الله.

سؤال ...

جواب: شيطان فرشته نبود. در محدودهٴ فرشته‌ها جا براي شيطنت نيست وقتي جا براي شيطان نبود جا براي باطل نيست وقتي در آنجا باطل راه نداشت شكّ هم راه ندارد اين را در بحث‌هاي علم انبيا ملاحظه فرموديد(5) شكّ در جايي است كه باطل راه داشته باشد اگر حقّي باشد و باطلي، انسان كه به يك مطلب برخورد كرد شكّ مي‌كند كه اين مطلب جزو حق است يا جزو باطل، اگر در يك محدوده‌اي جز حق چيز ديگر نبود هرگز جا براي شكّ نيست. قبلاً هم به اين صورت مثال ذكر شد كه اگر در يك كتابخانه‌اي جز قرآن كتاب ديگر نباشد ما هر كتابي را از دور يا نزديك ببينيم يقين داريم كه آن قرآن است هرگز اشتباه نمي‌كنيم نمي‌گوييم اين شايد قرآن باشد يا كتاب ديگر ولي اگر در كتابخانه‌اي غير از قرآن، كتاب ديگر هم باشد آنگاه ما يك كتابي را از دور ببينيم شك مي‌كنيم كه آيا قرآن است يا غير قرآن. سرّش آن است كه شك در جايي تصوّر دارد كه دو شيء داشته باشيم آنگاه فرد سوم مشكوك است كه آيا از قبيل اوّل است يا از قبيل دوم. اگر در يك محدوده‌اي جز يك قسم چيز ديگر وجود نداشت شك راه ندارد. لذا در حيطهٴ وحي انبيا در حيطهٴ زيست فرشتگان، جا براي شك نيست چون باطل در آن محدوده نيست وقتي باطل در آن محدوده نبود هر چه هست حق است و اين‌ها هرگز شك نمي‌كنند كه آيا اين شيء حق است يا باطل، شك فرع بر وجود باطل است اگر جايي هم حق بود و هم باطل، انسان دربارهٴ مطلبي شك مي‌كند كه اين مطلب حق است يا باطل، نظير علوم دنيا، در دنيا هم علوم حق است هم سخنان باطل، انسان وقتي به يك مطلبي برخورد كرد اوّلين بار شك مي‌كند كه اين مطلب جزو حق است يا جزو باطل ولي اگر در يك نشئه‌اي اصلاً باطل وجود نداشت شكّ هم وجود ندارد. لذا بيان مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) آن طوري كه در اوايل نهج‌البلاغه آمده است اينست كه «ما شككت في الحقّ مذ أُريته»(6) در آن لحظه‌اي كه حق را به من ارائه دادند من شك نكردم چون در محدودهٴ حق جا براي باطل نيست تا من دربارهٴ يك مطلبي شكّ بكنم كه اين مطلب آيا از قبيل حق است يا از قبيل باطل. بنابراين، فرشته‌ها هم يقين پيدا كردند. لذا عرض كردند: *«سُبْحَانَكَ لاَ عِلْمَ لَنَا إِلَّا مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ»*

صحه گذاشتن خداي سبحان بر گزارش حضرت آدم(عليه السلام)

و خداي سبحان هم روي اِنباي آدم صحّه گذاشت فرمود: به آدم دستور داديم كه تو منبيء و گزارشگر باش و او هم گزارش كرد خب اگر خلاف گزارش كند كه خدا روي او صحّه نمي‌گذارد. خداي سبحان فرمود كه: *«فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»* يعني وقتي آدم جريان اسما را به فرشتگان گزارش داده است اگر معاذ الله بطلان در آنجا راه مي‌داشت كه خدا صحّه نمي‌گذاشت نمي‌فرمود: *«فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ»*. بنابراين، جا براي اين كه فرشتگان از كجا فهميدند آدم حقايق اسما را به اين‌ها مي‌آموزاند يا گزارش مي‌دهد اين بحث باز نيست يعني زمينه شك مطرح نيست.

هشدار مراقبت بر خواطر

ـ خليفة الله و لزوم تهذيب نفس

چيزي كه در اين مسأله مهمّ است آنست كه خداي سبحان گرچه به علم بها داد امّا نه تنها در موارد ديگر در كنار علم، انسان را هشدار داد كه از تهذيب نفس غفلت نكنند بلكه در خصوص اين جريان هم ما را هشدار داد كه به علمِ تنها اكتفا نكنيم و مغرور نباشيم گرچه در بسياري از متن و حاشيهٴ اين جريان سخن از تعليم و انباء است امّا به فرشتگان فرمود من آنچه را كه شما اظهار كرديد مي‌دانم و آنچه را هم كه در نهانتان داشتيد و كتمان كرديد مي‌دانم. *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»* اين *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»* يك هشداري است نسبت به همهٴ علما فرمود: من نه تنها آنچه را كه شما اظهار كرديد مي‌دانم آنچه را كه اظهار نكرديد و در نهان داشتيد آن را هم مي‌دانم شما اظهار كرديد گفتيد كه: *«أتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ»* اين را اگر هم نمي‌گفتيد من مي‌دانستم كه شما چه مي‌خواهيد بگوييد اظهار كرديد گفتيد *«وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ»* اين را اظهار كرديد، اگر هم اظهار نمي‌كرديد باز من مي‌دانستم و چيزي هم كه در نهانخانهٴ ذاتتان بود و آن را اظهار نكرديد آن را هم من مي‌دانم. شما قلباً مايل بوديد كه مثلاً بگوييد نحن أحقّ بالخلافة منه اين را هم من مي‌دانم يا خواستيد بالآخره خلافت را از انسان سلب كنيد اين را هم من مي‌دانم هر چه را كه در درونتان كتمان كرديد و نگفتيد آن را هم من مي‌دانم اين كه فرمود من مي‌دانم نه اين كه مي‌خواهد بگويد *«وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ»*﴿7﴾ خدا عليم است يك وقت درس توحيد مي‌دهد مي‌گويد: *«وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ»*، *«إنّه بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ مُحِيطٌ»*﴿8﴾ و امثال ذلك يك وقت درس معاد مي‌دهد مي‌گويد من مي‌دانم و بالاخره يك روزي به حساب مي‌كشم اين كه فرمود: *«و أَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»* ما را از جزا و كيفر باخبر مي‌كند نه از علم خود خبر بدهد او كه *«بكلّ شيء عليم»*(9) است چه ما بگوييم چه نگوييم يك وقت خداي سبحان مي‌گويد هر چه در جهان است خدا عالِم است اين را قبلاً هم فرمود كه من غيب سماوات و أرض را مي‌دانم. يعني آن چه در بدنهٴ سماوات و أرض است مي‌دانم آن چه در درون سماوات و أرض است مي‌دانم، آنچه بيرون از سماوات و أرض است مي‌دانم اين را قبلاً فرمود كه *«إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ»* اين ناظر به احاطهٴ علمي خداي سبحان است اين ناظر به توحيد و مبدأ است. امّا اين كه فرمود: *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»* اين هشدار به معاد و روز جزاست. فرمود آنچه را كه گفتيد يا آنچه را كه پنهان كرديد من مي‌دانم يعني يك روزي به حساب مي‌آورم اينچنين نيست كه *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»* تكرار همان *«إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ»* باشد اگر خداي سبحان فرمود من غيب سماوات و أرض را مي‌دانم بالاخره آن چه كه فرشتگان إبدا و كتمان كردند يا جزو غيب سماوات و أرض است يا جزو سماوات و أرض است و خدا مي‌داند. امّا اين كه مي‌فرمايد: *«وَأَعْلَمُ مَا تُبْدُونَ وَمَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»* اين مي‌خواهد هشدار بدهد نه از علم خود خبر بدهد. مي‌خواهد هشدار بدهد كه من مي‌دانم. اين هشدار دادن يعني يك روزي به حساب مي‌آورم و يك روزي هم درون را بيرون مي‌كشانم و آشكار مي‌كنم.

خزي و خواري در دنيا

خيلي روشن نيست كه براي همه خداي سبحان در قيامت حساب باز كند. ممكن است يك عده‌اي را درونشان را در دنيا بيرون بياورد يك عده را فرمود: *«لَهُمْ فِي الدُّنْيَا خِزْيٌ وَلَهُمْ فِي ا لْآخِرَةِ عَذَابٌ عَظِيمٌ»*﴿10﴾ هم در دنيا رسوا مي‌كند هم در آخرت، اينچنين نيست كه تمام خزي خدا مخصوص به آخرت باشد خداي سبحان در آخرت آبروي پيغمبر و وابستگان پيغمبر و مسلمين را حفظ مي‌كند آن روز اين قدر مهم است فرمود *«يَوْمَ لاَ يُخْزِي اللَّهُ النَّبِيَّ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ»*﴿11﴾ فرمود ما در قيامت فقط آبروي يك عده را حفظ مي‌كنيم آن روز آبروي پيغمبر محفوظ است و آبروي مؤمنين يك چنين روزي است آنگاه به انسان اجازه مي‌دهد كه در نهان خود چيزي را كتمان بكند؟ از كي كتمان بكند؟ آن هم نفرمود به اين كه «و ما تكتمون» فرمود: *«و ما كنتم تكتمون»* بعضي‌ها با زرنگي مي‌خواهند يك چيزي را در نهانخانه دفن كنند كه حتّيٰ به روي خودشان هم نياورند. خداي سبحان فرمود من نه تنها آنچه را كه شما اظهار كرديد مي‌دانم آنچه را هم كه اظهار نكرديد، در نهانخانه‌تان مخفي بود من مي‌دانم نه تنها آنچه را كه مخفي است و راز شماست و سرّ شماست من مي‌دانم بلكه آنچه را كه شما در نهانخانه دفن كرديد و از راز هم سرّي‌تر است آن را هم من مي‌دانم فرمود من اين سه امر را من مي‌دانم فرمود: *«إن تجهر بالقول»*(12) شما اگر به طور علن و آشكار سخن بگوييد خب آشكار را البته خدا مي‌داند ديگران هم مي‌شنوند و خدا هم مي‌داند *«إن تجهر بالقول»* اين جهر را كه خداي سبحان مي‌شنود و مي‌داند در اين حرفي نيست بالاتر از جهر كه مرحلهٴ دوم است *«فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ»*(13) كه مرتبه دوم است *«وَأَخْفَى»*﴿14﴾ آنكه خفي‌تر از سرّ است آن را هم مي‌داند

شرك خفي در نهانخانهٴ دل

گاهي انسان اوايل يك چيزي را در نهانخانه كتمان مي‌كند بعد چون روي او تمرين مي‌كند امر بر خودش مشتبه است و نمي‌داند در درون او چه ماري نهفته است. يك روز اين مار سر در مي‌آورد آن شرك خفي در بسياري از ماها نهان است و يك روزي سردر مي‌آورد اين كه مي‌بينيد كه در مباحثات اين كه مي‌بينيد در بحث‌ها احياناً سخن از منيّت و انانيّت است همان شرك خفي است كه يك وقتي سر درمي‌آورد انسان نمي‌فهمد كي دارد حرف مي‌زند فرمود: من بالآخره آنچه كه در نهان شماست عالمم.

سؤال ...

كتمان قصور در فرشتگان

جواب: براي فرشتگان تقصير نيست امّا همان قصور را فرمود من مي‌دانم قصورتان چيست و آن قصور را جبران كرده است چون ملائكه قصور داشتند نه تقصير. گفتند كه: *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ»*. يعني تقريباً ما اوليٰ بالخلافيتم تصريح نكرده‌اند نظير قوم طالوت كه گفتند *«نَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ»*﴿15﴾. آن‌ها تصريح نكردند شايد از اين رقيق‌تر بود ولي در نهانشان قصوراً اين حرف بود كه بالاخره اگر خلافتي هست به ما مي‌رسد.

سؤال ...

جواب: نسبت به ابليس هم هست امّا يك اصل كلّي است. تطبيقش بر ابليس به عنوان مصداق است نه سخن از تفسير باشد. تفسير آنست كه لفظ مفهومش چيست؟ تطبيق آنست كه يكي از مصاديق اين معناي كلّي ابليس است. جريان ابليس و اين كه در نهان‌خانه‌اش انانيّت را داشت اين مصداقي از مصاديق اين *«و ما كنتم تكتمون»* است.

سؤال ...

جواب: مأمور به كتمان نبودند ولي قصوري كه داشتند گفتند: *«نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ»* ديگران تقصير را كتمان مي‌كنند اين‌ها قصور را كتمان كردند اين قصور كتماني را خداي سبحان پرده برداشت.

سؤال ...

جواب: قصور كه مي‌سازد تقصير با عصمت نمي‌سازد. تقصير و عصيان با عصمت نمي‌سازد اما قصور كه با عصمت سازگار است چون *«مَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ»*﴿16﴾ هر فرشته‌اي نسبت به بالاتر از خود قصور دارد.

سؤال ...

جواب: همه هستند،  آيات قرآني اگر چنان چه به آنها خطاب مي‌كند نظير *«يا أيّها النّاس»*﴿17﴾ است نظير *«يا أيّها الذّين ٰامنوا»*﴿18﴾ و امثال ذلك است. لذا همين معنا را در آيات ديگر بيان كرد، هشداري داد. وقتي به آنها هشدار مي‌دهد به ديگران يقيناً هشدار خواهد داد.

قدرت خداي سبحان بر استخراج نهانخانهٴ انسان

همين معنا را كه دربارهٴ فرشتگان گفت دربارهٴ انسان‌ها هم فرمود: منتها يك قدري بازتر. اگر نسبت به فرشتگان بفرمايد: من آنچه را شما كتمان كرديد مي‌دانم نسبت به انسان‌ها يقيناً اين را خواهد فرمود: منتها دربارهٴ انسان‌ها گاهي مي‌فرمايد: شما آنچه را كه به عنوان راز و به عنوان علن داريد ما هر دو قسم را مي‌دانيم اين يك مطلب. نظير آيهٴ ٧٧ سورهٴ بقره كه فرمود: *«أَوَلاَ يَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ»*﴿19﴾ مگر اين‌ها نمي‌دانند كه خدا سرّ و علن اين‌ها را مي‌داند اين هشدار به مسألهٴ معاد است نه توجّه به مسألهٴ توحيد، نه اين كه اثبات اين كه خدا *«بكلّ شيءٍ عليم»*﴿20﴾ است آن يك لسان ديگري است آن يك آيات ديگري است اين آياتي كه در صراط تهذيب است بدانيد كه سرّ و علنتان را خدا مي‌داند آياتي است كه لبه‌اش متوجّه معاد است.

گاهي از اين نزديك‌تر و دقيق‌تر بيان مي‌كند مي‌فرمايد كه: نه تنها من آنچه را كه شما در نهانخانه داريد مي‌دانم بلكه او را استخراج مي‌كنم يك وقت است كسي مي‌گويد كه من آنچه در دل خاك است مي‌دانم يك وقت مي‌گويد نه من نه تنها مي‌دانم در دل اين زمين چي هست بلكه قدرت استخراج دارم و برايتان استخراج مي‌كنم آنچه كه درون اين زمين است من استخراج مي‌كنم بالاخره بيرون مي‌آورم. اين را درهمين سورهٴ بقره آيهٴ ٧٢ به بني‌اسرائيل فرمود كه *«وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فِيهَا»*﴿21﴾ شما تدارؤ كرديد هر يك از خود دفع كرديد بالاخره اين مسأله را لوث كرديد امّا *«وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»*(22) خدا او را بيرون مي‌آورد آنچه را كه شما كتمان كرديد پيش خودتان به عنوان راز نگه داشتيد خدا او را استخراج مي‌كند، بالآخره راز را فاش مي‌كند، مسأله را روشن مي‌كند *«وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»*.

سؤال ...

جواب: وعيد نيست كه هشدار است ديگر. يعني اگر شما بخواهيد از اين قصور برهيد و متعلّم مع‌الواسطهٴ خدا باشيد بايد كه در درونتان اين چيزها را كتمان نكنيد و سلم محض باشيد. اين‌ها كه سلم محض شدند آن شايستگي را پيدا كردند كه مع‌الواسطه از اسما و حقايق عالم به مقدار امكان باخبر بشوند.

خداي سبحان در سوره‌اي كه به نام مبارك رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است در آن سوره چند جا فرمود به اين كه: ما بالاخره آن بيماريهاي درون را آن اسرار نهفته را علن خواهيم كرد استخراج خواهيم كرد. آيهٴ ٣٧ همين سوره اينست كه: آن *«إِن يَسْأَلْكُمُوهَا فَيُحْفِكُمْ تَبْخَلُوا وَيُخْرِجْ أَضْغَانَكُمْ»*﴿23﴾ خدا اگر يك سلسله مسائل مالي را با شما درميان بگذارد كه مالي را در راه خدا انفاق كنيد و اصرار كند شما بخل مي‌ورزيد و با همين آزمايش و فرمان آن ضغن و كينه و عداوتتان را استخراج مي‌كند. در روز امتحان بالاخره هر كه هر چه در درون دارد ظاهر مي‌شود فرمود خداي سبحان در روز امتحان و مانند آن چه كه شما در درونتان به عنوان ضغن و كينه و حسد و مانند آن ذخيره كرديد خدا استخراج مي‌كند باز در همين سورهٔ، آيهٴ ٢٩ اينست اين يك اصل كلّي است فرمود: *«أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ»*﴿24﴾ اينجا يك اصل كلي است نه اختصاصي به گروه معيّن دارد نظير سورهٴ بقره نه فقط سخن از بخل مالي است كه يك مرض خاص است بلكه فرمود: آن‌ها كه در دلشان مرض هست خيال كردند كه ما اين مرض را استخراج نمي‌كنيم يك روزي بالاخره اين بيماري را در نمي‌آوريم؟ *«أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ أَن لَن يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغَانَهُمْ»*. ما اين ضغن و كينهٴ اين‌ها را يك روز استخراج نمي‌كنيم؟ آن روز، روز فضيحت و روز خزي است حالا يا در قيامت، مي‌شود *«تبلي السّرائر»*﴿25﴾ يا نه، در قيامت نه، بلكه در دنيا براي بعضي‌ها هست و اين همان خزي دنيايي است و اگر كسي در نهان خود علم محض را جا نداد و در كنار علم خود را ديد بالآخره يك روزي گرفتار اين *«وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَا كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ»*﴿26﴾ خواهد شد

علم و تهذيب نفس، صراط انسانيت

و راه انسان كامل شدن را هم اين آيه به ما آموخت فرمود به اين كه ما انسان را از اسما باخبر كرديم و او را بر ملائكه مقدّم داشتيم امّا راهش تنها علم محض نيست در انسان كامل اصولاً ضغني نيست اين سلم محض است دربارهٴ انسان كامل يك چنين تعبيري نشده است كه آنچه در نهان داريد بالآخره ما يك روزي استخراج مي‌كنيم. دربارهٴ عليّ و أولاد عليّ چنين چيزي نيست دربارهٴ رسول خدا چنين چيزي نيست دربارهٴ انسان‌هاي كامل يك چنين چيزي نيست اگر چنانچه كسي خليفةالله مي‌شود راهش علمي است منزّه از اين آميختگي و آلودگي، علمي است كه انسان فقط معلّم را ببيند نه متعلّم را نگويد من خودم زحمت كشيدم و درس خواندم! شما مي‌بينيد چه در حوزه‌ها چه در غير حوزه‌ها عدهٴ زيادي مي‌آيند و موفّق نمي‌شوند صدها شرايط دارد تا يك كسي به جايي برسد همهٴ اين فيض‌ها و شرايط را آن مسبّب الأسباب تهيّه مي‌كند. بنابراين، كسي مجاز نيست كه بگويد من خودم درس خواندم چيزي شدم و تنها مانع ما اينست كه ما خودمان را مي‌بينيم و در مباحثات اگر مواظب خود نباشيم خداي ناكرده آن شرك رقيق سردر مي‌آورد و اگر مواظب بوديم لطف الهي شامل انسان مي‌شود و انسان خيلي بيش از اين پيشرفت مي‌كند.

نزول پيوستهٴ علم و فيض از ناحيه خداي سبحان

نه اين كه خداي سبحان گاهي علم بدهد گاهي علم ندهد او همواره دارد علم نازل مي‌كند اگر تفاوتي هست از اين طرف است كه از اين طرف گاهي انسان در را باز مي‌كند گاهي در را مي‌بندد وگرنه او دائماً دارد فيض اعطا مي‌كند با دو دست هم دارد فيض اعطا مي‌كند او «باسط اليدين بالعطيّة»(27) است اومثل بخشنده‌هاي ديگر نيست كه با منّت چيزي بدهد او اگر چيزي مي‌دهد با دو دست باز مي‌دهد. اين كنايه از آنست كه دستش در بخشِش باز است در هنگام بخشش هم كريمانه مي‌بخشد با يك دست به انسان نمي‌دهد با دست بسته نمي‌دهد با دو دست باز مي‌دهد يعني كاملاً تكريم مي‌كند. و «كلتا يديه يمين»(28) هميشه دو دست خدا باز است او كه «دائم الفيض علي البريّة» است اين طور نيست كه فيضش در ماه مبارك رمضان باشد يا روزهاي جمعه باشد در غير ماه مبارك رمضان نباشد كه! گيرندگان در ماه مبارك رمضان يا در ليالي قدر بهتر مي‌گيرند و گرنه بخشنده «دائم الفيض علي البريّة» است و تنها حجابي كه نمي‌گذارد انسان اين علوم را بگيرد همان شرك دقيق و رقيق است كه خداي سبحان به ما هشدار داد فرمود: «يعلم السرّ و اخفيٰ»﴿29﴾ آنچه كه اخفاي از سرّ است او را خدا مي‌داند و انسان نمي‌داند و خداي سبحان در مواقع امتحان آن نهانخانه را هم علن مي‌كند و اگر قبل از آدم(سلام الله عليه) انسان يا انسان‌هايي هم بوده‌اند چنانكه روايت هم مي‌گويد، بودند ولي نسلشان منقرض شد و اين نسل فعلي به حضرت آدم و حوّاء(عليهما الصّلاة و عليهما السّلام) مي‌رسد آن انسان كامل هم اگر بودند مشمول همين اصل كلّي خليفهٴ اللّهي‌اند.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

 

پاورقي‌ها:

(1) سورهٔ ص، آيهٔ 26.

(2) سورهٔ طه، آيهٔ  114.

(3) سورهٔ صافات، آيهٔ 164.

(4) سورهٔ كهف، آيهٔ 50.

(5) وحي و نبوت در قرآن، ج 3، ص 57.

(6) نهج البلاغه، خطبهٴ 4.

(7) سورهٔ نساء، آيهٔ 176.

(8) سورهٔ فصّلت، آيهٔ 54.

(9) سورهٴ نساء، آيهٴ 176.

(10) سورهٔ بقره، آيهٔ 114.

(11) سورهٔ تحريم، آيهٔ 8.

(12) سورهٔ طه، آيهٔ 7.

(13) سورهٴ طه، آيهٴ 7.

(14) سورهٴ طه، آيهٴ 7.

(15) سورهٔ بقره، آيهٔ 247.

(16) سورهٔ صافات، آيهٔ 164.

(17) سورهٔ بقره، آيهٔ 21.

(18) سورهٔ بقره، آيهٔ 104.

(19) سورهٔ بقره، آيهٔ 77.

(20) سورهٔ توبه، آيهٔ 115.

(21) سورهٔ بقره، آيهٔ 72.

(22) سورهٔ بقره، آيهٔ 72.

(23) سورهٔ محمد، آيهٔ 37.

(24) سورهٔ محمد، آيهٔ 29.

(25) سورهٔ طارق، آيهٔ 9.

(26) سورهٔ بقره، آيهٔ 72.

(27) مفاتيح الجنان، دعاي شب‌هاي جمعه.

(28) كافي، ج 2، ص 126.

(29) سورهٔ طه، آيهٔ 7.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق