20 02 1985 2107014 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 11 (1363/12/01)

دانلود فایل صوتی

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3)

هدايت قرآن براي پارسايان

قرآن هدايتِ متّقياني است كه اين اوصاف را دارند: اوّل [اينكه] مؤمن به غيب‌اند؛ دوم [اينكه] نماز را اقامه مي‌كنند. آن ايمان به غيب، ناظر به جنبهٴ اعتقادي و علمي متّقي است و اين اقامهٴ نماز، راجع به جنبهٴ عملي اوست. و اقامهٴ نماز ـ همان طوري كه عنايت فرموديد ـ عبارت از اين بود كه، نماز را به حالت ايستادگي‌اش در بياورد. معلوم مي‌شود همان طوري كه نمازگزار حالات گوناگون دارد،نماز هم حالات گوناگون دارد.

اقامه نماز، عامل طهارت انسان

آن نمازي مي‌تواند جلوي فحشا و منكر را بگيرد كه ايستاده باشد؛ مثل آن انساني كه مي‌تواند در برابر دشمن بايستد در حالتي كه ايستاده باشد. اگر براي نماز يك سلسله ‌آثاري در قرآن كريم ذكر شده است كه نماز آن آثار را دارد و هر گونه پليدي را دفع مي‌كند، بايد مقاوم باشد، خود قائم باشد و قيام داشته باشد تا بتواند هر گونه پليدي را دفع كند. هيچ گناهي نيست كه نماز با آن در نبرد نباشد و آن را دفع نكند، چون ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ[1]، اين مطلق است و «جنس» مراد است؛ نه فحشا و منكرِ خاص. اين طور نيست كه كاربرد نماز اين باشد كه جلوي بعضي از گناهان را بگيرد، گناهي نيست كه نماز با آن مبارزه نكند و آن را دفع نكند. پس اين قدرت را نماز دارد كه بالقول‌المطلق انسان را طاهر كند.

ارتباط اقامهٴ نماز و اقامهٴ دين

اگر نماز اين توان را دارد كه جلوي هر فحشا و منكري را بگيرد، متّقي كه از قرآن بهره مي‌گيرد بايد نمازي اين‌چنين را اقامه كند. اين در حقيقت اقامهٴ دين است، چون نماز ستون دين است [لذا] اگر كسي ستون را اقامه كرد، خيمهٴ دين هم اقامه خواهد شد. لذا اوّل‌چيزي كه بعد از اين عالَم از انسان سؤال مي‌كنند نماز است، براي اينكه اگر نماز قبول باشد ديگر امور مقبول است: «إن قبلت قبل ما سواها»[2]، چون اگر ستون دين باشد خيمهٴ دين به‌پاست. اگر قرآن براي نماز آثاري ذكر مي‌كند و نمازگزار آن آثار را در خود نديد، مطمئن است كه نماز او مقبول نيست و اگر آن آثار را در خود مشاهده كرد، مطمئن است كه نماز او مقبول است.

آثار سلبي نماز

قرآن براي نماز يك سلسله آثار سلبي ذكر مي‌كند كه انسان را شست‌و‌شو مي‌كند و يك آثار ثبوتي ذكر مي‌كند كه رهاورد نمازگزار است. آثار سلبي را بالقول المطلق در آن آيهٴ معروف بيان كرد كه ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ[3] و اين اصل كلّي را در سورهٴ «معارج» به طور تفصيل بيان فرمود؛ در سورهٴ «معارج» آيهٴ نوزده به بعد اين است كه ﴿إِنَّ الإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً﴾؛ هلوع ‌بودن انسان هم به اين است كه ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ٭ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً﴾. انسان يك فطرتي دارد و يك طبيعتي؛ فطرت او حق را مي‌طلبد كه ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا[4]؛ يك طبيعتي دارد كه در برابر شرّ، جزع مي‌كند و اگر خيري به او رسيد سعي مي‌كند آن خير را در خود منحصر كند و به ديگري نرساند، آن ﴿مَنَّاعٍ لِّلْخَيْرِ[5] است؛ «اگر آسيبي ببيند ناله مي‌كند: ﴿إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً﴾، و اگر خيري به او برسد سعي مي‌كند كه روزنهٴ خير را ببندد [تا] به ديگري نرسد؛ اين مانع خير است: ﴿وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً﴾ اين مربوط به طبيعت انسان. كساني از اين طبيعت مي‌رهند كه اهل نماز باشند: ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً ٭ إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً ٭ وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً ٭ إِلاَّ الْمُصَلِّينَ[6] ـ اين مصلّين كه به عنوان دوام ذكر شده است، ظاهراً صفت مشبهه است؛ نه اسم فاعل و همان معناي استمرار و ثبات را تفهيم مي‌كند ـ مصلّين كساني‌اند كه از اين خطرِ جزع و منع محفوظ‌اند.

اوصاف نمازگزار

مصلّين چه كساني‌اند؟ مصلّين نه يعني كسي كه گاهي نماز مي‌خواند [و] گاهي نماز نمي‌خواند، [بلكه] ﴿الَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ[7]. معلوم مي‌شود اين صفت مشبهه است؛ نه اسم فاعل، مصلّي يعني نمازگزار؛ نه نمازگزارنده؛ مثل «صادق» كه صفت مشبهه است؛ يعني راستگو؛ نه راستگوينده. آنكه به معناي راستگوينده است اسم فاعل است و زوال‌پذير؛ آنكه صفت مشبهه است معناي ثابتي را تفهيم مي‌كند. راستگو صفت مشبهه است؛ غير از راستگوينده است. مصلّي اين معناي صفت ثابت را تفهيم مي‌كند؛ نه اسم فاعلي را. ﴿الَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ ٭ وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ[8]؛ معلوم مي‌شود نمازگزار اهل زكات هم است؛ چه زكات واجب؛ چه زكات مستحب [و] چه زكات مستحبّي كه در مواقع ضرورت مي‌شود زكات واجب. نمازگزار كسي است كه در مال او حقّ ديگران محفوظ است؛ اين‌چنين نيست كه ﴿وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً[9]؛ اگر مالي به او رسيد منع كند و نگذارد به ديگران برسد. پس نمازگزار كسي است كه حق ديگران در مال او محفوظ باشد: ﴿وَالَّذِينَ فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾؛ چه آن كسي كه توان سؤال ‌كردن دارد [و] چه آن مستمندِ محرومِ آبرومندي كه اهل سؤال نيست.

پرسش ...

پاسخ: انسان اگر يك موجود ملكوتيِ محض بود همان ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا[10] بود؛ امّا در آفرينش انسان خداي سبحان فرمود: ﴿ إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِن طِينٍ ٭ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُوحِي[11]؛ آنچه مربوط به ملكوت اوست به خودش نسبت داد و آنچه مربوط به عالم طبيعت است به گِل نسبت داد، اگر اين دو جنبه در انسان نبود او هرگز جزوع و منوع نمي‌شد [و] همواره همانند فرشته‌ها ساجد و خاضع بود؛ [ولي] چون اين طبيعتِ مُلكي در آن هست اين خصيصه‌هاي طبيعت را هم داراست. پس نمازگزار كسي است كه از بند طبيعت رهايي پيدا كرده است؛ اين‌چنين نيست كه ﴿إِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً[12]، بلكه ﴿فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ[13]، ﴿وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ[14]؛ نمازگزار به قيامت معتقد است، ﴿وَالَّذِينَ هُم مِنْ عَذَابِ رَبِّهِم مُشْفِقُونَ[15]؛ نه‌تنها قيامت به عنوان يك باور، تصديق قلبي براي اوست، بلكه به دنبال آن تصديق، هراس عملي هم به دنبالش هست كه در واقع هراسناك است [و] مي‌ترسد: ﴿إِنَّ عَذَابَ رَبِّهمْ غَيْرُ مَأْمُونٍ[16]؛ كسي در امان نيست، به كسي امان‌نامه نداده‌اند كه انسان در امان باشد، آن‌گاه بعد از چند آيه مي‌فرمايد: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ لِأَمَانَاتِهِمْ وَعَهْدِهِمْ رَاعُونَ[17]؛ اينها را (امانت و عهد را) مراعات مي‌كنند، ﴿وَالَّذِينَ هُم بِشَهَاداتِهِمْ قَائِمُونَ ٭ وَالَّذِينَ هُمْ عَلَي صَلاَتِهِمْ يُحَافِظُونَ ٭ أُولئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ[18] اين گونه از اوصاف را كه مي‌شمرد، مي‌فرمايد: اينها در بهشت مُكْرَم‌اند. «مُكْرَم» را قرآن كريم، وصف فرشته‌ها مي‌داند كه مي‌فرمايد: ملائكه ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ ٭ لاَ يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[19] پس نمازگزار در حدّ فرشته به كرامت مي‌رسد؛ در بهشت از كرامت خاصّه برخوردار است. آن ﴿فِي جَنَّاتِ﴾ لذّتهاي جسماني او را تأمين مي‌كند، اين «كرامت» بهره‌هاي روحي او را تأمين مي‌كند. اگر خداي سبحان ملائكه را به اين سِمَت ستود كه اينها بندگان مكرّم‌اند، نمازگزار راستيني كه داراي اين اوصاف است آنها را هم فرمود: اينها در بهشت مُكْرم‌اند: ﴿أُولئِكَ فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ[20]. اينها بسياري از اوصاف سلبيّه نماز است كه نماز اينها را طرد مي‌كند. پس اگر بالقول‌الاجمالي يك جا فرمود: ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ[21]، اين منهيّ صلات را (كه صلات نهي‌اش مي‌كند)، در سورهٴ «معارج» ـ مقداري از اينها را ـ به طور گسترده و باز بيان كرد.

اعطاي اهمّ خيرات به انبيا در نماز

اما بخش ديگري كه مربوط به صفات ثبوتيّه نماز است؛ شما مهم‌ترين خيري كه در قرآن به انبيا و اوليا رسيده است مي‌بينيد كه در حالت نماز رسيده است؛ [مثلاً] در جريان زكريّا(سلام الله عليه) وقتي خداي سبحان يحيي [عليه‌السلام] را به او بشارت مي‌دهد، در حالت نماز فرشتگان بر او نازل مي‌شوند، مي‌گويند: «بشارت باد كه يحيايي به تو داده‌ايم»؛ در سورهٴ «آل عمران» آيهٴ 39 اين است: ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَي﴾؛ در اين حال فرشتگان بر او نازل شدند و به او بشارت دادند. اگر در روايات ما آمده است كه «المصلّي يناجي ربّه»[22]؛ نمازگزار با خدا مناجات مي‌كند، نشانه‌هايش در كتاب الهي هست؛ در حال مناجات كه نزديك‌ترين حالي است كه بنده با مولا دارد در آن حال فرشته نازل شده است و بشارت ميلاد يحيي(سلام الله عليه) را به زكريّا(سلام الله عليه) داده است.

پرسش ...

پاسخ: بله؛ مصلّين كساني‌اند كه اينها را هم دارند؛ امّا ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ[23] آنچه را كه باز مي‌كرده است، ظاهراً به همان صفات سلبي برمي‌گردد. نمازگزار به قيامت معتقد است؛ امّا آن اساسي كه فرمود: ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾، آن را باز كرده است، چون جزع عند [هنگام] اصابت شر، فحشا و منكر است؛ براي اينكه انسان در آن حال بايد صبر كند؛ نه جزع. إِذَا مسَّهُ الخَيْرُ، بايد طوري باشد كه «في امواله حق للسائل والمحروم» باشد؛ نه منوع باشد. اين «جزوعِ عند الشرّ» و «منوع عند الخير»، جزء منكرات است، اينها را نماز برطرف مي‌كند. اگر كسي نماز خواند، ديدي مال او مالي است كه ديگران هم در آن سهم دارند، اين معلوم مي‌شود نماز را اقامه كرده است. البتّه پايانش، ﴿فِي جَنَّاتٍ مُكْرَمُونَ[24] به عنوان يك پاداش ثبوتي خواهد بود.

بشارت ميلاد يحيي و مسيح(عليهما السلام) در حالت نماز

در اين سورهٴ «آل عمران» وقتي بشارتِ ميلاد يحيي(عليه السّلام) را به زكريّا(سلام الله عليه) مي‌دهد، در حالت نماز مطرح مي‌كند؛ مي‌فرمايد: ﴿فَنَادَتْهُ الْمَلاَئِكَةُ وَهُوَ قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمَحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَي مُصَدِّقاً بِكَلِمَةٍ مِنَ اللّهِ وَسَيِّداً وَحَصُوراً[25]. چه اينكه ميلاد مسيح(سلام الله عليه) هم در حالت اعتكاف و نمازگزاريِ مريم(سلام الله عليها) بود؛ وقتي در سورهٴ «مريم» جريان ميلاد مسيح(سلام الله عليه) را مطرح مي‌كند، [در] آيه هفده سورهٴ «مريم» مي‌فرمايد: ﴿فَاتَّخَذَتْ مِن دُونِهِمْ حِجَاباً﴾؛ مريم(سلام الله عليها) در قسمت شرقي مسجد جايي را براي عبادت و اعتكاف اتّخاذ كرد و فاصله گرفت، در آن دوران اعتكاف، تهجّد، نماز و امثال ذلك، ﴿فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا فَتَمَثَّلَ لَهَا بَشَراً سَوِيّاً[26]؛ كه جريان ميلاد مسيح(سلام الله عليه) را مطرح مي‌كند.

نزول آيهٴ ولايت درباره اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) در حالت نماز

و اگر بهترين مقام كه مقام ولايت است به عنوان ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[27] درباره حضرت امير آمده است، در حال صلات بود كه اگر آن زكات را داد، به بركت خضوع، مناجات و حالات صلاتي به اين مقام عظيم رسيده است. شايد اين زكات و اين دادن انگشتر در غير نماز اين نقش را نمي‌داشت، از اينكه در حال صلات اين انگشتر را اعطا كرده است به اين درجهٴ والا رسيده است: ﴿الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ[28]. اقامهٴ صلات و ايتاي زكات به هم آميخته است؛ آن‌چنان كه اگر در حال نماز، زكاتي داده شود باعث نزول چنين آيه‌اي خواهد بود. آن حالت خلوصي كه در حالت صلات است در حالت غير صلات نيست.

نماز، عامل بخشش گناهان

و قرآن كريم گناه را «رين» مي‌داند، غبار و چرك مي‌داند؛ مي‌فرمايد: هر گناهي كه يك انسان تبهكار مي‌كند چركي است بر قلب او: ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ[29]. چيزي كه اين «رين» را شست‌و‌شو مي‌كند نماز است؛ نماز اين گرد و غبار را شست‌و‌شو مي‌كند. اين را هم مرحوم سيّد رضي(رضوان الله عليه) در نهج‌البلاغه و هم مرحوم ابن‌بابويه قمي در من لايحضره‌الفقيه از رسول الله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كردند، منتها با تعبير مختلف. در نهج‌البلاغه خطبهٴ 199، وصاياي حضرت امير را كه مي‌شمارد («كان يوصي به اصحابه»)، از نماز شروع مي‌كند؛ فرمود: «تعاهدوا أمر الصّلوة و حافظوا عليها و استكثروا منها و تقرّبوا بها»، چرا مواظب نماز باشيد و از راه نماز به خداي سبحان متقرّب شويد؟ «فإنّها ﴿كَانَتْ عَلَي المُؤْمِنِينَ كِتَاباً مَوْقُوتاً[30]»؛ نماز امري است از طرف خداي سبحان بر مؤمنين تثبيت شد، آن‌گاه حضرت استدلال مي‌كند؛ مي‌فرمايد: «ألاتسمعون إلي جواب أهل النار حين سُئلوا ﴿مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ ٭ قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ المُصَلِّينَ﴾»[31]. اين مصلّين ظاهراً همان مصلّيني است كه در سورهٴ «معارج» خصوصياتشان بيان شده است؛ يعني ممكن است نماز خوانده باشند؛ امّا گرفتار ﴿فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ[32] باشند؛ نه [اينكه] اصلاً نماز نمي‌خواندند، نماز مي‌خواندند؛ امّا «من المصلّين» نبودند؛ مصلّين چه كساني‌اند؟ همانهايي هستند كه اوصافشان در سورهٴ «معارج» بيان شده است. يك وقت انسان اصلاً نماز نمي‌خواند؛ يك وقت «من المصلّين» نيست، چون مصلّين خصوصيّاتشان اين است كه ﴿وَالَّذِينَ يُصَدِّقُونَ بِيَوْمِ الدِّينِ[33]؛ اينها چون «من المصلّين» نيستند پس «لا يصدّقون بيوم الّدين». اوصافي كه براي مصلّين در سورهٴ «معارج» ذكر شده بود، يكي تصديق ﴿بِيَوْمِ الدِّينِ﴾ بود و اينها هيچ كدام از آن اوصاف را نداشتند. «ألاتسمعون إلي جواب أهل النّار حين سئلوا ﴿مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ﴾»[34]، در جواب گفتند: «﴿لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ﴾»[35]، آن‌گاه فرمود: «و إنّها لَتَحُتّ الذّنوب حَتّ الورق»[36]؛ همان طوري كه به وسيلهٴ يك چوب ممكن است اين برگهاي پاييزي ريخته شود يا به وسيلهٴ طوفانها برگهاي پاييزي از درخت ريخته شود، نماز آن قدرت را دارد كه برگها را از درخت گناه مي‌ريزد. آن شجرهٴ خبيثه‌اي كه ﴿مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الأَرْضِ[37]، برگهاي آن شجرهٴ خبيثه را نماز مي‌ريزد.

تمثيل نماز به چشمه

«و تطلقها اطلاق الرّبق و شبّهها رسولالله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بالحمّة»؛ «حمّه» يعني چشمه، «تكون علي باب الرّجل»؛ نماز مثل چشمه‌اي است در خانهٴ انسان، «فهو يغتسل منها في اليوم و اللّيلة خمس مرّات»؛ انسان نمازگزار، مثل آن است كه شبانه‌روز پنج بار در اين چشمهٴ اختصاصي منزلش غَسل و غُسل داشته باشد، «فما عسي أن يبقي عليه من الدرن»[38]؛ «دَرَن» همان «رين» است؛ «درن» يعني چرك، يعني غبار. پس اگر قرآن، گناه را چرك و «رين» مي‌داند كه مي‌فرمايد: ﴿كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ[39]، چيزي كه اين چرك و غبار را شست‌و‌شو مي‌كند نماز است. نماز چشمه است [و] ديگر، انسانِ نمازگزار آلوده نخواهد بود.

اوصاف مردان الهي در اقامه نماز

«و قد عرف حقّها رجالٌ من المؤمنين»؛ حقّ نماز را بعضي از مؤمنين (مردان با ايمان) شناختند، «الّذين لاتشغلهم عنها زينة متاع ولا قرّة عين من ولد ولا مال»؛ آن مرداني حقّ نماز را شناختند كه چيزي آنها را از نماز سرگرم نمي‌كند (متاع دنيا [و] زرق و برق دنيا آنها را از نماز منصرف نمي‌كند) آن‌گاه به اين آيه استدلال فرمود: «يقول الله سبحانه ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ[40]»؛ مردان الهي كساني‌اند كه نه سود موقّت؛ نه سودِ پيشه‌اي (هيچ كدام) آنها را نه از ذكر دائم [و] نه از ذكر موقّت باز مي‌دارد. بيان‌ذلك اين است كه فرمود: ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ[41]، يك فرق است بين تجارت و بيع، يك فرق است بين ذكرالله و اقامه صلات؛ آن سِمَت را، آن شغل را مي‌گويند «تجارت»؛ آن حين خريد و فروش كه مشتري آمده و انسان دارد كالا را به او مي‌دهد و استفادهٴ نقد مي‌برد را مي‌گويند «بيع». فرق «تجارت» و «بيع» همان ملكه و كار است. كسي كه مغازه‌دار است، تاجر است [و] كسي كه مشتري آمده در حين خريد و فروش است و حين استفاده است اين حالت را مي‌گويند «بيع»؛ آن سِمَت و پيشه را مي‌گويند «تجارت». نه آن پيشه و شغل او مانع ياد خداست و نه اين سود نقد: ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ﴾ كه فرق تجارت و بيع اين است؛ ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ[42].

ذكر دائم و ذكر موقّت

اقامهٴ صلات «ذكرالله» است، ايتاي زكات هم «ذكرالله» است؛ امّا اينها يك ذكر موقّت‌اند؛ نماز، شبانه‌روز پنج وقت دارد [پس] يك ذكر موقّت است؛ زكات در نُه چيز است [پس] يك عبادت موقّت است؛ امّا «ذكرالله» موقّت نيست كه فرمود: ﴿اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً[43]. پس ذكرالله دو قسم است: يك ذكر مستمِرّ و يك ذكر موقّت؛ مانع هم دو قسم است: يك مانع مستمرّ؛ مثل آن پيشه و شغل و يك مانع موقّت؛ مثل بيع نقد. فرمود: مردان الهي كساني‌اند كه نه امر مستمر جلوي عبادت اينها را مي‌گيرد [و] نه امر موقّت؛ هيچ كدام جلوي بندگي او را نمي‌گيرند؛ نه جلوي بندگي مستمر او را مي‌گيرند و نه [جلوي] بندگي موقّت او. «ذكرالله» در برابر تجارت قرار مي‌گيرد، آن مانع مستمرّ [و] اين هم ياد مستمرّ؛ اقامهٴ صلات در برابر بيع قرار مي‌گيرد، آن مانع موقّت [و] اين هم ذكر موقّت. حضرت فرمود: مردان الهي[اي] كه اين‌چنين‌اند حق نماز را شناختند كه چيزي اينها را باز نمي‌دارد: ﴿رِجَالٌ لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلاَةِ وَإِيتَاءِ الزَّكَاةِ[44].

نماز، دافع و رافع گناهان

آن‌گاه فرمود: «و كان رسولالله(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نصباً بالصّلاة بعد التبشير له بالجنّة»؛ يعني خودش را به سختي و خستگي مي‌انداخت. «نَصَبَ» مثل تَعَبَ است. «نَصِب» يعني انسانِ خسته‌شده، خسته‌شونده. «نَصِباً بالصّلاة بعد التبشير له بالجنّة لقول الله سبحانه ﴿ وَأْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَيْهَا[45] فكان يأمر بها أهله و يصبر عليها نفسه»[46] امّا آن روايتي كه مرحوم صدوق در من لايحضره‌الفقيه نقل كرده است تعبيرش با آنچه در نهج‌البلاغه آمده فرق مي‌كند؛ مرحوم ابن‌بابويه تعبيرش اين است كه سخن رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و همچنين سخن معصوم دربارهٴ نماز اين است كه «إنّما مثل الصّلاة فيكم كمثل السّريّ»، «سريّ» همين نهر كوچكي است كه در خانه مي‌آيد و مي‌رود: «و هو النّهر»، «إنّما مثل الصّلاة فيكم كمثل السّري و هو النّهر علي باب احدكم يخرج اليه في اليوم و اللّيلة يغتسل منه خمس مرّات فلم يبق الدرن مع الغسل خمس مرّات»[47]؛ اگر كسي پنج بار شبانه‌روز در چشمه يا در اين نهر خصوصي غَسل و غُسل كند (اغتسال كند) ديگر غبارآلود نخواهد بود، «و لم تبق الذّنوب مع الصلاة خمس مرّات»[48]. و در همين باب شريف آمده است كه «الصّلاة ميزان فمن وفّي»؛ اين ميزان است، اگر كسي وافي عمل كرد؛ يعني تمام واجبات و شرايط و موانع نماز را رعايت كرد اين در قيامت حق استيفا دارد: «فمن وفّي إستوفي»[49]. بيان ديگري را از امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌كند؛ مي‌فرمايد: «إنّ طاعة الله عزّ و جلّ خدمته في الأرض و ليس شيء من خدمته يعدل الصّلاة فمن ثمّ نادت الملائكة زكريّا(عليه السلام) و هو قائم يصلّي في المحراب»[50]؛ از اين جهت است كه زكريّا شايستگي پيدا كرد كه صداي فرشتهٴ رحمت را بشنود (در حال نماز). حديث سوم را از رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل مي‌كند كه مي‌فرمايد: پيامبر فرمود: «ما من صلاة يحضر وقتها الاّ نادي ملك بين يدي النّاس أيها الناس قوموا إلي نيرانكم الّتي أوقدتموها علي ظهوركم فأطفئوها بصلاتكم»[51]؛ در تمام وقتهاي نماز فرشته‌اي مأمور از طرف خداست [كه] به مردم مي‌گويد: «برخيزيد آن آتشهايي را كه به پشتتان روشن كرديد با نماز خاموش كنيد». معلوم مي‌شود نماز اين قدرت را دارد كه هم آتش روشن‌كرده را خاموش بكند و هم نگذارد آتش روشن بشود؛ هم قدرت دفع را دارد و هم قدرت رفع را دارد. اين كدام نماز است؟ اگر كسي نماز را اقامه كند [مي‌فهمد]. هم آتش روشن‌شده را خاموش مي‌كند ـ اين آب حيات است ـ و هم نمي‌گذارد آتش روشن بشود؛ هم دفع است نسبت به گناهان آينده، هم رفع است نسبت به ذنوب گذشته. «قوموا إلي نيرانكم» كه «اوقدتموها علي ظهوركم فأطفئوها بصلاتكم»[52]؛ با نمازها اين آتشها را خاموش كنيد.

آثار و حقيقت نماز

آن‌گاه از امام صادق(سلام الله عليه) نقل كرد كه حضرت فرمود: «إنّ العبد إذا صلّي الصّلاة في وقتها و حٰافَظَ عليها ارتفعت بيضاء نقيّة»، اين همان تمثّل اعمال است و تجسم اعمال؛ اگر كسي نماز را در وقت خواند و محافظش بود و اركان و شرايطش را انجام داد، اين نماز بالا مي‌رود به عنوان يك امرِ روشن طاهر؛ «ارتفعت بيضاء نقيّة تقول حفظتني حفظك الله»؛ نماز به نمازگزار مي‌گويد: تو مرا حفظ كردي، خدا حفظت كند، «و إذا لم يصلّها لوقتها ولم يحافظ عليها ارتفعت سوداء مظلمة تقول ضيّعتني ضيّعك الله»[53]. پس معلوم مي‌شود نماز يك حقيقتي است، اينكه تشبيه شاعرانه نيست [كه] در كلمات معصومين(عليهم السلام) ـ معاذالله ـ راه پيدا كند، اين گوشه‌اي از تمثّلات برزخي نماز است؛ فضلاً از آن حقيقت نماز. نماز يك احكامي دارد؛ يك آدابي دارد؛ يك اسراري دارد، احكامش را در اين كتب فقهي ذكر مي‌كنند؛ آدابش را در كنار كتاب فقهي و در كتاب اخلاقي ذكر مي‌كنند به نام سنن صلات؛ و اسرارش را هم در بعضي رساله‌هاي جدا ذكر مي‌كنند. حكم صلات غير از ادب صلات است و ادب صلات هم غير از سرّ صلات است. صلات يك احكامي دارد كه فقه متكفّل آن است؛ يك آدابي دارد كه اخلاق متكفّل آن است؛ يك اسراري دارد كه علوم ديگر متكفل آن است تا انسان اين نماز را اقامه كند [و] بداند كه با يك موجود زنده‌اي روبه‌روست؛ اين‌چنين نيست كه خواند و تمام شد و رفت. اين بعضي از گوشه‌هاي اسرار نماز را شرح مي‌دهد. اگر نماز حقيقتش روشن بشود، «اقامه»؛ يعني ايجاد آن به اين حالت [و] با اين وصف. اين تشبيه شاعرانه نيست ـ معاذالله ـ كه در روايات معصومين آمده باشد؛ يك وقتي شاعري مي‌گويد اين مثل انسان است با انسان سخن مي‌گويد؛ مثل اَطلال و دَمَن، انسان با ويرانه‌ها هم حرف مي‌زند؛ امّا اين تعبير [درباره نماز]، تعبير حقيقي است كه نماز با انسان سخن مي‌گويد؛ يا بيضاء نقيّه خواهد شد، به انسان مي‌گويد: «حفظتني حفظك الله»؛ يا سوداء مُظْلِمه خواهد شد، به انسان مي‌گويد: «ضيّعتني ضيّعك الله»[54]. پس نماز يك حقيقتي دارد كه انسان اين حقيقت را در مرحلهٴ نازله اقامه مي‌كند تا به آن مرحلهٴ عاليه برسد. مرحوم شهيد(رضوان الله عليه) دو بخشش را به عهده گرفت: يك الفيّه نوشت [كه] تقريباً هزار حكم از احكام صلات را در آنجا ذكر كرده است؛ يك نفليّه نوشت كه سه هزار حكم از احكام و آداب مستحبّي نماز را در آنجا ذكر كرده است. نفليّه مرحوم شهيد در برابر الفيّهٴ اوست كه جمعاً مي‌گويند صلات داراي چهار هزار حدود است؛ اعّم از واجب و مستحبّ [كه] اينها تازه مربوط به فقه اصغر است و اخلاق.

برخي از آداب و اسرار نماز

امّا اسرار نماز، اسرارالصلاة؛ صلات چيست كه با آدم حرف مي‌زند؟ صلات چيست كه آدم با آن سخن مي‌گويد؟ صلات چيست كه در قبر به آن صورت زيبا در مي‌آيد و انسان را در قبر حفظ مي‌كند؟ به صورت خوبي در مي‌آيد، اينها چه‌اند كه در قبر به اين صورت در مي‌آيند؟ اينها جزء اسرار صلات است. در بيان ديگر كه امام صادق(سلام الله عليه) فرمود، فرمود: بهترين حال، حالت سجده است، [سپس به] آن پايان سورهٴ «علق» ـ كه سجدهٴ لازم دارد ـ حضرت استدلال كردند[55]. امام باقر(سلام الله عليه) فرمود: «ما من عبد من شيعتنا يقوم إلي الصّلاة الاّ اكتنفته بعدد من خالفه ملائكة يصلّون خلفه و يدعون الله عزّ و جلّ له حتّي يفرغ من صلاته»[56]؛ پشت سر او فرشتگان فراواني به او اقتدا مي‌كنند. آن‌گاه بيان ديگري از امام باقر(سلام الله عليه) است كه فرمود: «للمصلّي ثلاث خصال إذا هو قام في صلاته حفّت به الملائكة من قدميه إلي أعنان السّماء»[57]؛ اين خصلت مربوط به مصلّي است كه اگر كسي شروع به نماز كرد، فرشتگان از كنار قدم او تا گردنهٴ آسمان محيط به اويند [كه] اين [مطلب] مربوط به اسرار صلات است؛ نه مربوط به آداب صلات يا مربوط به احكام صلات؛ «للمصلّي ثلاث خصال إذا هو قام في صلاته حفّت به الملائكه من قدميه إلي أعنان السّماء»؛ از طرف قوس صعود، «و يتناثر البرّ عليه من أعنان السّماء إلي مفرق رأسه»؛ در قوس نزول؛ از دورترين نقطهٴ آسمان تا آن جايگاهي كه او ايستاده است مرتّب رحمت تناثر مي‌كند (مي‌ريزد)، پس عمودَين او با رحمت همراه است، «و ملك موكّل به ينادي لو يعلم المصلّي من يناجي ما انفتل»[58]؛ اين خصلت سوم؛ يك فرشته‌اي است كه به او مي‌گويد: «اگر بداني با چه كسي حرف مي‌زني هرگز دست از نماز برنمي‌داري». اين سرّ صلات است؛ كاري به ادب صلات ندارد. يك وقت مي‌گويند: «مستحب است انسان دستها را روي ران بگذارد؛ نه پهلو، و چشمها را در حالات مختلف به جاي سجده يا به اطرافش متوجّه كند»، اينها جزء آداب صلات است، جزء سنن صلات است؛ اينها به حساب اسرار صلات نيست. اگر كسي حرف اين فرشته را شنيد، اين گوشه‌اي از سرّ صلات را پي برد؛ فرشته‌اي است به او مي‌گويد: «تو اگر بداني با چه كسي مناجات مي‌كني هرگز حاضر نيستي دست از نماز برداري». اگر دربارهٴ «اويس قَرَن» آمده است كه [گفت:] «اي كاش! سراسر عالم يك شب بود و من در سجده بودم»، چون چنين چيزي را مي‌ديد؛ يعني اين حرف را مي‌شنيد و به حق لذّت مي‌برد، چون به حق لذّت مي‌برد مي‌گفت: اي كاش! يك شب بود مي‌گفتم: «هذه ليلة السجود» يا «هذه ليلة الرّكوع» و مانند آن. اين سه خصلت جزء اسرار صلات است كه با مصلّين است.

پرسش ...

پاسخ: هر درجه‌اي از تقوا زمينهٴ انجام يكي از اين درجات ثلاث است. آن وقت هر درجه‌اي از درجات صلات، تقواي او را بارورتر مي‌كند [و] شكوفاتر مي‌كند.

در روايت بعد از امام رضا(سلام الله عليه) رسيد كه «الصّلاة قربان كلّ تقيّ»[59]؛ يعني هر انسان باتقوا به وسيلهٴ نماز متقرّب مي‌شود. آن بيان معروف را هم كه مرحوم صدوق از رسول خدا(عليه وعلي آله آلاف التحيّة والثناء) نقل مي‌كند كه «مثل الصّلاة مثل عمود الفسطاط إذا ثبت العمود ثبتت الأطناب و الأوتاد و الغشاء»[60]؛ اگر نماز باشد همهٴ مسائل هست ـ كه گوشه‌اي از اينها را در سورهٴ «معارج» بيان كرده ـ فرمود: نمازگزار اين اوصاف را دارد، «و إذ انكسر العمود لم ينفع وتد و لا طنب و لا غشاء»[61]؛ اگر اين ستون شكست؛ نه ميخ، نه طناب، نه پرده، هيچ كدام سودي ندارد.

احكام و آداب را هم فرمودند؛ اين روايتي كه مربوط به فرشته‌ها، مناجات و امثال ذلك باشد، گوشه‌اي از اسرار صلات است.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.

[2] ـ كافي، ج 3، ص 268.

[3] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.

[4] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.

[5] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 25.

[6] ـ سورهٴ معارج، آيات 19 ـ 22.

[7] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 23.

[8] ـ سورهٴ معارج، آيات 23 ـ 25.

[9] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 21.

[10] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.

[11] ـ سورهٴ ص، آيات 71 و 72.

[12] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 21.

[13] ـ سورهٴ معارج، آيات 24 ـ 25.

[14] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 26.

[15] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 27.

[16] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 28.

[17] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 32.

[18] ـ سورهٴ معارج، آيات 33 ـ 35.

[19] ـ سورهٴ انبياء، آيات 26 و 27.

[20] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 35.

[21] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.

[22] ـ بحارالانوار، ج 68، ص 216.

[23] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.

[24] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 35.

[25] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 39.

[26] ـ سورهٴ مريم، آيهٴ 17.

[27] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 55.

[28]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 55.

[29] ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ 14.

[30] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 103.

[31] ـ (سورهٴ مدّثر، آيات 42 و 43)؛ نهج‌البلاغه، خطبه 199.

[32] ـ سورهٴ ماعون، آيهٴ 4.

[33] ـ سورهٴ معارج، آيهٴ 26.

[34] ـ (سورهٴ مدّثر، آيات 42)؛ نهج‌البلاغه، خطبه 199.

[35] ـ سورهٴ مدّثر، آيات 43.

[36] ـ نهج‌البلاغه، خطبه 199

[37] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 26.

[38] ـ نهج‌البلاغه، خطبه 199.

[39] ـ سورهٴ مطففين، آيهٴ 14.

[40] ـ (سورهٴ نور، آيهٴ 37) نهج‌البلاغه، خطبهٴ 199.

[41] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 37.

[42] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 37.

[43] ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 41.

[44] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 37.

[45] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 132.

[46] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 199.

[47] ـ من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 211.

[48] ـ من لايحضره الفقيه، ج1، ص 211.

[49] ـ من لايحضره الفقيه، ج1، ص 207.

[50] ـ من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 208.

[51] ـ من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 208.

[52] ـ من لايحضره الفقيه، ج1، ص 208.

[53] ـ من لايحضره الفقيه، ج1، ص 209.

[54] ـ من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 209.

[55] ـ من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 209.

[56] ـ من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 209.

[57] ـ من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 210.

[58] ـ من لايحضره الفقيه، ج 1، ص 210.

[59] ـ من لا يحضره الفقيه، ج1، ص 210.

[60] ـ من لا يحضره الفقيه، ج1 ص 211.

[61] ـ من لايحضره الفقيه، ج1، ص 211.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق