اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿وَلاَ تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةً لْأَيْمَانِكُمْ أَن تَبَرُّوا وَتَتَّقُوا وَتُصْلِحُوا بَيْنَ النَّاسِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ (۲۲٤) لاَ يُؤَاخِدُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فِي أَيْمَانِكُمْ وَلكِن يُؤَاخِذُكُمْ بِمَا كَسَبَتْ قُلُوبُكُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (۲۲۵)﴾
علت طرح مسأله قسم در آيه محلّ بحث
اين آياتي كه بعضي از آنها گذشت و بعضي از آنها در بحثهاي بعد به خواست خدا مطرح ميشود از 221 تا 242 مسائل عقد و نكاح و طلاق و ايلاء و امثال ذلك مطرح است, لزوم رضاي فرزند به اينكه نفقه به عهده صاحبفرزند است مطرح است كه قسمت مهم اينها مربوط به اصول خانوادگي است, چون يكي از مسائل مربوط به نكاح و طلاق مسئله ايلاء است و ايلاء هم به قَسم وابسته است شوهر سوگند ياد ميكند كه مباشرت نكند و اين هم حكم فقهي دارد, قبل از اينكه حكم ايلاء را در آيه 226 [بقره] بيان بفرمايد كه ﴿للذين يؤْلون من نسائهم تربص اربعة اشهر﴾ آنگاه مسئله اهميت سوگند و اينكه قسم براي هر چيزي روا نيست و اينكه اگر كسي قسم ياد كرد موظف است سوگند را حفظ كند و اينكه اگر جِدّ و هزل سوگند ياد كرد بينشان فرق ميكند و ساير امور مربوط به قسم اين دو آيه عهدهدار اين مسائل است وگرنه با آيات گذشته كه مربوط به نكاح بود و آيات آينده كه مربوط به طلاق است مسئله قسم اين وسط خيلي مناسب نيست, مگر به مناسبت ايلاء كه يك قسم خاص است در محدوده نكاح.
بيان چند درجه در تفسير «و لا تحملوا...»
فرمود: ﴿و لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم﴾ خداي سبحان را در معرض سوگندها قرار ندهيد. در اين كريمه همانطوري كه تفسير فريقين را ملاحظه فرموديد وجوهي ذكر كردهاند[1] كه بهترين وجه همان است كه مطابق با بعضي از روايات خواهد بود, آن وجوه عبارت از اين است كه ﴿و لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم﴾ يعني خدا را مايه اعتراض اين قسمها قرار ندهيد, اگر نخواستيد چيزي را عمل بكنيد نگوييد بين ما و آن چيز خدا فاصله است و در اين وسط معترض است و در عرض قرار گرفت [بلكه] بگوييد من قسم خوردم فلان كار را نكنم اگر شما را وادار كردند كه سري به ارحامتان بزنيد, نگوييد من قسم خوردم كه ديگر منزل فلان رحمم نروم يا اگر به شما گفتند بين اين دو نفر كه اختلاف است اصلاح كنيد, نگوييد من قسم خوردم كه ديگر وارد اين كارها نشوم; قسم به الله را بين خود و بين آن مطالبي كه برّ و تقوا را در بر دارد معترض قرار ندهيد حاجز و برزخ قرار ندهيد يا حجت و مانع قرار ندهيد كه اين ﴿عرضة﴾ يا به معناي برزخاً و حاجزاً و حائلاً يا به معناي «حجة مانعة» خواهد بود طبق اين دو وجه يعني خدا را مانع انجام كارهاي خير قرار ندهيد, يا بين خود و كارهاي خير خدا را حاجز و حاجب و مانع قرار ندهيد; نگوييد من قسم خوردم كه منزل برادرم نروم اگر يك وقت كار خيري انجام داديد و در آن كار خير با مشكلات روبهرو شديد سوگند ياد نكنيد كه من ديگر اين كارها را نميكنم و بعد در اين كارهاي خير وارد نشويد, بگوييد من قسم خوردم كه ديگر اين كارها را نكنم ﴿و لا تجعلوا الله عرضة﴾ يعني اعتراضاً يعني حاجزاً و برزخاً و مانعاً يا «حجة مانعة لايمانكم», اين دو وجه براي تفسير «عُرضه»; يكي اينكه ريشه لغوياش را حفظ كرده [و] يكي اينكه به شهادت مقام معنا شده وگرنه «عُرضه» به معناي حجت نيست, «عُرضه» همان امر معترض و امثال ذلك است.
وجه سوم آن است كه اين «عُرضه» يعني معرض, خدا را معرض قسمها قرار ندهيد يك بار اگر قسم خورديد يا دو بار قسم خورديد خب, عيب ندارد اما در همه كارها تندي به خدا قسم بخوريد, اين سوگند مكرر معنايش آن است كه خدا را معرض قسم قرار داديد, فرمود: ﴿و لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم﴾ اين معرض قرار ندادن براي آن است كه هم حرمت خدا محفوظ بماند هم اثر قسم به خدا محفوظ بماند, اما حرمت خدا محفوظ ميماند براي اينكه نام الهي را انسان نبايد هر آن براي هر چيزي بر زبان جاري كند, اينكه گفتند شما دهن را بشوييد و نام خدا را ببريد براي آن است كه در اسرار مضمضه وضو از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است كه سرّ دهن شستن در مقدمات وضو آن است كه اين دهن كه بخواهد نام ذات اقدس الهي را ببرد بگويد بسمالله بايد شستشو شده باشد, پاك باشد تا نام خدا را ببرند. حضرت فرمود ميدانيد چرا در حال وضو گرفتن دهن شسته ميشود, براي اينكه اين دهن بايد نام الله را ببرد. خب, اگر ادب ديني اين است كه انسان در هنگام وضو گرفتن مضمضه كند دهن را بشويد تا با دهن شسته نام خدا را ببرد, ديگر روا نيست كه براي هر چيزي تندي نام الله را ببرد.
نفاق, نتيجهٴ بيحرمتي به خداوند متعال و اهميت ندادن به سوگند
مطلب دوم آن است كه اثر قسم در محاكم قضايي, عِدل بينه است. همانطوري كه بينه به سود مدعي مشكل قضايي را حل ميكند و قاضي به استناد شهادت بينه, حكم صادر ميكند همان محكمه قضايي به استناد يمين منكر هم, حكم صادر ميكند. اگر مسئله يمين آنقدر اثر دارد كه مشكل قضا را در محاكم حل كند اگر كسي مرتب عادت كرده است به قسم خوردن به خدا, براي او در محكمه چند تا قسم خوردن عادي است اثر قسم از بين ميرود و منافع و فوايد ديگري كه دارد, لذا فرمود خدا را شما معرض سوگند قرار ندهيد كه در «عُرضه» باشد هر روز سوگندتان را به او عَرْضِه كنيد او معرض اين كارها قرار بگيريد معد و مبتذل بشود براي سوگند اين و آن. اگر كسي خدا را معرض سوگند خود قرار داد, كم كم ميشود «حلاّف» يعني پرسوگند و اين باكي ندارد براي هر امر باطلي سوگند ياد كند, براي ابطال حق يا احقاق باطل سوگند ياد كند, لذا در سورهٴ مباركهٴ «قلم» فرمود: ﴿و لا تطع كل حلاف مهين ٭ هماز مشاء بنميم﴾[2]; فرمود حرف هر انسان پرسوگندي را گوش نده, اطاعت نكن هر كسي كه ﴿حلاف﴾ است و پرحلف و پرقسم است, اگر كسي الله را عُرضه و مَعرض قسم قرار داد ميشود حلاّف و قسّام. آنگاه نشانه اين بيحرمتي به الله و كم گرفتن سوگند به الله آن است كه سر از نفاق در ميآورد.
شواهدي از آيات قرآن در حلاّف بودن منافقين
در بسياري از آيات سورهٴ مباركهٴ «توبه» ميفرمايد اين منافقين در بسياري از امور عليه اسلام و مسلمانها قدم برميدارند و ميخواهند مسئله را با قسم حل كنند, موقعي كه ميخواهند به جبهه برويد آنها قسم ميخورند كه ما معذور بوديم, وقتي از جبهه برگشتيد قسم ميخورد كه اگر ما با شما بوديم هماهنگي ميكرديم. اين سوگندها را در سورهٴ مباركهٴ «توبه» از زبان اهل نفاق ياد ميكند, آيه 42 سورهٴ «توبه» اين است كه ﴿لو كان عرضا قريبا و سفرا قاصدا لاتبعوك و لكن بعدت عليهم الشقه و سيحلفون بالله لواستطعنا لخرجنا معكم يهلكون انفسهم و الله يعلم انهم لكاذبون﴾; اگر يك متاع نزديكي يك سفر آساني در پيش بود اينها ميآمدند, اما چون مسئله جنگ است و جبهه است و امثال ذلك ميگويند به خدا قسم اگر ميتوانستيم ميآمديم. آنگاه خداي سبحان ميفرمايد اينها خودشان را دارند هلاك ميكنند, با اينكه ميتوانستند بروند نرفتند و گفتند: ﴿لواستطعنا لخرجنا معكم﴾ يا در همين سورهٴ «توبه» آيه 56 ميفرمايد: ﴿و يحلفون بالله انهم لمنكم و ما هم منكم ولكنهم قوم يفرقون﴾ قسم ميخورند كه از شمايند در حالي كه از شما نيستند, شما مؤمنيد و آنها منافقاند يا ﴿في قلوبهم مرض﴾[3] هستند.
در همين سورهٴ «توبه» آيه 62 ميفرمايد: ﴿يحلفون بالله لكم ليرضوكم و الله و رسوله احق ان يرضوه ان كانوا مومنين﴾; اينها قسم ياد ميكنند كه شما را راضي نگه بدارند خب, حالا بر فرض شما از دلهاي اينها بيخبر بوديد و راضي شديد, آن كه بايد از اينها راضي باشد خداي سبحان است نه شماي مؤمنين, شما چون نميدانيد احياناً ممكن است راضي بشويد ﴿يحلفون بالله لكم ليرضوكم﴾ ولي ﴿و الله و رسوله احق ان يرضوه ان كانوا مومنين﴾ خب, اينها اگر مؤمناند بايد رضاي خدا و پيامبر را تحصيل كنند نه رضاي شما را, رضاي شما تحصيلش سهل است براي اينكه نميدانيد در قلب اينها چه گذشت رضا ميدهيد باز در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيه 74 فرمود: ﴿يحلفون بالله ما قالوا و لقد قالوا كلمة الكفر و كفروا بعد اسلامهم و هموا بما لم ينالوا﴾; اينها سوگند ياد ميكنند كه اين حرف را نزدند در حالي كه اين كلمه كفر را گفتند و قصد داشتند ولي موفق نشدند ﴿و هموا بما لم ينالوا﴾ اهتمام داشتند همت گماردند كه به مقصد برسند, ولي نرسيدند خب, اگر كسي نام مبارك الله را معرض قسم قرار بدهد و به قسم عادت كند سرانجام حلاّف خواهد شد و سرانجام ممكن است با اين قسم حقي را باطل و باطلي را حق كند, چون براي او هيچ تفاوتي ندارد هم حرمت نام اله را از دست داده است و هم اثر سوگند در محاكم قضايي را از بين برده است, لذا فرمود: ﴿لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم﴾.
وجوه تسميهٴ قسم به يمين
چرا قسم را يمين گفتند براي اين هم سه وجه ذكر كردند; يكي اينكه چون قسم مايه قدرت مطلب ميشود آن مقسم به را محكم ميكند به او توان ميبخشد به اين مناسبت يمين گفتند چون يمين هم يعني قدرت و توان ﴿لاخذنا منه باليمين﴾[4] يعني توانش را ميگيريم. يا نه چون به قسم تبرك ميشد با يمن و بركت همراه بود از اين جهت به قسم يمين گفتند يا اينكه رسم آنها اين بود در هنگام سوگند دستها را به هم ميدادند يمينها را به هم مرتبط ميكردند از اين جهت از قسم به يمين تعبير شده است به هر حال اصطلاحاً يمين يعني قسم همانند حَلْف و همانند خود قسم, فرمود: ﴿و لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم﴾.
فرق دانش وجوه اول و دوم با وجه سوم
﴿و لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم ان تبروا﴾ عمده تفسير اين ﴿ان تبروا﴾ است. طبق آن وجههاي اول و دوم با وجه سوم فرق ميكند يك وقت انسان قسم ميخورد كه فلان كار خير را انجام ندهد يك بار كار خيري را انجام داد يا بين دو نفر كه اختلاف بود اصلاح كرد و در آن كار خسته شد و زده شد بعد سوگند ياد كرد كه ديگر من در اين كارها دخالت نميكنم, مثل اينكه عبداللهبنرواحه سوگند ياد كرد كه من در اختلاف خانوادگي بين خواهرم و دامادم شركت نميكنم[5] كه گفتند اين آيه شأن نزولش همان سوگند عبدالله بنرواحه است كه قسم خورد كه من در امور داخلي داماد و خواهرم شركت نميكنم اصلاح نميكنم. طبق بعضي از وجوه معنا اين است كه شما خدا را حاجز و مانع قرار ندهيد كه «لا تبروا و لا تتقوا و لا تصلحوا» كه «لا» محذوف است و اين «لا تبروا و لا تتقوا و لا تصلحوا» عطف بيان أيمان است; شما سوگندهايتان اين است كه برّ و نيكي نكنيد تقوا را رعايت نكنيد و اصلاح بينالناس نكنيد قسم خورديد اين كار را نكنيد, در حالي كه خداي سبحان شما را امر كرده به بر و تقوا و تعاون و اصلاح بينالناس, شما خدا را عُرضه و حاجز قرار ندهيد براي اين گونه از قسمها ﴿لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم﴾ آن ايمان چيست «ان لا تبروا و لا تتقوا و لا تصلحوا بين الناس» عطف بيان باشد براي أيمان.
نمونههايي از آيات قرآن درباره محلّ بحث
«لا» هم محذوف باشد «لا» محذوف است در اين گونه از موارد نظايري هم در قرآن دارد. همان آيه سورهٴ «حجرات» آيه معروف به نام آيه «نبأ» آن از اين قبيل حذف لاست آيه ششم سوره حجرات اين است كه ﴿يا ايها الذين آمنوا ان جاءكم فاسق بنبإ فتبينوا ان تصيبوا قوما بجهالة﴾ ﴿ان تصيبوا﴾ يعني «لئن لا تصيبوا» اگر گزارشگر فاسقي جرياني را به شما گزارش داد بيتحقيق قبول نكنيد براي اينكه مبادا، مبادا با جهالت با كسي برخورد بكنيد ﴿ان تصيبوا﴾ يعني ان لا تصيبوا بعضي گفتند كراهت محذوف است يعني «كراهة ان تصيبوا» كه همان تعبيرات فارسي خود ماست كه مبادا, مبادا به جهالت بيفتيد. در آيه پاياني سورهٴ «نساء» هم اين كلمه «لا» محذوف است در سورهٴ «نساء» وقتي احكام ارث برادر و خواهر و كلاله و امثال ذلك را ذكر فرمود آيه صد و هفتاد و ششم كه پايان سورهٴ «نساء» است اينچنين فرمود: ﴿يبين الله لكم ان تضلوا﴾ يعني «ان لا تضلوا»; خداي سبحان احكام الهي را براي شما بازگو ميكند براي اينكه گمراه نشويد.
نقل و نقد نظر زمخشري و متأخرين
حذف «لا» در اينگونه از موارد نظايري دارد عمده آن است كه اين ﴿ان تبروا و تتقوا و تصلحوا﴾ آيا عطف بيان أيمان است كه زمخشري و بعد متأخران به او هم اقتدا كردند[6] كه شما قسم نخوريد كه كار خير نكنيد, كه اين «ان لا تبروا و لا تتقوا و لا تصلحوا» مُقْسَمعليه است و عطف بيان ايمان است يا نه, اين دليل اصل حكم است به آن ﴿لا تجعلوا﴾ تعلق دارد يعني خدا را معرض قسم قرار ندهيد چرا, براي اينكه اگر خدا را معرض قسم قرار داديد ديگر اهل برّ و تقوا نخواهيد بود, ولي اين معنا با جمله سوم كه ﴿تصلحوا بين الناس﴾ است سازگار نيست اگر بگوييم ﴿لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم﴾; خدا را معرض قسم قرار ندهيد و دليل نهي اين باشد كه مبادا، اگر اولي و دومي بود درست است يعني خدا را معرض قسم قرار ندهيد, براي اينكه اگر اين كار را كرديد ديگر اهل برّ نيستيد اهل تقوا نيستيد و امثال ذلك, اما ديگر نميشود گفت اهل اصلاح بينالناس نيستيد مگر بر اساس يك تكلفي يا بدون تكلف هم بشود آن را بيان كرد و آن اين است كه اگر كسي پرقسم بود نه حرمت ياد اله را حفظ كرد نه براي قسم ارجي قائل شد, او برّ را از دست داد تقوا را از دست داد توفيق اصلاح بين مردم را هم از دست داد, يك انسان پرقسم حرف او بياثر است كسي كه زياد سوگند ياد ميكند او در نقل و انتقال حرفهاي دو طرف به هم مورد وثوق نيست. فرمود شما اگر خدا را معرض قسم قرار داديد نه در كارهاي شخصيتان به برّ و تقوا ميرسيد نه در كارهاي اجتماعي توفيق اصلاح بينالناس داريد, چون انسان پرقسم مورد وثوق نيست پس ﴿لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم﴾ چرا ﴿لا تجعلوا﴾ براي اينكه مبادا «ان لا تبروا و لا تتقوا و لا تصلحوا بين الناس» مبادا با اين پرقسميتان به جايي برسيد كه برّ و تقوا را از دست بدهيد و توفيق اصلاح بينالناس را هم از دست بدهيد.
امكان در نظر نگرفتن «لا»ي محذوف
از اين معنا رقيقتر و كم تكلفتر اين است كه بگوييم «لا» محذوف نيست, گرچه در اين گونه از موارد گاهي «لا» حذف ميشود نظير آيه سورهٴ «نساء»[7] و آيه سورهٴ «حجرات»[8], اما آنها كه دليل برحذف نيست اگر ما دليلي بر حذف داشتيم ميگوييم اين آيه هم شبيه آيه سورهٴ «حجرات» و سورهٴ «نساء» است, اما آنها كه نميتواند قرينه بر حذف باشد ميتوانيم بگوييم «لا» حذف نشد و اين ﴿ان تبروا﴾ هم علت نهي باشد يعني اينچنين فرموده است كه ﴿لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم﴾; خدا را معرض سوگندها قرار ندهيد چرا, براي ﴿ان تبروا﴾ به مقام برّ برسيد به مقام تقوا برسيد توفيق اصلاح بينالناس نصيب شما بشود اين ﴿ان تبروا و تتقوا و تصلحوا بين الناس﴾ بدون حذف «لا» علت نهي حكمت نهي باشد.
الله را معرض قسم قرار ندهيد براي اينكه ميخواهيد به مقام ابرار برسيد.
پرسش:...
پاسخ: اين وقتي كلمه ﴿ان تبروا﴾ به مصدر تأويل رفته است ميشود براً, تقويً, اصلاحاً.
پرسش:...
پاسخ: نه; «لا» ميخواهيم بگوييم حذف نشد, ممكن است كه حرف جر حذف بشود منصوب به نزع خافض باشد. اما نظير آيه سورهٴ «حجرات» يا سورهٴ «نساء» نيست كه نفي برّ و تقوا و اصلاح كند كه بفرمايد كه اگر شما سوگند ياد كرديد كه برّ و تقوا نداشته باشيد اين كار را نكنيد نه, بلكه خدا را معرض قسم قرار ندهيد چرا؟ براً و تقواً و اصلاحاً بين الناس, اگر ميخواهيد به ابرار برسيد به اتقيا برسيد مصلح بين مردم باشيد نام خدا را بازيچه قرار ندهيد, آن وقت اين ﴿ان تبروا﴾ به اين ﴿لا تجعلوا﴾ متعلق است نه به «ايمان» متعلق باشد.
پرسش:...
پاسخ: آخر ﴿عرضة لايمانكم﴾ ﴿لا تجعلوا الله عرضة﴾ يعني معرض قرار ندهيد, اگر يك بار يا دو بار در مدت زياد كسي سوگند ياد كرد كه نميشود گفت كه خدا را معرض قسم قرار داد.
پرسش:...
پاسخ: او كه نفرمود كه شما به خدا قسم ياد نكنيد كه, فرمود او را عُرضه قرار ندهيد.
حكم اوّلي و اصلي قسم
در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيه 89 ملاحظه بفرماييد, فرمود اگر قسم خورديد قسمتان را حفظ كنيد در صدر آيه فرمود كه ﴿لا يواخذكم الله باللغو في ايمانكم و لكن يواخذكم بما عقدتم الايمان﴾ آن وقت اگر قسم جدي ياد كرديد كفاره دارد, كفاره قسم را كه ياد كرد آن گاه فرمود: ﴿ذلك كفارة ايمانكم اذا حلفتم و احفظوا ايمانكم﴾[9]; قسمهايتان را حفظ كنيد نقض نكنيد, نه از اصل قسم نهي شد نه قسم را زمينه فساد قرار داد, اما يك انسان پرقسم كه خود را به صورت حلاّف در ميآورد و الله را عُرضه و معرض قسم قرار ميدهد ميفرمايد اين كار را نكنيد, زيرا اين كار كم كم باعث ايلاء ميشود, شما نميدانيد ايلاء بساط خانوادگي را چطوري به هم ميزند.
پرسش: ...
پاسخ: نه; ميفرمايد ﴿واحفظوا ايمانكم﴾[10]; قسم را حفظ كنيد اگر قسم را بخواهيد حفظ كنيد راهش اين است كه حرمت قسم را، هم عظمت مقسمبه را، هم حرمت خود قسم را حفظ بكنيد, ولي اگر كسي به قسم بها نداد نه تنها در محاكم با قسم عظمت قضا را از محكمه ميگيرد, بلكه با همين قسم مسئله خانوادگي را هم متلاشي ميكند.
مشخص كردن جايگاه بحث
عرض شد به اينكه الآن بحث در قسم نيست بحث در مسائل نكاح و طلاق است آن كه با يك قسم مسئله خانوادگي را متلاشي ميكند سرّش آن است كه خدا را عرضه قسم قرارداد يعني معرض قسم قرار داد, يك اختلاف خانوادگي پيش آمد سوگند ياد كرد به الله كه با همسرش مباشرت نكند اين شده ايلاء و آن حكمهاي فراوان فقهي و متلاشي شدن خانوادگي را در بر دارد. اين طليعه براي آن بحث است و اگر نه, انسان براي اثبات حق خودش يا ابطال دعواي باطل ديگري در محكمه قسم ياد بكند كه عيب ندارد يا سوگند ياد ميكند براي ترك سيگار اينكه عيب ندارد ولي انسان خود را حلاّف در بياورد خدا را عرضة للحلف و القسم در بياورد, اين كم كم به جايي ميرسد كه با يك اختلاف خانوادگي ايلاء ميكند و نميداند كه اساس خانوادگي با اين متلاشي ميشود, فرمود: ﴿و لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم﴾ آنگاه بعد از دو آيه ديگر فرمود: ﴿للذين يولون من نسائهم تربص اربعة اشهر﴾[11] اين است كه اول آمده فرمود با نام خدا در هر امري بازي كردن زمينه براي متلاشي شدن خانواده خواهد بود ﴿و لا تجعلوا الله عرضة لايمانكم ان تبروا و تتقوا﴾.
اشاره به شأن نزول
فرمود روايات درباره اين آيه مباركه مختلف است, شأن نزولي كه عبدالله رواحه سوگند ياد كرده است كه در مسائل خانوادگي دامادش و همشيرهاش شركت نكند[12] اين شأن نزول آنچه را كه زمخشري و ديگران فرمودند تأييد ميكند, ولي سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) هم «لا» را در تقدير گرفتند و هم عرضه را به معناي معرض گرفتند يعني آن كاري كه زمخشري كرده است و عرضه را به معناي برزخ و حاجز و مانع و حجت و امثال ذلك قرار داد[13] آن راه را نرفت, هم لغت را حفظ كرد هم تبعاً للروايه اين آيه را اينچنين معنا كرد كه الله را معرض قسم قرار ندهيد قسم بر چه چيزي, قسم بر «لا تبروا و لا تتقوا و لا تصلحوا بين الناس»[14].
طرح در مسألهٴ فقهي مربوط به قسم
حالا دو مسئله فقهي در پيش است كه اگر بحث آيه تمام شد آنها بايد مطرح بشود, كه اگر كسي قسم ياد كرد كه فلان كار خير را انجام ندهد عضو يك هيئت امنايي بود عضو مجمعي بود در آن مجمع يا آن هيئت خسته شد بالأخره زده شد, سوگند ياد كرد كه ديگر در اين كارهاي عمومي شركت نكند بعد يك كار خير و عمومي پيش آمد اين ميتواند بگويد من قسم خوردم كه ديگر در اين كارهاي خير شركت نكنم يا نه, آيا اين قسم او منعقد ميشود يا نه, حالا اگر قسم ياد كرد و منعقد شد ميتواند با كفاره آن قسم را نقض كند يا نه, آيا اين كفاره, مجوز است يا نه معصيت هم كرده است اين يك حكم فقهي كه مرحوم امين الاسلام در مجمع تبعاً للآيه متعرض شد[15], يك حكم فقهي ديگري كه ايشان متعرض شدند و كاري به آيه ندارد اين است كه, اگر كسي ديگري را به الله قسم داد گفت تو را به الله اين كار را براي من انجام بده كه كم و بيش اين رسم هم هست, اگر كسي را به الله سوگند دادند گفتند تو را به خدا قسم اين كار را براي من انجام بده گرچه آن شخص شايد كار مساعد و مناسبي انجام نداد; آن مُقْسِم و سوگند ياد كننده اما اين مُقْسَم عليه; اين شخصي كه بر او قسم وارد شد آيا او ميتواند انجام ندهد اگر انجام نداد معصيت نكرده است يا آن طوري كه مرحوم امين الاسلام فرمود معصيت كرده است, اگر كسي را به الله سوگند دادند گفتند تو را به خدا قسم اين كار را براي من انجام بده او اگر مقدورش بود و انجام نداد معصيت كرده است, براي اينكه روايت از رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رسيده است كه اگر كسي چيزي از شما خواست اعطا كنيد, در صورتي كه سوگند داده باشد و اگر به شما پناهنده شد به نام خدا, به او پناه بدهيد[16]. اگر از مسئله تفسيري آيه فراغت حاصل شد آنگاه نوبت به آن دو تا حكم فقهي ميرسد.
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . مجمعالبيان, ج2, ص567; الكشاف, ج1, ص267 و 268.
[2] . سوره قلم, آيات 10 و 11.
[3] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 10.
[4] ـ سورهٴ حاقه، آيهٴ 45.
[5] . تفسير كنزالدقائق و بحر الغرائب, ج2, ص337.
[6] . الكشاف, ج1, ص267; محاسن التأويل, ج2, ص128.
[7] . سوره نساء, آيهٴ 176.
[8] . سوره حجرات, آيهٴ 6.
[9] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 89.
[10] . سوره مائده, آيهٴ 89.
[11] ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 226.
[12] . تفسير كنزالدقائق و بحرالغرائب, ج2, ص337.
[13] . الكشاف, ج1, ص267.
[14] . الميزان, ج2, ص222.
[15] . مجمعالبيان, ج2, ص568.
[16] . مجمعالبيان, ج2, ص568.