28 12 1987 3504861 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 430(1366/10/07)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ القَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(217)﴾

خلاصه مباحث گذشته

بحثهايي كه در پيرامون عمل، خواه از نظر حكم نفس عمل چه جزا و چه كيفر و خواه از نظر ارتباط عمل با عامل و خواه از نظر ارتباط عمل با ديگران مطرح است در ضمن فصولي طرح مي‌شود كه بعضي از آن فصول گذشت. يك امر در اين باره بود كه بعضي از اعمال است كه جميع اعمال گذشته را از بين مي‌برد مثل ارتداد، نفاق كفر، شرك و مانند آن كه آياتش گذشت. يك طايفه از آيات بر اين معنا دلالت داشت امر دوم اين بود كه برخي از اعمال‌اند كه همه سيئات گذشته را جبران مي‌كنند نظير توبه‌اي كه كافر و مشرك دارد و به اسلام معتقد مي‌شود كه «الإسلامُ يَجُبّ ما قبله»[1] اگر كسي توبه كرد و مسلمان شد همه گناهانش بخشوده مي‌شود. امر سوم درباره تأثير گناهان نسبت به از بين بردن بعضي از حسنات بود نه همه حسنات، نظير گناهاني كه احياناً مؤمنين انجام مي‌دهند. گناهي كه يك مؤمن انجام مي‌دهد كل اعمال او را باطل نمي‌كند، احياناً ممكن است بعضي از اعمال او را بي‌اثر كند كه آيه سوره «47» كه خطاب به مؤمنين است كه فرمود مؤمنين مطيع خدا و پيامبر باشيد و اعمالتان را باطل نكنيد[2]، از اين قبيل است يا آيه سوره «حجرات» كه مي‌فرمايد ﴿لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُكُم[3] از اين طايفه است، زيرا خطاب به مؤمنين است. مؤمن اگر در محضر رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) رعايت ادب محضر را نكرد همه اعمال او باطل نخواهد شد، چون ارتداد و شرك و نفاق كه نيست بلكه بعضي از اعمال او به هدر مي‌رود، پس اين هم چهار امر؛ دو امر مربوط به ايمان و كفر بود كه به نحو قضيه موجبه كليه است دو امر ديگر مربوط به حسنات و سيئات مؤمنين است كه اينها به نحو قضاياي جزئيه است. اين چهار امر كه گذشت در خلال اين امور اربعه اين امر مطرح شد كه بعضي از حسنات، سيئات را مي‌پوشاند كه فرمود: ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئات[4] يا پرهيز بعضي از گناهان، باعث بخشايش از گناهان صغيره است كه فرمود: ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم[5] كه اين هم، ناظر به امر سوم و چهارم بود يعني بعضي از حسنات است كه بعضي از سيئات را از بين مي‌برد و پرهيز از بعضي از سيئات است كه سيئات كوچك‌تر را هم تكفير مي‌كند يعني مي‌پوشاند.

اهميت رابطه عمل با عامل

مطلب مهم آن است كه هم از نظر عقل و هم از نظر خود قرآن كريم عمل با عامل رابطه مستقيم دارد؛ هرگز عمل عامل را ترك نمي‌كند، اگر رابطه عمل و عامل يك رابطه تكويني و ضروري است ديگر نمي‌شود كسي عملي را انجام بدهد و اثر آن عمل را نبيند يا ممكن نيست عملي را انجام ندهد و اثر آن عمل را بيابد، چون رابطه عمل و عامل يك امر تكويني است و وحي هم اين معنا را تأييد كرده است كه ﴿لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَي[6] پس ممكن نيست عملي را عامل انجام بدهد و اثرش را نبيند يا عملي را عامل انجام ندهد و اثرش را بيابد، در حالي كه قرآن كريم در هر دو مورد، آيات فراوان دارد كه بعضي از كارهايي كه انسان نكرد اثرش را مي‌بيند [و] بعضي از كارهايي كه از انسان صادر نشد انسان اثرش را مي‌بيند يا بعضي از كارهايي كه براي او نبود وزرش به عهده اوست.

برهان عقلي و نقلي بر تأثير عمل بر عامل

برهان عقلي مسئله بالاجمال اين است كه عمل از يك نيت و يك حركت تشكيل مي‌شود؛ هم نيت در محدوده جان عامل است و هم حركت در محور بدن او، بنابراين عمل با عامل رابطه دارد نه با بيگانه، اما از نظر بحث قرآني كه بحث اساسي همان بحث تفصيلي است آن است كه فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا[7] كه اين لام، لام ارتباط و اختصاص است نه لام منفعت، نظير «له وعليه» وگرنه درباره حسنه كه فرمود: ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُم﴾ درباره سيئه مي‌فرمود: «وإن اسأتم فعليها» در سوره «اسراء» آمده است كه ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا[8] آن لام اول، لام منفعت نيست تا لام دوم از باب مشاكله ذكر شده باشد و به جاي «علي» باشد براي اينكه لام، لام ربط است يعني ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُم﴾ «لأن الاحسان مختص بالمحسن، ﴿وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾ «لأن الاسائة مختصة بالمسيء»؛ عمل براي عامل است. آن‌گاه گوشه‌اي از اين اصل كلي را همان آيه معروف ﴿لَّيْسَ لِلاِْنسَانِ إِلاَّ مَا سَعَي[9] در بر دارد، پس عمل براي عامل است وقتي عمل براي عامل شد جزاي عمل هم براي عامل است و چون جزاي عمل براي عامل هست نه ممكن است كسي كار بد بكند و از گير كار بد بتواند بيرون برود و نه ممكن است كسي بار كاري كه نكرده است به دوش بكشد.

عمل و جزاي آن براي عامل

قرآن همين معنا را كه ﴿لا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي[10] درباره همين معنا فرمود: ﴿وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِم[11]؛ هم بار خود را به دوش مي‌كشند هم يك بارهاي زائد را خب، اين اصول كلي كه عقل و وحي بر آن است چگونه با اين آيات ديگر جمع مي‌شود، آيا اين تخصيص است با اينكه حكم عقلي قابل تخصيص نيست و وحي كلي هم مؤيد اوست يا نه تخصصاً خارج است. از اينكه فرمود: ﴿لا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾ كه يك حكم كلي و عقلي است و بعد فرمود: ﴿وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِم﴾ آيا اين تخصيص آن ﴿لا تَزِرُ﴾ است يا تخصصاً خارج شد، اگر ما فقط برهان نقلي مي‌داشتيم به عنوان ﴿لا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي﴾ خب، اين يك عامي است قابل تخصيص ولي برهان عقلي كه قابل تخصيص نيست تخصيص در برهان عقلي كاشف از نقض آن برهان است، اگر يك موجبه جزئيه را در كنار سالبه كليه عقلي ديدند مي‌گويند اين ناقض اوست و نقيض اوست نه مخصص او. تخصيص، تقييد امثال ذلك در محور احكام نقلي است اين قسمت از آيات كه مي‌فرمايد برخي گناهان خود و گناهان و بارهاي ديگر را به دوش مي‌كشند چگونه توجيه خواهد شد. عمده اين بحثهاست اما در اينكه هر عملي يك اثر خاص دارد و بعضي از اعمال دو چندان پاداش دارند اين در بحث ديروز گذشت كه اين روحش تخصيص نيست، تخصصاً خارج است يعني اگر درباره سيئه فرمود: ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا[12] و در بعضي از موارد فرمود كه اين گناه كيفرش دو برابر است، چون اگر آن گناه را ما تحليل بكنيم مي‌بينيم دو تا گناه است، قهراً كيفرش هم دو برابر است پس تخصصاً خارج است نه تخصيصاً. درباره حسنات، نيازي به اين تكلف نيست چون اصل حسنات و پاداش حسنات براساس تفضل است اگر خداي سبحان بفرمايد: ﴿مَنْ جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا[13] بعد بفرمايد: ﴿مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[14] ديگر جا براي اين نيست كه چطور خدا درباره يك عده فرمود: ﴿أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَيْنِ[15] يا فرمود كه ﴿يُؤْتِكُمْ كِفْلَيْنِ مِن رَحْمَتِهِ[16] جاي اين سؤال نيست، چون در تفضل جاي اشكال نيست كه چرا خدا دو برابر مي‌دهد يا سه برابر مي‌دهد. عمده در مسئله كيفر است كه با اينكه عقل مي‌گويد بر اساس قسط و عدل بايد داوري بشود و يك تبهكار را به اندازه تبهكاري او كيفر مي‌دهند و نقل هم اين را امضا كرده است كه ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا[17] چگونه بعضي از گناهان، كيفر مضاعف دارد اين بايد توجيه بشود كه توجيه شد.

جداشدن عمل از عامل و انتقال آن به غير

الآن ضمن توجيه شدن اينكه بعضي از گناهان، عند التحليل چند گناه‌اند قهراً كيفرشان هم مضاعف است به آن مسئله مهم بايد برسيم كه چگونه عمل از عامل جدا مي‌شود [و] به غير عامل مي‌رسد، چطور كاري كه انسان انجام نداد گرفتار اوست يا چطور كاري كه انسان انجام نداد بهره او را مي‌برد يك وقت است انسان كاري را انجام مي‌دهد خداي سبحان يك بهره زايدي به او مي‌دهد اين جزء بحث ديروز است، چون فرمود: ﴿مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا[18] يا ﴿فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا[19] ممكن است انسان يك كار انجام بدهد و چندين برابر جزا بگيرد، اما يك وقت است كسي كاري را انجام مي‌دهد ثواب كار خود را مي‌برد، ديگري يك كار خيري انجام مي‌دهد ثواب آن كار خير را هم به ديگري مي‌دهند هم به اين زيد، اين سؤال‌آفرين است كه اين به چه مناسبت، اگر جزاي كار خود زيد را چند برابر به او بدهند اين تفضلاً حل است، چون ﴿مَنْ جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْهَا﴾ حالا هر چه شد، اما زيد يك كار خير انجام داد و پاداشش را گرفت، عمرو يك كار خيري انجام داد خداي سبحان هم ثواب آن كار را به عمرو داد و هم به زيد. اينجاست كه سؤال مي‌آفريند كه چرا زيد در ثواب كار عمرو شريك است و بالعكس. اين امور است كه بايد مطرح بشود.

بازگشت ظلم به ظالم

باز يكي از امور ديگري كه بايد طرح بشود اين است كه چون عمل از عامل جدا نيست و عامل را رها نمي‌كند پس اگر در بعضي از تعبيرات قرآني آمده است كه نقشه شوم و ستم فقط دامن‌گير آن ستمكار است[20] اين قابل حل خواهد بود يعني اگر كسي به دين يا به متدين ستم كرد در حقيقت به خود ستم كرده است، نقشه‌اي كه براي ديگران كشيد مثل آن است كه دارد براي خود چاه مي‌كند كه خود در آن چاه بيفتد و اثري به غير ندارد. اين را هم بايد توجيه كرد كه چطور كسي به ديگري ظلم مي‌كند و ديگري را از پا درمي‌آورد، ولي قرآن مي‌فرمايد كه كار بد فقط دامنگير خود بدكار است، اصلاً به ديگري نمي‌رسد اين را هم بايد توجيه كرد.

پوشاندن برخي اعمال با اعمال ديگر

آن مطلب كه بعضي از اعمال را به وسيله بعضي از اعمال ديگر مي‌پوشانند، هم آيات تكفير در طرف حسنات هست هم آيات حبط در طرف سيئات كه به تدريج مي‌خوانيم، نظير آيه سوره «هود» آيه 114 سوره «هود» اين است كه ﴿وَأَقِمِ الصَّلاَةَ طَرَفَيِ النَّهَارِ وَزُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الحَسَنَاتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ ذلِكَ ذِكْرَي لِلذَّاكِرِينَ﴾ مشابه اين، درباره سيئات خوانده شد كه ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم[21] در بعضي از آيات هم دارد كه آنهايي كه گناهان كبيره را ترك مي‌كنند ﴿إِلاَّ اللَّمَمَ[22] خداي سبحان واسع‌المغفرة است.

دامنگير بودن عمل با عامل

حالا از همين اول شروع بكنيم آنجا كه فرمود هر كاري كه انسان انجام مي‌دهد دامنگير خود او خواهد بود، نظير همين آيه 57 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه بحثش قبلاً گذشت فرمود آنهايي كه از دين منحرف شدند به ما ستم نكردند فقط به خودشان ستم كردند: ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾ خب، اگر كسي تبليغ سوء عليه كسي كرد انبيا را كشت و مانند آن، خدا مي‌فرمايد اين فقط به خود ستم كرد يعني چيزي از نظام ما نكاست، آن كه شهيد شد كه به حسنه رسيد آن كه پيروز شد كه به حسنه ديگر رسيد، دين هم كه نورالله است هرگز با افواه اينها خاموش نخواهد شد، پس دين خدا ضرر نكرد اين تبهكاران‌اند كه خود را به عذاب عظيم گرفتار كردند، فرمود: ﴿وَمَا ظَلَمُونَا وَلكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾.

پرسش ...

پاسخ: بله؛ آن روز عرض شد به اينكه حالا اگر ما نرفتيم جبهه خداي سبحان دينش را رها مي‌كند يا فرمود: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُم[23] ديگري را مي‌برد.

پرسش ...

پاسخ: نه؛ آن روز عرض شد ما در خطريم اهل جهنم مي‌شويم، ما نرفتيم ديگري. خداي سبحان فرمود من دينم را روشن نگه مي‌دارم شما بكوشيد به دست شما حفظ بشود. اين دعاي ماه مبارك رمضان به همين مضمون است كه عرض مي‌كند خدايا! توفيقي به ما بده كه دينت به دست ما احيا بشود نه ما تماشاچي باشيم: «و اجعلني ممن تَنتصرُ بهِ لدينك وَلا تَستبدل بيّ غَيري»[24] كه من كنار باشم ديگري دين تو را احيا كند وگرنه دين او زنده است، هيچ ممكن نيست كه دين خدا را بتوانند خاموش كنند، در حقيقت ما اگر نرفتيم دين خودمان در خطر است يعني خودمان از دين افتاديم.

تبيين اصل كلي در حسنات و سيئات

در سورهٴ مباركهٴ «انعام» هم درباره حسنه يك اصل كلي بيان فرمود هم درباره سيئه، آيه 160 سوره «انعام» اين است كه ﴿مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ اين ﴿فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ به عنوان حداقل است، چون به عنوان تفضل است گاهي ممكن است خيلي بيش از اينها باشد اما ﴿مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَي إِلاَّ مِثْلَهَا﴾ بعد فرمود: ﴿وَهُمْ لاَيُظْلَمُونَ﴾ سيئه، بر اساس قسط و عدل الهي بيش از يك كيفر ندارد كه كيفر سيئه مثل او بايد باشد آن هم تهديد است، وعيد است. خلف وعده، مخالف حكمت است يعني اينكه فرمود: ﴿مَن جَاءَ بِالحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ يقيناً عمل مي‌كند، اما خلف وعيد مخالف حكمت نيست در حالي كه فرمود: ﴿مَن جَاءَ بِالسَّيِّئَةِ فَلاَ يُجْزَي إِلاَّ مِثْلَهَا﴾ ممكن است عفو كند بر خلاف تهديد عمل كردن مخالف حكمت نيست خلف وعيد نمودن بد نيست خلف و عده كردن بد است ممكن است آن يكي را هم بايد عفو كند ولي بيش از آن نيست بالأخره.

مضاعف بودن عذاب مستكبرين و مستضعفين

در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» به آن مطلب مهم اشاره مي‌كند به آن مطلبي كه گاهي انسان مي‌گويد خدايا! گناه ديگران را دوبرابر كن كه ما را مبتلا كردند همين مستضعفان هستند كه مي‌گويند خدايا! گناه مستكبران را دو چندان كن كه ما را گرفتار كردند. خداي سبحان به آن مستضعف زير سلطه‌برو در جهنم مي‌گويد عذاب تو هم مثل مستكبر دو برابر است. آيه 38 سوره «اعراف» اين است كه ﴿قَالَ ادْخُلُوا فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُم مِنَ الجِنِّ وَالإِنْسِ فِي النَّارِ كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ ﴿أُخْتَهَا﴾ يعني مثلها ﴿حَتَّي إِذَا ادَّارَكُوا فِيهَا جَمِيعاً﴾؛ همه وارد جهنم شدند به يكديگر رسيدند، آن‌گاه اين دنبالي‌ها درباره جلويي‌ها يعني اين مستضعفين نسبت به آن مستكبرين، اين‌چنين مي‌گويند: ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لأُولاَهُمْ رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا﴾ خدايا! اين ﴿سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا﴾ كه ﴿إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا[25] عذاب اينها را دو برابر كن، ما با هم در يك‌جا نسوزيم و يك اندازه عذاب نبينيم ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا﴾؛ آنها ما را گمراه كردند ﴿فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾ خداي سبحان مي‌فرمايد: ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛ شما اگر خوب حساب كنيد مي‌بينيد عذاب شما هم بايد مثل عذاب آنها دو برابر باشد، منتها شما خوب حساب نمي‌كنيد. ما به كسي ستم نمي‌كنيم ولي شما اهل حساب نيستيد شما فقط درباره ديگران به اين نكته رسيديد كه گناه آنها بايد مضاعف باشد اين درست است، چون آن مستكبران  و سران ستم هم خودشان گناه كردند هم شما را گمراه كردند آنها هم ضلالت دارند هم اضلال دارند، لذا گناه آنها مضاعف، در نتيجه عذاب آنها هم دو چندان است، ولي شما خودتان را هم اگر بررسي كنيد دو گناه كرديد؛ يكي اصل ضلالت و گمراهي و بت‌پرستي و امثال ذلك است كه مرتكب شديد و هم زعامت و رهبري آنها را پذيرفتيد و تقويت كرديد ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ ٭ وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا كَانَ لَكُمْ عَلَيْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا العَذَابَ بِمَا كُنتُمْ تَكْسِبُونَ[26] اينكه فرمود: ﴿وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ اين مضمون در آيات ديگر هم هست. در آيات ديگر آنجا كه مي‌فرمايد عذاب عده‌اي دو چندان خواهد شد بعد مي‌فرمايد ما هر چه به تبهكاران مي‌دهيم توفيه است و وفاي كار خود آنهاست و به آنها ستم نمي‌كنيم، در كنارش مي‌فرمايد: ﴿وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ[27]؛ خدا مي‌داند اينها چه كرده‌اند، اينها خودشان نمي‌دانند كه دوتا كار كردند خيال مي‌كنند كه يك كار كردند خب، اگر مستضعف زير سلطه مستكبر نرود و رهبري او را امضا نكند كه مستكبر جزء سادات و كبراي او نخواهد بود. اينكه الآن مي‌گويد: ﴿إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَكُبَرَاءَنَا[28] اين براي آن است كه با پيروي اين محروم او به سيادت رسيده است، آنها كه ﴿لاَ يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً[29] آنها مستثنايند البته، اما اگر كسي ستم ستمكار را بپذيرد و زعامت او را با پذيرش خود تثبيت كند اين داراي گناه مضاعف است، قهراً جاي او هم در جهنم مثل مستكبران است ﴿قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ[30].

پاسخ مشركان و مؤمنان درباره وحي

در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيه 24 به بعد اين است كه فرمود: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ﴾ وقتي به سران ستم بگويند خدا چه چيزي نازل كرده است طوري جواب مي‌دهند كه دو مطلب از آن استفاده مي‌شود يكي اينكه اصلاً منكر انزال وحي‌اند [و] دوم اينكه قرآن را ـ معاذالله‌ـ اسطوره مي‌پندارند ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُم مَّاذَا أَنزَلَ رَبُّكُمْ قَالُوا أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ﴾ با رفع جواب مي‌دهند اين ﴿قَالُوا أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ﴾ نشانه آن است كه اصل انزال را منكرند، لذا همين سؤال را وقتي از مؤمنين مي‌كنند، از مؤمنين سؤال مي‌كنند: ﴿مَاذَا أَنزَلَ رَبُّكُم﴾، ﴿قَالُوا خَيْراً[31] دوتا جواب مي‌دهند اين ﴿خَيْراً﴾ مفعول ﴿أنزَلَ﴾ است يعني اصل انزال را قبول دارند كه خدا وحي را نازل كرده است اولاً و آنچه هم كه نازل شده است خير و رحمت است ثانياً، اين تعبير ﴿خَيْراً﴾ به دو مطلب جواب دادن است، اما مشركين با اين رفع دو مطلب را انكار كردند يكي اصل انزال را يكي حقيقت و حقيت اين نازل شده را ﴿قَالُوا أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ[32] نه «اساطير الاولين» اگر مي‌گفتند «اساطيرَ الاولين» يعني اصل انزال را پذيرفتند، منتها نازل را اسطوره مي‌دانند و اما چون با رفع جواب دادند گفتند ﴿أَسَاطِيرُ الأَوَّلِينَ﴾ هم اصل انزال را انكار مي‌كنند هم اين وحي الهي را اسطوره مي‌پندارند.

دو نوع گناه بر دوش گمراه كنندگان

چرا اين دسيسه را دارند؟ ﴿لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ القِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ[33] اينها دوتا كار مي‌خواهند بكنند اين سران دسيسه، يكي اينكه وزر و بار سنگين خود را حمل كنند [و] يكي اينكه از بار ديگران هم حمل كنند خب، از بار ديگران هم حمل كنند يعني اين پيروان گمراه بارشان را رهبران گمراه‌كننده مي‌برند اينكه در سوره «اعراف» گذشت اين‌چنين نيست، پس اينكه فرمود: ﴿وَمِنْ أَوْزَارِ﴾ اين ﴿مِنْ﴾ من جنسيه است نه تبعيضيه مي‌گويند اين قدري از بار آنها را مي‌برد، اگر قدري از بار آنها را مي‌بردند هم با ﴿لا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي[34] منافات داشت هم با آيه سوره «اعراف» كه بحثش گذشت، اما اين ﴿مِنْ﴾ من سنخيه و جنسيه است يعني اينها دو نوع بار حمل مي‌كنند، يك بار خودشان كه وحي را انكار كردند [و] يكي هم از سنخ ضلالت پيروان، از آن هم بار بار به دوش اينهاست ﴿وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ[35] كه جاهلها را گمراه كردند نه «من أوزارهم» بلكه از سنخ اوزار آنهاست.

پيروي از گمراه كنندگان موجب عذاب الهي

آن وقت اينكه احياناً سران ستم به ديگران مي‌گويند گناه شما به عهده ما، شما اين كار را انجام بدهيد اين كار گناه ندارد اگر داشته باشد ما به دوش مي‌كشيم اين‌چنين نيست كه اگر كسي به دنبال يك انسان گمراه‌كننده رفت بي‌مسئوليت باشد. اين سخن، سخن جاهلي است كه كسي بگويد اين كار را بكن اگر گناه داشت به گردن من. خب، اگر گناه داشت يقيناً به گردن آن مرتكب است و اين شخصي كه او را گمراه كرد گناه اضلال را هم به دوش مي‌كشد، پس ممكن نيست گناه كسي را ديگري بگيرد اين نظير مال نيست كه ضمانت كند گناه روح را تيره مي‌كند اين قابل تضمين نيست، بر خلاف ذمه است ذمه يك امر اعتباري است، اما گناه يك امر تكويني است. شما اگر كتابي را خريديد بدهكار بوديد اين بدهكاري يك امر تكويني كه نيست امر اعتباري است ذمه مثل ذهن نيست كه واقعيتي باشد ذهن، مثل عين يك وجود واقعي است اما ذمه قرارداد است ذمه نه در خارج است نه در ذهن است در هيچ جاي عالم نيست فقط در وعاي اعتبار است، ديگري مي‌تواند بگويد آنچه در ذمه زيد است من ضامنم به من منتقل بشود اين در حيطه نقل و انتقال اعتباري است. گناه كه صادر شد روح را تيره كرد، اين روح لكه‌دار كه پاك نمي‌شود با گفتن اينكه گناه تو به گردن من اينكه برخيها در جاهليت مي‌گويند: ﴿لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ القِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ[36] فرمود اين‌چنين نيست اينها دوتا گناه كردند آنها هم دوتا گناه كردند هر كدام بار خودشان را مي‌برند و هر كدام هم در روز قيامت وقتي نامه اعمال به دست آنها رسيد، مي‌بينند همه اين اعمال نوشته است [و] چيزي از اعمال اينها در نامه ديگري نيست. در آيه 49 سوره «كهف» اين است كه ﴿وَوُضِعَ الكِتَابُ فَتَرَي المُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَاوَيْلَتَنَا مَالِ هذَا الكِتَابِ لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِراً وَلاَ يِظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً﴾؛ فرمود وقتي نامه عمل به دست اينها داده شد اينها تعجب مي‌كنند، مي‌گويند  تمام اعمال ما چه ريز و چه درشت همه در اين كتاب هست و عين عمل را مي‌بينند، نظير ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ[37].

پرسش ...

پاسخ: يك وقت است كه گفتند شما تقيه كنيد تا قدرت پيدا كنيد و آنها را ريشه كن كنيد يك وقت است كه نه انسان با پذيرش آنها را تقويت مي‌كند. اصلاً به فكر درمان نيست.

تأثير اعمال از ديدگاه آيات

در سورهٴ مباركهٴ «فرقان» ناظر به آن امر اول و امر دوم اين آيه هست، آيه 23 كه در هنگام احتضار  جريان مرگ به بعد فرمود: ﴿وَقَدِمْنَا إِلَي مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ كه اين ناظر به آن امر اول و امر دوم است. در همين سوره «فرقان» آيه هفتاد، ناظر به تبديل سيئه به حسنه است كه فرمود: ﴿إِلاَّ مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلاً صَالِحاً فَأُولئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً﴾ كه اينجا جاي تبديل سيئه به حسنه است. در سورهٴ مباركهٴ «قصص» نسبت به اجر مضاعف عده‌اي خاص آيه 54 دلالت دارد كه ﴿أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا﴾ نسبت به بعضي از اهل كتاب كه فرمود اينها مادامي كه تكليف و پذيرش كتاب قبلي بود اينها امتثال مي‌كردند، وقتي نوبت به قرآن كريم رسيد باز هم امتثال مي‌كنند: ﴿الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الكِتَابَ مِن قَبْلِهِ هُم بِهِ يُؤْمِنُونَ ٭ وَإِذَا يُتْلَي عَلَيْهِمْ قَالُوا آمَنَّا بِهِ إِنَّهُ الحَقُّ مِن رَّبِّنَا إِنَّا كُنَّا مِن قَبْلِهِ مُسْلِمِينَ ٭ أُولئِكَ يُؤْتَوْنَ أَجْرَهُم مَرَّتَيْنِ بِمَا صَبَرُوا وَيَدْرَءُونَ بِالحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ[38] كه اين اگر هم مستدل نبود جاي اشكال هم نبود، چون اصل اجر، تفضّل است ولي چون اينها دوتا كار خير كردند اجرشان هم مضاعف خواهد بود.

از سنخ واحد بودن گناه گمراه كننده و گمراه شده

در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» آن مشكل حمل اوزار را به طور ديگر رفع مي‌كند، آيه دوازده اين است كه ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُمْ وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْ‏ءٍ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾؛ آن سران كفر و الحاد به اين مؤمنين مي‌گويند شما از دين برگرديد اگر گناه داشت به گردن ما، ولي هرگز اين سران الحاد و اضلال گناهان افراد پيرو را حمل نمي‌كنند: ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْ‏ءٍ﴾ يعني اگر اين پيروان، حرف آنها را بپذيرند و مرتد بشوند گناهان آنها محفوظ است. اين سران اضلال و اغوا هيچ خطيئه‌اي از سيئات پيروان خود را حمل نمي‌كند، پس آنچه در آيه قبل داشت ﴿لِيَحْمِلُوا أَوْزَارَهُمْ كَامِلَةً يَوْمَ القِيَامَةِ وَمِنْ أَوْزَارِ الَّذِينَ يُضِلُّونَهُم بِغَيْرِ عِلْمٍ[39] يعني از سنخ آنها نه از خود آن اوزار چرا، چون صريح آيه سوره «عنكبوت» اين است كه هرگز سران ستم سيئات پيروان خود را حمل نمي‌كنند اين ﴿لا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي[40] هم صادق است با آن آيه هم سازگار است، براي اينكه آن آيه نفرمود «و ليحملوا اثقالهم و اثقال من تبعهم» اين‌چنين كه نفرمود يا «اوزار من تبعهم» اين‌چنين كه نفرمود، فرمود: ﴿وَمِنْ أَوْزَار﴾ يعني از سنخ گناهان آنها را هم حمل مي‌كنند.

پرسش ...

پاسخ: آن هم همين است براي اينكه آن هم در حقيقت دوتا كار كرده است، يكي اينكه خود اين عمل را انجام داد [و] يكي اينكه اين عمل چون ماندني است او در گير اين عمل مانده است، لذا در سوره «يس» فرمود: ﴿نَكْتُبُ مَا قَدَّمُوا وَآثَارَهُم[41] و اينكه گفته شد: «اذا ماتَ ابنُ آدم انقَطعَ عَملهُ الاّ عَن ثلاثٍ»[42] يا «ستّ»[43] اينها همه‌اش تمثيل است نه تعيين به عنوان مثل ذكر شده است نه به عنوان عينيت يعني هر اثري از انسان مانده است تا آن اثر هست انسان درگير اوست، حالا ولد صالح باشد يا كتاب باشد يا حفر قنات باشد يا آثار ديگر باشد حالا مسئله بيمارستان و دبستان در آن نبود اين چنين نيست كه فقط همان شش عمل مي‌ماند كه، آنها به عنوان مثال ياد شده است؛ هر عملي كه اثرش ماندني است تا مانده است آن عامل درگير اوست يا از آن بهره مي‌برد يا گرفتار عذاب اوست.

پرسش ...

پاسخ: اينها همه گناهان خودشان را حمل مي‌كنند اين (يك) و از سنخ گناهان آنها هم حمل مي‌كنند (دو)، چون اگر آنها گناهان فراوان داشته باشند غيبت كرده باشند و دروغ هم زده باشند كه مربوط به اين كار نيست، گناهاني كه از تبعيت سران ستم نشأت گرفته است از اين سنخ گناهان را هم مشابه او و مماثل او را حمل مي‌كنند.

گرفتار شدن هر فرد به گناه خود

پرسش ...

پاسخ: بله نه مي‌خواهند بگويند اين شاهد است كه آن را بايد آن طور معنا كنيم، همين آيه محل بحث سوره «عنكبوت» شاهد است كه ان را بايد همان طور سنخ و جنس معنا كنيم نه تبعيض، در اين آيه دوازده و سيزده «عنكبوت» اين است كه ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنَا وَلْنَحْمِلْ خَطَايَاكُم﴾ اين همان است كه احياناً مي‌گويند اين كار را بكن، اگر گناه داشت به گردن من. مي‌فرمايد اين گناه هم دارد و به گردن خود او هم هست و شما گناه او را به گردن نمي‌گيريد، منتها دو گناه به گردن مي‌گيريد؛ يكي گناه ضلالت و ديگري گناه اضلال ﴿وَمَا هُم بِحَامِلِينَ مِنْ خَطَايَاهُم مِن شَيْ‏ءٍ﴾؛ اين هم نكره در سياق نفي است كه هيچ خطيئه‌اي از خطيئات پيروان خود را حمل نمي‌كنند ﴿إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾؛ اينها دروغ مي‌گويند، ولي خودشان دوتا بار حمل مي‌كنند ﴿وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُم﴾؛ همه بارهاي خودشان را حمل مي‌كنند اين (يك) ﴿وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِم﴾ نه «اثقال هؤلاء» را «مع اثقالهم» نه بار پيروان را هم با بار خود مي‌برند، بلكه همه بارهاي خود را مي‌برند يك سلسله بارهاي زايدي هم مي‌برند اين بارهاي زايد در حقيقت بارهاي اضلال اينهاست نه بار پيروان تبهكار ﴿وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ وَلَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ القِيَامَةِ عَمَّا كَانُوا يَفْتَرُونَ[44] اين است كه خداي سبحان مي‌فرمايد كه ﴿لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلكِن لاَ تَعْلَمُونَ[45] اين را اگر خوب بررسي كنيد مي‌بينيد هم سران ستم دو كار كردند هم پيروانشان دو كار كردند، لذا هر كسي بار خود را مي‌برد. اينكه فرمود هيچ كسي بار ديگري را نمي‌برد تخصيص نخورد به اين ﴿وَلَيَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِم﴾ اينها تخصصاً خارج است نه تخصيصاً، اينها فقط بارهاي خودشان را مي‌برند دو كار كردند دو بار مي‌برند؛ يكي اينكه گناه كردند [و] يكي اينكه ديگران را گمراه كردند اين دو كار است دو بار، لذا آيه ﴿لا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَي[46] تخصيص نخورده است.

نحوه پاداش حسنه و جزاء سيئه

 اينكه در سورهٴ مباركهٴ «زمر» فرمود وقتي قيامت قيام كرد سفره عدل و داد گسترده مي‌شود و به عدل و داد عمل مي‌شود و ظلمي اصلاً در قيامت نيست ﴿وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿ووُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَت﴾؛ هر كسي هر كاري كرد به اندازه كار توفيه مي‌شود و اصلاً ستمي نيست. در آن كنار فرمود: ﴿وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ[47] فرمود اينكه ما گفتيم به كسي ستم نمي‌كنيم حق هر كسي را مي‌دهيم جزا توفيه است در طرف حسنه جزا مضاعف است چون تفضل است، ولي در طرف سيئه جزا همسنگ عمل است ﴿جَزَاءً وِفَاقاً[48] «لا زايداً» سرّش اين است كه ما مي‌دانيم شما نمي‌دانيد شما در سراسر قرآن هيچ جايي پيدا نمي‌كنيد كه درباره پاداش بفرمايد ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ درباره پاداش وفق لازم نيست آن يك تفضل است، فقط درباره سيئه است كه مي‌فرمايد كيفر وفق عمل است بيشتر نيست: ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ از اين طرف مي‌فرمايد جزا وفاق است از اين طرف فرمود: ﴿ووُفِّيَتْ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَت[49] از اين طرف فرمود: ﴿وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ[50] گاهي هم مي‌بينيم يكي چند برابر دامنگير انسان مي‌شود، مي‌فرمايد شما نمي‌دانيد اگر بررسي كنيد چند تا كار كرديد، مثلاً يك وقت است كسي كاري نسبت به مؤمن مي‌كند اين در حقيقت چند تا گناه است هم ايذاء است هم هتك حيثيت است هم اهانت است پنج شش تا عنوان بر آن منطبق مي‌شود آن وقت پنج شش تا گناه هست پنج شش تا كيفر هم دارد، فرمود اين كه ما گفتيم ﴿ووُفِّيَت﴾ از آن طرف گفتيم ﴿وَهُمْ لا يُظْلَمُونَ﴾ از آن طرف گفتيم، جزا همسنگ عمل است ﴿جَزَاءً وِفَاقاً﴾ گاهي با همه اين گفتارها شما مي‌بينيد جزا سنگين است براي اينكه عمل سنگين است ﴿وَهُوَ أَعْلَمُ بِمَا يَفْعَلُونَ[51]، خدا بهتر مي‌داند كه اينها چه كرده‌اند اينها چون فقط كار را در يك بعد مي‌بينند خيال مي‌كنند كيفرشان همين يكي است.

«و الحمد لله رب العالمين»

 

[1]  ـ مستدرك الوسائل، ج7، ص 448.

[2]  ـ ر . ك: سورهٴ محمد، آيهٴ 33.

[3]  ـ سورهٴ حجرات، آيهٴ 2.

[4]  ـ سورهٴ هود، آيهٴ 114.

[5]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 31.

[6]  ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 39.

[7]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 7.

[8]  ـ سورهٴ اسراء، آيهٴ 7.

[9]  ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 39.

[10]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 164.

[11]  ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 13.

[12]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 40.

[13]  ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 89.

[14]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 160.

[15]  ـ سورهٴ قصص، آيهٴ 54.

[16]  ـ سورهٴ حديد، آيهٴ 28.

[17]  ـ سورهٴ شوريٰ، آيهٴ 40.

[18]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 160.

[19]  ـ سورهٴ نمل، آيهٴ 89.

[20]  ـ ر . ك: سورهٴ فاطر، آيهٴ 43.

[21]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 31.

[22]  ـ سورهٴ نجم، آيهٴ 32.

[23]  ـ سورهٴ محمد، آيهٴ 38.

[24]  ـ بحارالانوار، ج95، ص134.

[25]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 67.

[26]  ـ سورهٴ اعراف، آيات 38 و 39.

[27]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 70.

[28]  ـ سورهٴ احزاب، آيهٴ 67.

[29]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 98.

[30]  ـ سورهٴ اعراف، آيه 38.

[31]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 30.

[32]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 24.

[33]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 25.

[34]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 164.

[35]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 25.

[36]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 25.

[37]  ـ سورهٴ زلزله، آيات 7 و 8.

[38]  ـ سورهٴ قصص، آيات 52 ـ 54.

[39]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 25.

[40]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 164.

[41]  ـ سورهٴ يس، آيهٴ 12.

[42]  ـ مستدرك الوسائل، ج 12، ص 230.

[43]  ـ ر . ك: الخصال (شيخ صدوق)، ص323.

[44]  ـ سورهٴ عنكبوت، آيهٴ 13.

[45]  ـ سورهٴ اعراف، آيهٴ 38.

[46]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 164.

[47]  ـ سورهٴ زمر، آيات 69 و 70.

[48]  ـ سورهٴ نباء، آيهٴ 26.

[49]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 70.

[50]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 69.

[51]  ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 70.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق