30 12 1987 3505410 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 432(1366/10/09)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ القَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ (217)﴾

ادلّه ارتباط عمل با حوادث خارج

به مناسبت ذيل آيه، بحث درباره ارتباط اعمال با حوادث خارج مطرح شد چون يكي از جهاتي كه مربوط به بحث درباره عمل است همان تعيين پيوند بين عمل و حوادث خارج است. برهان عقلي اين بود كه چون انسان با همه شئونش مهره‌اي از مهره‌هاي جهان هستي است ديگر ممكن نيست منقطع از حوادث خارج باشد نه از آنها متأثر بشود و نه در آنها اثر بگذارد اين ممكن نيست و بر همين اساس حوادث جهان خارج در تصميم‌گيري‌هاي انسان مؤثر است و اعمال انسان هم در رويدادهاي گوارا يا ناگوار حوادث خارجيه مؤثر است. قرآن كريم اين برهان عقلي را تأييد كرد و در ضمن چند طايفه از آيات قرآن كريم اين مسئله را تبيين كرد. طايفه اولي در بيان اصل ارتباط بين عمل انسان و حوادث خارج است چه حسنه و چه سيئه. طايفه ثانيه آياتي‌اند كه دلالت مي‌كنند اعمال خوب، پيامدهاي خوب خواهد داشت يعني روابط بين اعمال خير و حوادث پربركت را تبيين مي‌كنند. طايفه ثالثه آياتي‌اند كه روابط بين اعمال سيئه و حوادث تلخ و ناگوار را تبيين مي‌كنند اينها طوايف اصلي آيات قرآن كريم‌اند. آن‌گاه در ضمن طايفه ثانيه دو طايفه فرعي منشعب مي‌شود كه يك طايفه ناظر به آن است كه اگر فردي عمل صالح كرد پيامدهاي خير مي‌بيند و طايفه فرعي ديگر آن است كه اگر گروهي و قومي اعمال خير انجام دادند حوادث خير به انتظار آنهاست. در ذيل طايفه ثالثه هم دو طايفه فرعي منشعب‌اند؛ يك طايفه ناظر به اعمال زشت فرد است كه پيامد تلخ دارد [و] طايفه ديگر ناظر به ارتباط بين اعمال بد قوم و امت و ملت با حوادث خارج است.

بركات خارجي حسنات و سيئات موافق سيئه

وقتي اين سه طايفه اصلي با آن طوايف فرعي تبيين شد، آن‌گاه به يك طايفه ديگر از آيات مي‌رسيم كه مي‌فرمايد همان‌طوري كه درباره جزا از نظر بهشت و جهنم، حسنات و سيئات يكسان نيستند بلكه حسنه پاداشش مضاعف است كه ﴿مَنْ جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا[1] و جزاي حسنه، اوفاي از خود حسنه است نه همتاي او ولي جزاي سيئه وفاق و وفق سيئه است نه بيشتر از او، لذا درباره سيئه آمده است كه ﴿جَزَاءً وِفَاقاً[2] ولي درباره حسنه آمده است كه ﴿ثُمَّ يُجْزاهُ الجَزَاءَ الأَوْفَي[3] يا ﴿مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[4] و مانند آن، همين نحو در ارتباط حسنات با حوادث خارج يا سيئات با حوادث خارج هم تنظيم مي‌شود يعني خداي سبحان حسنه‌اي كه از فرد يا گروهي نشأت گرفت يقيناً بركات خارجيه به او اعطا مي‌كند بيش از آن مقداري كه او عمل كرد، ولي اگر سيئه‌اي فرد يا گروهي مرتكب شدند گاهي ممكن است اصلاً عفو كند گاهي هم كه مي‌گيرد به همان اندازه سيئه كيفر مي‌دهد نه بيشتر، پس در طرف سيئه جزا وفق عمل است چه درباره حوادث دنيايي چه درباره جهنم آخرت و درباره حسنات جزا اوفاي از عمل است چه درباره حوادث دنيايي چه درباره جريان سعادت و بهشت. حالا اين رئوس كلي مسائل است آيات را يكي پس از ديگري قرائت مي‌كنيم تا به خواست خدا روشن بشود كه كدام يك از اين آيات مربوط به كدام يك از اين طوايف‌اند.

«رابطه عمل با خارج در آيات قرآن»

الف: مطلق رابطه عمل با حوادث خارج

آن طايفه اولي كه بحثش ديروز گذشت كه ارتباط مستقيم عمل و حوادث را تبيين مي‌كند؛ كاري به حسنه و سيئه ندارد فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِم[5] اين رابطه عمل و حوادث خارج را بيان مي‌كند گرچه ممكن است طبق دلالتهاي التزام و اشاره و مانند آن مسئله تنبيه و مسئله اعلان خطر از آن استفاده شود، ولي آنچه مدلول مستقيم اين آيه است آن است كه بين اعمال انسانها و حوادث خارج رابطه است كه ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ يُغَيِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِم﴾ اين آيه خيلي جامع است اما آن آيه ديگر كه در سوره «انفال» بود دارد كه ﴿بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَي قَوْمٍ حَتَّي يُغَيِّرُوا مَابِأَنْفُسِهِم[6] اين نعمت را در بردارد؛ شامل نعمت و نقمت نمي‌شود ولي آن آيه اولي به خوبي مي‌تواند جزء آيات طايفه اولي باشد.

ب: رابطه اعمال خير با حوادث گوارا

درباره تعيين رابطه بين اعمال خير و حوادث گوارا و ملايم چندين آيه هست كه بعضي از آنها قرائت شد يكي همان آيه سوره «جن» است كه فرمود، در آيه شانزده اين سوره اين است كه ﴿وَأَن لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾؛ اگر اينها بر طريق مستقيم مي‌بودند ما اينها را از آب غدق و آب فراوان برخوردار مي‌كرديم سيرابشان مي‌كرديم كه مسئله نماز استسقا مصداقي از مصاديق اين كلي جامع است، چون نماز استسقا نوعاً براي باران است احياناً ممكن است در اثر حسنات ملتي خداي سبحان آن قناتها را آن چاهها را و آن چشمه‌ها را جوشان كند اين سقي ماء غدق، اختصاصي به باران ندارد ولي در همين رابطه پيوند اعمال خير و حوادث گوارا را در سوره «مائده» ذكر مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الكِتَابِ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَكَفَّرْنَا عَنْهُمْ سَيِّئَاتِهِمْ وَلأَدْخَلْنَاهُمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ ٭ وَلَوْ أَنَّهُمْ أَقَامُوا التَّوْرَاةَ وَالإِنْجِيلَ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِم مِن رَبِّهِمْ لأَكَلُوا مِن فَوْقِهِمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِم[7] يعني همان‌طوري كه بين ايمان و تقوا و بين بخشش گناهان و بهشت رفتن رابطه است بين ايمان و تقوا و عمل كردن به دستورات الهي كه در تورات و انجيل آمده است و در قرآن كريم نازل شد و برخورداري از نعمتهاي آسماني و زميني هم رابطه است. در آيه قبل رابطه بين ايمان و تقوا و بخشش گناهان و رفتن بهشت مطرح شد، در آيه بعد رابطه بين اقامه دين و بين برخورداري از نعم فائقه و نعم زميني مطرح شد.

اين ﴿مِن فَوْقِهِم﴾ همان نعمتهاي آسماني است خواه به صورت باران خواه به صورت بارش برف خواه به صورت تابش آفتاب و آن نعمتهاي زميني هم حاصل‌خيز شدن زمين و جوشش آب چشمه و قنات و اينها يا منظور از آن قسم دوم يا قسم سوم از نعمتهايي است كه علوم و معارف را هم دربر مي‌گيرد آن هم در يكي از اين آياتي است كه الآن آن را هم مي‌خوانيم. در سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين اصل كلي را هم مطرح فرمود كه همان‌طوري كه بين تقوا و بين يافتن راههاي درون رابطه است، بين تقوا و بين يافتن بركتهاي بيرون هم رابطه است يعني آيه 29 سوره «انفال» اين‌چنين بود كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِن تَتَّقُوا اللّهَ يَجْعَل لَكُمْ فُرْقَاناً وَيُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيَغْفِرْ لَكُمْ وَاللّهُ ذُو الفَضْلِ العَظِيمِ﴾ اين را هم فرمود كه اگر متقي باشند: ﴿لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأَرْض[8].

ج: سنّت الهي بر نابود كردن تبهكاران

مطلب ديگر آن است كه در همين سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين هشدار را داد كه اگر كسي دست به تباهي بزند سنت ما اين است كه تبهكاران را از بين مي‌بريم و اينها را هم نابود خواهيم كرد.

پرسش ...

پاسخ: اينكه نعمت است كه انسان صبر و ايثار داشته باشد ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الإِنسَانَ فِي كَبَدٍ[9]؛ يك وقت است كه شما مي‌بينيد در اين كارگاه صنعتگري طلايي را دارند داغ مي‌كنند يك وقت هم از كنار شهر مي‌گذريد مي‌بينيد زباله‌ها را دارند مي‌سوزانند. قرآن مي‌فرمايد ما دوگونه سوختن داريم يك وقت زباله‌ها را مي‌سوزانيم، يك وقت طلاها را مي‌سوزانيم طلاها را مي‌سوزانيم براي اينكه اينها را به زيور‌ها تبديل كنيم و مي‌دانيم كه چقدر اينها را بسوزانيم چقدر داغشان كنيم كه زيور بشوند. يك وقت زباله‌ها را مي‌سوزانيم كه اثري از اينها نيست. در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» مي‌فرمايد ما اين تبهكاران را آن‌چنان از بين برديم كه ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾؛ فقط اسمشان در كتابها مانده كه مي‌گويند روزي در اين مملكت ساسانيان و سامانيان و قجر و كذا و كذا بودند يا احياناً اسمشان در يك سنگ است يا يك تكه كاشي، با اينكه همه قدرتها را در طي اين دو هزار و خرده‌اي سال براي اينها بود اما سراسر اين كشور را بالأخره همين محرومين دارند اداره مي‌كنند هميشه هم همين‌طور بود، فرمود ما اين زباله‌ها را آن‌چنان مي‌سوزانيم كه فقط اسمشان در كتابها مي‌ماند، احدوثه مي‌شوند در اين دنيا يك روزي فلان سلسله بوده است ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ﴾ اما مؤمنين را كه مي‌آزمايد مي‌فرمايد ما اينها را فتنه داريم يعني آزمون داريم، مثل آن زرگري كه براي زيورسازي طلا را گداخته مي‌كند مي‌داند كه طلا را در چه آتشي گداخته كند و چقدر گداخته كند كه زيور بشود. رنجي كه مؤمنين مي‌بينند همانند آن فشاري است كه طلا مي‌بيند تا زيور بشود، اما رنجي كه تبهكار مي‌بيند نظير آن زباله‌اي است كه دارد مي‌سوزد.

در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» آيه 44 اين است كه فرمود: ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾، ﴿تَتْرَا﴾ مثل تقوا يعني متواتراً اين مثال معتل واو و ياست در تقوا، در اينجا «وتر» است كه مثال واوي است ﴿ثُمَّ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا تَتْرَا﴾ يعني وترا يعني متواتر ﴿كُلَّ مَا جَاءَ أُمَّةً رَّسُولُهَا كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنَا بَعْضَهُم بَعْضاً وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيث﴾؛ فرمود ما همه اين تبهكاران و مردمان معصيت‌كار را احدوثه قرار داديم، مي‌گويند «كان في ذلك البلد كذا» فقط يك اسم مانده آن هم در لابه‌لاي كتاب تاريخ دفن شده. يك مورخ بايد نبش قبر بكند تا اين كتابها را ورق بزند تا اسم كسي را پيدا كند. فرمود ما اينها را احدوثه قرار داديم، اما آن‌كه حق است مي‌ماند. پس دوگونه سوخت و سوز در عالم هست ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَحَادِيثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ[10] ولي درباره ديگران كه اينها را مي‌آزمايند اينها را به مقصد مي‌رساند. در همان سوره مباركه «انفال» آياتي در همين زمينه بود كه بعضي از اين آيات بايد خوانده شود. آيه 38 سوره «انفال» اين است كه ﴿قُل لِلَّذِينَ كَفَرُوا إِن يَنْتَهُوا يُغْفَرْ لَهُمْ مَا قَدْ سَلَفَ﴾؛ فرمود به كافران بگوييد اگر توبه كردند و مسلمان شدند ما از گذشته‌هاي آنها صرف‌نظر مي‌كنيم، اما ﴿وَإِن يَعُودُوا﴾ اگر دوباره برگشتند و در كفرشان اصرار ورزيدند ﴿فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الأَوَّلِينَ﴾ سنت ما كه درباره گذشتگان اجرا شد درباره اينها هم ماضي و نافذ است، مضي و نفوذ دارد. اين معنا را في‌الجمله به عنوان اعلام خطر بازگو مي‌كند بعد نسبت به بعضي از سران ستم مي‌فرمايد ما كساني را قبل از شما به خاك كرديم كه شما يك عشر قدرت آنها را نداريد ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُم[11] كه آن آيه هم در سوره «سبأ» است كه بعد مي‌خوانيم. به رسولش فرمود به اينها اعلام كند صبر هم اندازه‌اي دارد اينها كه الآن جزء صناديد قريش‌اند و از همه امكانات برخوردارند به اينها بگو ما كساني را به دست عذاب فرستاديم كه متمكنان اين عصر عُشري از اعشار قدرت آنها را نداشته و ندارند: ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُم﴾ در اين آيه سوره «انفال» هم يك هشدار كلي دارد، فرمود: ﴿فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الأَوَّلِينَ﴾.

د: رابطه عمل نيك و پاداش دنيايي

در سورهٴ مباركهٴ «يوسف» رابطه بين عمل خوب شخص با پاداش خير دنيايي شخص، مطرح است نه مسئله آخرت يا پاداش گروهي. در آيه نود سوره «يوسف» [اين‌‌چنين آمده است] بعد از اينكه يوسف (سلام الله عليه) به آن مقام رسيده است و برادر او هم به او ملحق شد آن برادران گفتند: ﴿أَءِنَّكَ لأَنتَ يُوسُفُ قَالَ أَنَا يُوسُفُ وَهذا أَخِي﴾؛ اين برادر من است كه به من رسيده است ﴿قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنَا﴾ و اين اختصاصي به ما هم ندارد بلكه ﴿إِنَّهُ مَن يَتَّقِ وَيَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لاَ يُضِيعُ أَجْرَ المُحْسِنِينَ﴾‎[12] اين يك اصل كلي است. ما به لطف الهي اهل تقوا و صبر بوديم سرانجام به مقصد رسيده‌ايم و اين اختصاصي هم به ما ندارد هر كسي اهل تقوا و صبر باشد سرانجام به مقصد مي‌رسد. اين رابطه بين عمل خير فرد و مشاهده پايان خير در همين دنياست.

ر: بازگشت به تباهي موجب بازشدن درب جهنم

در سوره «اسراء» آيه هشت فرمود: ﴿عَسَي رَبُّكُمْ أَن يَرْحَمَكُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْكَافِرِينَ حَصِيراً﴾؛ فرمود هر وقت شما برگشتيد ما هم برمي‌گرديم. حالا ما موقتاً صرف نظر كرديم اگر شما دوباره دست به تباهي زديد ما هم دوباره درِ جهنم را باز مي‌كنيم و شما محاصره به آتش مي‌شويد و او حصير است او حاصر مي‌شود و شما محصور ﴿وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ در آيه ديگر مي‌فرمايد ﴿إِن تَعُودُوا نَعُد[13]؛ هر وقت شما برگشتيد ما هم برمي‌گرديم آنكه وعده است خلفش ممكن نيست آنكه وعيد است البته خلفش ممكن است، اما اين اصل كلي را بيان كرد درباره دنيا هم هست ﴿إِن تَعُودُوا نَعُد﴾ يا ﴿وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا﴾ و مانند آن. در همين سوره «اسراء» آيه شانزدهم مي‌فرمايد: ﴿وَإِذَا أَرَدْنَا أَن نُّهْلِكَ قَرْيَةً أَمَرْنَا مُتْرَفِيهَا فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا القَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً﴾؛ فرمود اگر خواستيم محلي را ويران كنيم آنها كه متمكن‌اند مترف‌اند كه «اترفته النعمة» او مترف است و نعمت ما مترِف به حال او بود آنها را به احكام الهي امر مي‌كنيم آنها فسق مي‌ورزند «فسق» يعني انحراف عن الطريق اگر رونده‌اي از راه منحرف شد مي‌گويند «فسق عن الطريق» يعني انحرف، اگر كسي از صراط مستقيم منحرف شد مي‌گويند فاسق است فرمود اين مترفين در برابر امر الهي منحرف مي‌شوند ﴿فَفَسَقُوا فِيهَا فَحَقَّ عَلَيْهَا القَوْلُ فَدَمَّرْنَاهَا تَدْمِيراً[14]؛ عذاب الهي بر آن قريه روا مي‌شود ما آن قريه را تدمير و اهلاك مي‌كنيم، براي اينكه مترف دست به فسق زد ديگري نهي از منكر نكرد، تماشا كرد لذا كل قريه از اين جهت ظلم كرد و محكوم قهر الهي شد.

پرسش ...

پاسخ: اگر ما راه نشان ندهيم كه فسق معنا ندارد كه اگر راهي باشد كسي به سوء اختيار نرود مي‌شود فسق.

ز: هلاكت قارون بخاطر طغيان

در سورهٴ مباركهٴ «قصص» كه جريان قارون را بازگو مي‌كند از آيه 76 به بعد اين است ﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِن قَوْمِ مُوسَي فَبَغَي عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالعُصْبَةِ أُوْلِي القُوَّةِ﴾ حالا يا كليدهاي گنجينه‌هاي او را يك گروه نيرومند بايد حمل مي‌كردند كه اگر مفاتح جمع مفتاح و مفتح باشد يا نه آن گنجينه‌هاي خزينه‌هاي او را بايد يك گروه نيرومند حمل مي‌كردند اگر مفاتح جمع مَفتح به معناي مخزن باشد. در هر حال گنج فراواني داشت ولي تنها او نبود كه به كام عذاب غرق شد خدا مي‌فرمايد ما قبل از قارون كساني را به هلاكت رسانديم كه از او سرمايه‌دارتر بودند، پس وضع مالي قارون را مشخص كرد كه ﴿إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالعُصْبَةِ أُوْلِي القُوَّةِ﴾ و اما اينكه مي‌فرمايد عده‌اي قبل از او، از او مالدارتر بودند معلوم مي‌شود كه گنجينه‌هاي آنها بيشتر بود مثلاً ﴿إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لاَ تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الفَرِحِينَ﴾ عده‌اي نهي كردند و گفته شد به او كه ﴿وَابْتَغِ فِيَما آتَاكَ اللَّهُ الدَّارَ الآخِرَةَ وَلاَ تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا وَأَحْسِن كَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَيْكَ وَلاَ تَبْغِ الفَسَادَ فِي الأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ المُفْسِدِينَ﴾ جوابي كه داد اين بود كه ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾؛ گفت من خودم علم اقتصاد داشتم كسب كردم، آن‌گاه خدا مي‌فرمايد: ﴿أَوَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ القُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعاً﴾؛ فرمود اين بايد از جريان گذشته عبرت مي‌گرفت كساني قبل از او به هلاكت رسيدند كه از او متمكن‌تر بودند، هم نيرومندتر بودند هم مالدارتر بودند ﴿وَلاَ يُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ المُجْرِمُونَ﴾ بعد ﴿فَخَرَجَ عَلَي قَوْمِهِ فِي زِينَتِهِ[15] تا اينكه مي‌فرمايد: ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأَرْضَ فَمَا كَانَ لَهُ مِن فِئَةٍ يَنصُرُونَهُ مِن دُونِ اللَّهِ وَمَا كَانَ مِنَ المُنتَصِرِينَ[16].

 م: رابطه اعمال بد و حوادث ناگوار

 در سورهٴ مباركهٴ «روم» رابطه بين اعمال بد و حوادث ناگوار را به صورت دسته جمعي ذكر مي‌كند، آيه 41 سوره «روم» فرمود: ﴿ظَهَرَ الفَسَادُ فِي البَرِّ وَالبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ﴾ اين دو مطلب را تبيين مي‌كند؛ يكي اينكه بين اعمال بد و حوادث ناگوار رابطه است [و] يكي اينكه جزا در اين گونه از موارد گاهي كمتر از عمل هست. همان‌طوري كه درباره بخشش و درباره جهنم رفتن و نبخشيدن فرمود ما بعضي از گناهان را مي‌بخشيم و براي هر گناهي در جهنم را باز نمي‌كنيم، درباره جريان حوادث ناگوار هم اين‌چنين فرمود كه ﴿لِيُذِيقَهُم بَعْضَ الَّذِي عَمِلُوا﴾ نه «جميع الذي عملوا» معلوم مي‌شود بعضي از گناهان را خدا همان‌طوري كه مي‌بخشد در دنيا هم كيفر مادي هم نمي‌دهد كه در اين زمينه طايفه ديگر هم بالصراحه و از اين اصرح دلالت مي‌كند.

ن: نابودي قوم سبأ بجهت نافرماني

در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» جريان قوم سبأ را ذكر مي‌كند كه ﴿لَقَدْ كَانَ لِسَبَإٍ فِي مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتَانِ عَن يَمِينٍ وَشِمالٍ﴾؛ وقتي وارد شهر مي‌شدي دو طرف اين شهر باغ بود طرف راستش و طرف چپش سرسبز و خرم بود، ما به اينها گفتيم ﴿كُلُوا مِن رِّزْقِ رَبِّكُمْ وَاشْكُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَيِّبَةٌ وَرَبٌّ غَفُورٌ ٭ فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ سَيْلَ العَرِمِ﴾؛ آن سيل دمار و خروشان را براي اينها فرستاديم ﴿وَبَدَّلْنَاهُم بِجَنَّتَيْهِمْ جَنَّتَيْنِ ذَوَاتَيْ أُكُلٍ خَمْطٍ وَأَثْلٍ وَشَيْ‏ءٍ مِن سِدْرٍ قَلِيلٍ﴾؛ اينكه دو طرف شهر سرسبز و خرم بود الآن چهارتا درخت سدر الآن آنجا روييده مي‌شود؛ آيه پانزده و شانزده سوره «سبأ» بود.

و: تكذب رسل با موجب شدن عقاب

در همين سورهٴ مباركهٴ «سبأ» آيه 45 به رسول اكرم (صلي‌الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد ﴿وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِم﴾؛ اينها اگر دين تو را تكذيب كردند بايد بدانند كه قبل از اينها كساني هم بودند كه حرف انبياي گذشته را تكذيب كردند، ولي اين صناديد قريش بفهمند كه ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُم﴾؛ اينها الآن از امكانات وسيعي برخوردارند ولي عشر قدرت پيشينيان را ندارند ببينيد ما با آنها چه كرديم ﴿فَكَذَّبُوا رُسُلِي﴾ آن متمكنان گذشته كه صناديد اين عصر عُشر قدرت آنها را ندارند، انبياي الهي را تكذيب كرده‌اند ﴿فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ﴾ كاري كه به عنوان عقاب از خداي سبحان نازل و صادر مي‌شود و طرف را طوري از بين مي‌برد كه نكره‌اش مي‌كند و قابل شناخت نيست مي‌شود نكير، فرمود ما با اينها نكيرانه برخورد كرديم؛ ناشناس براي اينكه كار اينها منكَر بود كار اينها را نه عقل به رسميت مي‌شناخت نه شرع به رسميت مي‌شناخت اهل منكَر بودند آن كاري كه عقل و وحي به رسميت مي‌شناسد آنها معروف‌اند واجب و مستحب معروف است حرام منكَر است يعني نكره است يعني به رسميت شناخته نشد عقل او را نمي‌شناسد وحي او را نمي‌شناسد آن نكير و منكَر هم اين‌چنين‌اند محصول كارهاي منكَر انسان به صورت يك فرشته قهر ناشناس در مي‌آيد كه ابدا انسان او را نمي‌شناسد و او هم انسان را نمي‌شناسد يعني نكره است در حقيقت، چون حرام نكره است فرمود: ﴿فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ[17].

هـ: سير در زمين و عبرت گرفتن از گذشتگان

در سورهٴ مباركهٴ «غافر» كه همان سوره «مؤمن» هم ناميده مي‌شود يك اصل كلي را بازگو فرمود كه در آيه 21 اين سوره است فرمود: ﴿أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ﴾ فرمود شما در كتابخانه ننشينيد و صفحات كتاب تاريخ را ورق نزنيد اينكه انسان را مورخ نمي‌كند، مورخ آن است كه حوادث گذشته را ببيند و تحليل كند. آن كه فقط از حوادث گذشته باخبر است. او گزارشگر است فرمود شما تاريخ را با بررسي متن حوادث ببينيد نه لابه‌لاي كتاب تاريخ، فرمود سفر كنيد خودتان عين جريان را ببينيد ﴿أَوَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَرْضِ فَيَنظُرُوا﴾؛ نظريه بدهيد نه تماشا كنيد ﴿فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَاراً فِي الأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا كَانَ لَهُم مِنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ[18] اين هميشه زنده است. فرمود الآن هم اگر كساني متمكن‌اند بايد بدانند كه قدرتمندتر از اينها بودند و الآن به صورت احدوثه در آمدند. شما برويد فقط آثار اينها را ببينيد، نظير جريان فرعون كه فرمود ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي اليَمِّ[19]؛ ما اينها را گرفتيم انداختيم در دريا، اما به آب دستور داديم كه بدن فرعون را در ساحلي چند صباحي نگه بدارد كه ديگران ببينند: ﴿فَاليَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً[20] وگرنه نسبت به ديگران ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ اليَمِّ مَا غَشِيَهُم[21]؛ فرمود اينها را انداختيم در دريا دريا هم اينها را بلع كرد ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ اليَمِّ مَا غَشِيَهُم﴾ وقتي طوري بلع بكند كه اثري نماند مي‌گويند كه ﴿يَغْشَي السِّدْرَةَ مَا يَغْشَي[22] يا ﴿فَغَشِيَهُم مِنَ اليَمِّ مَا غَشِيَهُم﴾ و اما بدن فرعون را به آب دستور داديم كه يك گوشه بياور ﴿فَاليَوْمَ نُنَجِّيكَ﴾ اما ﴿بِبَدَنِكَ﴾ نه «ننجيك» او را نجات نداد، مبادا كسي خيال كند او را خدا نجات داد بعد مرد فرمود نه ما بدنت را نجات داديم نه خودت را ﴿فَاليَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً﴾ در اين كريمه هم فرمود شما در كتاب تاريخ ببينيد باورتان نمي‌شود برويد آنچه در اين دلهاي كوه اينها ﴿تَنْحِتُونَ مِنَ الجِبَالِ بُيُوتاً فَارِهِينَ[23] كه آثار باستاني اينها هست ببينيد كه چگونه اينها سلسلهٴ جبال را رام كردند ﴿فَيَنظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ كَانُوا مِن قَبْلِهِمْ كَانُوا هُمْ أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَآثَاراً فِي الأَرْضِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا كَانَ لَهُم مِنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ[24].

ي: عفو و اغماض پروردگار از تنبيه و عذاب

آن‌گاه در آيه 30 سوره «شوري» آن مطلب پاياني را ذكر مي‌فرمايند كه گرچه بين اعمال بد انسان و حوادث ناگوار رابطه است، ولي همان‌طوري كه در اصل سيئه خداي سبحان با عفو و اغماض رفتار مي‌كند در تنبيه و گوش‌مالي حوادث ناگوار هم بشرح ايضاً، اين‌چنين نيست كه هر كه كار بد كرد فوراً خدا او را بگيرد يا به مقدار بدي‌اش خدا او را مؤاخذه كند، فرمود: ﴿وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾ اين دعاي معروف كه «يا مَن يَقبلُ اليَسيرَ وَ يَعفو عَن الكَثير»[25] از اين كريمه اقتباس شده است. در اين كريمه آمده است آنچه مصيبتي كه دامنگير شما مي‌شود محصول كار خود شماست، اگر مصيبت باشد اما اگر آزمون باشد كه محصول نيست نعمت است، مثل آن است كه يك زرگر ماهري طلايي را داغ مي‌كند براي اينكه قيمتش را افزوده كند يك وقت است كسي را در زباله‌دان مي‌سوزانند دو گونه سوخت و سوز است خلاصه، فرمود آنكه آزمون است نعمتي است روي نعمت و اما اگر مصيبتي دامنگير شما شد: ﴿وَمَا أَصَابَكُم مِن مُصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُم﴾ اما بدانيد اين‌چنين نيست كه هر چه دستتان كرد باعث پيدايش مصيبت باشد چون موجبه كليه كنفسها عكس ندارد هر مصيبتي كه ديدي در اثر كار شماست، اما هر كاري كه كرديد مصيبت ببينيد اين نيست ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ﴾ قهراً نه از اكثر عفو مي‌كند تا به كثير بگيرد فرمود از كثير، عفو مي‌كند يعني به قليل مي‌گيرد اين قدر او رئوف است، نفرمود از اكثر كارهايتان خدا مي‌گذرد چون اگر گفتند اكثر مقابل اكثر، كثير است اينكه در كتابهاي فقهي مي‌بينيد مي‌گويند كه «و هو الاشهر بل المشهور» چون مشهور قوي‌تر از اشهر است در مقابل اشهر يك شهرتي هست يعني دو شهرت است يكي مشهورتر است و اما در مقابل مشهور ديگري شاذ است، آن‌كه مي‌خواهد اجماع درست كند يا مي‌خواهد بگويد اين قول قائلانش خيلي‌اند، اول مي‌گويد اين مطلب اشهر است بعد ترقي مي‌كند مي‌گويد نه مشهور است چون مشهور بالاتر از اشهر است. خدا نفرمود ما از اكثر كارهايتان عفو مي‌كنيم كه در قبالش اين باشد كه به كثير مي‌گيريم فرمود از كثير عفو مي‌كنيم يعني به قليل مي‌‌گيريم ﴿وَيَعْفُوا عَن كَثِيرٍ[26] بنابراين هم آن خطوط كلي مشخص شد هم اين طوايف فرعي.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 89.

[2]  ـ سورهٴ نبأ، آيهٴ 26.

[3]  ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 41.

[4]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 160.

[5]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 11.

[6]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 53.

[7]  ـ سورهٴ مائده، آيات 65 و 66.

[8]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 96.

[9]  ـ سورهٴ بلد، آيهٴ 4.

[10]  ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 44.

[11]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 45.

[12]  ـ سورهٴ يوسف، آيهٴ 90.

[13]  ـ سورهٴ انفال، آيهٴ 19.

[14]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 16.

[15]  ـ سورهٴ قصص، آيات 76 ـ 79.

[16]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 81.

[17]  ـ سورهٴ سبأ، آيهٴ 45.

[18]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 21.

[19]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 40.

[20]  ـ سورهٴ يونس، آيهٴ 92.

[21]  ـ سورهٴ طه، آيهٴ 78.

[22]  ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 16.

[23]  ـ سورهٴ شعراء، آيهٴ 149.

[24]  ـ سورهٴ غافر، آيهٴ 21.

[25]  ـ من لايحضره الفقيه، ج1، ص132.

[26]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 30.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق