بسم الله الرحمن الرحيم
﴿قُلْ مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً وَلاَ يَجِدُونَ لَهُم مِن دُونِ اللَّهِ وَلِيّاً وَلاَ نَصِيراً (17) قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلاَ يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلاً (18) أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَي عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَي الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيراً (19) يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا وَإِن يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ وَلَوْ كَانُوا فِيكُم مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلاً (20) لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً (21) وَلَمَّا رَأَي الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَاناً وَتَسْلِيماً (22) مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً(23)﴾
وجه تسميه اين سوره به احزاب و خندق
سورهٴ مباركهٴ «احزاب» به مناسبت اينكه چند بار كلمه احزاب در اين سوره ذكر شده است به اين نام ناميده شده, كلمه خندق در قرآن نيست كلمه خندق آن قسمت تاريخي يا زميني است كه به دستور حضرت حفر شده و اين جنگ از يك جهت به همان خندق ناميده ميشود ولي قسمت مهم, احزاب است.
گروههاي تشكيلدهنده جنگ احزاب
اين گروهها اعم از مشركين و منافقين, يهوديهاي متنبّه مدينه و اطراف مدينه بعد از جريان بدر و بعد از جريان احد يك توطئه مشتركي داشتند يعني دشمنان داخلي و خارجي. يهوديهاي داخل مدينه در اثر كارشكني از يك سو و ارتباط تنگاتنگ با مشركين مكه از سوي ديگر حضرت بخشي از اينها را از مدينه بيرون كرد كه اينها رفتند در خيبر مستقر شدند آنجا هم فتنهگري داشتند. بعد از جريان جنگ بدر و احد اين گروههاي داخل و خارج متشكّل شدند شده احزاب.
بررسي زمينههاي هراس مؤمنين در اين جنگ
همانطوري كه قبلاً ملاحظه فرموديد اينها كلّ مدينه را محاصره كردند يعني هم از بالاي مدينه آمدند هم از پايين, هم از شمال مدينه هم از جنوب اين از نظر جغرافيايي محاصره شد. تبليغات فراواني هم كردند مردم را به رعب و وحشت انداختند فقر مالي مجاهدان مدينه از يك سو, نداشتن امكانات نظامي از سوي ديگر, كارآزموده نبودن جنگي از سوي ديگر, كم بودن عُدّه و عِدّه اينها از سوي ديگر, زمينه هراس را فراهم كرد.
تبيين وعدههاي الهي در تأمين اقتصادي و نظامي مسلمانان
در چنين زمينهاي ذات اقدس الهي همانطوري كه وعده تأمين اقتصادي داد وعده تأمين سياسي و نظامي هم داد در قرآن كريم چند طايفه آيه ناظر به حالت رفاه و حالت شدّت است سرّاء و ضرّاء. در اصل خلقت فرمود ما آسمان و زمين را آفريديم فصول چهارگانه را تنظيم كرديم ﴿قَدَّرَ فِيهَا اقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ﴾ يعني چهار فصل, ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ﴾[1] هر كه رفت درس اقتصاد خواند كار اقتصادي كرد بهره ميبرد براي ما فرق نميكند ﴿سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ﴾ اين يك اصل عمومي است كه در آن برّ و فاجر سهيماند اينطور نيست كه اگر كسي غير مسلمان بود ولي درس اقتصادي خواند و جدّيت كرد و به دنبال كار رفت بهره اقتصادي نبرد اين طور نيست. در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» فرمود: ﴿كُلّاً نُّمِدُّ﴾ ما همه را كمك ميكنيم ﴿كُلّاً نُّمِدُّ هؤُلاَءِ وَهؤُلاَءِ﴾[2] مؤمنين را, كفار را, بدان را, خوبان را اينها را امداد ميكنيم به عنوان آزمون, اگر ديديم بيراهه رفتند از اينها ميگيريم و اينها را ميگيريم و اگر ديديم به راه افتادند كه نعمتهاي اينها را افزون ميكنيم اين در حال عادي اما نسبت به مؤمنين يك وعده غيبي براي تأمين اقتصادي داد فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِن رَبِّهِمْ﴾ اگر اينها به دين و آثار دين عمل كردند يعني هر ملّتي يهوديها در زمان خودشان, مسيحيها در زمان خودشان و مسلمانها در زمان خودشان عمل كردند ﴿لَأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ﴾,[3] ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأرضِ﴾[4] اينها اصول كلي وعده الهي است كه اگر كسي در راه بود نه بيراهه رفت نه راه كسي را بست خدا از كمكهاي غيبي, مسائل مالي و اقتصادي او را تأمين ميكند. در جريان سياسي و نظامي هم چنين وعدهاي را داد فرمود انبيا آمدند هدايت كردند گفتند تحمل كردند و عدهاي عليه انبيا شوريدند و بالأخره ذات اقدس الهي از كمكهاي غيبي, مؤمنان و انبياي الهي را ياري كرد كه ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾[5] از همين قبيل است ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ﴾[6] از اين قبيل است ﴿فَدَمَّرنَاهُمْ﴾[7] از اين قبيل است و مانند آن.
نمونههايي از امدادهاي الهي در تأمين نظامی مسلمانان
در بحثهاي روايي ملاحظه فرموديد از وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) سؤال كردند كه در جريان عاد خداي سبحان به وسيله باد عدهاي را از بين برد آيا درباره مسلمانها چنين اتفاقي افتاد فرمود بله در جريان جنگ احزاب همينطور بود ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً﴾[8] همين است اينطور نيست كه اين بلاي غيبي مخصوص عاد باشد اگر نسبت به آنها ﴿سَخَّرَهَا عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيَالٍ وَثَمَانِيَةَ أَيَّامٍ﴾ بود اينجا هم فرمود: ﴿فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً﴾. وعدههاي الهي نسبت به مسائل سياسي و نظامي از همين آيات است فرمود شما با مشكلات جدّي روبهرو بوديد ما از چند ناحيه شما را كمك كرديم و از تمام نواحي كه شما ضعف داشتيد ضعفتان را ترميم كرديم شما عددتان كم بود عُدّهتان كم بود امكاناتتان كم بود از نظر رواني ترسيديد ما همه اينها را تأمين كرديم شما اگر بيتابي ميكرديد ما در قلب شما آرامش ايجاد كرديم آنها اگر به ظاهر آرام بودند در قلب آنها هراس و ترس ايجاد كرديم خداي سبحان كه «مقلّبالقلوب»[9] است اگر كسي به راه بيفتد و اين قلبش را در اختيار او قرار بدهد يا علم و ايمان و معرفت نصيبش ميكند كه «العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء»[10] يا سكينت و آرامش را نصيب ميكند كه ﴿أنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ﴾[11] و مانند آن, آرامش از بهترين نعمتهاي الهي است و اگر بيراهه رفته است ترس را بر قلب آنها مسلّط ميكند گاهي به صورت متكلّم وحده, گاهي به صورت متكلّم معالغير گاهي به صورت فعل ماضي به اين اشاره ميكند, گاهي ﴿سَاُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ﴾[12] گاهي ﴿سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ﴾[13] گاهي از گذشته خبر ميدهد فرمود در مدينه شما معمولاً يا كارگر اينها بوديد يا وامگير از اينها بوديد سرمايه در مدينه به دست يهوديها بود و شما كوخنشين بوديد و اينها كاخنشين بودند قلعه براي اينها بود شما هر وقت كمك ميخواستيد مال ميخواستيد وام ميخواستيد از اينها وام ميگرفتيد.
بروز اولين امدادهاي الهي در جنگ احزاب و ارزشمندي آن
بنابراين فكر نميكرديد كه شما بتوانيد يهوديها را از مدينه بيرون كنيد اين شدني نبود و آنها هم احتمال نميدادند كه از مدينه بيرون بروند براي اينكه تمام توان در اختيار آنها بود شما اينجا چهارتا كارگر بيشتر نبوديد با چه عاملي شما ميتوانستيد اينها را بيرون كنيد با چه عاملي آنها احتمال ميدادند كه مجبور بشوند از مدينه فرار كنند فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ﴾ اوّلين كار را ما كرديم اين اول; يعني سَبق زماني اگر فخري باشد قابل گفتگوست وگرنه يك كار عادي را خب يكي ساعت اول وارد ميشود يكي ساعت دوم وارد ميشود اينكه فخر نيست آن كاري كه شهامت ميطلبد جرأت ميطلبد قدرت ميطلبد در بين بشر اگر كسي اوّلين بار اين كار را بكند خب سزاوار مدح و ثناست و درباره ذات اقدس الهي اگر خداوند براي اوّلين بار مشكل كسي را از اين راه حل بكند جاي گفتگوست فرمود شما در كل حجاز هيچ فكر نميكرديد يك مشت فقراي مستضعف بتوانند اغنياي مستكبر مُترف مُسرف را از شهرشان بيرون كنند اولين بار ما اين كار را كرديم ﴿هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِن دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ﴾ حشر يعني متواري كردن ما آنها را متواري كرديم اين ﴿لِأَوَّلِ﴾ عظمتي را ميرساند فرمود: ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللَّهِ﴾[14] نه شما فكر ميكرديد كه اينها فرار ميكنند نه آنها خيال ميكردند كه ميشود آنها را بيرون كرد هم آنها به قدرتشان متّكي بودند و هم شما گرفتار ضعف بوديد ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللّه﴾ قلعههايي كه داشتند فكر ميكردند آنها را حفظ ميكنند قدرت مالي هم كه داشتند فكر ميكردند پشتوانه آنهاست شما هم كوخنشين بوديد هم دستتان خالي بود لذا از نظر مسائل عادي هيچ راهي نبود كه شما پيروز بشويد نه شما فكر ميكرديد نه آنها فكر ميكردند.
تشابه خروج آمريكاييها از ايران به خروج يهود از مدينه
نظير ارتش قوي و نيرومند آمريكا كه در ايران مسلّط بود آنها هم همينطور شد هيچگاه ايرانيها فكر نميكردند كه بتوانند اين آمريكاييها را از كشور بيرون كنند آنها هم فكر نميكردند كه بايد فرار كنند هم آنها با آن قدرتي كه داشتند فكر نميكردند فرار ميكنند هم در داخل كسي فكر نميكرد كه ميشود آنها را از بين برد و شد ﴿مَا ظَنَنتُمْ أَن يَخْرُجُوا وَظَنُّوا أَنَّهُم مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُم مِنَ اللّه﴾ يعني «مانعتهم من الله حصونهم» و هر دو شد. فرمود اين ﴿لِأَوَّلِ الْحَشْرِ﴾ بود بيسابقه بود اين كارهايي كه خيلي مهم است ميشود گفت اولين بار.
سرّ ارزشمندي اسلام آوردن حضرت علي(عليه السلام) در سبقت آن
اسلام وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) هم همينطور بود آن روزي كه همه گرفتار تفكّر جاهلي بودند بتپرستي بود و مانند آن و ايمان آوردن با خطر همراه بود اگر كسي همه اين خطرها را تحمل بكند و اوّلين بار دعوت اسلام را لبيك بگويد اين فضلي است فخري است لذا براي هميشه درباره وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) اين فخر هست كه او اوّل المسلمين است چه در بين زنها چه در بين مردها نه تنها در بين مردها بلكه مطلقا او اول است و بعدش هم حضرت خديجه(سلام الله عليها) خب اين جاي گفتگوست, فخر است وگرنه يك كار عادي را كسي بار اول, ساعت اول فرصت بيشتري داشت وارد مسجد ميشود اين ديگر فخر نيست در آنگونه از موارد با فعل ماضي ياد كرد فرمود: ﴿وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ﴾[15] در جريان جنگ احزاب هم ميفرمايد: ﴿قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ﴾[16] پس خدايي كه «مقلّبالقلوب» است گاهي در مسائل سياسي آرامش ايجاد ميكند گاهي علم و معرفت ايجاد ميكند در كارهاي حوزوي و دانشگاهي كه مسائل فرهنگي است اين كار «مقلّبالقلوب» است فرمود ما زمان و زمين را مسخّر كرديم هم ﴿فأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً﴾ هم ﴿جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا﴾[17] هم ﴿قَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الْرُّعْبَ﴾ آنها تبليغ سوء كردند جنگ رواني كردند در شما وحشت ايجاد كردند ما كلّ اينها را عليه آنها شورانديم اينها هراسان بودند با اينكه مقتدر بودند.
عدم قدرت انسان در جلوگيري از خيررساني خدا
در چنين فضايي يك اصل توحيدي را ذكر كرد فرمود اگر خدا بخواهد خيري به شما برساند كسي نميتواند جلويش را بگيرد بخواهد تنبيهتان كند كسي نميتواند جلويش را بگيرد در بحث روز چهارشنبه ملاحظه فرموديد براي بيان اين جمله از آن حذف متعلّق بايد كمك گرفت آيه هفده فرمود: ﴿مَن ذَا الَّذِي يَعْصِمُكُم مِنَ اللَّهِ إِنْ أَرَادَ بِكُمْ سُوءاً أَوْ أَرَادَ بِكُمْ رَحْمَةً﴾ چه كسي ميتواند شما را از خدا حفظ كند آن وقتي كه خدا ميخواهد شما را تنبيه كند يا ميخواهد به شما خير برساند خب آنجا كه خدا بخواهد به آدم خير برساند كه نيازي به حفظ كردن ندارد شرح اين بخشي كه يك مقدار محتاج به توجه آن محذوف است همان آيه دوم سورهٴ مباركهٴ «فاطر» است كه مشخص كرد فرمود دري را كه خدا باز ميكند كسي نميتواند ببندد دري را كه خدا ميبندد كسي نميتواند باز كند ﴿مَّا يَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِكَ لَهَا وَمَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ اين دو جمله مستقل بودن هر كدام را مبتدا و خبر ذكر كردن ميتواند شارح اين آيه سورهٴ «احزاب» باشد وگرنه اين آيه با همين وضع تأملبرانگيز است آنجايي كه خدا بخواهد به كسي رحمت بكند كه ديگر لازم نيست كه كسي انسان را حفظ بكند اين خطر نيست كه حفظ بكند. اين اصل كلي براي آن است كه وقتي روشن شد كه مشركان و منافقان و ﴿فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ و اهل كتاب همه اين گروههاي مختلف متحد شدند كه عليه اسلام و مسلمانها قيام كنند.
اقوال مردم مدينه و مؤمنان آن در مواجهه با احزاب
جمعيّت, اقوالشان فرق كرد فرمود اينها كه امتحان شدهاند ﴿تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا﴾[18] در آنجا كه فرمود جنودي آمدند ﴿إِذْ جَاءَتْكُمْ جُنُودٌ﴾[19] كه قبلاً اشاره شد اين متني است كه شرح ميخواهد شرح داده شد كه بعضي از فوق, بعضي از پايين, اينها آمدند و مدينه را محاصر بكنند اما ﴿تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا﴾ آراء و اقوال و انديشهها و تفكّرات به مردم در زمان حمله احزاب مختلف بود بعضي منافق بودند بعضي ﴿فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ بودند بعضي طراحان توطئهآميز بودند بعضي هم مؤمنان خالص. حرف آن سه گروه را در آيه دوازده و سيزده مشخص فرمود: ﴿إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ﴾[20] (يك) ﴿وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾[21] كه ضعيفالايماناند و بيميل به نفاق نيستند (دو) ﴿وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ﴾ طراحان توطئهآميز (سه)[22] حرفهاي اينها مشخص شد اما مؤمنان چه گفتند آن را در همين سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيه 22 فرمود مؤمنان وقتي احزاب آمدند گفتند اين همان آزمون الهي است خدا به ما وعده داد و پيغمبر به ما وعده داد، خدا به ما وعده داد براي اينكه فرمود امتحاني در پيش داريد كه احزاب و فرقههاي گوناگون, نحلههاي متنوّع عليه شما ميشورند و قيام ميكنند در آيه 214 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين گزارش الهي بود كه فرمود: ﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِن قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسَاءُ وَالضَّرَّاءُ وَزُلْزِلُوا حَتَّي يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَي نَصْرُ اللّهِ﴾ كه گفتنِ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر اساس استدعاست و گفتن ديگران احياناً بر اساس استبطاء است فرمود شما تا اين صحنه را نبينيد بهشت نميرويد شما خيال كرديد همينطور رايگان به بهشت ميبرندتان بايد در چنين صحنههايي كه بالأخره باعث رعب و وحشت هست صحنههاي سياسي, نظامي هست امتحان بشويد اين بيان قبلي خدا. وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم در همين صحنهها فرمود چنين آزموني شما در پيش داريد وقتي آن وعده و گزارش الهي را قبلاً شنيده بودند اين گزارش پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را شنيده بودند وقتي احزاب آمدند طبق آيه 22 همين سورهٴ «احزاب» فرمود: ﴿وَلَمَّا رَأَي الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ﴾ (يك) ﴿وَرَسُولُهُ﴾ (دو) اينها وعده خداست كه آزمون الهي است ما بايد امتحان پس بدهيم. پس ﴿إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ﴾ (يك) ﴿وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ (دو) ﴿وَإِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ﴾ (سه) قول چهارم [يا چهارم و پنجم] همين است كه الآن اينجا بايد بخوانيم.
نقشآفريني منافقان مدينه در دور كردن مردم از ياري پيامبر
فرمود: ﴿قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا﴾ البته اينها يا يك گروهاند يا دو گروه, اگر دو گروه بودند كه ميشود پنج قول كه قول مؤمنين ميشود قول ششم و اگر يك گروه باشند كه كلاً ميشود پنج قول. معوّق يعني كسي كه عائق ايجاد ميكند عائق متعدي است اما تعويق كه باب تفعيل است براي تشديد و كثرت و مبالغه است معوّقين يعني تلاش و كوشش همهجانبه آنها اين است كه مانعتراشي كنند عائق ايجاد كنند مانع ايجاد كنند كه شما حضور پيدا نكنيد يا نياييد يا برگرديد به مدينه چون از مدينه خارج شده بودند تا محدوده همان جايي كه حفاري كرده بودند خندق كَنده بودند اينها معوّقيناند اينها كسانياند كه در بخشي از آيات از اينها ياد كردند كه فرمود: ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾[23] اينها هم نائياند هم ناهي, نائي يعني آدم دور كه ميگويند حجّ تمتّع براي نائي است كساني كه از مكه دورند فرمود: ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ يعني هم خودشان از دين دورند هم ديگران را نسبت به دين نهي ميكنند اينها نائيان ناهياند, ناهيان نائياند اين گروه هم كه معوّق بودند اينها كساني بودند كه خودشان منصرف بودند ديگران را هم منصرف ميكردند اين كار معوّقان. ﴿وَالْقَائِلِينَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا﴾ اگر همينها باشند اينهايي كه درصدد تعويقاند مانعتراشاند ايجاد مانع ميكنند به همفكرانشان ميگويند به طرف ما بياييد مگر بيكاريد ميرويد جبهه, خودتان را به كُشتن ميدهيد ﴿هَلُمَّ إِلَيْنَا﴾ اين هَلُمّ در بعضي از لغات عرب هميشه مفرد ذكر ميشود در برخي از لغات براي مفرد, مفرد است براي جمع, جمع اينكه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) هنگام تكفين و تحنيط وجود مبارك حضرت زهرا(سلام الله عليها) فرمود: «هَلُمّوا» اين براي آن است كه لغت اينها اين هلمّ را جمع ذكر ميكنند وگرنه طبق برخي از لغات اين هَلُم مفرد ذكر ميشود چه مخاطبش جمع باشد چه مفرد, اينجا مخاطبش با اينكه جمع است مفرد ذكر شده ولي در آن قصّه و مقتل «هَلُمّوا تزوّدوا مِن اُمِّكُم».[24] هلم اين است كه طبق اين لغت اسم فعل است و چه مفرد و چه جمع, مفرد ذكر ميشود ﴿هَلُمَّ إِلَيْنَا﴾ و خودشان هم در بأس و جنگ شركت نميكنند ﴿إِلَّا قَلِيلاً﴾, ﴿إِلَّا قَلِيلاً﴾ به حسب ظاهر يعني مگر زمان اندك لكن اينها كه منافقاند اصلاً در جنگ حضور ندارند.
سرّ تعبير قرآن به اندك بودن ايمان منافقان
منافق از كافر هم بدتر است براي اينكه ﴿فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾[25] است منافق اصلاً ايمان ندارد چه كم چه زياد, چرا در بخشي از آيات دارد كه ايمان منافقان ﴿لاَ يُذْكَرونَ اللّهَ إِلَّا قَلِيلاً﴾[26] وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) فرمود براي اينكه منافق فقط تظاهر دنيايي دارد و در ظاهر به ياد خداست نه در سرّ و باطن[27] پس از نظر ايمانِ واقعي او اصلاً ايمان ندارد ذرّهاي ايمان در او نيست جبهه رفتن اينها هم همينطور است.
اصلاً اينها به ياد خدا نيستند براي اينكه خدا را قبول ندارند خب اينهايي كه خدا را قبول ندارند نه قليل نه كثير, درباره ديگران فرمود: ﴿اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً﴾ يا اينجا درباره مؤمنين فرمود: ﴿وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً﴾ اما منافقين كه اصلاً به ياد خدا نيستند.
علت فاقد ارزش بودن حضور منافقان در جبهه
سرّش اين است اينها كه به ذكر خدا هستند نه براي ايمان به خدا باشد يا براي بهشت رفتن باشد يا براي پرهيز از جهنم باشد اينها براي دنياست يك اصل, دنيا هم ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾[28] اين دو اصل, وقتي ذكر اينها براي دنيا باشد پس ﴿وَلاَ يَذْكُرُونَ اللّهَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ اينجا هم ﴿وَلاَ يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ نه اينكه اينها واقعاً چند روزي دارند با كفار ميجنگند اصلاً رفيق آنها هستند توطئهگر آنها هستند اين چگونه ميشود يك هفته براي رضاي خدا بجنگد اگر يك وقت هم در جبهه حضور پيدا ميكند للدنياست و دنيا هم ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ﴾ پس اينها اصلاً در جبهه حضور ندارند بدني حضور دارند براي توطئه كه كارشكني بكنند گزارش بدهند خبرچيني بكنند و مانند آن ﴿وَلاَ يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ اينها ﴿أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ﴾ به حسب ظاهر خيرخواهاند شَحيح و بخيلاند ميگويند خودتان را به كشتن ندهيد اصلاً نميشود مشت و درفش و اينها كه قابل جنگ نيست چرا خودتان را به كُشتن ميدهيد شحيحاند بخيلاند نسبت به خونريزي شما ميگويند كشته نشويد خودتان را به كشتن ندهيد به زحمت نيندازيد اين خيرخواهانه بيان ميكنند در حالي كه منافقانه حرف ميزنند وقتي هراس آمد نائره جنگ ملتهب شد اينها چشمانشان از شدت ترس شبيه حال محتضر است ﴿فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَي عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ﴾ مثل كسي كه مُغشيعليه است بيهوش شده مغميعليه است در آستانه مرگ است چشمش از شدّت ترس و هراس ميگردد.
سهمخواهي تند و تيز منافقان بعد از پايان جنگ
اما وقتي مسلمانها پيروز شدند سرود پيروزي خوانده شد غنائم گرفته شد ميگويند ما هم شريكيم ﴿فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ﴾ اينها ﴿سَلَقُوكُم﴾ سَلق يعني با زبان تند و تيز نيشدارِ گوشهدارِ سهمخواهان ﴿سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ﴾ كه اين السنه ﴿حِدَادٍ﴾ حداد يعني تيزها كه جمع است براي اينكه «ألسنه» جمع است لسان حديد يعني زبان تند, زبان نيشدار, زبان زخمزننده حديد يعني تيز با يك زبان تيز با يك قلم تيز حالا سهمخواهي ميكنند ميگويند ما در انقلاب شركت داشتيم ما هم سهم داريم اين ﴿فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ﴾ حالا با گفتارشان با رفتارشان نوشتارشان سهمخواهاند ﴿أَشِحَّةً عَلَي الْخَيْرِ﴾ خير يعني مال, يعني سهم ميخواهند خيلي بخيلانه و حريصانه سهمخواه انقلاباند خب از آن طرف ميگفتند ﴿هَلُمَّ إِلَيْنَا﴾ خودتان را به كشتن ندهيد به عنوان اينكه خيرخواه اينها هستند ميگويند ما حاضر نيستيم شما خودتان را به كشتن بدهيد ﴿أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ﴾ اما الآن ﴿أَشِحَّةً عَلَي الْخَيْرِ﴾ قبلاً نسبت به ترك خونريزي حرص داشتند الآن نسبت به جمع غنائم حرص دارند فرمود اينها هم يك گروهاند. خب ﴿أَشِحَّةً عَلَي الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا﴾ چون ﴿لَمْ يُؤْمِنُوا﴾ پس معلوم ميشود ﴿لاَ يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ آن چند روزي يا چند هفتهاي كه در جبهه حضور داشتند براي رضاي خدا نبود يا براي خبرچيني بود يا براي اينكه همانجا هم كه رفتند عدهاي را بترسانند و بلرزانند بود و مانند آن, ذرّهاي اينها در انقلاب و جبهه حضور نداشتند.
تبيين مقصود از احباط اعمال منافقان در احزاب
﴿فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ﴾ يعني اعمال باطلشان را كه باطن بود ظاهر كرد وگرنه اينطور نيست كه واقعاً كار خيري داشتند بعد خدا باطل كرده باشد يك وقت است كسي كار خوب دارد ـ معاذ الله ـ عاقبت به شرّ ميشود مرتد ميشود خب اينجا جاي احباط و امثال ذلك هست اما اگر كسي از اول منافقانه وارد شده بود اين هيچ راهي براي خير نداشت اين كار خيري ندارد تا خدا احباط بكند اگر واقعاً در جمع اينها كساني بودند كه به سوء عاقبت گرفتار شدند نظير بلعم و سامري و امثال ذلك بله اينجا جاي احباط است اما اگر كسي منافقانه حضور داشت و اصلاً به ياد خدا نبود اينجا احباط يعني «أظهر الله اعماله الباطلة» نه اينكه «أحبط الله اعماله الصحيحة».
پرسش: اين خلاف ظاهر است؟
پاسخ: آخر فرمود اينها اصلاً به ياد خدا نيستند پس عمل صالح نداشتند تا خدا احباط كند اگر محفوف به قرينه باشد ديگر خلاف ظاهر نيست اگر واقعاً كسي عملي داشته باشد بعد ـ معاذ الله ـ عاقبت به شرّ بشود اين ميشود احباط اما اگر كسي اصلاً كارش كارشكني است يا ميگويد اينها قوياند يا ميگويد شما ضعيفيد يا ميگويد چرا خودتان را به كشتن ميدهيد يا توطئه و خبرچيني براي كفار و منافق ميكند اين اصلاً ايمان ندارد براي اينكه اينها اگر ذرّهاي ايمان ميداشتند بالأخره آن حرفها را نميزدند ﴿وَكَانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيراً﴾ خداي سبحان آنها را بخواهد رسوا كند شما را بخواهد پيروز كند قلب آنها را متزلزل كند قلب شما را آرام كند مقدور خداي سبحان است.
پرسش:...پاسخ: آنجا قرينه بر خلاف نيست اما اينجا قرينه بر خلاف است اگر جايي قرينه بر خلاف نباشد خب بله احباط يعني كار خوبي كه شخص كرده در اثر عاقبت بد, اعمالش از بين رفته اما اگر جايي مثل اينجا كه از اول تا آخر همهاش درباره كار منافقانه اينهاست كارشكني اينهاست, اينها كار خيري نكردند تا خداي سبحان بگويد اعمال خير اينها را ما باطل كرديم. فرمود اين احزاب يك عده ماندند يك عده فرار كردند يك عده در شُرف رفتن بودن چون آن ﴿فأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ رِيحاً﴾ كه باد آمده تمام بساط اينها را به هم زده خب اينها متفرّق شدند اينها همين منافقين همين ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ همينها كه ميگويند: ﴿يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لاَ مُقَامَ لَكُمْ﴾ همينها كه گفتند: ﴿هَلُمَّ إِلَيْنَا﴾ همانها كه ﴿أَشِحَّةً عَلَي الْخَيْرِ﴾ بودند اينها ميديدند كه اين احزاب رفتند يا ماندند, اگر گروهي از اينها رفتند دوباره برگشتند اينها ميگويند اي كاش ما اينجا نبوديم در مدينه بوديم چون حضرت يعني وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور داد اينها از شهر بيرون بيايند كه اطراف مدينه را خندق كَندند.
پذيرش پيشنهاد سلمان در حفر خندق توسط رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
در اين بحثهاي روايي از عليبنابراهيم نقل كردند كه سلمان(رضوان الله تعالي عليه) به وجود مبارك پيغمبر عرض كرد كه در عجم در بلاد ما وقتي دشمن ميخواست حمله كند ما خندق ميكَنديم حضرت امضا فرمود[29] حالا خيلي از موارد است كه وجود مبارك خود حضرت ميخواست تصميم بگيرد, ديگري هم چنين مطلبي را به عرض حضرت رساند و حضرت ظاهراً چيزي نميفرمود, نميفرمود كه حالا من خودم تصميم گرفته بودم براي احترام مشورت و آراي ديگران شايد ساكت بودند به هر تقدير اين را در بحثهايي روايي ملاحظه فرموديد كه از عليبنابراهيم نقل شده. داشتند خندق ميكَندند خب آن سنگي كه پيدا شد مقدورشان نبود وجود مبارك حضرت وضو گرفت و بعد مقداري از آب وضو را روي آن قسمت ريخت بالأخره كلنگي زد و كلاً مسئله حل شد.[30]
اخبار قرآن از علاقهمندي منافقان در زمان جنگ
در چنين فضايي اينها در بيرون مدينه بودند بعد اگر دوباره بر فرض اين احزاب ميآمدند همين گروهي كه ياد شدند اينها علاقهمند بودند كه در اين صحنه حضور نداشته باشند (يك) در بيابانها و روستاهاي اطراف باشند (دو) و خبر را از نظاميها و جبههايها سؤال ميكردند (سه) كه ميگفتند وضع جبهه چه خبر است يعني اينها علاقه داشتند كه در محدوده خندق نباشند (يك) در خود شهر مدينه هم نباشند (دو) در بوادي به سر ببرند (سه) خبر جبهه را از افرادي كه از جبهه بيرون ميآيند بپرسند (چهار) ﴿يَحْسَبُونَ الْأَحْزَابَ لَمْ يَذْهَبُوا﴾ خيال ميكردند كه اين گروههايي كه آمدند هنوز نرفتند ﴿وَإِن يَأْتِ الْأَحْزَابُ﴾ اگر دوباره احزاب برميگشتند همين گروهي كه شرح سيّئات و خبائث اينها گذشت ﴿يَوَدُّوا﴾ علاقهمند بودند ﴿لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ﴾ اينها كه شهرنشيناند عرباند آنها كه باديهنشيناند اعراباند بَدو يعني بيابان ﴿جَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ﴾[31] يعني از بيابان, نبايد بگوييم بدواً اين حرف را ميزنند يا بدواً اينطور مينويسند بدو يعني بيابان اين ناقص واوي نيست اين مهموزاللام است «بدء» يعني ابتدا نه بدو, بدو يعني بيابان ﴿جَاءَ بِكُم مِّنَ الْبَدْوِ﴾ يعني از بيابان, اينها ﴿بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ﴾ علاقهمند بودند كه جزء اعراب بدوي باشند اعرابي كه در بدو در بيابان زندگي ميكنند آنجا باشند و از وضع شهر به وسيله نظامياني كه ميآيند باخبر باشند اين علاقه آنها بود ﴿يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ﴾ آنها آنجا باشند در روستاهاي اطراف كه سالم است باشند فقط ببينند كه خبر اينجا چيست كه اگر ـ خداي ناكرده ـ آن احزاب پيروز شدند كه اينها بيايند عليه مسلمانها بشورند و اگر مسلمانها پيروز شدند كه بيايند براي جمع غنيمت بگويند انا شريك! ﴿وَإِن يَأْتِ الْأَحْزَابُ يَوَدُّوا لَوْ أَنَّهُمْ بَادُونَ فِي الْأَعْرَابِ يَسْأَلُونَ عَنْ أَنبَائِكُمْ﴾.
تبيين معناي ﴿وَ لَو كانوا... إلاّ قليلاً﴾
بعد فرمود: ﴿وَلَوْ كَانُوا فِيكُم مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلاً﴾ اينها اگر در شما بودند كارشان هم اندك بود اندكشان همين است نه اينكه حالا يك نفر را ميكشند دو نفر را ميكشند اينها هرگز براي رضاي خدا براي بهشت رفتن براي ترس از جهنم اين كار را نميكنند يا براي تقويت اسلام اين كار را نميكنند كسي كه منافق است كاري به اين ندارد. البته اگر در بين اينها افراد ضعيفالايمان بود ممكن است اين ﴿مَا قَاتَلُوا إِلَّا قَلِيلاً﴾ معناي ظاهري خودش را داشته باشد.
اسوه بودن رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و نشانه ايمانآورندگان به او در احزاب
بعد در اينجا آن متن كلي را ذكر فرمود كه اصل كلي است ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن كَانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً﴾ اگر كسي به ياد خدا و قيامت است و به اين دستور الهي عمل بكند كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا اللَّهَ ذِكْراً كَثِيراً﴾[32] اين اُسوه و قُدوهاش وجود مبارك پيامبر است آنها كه به حضرت ائتسا دارند به حضرت تأسّي دارند چه كسانياند؟ اين گروهاند ﴿وَلَمَّا رَأَي الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا﴾. تاكنون پنج گروه ذكر شده يك گروه اين بود كه ﴿إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ﴾ دو: ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ سه: ﴿إِذْ قَالَت طَّائِفَةٌ مِّنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ﴾ چهار: ﴿قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ﴾ پنج: ﴿وَالْقَائِلِينَ لإِخْوَانِهِمْ﴾ حالا اينها يا همهشان منافق بودند يا بعضي منافق بعضي ﴿فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ﴾ بودند همه اين اقوال خمسه از پنج, شش نفر بود يا اين اقوال خمسه را فرض كنيد اين پنجاه نفر گفتند پنج نفرشان اين قول گفتند پنج نفر آن قول يا ده نفر اين قول يا ده نفر آن قول بالأخره تاكنون پنج قول نقل شده اما قول مؤمنان اين است كه ﴿وَلَمَّا رَأَي الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ﴾ كه در آيه 214 سورهٴ مباركهٴ «بقره» گذشت ﴿وَرَسُولُهُ﴾ كه پيامبر مكرّر فرمود شما امتحان سختي در پيش داريد گروههايي عليه شما و اسلام و انقلاب شما قيام ميكنند بايد دفاع كنيد.
آزمون الهي بودن جنگ احزاب و پايداري مؤمنان در آن
بعد فرمود: ﴿وَصَدَقَ اللَّهُ﴾ اين آزمون الهي است ﴿وَرَسُولُهُ﴾ طبق بيان پيامبر اين آزمون الهي است ﴿وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَاناً وَتَسْلِيماً﴾ همان وعدههايي كه ذات اقدس الهي داد گفتار الهي داد اينها مؤمنانه به عهدشان عمل كردند در آيه پانزده همين سوره كه خوانديم فرمود: ﴿وَلَقَدْ كَانُوا عَاهَدُوا اللَّهَ مِن قَبْلُ لاَ يُوَلُّونَ الْأَدْبَارَ﴾ تعهّد كردند يك عدّه فرار كردند اما اينها ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ﴾.
شهادتطلبي ياران امام حسين(عليه السلام) نمونهاي از پايداري مؤمنان
در آن روز به عرضتان رسيد شهداي كربلا يكي پس از ديگري مثل مسلم, مثل حبيب اينها كه شهيد ميشدند يكي كه رفته بود ديگري كه مانده بود ميگفت: ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ﴾ خود وجود مبارك سيدالشهداء(سلام الله عليه) وقتي اصحاب يكي پس از ديگري با امام وداع كرده ميخواستند به ميدان بروند ميفرمود: ﴿فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ﴾[33] نَحب يعني آن نذر واجبالوفا، اينها مثل اينكه نذر واجبالوفا دارند خودشان را مسئول ميدانند كه بروند در جبهه ﴿مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَي نَحْبَهُ﴾ نَحب آن نذر واجبالوفا را ميگويند برخيها به نذرشان عمل كردند بعضيها منتظر نوبتاند ﴿وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
[1] . سورهٴ فصلت, آيهٴ 10.
[2] . سورهٴ اسراء, آيهٴ 20.
[3] . سورهٴ مائده, آيهٴ 66.
[4] . سورهٴ اعراف, آيهٴ 96.
[5] . سورهٴ حاقه, آيهٴ 7.
[6] . سورهٴ قصص, آيهٴ 40; سورهٴ ذاريات, آيهٴ 40.
[7] . سورهٴ فرقان, آيهٴ 36.
[8] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 9.
[9] . تهذيبالأحكام, ج2, ص74.
[10] . مصباحالشريعه, ص16.
[11] . سورهٴ توبه, آيهٴ 26.
[12] . سورهٴ انفال, آيهٴ 12.
[13] . سورهٴ آلعمران, آيهٴ 151.
[14] . سورهٴ حشر, آيهٴ 2.
[15] . سورهٴ حشر, آيهٴ 2.
[16] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 26.
[17] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 9.
[18] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 10.
[19] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 9.
[20] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 12.
[21] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 12.
[22] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 13.
[23] . سورهٴ انعام, آيهٴ 26.
[24] . بحارالأنوار, ج43, ص179.
[25] . سورهٴ نساء, آيهٴ 145.
[26] . سورهٴ نساء, آيهٴ 142.
[27] . الكافي, ج2, ص501.
[28] . سورهٴ نساء، آيهٴ 77.
[29] . تفسير القمي, ج2, ص177.
[30] . تفسير القمي, ج2, ص178.
[31] . سورهٴ يوسف, آيهٴ 100.
[32] . سورهٴ احزاب, آيهٴ 41.
[33] . المناقب, ج4, ص100.