26 12 1987 3504321 شناسه:

تفسیر سوره بقره جلسه 428(1366/10/05)

دانلود فایل صوتی

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالمَسْجِدِ الحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِندَ اللّهِ وَالفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ القَتْلِ وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَن دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(217)﴾

تقسيم چهارگانه اعمال كفار

آخرين مسئله‌اي كه در ذيل اين آيه كريمه بود همان مسئله حبط بود. همان‌طوري كه ملاحظه فرموديد اعمال كافر به چهار قسم تقسيم مي‌شد؛ يك سلسله اعمال اعمال عبادي بود، نظير پرستش بتها. قسم دوم خدمات انساني بود نظير احداث مؤسسات عام‌‌المنفعة و مانند آن. يك سلسله نيرنگهاي سياسي بود، نظير خيانت و مكر سياست مدار كفر و نفاق. يك قسم هم اعمال عادي آنها بود براي تأمين رفاه و معيشت دنيايي، نظير كشاورزي، دامداري و كارهاي عادي كه تا حدودي بحث در چهار مقام مبسوطاً بيان شد و ظاهر قرآن كريم اين است كه آن قسم اول كه اعمال عبادي است يقع باطلاً، اصلاً سراب است آن قسم دوم كه خدمات است گرچه حسن فعلي دارد ولي حسن فاعلي ندارد و معيار در اجر مجموع حسن فعلي و فاعلي است. آن قسم سوم كه مكرها و خيانت‌هاي سياسي باشد نه تنها سودي به حال آنها ندارد بلكه نسبت به آنها زيانبار است كه ﴿لاَ يَحِيقُ المَكْرُ السَّيِّئُ إِلاَّ بِأَهْلِهِ[1] آن قسم چهارم كه تامين معيشت و رفاه زندگي باشد، گرچه آنها مي‌توانند با تجملات مادي خود را بيارايند ولي نمي‌آرمند آن آرامش چيز ديگري است.

آرامش و حيات طيبه براي مؤمنان

در تأييد اين مطلب آخر دوتا آيه هم از آيات سورهٴ مباركهٴ «انعام» و سورهٴ «نحل» قرائت كنيم تا وارد آن مسئله كلامي بشويم.

﴿أَوَمَن كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ كَمَن مَثَلُهُ فِي الظُّلُمَاتِ لَيْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا كَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكَافِرِينَ مَاكَانُوا يَعْمَلُونَ[2] يعني آن‌كه مرده بود ما به وسيله وحي و هدايتهاي آسماني او را زنده كرديم و براي او نوري قرار داديم كه خط مشيش را با آن نور مشخص مي‌كند آيا همانند كسي است كه در تاريكي‌ها و تيرگي‌ها فرو رفته باشد، هرگز اين‌چنين نيست و آنها كه كافرند رفتار آنها مورد زيور و پسند خود آنهاست براساس تقابلي كه در اين آيه بين مؤمن و كافر قرار داد، معلوم مي‌شود كه كافر نه نوري دارد و نه حياتي قهراً مرده‌اي است كه در تاريكي زندگي مي‌كند و خيال مي‌كند كه زنده است و خيال مي‌كند روشن يا روشنفكر است، پس هر كاري انجام بدهد گرچه خود را مي‌آرايد ولي هرگز جانش نمي‌آرمد.

در سورهٴ مباركهٴ «نحل» براي مؤمني كه داراي عمل صالح باشد حيات طيب قائل است، آيه 97 سوره «نحل» اين است: ﴿مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَكَرٍ أَوْ أُنثَي وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ﴾ يعني اگر كسي داراي اين دو شرط بود يكي حسن فعلي، ديگري حسن فاعلي يعني هم عمل صالح داشت و هم مؤمن بود ما او را از حيات طيبه برخوردار مي‌كنيم. سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) در سوره «نحل» اين حيات طيبه را به حيات غير مادي منطبق كردند، فرمودند كه در دنيا ممكن نيست كسي حيات طوبا داشته باشد[3] چون «دار بالبلاء محفوفة»[4] لذا در قرآن نيامده «فلنجعل حياته طيبة» منظور از اين حيات طوبا حيات بعد الموت است ولي در همين بحث آيه سوره «بقره» كه محل بحث است به اين آيه 97 سوره «نحل» استناد كردند كه كافر داراي حيات طيبه نيست[5]. جمع بين اين دو بيان آن است كه گرچه در جهان طبيعت حيات طوبي حاصل نيست ولي اگر ما خواستيم طيب بودن را يك امر نسبي بدانيم، اين طيب بودن براي مومني كه داراي عمل صالح است حاصل خواهد بود و براي كافر اصلاً حاصل نيست ﴿فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ[6]. بنابراين كافر و مرتد حيات گوارا نخواهد داشت گرچه خود را بيارايد، ولي آرامش كه بهترين لذت معنوي نصيب انسان كافر نخواهد شد.

«بيان چند مسئله كلامي در بحث احباط»

الف: تأثير ارتداد بر اعمال صالح

اما آن مسائل كلامي اين است كه يك نزاع در اين است كه عملي كه انسان انجام ‌مي‌دهد بعد مرتد مي‌شود آيا اين ارتداد كل اعمال را رأساً باطل مي‌كند و اگر بعداً توبه كرد بايد از نو شروع به عمل صالح كند يا اگر كسي مرتد شد آن اعمال صالحه گذشته او از ريشه باطل نمي‌شود؛ معلق است اگر توبه كرد به فيض آن اعمال صالحه مي‌رسد و اگر توبه نكرد آن اعمال صالحه از ريشه باطل خواهد شد فيه وجهان و قولان. يك قول آن است كه ارتداد اعمال گذشته را از ريشه باطل مي‌كند و اين شخص مثل كسي است كه تازه مكلف شد و از نو بايد شروع به اعمال صالحه كند. قول دوم آن است كه آن اعمال صالحه رأساً ساقط نمي‌شوند معلق‌اند، اگر به توبه ترميم شد اثرش محفوظ است و اگر با توبه ترميم نشد اين شخص به توبه موفق نشد باطل خواهد شد اين يك مسئله كه در او دو وجه است و دو قول.

ب: اقوال اربعه بر تنجز

مسئله ثانيه آن است كه آيا علمي كه انسان انجام مي‌دهد و اجر مي‌برد اين اجر در حين صدور عمل منجّزاً به انسان داده مي‌شود يا در حين موت منجّزاً به او داده مي‌شود يا در آخرت منجّزاً به او داده مي‌شود يا نه، عملي كه انسان انجام مي‌دهد در حين صدور عمل جزا را به او مي‌دهند معلقاً به اينكه بعداً به وسيله ارتداد او را از بين نبرد «فيه وجوه و أقوال أربعة».

قول اول آن است كه عملي كه انسان انجام داد منجّزاً ثوابش را عند صدرو العمل مي‌برد. قول دوم آن است كه عملي كه انجام داد حين صدور عمل ثواب نمي‌برد بلكه عند ‌الموت ثواب را منجّزاً مي‌برد. قول سوم آن است كه نه عند العمل و نه عند الموت بلكه في الاخرة منجّزاً ثواب را دريافت مي‌كند. قول چهارم كه مختار مرحوم خواجه است در متن تجريد و مختار مرحوم  علامه است در شرح تجريد و مختار عده‌اي ديگر است اين است كه، عملي كه انسان انجام مي‌دهد حين صدور عمل ثواب آن را مي‌برد معلقاً نه منجّزاً، مشروطاً نه منجّزاً مشروط به اينكه بعد با كفر و ارتداد او را از بين نبرد. اين خلاصه آرا و اقوال اربعه كه در كتابهاي كلامي نظير تجريد مرحوم خواجه، نظير لوامع الـٰهيه مرحوم فاضل مقداد و ديگران آمده خب، اين دوتا مسئله كه با وجوه و اقوال روبه‌روست يك مقدار به ظواهر آيات قرآن كريم هم طرفين استدلال كردند.

ج: تأثير عمل لاحق بر عمل سابق

اين دوتا مسئله در كنارش يك مسئله سومي هم هست آن مسئله سوم اين است كه آيا عمل لاحق، عمل سابق را از بين مي‌برد كائناً ما كان، چه حسنه باشد سيئه گذشته را از بين مي‌برد چه سيئه باشد حسنه گذشته را از بين مي‌برد كائناً ما كان، يا نه عمل صالح يا طالحي كه بعد آمد كل عمل قبلي را از بين نمي‌برد، بلكه به اندازه خود در عمل گذشته اثر مي‌كند يعني اگر عمل لاحق در پنج درجه از اثر بود خواه در معصيت خواه در اطاعت به اندازه پنج درجه در گذشته اثر دارد اگر كسي حسنه ده درجه انجام داد بعد يك معصيت صغيره‌اي مرتكب شد كه پنج دركه و عقاب داشت اين سيئه دوم به مقدار خود در حسنه گذشته اثر مي‌كند نه در اصل حسنه و همچنين اگر سيئه‌اي را قبلاً مرتكب شد كه داراي ده درجه عقاب بود، بعد حسنه‌اي را مرتكب شد كه داراي پنج درجه از ثواب است، اين حسنه به مقدار پنج درجه در سيئه گذشته اثر مي‌كند نه در كل حسنه، اين دو وجه و دو قول، قول سوم آن است كه نه سيئه حال در حسنهٴ  گذشته اثر مي‌كند و نه حسنه حال در سيئه گذشته به نحو احباط بلكه به نحو تكفير، حسنه در سيئه اثر مي‌گذارد ولي سيئه در حسنه قبلي اثر نمي‌گذارد، نه مطلقاً نه به اندازه خود. اين سه وجه و سه قول، پس قول اول اينكه حسنه يا سيئه هر كدام لاحق بود سابق را رأساً از بين مي‌برد. قول دوم كه به اصطلاح اهل كلام به موازنه معروف است آن است كه حسنه يا سيئه لاحق به اندازه و وزن خود در سابق اثر مي‌گذارد. قول سوم آن است كه سيئه لاحق در حسنه سابق اصلاً اثر نمي‌گذارد نه به نحو اول نه به نحو ثاني ولي حسنه لاحق در سيئه سابق، احياناً به نحو تكفير اثر مي‌گذارد كه خداي سبحان وعده تكفير داد فرمود: ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم[7] خب، اين سه مسئله شد.

نظريه اماميه در مسئله تأثير عمل لاحق بر عمل سابق

درباره مسئله اخير كه مسئله سوم بود اين همان است كه در كتابهاي كلامي بحثي به عنوان احباط و تكفير مطرح است و نوع محققين رد كردند و نپذيرفتند و متن تجريد و شرح تجريد اين را رد كردند و محققين اماميه هم چه در كتابهاي كلامي چه در كتابهاي تفسيري اين را رد كردند. فرمودند اين‌چنين نيست كه سيئه لاحق حسنه سابق را از بين ببرد مطلقا يا به اندازه خودش به نحو قول موازنه، براي اينكه اگر سيئه سابق حسنه لاحق را از بين ببرد مثل اين است كه اين شخص هيچ كاري نكرده باشد و احياناً مستلزم ظلم است اگر سيئه كمتر از حسنه باشد و كل حسنه را بخواهد از بين ببرد و اگر بخواهد به اندازه خود را از بين ببرد، اين با آيات قرآن كريم كه مي‌فرمايد: ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً[8] سازگار نيست، چون ظاهر اين كريمه آن است كه عده‌اي در قيامت با اعمال صالحه و طالحه محشور مي‌شوند كه اعمال صالح را با اعمال سيئه مخلوط كردند، چه اينكه با آيه معروف ﴿فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ ٭ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ[9] هم سازگار نيست. بنابراين اين‌چنين نيست كه لاحق در سابق اثر كند او را رأساً از بين ببرد يا به اندازه خود از بين ببرد.

پرسش...

پاسخ: بسيار خب، اين هم به نحو تكفير است به نحو عفو است اما سيئه، حسنه را از بين ببرد اصلاً نخواهيم داشت به نحو حبط. مسئله كفر و مسئله ارتداد جداست مفروغ‌عنه است يعني اگر كسي كافر شد كل اعمالش باطل مي‌شود، اگر كسي مرتد بود كل اعمالش باطل مي‌شود اما حسنات و سيئاتي كه غير از كفر و نفاق و ارتدادند اين‌چنين نيست كه سابق در لاحق اثر بگذارد، مگر حسنه در سيئه اثر مي‌گذارد آن هم به نحو تكفير كه تكفير غير از حبط است، لذا در كتابهاي كلامي دوتا عنوان است؛ يكي عنوان احباط [و] يكي عنوان تكفير. باب‌الاحباط و التكفير، احباط بالقول المطلق نفي مي‌شود تكفير حسنات نسبت به سيئات في‌الجمله پذيرفته مي‌شود، اما تكفير سيئات نسبت به حسنات اصلاً پذيرفته نمي‌شود.

بررسي اقوال مختلف در تنجز پاداش

اين مسائل سه‌گانه‌اي كه مطرح شد نسبت به حبط و تكفير خلاصه جواب همين بود كه اشاره شد و آياتش را هم بعد مي‌خوانيم، اما آن دوتا مسئله اول كه آيا ارتداد، كل عمل را از ريشه باطل مي‌كند يا مشروط به عدم توبه است، اين يك مسئله كه ذات قولين بود كه مسئله اولي بود. مسئله ديگر اين بود كه آيا جزاي عمل، حين صدور عمل است منجّزاً يا عند ‌الموت است منجّزاً يا في ‌الآخرة است منجّزاً يا عند ‌العمل است مشروطاً به اينكه تا موت با ارتداد و نفاق و كفر او را از بين نبرد كه اين چهار وجه و چهار قول بود كه قول چهارم مختار محقق طوسي و ديگران است.

پرسش...

پاسخ: دوم اين بود كه الآن چيزي به شخص نمي‌دهند منجّزاً عند ‌الموت مستحق است، ولي قول چهارم آن است كه الآن استحقاق ثواب را دارد مشروطاً به اينكه تا موت با ارتداد و نفاق و كفر او را از بين نبرد.

پرسش...

پاسخ: بنا بر قول دوم حين عمل اصلاً استحقاق ندارد، بنا بر قول چهارم حين عمل استحقاق دارد منتها مشروط يك جا منجّزاً استحقاق ندارد يك‌جا مشروطاً استحقاق دارد اين قول دوم و چهارم خيلي فرق دارد. اين بزرگان اين سخنان را كه در كتابهاي كلامي نقل كردند احياناً به بعضي از ظواهر آيات قرآن كريم هم استدلال كردند.

اقسام انتقام و جزا

جزا در بحثهاي سابق گذشت كه چند نحو تصور دارد؛ يك نحو جزاي انتقامي است كه براي تشفي گرفته مي‌شود، نظير انتقامي كه مظلوم از ظالم مي‌گيرد اين براي تشفي قلب خودش است، حق شخصي است براي تشفي. انتقام الهي كه فرمود: ﴿إِنَّا مِنَ المُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ[10] از قبيل انتقام مظلوم از ظالم نيست كه براي تسكين دل و تشفي قلب باشد اين يك قسم جزا كه نفي شد. قسم دوم انتقام آن است كه دستگاه قضايي از مجرم مي‌گيرد براي برقراري نظم اين قسم كه قسم دوم هست خود قاضي آسيبي از آن ستم نديد، ولي براي برقراري نظم جامعه از متهم و بزهكار انتقام مي‌گيرد، منتها اين نحوه انتقام براساس اصول قرارداد است كه بر چه جرمي چه كيفر و جريمه‌اي مترتب بشود كه انتقام الهي از اين باب هم نيست ﴿إِنَّا مِنَ المُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ[11] از اين باب نيست يك سلسله مقرراتي در ظواهر شريعت هست كه ﴿السَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَيْدِيَهُمَا[12] اما بحث در انتقام اخروي است نه در انتقام دنيوي. قسم سوم انتقامي است كه طبيب از بيمار نا‌پرهيز مي‌‌گيرد يعني اگر كسي به دستور طبيب عمل نكرد ناپرهيزي كرد و به حرف طبيب اعتنايي نكرد طبيب از بيمار ناپرهيز انتقام مي‌گيرد انتقام‌گيري طبيب هم نه به نحو اول است نه به نحو دوم، بلكه به اين نحو است كه اين غذاي نا‌مساعدي كه بيمار مصرف كرد همين غذا  در آينده نزديك يا دور به صورت يك مرض ظهور مي‌كند و بيمار را از پا درمي‌آورد احتمالاً انتقام ‌خداي سبحان از مجرمين از اين قسم سوم باشد.

قسم چهارم كه از اين قسم سوم دقيق‌تر است و ظاهر آيات قرآني قسم چهارم را تصوير و تثبيت مي‌كند اين است: آن انتقامي كه ولي مهربان از كودك بازيگوش مي‌گيرد، اگر مادري به كودك خردسالش گفت دست به آتش نزن كه مي‌سوزي اگر كودك بازيگوش به طمع رنگ سرخ آتش نزديك شد دست‌زدن همان. و سوختن همان. اين نظير انتقام طبيب نيست كه بعد از يك سال طبيب انتقام بگيرد كه اين غذا بعد از يك سال شخص را مريض كند، بلكه اين عمل عين انتقام‌گيري است، فرمود دست به آتش نزن نه بعداً مي‌سوزي بلكه دست‌زدن همان سوختن است ظواهر بعضي از قرآن كريم اين قسم چهارم را تأييد مي‌كند كه فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ اليَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً[13] اينها آتش مي‌خورند، منتها نمي‌فهمند و قيامت ظرف ظهور اين سوختن است، معلوم مي‌شود كه مدتها داشتند مي‌سوختند و چون تخدير شده بودند معذب نمي‌شدند الآن كه پرده كنار رفت و به هوش آمدند عذاب ظهور كرده است. شايد اقسام ديگري هم براي انتقام تصور بشود، اينكه فرمود: ﴿إِنَّا مِنَ المُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ[14] براساس اين قسم چهارم است، اگر ما جزا را از قسم چهارم دانستيم هر عملي كه انسان انجام مي‌دهد بالفعل نتيجه‌اش را مي‌يابد، منتها گاهي تخدير شده است [و] احساس نمي‌كند گاهي به هوش است احساس مي‌كند. يك انسان مؤمن لذت رضاي حق را در حين عمل صالح مي‌بيند و در نشاط است، انساني كه هنوز قلبش سياه نشد اگر گناه كرد آن تلخي و بدي گناه را احساس مي‌كند و قلبش مي‌طلبد و بدنش مي‌لرزد، به فكر جبران است. اثر عمل از همان حين عمل خواهد بود بلكه متن عمل است نه از حين عمل.

نظر مختار در مسئله جزاي عمل

در بين اقوال اربعه قول پنجم مي‌شود حق نه قول چهارم يعني اين شخص اگر كار خير كرد بالفعل به كمال رسيد، اگر كار بد كرد بالفعل سقوط كرد اثر عمل منجّز است حين‌العمل اگر دست به حرام زد بالفعل سوخت، مثل دست به آتش زدن باعث سوزش و سوختن پوست دست است همان حال، ولي چون دنيا عالم حركت است و انسان تا زنده است مي‌تواند كار كند يا صالح، يا طالح يا مي‌تواند اين سوخت و سوز را پانسمان كند و درمان كند يا بر او بيفزايد. اين‌چنين نيست كه عمل وقتي از انسان نشأت گرفت و صادر شد جزاي او مشروط باشد، بلكه جزاي عمل در حين عمل در جان اثر گذاشت و اين شخص چون در دنيا هست و دنيا دار تكليف است عالم حركت و دگرگوني است راه جبران هست يا اين عمل طالح را با عمل صالح ترميم مي‌كند يا بالعكس يا نمي‌كند، مثل اينكه اگر كسي دست به آتش زد يا بر لجاجتش پايداري دارد و در همان آتش مي‌ماند يا دست از آتش مي‌كشد و زخم را درمان مي‌كند. اين‌چنين نيست كه جزاي عمل مشروط به عند ‌الموت باشد كه مرحوم خواجه در متن تجريد گفته و علامه قبول كرد. جزاي عمل در حين عمل است و قيامت وقتي پرده برداشته شد به انسان مي‌گويند تو در اين بودي، منتها غافل بودي ﴿فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ اليَوْمَ حَدِيدٌ[15]؛ ما پرده از روي تو برداشتيم ديدي كه سالها در آتش بودي بيان نوراني امام هشتم (سلام الله عليه) در آن احتجاجاتش اين است كه جهنم الآن مخلوق است و كسي كه بگويد جهنم الآن خلق نشده از ما نيست آن‌گاه به اين كريمه استدلال كرد كه ﴿يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ ٭ فَبِأَيِّ آلاَءِ رَبِّكُمَا تُكَذِّبَانِ[16] يعني جهنميها هم اكنون طائف‌اند بين شعله و بين آب داغ سوزنده در حركت‌اند ﴿يَطُوفُونَ﴾ يعني الآن، نه اينكه «سيطوفون» الآن اين در آتش است وقتي به هوش آمد مي‌بيند كه همه اعضاي او سوخته است و دارد مي‌سوزد لذت طبيعت تخدير كرده ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سْكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ[17]؛ فرمود قسم به جان تو ‌اي پيغمبر قسم به عمر تو قسم به حيات تو، اينها مستانه زندگي مي‌كنند اينها مسكر خورده‌اند و مست‌اند نمي‌دانند چه مي‌كنند اينها گرفتار سكرند و اگر اين سكر برداشته بشود انسان مي‌بيند تمام اعضايش را از دست داد، پس حين عمل سوخت و در قيامت پرده برداشته مي‌شود و چون حين عمل مي‌سوزد جزا حين عمل هست، منتها خداي سبحان عالم طبيعت را عالم توبه و ترميم و تدارك قرار داد مثل اينكه كسي دستش به آتش مي‌افتد مي‌سوزد بعد پانسمان مي‌كند، انتقام تتمه همين است مي‌گويند به اينكه اكنون كه سكرت برطرف شد ببين داري مي‌سوزي آخرت تتمه همين دنياست آخر همين دنياست، لذا از آخرت به عنوان ﴿عُقْبَي الدَّارِ[18] ياد شده است يعني انسان اين دار دنيا را كه مي‌گذراند پايانش آخرت است نه اينكه يك دار دنيايي داريم بعد اين وسط انسانها معدوم مي‌شوند بعد يك عالم سومي است به نام آخرت كه از نو ساخته مي‌شود، بلكه آخرت پايان دنياست يعني اين سالك و مسافر همين‌طوري كه حركت مي‌كند دنيا كه تمام شد به آخرت مي‌رسد بين آخرت و بين دنيا عدم نيست حالا اگر برزخ را جزء آخرت حساب كرديم كه اول، دنياست بعد آخرت و آخرت از برزخ شروع مي‌شود، اگر برزخ را جزء دنيا حساب كرديم كه فرمود: ﴿كَمْ لَبِثْتُمْ فِي الأَرْضِ عَدَدَ سِنِينَ[19] دنيا و عالم ارض ادامه دارد تا پايان برزخ از برزخ وارد قيامت مي‌شويم. در وسط اين قافله معدوم نخواهد شد كه نابود بشوند بعداً احيا بشوند، بلكه «تنتقلون من دار الي دار»[20] منتها الآن چون يك سلسله سرگرمي‌هاست انسان عذاب را احساس نمي‌كند وقتي اين سرگرمي‌ها برطرف شد مي‌بيند كه در عذاب دارد مي‌سوزد، عذاب هميشه هست معذِّب هم خداي سبحان است و جزا هم متن عمل است ﴿إِنَّمَا تُجْزَوْنَ مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ[21] عده‌اي در دنيا در عذاب‌اند عده‌اي در آخرت هم در عذاب‌اند، چه اينكه عده‌اي در دو عالم مرفه‌اند. پس اگر توبه و امثال ذلك بيايد جلوي اين سوزش و عذاب آمده را مي‌گيرد، نه اينكه هيچ اثري بر عمل مترتب نشد مشروط عند الموت است مشروط است كه تا حين موت اين شخص اين عمل را از بين نبرده باشد.

پرسش...

پاسخ: اگر كفر و نفاق و ارتداد است كه عذاب روحي است [و] دائمي است و از بين نمي‌رود اگر اعمال محدودي بود بعضيها گرفتار عذاب دنيا مي‌شوند در همين دنيا تطهير مي‌شوند در برزخ راحت‌اند. اگر گناه عميق‌تر بود هم در دنيا، معذب‌اند هم عند الموت و در برزخ و در قيامت راحت‌اند اگر [گناه] عمق بيشتري داشت در همه اين مراحل معذب‌اند در صحنه قيامت عند‌الحساب عند‌الصراط عند‌الحوض عند‌الموازنه و امثال ذلك معذب مي‌شوند پاك مي‌شوند وارد بهشت مي‌شوند. اگر خيلي عميق‌تر از اينها بود همه اين مراحل معذب‌اند و وارد جهنم مي‌شوند و تا خداي سبحان بخواهد كه چه وقت اينها تطهير بشوند مي‌مانند بعد «هؤلاء عتقاء الله من النار» كه بيرون مي‌آيند و اگر از اينها هم عميق‌تر بود يعني كفر و نفاق و ارتداد بود كه خلود مي‌آورد براي هميشه مي‌مانند. بنابراين اگر ما عذاب الهي را براساس اين مبنا حل كرديم در بين آن آراي چهارگانه يك راي پنجمي هم بايد اظهار داشت.

بناي عقلاء در جزاي اعتباري

پرسش...

پاسخ: اگر هم قائل نشديم، نظير جزاهاي اعتباري شديم باز هم مشروط نيست منجز است براي اينكه خداي سبحان با عبادش به روشي كه موالي با عبد رفتار مي‌كنند، رفتار مي‌كند. اگر كسي كار بد كرد بالفعل مذموم است منجّزاً نه مشروطاً، اگر كسي كار بد كرد نمي‌گويند فعلاً كاري به او نداشته باشيد مذمت نكنيد ببينيد تا عند‌الموت جبران مي‌كند يا نه اگر كسي كار خير كرد نمي‌گويند فعلاً تشويقش نكنيد بگذاريد ببينيم تا عند الموت با كفر و نفاق و ارتداد اين را حبط مي‌كند يا نه اگر نكرد آن وقت تشويقش كنيد كه بشود قول چهارم بلكه، بناي عقلا هم اين است كه اگر كسي كار خير كرد بالفعل مدحش مي‌كنند، منتها او مي‌تواند چون در عالم حركت و تكليف و دگرگوني است كار بد بكند و مذموم بشود يا اگر كسي كار بد كرد بالفعل مذموم است، منتها چون عالم، عالم تكليف و توبه و اختيار است مي‌تواند توبه كند كار خير انجام بدهد بالفعل ممدوح بشود نه اينكه اگر كسي كار خير كرد جزاي او مشروط است كه تا عند الموت ببينيم چه مي‌كند. بنابراين جزا نقد است خواه در طرف حسنه خواه در طرف سيئه چه آن مبناي دقيق را بپذيريم كه تجسم اعمال است چه همين مبناي متعارف را بپذيريم بر هر دو مبنا قول مرحوم طوسي و علامه قابل قبول نيست.

محل بحث آيه، جمع‌بندي نهايي اعمال

مي‌ماند اين مسئله كه چرا قرآن كريم فرمود: ﴿مَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ[22] كذا و كذا سرّش اين است كه خداي سبحان در اين آيه آن جمع‌بندي نهايي را بيان كرد. فرمود راه براي ترميم باز است «انما الاعمال بخواتيمها»[23] نه اينكه اگر كسي بالفعل نماز خواند شايسته مدح نباشد، شايسته اجر نباشد تا ببينيم عند الموت چه خواهد بود. اينكه در آيه محل بحث فرمود: ﴿وَمَن يَرْتَدِدْ مِنكُمْ عَن دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[24] به قرينه اين حكمي كه بار شده است معلوم مي‌شود كه محل بحث در آيه آن جمع بندي نهايي است؛ چه كسي مخلد در نار است چه كسي به عذاب اخروي معذب است آن كسي كه در پايان عمر كافراً بميرد و اما چه كسي مذموم است، هر كسي كار بد كرد چه كسي ممدوح است، هر كسي كار خوب كرد. اين جمع‌بندي نهايي غير از آن است كه ما در آن مسئله‌اي كه آيا ارتداد كل اعمال را باطل مي‌كند يا اينكه مشروط و معلق است بگوييم نه، مشروط و معلق است اين‌چنين نيست، ارتداد كل اعمال را باطل مي‌كند و اگر كسي بعد الارتداد عمل صالح انجام داد از نو خود را ساخت «كيوم ولدته امّه» كه در تعبير توبه آمده است: «التائبُ مِن الذنب كَمن لا ذنب له»[25] نه اينكه اگر توبه كرد آن اعمال صالحه گذشته را هم تملك مي‌كند اين‌چنين نيست و اينكه در اين آيه فرمود اگر كسي كافراً بميرد مخلّد است اين به لحاظ آن جمع‌بندي نهايي است.

قول حق در تأثير ارتداد بر عمل

فتحصل در آن مسئله كه آيا ارتداد منجّزاً اعمال را باطل مي‌كند و اگر كسي بعد‌الارتداد توبه كرد از نو خود را ساخت يا مشروطاً اعمال را باطل مي‌كند كه دو وجه بود، حق آن است كه ارتداد منجّزاً تمام اعمال را باطل مي‌كند و اگر بعد به توبه موفق شد خود را از نو ساخت اين يك مسئله كه در آن دو قول بود حق قول ثاني است، اين يك مطلب.

تنجز جزاء هنگام عمل و طلان احباط بطور مطلق

مطلب دوم آن است كه در آن مسئله كه گفته شد آيا جزا عند العمل است منجّزاً يا عند الاحتضار و‌الموت است منّجزاً يا عند القيامة است منجّزاً يا عند العمل است مشروطاً كه مرحوم خواجه و علامه قبول كردند حق همان قول اول است كه عند‌العمل منجّزاً جزا داده مي‌شود، منتها مثل انساني دستش مي‌سوزد بعد جبران مي‌شود اما در مسئله سوم كه احباط باشد احباط بالقول المطلق باطل است يعني هرگز سيئه بعدي حسنه قبلي را از بين نمي‌برد در غير محور كفر و نفاق و ارتداد يعني اگر كسي نماز خواند بعد دروغ گفت اين دروغ نماز را باطل نمي‌كند نه مطلقا كه قول اول بود نه به اندازه خود كه قول موازنه است و قول دوم بود، بلكه هر عمل خيري از انسان صادر بشود و هر  عمل شرّي هم از او صادر بشود اينها در موطن خودشان هستند تا سبك و سنگين بشود در قيامت. نعم، اعمال حسنه باعث ترميم سيئات گذشته خواهد بود به نام تكفير، گاهي تبديل. اينكه قرآن فرمود اگر شما معاصي كبيره را ترك كنيد ما از معاصي صغيره‌تان صرف نظر مي‌كنيم تكفير مي‌كند يعني مي‌پوشاند اما اين آياتي كه بايد در اين زمينه به آنها استدلال بشود يكي آيه سي و يكم سوره مباركهٴ «نساء» است كه فرمود: ﴿إِن تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُم وَنُدْخِلْكُم مُدْخَلاً كَرِيماً﴾؛ فرمود شما اگر گناهان كبيره را انجام نداديد ما از گناهان صغيره شما مي‌گذريم اين مبادا كسي را مغرور بكند، چون در عين حال به ما هم فرمودند گناهان صغيره نظير نزديك قرقگاه رفتن است «ان لله حمي»[26] فرمود بعضي از جاهاست كه ... اتمام نوار ناقص

 

[1]  ـ سورهٴ فاطر، آيهٴ 43.

[2]  ـ سورهٴ انعام، آيهٴ 122.

[3]  ـ ر . ك: الميزان، ج12، ص341.

[4]  ـ نهج البلاغه، خطبهٴ 226.

[5]  ـ ر . ك: الميزان، ج2، ص168.

[6]  ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 97.

[7]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 31.

[8]  ـ سورهٴ توبه، آيهٴ 102.

[9]  ـ سورهٴ زلزله، آيات 7 و 8.

[10]  ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 22.

[11]  ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 22.

[12]  ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 38.

[13]  ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 10.

[14]  ـ سورهٴ سجده، آيهٴ 22.

[15]  ـ سورهٴ ق، آيهٴ 22.

[16]  ـ سورهٴ الرحمن، آيات 44 ـ 45.

[17]  ـ سورهٴ حجر، آيهٴ 72.

[18]  ـ سورهٴ رعد، آيهٴ 22.

[19]  ـ سورهٴ مؤمنون، آيهٴ 112.

[20]  ـ بحار الانوار، ج 37، ص 146.

[21]  ـ سورهٴ طور، آيهٴ 16.

[22]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 217.

[23]  ـ بحار الانوار، ج 9، ص 330.

[24]  ـ سورهٴ بقره، آيهٴ 217.

[25]  ـ الكافي، ج 2، ص 435.

[26]  ـ ر . ك: بحارالانوار، ج 100، ص 259.


دروس آیت الله العظمی جوادی آملی
  • تفسیر
  • فقه
  • اخلاق