اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرّحمن الرّحيم
﴿الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ (3)﴾
اقامهٴ نماز، يكي از اوصاف متقيان
در بيان اوصاف متّقيان، مسئلهٴ اقامه نماز و انفاقِ از روزيهاي الهي را مطرح ميكند. ميفرمايد: متّقي كسي است كه گذشته از ايمان به غيب، نماز را اقامه كند. اقامهٴ نماز غير از خواندن نماز است، گرچه در قرآن كريم صلات را به عنوان اينكه يكي از اركانِ دين و افعال واجب است به مؤمنين نسبت ميدهد، ميفرمايد: اينها مصلّيناند: ﴿عَلَي صَلَوَاتِهِمْ يُحَافِظُونَ﴾[1] و امثالذلك؛ امّا قسمت مهمّ، مسئله اقامهٴ نماز است.
معناي اقامه و قيام
«اقامه» كه ريشهٴ اصلياش از قِوام و قيام است، گاهي اين قيام در برابر نشستن و امثالذلك است؛ مثل ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِمْ﴾[2] ـ كه در پايان سورهٴ «آل عمران» بحثش يك وقتي گذشت ـ كه آنجا قيام در برابر قعود است؛ يعني ايستادن در برابر نشستن است؛ ﴿الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللّهَ قِيَاماً وَقُعُوداً وَعَلَي جُنُوبِهِم﴾؛ گاهي قيام در برابر سجده است؛ نظير اينكه خداي سبحان عدّهاي را ميستايد كه اينها در پيشگاه خدا خاضعاند: ﴿سُجَّداً وَقِيَاماً﴾[3]؛ اينها گاهي ساجدند و گاهي قائماند ـ كه اينها دو حال از حالتهاي عبادي است ـ يا ساجدند يا قائماند؛ ﴿سُجَّداً﴾ كه جمع ساجد است و ﴿قِيَاماً﴾ كه جمع قائم است، اينجا «قيام» جمع است؛ نظير ﴿فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظُرُونَ﴾[4]. گاهي قيام در برابر قعود يا در برابر سجود نيست، [بلكه] قيام در برابر اعوجاج و انحراف و امثالذلك است كه از قيام به اين معنا، «مستقيم» و «استقامت» و امثالذلك ساخته ميشود. قيام در برابر اعوجاج، قيام در برابر انحراف، قيام در برابر ضعف و مانند آن، اين قيام به معناي ايستادن نيست، [بلكه] به معناي ايستادگي است؛ همان طوري كه در تعبيرات فارسي گاهي ميگوييم «ايستاد» [و] گاهي ميگوييم «ايستادگي نشان داد»؛ در تعبيرات عربي هم؛ گاهي قيام به معناي ايستادن است در برابر نشستن و سجود؛ گاهي هم به معناي ايستادگي است. اين قيامِ به معناي ايستادگي، در بسياري از موارد مطرح است.
اقامهٴ نماز عامل بازدارندهٴ از فحشا و منكر
اگر اصل نزول دين براي آن است كه مردم در پيشگاه قسط و عدل با ايستادگي برخورد كنند: ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[5]، اگر دين براي اين آمده است كه مردم قسط و عدل را احيا كنند و خود قائم به قسط و عدل باشند؛ يعني ايستادگي كنند و اگر خداي سبحان به رسولش دستور داد كه به مردم بگو: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَي وَفُرَادَي﴾[6]؛ يعني براي خدا قيام كنيد [و] ايستادگي داشته باشيد.
معلوم ميشود آن اقامهٴ نمازي كه در بسياري از موارد ذكر شده است اين است كه هم خود يك انسان ايستاده باشيد (ايستادگي داشته باشيد) و هم نمازي بخوانيد كه اين نماز بتواند در برابر فحشا و منكر ايستادگي داشته باشد. مگر نه آن است كه ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[7]؟ مگر نه آن است كه بسياري از گناهان را (بر اساس قرآن كريم) نماز منع ميكند؟ اين كدام نماز است كه ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾ است؟ نماز جلوي گناه و بدي را ميگيرد؛ نمازگزار يقيناً معصيت نميكند، اين كدام نماز است؟ نمازِ ايستاده است يا نماز منحرف و مُعوَج و نماز ضعيف و فرسوده؟ اگر نماز ايستاده باشد جلوي فحشا را ميگيرد و به ما هم دستور دادند كه نماز را ايستادگي ببخشيد (نماز را ايستاده كنيد)؛ اين نمازِ خوابيده را بلندش كنيد كه بايستد، چون اگر بخواهد مبارزه كند بايد بايستد. اين ايستادگي براي آن است كه انسان حالات مختلفي دارد: گاهي در اضطجاع و به پهلو خوابيده است؛ گاهي در استلقا[8] است، گاهي در حال ركوع است، گاهي در حال قعود است؛ گاهي در حال سجود است و گاهي در حال قيام است، نيرومندترين حال براي انسان در بين اين حالات يادشده، حالت قيام است (انسان در حالت ايستاده از همهٴ حالاتش نيرومندتر است) آن ايستادگي را كه حاوي معناي قدرت و توان است از اين «قيام» گرفتند؛ وگرنه منظور، ايستادنِ در برابر نشستن نيست، منظور ايستادگي است. چون قويترين حال براي انسان در طيّ اين حالات همان حالت ايستادن اوست، از اين حالت آن «قدرت و نيرو» اخذ شده است [و] گفتند: «نماز را ايستاده كنيد» كه نماز بايستد، چون ما نميخواهيم شما فقط يك ذكري داشته باشيد به نام يك عبادت صوري و ديگر هيچ. [بلكه] ميخواهيم كاري بكنيد كه با اين كار جلوي فحشا گرفته بشود. اگر نماز ايستاده نباشد، قدرت نهي از فحشا را ندارد، اگر ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[9]، نماز خوابيده آن قدرت را ندارد، نماز بهپهلوآرميده آن حالت را ندارد، نماز ايستاده است كه ميتواند جلوي فحشا را بگيرد، لذا گفتهاند: «شما نماز را اقامه كنيد؛ اين نماز را بلند كنيد»؛ نه يعني بايستد [بلكه يعني] به آن ايستادگي بدهيد.
نقش تقوا در قيام نماز
انسان وقتي ميتواند به نمازش ايستادگي بدهد كه خودش ايستاده باشد، تا ايمان به غيب نداشته باشد و اهل تقوا نباشد توان آن را ندارد كه زير بازوي نماز را بگيرد و نماز را بلند كند، [نميتواند] نماز را ايستادگي ببخشد.لذا قرآن كريم سعياش بر اين است كه به مردم ايستادگي بياموزاند؛ وقتي كلِّ دين را مطرح ميكند، ميگويد: دين براي آن است كه ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[10] و مظاهرِ مهمّ دين را هم كه مطرح ميكند، آنها را به عنوان قيام معرّفي ميكند؛ ميفرمايد: فلان ركنِ ديني براي آن است كه مردم اهل قيام باشند.
كعبه، عامل قيام انسانها
فرمود: ﴿جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ﴾[11]؛ ما كعبه را عامل قيام مردم قرار داديم كه مردم ايستادگي را از كعبه بياموزند؛ يعني كعبه عامل ايستادگيِ مردم باشد، مردم بايستند. مهمترين ركني كه در طيّ زندگي و مرگمان، ما با آن روبهرو هستيم اين كعبه است. مرحوم صاحب جواهر(رضوان الله عليه) در ردّ كساني كه خيال ميكردند كعبه قبلهٴ مسجديهاست و مسجدالحرام قبلهٴ اهل حرم است و حرم قبله براي افراد خارج است فرمود: اين سخن ناصواب است؛ ما در زندگي و مرگ ميگوييم: «و الكعبة قبلتي»[12]؛ تا زندهايم به سمت كعبه شب و روز چند بار نماز ميخوانيم، وقتي هم كه مُرديم، قبر ما بايد به طرف كعبه باشد. كعبه قبله است؛ نه مسجدالحرام و نه حرم؛ منتها انسان هر چه دورتر ميرود استقبال وسيعتر خواهد بود. صدق عرفيِ استقبال، هنگام بُعد، يك نحو است و در حالت قرب، يك نحو ديگر؛ اين نه به آن معناست كه مسجدالحرام قبله باشد براي اهل حرم يا حرم قبله باشد براي كسي كه خارج از حرم است، تنها قبلهٴ روي زمين كعبه است كه مسلمين در مرگ و زندگي با آن كار دارند؛ «و الكعبة قبلتي»، اگر زنده است در حالت طواف و نماز بايد به آن سمت متوجّه باشد (يا به دور آن يا روبهروي آن) و اگر مُرد بايد قبرش به آن سمت باشد، [همچنين بايد] قبل از دفن (در حالت احتضار)، به آن سمت باشد. اين كعبه كه قبلهٴ مسلمين است (حيّاً و ميّتاً)، خداي سبحان اين را عامل قيام مردم قرار داد: ﴿جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ﴾[13] كه اين عامل ايستادگي مردم است. بنابراين اگر خطوط كلّي دين است سخن از قيام است، اگر مهمترين مظاهر دين به نام كعبه است سخن از قيام است و اگر چيزي كه در تمام شبانهروز بر انسان در حالات مختلف واجب است (به نام صلات) سخن از قيام است.
اهلقيام بودن، شرط اقامهٴ نماز
وقتي انسان ميتواند مقيم صلات باشد كه خود اهل قيام باشد؛ انساني كه ايستادگي ندارد، نميتواند به نماز ايستادگي بدهد. اگر نماز ايستادگي نيافت، كاري از اين نماز ساخته نيست، آن ﴿إِنَّ الصَّلاَةَ تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[14]، مربوط به صلات قائمه است؛ وگرنه ﴿فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ ٭ الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ﴾[15] ممكن است انسان نماز بخواند [و] در عين حال استحقاق «ويل» داشته باشد. پس اينكه فرمودند: «نماز را اقامه كنيد»؛ يعني اين حقيقت را ايستادگي ببخشيد. آن [نماز] ميتواند جلوي خيلي از فسادها را بگيرد، آن را آن طوري كه هست بخوانيد، آن طوري كه قدرت دارد، آن طور بخوانيد. بنابراين اگر مسئله «قيام» را در بسياري از موارد به معناي ايستادگي، خداي سبحان بر ما لازم كرده است، ما با داشتن اين حالت، نمازي آنچنان بايد بخوانيم.
هدف رسالت در قيام مردم به قسط و عدل
امّا اين آيات يادشده: اصل آن آيه كه در سورهٴ «حديد» هست: ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[16] كه روشن است؛ يعني انبيا براي اين آمدند كه مردم به قسط و عدل قيام كنند؛ يعني ايستادگي كنند. البتّه براي تودهٴ مردم، همان ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ است كه قيام كنند؛ [اما] براي مسئولين كه كارشان پرخطر است، تنها قيام كافي نيست؛ به آنها كه كار [به] دستشان است قرآن ميفرمايد: ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ بِالْقِسْطِ شُهَدَاءَ لِلّهِ﴾[17] أو ﴿كُونُوا قَوَّامِينَ لِلّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ﴾[18] كه در دو آيه است. براي يك آدمِ عادي ممكن است «قيام به قسط» كافي باشد در مسائل ««مبتلا به او ولي براي يك مسئول، «قيام به قسط» كافي نيست؛ او آنچنان بايد كمر ببندد كه قوّامِ به قسط باشد تا در برابر اين تهديدها و تطميعها شانه خالي نكند. هر كسي آن قدرت را ندارد كه قسط را در جامعه احيا كند، تا خود قوّام به قسط نباشد و كارش «قيام» نباشد آن هنر را ندارد، لذا در برابر مسئوليتهاي قضايي و غير قضايي كه ميرسد ميفرمايد: «قوّام به قسط باشيد»، هيچ چيزي شما را منحرف و متزلزل نكند؛ [البته] براي تودهٴ مردم سخن از ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[19] است.
دعوت مردم به قيام در برابر وهمها و خيالهاي باطل
ولي در سورهٴ «سبأ» همه مردم را به ايستادگي دعوت ميكند؛ آيهٴ 46 سورهٴ «سبأ» اين است: ﴿قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَي وَفُرَادَي ثُمَّ تَتَفَكَّرُوا مَا بِصَاحِبِكُم مِن جِنَّةٍ﴾؛ فرمود: به اين وثنيّين حجاز و امثال اينها بگو: شما كه رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به جنون متّهم ميكنيد، چند لحظه براي خدا قيام كنيد و بينديشيد؛ ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ﴾، براي خدا قيام كنيد؛ يعني ايستادگي نشان بدهيد در برابر اوهام و خيالات باطل؛ در برابر سنّتهاي باطل ايستادگي نشان بدهيد. آنگاه انسان اگر بخواهد فكر كند و بينديشد معمولاً در حالت نشسته فكر ميكند، [چون] حواسش جمعتر است؛ امّا اين حالت را قرآن «قيام» ميداند، كسي كه يك جا نشسته است [و] مشغول تفكّر است، قرآن ميگويد «شما براي خدا قيام كنيد، بينديشيد و تفكّر كنيد»[20]، معلوم ميشود سخن از ايستادنِ عمودي در برابر نشستن و حالتهاي ديگر نيست؛ چه اينكه در سورهٴ «مائده» جريان كعبه را به عنوان عامل قيام ياد كرده است؛ [در] آيهٴ 97 سورهٴ «مائده» فرمود: ﴿جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ﴾ كه مردم به وسيلهٴ كعبه قيام كنند. معمولاً سخن از كنار كعبه بايد شروع بشود؛ چه اينكه از كنار كعبه هم اصلِ اسلام شروع شد و هنگام ظهور حضرت وليّعصر(سلام الله عليه و ارواحنا فداه) هم از آنجا فرياد برميخيزد. مسلمين بايد اين كعبه را از اسارت آزاد كنند. انسان در اثر آن ايمانِ به غيب بايد نمازي تحويل بدهد كه اين نماز ايستادگي داشته باشد؛ نماز براي چه بايستد؟ براي اينكه جلوي فحشا را بگيرد. خب، كدام نماز است كه ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[21]؟ قرآن كدام نمازخوان و كدام مكّهرو را تربيت ميكند؟ ميگويد: كعبهاي را زيارت كن كه عامل قيام است؛ نمازي بخوان كه جلوي بدي را بگيرد؛ خب كدام نماز جلوي فحشا و منكر را ميگيرد؟ نماز ايستاده است، كدام كعبه عامل نجات مسلمين است؟ كعبهاي كه عامل قيام باشد؛ نه كعبهاي كه در اسارت آل سعود است؛ ﴿جَعَلَ اللّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ قِيَاماً لِلنَّاسِ﴾[22].
اهميت اقامهٴ نماز، در كلام انبيا
بنابراين دعوت بنيانگذار كعبه ـ يعني حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) ـ را هم كه قرآن در سورهٴ «ابراهيم» تشريح ميكند، ميفرمايد: نيايش ابراهيم خليل اين است؛ سورهٴ ابراهيم آيهٴ چهل: ﴿رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ﴾؛ عرض ميكند: خدايا! آن توفيق را بده كه من آن نماز را اقامه كنم. در لسان همهٴ انبيا سخن از نماز بود و اوّلين كلامي كه خداي سبحان به موساي كليم(عليٰ نبيّنا و آله و عليه السّلام) بعد از اينكه دستور توحيد و نبّوت داد فرمود [اين بود]: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِي﴾[23]؛ فرمود: نماز را براي ياد من اقامه كن. اين حرفي است كه خدا به همهٴ انبيا گفته است و سخن ابراهيم خليل(سلام الله عليه) اين است كه «خدايا! مرا مقيم صلات قرار بده، كاري بكنم كه نماز را ايستادگي ببخشم» چون از اين نماز خيلي كار ساخته است.
سرّ مشروط بودن قبولي اعمال به قبولي نماز
اگر در جريان محاسبه آمده است كه اگر نماز قبول شد ديگر امور مقبول است: «فإن قبلت قبل ما سواها و إن ردّت ردّ ما سواها»[24]، سرّش اين است كه نماز جلوي فساد را ميگيرد. آن نمازِ قائم است كه جلوي فساد را ميگيرد كه ﴿تَنْهَي عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنكَرِ﴾[25].
نشانهٴ قبول شدن نماز
و به ما گفتهاند: اگر خواستيد ببينيد نمازي كه خوانديد قبول است يا نه، ببينيد به فحشا و منكر مبتلا شديد يا نه؛ اگر كسي بعد از صلات مبتلا به فحشا و منكر نشد، خدا را شكر كند كه نمازش مقبول شد و اگر مبتلا به فحشا و منكر شد، اين [شخص] بداند نمازش گرچه از نظر فقهي صحيح است ولي مقبول نيست، زيرا نماز، معرّفش آن است كه ناهي از فحشا و منكر باشد. اين محاسبه است؛ اينكه گفتهاند خودتان را محاسبه كنيد: «حاسبوا انفسكم قبل ان تحاسبوا»[26] يكي از مواردش همين است كه آيا نمازي خوانديم كه ناهي از فحشا و منكر باشد يا نه؟ نمازمان قبول شد يا نشد؟ اينها جزء اسرار غيب نيست كه انسان تا نمُرد نفهمد، غيب خيلي فوق اينهاست كه انسان بعد از موت ميفهمد؛ امّا اينكه آيا نماز او قبول شد يا نه، روزهٴ او قبول شد يا نه، حج او قبول شد يا نه، اين آثاري كه بر آن مترتّب كردند، اگر مترتّب شد معلوم ميشود تا يك حدّي قبول شد؛ وگرنه، نه. اگر انسان نماز خواند، بعد آلوده شد، خب مطمئن است كه نمازش قبول نشد، چون نماز، آن است كه جلوي فحشا را بگيرد.
ارتباط اقامه دين با اقامه نماز
اگر ابراهيم خليل(سلام الله عليه) براي فرزندانش هم دعا ميكند، باز هم در سورهٴ «ابراهيم» آيهٴ 37 لسانش اين است كه: ﴿رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾؛ اينها نماز را اقامه كنند؛ اينها نماز را به پا بدارند؛ اين حقيقت، سر پاي خود باشد. گاهي ميگويند دين را اقامه كنيد؛ گاهي ميگويند نماز را اقامه كنيد، چون نماز ستون دين است [لذا] اگر آدم نماز را اقامه كرد، دين را هم اقامه ميكند. گاهي تعبيرات قرآن كريم اين است كه دين را اقامه كنيد [و] گاهي تعبيراتش اين است كه نماز را اقامه كنيد. در سورهٴ «شوري» وقتي سخن از هدف مشترك انبيا مطرح است (انبياي اولواالعزم) بيانش اين است؛ آيهٴ سيزده سورهٴ «شوري» ميفرمايد: ما به اين انبياي اولواالعزم گفتيم: ﴿أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ﴾؛ دين را اقامه كنيد. اين ديني كه در برابر هرگونه شرك و انحراف ميايستد ديني است كه ايستادگي داشته باشد؛ والاّ اگر انسان دين داشته باشد و در برابر شرك و كفر هم مبارزه نكند، [اين] يك دين ايستادهاي نيست؛ ﴿أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَلا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ﴾[27]، و چون نماز ستون دين است، اگر ستون اين خيمه را كسي اقامه كرد، در حقيقت خود خيمه را هم سر پا كرد. پس لسان قرآن كريم، گاهي اين است كه دين را اقامه كنيد، [اين] مثل آن است كه بگويند «شما خيمه را سر پا كنيد»؛ يك وقت تعبير اين است كه «شما ستون را اقامه كنيد». ستون خيمه اگر اقامه شد، خود خيمه هم سر پاست. پس گاهي سخن از ﴿أَقِيمُوا الدِّينَ﴾ است؛ گاهي سخن از ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ﴾[28] است، چون صلات، عمود دين است. براي اينكه جايگاه نماز همواره مورد توجّه باشد ـ و جايگاه نماز مسجد است ـ در سورهٴ «اعراف» فرمود: شما بكوشيد [كه] ﴿أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾[29]؛ هر جا جايگاه سجده و خضوع است، شما چهرهٴ جانتان را به آن سمت متوجّه كنيد. اين ﴿أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ﴾؛ يعني يك چهرهٴ ايستاده داشته باشيد، يا ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[30]؛ يعني يك چهرهٴ ايستاده داشته باشيد، كه اقامه در اينگونه از موارد همان ايستادگي نشان دادن است كه از آن قيام «استقامت» مشتق ميشود، ميگويند اين شخص «مستقيم» است. ممكن است قيام عمودي نداشته باشد [و] در حال ركوع و سجود باشد؛ ولي اين شخص مستقيم است؛ يعني در صراط مستقيم است؛ گرچه در حال سجود است [و] قائم نيست؛ اما ميگويند اين شخص در صراط مستقيم است. پس اگر گفتند: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ﴾[31]؛ يعني براي چهرهٴ جانت ايستادگي فراهم بكن؛ يا ﴿أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾[32]؛ يعني يك چهرهٴ ايستاده باشيد.
وظيفه انسان در اقامهٴ نماز و دين
بنابراين آنچه مهم است در مسئله قيام؛ آنچه مربوط به خود انسان است، اگر قلب و فطرت است فرمود: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ﴾، و اگر اين وجوه ظاهري است فرمود: ﴿و أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِندَ كُلِّ مَسْجِدٍ﴾، و اگر اصلِ حالتهاي انديشه و تفكر است براي حفظ اسلام يا درك اسلام، فرمود: ﴿أَن تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَي وَفُرَادي﴾[33]، اگر هدف انبياست كه ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[34]، و اگر كسي مسئوليتي را در نظام قبول كرده است، تنها قيام به قسط كافي نيست؛ بايد قوّام به قسط باشد و اگر براي جلوگيري از فحشا و منكر، نماز به عنوان بهترين عامل در دين معرّفي شده است، انسان بايد آن نمازي [را] كه ايستاده است بخواند تا جلوي هرگونه فحشا و منكر را بگيرد، اينها ميشود اقامهٴ نماز. اگر اينچنين شد، جزء متّقيني است كه قرآن ﴿هُديً لِلْمُتَّقِينَ﴾[35] است و اگر اينچنين نشد، ﴿فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ ٭ الَّذِينَ هُمْ عَن صَلاَتِهِمْ سَاهُونَ﴾[36]. اين نمازگزار را معرّفي كرده است، فرمود: نماز ميخوانند؛ امّا نميفهمند چه ميگويند، زيرا آن نمازي كه با سهو، عدم حضور قلب و مانند اين همراه است، آن قدرت را ندارد كه جلوي فحشا و منكر را بگيرد.
عامل قيام بودن كعبه براي اهل قيام
اگر كعبه را خداي سبحان به عنوان عامل قيام قرار داد، اگر كسي اهل استقامت و قيام نبود، اين اگر به كعبه هم پناهنده شود خدا پناهش نميدهد. اين را مرحوم ابنبابويه قمي(رضوان الله عليه) در منلايحضرهالفقيه نقل كرده است؛ وقتي ابنزبير، سيّدالشهداء(سلام الله عليه) را ياري نكرد، وليّ عصرش (حجّت خدا را، امام سوم و امام چهارم(سلام الله عليهما)) را ياري نكرد [و] از ترسِ حكومت وقت به درون كعبه متحصّن شد، خدا هيچ پناه نداد؛ يعني حجّاج مأمور شد از طرف عبدالملك بيايد روي كوه ابوقبيس ـ كه مشرف بر كعبه است ـ آنجا منجنيق بگذارد و با منجنيق اين كعبهٴ مكرّمه را با خاك يكسان بكند و ابنزبير را بگيرد (دستگير كند) و اعدام كند. اگر كسي وليّ عصرش را ياري نكرد، به درون كعبه هم پناهنده بشود خداوند پناهش نميدهد، چون اين كعبه براي قيام مردم است. اين كعبه يك سنگ و گلي است [كه اگر تخريب شود] دوباره ميسازند. اگر يك وقتي ابرهه آمد و خداي سبحان، طير ابابيل را به سراغش فرستاد، براي اينكه ابرهه ميخواست بساط قبله بودن، مَطاف بودن و اثر ديني را بردارد. و ابنزبير خواست از اين قبله بودن و حرمت مكان و ارزش مكان سوء استفاده كند، لذا خداي سبحان به او پناه نداد، [كعبه تخريب شد] دوباره هم اين كعبه را ساختند[37]. كعبه آن است كه عامل قيام باشد. بعد از اينكه مرحوم ابنبابويه اين بيان را در من لا يحضره الفقيه فرمودند، ديگر فقها و بزرگان هم اين را با عظمت ياد كردند. اگر كعبه هست، قيامِ للنّاس[38] است؛ اگر صلات است، قيام است و اگر هدف انبياست، ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾[39] است، پس وظيفهٴ همه اقامهٴ صلات خواهد بود.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 9.
[2] ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 191.
[3] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 64.
[4] ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 68.
[5] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 25.
[6] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 46.
[7] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.
[8] ـ بهپشتخوابيدن.
[9] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.
[10] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 25.
[11] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 97.
[12] ـ تهذيبالاحكام، ج 3، ص 286.
[13] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 97.
[14] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.
[15] ـ سورهٴ ماعون، آيات 4 و 5.
[16] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 25.
[17] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 135.
[18] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 8.
[19] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 25.
[20] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 46.
[21] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.
[22] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 97.
[23] ـ سورهٴ طه، آيهٴ 14.
[24] ـ فلاح السائل، ص127.
[25] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 45.
[26] ـ وسائلالشيعه، ج 16، ص 99.
[27] ـ سورهٴ شوري، آيهٴ 13.
[28] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 43.
[29] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 29.
[30] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.
[31] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 30.
[32] ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 29.
[33] ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 46.
[34] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 25.
[35] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 2.
[36] ـ سورهٴ ماعون، آيات 4 و 5.
[37] ـ ر . ك: من لا يحضره الفقيه، ج2، ص249.
[38] ـ ر . ك: سورهٴ مائده، آيهٴ 97.
[39] ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 25.