06 02 1988 3517085 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 452(1366/11/17)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلاَحاً وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ الله عزيز حكيم (228)﴾

اين آيه مباركهٴ, همان‌طوري كه در بحث روز قبل ملاحظه فرموديد چندين مقام را در بر دارد; مقام اول اينكه هر زن مطلقه‌اي بايد سه طهر صبر كند بعد همسر جديد انتخاب كند, مقام ثاني حجيت قول زن است در آنچه خدا در ارحام آنها خلق كرده است از عادت و طهر و حمل. مقام سوم بحث اين است كه در طلاق رجعي مرد مي‌تواند مادامي كه زن در عده است به او رجوع كند در صورتي كه قصدش اصلاح باشد و نه اضرار. مقام چهارم حقوق متقابل زن و شوهر است. مقام پنجم مسئوليت شوهر است, پايان‌بخش آيه مباركه هم عزت و حكمت خداي سبحان است. بسياري از مسائلي كه مربوط به مقام اول بحث بود به عرض رسيد, بعضي از نكاتي كه مانده است در اين مقام اول مطرح مي‌شود تا به مقام ثاني بحث برسيم.

القاء جملهٴ خبريّهٴ اسميّه به داعي انشاء جهت بيان تأكيد

اين جمله ﴿وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ﴾ گرچه جمله خبريه است, ولي به داعي انشاء القا شده است يعني واجب است كه صبر بكند و چون با جمله اسميه بيان شده است دو تأكيد در آن هست: يكي اينكه خبريه به داعي انشاء القا شد, نظير رحمك الله كه آن قدر اين جمله مؤثر است كه گويا خدا رحمت كرده است از فعل طلبي به فعل اخباري ياد مي‌شود و تأكيد دوم اين است كه به جمله اسميه ياد كرد, نفرمود: «تتربص المطلقات» فرمود ﴿الْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ﴾ اين دو نكته مايه تأكيد مسئله است.

سرّ استفاده از جمع كثرت قروء

مطلب سوم آن است كه در بحث ايلاء اصل تربص طرح شد, ولي در جريان طلاق «تربص بانفسهنّ» ياد شده است فرقش اين است كه آنجا كه مرد ايلاء مي‌كند نگهداري از زن براي او دشوار نيست, چون خودش نخواست لذا فرمود: ﴿لِلَّذِينَ يُؤْلُونَ مِن نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ[1] نفرمود «بانفسهم تربص» مي‌كنند خويشتن را چهارماه ضبط ‌مي‌كنند, چون خودشان مايل نبودند و سوگند ياد كردند ترك كنند رابطه را و اما در جايي كه مرد طلاق مي‌دهد زن مايل است كه بماند, لذا بايد در اين مدت سه طهر خويشتن‌دار باشند بانفسهن تربص كنند خودشان را نگه بدارند مبادا در اختيار ديگري قرار بگيرند, لذا كلمه انفس در مسئله طلاق آمده است و در مسئله ايلاء نيامد.

سرّ استفاده از جمع كثرت قروء

نكته چهارم آن است كه گرچه ﴿ثَلاَثَةَ﴾ اقتضا مي‌كرد كه جمع قله بياورند بفرمايد «أقراء» نه ﴿قُرُوءٍ﴾ جمع كثرت است و اَقْراء جمع قلت است و براي ﴿ثَلاَثَةَ﴾ جمع قله انسب بود تا جمع كثرت, ولي چون اَقْراء نوعاً به معناي حيض و عادت است كه فرمود «دَعي الصلاة ايامَ اِقرائِك»[2] و ﴿قُرُوءٍ﴾ به معناي اطهار است و در اين جا طهر مراد است نه حيض, نفرمود «ثلاثة اقراء» فرمود ﴿ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ﴾ و نشانه اينكه اين جا ﴿قُرُوءٍ﴾ جمع قرء به معناي طهر است نه جمع قَرْء يا قُرْءِ به معناي حيض, همان دو شاهدي بود كه در بحث روز قبل گذشت شاهد مهمش همان آيه اول سورهٴ «طلاق» بود كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ﴾, ﴿إِذَا طَلَّقْتُمُ﴾ يعني «اذا اردتم تطليقهن», نظير ﴿فَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ[3] يعني «اذا اردت ان تقرء القرآن فاستغذ بالله» نه اينكه وقتي قرآن را خواندي قرائت تمام شد آن گاه استعاذه كن. در اين كريمه هم فرمود: ﴿إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ﴾ يعني «اذا اردتم تطليقهن فطلقوهن لعدتهن» كه اين لام به معناي نزد و وقت است, مثل ﴿لِدُلُوكِ الشَّمْسِ إِلَي غَسَقِ اللَّيْلِ[4] يعني «عند العده» و منظور از عده هم طهر است, زيرا به اتفاق, طلاق در حال حيض باطل است پس اينكه فرمود: ﴿فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ[5] عدّه يعني طهر, نه عده يعني عادت. پس اينكه در آيه محل بحث فرمود: ﴿وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ﴾ يعني اين ثلاثة اطهار چرا, براي اينكه سه قرء عدّه است و عده هم طبق آيه اول سورهٴ «طلاق» منظور به اتفاق و به اجماع طهر است نه حيض, چون طلاق در حال حيض جزء طلاق بدعت است و باطل پس اينكه فرمود: ﴿فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ﴾ يعني عند‌العده منظور عند‌الطهر است و اينكه فرمود: ﴿ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ﴾ يعني ثلاثة اطهار; منتها اينكه طلاق نبايد در حال حيض واقع بشود و حتماً بايد در حال طهر واقع بشود تأييد مي‌كند كه ﴿قُرُوءٍ﴾ يعني اطهار; منتها يك فرع ديگري است كه آن را بايد از روايات فهميد كه طلاق نه تنها در حال حيض باطل است, بلكه در حال طهر مواقعه هم باطل است بايد در طهر غير مواقعه باشد آن را البته بايد ثقل اصغر يعني عترت طاهره (سلام الله عليهم اجمعين) بيان بكنند. اينها نكاتي بود مربوط به جمله اُوليٰ به انضمام مسائلي كه به عنوان تخصيص اين عام گذشت.

بررسي دلايل حجّيت قول‌ زن در بيان حمل و حيض و طهر

اما مقام ثاني بحث اين است كه فرمود: ﴿وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ أَن يَكْتُمْنَ مَا خَلَقَ اللّهُ فِي أَرْحَامِهِنَّ﴾ اينكه فرمود: ﴿وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ﴾ معلوم مي‌شود كه آنچه در ارحام اينها خداي سبحان خلق كرده است اعم از حيض و طهر و حمل نبايد كتمان بكنند و همان‌طوري كه در آن بحث روز قبل به عرض رسيد گفتند از اين تعبير, حجيت قول زن در اين گونه از امور استفاده مي‌شود براي حجيت قول زن در اين گونه از مسائل چند دليل است كه بعضي از اينها دلالتشان تام است بعضي از اينها دلالتشان ضعيف است و در حد تأييد است يا اگر دلالت دارند دلالتشان آن چنان قوي نيست. يكي از آن ادله همين مسئله عسر و حرج است كه اگر ما در اين گونه از امور مردها به زن مراجعه نكنند و قول زن حجت نباشد, چون بسياري از احكام مربوط به اين حالات است و تشخيص اين حالات بدون رجوع به خود زن دشوار است نه اقامه بينه آسان است نه آزمايشها مقدور هر كسي است, اين عسر و حرج است اگر قول زن حجت نباشد بايد به بينه عادله مراجعه كرد آن هم كه كار آساني نيست, براي اينكه عسر و حرج لازم نيايد گفتند قول زن حجت است.

دليل دوم مسئله اخبار ذي‌اليد است اگر كسي متاعي در دست اوست او از طهارت و نجاست يا امثال ذلك خبر بدهد حجت است, چگونه از خودش خبر بدهد حجت نيست حجيت قول ذي‌اليد در اخبار از نفس, اولاي از حجيت قول اوست در اخبار از فرش و ظرف و امثال ذلك. اگر مقداري في‌الجمله اين حرف را بپذيريم تام است و اگر خواستيم باز كنيم احياناً ممكن است بعضي از شقوقش سر از قياس در بياورد. دليل مهم, همين آيه مباركه است كه بالالتزام دلالت دارد و آن صحيحه‌اي است كه در كتاب طهارت به آن استدلال كردند كه «قد فَوَّضَ الله الي النساء ثلاثاً الحيضَ والطُّهْرَ والْحَمْلَ»[6] آن روايت هم سندش تام است و هم دلالتش تام يعني مرجع تشخيص طهر و غير طهر خود زن است; زن اگر خبر داد كه در حالت عادت است طلاق او باطل و اگر خبر داد كه در حالت طهر است طلاق او صحيح و هكذا ساير احكام و از اين جمله مباركه ﴿وَلاَ يَحِلُّ لَهُنَّ﴾ بالالتزام مي‌توان فهميد كه قول زن در اين گونه از امور حجت است و از آن صحيحه هم به خوبي مي‌شود تشخيص داد. حالا روايات آن مسئله را هم تبركاً مقداري از روايات اين مسائل را در پايان بحث خواهيم خواند.

مفهوم نداشتن جملهٴ «إن كن يؤمن...»

اين كلمه ﴿إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ قيد تحريض و تشويق به ايمان است جمله‌اي نيست كه مفهوم داشته باشد, نظير ﴿وَلاَ تُكْرِهُوا فَتَيَاتِكُمْ عَلَي الْبِغَاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً[7] معنايش اين نيست كه «ان لم يردن» شما مي‌توانيد اينها را مُكره كنيد و مجبور كنيد و اين تعبير هم تعبير عرفي است قضايي كه براي كسي ضرر دارد به او ‌مي‌گويند اگر به سلامتت علاقه‌مندي اين غذا ضرر دارد خب, اين معنايش آن نيست كه اگر شما به سلامتتان علاقه‌مند نبوديد اين غذا ضرر ندارد, بلكه معنايش اين است اين غذا در هر دو حال ضرر دارد شما اگر به سلامتت علاقه‌منديد اين غذا را نخوريد. اينجا هم فرمود اگر كسي به خدا و قيامت ايمان دارد آنچه در رحم دارد كتمان نكند, نه اينكه حالا اگر نخواست از عذاب قيامت نجات پيدا كند اين براي او حرام نباشد در هر دو حال حرام است.

بيان صنعت استخدام ضمير در آيه

مقام ثالث بحث اين است كه فرمود: ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ إِنْ أَرَادُوا إِصْلاَحاً﴾ اين ضمير ﴿بُعُولَتُهُنَّ﴾ به آن مطلقات برمي‌گردد آن مطلقات عام بود چه بائن چه رجعي هر دو قسم را شامل مي‌شد و اما اين ضمير به مطلقات برمي‌گردد كه به معناي رجعيات است اين همان استخدام معروف است كه در مطول و غير مطول ملاحظه فرموديد. در اصول مي‌گويند اگر ضميري به عام برگردد آيا آن عام را تخصيص مي‌دهد يا حكم خودش را فقط تبيين مي‌كند. اگر ضمير به بعض عام برگشت لازمه‌اش تخصيص عام باشد, آن‌گاه مقام اول بحث كه اين بود ﴿وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ﴾ يعني «المطلقات الرجعية يتربصن» آنهايي كه با طلاق بائن مطلقه شدند حكمشان را بايد جداگانه فهميد و اما اگر گفتيم رجوع ضمير به بعض العام مايه تخصيص آن عام نيست كما هو الحق و يك حكم جديد است آن مطلقات به عمومش باقي است شامل رجعي و بائن هر دو قسم خواهد شد و اين قسم ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ﴾ شامل خصوص طلاق رجعي است, چون حكم جديدي را دارد بيان مي‌كند.

بيان حالات مختلف رابطهٴ زن و شوهر بعد از طلاق

آن حكم جديد اين است كه وقتي مرد زن را طلاق داد رابطه بين زن و شوهر در حالات گوناگون مختلف است در بعضي از حالات فقط مرد مي‌تواند به او مراجعه كند و او هم فقط مي‌تواند خود را در اختيار مردش قرار دهد اين يك حالت. در حالت دوم وقتي طلاق واقع شد با شرايط خاص نسبت مرد با ديگران به اين زن يكسان است و ارتباط اين زن با شوهر قبلي و ساير اجانب علي السواء است. حالت سوم طلاقي است كه اين زن فقط مي‌تواند با غير شوهرش ازدواج كند; ديگر نمي‌تواند با شوهرش ازدواج كند يا مقيداً يا موبداً.

الف: انحصار حقّ رجوع و عِدّه به شوهر در طلاق رجعي

بيان اين سه فرع اين است كه در طلاق رجعي چون رابطه زن و شوهر كاملاً گسيخته نشد براي اينكه «المطلقة الرجعية زوجة»[8] اين دليل روايي بر همه ادله‌اي كه احكام زوجيت را بار مي‌كند حاكم است «بتوسعة الموضوع» يعني هر دليلي كه مي‌گويد بايد فلان اثر را به زوجه داد يا حكم را بر زوجه بار كرد در حالت طلاق رجعي همه آن آثار بار است الا ما خرج بالدليل چرا, چون بعضي از ادله مي‌گويد انفاق بر زوجه اسكان زوجه كسوه زوجه امثال ذلك بر زوج واجب است دليل طلاق رجعي مي‌گويد «المطلقة الرجعية زوجة» نظير «الطواف بالبيت صلاة»[9] اين حديث شريف حاكم بر آ ن ادله است به توسعة الموضوع, پس زن در حالت طلاق رجعي به منزله همان زوجه قبلي است و همه احكام بار است اگر زوج خواست با همسر ديگر ازدواج كند آن خامسه بود بايد عده اين زن بگذرد وگرنه مي‌شود بيش از چهار زن و اگر اخت الزوجه بود بايد صبر كند و‌گرنه مي‌شود جمع بين الاختين و هكذا همه احكام بار است الا ما خرج بالدليل. در حالت طلاق رجعي زماني كه عدّه هست مرد مي‌تواند به اين زن مراجعه كند آن هم بدون عقد و زن حق ندارد با مرد ديگر گفتگوي زناشويي كند تا عده باقي است, لذا فرمود: ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ﴾ يعني «في زمن التربص» اينكه فرمود: ﴿وَالْمُطَلَّقَاتُ يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ ثَلاَثَةَ قُرُوءٍ﴾ درباره طلاق رجعي فرمود: ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ﴾ «أاي في زمن التربص» اگر اين عادت گذشت داخل در حالت دوم و فرع دوم خواهيم شد كه شوهر سابق با ساير اجانب علي السوايند و چون تنها كسي كه مي‌تواند به زن در حال عده مراجعه كند شوهر اوست و اين زن هم فقط مي‌تواند با شوهر خود رابطه برقرار كند و لا غير, اين كلمه ﴿أَحَقُّ﴾ به معناي حقيق است نه به معناي اُوليٰ اينكه فرمود: ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ﴾ نظير آنچه در سورهٴ «يونس» فرمود: ﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَي الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمْ مَن لاَ يَهِدِّي إِلَّا أَن يُهْدَي[10] آن ﴿أَحَقُّ﴾ يعني حقيق نه اينكه يعني اُوليٰ نظير ﴿أُولُوا الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَي بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ[11] پس اينكه فرمود: ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ﴾ يعني فقط شوهر‌ها هستند كه در طلاق رجعي مي‌توانند در زمان تربص يعني عادت به همسرها مراجعه كنند.

ب: علي‌السويه بودن شوهر سابق با ساير اجانب نسبت به زن

حالت دوم آن است كه اگر زمان عده بگذرد شوهر سابق با ساير اجانب علي‌السواء هستند, اين همان طلاق معروف است كه از رجعي مي‌گذرد مي‌شود بائن طلاق, اگر بائن بود يا در عده شوهر مراجعه نكرد و عده منتقضي شد هم زوجه دستش باز است در انتخاب همسر هم ديگران دستشان باز است در پيشنهاد زناشويي هم زوج حق تجديد نكاح دارد اين حالت دوم.

ج: انحصار ازدواج با غير از شوهر سابق موقّتاً يا مؤبّداً

حالت سوم رابطه زناشويي آن چنان گسيخته مي‌شود كه فقط غير شوهر مي‌تواند با او ازدواج كند نه خود او, اين حالت سوم هم دو فرع دارد; يكي حرمت موقت است [و] يكي حرمت مؤبد, حرمت موقت را در آيه 230 [سورهٴ بقره] كه در پيش داريم كه بعداً به خواست خدا مطرح مي‌شود بيان كرد كه فرمود: ﴿فَإِن طَلَّقَهَا فَلاَ تَحِلُّ لَهُ مِن بَعْدُ حَتَّي تَنكِحَ زَوْجاً غَيْرَهُ﴾ اگر كسي دوبار زنش را طلاق داد بار سوم مراجعه كرد و سه طلاقه كرد ديگر حق رجوع ندارد, مگر اينكه او انتخاب همسر جديد بكند و اگر به نُه بار رسيد ديگر حرام مؤبد است. فتحصل كه رابطه زن و شوهر به سه حالت تقسيم مي‌شود; در يك حال فقط شوهر حق رجوع دارد كه طلاق رجعي است; در حالت ديگر شوهر و ساير مردها علي السوايند, چه اينكه زن در انتخاب همسر علي السواء است [و] حالت سوم آن است كه زن فقط مي‌تواند با غير شوهر سابقش ازدواج كند با شوهر سابقش نمي‌تواند يا موقتاً يا موبداً.

مشروط بودن جواز رجوع به ارادهٴ اصلاح

اينكه فرمود: ﴿وَبُعُولَتُهُنَّ أَحَقُّ بِرَدِّهِنَّ فِي ذلِكَ﴾ يعني في زمن التربص, مقيد كرد فرمود: ﴿إِنْ أَرَادُوا إِصْلاَحاً﴾ اين ﴿إِنْ أَرَادُوا إِصْلاَحاً﴾ گرچه جمله شرطيه است و مفهوم دارد, اما حكم وضعي مفهوم او نيست فقط حكم تكليفي مفهوم اوست. بيان ذلك اين است كه اگر مرد حق اضرار به زن دارد مي‌خواهد او را سرگردان كند, طلاق داد و در زمان عده به او مراجعه كرد كه بشود زن او و ديگر بساط زندگي را با او گرم نكرد فقط او را بند كرد, اينجا قصدش اضرار است و در قرآن كريم مفهوماً و منطوقاً اين حالت را نهي كرد هم مفهوماً طبق اين آيه كه فرمود ﴿إِنْ أَرَادُوا إِصْلاَحاً﴾ يعني اگر قصد اصلاح ندارند رجوع روا نيست يعني تكليفاً نه وضعاً و هم در آياتي كه بعدا خواهد آمد آيه 231 [سورهٴ بقره] منطوقاً نهي كرد فرمود: ﴿وَإِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَأَمْسِكُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ أَوْ سَرِّحُوهُنَّ بِمَعْرُوفٍ﴾ يا طبق عقل و عرف و عدل و احسان با او زندگي كنيد يا طبق عقل و عرف و عدل و احسان او را آزاد بگذاريد ﴿وَلاَ تُمْسِكُوهُنَّ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا﴾ مبادا به قصد ضرر او را همينطور سرگرم كنيد و بند كنيد در حال طلاق رجعي [و] در حال عده به او مراجعه كنيد كه او در بند شما باشد كه تذروها كالمعلقه اين كار را نكنيد, اين را تحريم فرمود هم مفهوماً هم منطوقاً. پس اين جمله شرطيه‌اي كه فرمود ﴿إِنْ أَرَادُوا إِصْلاَحاً﴾ غير از جمله شرطيه‌اي كه در مقام ثاني بحث گذشت كه ﴿إِن كُنَّ يُؤْمِنَّ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ﴾ آن جمله شرطيه طبق قرينه مفهوم نداشت, اين جمله شرطيه طبق اصل خود مفهوم دارد و حق رجوع هست گرچه جواز رجوع مشروط به اصلاح است نه افساد.

متقابل بودن وظايف و اختيارات زن و شوهر

مقام چهارم بحث آن است كه فرمود ﴿وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ يعني وظايف و اختيارات زن و شوهر متقابل است اين چنين نيست كه حقي بر زن باشد كه بر مرد نباشد, منظور از اين مماثله اصل حق است, تماثل در حقوق است نه تساوي در حقوق تجانس در حقوق, و امثال ذلك فرمود: ﴿وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِي عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾ درباره زن و شوهر تعبير قرآن كريم اين است كه ﴿جَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً[12] براي برقراري نظم اصول خانواده, خداي سبحان بين زن و شوهر اين دو اصل را عامل تشكيل خانواده قرار داد; يكي مودت عاقلانه نسبت به هم [و] ديگري گذشت عاطفي از اشتباهات هم ﴿وَجَعَلَ بَيْنَكُم مَوَدَّةً وَرَحْمَةً﴾.[13] آن‌گاه در آياتي كه بحثش قبلاً گذشت در همين سورهٴ مباركهٴ «بقره» در جريان زن و شوهر فرمود: ﴿هُنَّ لِبَاسٌ لَّكُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَهُنَّ[14] كه اين هم بحثش قبلاً گذشت. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» به مردها كه مسئول خانواده‌اند دستور مي‌دهد كه با آنها به نيكي رفتار كنيد. آيه 19 سورهٴ «نساء» اين است كه ﴿وَلاَ تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُوا بِبَعْضِ مَا آتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾; آنچه را كه عقل به رسميت مي‌شناسد آنچه را كه شرع به رسميت مي‌شناسد آن را معروف مي‌گويند آنچه را كه عقل به رسميت نمي‌شناسد و شرع او را به رسميت نمي‌شناسد نزد عقل و شرع ناشناخته است نكره است آن را منكر مي‌نامند فرمود ﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ﴾; چيزي كه پيش عقل و شرع شناخته شده است به رسميت شناخته شده است, ناشناس نيست. اين دستوراتي است كه به عنوان حقوق متقابل داده‌اند.

نكتهٴ تعبير به «رجال» در انتهاي آيه

زمام خانواده را قرآن كريم به دست مرد مي‌دهد, لذا براي اينكه زمام به دست مرد باشد تا كنون سخن از شوهر بود الآن لحن آيه برمي‌گردد سخن از رجال مي‌شود آن‌كه مرد است زمام خانواده را مي‌گيرد اما آن‌كه فقط شوهر است نه مرد او حق ندارد كه زمام خانواده را به دست بگيرد, لذا فرمود: ﴿وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ در بيانات حضرت رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست كه «علِّق سوطَك حيث يراه اهلُك»[15] «سوط» يعني تازيانه با سين و تاي مؤلف, فرمود وقتي در خانه زندگي مي‌كني تازيانه را جايي آويزان كن كه بچه‌هايت ببينند نه بزن, بلكه مرد باش كه آنها از تو حساب ببرند نه با حرف بد نه با زدن كه با مردانگي‌ات از تو حساب ببرند «علِّق سوطَك حيث يراه اهلُك»[16] در اين كريمه نفرمود شوهر بر زن درجه دارد, فرمود آن‌كه جزء رجال است ﴿وَلِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ تا كنون سخن از ضمير مذكر و ضمير مؤنث و امثال ذلك بود سخن از بعل بود و امثال ذلك اما وقتي مسئله زمامداري اصول خانوادگي مي‌رسد ديگر سخن از بعل و شوهر و زوج و امثال ذلك نيست, سخن از رجال است تاكنون آن سخن از ضمير مذكر بود و سخن از شوهر بود و امثال ذلك الآن مي‌توانست با يك ضمير مذكر مسئله را حل كند يا با ازواج و بعوله مسئله را حل كند, از اين تغيير سياق معلوم مي‌شود كه در اين بخش صرف مذكر بودن يا صرف شوهر بودن نقشي ندارد, مرد بودن و مردانگي نقش دارد. در آن آيه مباركه سورهٴ «نساء» هم فرمود كه ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ﴾ آيه 34 سورهٴ «نساء» است ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ﴾ در اين آيه محل بحث هم فرمود: ﴿لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾.

قيموميّت مردها در امور اجرايي

خب اين درجه و منزلتي كه مردها بر زن دارند چيست, قيموميتشان در چيست, يك سلسله امور اجرايي است كه بالأخره در كارهاي مشترك يك نفر بايد مسئول باشد در بيانات رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آن‌طوري كه مرحوم فيض در محجة نقل كرد ظاهراً شايد از طرق اهل سنت باشد «اذا كنتم ثلاثة في سفر فأمِّروا احدكم»[17]; حضرت فرمود اگر سه نفر با هم سفر كرديد يكي را امير قافله كنيد, بالأخره بايد كارتان منظم باشد چه زماني حركت كنيد چه وقت غذا بخوريد چه زماني استراحت كنيد اين‌چنين نيست كه سه نفر سه فكر داشته باشيد, كه با هم توافق كنيد يكي را امير قافله كنيد ممكن نيست سه نفر بخواهند در يك حجره زندگي كنند سه رأي مشترك باشد اين‌چنين نيست يا سه نفر همسفر بشوند سه رأي جدا داشته باشند, اگر زندگي مشترك است بايد رهبري كسي را هم پذيرفت «اذا كنتم ثلاثة في سفر فأمروا احدكم» در امور داخلي در مسائل اجرايي بالأخره كسي بايد مسئوليت خانه را بگيرد اين‌چنين نيست كه دو نفر هستند با دو فكر بايد اداره بشود بايد توافق كنند كه يكي مسئول باشد, منتها محور مسئوليت هم البته مشخص باشد اين يك بحث است.

عدم ارتباط بالا بودن درجهٴ مرد بر زن در امور اجرايي به درجات معنوي و علم و تقرّب به خدا

بحث ديگر آن است كه چه كسي پيش خدا مقرب‌تر است, يك بحث ديگري است اين درجه‌اي كه مرد نسبت به زن دارد مربوط به درجات معنوي و غيبي و علم و كرامت و اينها نيست آنجا اصلاً سخن از زن و مرد نيست نزد خدا بدن كه قربي ندارد روح مقرب است اعتقاد است و ايمان است و اخلاق است و امثال ذلك روح هم كه نه مرد است و نه زن, اينكه فرمود: ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[18] محور كرامت را تقوا قرار داد مگر آنجا جاي بحث است كه انسان بگويد زن و مرد در كمالات معنوي مساويند يا يكي كم دارد ديگري اضافه دارد. در مسائل اجرايي در تقسيم كار كه بدن نقش دارد تقسيم كار درست است, زن جهاد نرود «جهادُ المرأةِ حُسْنُ التَّبَعُل»[19] قضا كه بايد از ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا[20] نداشته باشد زن نكند و امثال ذلك, اما معارف علوم كمالات عبادات اخلاق از صدر دين تا ساقه‌اش, از ساقه دين تا صدر دين يك جا شما نشانه اينكه مرد بالاتر از زن است نداريد. مسئله نبوت و مسئله رسالت كارهاي اجرايي است مسئله مرجعيت يك كار اجرايي است, در اجتهاد زن و مرد علي السوا هستند مرد بودن شرط مرجع است نه شرط فقيه و مجتهد شدن مرد بودن شرط پيام رساندن و رسول شدن است نه شرط ولي‌الله شدن, زن مي‌تواند ولي‌الله باشد از بسياري از انبيا بگذرد مثل صديقه طاهره (صلوات الله عليها).

صنف بودن ذكور و انوثت

آنچه مربوط به جان آدمي است روح مجرد است نه زن است نه مرد اين بدن است كه يا اين‌چنين ساخته شد يا آن‌چنان اين كارهاي اجرايي را تقسيم كردند, قلب آدم مرد است يا زن اين سؤال اصلاً صحيح نيست فرشته زن است يا مرد, اين سؤال روا نيست. آن‌كه پيكر دارد جسم دارد دست و پا دارد يا اين‌چنين است يا آن‌چنان, اما وح نه مذكر است نه مونث. برهان عقلي اين است كه علم اعتقاد ايمان اين براي روح است روح نه زن است نه مرد اگر در غرب مي‌گويند زن و مرد مساويند, آنها بيراهه رفتند آنها انسان را در همين پيكر خلاصه مي‌كنند, چون انسان را در پيكر خلاصه مي‌كنند انسان دو قسم است; يك قسم زن است و يك قسم مرد آن‌گاه فتوا به تساوي دادند, اما دين مي‌گويد و عقل بر آن است كه ذكورت و انوثت صنف است نه فصل مذكرٌ مثل ناطقٌ نيست كه فصل باشد كه در ذات راه داشته باشد كه اينها جزء فصول نيستند كه در درون راه پيدا كنند جزء مصنفات‌اند صنف, صنف درست مي‌كند وقتي از محدوده ذات و حقيقت و ماهيت به درآمديم مي‌شود صنف, اين ذكورت و انوثت وقتي صنف شد در گوهر جان آدمي هيچ دخل ندارد, در كارهاي اجرايي مي‌فرمايد مسئوليت با مرد است ﴿لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ چرا, چون ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ﴾ چرا, ﴿بِمَا فَضَّلَ اللّهُ﴾ چون كليد دست اوست, مال دست اوست تأمين روزي دست اوست, اينهاست. اين‌چنين نيست كه بفرمايد ﴿لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ بعد بفرمايد: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ﴾ بعد مسئله را حل نكرده بگذارد تا مرد به خود ببالد يا زن احساس حقارت كند, فرمود بالأخره كليد دست اوست يا نه, كار دست اوست يا نه, او در آمد دارد يا نه, او مسئول است. مقامات معنوي را بخواهيد ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[21] مسئوليت خانه را بخواهيد بالأخره او بايد تهيه كند اين مصرف كننده است او توليد كننده است اين‌چنين نيست كه بفرمايد: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ[22] و رازش را بيان نكند, فرمود: ﴿الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَي النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللّهُ بَعْضَهُمْ عَلَي بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ[23] او مسئول است حالا ممكن است از نظر مقامات معنوي اين زن يا مثل او باشد يا از او بالاتر.

پرسش:...

پاسخ: نوعاً اگر شما اجازه بدهيد به زنها كه اينها هم درس بخوانند اگر جلوتر نروند كم‌تر نيستند, اينها در بسياري از موارد سريع التأثرترند موعظه ‌پذيرترند, اگر اين‌چنين است ﴿إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ﴾.[24]

مشروط نشدن هيچ كمالي به ذكورت يا ممنوع بودن به انوثت

شما از صدر تا ذيل دين يك جا بياوريد كه كمالي از كمالات ديني, نه كارهاي اجرايي مشروط به ذكورت باشد يا ممنوع به انوثت كه مذكر بودن شرط است مؤنث بودن مانع اين‌چنين نيست هيچ جايي شما بر خلاف آن مكتبهاي هند يا غير هند كه مي‌گفتند اصلاً زن حق عبادت ندارد. شما يك جا از صدر تا ساقه فقه, شاهدي بياوريد كه اين عبادت اين تقوا اين علم اين معرفت ذكورت شرط است يا انوثت مانع, پيدا نمي‌كنيد مي‌ماند كارهاي اجرايي البته كارهاي اجرايي ممكن است زن قاضي نشود ولي مي‌تواند فقيه بشود چندين قاضي تربيت كند, ممكن است زن قاضي نشود ولي مي‌تواند استاد دانشكده حقوق باشد اينكه شرعاً عيب ندارد كه, اين مي‌تواند مجتهد باشد و چندين قاضي تربيت كند و اما از آن جهت كه كار اجرايي است با ديگران بايد تماس بگيرد دست بِبُرد شلاق بزند كار او نيست, فقيه شدن و قاضي تربيت كردن براي زن هست, اما شمشير دست گرفتن نه اگر كمالي از كمالات مثلاً گفتند نماز شب يا اربعين گيري يا تلاوت قرآن يا روزه مستحبي يا كذا و كذا زن بودن مانع است و مرد بودن شرط. اگر يك چنين چيزي پيدا كرديد آن‌گاه مي‌شود گفت در فقه اسلامي براي كمالات بين زن و مرد فرق است, ولي اگر هيچ پيدا نشد چه اينكه پيدا نمي‌شود فقط در كارهاي اجرايي تقسيم مي‌كنند كه يكي خانه‌دار باشد يكي جبهه برود يكي درس بخواند يكي قاضي بشود, كارهاي اجرايي است كه تقسيم مي‌شود معلوم مي‌شود آن كمالات علمي و اعتقادي كه به روح انسان متكي است و روح هم مجرد است نه مذكر است نه مونث آيه سورهٴ «نحل» جاري است.[25]

پرسش:...

پاسخ: به جاي روزه مستحبي دهها ذكر مي‌تواند بگويد. هيچ جايي نيست كه جبران نشود چون بايد خانه‌داري كند بايد حُسن تبعل داشته باشد, شوهر مي‌گويد تو اصول خانوادگي را رعايت كن امروز روزه مستحبي نگير بسيار خب, حالا اگر كسي نتوانست روزه مستحبي بگيرد آيا چيزي هست كه جبران بكند يا نه؟ گفتند فلان ذكر جبران مي‌كند.

عدم ارتباط حقوق متقابل زن و شوهر به بحث عدم برتري مرد بر زن در كمالات

پرسش:...

پاسخ: نگاه كنيد, شما مسئله زن و شوهر را با زن و مرد خلط نكنيد همان شوهر كه به زنش اجازه نمي‌دهد خواهرش مي‌تواند [روزه] بگيرد مادرش مي‌‌تواند [روزه] بگيرد اين نه براي اينكه زن است براي اينكه تعهد سپرده زن در برابر مرد محل بحث است نه زن در برابر شوهر, اين زن در برابر شوهر بحثش جداست كه تعهدات متقابلي ندارد چه اينكه او اگر بخواهد با بعضيها ازدواج كند, زن بايد اجازه بدهد در بعضي موارد اين‌چنين است. اما آنچه كه محل بحث است ﴿لِلرِّجَالِ عَلَيْهِنَّ دَرَجَةٌ﴾ زن در برابر مرد است نه زن در برابر شوهر, زن در برابر مرد اين‌چنين نيست مادر همان شخص خواهر همان شخص زنان بي‌سرپرست زناني كه تعهد نسپرده‌اند يا زناني كه در حين عقد شرط كردند كه من هر وقت خواستم روزه مستحبي بگيرم مي‌توانم, همه اينها را مي‌توانند بگويند آنها يك تعهد متقابل است حالا اگر زني در حين عقد به شوهرش گفت من همين الآن شما بايد من را آزاد بگذاري در روزه‌هاي مستحبي و نماز شب, آن هم تعهد سپرده است كار تمام است زن در برابر مرد آزاد است زن در برابر شوهر يك تعهد متقابلي دارد براي اينكه خانواده را بايد تشكيل بدهند ديگر بالأخره.

پرسش:...

پاسخ: فرمود من بوي بهشت مي‌شنوم اين محصول معراج من است اين بشر عادي نيست آنجا به من غذا دادند اينجا شده زهرا, خب شما كدام پيامبر را داريد غير از انبياي اولواالعزم كه بتواند همتاي اين بانو باشد, زن بودن مانع نيست مرد بودن صرف اينكه كسي مذكر است اين كه فخر نيست حرف بلندي مرحوم شيخ الرئيس دارد مي‌گويد كه اين ذكورت و انوثت يك قدري پايين‌تر برويد در حيوانات هم دو قسم هستند از حيوانات يك قدري پايين‌تر برويد در گياهان هم دو قسم‌اند, گياهان هم نر و ماده دارند حيوانات هم نر و ماده دارند نه نر بودن دليل كمال است نه ماده بودن دليل نقص.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 226.

[2] ـ الكافي، ج 3، ص 85.

[3] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 98.

[4] ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 78.

[5] ـ سورهٴ طلاق، آيهٴ 1.

[6] ـ مستدرك الوسائل، ج 2، ص 33.

[7] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 33.

[8] ـ جامع المقاصد، ج 13، ص 273.

[9] ـ مستدرك الوسائل، ج 9، ص 410.

[10] ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 35.

[11] ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 75.

[12] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 21.

[13] ـ سورهٴ روم، آيهٴ 21.

[14] . سورهٴ بقره. آيهٴ 187.

[15] . الكشاف, ج1, ص507.

[16] . الكشاف, ج1, ص507.

[17] . المحجة البيضاء, ج4, ص58.

[18] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.

[19] ـ نهج البلاغه، حكمت 136.

[20] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 38.

[21] ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 13.

[22] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 34.

[23] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 34.

[24] . سورهٴ حجرات, آيهٴ 13.

[25] . سورهٴ نحل, آيهٴ 97.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق