اعوذ اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِن نَفْعِهِمَا وَيَسْأَلُونَكَ مَاذَا يُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمُ الآيَاتِ لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ (219) فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ وَإِن تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَو شَاءَ اللّهُ لأَعْنَتَكُمْ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ (220)﴾
اين دو آيه كه مشتمل بر چند حكم فقهي است،
فوائد تفكر در شئون دنيا و آخرت
در وسط اين دو آيه مسئله تفكر در شئون دنيا و آخرت مطرح است. اين تفكر هم فايده فقهي دارد كه انسان را به حلال و حرام الهي آشنا ميكند و هم فايده اجتماعي دارد كه سود و زيان اين احكام را ميفهمد و هم فايدههاي علمي و اقتصادي و امثال ذلك دارد براي اينكه راه رسيدن به اهداف با استفاده از امور محلّله را به انسان ياد ميدهد.
بررسي حكم استفادهٴ مواد مُسكِر جهت درمان بيماري
الآن نه جلوي بيماري بيمارها را ميتوان گرفت و نه لزوم و ضرورت اين داروها را، اما در برخي از اين داروها بالأخره مواد مسكر هست اگر به اين كريمه ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَفَكَّرُونَ ٭ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ عمل بشود هم انسان ميكوشد چيزهايي كه او را بيمار ميكند مصرف نكند اولاً و اگر بيمار شد خود را از راه حلال درمان كند نه از راه حرام ثانياً. اينچنين نيست كه الآن دارو سازي مضطر باشد و مجبور باشد كه مقداري شراب در اين داروها، مخصوصاً در بعضي از داروهاي نوشيدني مصرف بكند و اعمال بكند اينچنين نيست، چون خداي سبحان هيچ دردي را بدون درمان و بدون دارو خلق نكرد[1]؛ هم در قبال درد، درمان هست و هم براي رسيدن به درمان، دارو و چون حرام واقعاً راه نيست بلكه بيراهه است پس براي هر درد و هر درماني داروي حلال هست و تفكر در امور دنيا انسان را به آن راه حلال ميرساند يعني پي ميبرد به عصاره گياهي كه او كار شراب را بكند و مفسده او را نداشته باشد و اينكه احياناً جبنه دارويي به اين شراب ميدهند در روايات ما چندين تعبير هست كه خداي سبحان در حرام شفا قرار نداد[2]. حالا اين رواياتي كه مربوط به خمر و نبيذ است اصل حرمتش و سرّ حرمتش و مقدار حرام بودنش و نحوه تأثير اين خمر در ازاله عقل و اينكه شفا به وسيله خمر و امثال ذلك نيست اين روايات را بخوانيم. مرحوم كليني (رضوان الله عليه) در جلد ششم كافي چون كافي اول و دومش مربوط به اصول است سومش تا هفتم مربوط به فروع كافي است، هشتم روضه است كه مسائل اجتماعي و اخلاقي و قصص و تاريخ و تفسير در آن هست.
منشأ پيدايش حرمتِ خَمر در روايات
در جلد ششم كتاب شريف كافي كتاب الاشربه، «ابواب الانبذه، باب ما يُتَّخَذُ منه الخمرُ[3]» روايات فراواني در ذيل ابواب فراواني در اين كتاب آمده است. باب اول آن است كه «ما يتخذ منه الخمر» كه شراب را از چند چيز ميگيرند كه اين از بحث ما خارج است كه خلاصه، اختصاصي به انگور و خرما و امثال ذلك ندارد. باب دوم به عنوان «باب اصل تحريم الخمر» است[4] در اين باب يك سلسله حقايق به صورت داستان بيان شده است. ابيالربيع شامي ميگويد من از امام صادق (سلام الله عليه) سؤال كردم كه اصل پيدايش حرمت خمر كجا بود، حضرت ميفرمايد اصل پيدايشاش اين بود كه آدم (سلام الله عليه) وقتي از بهشت به دنيا آمد از ميوههاي بهشتي، مورد علاقه حضرت آدم بود حضرت آدم به آن ميوههاي بهشتي علاقه داشت. خداي سبحان دستور داد دو شاخه از انگور را غرس كند تا بهرههاي فراواني از درخت انگور ببرند بعد ابليس آمد دورش را ديوار كشيد گفت اين براي من است و آدم (سلام الله عليه) فرمود اينها را من غرس كردهام چگونه براي توست؟ بين ابليس و آدم (سلام الله عليه) بنا شد روحالقدس داوري كند. روحالقدس، طبق رضاي آدم و ابليس داوري را پذيرفت «فَلَمَّا انتَهَيَا اليه قصَّ عَلَيه آدمُ (عليه السلام) قصته و اخذ روح القُدُس ضِغثاً من نارٍ و رَمَي به عليهما و العنب في أَغصانِهما حتَّي ظنَّ آدمُ (عليه السلام) انه لم يَبقَ منهما شيءٌ و ظنّ ابليسُ لعنه الله مثل ذلك فَدَخَلَتِ النّارُ حيثُ دخلت و قد ذهب منهما ثُلُثَاهما و بقي الثُّلُثُ فقال الرُّوح اما ما ذهب منهما فحظُّ ابليسَ لعنَهُ الله و ما بَقِيَ فلك يا آدَمُ»[5]؛ روح القدس اينچنين حكم كرد يك دسته آتشي را به اين درخت انگور كه ميوههايش بر شاخهاي او آويخته بود انداخت، طوري اين درخت مشتعل شد كه هم آدم (سلام الله عليه) فكر ميكرد كه كل درخت سوخت و از بين رفت هم ابليس اينچنين پنداشت. وقتي اين شعلهها تمام شد معلوم شد كه دو قسمت اين محصول و اين درخت از بين رفت و سوخته شد و يك قسمتش مانده است. روح القدس فرمود آن دو قسمتي كه آتش گرفت و سوخت حظ ابليس است و آن قسمتي كه مانده است بهره آدم است. اين حقيقتي است كه به صورت يك تمثيل بيان شده است. اينكه در كتابهاي فقهي طبق دستورات روايي معصومين (عليهم السلام) آمده است كه يكي از مطهرات، ذهاب ثلثين است قبل از ذهاب ثلثين آن ماده، آلوده است با ذهاب ثلثين تطهير ميشود يعني آن ناپاك كه رفت بقيه پاك است، آنچه سوختني است همان دو ثلث ناپاك است آن ناپاك كه رخت بربست پاك ميماند اين معناي فقهي، به صورت يك داستان بيان شد. روايت ديگري هم باز مشابه همين است آنگاه ميرسيم به اصل مسئله.
پرسش...
پاسخ: اين اصلش داستان است به اين صورت بيان شده وگرنه روح القدسي، آدم و ابليسي براي يك درخت انگوري منازعه كنند نبود.
ثبوت حرمت خمر در اديان
باب بعدي اين است كه «انّ الخمر لم تزل محرمة»[6] هيچ ديني نيامد مگر با حرمت خمر، چون هيچ ديني نيامد مگر بر اساس علم و عقل و چون شراب با عقل سازگار نيست پس در همه شرايع و مذاهب الهي تحريم شده است. در اين باب چندين روايت است كه مضمون مشتركي دارند؛ روايت اولي- چون اين روايات هم مستفيض است هم مشتمل بر سندهاي صحيح و حسن هست اگر بعضي از اين روايات ضعيف بود آسيبي به اصل مسئله نميرساند- امام صادق (سلام الله عليه) طبق اين خبر اول اينچنين فرمود: «ما بعثَ اللهُ عزوجل نبياً قطُّ الَّا و في علم اللهِ عزوجل انه اذا اَكمَلَ له دينَه كان فيه تحريمُ الخمرِ و لم تَزَلِ الخمرُ حراماً انَّ الدينَ انَّما يُحَوَّلُ مِن خصلةٍ إليٰ أخريٰ فلو كان ذلك جُملَةً قُطِع بهم دونَ الدين»[7]؛ حضرت فرمود هيچ شريعتي براي هيچ پيامبري نيامده است مگر اينكه خمر در آن شريعت محرّم بود، منتها همانطوري كه در دين اسلام حرمت خمر تدريجي بود در مذاهب و شرايع گذشته هم اينچنين بود؛ تدريجاً خداي سبحان خمر را حرام كرده است. اولين لحظه بعثت پيامبر قبلي مثلاً اينچنين نبود كه خمر حرام است، اول با شرك و وثنيت مبارزه كردند كم كم مسئله حرمت خمر تثبيت شد «انّ الدين انما يُحَوَّلُ من خصلةٍ الي أخري»؛ دين تدريجاً كامل ميشود و اگر همه احكام دين از واجب و مستحب حرام و مكروه يكجا به مردم القا بشود مردم تحمل آن را ندارند
اين مضمون در روايت دوم هم هست كه زراره از امام باقر (سلام الله عليه) نقل ميكند كه «مَابعثَ اللهُ عزوجل نبيا قَطُّ الّا و في عِلمِ الله تبارك و تعالي انَّه اذ اَكمَلَ له دِينَه كان فيه تحريمُ الخمرِ و لم تَزَلِ الخمرُ حراماً»[8]؛ همواره خمر حرام بود، منتها تدريجا بيان شد. روايت سوم كه حريز از زراره نقل ميكند از امام صادق (سلام الله عليه) نقل ميكند كه «مَا بعثَ الله عزوجل نبياً قطُّ الّا و في عِلمِ الله اٴنَّه اذا اكمَلَ دينَه كان فيهِ تحريمُ الخمرِ» آنگاه امام باقر (سلام الله عليه) فرمود «ليس احدٌ أرفق من اللهِ عزوَّجلّ»؛ هيچ كسي با رفق و مداراتر از خداي سبحان نيست «فَمِن رِفقِه تبارك وتعالي انّه نَقَلَهم مِن خصلةٍ الي خصلة و لو حَمَلَ عليهم جملةً لَهَلَكُوا»[9]؛ اگر همه احكام را دفعتاً برمردم تحميل ميكرد مردم هلاك ميشدند، چون نوعاً نميپذيرفتند نپذيرفتن همان و كفر همان، اين است كه تدريجاً بيان شد اين باب به عنوان «ان الخمر لم تزل محرمة»[10] كه در همه شرايع حرام است.
الف: عذاب أخروي شارب الخمر
باب بعدي حكم شارب خمر است.[11] كساني كه ـ معاذ الله ـ مبتلا هستند يا به يك قطره مبتلا هستند يا به بيشتر يا گاهي مبتلا هستند و بعضي به عنوان اعتياد دائماً مبتلا هستند بعضي بيباكاند هر وقت گيرشان آمد مصرف ميكنند، احكام همه اينها را در اين باب ذكر فرمود. چندين روايت در اين باب هست به عنوان «باب شارب الخمر» روايت اولي از ابيالربيع شامي است كه ميگويد امام صادق (سلام الله عليه) سؤال شد كه خمر چه حكمي دارد؟ حضرت فرمود: «قال رسولُ الله (صلي الله عليه و آله و سلم) انَّ اللهَ عزوجل بَعَثَنِي رحمةً للعالمين و لِأَمْحَقَ المعازِفَ و المَزَامِيرَ و اُمَورَ الجاهليَّةِ و الاٴَ وثان»؛ رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود خداي سبحان من را مبعوث كرده است به عنوان «رحمة للعالمين و لِاَمحَق»، ﴿يَمْحَقُ اللّهُ الرِّبَا﴾[12] يعني خداي سبحان ربا را در آن محاق ميبرد، «محاق» همان سير پاياني ماه است كه بيفروغ است خلاصه، در حد محو است من آنچه را در مجالس لهو و لعب به كار ميبرم آنها را محو كنم و امور جاهليت و بتپرستي و بتها را محو كنم آنگاه فرمود: «اَقسَمَ ربي ان لا يَشرَبُ عبدٌ لي في الدُّنيا خمراً الا سَقَيتُهُ مِثلَ ما شَرَبَ منها من الحميمِ يومَ القيامة مُعَذَّباً او مغفوراً له»[13]؛ فرمود خداي سبحان سوگند ياد كرد كه هيچ كسي شراب نميخورد، مگر اينكه خداي سبحان به همان اندازه او را از حميم گداخته جهنم ميچشاند خواه بعداً آمرزيده بشود خواه بعداً آمرزيده نشود، چه آنها كه مخلدند چه آنها كه بالأخره در اثر داشتن اسلام و ايمان به بهشت ميروند در اثر شرب خمر، بالأخره آن عذاب الهي را بايد بچشند «معذباً او مغفوراً له و لا يَسقِيهَا عبدٌ لي صبيّاً صغيراً او مملوكاً الا سَقيته» چون سقي متعدي هم هست «الا سقيته مثل ما سَقَاه من الحَميمِ يوم القيامةِ معذباً بعدُ او مغفوراً له»[14]؛ فرمود كسي شرابي را به كودك يا بندهاي نميچشاند. مگر اينكه من او را از حميم گداخته قيامت ميچشانم پس چه انسان خودش بنوشد چه ديگري را بنوشاند به همان اندازه بايد از حميم گداخته قيامت بچشد.
پرسش...
پاسخ: توبه هم داشته باشد از آن خطرات بعدي ممكن است نجات پيدا كند، البته اينها تهديد است وعيد و خلف وعيد محال نيست.
ب: بيان كيفيّت معاشرت مردم با شارب خمر در روايات
روايت دوم كه باز ابيالربيع شامي از امام صادق (سلام الله عليه) نقل ميكند اين است كه «قال رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) مَن شَرِبَ الخمرَ بعد ما حرَّمها اللهُ عزَّ وجلَّ علي لسانِي» يعني قبل از نزول آيه تحريم، خب آن مكلف نبود به حسب ظاهر ولي بعد از نزول تحريم اگر كسي خود را آلوده كرد «فليس باهلٍ اٴن يُزَوَّجَ اذا خَطَبَ»؛ اگر خِطبه و خواستگاري كرد شايسته نيست به او همسر بدهيد «و لا يشفَّعَ اذا شَفَعَ» اگر شفيع امري شد و واسطه كاري شد او را تشفيع نكنيد يعني شفاعت او را نپذيريد «و لا يُصَدَّقَ اذا حدَّثَ و لا يُوٴتَمَنَ علي امانة فَمَنِ ائتَمَنَهُ بعد علمهِ فيهِ فليس لِلَّذِي ائْتَمَنَهُ علي الله عزوجلّ ضَمَانٌ و لا له اجر»[15]؛ اگر كسي ميگساري را امين قرار داد و او در اين امانت خيانت كرد، ضمانتي بر خدا ندارد اجري هم ندارد و مانند آن روايت چهارم از ابن ابي عمير عن بعض اصحابه كه اين جزء مرسله ابن ابي عمير است كه در حكم مسند است از امام صادق (سلام الله عليه) نقل كرد كه امام صادق از رسول خدا (سلام الله عليهما) اينچنين نقل كرد: «شاربُ الخمر لا يُعَادُ اذا مَرِضَ»؛ اگر مريض شد به عيادتش نرويد «و لا يُشهَدُ له جنازُة و لا تُزَكُّوهُ اِذًا شَهِدَ»؛ اگر مُرد در تشييع جنازهاش شركت نكنيد، اگر در محاكم شهادت داد او را تعديل و تزكيه نكنيد «و لا تُزَوِّجُوهُ اذا خَطِبَ و لا تَاٴتَمِنُوهُ علي أمانةٍ»[16].
روايت بعدي كه پنجمين روايت است از امام صادق (سلام الله عليه) است كه رسول الله (عليه و عليآله آلاف التحية و الثناء) فرمود: «شَارِبُ الخمرِ إن مَرِضَ فَلا تَعُوُدوه و ان ماتَ فلا تَحضُرُوه و إن شَهِدَ فلا تُزَكُّوه و ان خَطِبَ فلا تزوِّجُوه و ان سأَلَكُم امانةً فلا تأتَمِنوُه»[17] ؛كه از بسياري از مسائل اجتماعي او را محروم كنيد.
روايت ششم ابي صالح ميگويد من از امام صادق (سلام الله عليه) پرسيدم «المولدُ يولد فَنَسقيِهِ من الخمر»؛ كودكي است نوزاد، ما او را شراب ميدهيم در كامش خمر ميريزيم فرمود: «مَن سَقَي مولوداً خمراً او قال مسكراً سَقَاه الله عزوجل من الحميمِ و ان غُفِرَ له»[18] پس كسي حق ندارد كودك را گرچه مكلف نيست، شراب بنوشاند گرچه او مكلف نيست ولي سقي او حرام است. روايت هفتم از امام صادق (سلام الله عليه) است كه يقول «قال الله عزوجل من شَرِبَ مسكراً او سَقَاه صبياً لا يَعقِلُ سَقَيتُهُ من ماءِ الحميمِ معذباً او مغفوراً له و من تَرَكَ المسكر ابتغَاءِ مرضاتي اَدخَلتُهُ الجَنَّة و سَقَيتُهُ من الرحيقِ المَختُوم و فَعَلتُ به من الكرامةِ ما اَفعَلُ بأوليائي»[19] ؛امام صادق (سلام الله عليه) فرمود: خدا فرموده است كه اگر كسي شراب نوشيد يا به كودكي كه هنوز به عقل نرسيده است نوشانيد، من او را از آب گداخته جهنم مينوشانم به او خواه بعداً بخشوده شود خواه بعداً بخشوده نشود.
پرسش...
پاسخ: آنكه روايات ديگر است، چون اگر عاقل باشد خودش مكلف است. آنجا هم حمل ميشود بر «صبي لا يعقل» به قرينه همين مقيد بودن، چون اگر عاقل باشد خودش مكلف است چون عقل اين را تحريم ميكند.
ج: انحصار تشريع احكام در خداوند
بياني كه مرحوم كليني در اينجا نقل كرد اين بود كه امام ششم (سلام الله عليه) فرمود خداي سبحان فرموده است كه «مَن شَرِبَ مُسكِراً او سَقَاهُ صبيا»[20] با اينكه در آيه قرآن اينچنين نيست، سرّش آن است كه آنچه را مستقيماً در قرآن بيان شد و آنچه به طور الهام و حديث قدسي و امثال ذلك به معصومين بيان ميشود همه حكمالله است، آنطور نيست كه امام يا پيغمبر (صلوات الله عليهم اجمعين) حق تشريع داشته باشند. اينها آنچه را ميگويند از خداست يا به صورت آيه قرآني است يا به صورت حديث قدسي و امثال ذلك، لذا اين را به خدا اسناد ميدهند نه اينكه خداوند بخشي از قانونگذاري را به معصومين واگذار كرده باشد، گرچه كلمه تفويض و عنوان تفويض در بعضي از روايات كافي آمده است[21] اما اين در بحثهاي ولايت در قرآن ملاحظه فرمودهايد مبسوطاً گذشت كه چيزي به كسي تفويض نشد و آنچه را ائمه (عليهم السلام) دارند در مسائل احكام و قانون همه من الله است؛ گاهي به صورت وحي قرآني است گاهي به صورت حديث قدسي و امثال ذلك كه فرشتهها بر اينها نازل ميشوند و احكام الهي را ميگويند، منتها وحي تشريعي مخصوص رسول اكرم است و اينها وارثان آن حضرتاند علوم را به وسيله رسول اكرم در وحيهاي تشريعي از خداي سبحان فرا ميگيرند.
پرسش...
پاسخ: نه يعني شما فكر كنيد اجتهاد كنيد و من اجتهاد شما را امضا كردم نظير مجتهدين.
متعبّد بالوحي بودن ائمه معصومين در قانونگذاري
اين از بيانات بلند مرحوم علامه است كه اعتقاد ما اين است كه اينها متعبد بالوحياند نه متعبد بالاجتهاد، نه اينكه استنباط ميكنند بعد خدا امضا ميكند بلكه اينها با وحي دريافت ميكنند. آنچه در محدوده قانونگذاري است از واجب تا مباح از مباح تا واجب يعني همه اين احكام خمسه من الله است آنها ولّي اجرايند هم معصوماند در تلقي احكام خمسه هم معصوماند در ضبط و نگهداري احكام خمسه، هم معصوماند در ابلاغ و تعليم احكام خمسه چه اينكه در ولايت و اجراي امور هم معصوماند. آنچه محدوده حكم است اينها با استنباط و با اجتهاد و با تشكيل صغرا و كبرا و امثال ذلك كه مجتهدان دارند، ندارند براي اينكه همه اينها را دريافت ميكنند از خداي سبحان.
د: مساوي نبودن انسان وارسته با مؤمن بزهكار در درجات بهشت
پرسش...
پاسخ: اين درباره اصل معاد است. فرمود اينچنين نيست اينكه هر دوي اينها ميميرند و تمام ميشوند ﴿سَوَاءً مَحْيَاهُمْ وَمَمَاتُهُمْ سَاءَ مَا يَحْكُمُونَ﴾[22] آنها كه منكر معاد بودند ميگفتند يك انسان وارسته هم با مرگ رخت برميبندد و ديگر هيچ، يك انسان بزهكار هم با مرگ نابود ميشود. خدا ميفرمايد عادل و ظالم، با مرگ نابود ميشوند و بعد از مرگ خبري نيست، يا بعد از مرگ خبري هست يكي معذب است و يكي منعّم، اگر هم در بين مؤمنين بعضي تبهكار باشند بعضي بدون تبهكاري عمري را گذرانده باشند درجات آنها يقيناً مساوي نيست بلكه يكي در درجه بالاتر است و يكي در درجه پايينتر، يكي با عذاب وارد بهشت ميشود و يكي بيعذاب و سواء نيست ولي با آن حال فرق ميكند؛ ممكن است خداي سبحان از كسي عفو كند او را عذاب نكند، ولي درجه عاليه به او ندهد كه با ديگران مساوي نباشد
پرسش...
پاسخ: يكي از مساجد مگر پا نيست، خب چرا قطع ميكنند؟ معلوم ميشود حضرت براي خاموش كردن آن سنّي آن حرف را زده، در كتابهاي فقهي يادتان نيست مگر، در كتابهاي فقهي گفتند اين نحوه استدلال به امور اعتباري براي اسكات آن سنّي است وگرنه ﴿أَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ﴾ كه دلالت ميكند بر اينكه نبايد انگشتهاي پا را هم قطع كرد براي اينكه يكي از مواضع سبعه در حال سجود همين انگشت پاست، خب آن را هم قطع ميكنند. اينگونه از استدلالهاي اعتباري را ائمه (عليهم السلام) داشتند تا طرف را ساكت كنند وگرنه حكم آن است كه خودشان فهميدند. اينها مكرر مي فرمودند كه از سرانگشت گرفته تا كتف همه را ميگويند دست، آن خوارج كه به اهل بيت (عليهم السلام) مراجعه نكردند بر اساس افراطگريهايشان دست دزد را از آن شانه قطع ميكردند[23] براي اين كه گفتند كه ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا﴾[24] آنكه عِدل قرآن كريم است و ثقل ديگر است و با قرآن همتا و همسان است بايد بداند اين دست يكجا در باب تيمم تا زند است تا مچ است، در باب وضو تا آرنج است در بعضي از قسمتها تا كتف است، در مسئله سرقت اين اصابع، اصول اصابع است اين را كسي كه قرآن ناطق است بايد تشخيص بدهد.
تفاوت مسألهٴ رسالت با ولايت
پرسش...
پاسخ: آن در ولايت است، فرمود فلان جا جنگ بكنيم فلان جا صلح بكنيم فلان جا بايد اين مقدار زكات بدهند فلان جا بايد اين مقدار به افراد واگذار كنيم، عاملين من اينها هستند مؤلفهٴ قلوب اينها هستند، اينها شئون كشورداري و اداره ممكلت است اينها ولياللهاند، ولايت يك مسئله است رسالت و نبوت و امثال ذلك مسئله ديگر. دريافت قوانين، اينها طبق وحي دريافت ميكنند خواه به صورت حديث قدسي خواه به صورت قرآن كريم همه را قالالله ميگويند و در اداره اين قوانين، اينها ولياللهاند؛ هم در بخش رسالت و نبوت معصوماند هم در بخش ولايت معصوماند، بشرهاي ديگر بايد تابع اينها باشند در هر دو بخش، منتها ديگران در بخشهاي استنباط احكام با ظنون عمل ميكنند البته گاهي اجتهادشان مطابق است گاهي غير مطابق و چاره غير از اين نيست، در مسائل كشورداري هم بشرح ايضاً [و همچنين] وگرنه آنها رسالتشان و نبوتشان به اين است كه همه احكام الهي را يا به صورت قرآن يا به صورت حديث قدسي دريافت ميكنند و ولايتشان هم اينچنين است.
شاهدي در متعبّد بالوحي بودن أئمّه اطهار(ع)
اين بحث يك وقت از كتاب شريف امالي مرحوم مفيد آن بحث نقل شد كه امام باقر (سلام الله عليه) كه رحلت كرد سالمبن ابي حفصه ميگويد من به اتفاق عدهاي حركت كرديم رفتيم منزل امام صادق (سلام الله عليه) كه او راتسليت بدهيم، من رفتم حضور امام صادق و به حضرت. آن روز هنوز روشن نبود كه امام ششم امام صادق (سلام الله عليه) است گفتم كه ما كسي را از دست دادهايم كه او وقتي ميگفت قال رسولالله، احدي حق نداشت سؤال كند آقا شما كه رسول الله را ادراك نكرديد به چه مجوّز و به چه دليلي از پيغمبر نقل ميكنيد، زمان حيات رسول الله كه اصلاً شما دنيا نبوديد. ما كسي را از دست داديم كه از رسول خدا (عليه و آله آلاف التحية و الثناء) بدون واسطه وقتي سخني نقل ميكرد، احدي قدرت سؤال نداشت ما چنين كسي را از دست داديم. مرحوم مفيد نقل ميكند كه وقتي اين حرف را سالم بن ابي حفصه به حضور امام ششم (سلام الله عليه) رساند حضرت لحظهاي تأمل كرد، بعد سر برداشت فرمود: «قال الله تبارك و تعالي إن من عبادي من يتصدق بشق ثمرة فاربيها له فيها بكما يربي احدكم فلوه» يعني اگر يك مقدار صدقه بدهد، خدا او را چند برابر ميكند مثل اينكه شما برهاي را بپرورانيد و بزرگش كنيد. سالمبن ابي حفصه اين حديث را شنيد و بيرون آمد و به دوستان گفت كه من رفتم به اين شخص بگويم كسي را از دست دادهايم كه بلاواسطه از پيامبر نقل ميكند الآن كسي نصيب ما شد كه بلا واسطه از ذات اقدس الهي نقل ميكند[25].اينها اين خانداناند چنين موجودي است كه ما در برابر خاك قبرشان اين همه خضوع داريم: «و كلامهم نور»[26] و اگر اينها نبودند معلوم ميشد ايران چه ميشد. الآن دنيا را با همه علوم و صنعتي كه دارد ميبينيد آن درندگي و حيوانيتشان را هم كه مشاهده ميكنيد، ما ايرانيها متأسفانه نگذاشتند پيشرفت علمي داشته باشيم نياكان مردم اين سرزمين كه خب گبر بودند اگر نبود علي و اولاد علي ما چه ميشديم؟ آنها با داشتن همه اين وسايل پيشرفته كه از دل دريا تا سينه آسمانها را اينها وجب به وجب رفتند و ميروند، آنها با همه اين پيشرفتهاي علم الآن حيوان مجسمياند چه در آن درندهخويي چه در مسائل شهوتشان آنها كه آدم كه نيستند ﴿بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[27] اند و اگر نبود اين خاندان در اين كشور و نام اين خانواده نبود خب، چه چيزي برايمان ميماند؟ اين است كه سالم بن ابي حفصه گفت ما به لطف الهي كسي را داريم كه الآن بلاواسطه از ذات اقدس الهي چيزي نقل ميكند[28]. اين هم از آن روايات است كه مرحوم كليني ميگويد كه امام صادق (سلام الله عليه) مستقيماً نميگويد «حدثني» از چه كسي، «حدثني» از چه كسي از چه كسي از چه كسي «قال الله عزوجل مَن شرب مُسكراً او سَقَاه صبياً لا يعقل سقيته مِن ماء الحميم معذباً او مغفوراً له»[29] چنين ذوات نورانياند.
پرسش:... پاسخ: مجتهد تربيت كردن غير از اجتهاد كردن است، اجتهاد يك دليل ظني است. شيخ انصاري يقين ندارد بلكه ظن دارد اينها جزم دارند، اين است كه ميگويند يك سلسله كلام را ببينيد براي همين است مرحوم علامه ميگويد اعتقاد ما اين است كه اينها با وحي حرف ميزنند نه با مظنه، مجتهد تربيت كردن غير از آن است كه خود آدم اجتهاد كند.
مرحوم علامه ميگويد كه عقيده ما اين است كه آنها مجتهد نيستند بلكه مُوحي اليهاند، اين نظير شيخ مفيد نيست اين نظير شيخ انصاري نيست اين ولي الله الاعظم است اين با جزم ميداند نه با مظنه و اجتهاد نه اينكه مطلقي را با مقيد يا عامي را با خاص يا ظاهري را با اظهر جمعبندي كرده فتوا داده.
پرسش...
پاسخ: الآن همين مسئله وضو، يك گيرش آن است كه آنها كه به اهل بيت مراجعه نكردند سر را مسح ميكنند و دست را هم از پايين به بالا ميشويند، خب ﴿إِذَا قُمْتُمْ إِلَي الصَّلاَةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ﴾[30] اما ما كه «من المرافق» ميشوييم، چطور اين ﴿إِلَي الْمَرَافِقِ﴾ شده «من المرافق»، اوست كه به انسان ميفهماند من ميگويم اين «الي» غاية مغسول است نه غسل ما ميگوييم چشم وگرنه ما بايد از بالا به پايين بشوييم اوست كه به ما ميفهماند به اينكه اينجا كه ميگويند: ﴿فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَي الْمَرَافِقِ﴾ اين ﴿إِلَي﴾ غاية مغسول است يعني دستت را از اينجا تا آنجا بشوي، نه بشوي تا آنجا ما ميگوييم چشم ﴿وَامْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ﴾[31] خب چطور ما ﴿أَرْجُلَكُمْ﴾ ميخوانيم، ولي مسح ميكشيم اگر ﴿أَرْجُلَكُمْ﴾ خوانديم، معلوم ميشود عطف است بر ﴿أَيْدِيَكُمْ﴾ بايد بشوييم مثل سنيها كه ميشويند، اگر مسح ميكشيم بايد به جَر بخوانيم «وامسحوا برؤسكم و ارجلِكم».
پرسش...
پاسخ: نه؛ كسي قرائت كرد كه حجة الله است و اگر آنها كه اهل مراجعه به اهل بيت نيستند، ميگويند بسيار خب يا «ارجلِكم» بخوان اگر مسح ميكشي يا اگر ﴿أَرْجُلَكُمْ﴾ خواندي عطف بر ﴿وُجُوهَكُمْ﴾ شد[32]. مثل ما بشوي، چرا هم مسح ميكشي هم ﴿أَرْجُلَكُمْ﴾ ميخواني، ميگوييم مولا به ما گفته، اين است وقتي كلام رسيد به حجت خدا، چون معصوماند سؤال قطع ميشود وگرنه اين سؤال اجتهادي باشد راه باز است، چه اينكه آنها اين راه را نرفتند راهشان باز بود.
رواياتي در خصوص تشويق پرهيز از خمر و بيان عذابِ شرابخواري
منظور تعبير امام صادق است كه «قال الله عزوجل من شرب مسكرا او سقاه صبيا» كه «لا يعقل سقيته من ماء الحميم معذبا أوْ مغفورا له و من ترك المسكر ابتغاء مرضاتي ادخلته الجنة و سقيته من الرحيق المختوم و فعلت به من الكرامة ما افعل باوليائي»[33] بعضي از محرمات است كه انسان او را ترك بكند براي رضاي خداي سبحان اين همه درجات را دارد، ولي درباره اصل شرب خمر گفتند اگر كسي آن را ترك بكند نه براي خدا، باز هم خدا به او فيض ميرساند[34]، اما در اين روايت شريف آمده است كه «من ترك المسكر ابتغاء مرضاتي»؛ فقط براي رضاي خداي سبحان، من او را از رحيق مختوم سيراب ميكنم. رحيق مختوم براي هر مؤمن بهشتي نيست به هر بهشتي هم رحيق مختوم نميدهند، رحيق آن شرابي است كه سرش مُهر است ختم شده است كه ﴿مِن رَحِيقٍ مَخْتُومٍ﴾ آنگاه اگر سؤال بشود كه ختم و مهرش چيست، فرمود: ﴿خِتَامُهُ مِسْكٌ وَفِي ذلِكَ فَلْيَتَنَافَسِ الْمُتَنَافِسُونَ﴾[35]؛ با مسك با مِشك نه مُشك با مِشك او را مهر ميكنند، همانطوري كه اسرار دروني مؤمن مختوم بود؛ او لله كار ميكرد در قيامت هم از شرابي بهره ميبرد كه غير خدا احدي اطلاع ندارد: «من الرحيق المختوم و فعلتُ به مِنَ الكرامةِ ما افعلُ باوليائي»[36] اين مضمون روايات كم نيست.
حديث ديگري كه امام باقر (سلام الله عليه) به پسرش فرمود مگر نشنيدي كه ميگويند او شراب ميخورد يا مسكر مصرف ميكند، گفت شنيده ام، حضرت به آن فرزندش فرمود كه «يا بني مَه»؛ اين كار را نكن او را امين مالت قرار نده «ليس لك عَلَي الله عزوجل ان ياٴجُرَك»؛ ديگر نيست كه خدا تو را اجر بدهد، براي اينكه مال را دادي به بيگانه «قلت له و لم فقال ان الله عزوجل يقول ﴿وَلاَ تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللّهُ لَكُمْ قِيَاماً﴾»[37]؛ مالي كه زمينه قيام شماست و قوام شماست آن را به دست شرابخوار ندهيد «فهل تعرف سفيها اَسفَه من شارب الخمر قال ثم قال (ع) لا يزال العبد في فُسحَةٍ مِنَ الله عزوجل حتي يشرَبَ الخمر فإذا شربها خَرَقَ الله عزّوجلّ عنه سِربَالَهُ و كان وَلِيُّه و اخوه ابليس لعنه الله و سمعه و بصرُه و يده و رجلُه يسوقُه الي كل ضلال و يصرفُه عن كل خير»[38] در قبال اين حديث معروف قرب النوافل كه فريقين اين حديث را نقل كردند كه مومن در اثر قرب نوافل به جايي ميرسد كه خداي سبحان سمع و بصر او ميشود: «كنت سَمعَهُ الذي يَسمَعُ بِهِ و بَصَرَهُ الَّذي يُبصِرُ به»[39] در قبال آن قرب نوافل كه انسان به مقام ولايت الهي راه پيدا ميكند اين خطر شرابخوارگي هست كه اگر كسي آلوده به شراب شد، شيطان سمع و بصر و يد او ميشود يعني مجاري ادراكي او را و همچنين مجاري تحريكي او را شيطان به عهده ميگيرد «سمعه و بصره» كه مجاري ادراكي است «و يده و رِجله» كه مجاري تحريكي است كه «يَسُوقُه الي كلِّ ضلالٍ و يَصرِفُه عن كلِّ خيرٍ»[40]
«و الحمد لله رب العالمين»
[1] . وسائل الشيعه، ج25، ص223
[2] . بحارالانوار، ج59، ص67
[3] . الكافي، ج6، ص392
[4] . الكافي، ج6، ص393
[5] ـ كافي، ج 6، ص 393.
[6] . الكافي، ج6، ص395.
[7] ـالكافي، ج 6، ص 395.
[8] . الكافي، ج6، ص395.
[9] . الكافي، ج6، ص395.
[10] . الكافي، ج6،ص395.
[11] . الكافي، ج6، ص395.
[12] . سورهٴ بقره، آيهٴ 276.
[13] ـ كافي، ج 6، ص 396.
[14] . الكافي، ج6، ص396.
[15] . الكافي، ج6، ص396.
[16] . الكافي، ج6، ص396.
[17] ـ الكافي، ج 6، ص 397.
[18] . الكافي، ج6، ص397.
[19] ـالكافي، ج 6، ص 397.
[20] . الكافي، ج1، ص268.
[21] . الكافي، ج6، ص268.
[22] ـ سورهٴ جاثيه، آيهٴ 21.
[23] . الإعلام، ص47.
[24] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 38.
[25] . الاٴمالي(مفيد)، ص354.
[26] ـ ر. ك: من لا عفيره الفقيه، ج2، ص615؛ ر. ك: مفاتيح الجنان، زيارت جامعه.
[27] . سورهٴ اعراف، آيه]179.
[28] . الامالي(مفيد)، ص354.
[29] ـالكافي، ج 6، ص 397.
[30] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 6.
[31] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 6.
[32] . سورهٴ مائده، آيهٴ 6.
[33] ـ الكافي، ج 6، ص 397.
[34] . الكافي، ج6، ص340.
[35] . سورهٴ مطففين، آيات 25و 26.
[36] . الكافي، ج6، ص397.
[37] . سورهٴ نساء، آيهٴ 5.
[38] ـ الكافي، ج 6، ص 398.
[39] ـ الكافي، ج 2، ص 352؛تفسير القرآن العظيم (ابن كثير)، ج4، ص506.
[40] . الكافي، ج6، ص398.