26 08 1985 2128993 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 72 (1364/06/04)

دانلود فایل صوتی

 

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ (24) وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الأنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِيْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً وَلَهُمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (25)

٭ دو گونه انذار و تبشير در قرآن

بشارت و انذاري كه قرآن كريم دربارهٴ ايمان و كفر و همچنين اطاعت و عصيان مي‌دهد، گاهي به اين است كه عظمت آن مورد بشارت يا مورد انذاررا ذكر مي‌كند؛ گاهي به آن است كه حضور آن مورد انذار يا مورد بشارت را ذكر مي‌كند. بيان ذلك اين است كه در هنگام انذار، گاهي انسان را از عظمت آتش مي‌رساند كه فرمود: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾؛ چه اينكه در مورد تبشير انسان را به عظمت بهشت اميدوار مي‌كند، مي‌فرمايد: ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا[1]؛ هر چه بخواهند حاضر است؛ گاهي انسان را به حضور مورد انذار يا مورد تبشير متوجه مي‌كند. گاهي براي هدايت ما مي‌گويند: كارِ بد نكن كه اين بد آتش است، دست به تش نزن. گاهي مي‌گويند: اين آتش خانمانسوز است؛ گاهي مي‌گويند: اگر اين كار را كردي گرفتار آتش مي‌شوي كه ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾؛ گاهي مي‌گويند: دست به آتش نزن؛ يعني اين كار آتش است، منتها امروز نمي‌بيني، فردا مي‌بيني. نه اينكه فردا تو را به آتش مي‌برند، امروز خود را به آتش نينداز و امروز نسوز، منتها فردا مي‌فهمي كه در آتشي بودي، گاهي اين جور است. لسان قرآن كريم براي تبشير و انذار، هم از عظمت آن مورد تبشير و انذار انسان را مستحضر مي‌كند و هم اين است كه از حضور آن موردِ تبشير و انذار انسان را با خبر مي‌كند، مي‌گويند: دست به آتش نزد؛ مثل اينكه انسان يك وقت به كودك بازيگوش مي‌گويد: اگر فلان خلاف را كردي تنبيهت مي‌كنم، اين را وعيد مي‌دهد؛ گاهي به كودك مي‌گويد: دست به آتش نزد، اين‌چنين است.

٭ـ مثل دنيا در كلام حضرت علي(عليه السلام)

در بيان امير‌المؤمنين(سلام الله عليه) كه نامه براي سلمان مرقوم فرمود و اين نامه هم در نهج[البلاغه] هست، فرمود: «مثل الدنيا مثل الحيّةليّن مسّها قاتل سمّها»[2] فرمود: جريان زرق و برق دنيا؛ مثل مار اَبلق[3] رنگِ نرم است كه همين نرم كشنده است؛ نه انيكه اگر دست به مار زدي بعداً مسموم مي‌شوي؛ نه، دست به مار زدن؛ يعني دست به سم زدن، نه اينكه بعدها آسيب مي‌بيني [بلكه] هم اكنون مسموم مي‌شوي. اين همين الآن سم است، نه سمّي است بعد به دست شما اثر مي‌كند.

٭ معنا و مقصود انذار در قرآن كريم

آيات قرآن كريم اين است كه شما دست به آتش نزنيد، نه اينكه اگر معصيت كرديد بعداً گرفتار آتش مي‌شويد. الآن دست به آتش نزنيد، بعداً مي‌فهميد كه در آتش بوديد. از اينكه فرمود: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ﴾؛ يعني آتش‌گيره خود انسان است، آتش از خودت برمي‌خيزد ـ معلوم مي‌شود كه معناي انذار اين است كه دست به آتش نزن؛ يعني خودت را نسوزان، خودت را منفجر نكن. نه اينكه اگر يك گناه كردي ما بعداً تو را جهنّم مي‌بريم. اگر انذار به اين صورت ذكر شد، فرمود: دست به آتش نزن كه آتش از خودت مي‌جوشد: ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا﴾ [وقود]؛ يعني «ما توقد به النار» ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾؛ دست به آتشي كه خودت افروخته مي‌كني نزن؛ آن‌گاه خودت مي‌شوي مشتعل و نمي‌داني، اين يك لسان ديگر است.

٭ شواهد قرآني و روايي بر وجود فعلي بهشت و جهنم

براي استفاده از اينكه بهشت و جهنم الآن موجود است و جهنّمي كه وقودش خود انسان است؛ يعني آتش از خود انسان نشئت مي‌گيرد، ادلّهٴ فراواني است. يك سلسله رواياتي كه بالصراحة دلالت مي‌كنند «الجنة و النار موجودتان الآن» مخصوصاً رواياتي كه از امام رضا(سلام الله عليه) نقل شده است كه فرمود: «بهشت و جهنم الآن موجود است»[4] در بعضي از روايات هست: «كسي كه نپذيرد وجود فعلي جنّت و نار را از ما نيست»[5] [و] مشابه آن، اين يك طايفه از ادله است. طايفهٴ ديگر ادله‌اي است كه مي‌گويد: بهشت آماده شد، جهنّم آماده شد كه اينها گذشت: ﴿أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ﴾ دربارهٴ بهشت فرمود: ﴿أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ[6] كه ظاهرش اين است كه آماده است و همچنين ﴿أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَاراً[7] ما آماده كرديم؛ معلوم مي‌شود يك چيزي است بالفعل موجود است.

طايفهٴ بعدي نصوصي است كه مي‌گويد: شما از اين آتش غافليد و در قيامت به انسان كافر و تبهكار مي‌گويند: تو در اين حال بودي، منتها غافل بودي و الآن ما پرده را برداشتيم، ديدي در آتشي. غفلت وقتي تصور مي‌شود كه يك شيء موجود باشد و انسان بي‌توجه باشد. اگر يك امري موجود نباشد، جا براي غفلت نيست. انسان كه مي‌گويد: من غافل شدم و پايم لغزيد؛ يعني يك لغزشگاهي بالفعل موجود بود، من توجه نداشتم افتادم. اگر لغزشگاه وجود نداشته باشد، جا براي غفلت نيست. خدا در قيامت به تهكاران مي‌فرمايد: اين جهنّمي كه مي‌بينيد، شما غافل بوديد از اين؛ يعني اين بود، ما الآن فقط پرده را برداششتيم، كار ديگر نكرديم. ما الآن جهنم نساختيم، الآن پرده را برداشتيم.

٭ ـ غفلت انسانها از وجود فعلي بهشت و جهنم

در سورهٴ «ق» آيهٴ 22 اين است: ﴿لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾؛ به [فرد] جهنمي خداي سبحان خطاب مي‌كند، مي‌فرمايد: اين عذابي كه مي‌بيني با تو بود، منتها تو غافل بودي. الآن ما هم كه كاري كرديم كارمان اين نيست كه پرده از روي عذاب برداشتيم؛ مثل اينكه چاه عميقي حفر كردند، به انسان مي‌گويند «مواظب باشيد در اين چاه نيفتيد» چاه هم رويش باز است، مي‌گويند: اين چاه را ببين! روي چاه پوشيده نيست، حالا اگر كسي عمداً روي چشم خودش يك پارچه‌اي گذاشت خُب، در چاه مي‌افتد. و در قيامت با مرگ، پرده را از جلوي انسان برمي‌دارند، نه پرده را از روي چاه بردارند. نفرمود از روي جهنّم پرده را برداشتيم و نفرمود «فكشفنا عن الواقع غطاءه» [بلكه] فرمود: ﴿ فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ[8]؛ يعني پرده‌اي كه خودت روي چشم خودت انداختي، ما كنار زديم؛ وگرنه جهنم روباز است، خيلي هم به خوبي مي‌شود ديد.

٭ ـ ديدن جهنم در دنيا براي اهل «علم اليقين»

مي‌گوييد نه، اگر راه زيدبن‌حارثه را طي كرديد خب، جهنم را مي‌بينيد. آن را در آيهٴ پنج و شش سورهٴ «تكاثر» فرمود: ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾؛ اگر اهل علم اليقين باشيد، الآن جهنم را مي‌بينيد. اين طور نيست كه اين ﴿ لَتَرَوُنَّ﴾ مال بعد از موت باشد يا «لامِ»ش «لام» قسم باشد، اين جواب همان ﴿ لَوْ تَعْلَمُونَ﴾ است. ﴿كَلاّ﴾ فرمود: اينها كه جهنّم را منكر شدند، اين‌چنين نيست، اگر يك مقدار اهل معنا باشيد الآن مي‌بينيد ﴿ كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ﴾، بعد ﴿ لَتَرَوُنَّهَا عَيْنَ الْيَقِينِ ٭ ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ[9]. اين‌چنين نيست كه الآن انسان نتواند جهنّم را ببيند، يا اين‌چنين نيست كه ديدن جهنّم مخصوص معصومين(عليهم السلام) باشد. خب، زيد‌بن‌حارثه كه يكي از شاگردان رسول الله(صليٰ الله عليه و آله و سلّم) بود، حضرت از او به عظمت ياد مي‌كند.

٭ عدم اختصاص ديدن جهنم در دنيا به معصومان(عليهم السلام)

آن روايتي كه مرحوم مجلسي در بحار نقل مي‌كند رسول الله(صليٰ الله عليه و آله و سلّم) از زيد بن حارثه به عظمت نقل مي‌كند وقتي حضرت جريان «شجرهٴ طوبي» را بيان مي‌كند، مي‌فرمايد: هر كسي به هر شاخه‌اي از «شجره طوبي» تمسك كرد به بهشت مي‌رود[10] مي‌بيند زيدبن‌حارثه به عامّة اغصان[11] اين شجره طوبي تعلّق پيدا كرد و همه آنها را گرفت.؛ پس مي‌شود يك انسان امام نباشد و به اين پايگاه برسد.

٭ حجاب انسان، مانع شهود عذاب جهنم در دنيا

بنابراين اين‌چنين نيست كه جهنم موجود نباشد يا جهنم موجود باشد، ولي رويش را پوشيده‌اند نه، جهنم موجود است و رويش هم باز است [و] هيچ پرده‌اي روي جهنم نيست. اگر پرده‌اي هست روي چشم خود ماست كه ﴿ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاءٍ عَن ذِكْرِي[12]؛ انسان دارد شب و روز پردهٴ تار و پود روي چشم خود را تعبيه مي‌كند و در قيامت هم پرده را از جلوي چشم انسان كنار مي‌برند، نه اينكه سرپوش از جهنم بردارند، اين پوشيده نيست؛ لذا فرمود: ﴿ لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ[13] ـ حالا با «فاء»ي تفريع ـ  فرمود: ﴿ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ[14]؛ الآن چشمت حديد است، با حدّت و تيزبيني همه جا را مي‌بيني و آنچه كه باعث غفلت شد گناه بود و اين پردهٴ غفلت كه برطرف شد، چشمت تيزبين شد. و اگر غفلت نمي‌داشتي [و] اهل علم اليقين بودي خُب، جهنم را مي‌ديدي.

٭ وجود فعلي مورد انذار در قرآن

پرسش ...

پاسخ: نه، بحث در همين است كه الآن هم انسان قبل از اينكه وارد برزخ بشود در اينجا هم توي جهنم است، منتها نمي‌داند، اين حقيقتش آنجا ظهور مي‌كند. در سورهٴ «نساء» كه فرمود: ﴿ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً[15]؛ يعني الآن دارند آتش مي‌خورند. آنچه كه از بعضي بزرگان نقل شده است اين است كه، ديدند عده‌اي در شكمشان آتش است، الآن مي‌بينند آتش است، نه اينكه شبح و صورتش را حضرت در معراج ديده باشد، عين حقيقت را ديد و انسان بعد از موت همان حقيقت برايش روشن مي‌شود؛ لذا خداي سبحان مي‌فرمايد: تو در آتش بودي و غافل بودي، الآن ما پرده را برداشتيم ديدي داري مي‌سوزي.

 

عدم فهم بسياري از مردم از مرگ خود

لذا وقتي از جريان جهنّم تبهكاران خبر مي‌دهد مي‌فرمايد: ﴿تَأْتِيهِم بَغْتَةً[16] اينها در حالي كه نشسته‌اند يا مشغول كارند يا مدرسه، بازار، خيابان يا بيابان‌اند، دفعتاً مي‌بينند نشئه عوض شد: ﴿ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ﴾؛ اينها را مبهوت مي‌كند كه اين چيست؟ تا يك مدّتي نمي‌فهمد كه مرد. يك سلسله از افراد خاص‌اند كه مي‌فهمند وارد نشئهٴ ديگر شده‌اند؛ و الاّ بسياري از مردم بعد از مرگ نمي‌فهمند مرده‌اند اينكه در تلقين به اين ميّت مي‌گويند: «واعلم ان الموت الحق»؛ يعني بدان! اين حالتي كه پيش آمد موت است، همهٴ ما اين حال را داريم. يكي از موادّ تلقين اين است كه «ان الموت حق» اين، گرچه اثرش اين است كه تشييع كنندگان هم عبرت بگيرند، امّا اين خطاب نبايد لغو باشد. انسان به شخص ميّت مي‌گويد: بدان! مرگ حق است؛ يعني اين حالتي كه پيدا كردي حالت موت است، از اين عالم وارد عالم ديگر شدي، خيلي‌ها رفتند، ما هم مي‌آييم. اين نظام نظامي است كه مرگ در او ضروري است: «ان الموت حق»؛ يعني «امر ثابت ضروري لا ريب فيه» بايد از اين نظام منتقل شد. خيليها نمي‌دانند كه مرده‌اند؛ چون دفعتاً مي‌بينند نشئه عوض شد، امّا وارد چه عالمي شدند، چي شد؟ بعدها مي‌فهمند كه اين به نام موت است؛ لذا فرمود: ﴿ تَأْتِيهِم بَغْتَةً فَتَبْهَتُهُمْ[17]؛ مبهوتشان مي‌كند كه اين چيست؟

٭ بازگشت به بحث (دوگونه انذار و تبشير در قرآن)

ـ صورت دوم: حضور فعلي مورد انذار براي تبهكاران

بنابراين يكي از راههاي انذار قرآن كريم اين است كه مي‌فرمايد: اين مورد انذار حاضر است، الآن با شماست، دست به آتش نزنيد، نه اينكه اگر اين معصيت را كرديد ما بعداً شما را مي‌سوزانيم يم وقت ولي مهربان كودك بازيگوش به بچه‌اش مي‌گويد: اگر درس نخواندي در پايان سال تنبيه مي‌شوي، اين يك جور انذار است، يك وقت به بچه مي‌گويد: دست به اين اجاق گاز نزن، اين يك جور انذار است. در مورد اول مي‌گويد: اگر درس نخواندي در پايان سال تنبيه مي‌شوي، نه يعني اين درس نخواندن آتش است؛ اما در مورد دوم مي‌گويد: دست به اجاق گاز نزن؛ يعني همين دست زدن سوختن است، نه اينكه بعدها مي‌سوزي. خداي سبحان به ما مي‌گويد: دست به اتش نزنيد، همين آتش است؛ چون ﴿ وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾.

٭ نحوه وجود جهنم

از اين تعبير كه ﴿ وَجِي‏ءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الإنسَانُ[18] معلوم مي‌شود جهنّم، چيزي است آوردني؛ يعني مي‌آوردند. يك جاي معيّني باشد گودالي باشد [و] با هيزم و گازوييل دود كرده باشند، انسان را آنجا ببرند، شايد اين‌چنين نباشد. در بحث اينكه جهنم را چگونه مي‌آورند، اين حديث شريف را مرحوم فيض در وافي نقل كرد كه زمامش را صدها فرشته مي‌كشند [و] كشان كشان جهنم را مي‌آورند، افسارش را مي‌كشند [و] مي‌آورند.

٭ ـ مدرك بودن آتش قيامت

و جهنم در آنجا هم طوري است كه آثار ادراك را خداي سبحان به آن نسبت داد؛ ﴿ إِذَا رَأَتْهُم مِن مَكَانٍ بَعِيدٍ سَمِعُوا لَهَا تَغَيُّظاً وَزَفِيراً[19] اگر ظواهر قرآن كريم اين است كه جهنم در آن روز چيز مي‌فهمد و براهين عقلي هم تأييد مي‌كند، اين ظواهر حجّت است، ديگر لازم نيست كه ما حمل بر مجاز بكنيم [و] بگوييم كنايه است و مجاز است، اين‌چنين نيست. آتش قيامت واقعاز چيز مي‌فهمد، واقعاز مي‌بيند، واقعاً حمله مي‌كند، واقعاً مي‌گيرد. ﴿إِذَا رَأَتْهُم[20]، نه «اذا رأوها». گاهي مي‌فرمايد: ﴿بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِمَن يَرَي[21]، گاهي هم مي‌فرمايد: ﴿بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِين[22]، گاهي مي‌فرمايد: ﴿ إِذَا رَأَتْهُم[23]؛ يعني اگر جهنّم تبهكاران را از دور ببيند حمله مي‌كند. ﴿ تَكَادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ[24]؛ از شدت خشم مثل اينكه مي‌خواهد تكه تكه بشود اين رؤيت را خداي سبحان به جهنّم نسبت مي‌دهد و ظاهرش اين است كه او درك مي‌كند و سراسر عالم آرت هم عالم درك است: ﴿ إِنَّ الدَّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ[25] آن نشئه، نشئهٴ حيات و درك است.

٭ بازگشت به بحث (حضور فعلي مورد انذار براي تبهكاران)

بنابراين گاهي نحوه انذار آن است كه به انسان مي‌گويد: دست به آتشيكه با تو هست نزن، [و] اينآتش را روشن نكن! اين ماده است، منتظر است كه تو به آن كبريت بزني، كبريت به آن نزن؛ با تو هست. اين عمل تو او را روشن مي‌كند، اين كار را نكن، فوت نكن به آتش، روشنش نكن، اين‌چنين است. اگر وقودِ نار خود انسان است، به انسان مي‌گويند: آتش روشن نكن. اگر آتش روشن كردي، با همين آتش مسجور مي‌شوي ﴿ يُسْحَبُونَ ٭ فِي الْحَمِيمِ ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ[26] كه خودتان مسجور و مشتعل مي‌شويد.

٭ دلايل چهارگانه بر وجود فعلي آتش جهنم

بنابراين گناه كردن؛ يعني آتش روشن كردن [و] آتشي كه انسان را در بر مي‌گيرد و اگر كسي اهل معنا باشد، الآن مي‌تواند جهنّم را ببيند؛ مثل زيدبن‌حارثه كه ديد [و] خيليها [هم] ديدند. ﴿ كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ[27] كه اين طايفه رابعه از ادلّه وجود نار خواهد بود. يك طايفه همان رواياتي است كه از امام رضا(سلام الله عليه) نقل شده است كه بالصراحه دلالت مي‌كند كه بهشت موجود است، جهنّم موجود است[28]؛ طايفهٴ ثانيه آياتي است كه تعبير به اعداد و اعتداد دارد: ﴿ أُعِدَّتْ﴾ يا ﴿ اعْتَدْنَا[29]؛ طايفهٴ ثالثه آياتي است كه مي‌فرمايد: ﴿ لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا[30]؛ طايفهٴ رابعه طايفه‌اي است كه مي‌فرمايد: اگر اهل علم اليقين باشيد الآن مي‌بينيد.

٭ ـ بي توجهي تبهكاران نسبت به معاد

دربارهٴ طايفهٴ ثالثه كه استدلالبه آيات غفلت است، آيهٴ سورهٴ «انبياء» هم تأييد مي‌كند. آيهٴ 97 سورهٴ «انبياء» اين است كه ﴿ فَإِذا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَاوَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ﴾؛ گاهي خداي سبحان به تبهكار در قيامت مي‌فرمايد: تو غافل بودي؛ گاهي خود تبهكاران مي‌گويند: ﴿ يَاوَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾؛ ما غافل بوديم. اگر يك چيزي موجود باشد و انسان ملتفت نباشد، مي‌گويد: من غافل بودم و امّا اگر چيزي موجود نباشد اصلاً، جاي استعمال غفلت نيست؛ پس هم خداي سبحان به اينها مي‌فرمايد: شما غافل بوديد؛ هم خودشان به استناد آيهٴ 97 سورهٴ «انبياء» مي‌گويند: ﴿ قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ﴾ اينها طوايف اربعه‌اي بود كه دلالت مي‌كرد بر وجود نار در خارج.

٭ تعابير مختلف درباره بهشت و جهنم در قرآن

چه اينكه مشابه اين درباره بهشت هم هست، منتها فرق جنّت و نار _همان طوري كه ملاحظه فرموديد اين است كه وقتي انسان آتش روشن كرد محكوم آتش است، وقتي نور بر افروخت حاكم بر نور است؛ لذا تعبير قرآن دربارهٴ نار و نور اين است كه، اهل معصيت كه آتش افروزند بايد با آتش خود بسوزند [و] اهل فضيلت كه نور روشن مي‌كنند، اين نور پيشاپيش اينها حركت مي‌كند [و] راه اينها را باز مي‌كند. گناهو آتش راه مي‌بندد، ثواب و نور راه را باز مي‌كند. درباره بهشتيان تعبير اين است ﴿نُورُهُمْ يَسْعَي بَيْنَ أَيْدِيِهمْ وَبِأَيْمَانِهِم[31] و درباره جهنميها اين است كه اغلال بر اعناق [گردنهان] اينهاست، سلاسل[32] در پاي اينهاست يا جهنّم محيط به اينهاست و امثال ذلك.

اين تعبيري كه كار زشت عليه انسان است با استمداد از اينكه كار زشت خود آتش است نشان ميدهد كه جهنّم حاكم بر جهنمي است و بهشت محكوم بهشتيهاست در سورهٴ «بقره» آيهٴ ٢٨٦ فرمود: ﴿لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَت﴾؛ هر كار خيري كه انسان انجام ميدهد مال انسان است، تحت اختيار انسان است و هر كار شرّي كه انسان انجام ميدهد حاكم بر انسان است، انسان زير پوشش كار شرّ است؛ محكوم اوست. اين «لام» و «علي» نقششان در اينجا همين است كه سيّئه مالك بر انسان ميشود، ولي حسنه مملوك انسان خواهد بود.

٭ تعابير مختلف دربارهٴ بهشتيان و جهنميان

لذا تعبيرات قرآن به همين مناسبت دربارهٴ بهشت و جهنّم هم فرق ميكند دربارهٴ جهنّم همان طوري كه آيات قبل از احاطه و مانند آن سخن گفت كه: ﴿إنّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ[33]، در آيهٴ ٤١ سورهٴ «اعراف» هم ميفرمايد: ﴿لَهُم مِن جَهَنَّمَ مِهَادٌ وَمِن فَوْقِهِمْ غَوَاشٍ﴾ اينها يك بستري از آتش دارند و يك رواندازي هم از آتش دارند؛ يعني محفوف به نارند.

گاهي ميفرمايد: پيشاني، پهلو و پشت اينها را ما داغ ميكنيم؛ گاهي ميفرمايد: روانداز اينها آتش، زير انداز اينها هم آتش است؛ گاهي ميفرمايد: ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لـمُـحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ[34]؛ گاهي هم نظير همان سورهٴ «همزه» كه فرمود: ﴿الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الأَفْئِدَةِ ٭ إِنَّهَا عَلَيْهِم مُؤْصَدَةَ[35] ﴿مُؤْصَدَةَ﴾ يعني مطبقه يعني ابواب و طبقات جهنّم بر جهنميها مؤصد است [و] مطبق است كيپ است اينها زير پوشش آتش‌اند ﴿فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ[36]؛ اينها را گذاشتند در يك جايي، طبقات هم محيط به اينهاست [و] در جهنّم را هم با يك قفل سراسري بستند.

قفلها قبلاً دو جور بود، الآن هم دو جور است يك وقت اين دو لنگه در را وقتي به هم بستند، يك بندي پشت اين دو لنگه ميگذارند، اين ميشود قفل؛ يك وقت قفل سراسري؛ يعني تما اين دو لبه و دو نوار اين دو لنگه را به هم ميبندند، اين را ميگويند: ﴿فِي عَمَدٍ مُمَدَّدَةٍ﴾؛ يعني يك قفلي كه سراسر را ميبندد. كه راه براي بيرون‌رفتن نيست. اين‌چنين نيست كه يك گوشهٴ اين دو لنگهٴ در بسته باشد نه، خود اين عمد ممّد است ممتدّ است، سراسر را بسته است، چه اينكه آيه پاياني سورهٴ «قارعه» هم تأييد ميكرد اين مطلب را كه ﴿فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ[37] اينها زير پوشش و تغذيهٴ آتش‌اند كه مادر اينها آتش است؛ يعني مربي اينها آتش است.

و اين تعبير كه جهنّم از هر طرف به اينها محيط است، در سورهٴ «عنكبوت» آيهٴ ٥٥ هم اين‌چنين است، فرمود: ﴿يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم﴾؛ از دو طرف اينها محفوف به نارند، امّا وقتي سخن از بهشت است، ميفرمايد: ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ يا اينها در غرف مبنيّهٴ هستند كه ﴿تَجْرِي مِن تَحْتهم الأَنْهَارُ﴾ تعبيرات اين است كه بهشت زير سلطهٴ بهشتيهاست.

٭ ـ تناسب كيفر الهي نسبت به اعمال جهنميان

منتها فرق ديگري كه بين بهشت و جهنّم است، اين است كه در جهنّم چيزي اضافه بر اعمال انسان بر انسان تحميل نميشود؛ چون ﴿وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً[38]؛ هيچ ممكن نيست بيش از اندازهٴ استحقاق، كسي معذّب بشود. ممكن است كمتر از اندازهٴ استحقاق تعذيب بشود، امّا بيش از اندازه ممكن نيست؛ چون همين را در سورهٴ «عمّ يتسائلون» [نبأ] به اين صورت بيان كرد فرمود: ﴿إِلاَّ حَمِيماً وَغَسَّاقاً ٭ جَزَاءً وِفَاقاً[39]؛ اين طور نيست كه اين جزاء زائد بر عمل باشد [بلكه] وفق عمل است. هم عين عمل است؛ هم مساوي عمل است؛ هم محاذي عمل است، بيش از عمل نيست.

ولي دربارهٴ بهشتيان آيهٴ هفده سورهٴ «سجده» اين‌چنين است. دربارهٴ شب‌زندهداران فرمود: ﴿تَتَجَافَي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضَاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَطَمَعاً وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ ٭ فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ جَزَاءً بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[40]؛ اصلاً كسي نميداند خدا براي اينها چه چيزي فراهم كرده است. نه خودشان ميدانند در آنجا چه خبري است نه ديگري ميداند ﴿ فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ﴾ از اين نكره در سياق نفي استفاده ميشود. احدي نميداند ما آنجا چه چيزهايي تعبيه كرديم. خيلي از چيزها را كه قابل درك بود گفتيم؛ خيلي از چيزهاست كه آنجا تعبيه كرديم و كسي نميداند آنجا چه خبر است.

٭ توصيف بهشت در كلام امام علي (عليه السلام)

لذا بيان امير المؤمنين (سلام الله عليه) آن طوري كه در نهج‌البلاغه است، فرمود: اگر ميدانستيد بهشت چيست، همهتان مرا اينجا تنها ميكرديد [و] ميرفتيد قبرستان، منتظر مرگ ميشديد اگر بدانيد بهشت چه خبر است[41]؛ چه اينكه اگر بدانيد جهنّم چه خبر است، كسي دست به معصيت نميزند[42]، و اينها را در نهج[البلاغه] بيان كرد. فرمود: گيرش اين است كه شما نميدانيد بهشت چه خبر است. يك انسان عادي وقتي وارد مشهد ميشود [و] حرم مطهّر صاحب روضهٴ منوّره را ميبيند، خيال ميكند يك جلالي است؛ در حالي كه اين ذرهاي از ذرّات جلالهٴ خانهٴ بهشتيهاست. بهشتي خانهاي دارد كه همهٴ اهل دنيا اگر در آن جا جاي بگيرند، ميتواند پذيرايي كند؛ لذا حضرت در نهج[البلاغه] فرمود: يك قدري آثار بهشت اوصاف بهشت را بخوانيد كه زرق و برق دنيا شما را نگيرد و خودتان را صاف هدر ندهيد. اگر بدانيد در بهشت چه خبر است، همين‌جا مجلس را ترك ميكنيد و «شوقاً إلي الموت» حركت ميكنيد، منتها كسي كه براي خود بهشت را آماده كرده باشد.

٭ مستوربودن برخي مراحل برين بهشت

پرسش ...

پاسخ: چرا در آيهٴ ديگر اين معنا را روشنتر بيان فرمود، فرمود: ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ[43]؛ هر چه بخواهند هست و يك چيزهايي هم نزد ما هست كه آنها نميخواهند؛ چون مشيئت و خواستن، محدود به علم و معرفت است. اگر انسان علمش محدود باشد، آرزوي او هم محدود است، به همان مقداري كه ميداند ميخواهد و اگر نداند كه نميخواهد. الآن شما از بسياري از اين زائران سؤال كنيد كه شما چه ميخواهيد؟ هرگز اينها نميگويند «اي‌كاش! ما آن نسخهٴ خطّي كه مرحوم شيخ طوسي در فلان مسئلهٴ تفسيري يا فقهي نوشته به دست ميآورديم» او اصلاً نميداند كه شيخ طوسي چنين كتابي، رسالهاي در فقه يا در تفسير نوشته كه طلب كند. مشيئت و خواستن، محدود به معرفت است؛ انسان تا آن اندازه كه ميداند ميطلبد و اگر نداند در بهشت چه خبر است آرزو نميكند، چيزي را آرزو ميكند كه بفهمد؛ لذا قرآن كريم ميفرمايد: هر چه ميخواهند ما ميدهيم امّا يك سلسله حقايق و لذايذ نزد ماست كه آن را اصلاً نميفهمند تا آرزو كنند [و] ما بدهيم ما بيآرزو به آنها ميدهيم: ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا[44] اين مشيئت مطلق است و البته در بهشت بهشتيها جز فضيلت چيزي نميخواهند [و] هر چه ميخواهند خير ميخواهند، اين طور نيست كه بد بخواهند [بلكه] چيزهاي خير ميخواهند، امّا اصلاً نميدانند چه چيزي بخواهند، نميدانند در گنجينه بهشت چه چيزي هست تا طلب كنند؛ البته اين را دربارهٴ كساني كه شبزنده‌دارند و محرمانه با خدا راز و نياز دارند، فرمود: همان طوري كه او كاري كرد كه ديگران نمي‌ديدند، ما هم چيزي به او مي‌دهيم كه ديگران نمي‌دانند: ﴿ فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُم مِن قُرَّةٍ أَعْيُنٍ[45] يكي از بهترين مصاديقش، دربارهٴ همان شب‌زنده‌داران است.

٭ محدوديت مشيئت و تمني مؤمنان به معرفت

و امّا آن كريمهاي كه ميفرمايد: ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ[46]؛ به دو اصل اشاره دارد؛ يعني هر چه بخواهند ما داريم. از آن طرف چيزهايي نزد ما هست كه آنها نميفهمند كه بخواهند؛ چون مشيئت و تمنّي فرع بر معرفت است. اگر انسان نداند كه فارابي فلان رساله را در مسائل عقلي نوشت يا بوعلي آن رساله را نوشت يا شيخ طوسي آن رساله را نوشت، اينها را كه آرزو نميكند ممكن است در طيّ مدّت عمر يك انساني اصلاً چنين آرزويي نكند [كه] اي‌كاش فلان نسخه خطّي كه در تفسير نوشته شده من داشته باشم؛ چون نميداند، اين رشتهٴ او نيست، نميداند چنين مطلبي هست تا آرزو كند لذا ميفرمايد: منطقهٴ مشيئت و آرزوي اينها به معرفت اينها وابسته است، تا آن اندازه كه ميدانند ميخواهند و هر چه هم بخواهند نزد ما هست، امّا نزد ما يك سلسله چيزهايي است كه اصلاً نميتوانند از ما بخواهند، از ما نميخواهند، ولي ما به آنها ميدهيم: ﴿لَهُم مَا يَشَاؤُونَ فِيهَا﴾، امّا ﴿وَلَدَيْنَا مَزِيدٌ﴾.

٭ «سوق» محترمانه و توبيخانه

پرسش ...

پاسخ: بله، سوق تعبير كرده است سوق يك وقت است كه سوق محترمانه است، ميشود بدرقه؛ يك وقت سوق توبيخانه است؛ آن طوري كه يك دامدار رمه را هي ميكند، دو جور است.

پرسش ...

پاسخ: بله، چون آنجا [دربارهٴ بهشتيها] با تجليل همراه است در بسياري از آيات دارد كه فرشتگان به استقبال بهشتيان ميآيند، ميگويند: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ[47]. مرحوم ابوالفتوح رازي نقل كرده است كه ده انگشتر قيمتي كه بر نگين هر انگشتري اسمي از اسماي حسناي خدا نوشته شده است. فرشتگان به ده انگشت مؤمنين ميگذارند عرض ميكنند: ﴿سَلاَمٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ﴾. امّا از اين طرف يك سوقي است سوق بدرقهاي، از آن طرف يك سوقي است سوق هي كردن، دو جور سوق است.

دربارهٴ اين مطلب كه در بهشت يك سلسله چيزهايي است كه بهشتيها نميدانند تا مسئلت كنند، در سورهٴ مباركهٴ «رعد» آيهٴ ٣٥ اين است، ميفرمايد: ما بهشت را براي شما توصيف كرديم [كه] باغي دارد انهاري دارد و مانند آن، آيا اين تمام حقيقت بهشت است؟ يا اين مثل بهشت است؟ ميفرمايد: ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِي وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ أُكُلُهَا دَائِمٌ وَظِلُّهَا تِلْكَ عُقْبَي الَّذِينَ اتَّقَوا وَعُقْبَي الْكَافِرِينَ النَّارُ﴾؛ مثلش اين است؛ يعني تمام حقيقت بهشت اين است، يا اين تازه مثلش است، نمونهاش است؟! جنّت همين است كه ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ يا اين ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ تازه لبهٴ بهشت است، مثل بهشت است، نمونهٴ بهشت است؛ پس چيزهاي ديگري هم هست. اگر لسان قرآن كريم در همهٴ موارد اين بود كه جنّت همين است كه ﴿تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ خُب، معلوم ميشود صدر و ذيلش همين است، امّا در سورهٴ «رعد» ميفرمايد مثل بهشت اين است، الگوي بهشت اين است، نمونهاش اين است، امّا حقيقتش چيست؟ يك قدري جلوتر برويد، بفهميد چه خبر است در سورهٴ «قمر» آنجا كه ميفرمايد: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ[48]، آن نشان ميدهد كه اين «جنات و نهر» محفوف به يك جنّت ديگر است نفرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾، اين مال جنّتهاي جسماني، امّا ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ عندالله‌شدن كه ديگر جا ندارد و ديگر نفرمود يك بهشت است مال جسم [و] يك بهشت است مال روح: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ و ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ [بلكه] فرمود: آن يكي در اين يكي است، آن محدود به اين است، آن محاط به اين است؛ يعني اين «جنّات و نهر» مُحاط به ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ است، ديگر «واو» در بين نيست، نفرمود «ان المتقين في جنات و نهر و في مقعد صدق عند مليك مقتدر» نه، بلكه فرمود ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ﴾. اين جنّات و نهر كجاست؟ زير پوشش كدام مرتبه است؟ زير پوشش عنداللهي است؛ لذا ميفرمايد: خيلي از چيزها در بهشت هست كه ديگران نميدانند تا آرزو كنند. در اين صلوات و تحيّاتي كه به اهل بيت (عليهم السّلام) اهداء ميكنيم (چه در زيارتهاي جامعه و غير آن) كم و بيش اين فرازها هست، مخصوصاً در آن صلواتي كه اهدا ميكنيم، عرض ميكنيم: خدايا! اين صلوات را به ارواح مطهّرهٴ اينها ابلاغ بكن و خودت آنچه كه شايسته ميداني: «و كما ينبغي» اضافه بكن، ما نميدانيم كه چه خبر است. آن درود و تحيّتي كه شايسته است تو اضافه بكن و به ارواح اينها برسان[49]؛ بنابراين فرقهاي فراواني بين بهشت و جهنّم خواهد بود.

٭ تجسم اعمال صالحان در بهشت

تتمّهٴ آيه اين است كه ﴿وَبَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِيْ مِنْ تَحْتِهَا الأَنْهَارُ كُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِيْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ﴾؛ جنّات فراواني كه نهرها زيرش جاري است مال بهشتيهاست، مال كسي كه مؤمن باشد و عمل صالح داشته باشد هر وقت از اين جنّات يك ثمري به اينها ميدهند و اينها ارتزاق ميكنند ميگويند: ما قبلاً اين روزي را خورديم: ﴿كُلَّمَا رُزِقُوْا مِنْهَا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قَالُوا هَذَا الَّذِيْ رُزِقْنَا مِنْ قَبْلُ﴾؛ هر وقت ميوهاي به اينها بدهند، اينها ميگويند ما قبلاً خورديم.

٭ مراد از ﴿كُلّما﴾ در آيه محل بحث

اگر اين «كلّما» ناظر به حال بقاي بهشتيها باشد؛ يعني در يك مرحله همه ميوههاي بهشت را به اينها خوراندند در مرحلهٴ بعد هر وقتي هر ميوه به اينها بدهند، اينها ميگويند ما قبلاً استفاده كرديم، اين جا دارد؛ امّا اين «كلّما» هم حدوث را ميگيرد [و] هم بقا (هر وقتي)؛ ولو اوّلين بار. اولين بار وقتي به بهشتيها يك ميوه ميدهند، ميگويند ما قبلا خورديم؛ در حالي كه خيلي از ميوههاست كه در بهشت است، در دنيا نيست و خيلي از ميوههاست كه در دنيا هست و اين طبقه محروم زحمتكش اصلاً نديدهاند تا بخورند. اينها كه بار اين دين روي دوش اينهاست و اينها كه _بالأخره اگر خوب بررسي كنيد_ بودجه حرم را هم آنها دارند تأمين ميكنند، اين گوسفندها را بغل ميكنند و ميآورند و همهٴ اين لوازم را دوش ميكشند و ميآورند و بالاخره اين حرم و اين بودجه را همين طبقه محروم دارد تأمين ميكند خيليها اصلاً ميوه نصيبشان نشد تا بخورند، خيلي از ميوه‌هاست كه اصلاً در اين كشور نيست تا او ببيند و بخورد در بهشت، انسان هرچه بخواهد حاضر است خيلي از ميوه‌هاست خيلي از ميوههاست كه انسان در عمرش اصلاً نشنيد و نديد. اين كدام ميوه است كه هر ميوهاي كه به بهشتيها بدهند، ميگويند: ما قبلاً خورديم. اگر اين مال حال بقا باشد، بله خُب راه دارد؛ يعني دورهٴ اول كه در بهشت بودند، در دورهٴ دوم هر ميوهاي كه به اينها بدهند، ميگويند: ما قبلاً از اين ميوهها استفاده كرديم، امّا اين «كلّما» شامل جميع حالات ميشود؛ هر وقت به بهشتي ميوه بدهند، ميگويند: «من قبلاً خوردهام» آن هم ميل ميكند، ولي ميگويد: «اين همان بود كه ما قبلاً خورديم».

اين آيه چه چيزي ميخواهد بگويد؟ هر وقت به اينها ميوه بدهند، ميگويند: «اين همان بود كه ما قبلاً خورديم». اين غير از: ﴿وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً﴾ است، آن يك جمله بعد است و بحث ديگر دارد. هر وقت به اينها ميوه بدهند، ميگويند: «ما قبلاً همين را خورديم».

٭ عدم راهيابي كذب و خيالبافي در بهشت

و حق ميگويند؛ چون در بهشت ﴿لا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ[50] آنجا كه بهشتي خلاف نميگويد، دروغ نميگويد و اصولاً بهشت جاي خلاف و دروغ نيست؛ چون در نشئهٴ ظهور و نشئهٴ حضور كذب متمّشي نميشود، نه انسان آنجا دروغ نميگويد، دروغ متمشّي نميشود. الان همهٴ ما در اين تالار «دار‌الزّهد» هستيم و هر چه در اين صحنه ميگذرد همهٴ ما ميبينيم، ممكن است از اينجا كه بيرون رفتيم جدّاً يا هَزَلاً بگوييم مثلاً، در وسط اين سالن پنكهاي ميگشت، امّا به يكديگر نميتوانيم بگوييم در وسط اين سالن پنكه ميگردد؛ چون همهمان ميبينيم در بهشت چون نشئه، نشئهٴ ظهور و حضور است، اصلاً جدّ متمشيّ نميشود، كذب فرض ندارد، نه اينها دروغ نميگويند: چون آنجا نشئهٴ حضور است گذشته از اينكه خداي سبحان فرمود: ﴿لا لَغْوٌ فِيهَا وَلاَ تَأْثِيمٌ[51]؛ آنجا جاي خلاف نيست و انسان تا مطهّر نشود بهشت راه ندارد ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ[52] بعد وارد بهشتشان ميكنند. تا انسان را تطهير نكردند كه به بهشت راه نميدهند؛ بنابراين هر ميوهاي كه به بهشتيان ميخورانند ميگويند اين همان بود كه ما قبلاً خورديم.

٭ مراد و مقصود از ﴿مِن قَبل﴾ در آيه محل بحث

﴿وَأُتُوا بِهِ مُتَشَابِهاً﴾ بحث ديگري دارد و سخن ديگري. بعضيها اين‌چنين تفسير كردهاند كه چون ميوههاي بهشت شبيه ميوههاي دنياست [و] اينها در دنيا اين ميوهها را ميل كردهاند، خيال ميكنند اين نظير همان ميوههاي دنياست[53]؛ در حالي كه خيلي فرق دارد امّا اين به عنوان «كلّما» و به عنوان يك قضيّهٴ حقيقيّه و قضيّهٴ موجبه كلّيهٴ كه هر وقت باشد اينها اين حرف را ميزنند؛ در حالي كه بسياري از مؤمنين هستند كه اصلاً بسياري از ميوهها را نديدهاند و نشنيدهاند و نخوردهاند، اين چگونه قابل تطبيق است؟ اين نميخواهد بگويد كه آن ايمان و عمل صالحي كه انسان انجام داد به صورت ميوه است و انسان ميگويد: ما اين را قبلاً خورديم و همان تجسّم اعمال؛ همان طوري كه سيّئهٴ آتش ميشود جهنّم عالمي است كه ﴿وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾، بهشت هم عالمي است كه جنّتش را و اشجارش را و اثمارش را خود انسان ميسازد. اگر اين‌چنين باشد رواست كه انسان هر ميوهاي كه به او دادند، بگويد ما قبلاً همين را خورديم.

٭ رواياتي در مورد تجسم اعمال صالحان در بهشت

روايات تجسّم اعمال كه فراوان است اين را تأييد ميكند. روايات تجسّم اعمال را لابد ملاحظه فرمودهايد در محاسن برقي هست، در نوع جوامع روايي هست در قبر شش نفر همراه انسان دفن ميشوند [و] از هر طرف انسان را حفظ ميكنند كه اگر آسيبي بخواهد برسد آنها حمايت كنند: يكي طرف راست؛ يكي طرف چپ؛ يكي بالا و يكي هم كنار، همهٴ اينها هستند. چهرههاي شفّاف و زيبا و با جمال يكديگر را معرّفي ميكنند يكي ميگويد: «من صلاتم»؛ يكي ميگويد: «من صومم»؛ يكي ميگويد: «من زكاتم»؛ يكي ميگويد: «من حجّم» آنكه از همه قويتر و نيرومندتر است او ولايت است و ميفرمايد: اگر شما نتوانستيد دفاع بكنيد، من دفاع ميكنم اينها در قبر با انسان هستند[54]. روايت تجسّم اعمال كه فراوان است.

٭ تجسّم عقايد، اخلاق و اعمال بهشتيان در ميوه‌هاي بهشتي

بنابراين اين ميتواند يك وجه قابل عرضه باشد، هر ميوهاي كه به بهشتيها ميدهند، ميگويند: ما قبلاً اين را خورديم. و امّا اگر بگويند: منظور همان ميوههايي است كه در دنيا مصرف كردهاند، يك مقدار تكلّف لازم دارد؛ براي اينكه خيلي ازميوههاي بهشت اصلاً در دنيا نيست و خيلي از ميوههاي دنيار را بسياري از محرومين متدين اصلاً نشنيدند و نديدند تا بخورند، آن گاه چگونه هر ميوهاي را كه در بهشت به بهشتيان ميدهند، ميگويند ما اين را قبلاً را خوردهايم، قبلاً صرف شد، چه چيزي قبلاً صرف شد؟! اين جزء همان ايمان و عمل صالح خواهد بود، هر كاري كه انسان در دنيا كرده است، در قيامت به صورت «جنّات تجري من تحتها الأنهار» ميتواند دربيايد و انسان ميگويد: «ما قبلاً اين را چشيدهايم».

٭ تجسم عقايد، اخلاق و اعمال دوزخيان به صورت كيفر الهي

همان طوري كه مشابهش را دربارهٴ جهنّميها ميگويد. دربارهٴ جهنّميها آيهٴ ٥٥ سورهٴ «عنكبوت» اين است: ﴿يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَيَقُولُ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾، نه «بما كنتم تعملون» «باء» در كار نيست. نه چون در دنيا معصيت كرديد، حالا اينها را بچشيد. ميگويند: آقا دست رنج خودت را بخور. ﴿ذُوقُوا﴾ چه چيزي را؟ عمل را: ﴿ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾؛ [يعني] «تعملونه» «ذوقوا عملكم».

٭ اعمال بد، قلاده و غل گردن خود انسان

در دعاي ختم قرآن كه در صحيفهٴ سجّاديه است، لابد ملاحظه فرموديد. در آنجا امام سجّاد (سلام الله عليه) به خداي سبحان عرض ميكند: روزي كه اعمال قلائد اعناق ميشود ما را نجات بده! آن روزي كه «صارت الأعمال قلائد في الأعناق»[55]؛ خود عمل «غلّ» ميشود. اين را در سورهٴ «سبأ» به خوبي ميشود استفاده كرد[56].

در سورهٴ «سبأ» وقتي جريان جهنّميها را ذكر ميكند، ميفرمايد اعمال، اغلال و قلائد ميشود و اين همان است كه اينها عمل كردند، نه به وسيلهٴ اعمال به اين كيفر محكوم شدند، آيهٴ ٣٣ سورهٴ «سبأ» اين است: ﴿وَجَعَلْنَا الأَغْلاَلَ فِي أَعْنَاقِ الَّذِينَ كَفَرُوا هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ نه «بما كانوا يعملون» اين دعاي ختم القرآن صحيفه را كه ملاحظه مي‌فرماييد با ذيل آيهٴ ٣٣ سوره «سبأ» به خوبي تطبيق ميكند آنجا حضرت فرمود: «وصارت الأعمال قلائد في الأعناق»[57]؛ عمل قلاده ميشود، اينجا هم خداي سبحان در اين كريمه ميفرمايد: اغلال را در اعناق كفّار قرار داديم و اين جزء عمل آنها چيز ديگر نيست: ﴿هَلْ يُجْزَوْنَ إِلاَّ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[58].

بنابراين همان طوري كه در سورهٴ «عنكبوت» به كفّار ميفرمايد: ﴿ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ[59]، نه «ذوقوا بما كنتم تعملون» و اگر ظاهر آيه اين است كه خود عمل و حقيقت عمل را انسان ميچشد و براهين عقلي هم تأييد ميكنند اين ظواهر حجّت است. اگر يك سلسله براهين عقلي برخلاف اقامه بشود خُب، قرينهٴ لبّي است [و] انسان حمل بر مجاز ميكند، ولي اگر روايات تأييد ميكند [و] قرائن عقلي تأييد ميكنند، ظاهر آيه هم همين است كه عمل انسان ميچشد [و] حقيقت عمل دامنگير انسان ميشود، اين ظواهر حجّت است.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 35.

[2] ـ نهج‌البلاغه، نمهٴ 68.

[3] ـ دورنگ؛ فرهنگ دهخدا.

[4] ـ بحار الانوار، ج 4، ص 4؛ توحيد صدوق، ص 118 ـ «الجنة و النار اهي اليوم مخلوقتان».

[5] ـ بحار الانوار، ج 4، ص 4؛ توحيد صدوق، ص 118 ـ «الجنة و النار اهي اليوم مخلوقتان».

[6] ـ سورهٴ آل‌عمران، آيهٴ 133.

[7] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 29.

[8] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 22.

[9] ـ سورهٴ تكاثر، آيات 5 ـ 8.

[10] ـ بحار الانوار، ج 8، ص 168.

[11] ـ جمع غُصن به معناي شاخه درخت كه بر شاخه ديگر برآيد؛ فرهنگ دهخدا.

[12] ـ سورهٴ كهف، آيهٴ 101.

[13] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 22.

[14] ـ سورهٴ ق، آيهٴ 22.

[15] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 10.

[16] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 40.

[17] ـ سورهٴ انبياء، آيهٴ 40.

[18] ـ سورهٴ فجر، آيهٴ 23.

[19] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 12.

[20] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 12.

[21] ـ سورهٴ نازعات، آيهٴ 36.

[22] ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 91.

[23] ـ سورهٴ فرقان، آيهٴ 12.

[24] ـ سورهٴ ملك، آيهٴ 8.

[25] ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 64.

[26] ـ سورهٴ غافر، آيات 71 ـ 72.

[27] ـ سورهٴ تكاثر، آيات 5 ـ 6.

[28] ـ بحار الانوار، ج 4، ص 4؛ توحيد صدوق، ص 118 «الجنة والنار اهما اليوم مخلوقتان».

[29] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 151.

[30] ـ سورهٴ ق، ايهٴ 22.

[31] ـ سورهٴ تحريم، ايهٴ 8.

[32] ـ زنجيرهاي آهني؛ فرهنگ دهخدا.

[33] ـ سورهٴ توبه، ايهٴ 49.

[34] ـ سورهٴ توبه، ايهٴ 49.

[35] ـ سورهٴ هُمزه، ايات 7 و 8.

[36] ـ سورهٴ هُمزه، ايهٴ 9.

[37] ـ سورهٴ قارعه، ايهٴ 9.

[38] ـ سورهٴ كهف، ايهٴ 49.

[39] ـ سورهٴ نبأ، آيات 25 و 26.

[40] ـ سورهٴ سجده، ايهٴ 16 و 17.

[41] ـ نهج‌البلاغه، خطبه 65 «منها في صفة الجنة».

[42] ـ نهج‌البلاغه، حكمت 31 «من اشفق من النار اجتنب المحرّمات».

[43] ـ سورهٴ ق، ايهٴ 35.

[44] ـ سورهٴ ق، ايهٴ 35.

[45] ـ سورهٴ سجده، ايهٴ 17.

[46] ـ سورهٴ ق، ايهٴ 35.

[47] ـ سورهٴ زمر، ايهٴ 73.

[48] ـ سورهٴ قمر، آيات 54 ـ 55.

[49] ـ مفاتيح الجنان، تعقيبات مشتركه.

[50] ـ سورهٴ طور، ايهٴ 23.

[51] ـ سورهٴ طور، ايهٴ 23.

[52] ـ سورهٴ اعراف، ايهٴ 43.

[53] ـ تفسير كبير، ج2، ص142.

[54] ـ بحارالاوار، ج6، ص234 و 235 ؛ محاسن برقي، ج1، ص288 ؛ «اذا مات العبد المؤمن دخل معه في قبره ستة صور فيهنّ صورة احسنهنّ وجهاً وابهاهن هيئة وأطيبهنّ ريحاً وأنظفهنّ صورة، قال فيقف صورة عن يمينه وأخري عن يساره وأخري بين يديه وأخري خلفه وأخري عند رجله وتقف التي هي احسنهنّ فوق رأسه...».

[55] ـ صحيفه سجاديه، ص180

[56] ـ سورهٴ فاطر، ايهٴ 33.

[57] ـ صحيفه سجاديه، ص180

[58] ـ سورهٴ سبأ، ايهٴ 33.

[59] ـ سورهٴ عنكبوت، ايهٴ 55.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق